←جستارهای وابسته
(←منابع) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
[[علامه]] [[سید جعفر مرتضی]] میگوید: "[[امام سجاد]] {{ع}} در این دوره از نو [[اسلام]] را زنده کرد"<ref>سید احمد خاتمی، «ادعیه ائمه اطهار {{عم}} و تبیین معارف اسلامی» در سمینار ما و صحیفه سجادیه، مجموعه مقالات و سخنرانیهای ارائه شده (تهران، شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، ۱۳۸۵)، ص۱۵۸.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص۳۹ ـ ۴۳.</ref> | [[علامه]] [[سید جعفر مرتضی]] میگوید: "[[امام سجاد]] {{ع}} در این دوره از نو [[اسلام]] را زنده کرد"<ref>سید احمد خاتمی، «ادعیه ائمه اطهار {{عم}} و تبیین معارف اسلامی» در سمینار ما و صحیفه سجادیه، مجموعه مقالات و سخنرانیهای ارائه شده (تهران، شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، ۱۳۸۵)، ص۱۵۸.</ref><ref>[[فردین احمدوند|احمدوند، فردین]]، [[مکارم اخلاق در صحیفه (کتاب)|مکارم اخلاق در صحیفه]]، ص۳۹ ـ ۴۳.</ref> | ||
==سرگذشت زندگی امام سجاد== | |||
===اوضاع [[سیاسی]] [[اجتماعی]] [[عصر امام سجاد]]{{ع}}=== | |||
[[امام سجاد]]{{ع}} عصر عاشورای [[سال ۶۱ق]] به [[امامت]] رسید، [[مدیریت جامعه]] بحرانزده [[شیعه]] را بر عهده گرفت و [[مصیبت]] جانکاه [[شهادت]] [[پدر]] و هجده تن از [[برگزیدگان]] [[خاندان رسالت]] را [[تحمل]] کرد. [[یازدهم محرم]] سال ۶۱ق، امام سجاد{{ع}} همراه با [[زنان]] و [[کودکان]] مصیبتدیده و غارتشده با [[مظلومیت]] تمام (که شرح جزئیات آن مصیبتی جانسوز است) به [[اسارت]] رفتند. [[حضرت]] در این دوره بسیار حساس و مهم که بر اساس نظر برخی صاحبنظران، به دوران اول امامت ایشان تعبیر میشود، بهسان [[قهرمانی]] بزرگ با [[رفتار]] و گفتارش [[حماسه]] آفرید و همچون یک انقلابی پرخروش بر [[دشمن]] [[مقتدر]] تاخت و در برابر [[حاکمان ستمگر]] پاسخ دندانشکن داد و [[حقایق]] را برای [[مردم]] آشکار ساخت. دوره نخست امامت آن جناب همراه با حادثه پرماجرای اسارت از [[کربلا]] به [[کوفه]] و از آنجا به [[شام]] و [[مدینه]] آغاز شد و با استقرار [[خاندان نبوت]] در مدینه پایان پذیرفت. | |||
در دوره دوم امامت [[حضرت سجاد]]{{ع}} که بیش از سی سال به طول انجامید، اهتمام ایشان بر فعالیتهای زیربنایی بود؛ زیرا حاکمان ستمگر [[اموی]] با [[اعمال]] فشار و ایجاد [[خفقان]]، [[شیعیان]] را در وضعیت بسیار [[سختی]] قرار داده بودند، به گونهای که برخی [[گمان]] کردند شیعه هیچگاه نمیتواند خود را بازیابی کند. اگر چه تحرکاتی همچون [[قیام]] [[توّابین]] و [[قیام مختار ثقفی]] مدتی پس از عاشورای ۶۱ق، رخ نمود، ولی [[قتل عام]] بهترین [[بندگان خدا]] و جسارتهای پیدرپی به [[مقدسات]] [[مسلمانان]]، جرئت هرگونه حرکت سیاسی را از بیشتر مردم سلب کرده بود. از اینرو، افراد اندکی در کنار [[امام]] باقی ماندند<ref>ر.ک: مفید (منسوب)، الاختصاص، ص۶۴.</ref> و در نتیجه، هرگونه [[اقدام]] مسلحانهای علیه [[دستگاه حکومت]] منجر به [[شکست]] ارزیابی میشد. | |||
در این دوره [[بحرانی]] که جنایتکارانی همچون [[حجاج بن یوسف]] بر [[جان]] و [[مال]] مردم مسلط بودند، امام سجاد{{ع}} [[جامعه شیعی]] را به طور پنهانی و با حالت [[تقیه]] [[هدایت]] کرد. در این دوره، [[کجاندیشی]]، [[استبداد]]، [[ظلم]]، [[بیعدالتی]]، [[عافیتطلبی]]، [[ترویج]] [[احادیث]] ساختگی در منقبت [[خلفای اموی]] به خصوص [[معاویه]] و علیه [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} به سرعت گسترش یافت. رواج [[نادانی]] و [[سیاست]] به [[جهالت]] کشاندن [[مردم]] و همچنین فاصله انداختن میان [[امام]] و [[امّت]] از ویژگیهای بارز [[حکومت اموی]] در این عصر است.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۸۷.</ref> | |||
===جهتگیری کلی [[سیاسی]] امام{{ع}}=== | |||
مطالعه دقیق [[زندگی]] [[امامان معصوم]]{{عم}} نشان میدهد که پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} در [[سال ۴۰ق]]، [[اهل بیت پیامبر]]{{عم}} به این قانع نشدند که در [[خانه]] بنشینند و [[احکام الهی]] از سوی دیگران بیان شود، بلکه از همان آغازِ [[صلح]]، برنامه کلی همه [[امامان]] فراهم کردن مقدمات برای [[تشکیل حکومت اسلامی]] موردنظرشان بود. بعد از [[شهادت امام حسین]]{{ع}}، [[امام سجاد]]{{ع}} همان [[هدف]] و [[خط مشی]] کلی را ادامه داد. آن [[حضرت]] برای [[تشکیل حکومت الهی]] و عینیت بخشیدن به [[اسلام]] بیش از سی سال انواع تاکتیکها و موضعگیرهای گوناگون را به کار بست و با سیاست و [[درایت]]، برای تأمین این هدف کلی تلاش کرد<ref>خامنهای، پژوهشی در زندگانی امام سجاد{{ع}}، ص۴ - ۸.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۸۸.</ref> | |||
===امام سجاد{{ع}} و [[حاکمان]]=== | |||
دوران [[امامت]] حضرت مصادف با پنج [[خلیفه اموی]] بود که عبارتاند از: [[یزید بن معاویه]]، [[معاویه بن یزید]] معروف به معاویه دوم، [[مروان بن حکم]]، [[عبدالملک بن مروان]] و [[ولید بن عبدالملک]]. مواضع امامی در برابر هریک از این [[خلفا]]، به رغم تفاوتهای سیاسی و زمانی، عدم [[تقابل]] ظاهری بود. حضرت سیاست [[تقیه]] پیش گرفت تا بتواند به بازسازی [[شیعه]] و [[فرهنگ]] [[غنی]] [[اسلامی]] بپردازد. | |||
'''موضع امام{{ع}} در برابر یزید''': امام ولی پس از شهادت امام حسین{{ع}} و گذشت شش ماه از [[خلافت یزید]] به امامت رسید. آن حضرت در دوره [[اسارت]] بنا بر [[وظیفه]] حساسی که داشت پیامرسان اصلی [[واقعه کربلا]] بود. از اینرو، خطبههای روشنگرانه امام در [[کوفه]] و [[شام]] چنان بود که یزید را در موضع [[انفعال]] قرار داد، به گونهای که وی برای [[حفظ]] ظاهر، در صدد جبران خسارت و [[دلجویی]] بر آمد<ref>طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۶۱ - ۴۶۲؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۳۸ – ۴۰.</ref>. اما وقتی آن [[حضرت]] در [[مدینه]] مستقر شد، بر اساس [[مصلحت]] و [[مقتضیات زمان]] [[تغییر]] روش داد و با [[کنارهگیری]] هدفمند و مقطعی از [[اجتماع]]، [[مبارزه منفی]] را برای برنامهای بلندمدت آغاز کرد<ref>ر.ک: آقا سیدمحمد قاری، سیره امام سجاد{{ع}} در برخورد با سلاطین اموی، مجموعه مقالات همایش بینالمللی امام سجاد{{ع}}، ج۱، ص۱۴۶ - ۱۵۳.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۸۹.</ref> | |||
===[[معاویة بن یزید]]=== | |||
[[معاویة بن یزید]] معروف به [[معاویه دوم]]، سومین [[حاکم]] [[اموی]] بود که پس از [[مرگ]] پدرش و حدود چهل [[روز]] یا سه ماه [[حکومت]] کردن<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۹.</ref>، از [[خلافت]] کنارهگیری نمود و در ۲۱ سالگی از [[دنیا]] رفت و در [[دمشق]] [[دفن]] شد<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۹۶.</ref>. برخی [[بیماری]] او<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۹۶.</ref> و برخی [[اذعان]] او بر [[حقانیت اهل بیت]]{{عم}}<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۵۴.</ref> را علت مرگ وی دانستهاند. | |||
بر اساس گزارشی، معاویه دوم [[امام سجاد]]{{ع}} را [[شایسته]] خلافت میدانست و دیگران را به [[دعوت]] از ایشان توصیه میکرد<ref>ر.ک: خواند میر، تاریخ حبیب السیر، ج۲، ص۱۳۱؛ تستری، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۱۴۴.</ref>. از اینرو، حتی برخی منابع رجالی متأخر، معاویه دوم را [[شیعه]] دانستهاند<ref>حائری، منتهی المقال، ج۶، ص۲۸۷.</ref> که به سبب عدم پیشینه چنین موضوعی در منابع متقدم و نبود گزارشی مبنی بر [[دلجویی]] او از امام سجاد{{ع}} نمیتوان بدان [[اعتماد]] کرد. در مدت [[عمر]] کوتاه خلافت معاویه دوم گزارشی از موضعگیری خاصی از ایشان در برابر حاکم وقت به دست نیامد.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۸۹.</ref> | |||
===[[مروان بن حکم]]=== | |||
وی چهارمین حاکم اموی در دوران [[امامت]] [[سجاد]]{{ع}} است. در طول حکومت کمتر از نه ماههاش (۶۴ - ۶۴ق) بیشتر درگیر با زبیریان بود و در نهایت، به طور مشکوکی درگذشت<ref>بنا بر برخی نقلها وی علاوه بر آنکه خالد بن یزید را از ولایتعهدی برکنار کرد او را تحقیر هم مینمود از این رو مادر خالد (آن زمان همسر مروان شده بود)، او را به قتل رساند (ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۷، ص۲۶۳ - ۲۶۲).</ref>. در دوران کوتاه [[خلافت]] [[مروان]]، گزارش خاصی از مقابله مروان با [[امام سجاد]]{{ع}} در دست نیست؛ زیرا او به شدت درگیر [[مبارزه]] با زبیریان بود و [[فرصت]] مقابله با آن [[حضرت]] را به دست نیاورد. با وجود پرونده ننگین و سیاه مروان در [[دشمنی]] با [[خاندان رسول خدا]]{{صل}}، امام سجاد{{ع}} در ماجرای [[قیام مردم مدینه]] علیه [[امویان]] ([[واقعه حرّه]])، از روی [[کرم]] و [[جوانمردی]] به [[خانواده]] او [[پناه]] داد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۴۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۱۱۳.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۹۰.</ref> | |||
===[[عبدالملک بن مروان]]=== | |||
[[عبدالملک]]، پنجمین [[حاکم]] [[اموی]] (حک: ۶۵ - ۸۶ق) بود. [[جامعه اسلامی]] در آغاز خلافت وی گرفتار اختلافهای درونی و تهدیدهای خارجی شد، اما [[مخالفان]] را [[سرکوب]] کرد. او در کشمکشهای داخلی بیشتر نگران [[تسلط]] زبیریان بود. بدین سبب پس از [[مصالحه]] تاکتیکی با [[رومیان]]، [[حَجّاج بن یوسف]] را به [[جنگ]] زبیریان فرستاد و بر آنان [[پیروز]] شد<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۱۴ - ۳۱۵؛ طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۵۰.</ref>. | |||
[[رفتار]] عبدالملک با امام سجاد{{ع}} فراز و نشیب داشت. در آغازین سالهای حکومتش تا حدودی تعامل داشت<ref>ابن شهرآشوب، مناقب، ج۳، ص۲۹۹؛ شهید اول، البیان، ص۱۸۵.</ref>. به گونهای که وقتی [[حجاج]] پیشنهاد [[قتل]] [[امام]] را داد<ref>راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۵۶.</ref>، عبدالملک وی را از ریختن [[خون]] [[بنی عبدالمطلب]] بر [[حذر]] داشت<ref>اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۳۲۳.</ref>، ولی پس از مدتی رفتار خود را [[تغییر]] داد. او در رویکرد جدیدش، [[فرمان]] داد آن حضرت را دست بسته به [[مرکز حکومت]] بیاورند<ref>طبری شیعی، عیون المعجزات، ص۱۲۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۱، ص۳۷۲؛ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۸۸.</ref>. دوره خلافت او سختترین دوره برای [[شیعیان]]، به ویژه [[امام زین العابدین]]{{ع}} بود. عبدالملک تحرکات آن حضرت را به طور دقیق رصد میکرد<ref>کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۴۴.</ref> و از اینکه امام سجاد{{ع}} به عنوان تنها یادگار و بازمانده خاندان رسول خدا{{صل}} شناخته شود، نگران بود و میکوشید هر چیزی را که بیانگر [[امامت]] و [[ارتباط]] آن [[حضرت]] با [[پیامبر اسلام]]{{صل}} است، از میان بردارد<ref>ابن شهرآشوب، مناقب، ج۳، ص۳۰۲.</ref> و بنا بر [[قتل]] و [[خونریزی]] گذاشت<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۹۱.</ref>. | |||
در میان عاملان او، [[حجاج بن یوسف]] و [[هشام بن اسماعیل]] بیش از دیگران [[امام]] و [[شیعیان]] را آزردند. [[حجاج]] از همه [[والیان]] خونریزتر، فاجرتر و ستمکارتر بود<ref>جصاص، احکام القرآن، ج۱، ص۸۶.</ref> و [[خشونت]] و بیرحمی او در [[تاریخ اسلام]] کمنظیر است<ref>مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۷۵.</ref>. اگرچه [[استراتژی]] [[تقیه]] از سوی حضرت و تأکید [[عبدالملک]] مبنی بر نریختن [[خون]] [[اهل بیت]]{{عم}} مانع از برخورد شدید حجاج با [[امام زین العابدین]]{{ع}} شد، ولی او همواره در کمین امام و خواستار قتل آن حضرت بود<ref>راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۵۶.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۹۰.</ref> | |||
===ولید بن عبدالملک=== | |||
ششمین [[حاکم]] [[اموی]] ([[حکومت]]: ۸۶ ق - ۹۶ق)<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۳، ص۱۸۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۶، ص۴۹۶ - ۵۰۲.</ref> [[انسانی]] [[جبّار]] و لجوج بود و هنگام [[عصبانیت]] [[اختیار]] از کف میداد و به سرانجام کار نمیاندیشید. در ریختن خون [[مخالفان]] [[بیباک]] بود و با اندک [[گمان]] یا تهمتی آنان را میکشت<ref>ر.ک: طبری، تاریخ، ج۶، ص۴۲۳؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۷۴.</ref>. گزارشی از [[ارتباط مستقیم]] میان [[امام سجاد]]{{ع}} و ولید در دست نیست، ولی امام در دوره حکومت ولید به [[شهادت]] رسید که بنا بر [[اعتقاد]] بسیاری از نویسندگان [[شیعی]]، ولید به طور مستقیم یا غیر مستقیم در شهادت آن حضرت دخالت داشت<ref>صدوق، الاعتقادات، ص۹۸.</ref>. هشام بن اسماعیل مخزومی، [[کارگزار]] ولید در [[مدینه]]، [[رفتار]] ظالمانهای با امام سجاد{{ع}} و دیگر [[بزرگان مدینه]] همچون [[سعید بن مسیب]] در پیش گرفت. با این حال، امام سجاد{{ع}} او را مورد [[لطف]] خود قرار داد<ref>ر.ک: طبری، تاریخ، ج۶، ص۴۲۸؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۴۷.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۹۱.</ref> | |||
===امام سجاد{{ع}}، [[قیامها]] و [[شورشها]]=== | |||
پس از [[حادثه عاشورا]]، انگیزههای مختلف باعث شد تا قیامها و شورشهایی در مناطق مختلف علیه [[نظام حاکم]] پدید آید و [[خلافت]] [[ستمگر]] اموی را به چالش کِشد. در ادامه برای دستیابی به [[حقیقت]] یا [[فهم]] بهتر چگونگی و چرایی مواضع [[امام سجاد]]{{ع}} در برابر جنبشهای یادشده مطالبی خواهد آمد. | |||
====[[امام]]{{ع}} و [[واقعه حَرّه]]==== | |||
از جمله اقدامات جنایتکارانه [[دولت اموی]] [[سرکوب]] وحشیانه [[مردم مدینه]] در [[سال ۶۳ق]] است که به اعتبار محل وقوع آن به [[واقعه حرّه]] واقم<ref>نام سنگستانی سیاه رنگ در شرق مدینه و چون این قیام در این سرزمین رخ داد به آن حرّه واقم گفتند. ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۹.</ref> [[شهرت]] دارد<ref>طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۸۷.</ref>. | |||
مردم مدینه به [[رهبری]] عبدالله پسر [[حنظله غسیل الملائکه]]<ref>حنظله از شهدای جنگ احد است که در صبحگاه شب زفافش خود را به میدان مبارزه رساند و وقتی به شهادت رسید رسول خدا{{صل}} فرمود: «من مشاهده کردم که فرشتگان او را غسل میدادند»، بدین جهت او را غسیل الملائکه گفتند (ر.ک: واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۷۴).</ref> [[امویان]] را در [[خانه]] [[مروان بن حکم]] محاصره کردند و با [[خفت]] و [[خواری]] از [[مدینه]] بیرون راندند<ref>جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام (تاریخ خلفا)، ص۵۷۴.</ref>. بدین سبب، [[لشکر]] [[شام]] به [[فرماندهی]] مسلم بن عُقبه به مدینه [[حمله]] کرد و پس از [[کشتار]] بسیاری از [[مردم]] و [[بزرگان مدینه]]، [[اموال]] ساکنان مدینه به [[غارت]] رفت و نوامیس مردم [[هتک حرمت]] شد<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۵۰.</ref>. | |||
درباره علل و عوامل پیدایی [[قیام مردم مدینه]] [[اختلاف]] است. [[بیعت]] مردم مدینه با [[عبدالله بن زبیر]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۷.</ref>، [[شهادت مظلومانه امام حسین]]{{ع}}، [[اعتراض]] و [[تنفر]] بزرگان مدینه از [[رفتار]] خلاف عرف و [[شرع]] [[یزید]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۷.</ref>، [[نزاع]] مردم با [[حاکم مدینه]]<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۵۰.</ref> و [[تعصبات]] وطنی<ref>واسعی، واقعه حره رویارویی ارزشهای دینی و سنتهای جاهلی، ص۲۳۴ - ۲۳۵.</ref>، از جمله مواردی است که عامل قیام مردم مدینه یاد شده است. برآورد گزارشهای [[تاریخی]] نشان میدهد که [[قیام مدینه]] یک [[نهضت]] [[ضد]] [[اموی]] بود که [[انگیزه]] تعلقات [[دینی]] از شاخصههای اصلی آن به شمار میرود. از یک سو [[رهبران]] آن برخی [[عابدان]] و زاهدان [[حرم]] [[نبوی]] بودند و آن سوی دیگر، [[دشمن]] بیرحمی بود که [[جسم]] و [[جان]] [[امام سجاد]]{{ع}} از [[ستم]] او نسبت به تشنهلبان [[عاشورا]] مجروح بود. | |||
[[پرسش]] این است که چرا [[حضرت]] به عنوان [[وارث]] [[خون امام حسین]]{{ع}} و مصداق روشن [[اهل بیت]]{{عم}}، با آن [[قیام]] [[همراهی]] نکرد؟ باید گفت: در صورتی [[انتظار]] همراهی یا [[تأیید]] [[امام]] از یک قیام، منطقی است که [[هویت]] و اهداف قیام با آموزههای اصیل [[اسلام]] و [[مکتب تشیع]] همسو باشد و از نظر افراد [[انسانی]] و موقعیت زمانی و مکانی نیز تأیید شده باشد، اما [[قیام مدینه]] به لحاظ هویتی معیارهای یک [[نهضت]] دینمدارانه بر اساس [[اندیشه]] اهل بیت{{عم}} را نداشت؛ زیرا افزون بر آنکه مشورتی با امام انجام نگرفت<ref>اگرچه بلعمی میگوید مردم مدینه برای بیعت نزد علی بن الحسین{{ع}} رفتند، او اجابت نکرد و به ینبع در بیرون مدینه کوچید (ر.ک: بلعمی، تاریخ نامه طبری، ج۴، ص۷۱۸)؛ ولی برخی محققان معتقدند بلعمی تنها کسی است که چنین نظری داشته است (ر.ک: واسعی، واقعه حره رویارویی ارزشهای دینی و سنتهای جاهلی، ص۱۰۱).</ref>، [[عبدالله بن زبیر]] [[فرصت]] را مغتنم شمرد و [[رهبری]] قیام را در دست گرفت. با این حساب، قیامی همنوا با [[خط فکری]] زبیریان پدید آمد که آنان نیز در [[انحراف]] از اندیشه اصیل [[اسلامی]] و [[کینهتوزی]] به [[خاندان رسول خدا]]{{صل}} دست کمی از [[بنیامیه]] نداشتند. نکته دیگر اینکه قیام یادشده به لحاظ موقعیت مکانی و زمانی نیز مناسب نبود. | |||
از این رو، [[امام زین العابدین]]{{ع}} در [[قیام مردم مدینه]] حاضر نشد و با کوچیدن به اطراف [[مدینه]] از [[اتهام]] در [[شورش]] [[رهایی]] یافت. به همین دلیل، نام او در فهرست [[مخالفان]] [[حکومت]] قرار نگرفت و نه تنها از کشته شدن و [[هتک حرمت]] به اطرافیان خود جلوگیری کرد، بلکه [[خانه]] او [[پناهگاه]] بسیاری از افراد از جمله [[خانواده]] برخی [[امویان]] شد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۴۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۱۱۳.</ref>. البته [[سکوت]] و موضع [[امام چهارم]] در مورد این [[قیام]] به معنای [[تأیید]] اقدامات [[یزیدیان]] نیست، بلکه با توجه به [[پیشبینی]] [[شکست]] [[نهضت]]، شرکت [[حضرت]] در قیام از دو حال خارج نبود یا برای نهضتی هزینه میشد که [[رهبران]] آن [[معتقد به امامت]] حضرت نبودند یا [[امام]] و اطرافیانش زیر گامهای [[متجاوزان]] له میشدند، چنان که گفته شده مقصود اصلی متجاوزان به [[مدینه]] [[امام سجاد]]{{ع}} بوده است<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۲؛ جلالی حسینی، جهاد الامام السجاد{{ع}}، ص۶۹ - ۷۰.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۹۲.</ref> | |||
====امام{{ع}} و [[قیام توابین]]==== | |||
[[نهضت توابین]] در ۲۶ [[ربیع الثانی]] [[سال ۶۵ق]]، در [[کوفه]] میان [[شیعیان]] پشیمان از عدم حضور در [[کربلا]]، به [[رهبری]] [[سلیمان بن صرد خزاعی]] و [[سپاه شام]]، به منظور [[انتقام]] از [[قاتلان امام حسین]]{{ع}} و یارانش برپا شد. [[سپاهیان]] دو گروه در «عَین الوَرده»<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۲؛ رأس العین نام شهری از شهرهای جزیره (در شمال شرقی سوریه)؛ ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۰.</ref> به هم رسیدند و در یک [[جنگ]] سه [[روزه]] [[سپاه]] ۴ هزار نفری [[توبه]] کنندگان به رغم پیروزیهای آغازین، در حلقه انبوه [[سربازان]] شامی گرفتار شد و در نبردی نابرابر، بسیاری از آنان، از جمله سلیمان به [[شهادت]] رسیدند و باقیمانده آنان به کوفه بازگشتند<ref>طبری، تاریخ، ج۵، ص۵۹۵ - ۶۰۵.</ref>. | |||
با توجه به وضعیت بسیار سخت آن دوره، [[انتظار]] موضعی آشکار از سوی امام در قبال تحرکات [[سیاسی]] [[توابین]] منطقی به نظر نمیرسد. بدین سبب در منابع کهن اخباری مبنی بر رد یا تأیید آشکار این نهضت در دست نیست و اگر روایتی هم به دست میآمد تحلیل و بازکاوی آن بر اساس شرایط سیاسی و [[اجتماعی]] و نیز مفهوم [[تقیه]]، ضروری بود. به نظر میرسد از آنجاکه قیام [[توّابین]]، جنبشی مکتبی، بر محور [[حق]] و در راستای [[حمایت]] از [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} و [[تضعیف]] [[حکومت اموی]] بود، کلیت آن مورد تأیید حضرت بوده است. هر چند ممکن است امام در جزئیات قیام نظر مساعدی نداشت؛ زیرا این قیام از نظر برنامه و روش، کاستیهایی داشت که میتواند در موضعگیری منفی [[امام سجاد]]{{ع}} نسبت به آن مؤثر باشد<ref>احمدوند و همکاران، «گونهشناسی قیامهای خونخواه توابین و مختار»، تاریخ در آینه پژوهش، ش۳، ۱۳۸۹، ص۲۲.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۹۴.</ref> | |||
====[[امام]]{{ع}} و [[قیام مختار]]==== | |||
این [[قیام]] از قیامهای مهم پس از واقعه عاشوراست که برای ایجاد [[عدالت اجتماعی]] و [[انتقام]] از [[قاتلان امام حسین]]{{ع}} در [[سال ۶۶ق]]، به [[رهبری]] [[مختار بن ابیعبید ثقفی]] شکل گرفت. در این قیام بسیاری از [[قاتلان]] و حاضران در [[حادثه عاشورا]]، از جمله [[عبیدالله بن زیاد]]، [[شمر بن ذی الجوشن]]، [[خولی بن یزید]]، [[عمر بن سعد]] به [[هلاکت]] رسیدند<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۵۸ - ۲۵۹؛ مقریزی، امتاع الأسماء، ج۱۲، ص۲۵۱.</ref>. سرانجام مختار پس از شانزده ماه [[حکومت]] بر [[کوفه]] به دست [[مصعب بن زبیر]] [[شکست]] خورد و همراه با شمار بسیاری از یارانش به [[شهادت]] رسید<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۶۳.</ref>. درباره مختار و [[انگیزه]] او از قیام و نیز موضع امام سجاد{{ع}} درباره این [[نهضت]] قضاوتهای گوناگون شده است. | |||
دیدگاه [[علمای شیعه]] نیز درباره مختار یکسان نیست. بیشتر علمای شیعه، به ویژه متأخران آنان نسبت به مختار دیدگاه مثبت دارند<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۰۲ - ۱۱۰.</ref>. از نگاه ایشان، مختار شخصیتی [[دینی]]، [[شجاع]]، [[معتقد]] به [[امامت امام سجاد]]{{ع}} و [[مجاهد]] گفته میشود و [[اخبار]] [[مذمت]] مختار را جعلی میداند یا در توجیه آن میگویند: چون حکومت دست [[بنیامیه]] بوده است، ناگزیر [[امامان]] از روی [[تقیه]] درباره مختار [[بدگویی]] کردهاند. بدین صورت روایاتی که در مذمت مختار ذکر شده است، بیانگر نظر [[واقعی]] [[ائمه]]{{عم}} نیست. در مقابل این گروه پُرشمار، دسته اندکی درباره [[ایمان]] و [[یقین]] مختار تردید دارند<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۳۴۲.</ref>. قیام مختار و موضع امام سجاد{{ع}} در برابر آن از موضوعات پیچیده [[تاریخی]] است. نوشتههای [[مورخان]] و منقولات [[محدثان]] در اینباره نشان میدهد که آنان نتوانستهاند اخبار و گزارشهای یکسان و دقیقی ارائه کنند<ref>ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۸۴؛ طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۴؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۷۴؛ ابن نما، ذوب النضار، ص۹۷.</ref>. | |||
نظر به ماهیت [[شیعی]] [[قیام مختار]] و [[اخبار]] رسیده مبنی بر [[شخصیت]] وی و شعارهای مقدسی چون: «یا لَثاراتِ الحُسَین{{ع}}» برای [[نهضت]] که به منزله [[بیانیه]] و رمز حرکت اسـت، می توان [[حدس]] زد که [[امام سجاد]]{{ع}} کلیت و اصل آن را مانند هر [[قیام]] دیگری که علیه [[ظلم]] باشـد، [[تأیید]] کرده است<ref>در روایتی آمده است که امام سجاد{{ع}} خطاب به [[محمد بن حنفیه]] فرمود: «اگر برده زنگی نسبت به ما تعصب به خرج داده باشد بر مردم واجب است او را یاری کنند.»... (ر.ک: ابن نما، ذوب النضار، ص۹۷).</ref>، اما به لحاظ مسائل [[سیاسی]] و حساسیت شدید [[حکومت]] نسبت به آن [[حضرت]]، این موضوع هیچگاه علنی نشد و [[انتخاب]] محمد بن حنفیه بـه عنـوان [[رهبر معنوی]]، یک [[جایگزینی]] آگاهانه و بر محور [[استراتژی]] [[تقیه]] انجام گرفت. | |||
گفتنی است بُعد مکانی میان [[مدینه]] به عنوان محل سکونت [[امام]] و [[کوفه]] به عنـوان مرکـز قـیـام، [[خفقان]] و کنترل شدید از سوی حکومت و توجه [[رهبران]] اصلی نهضت به [[حفظ جان]] امـام بـاعـث شد آن حضرت در جزئیات قیام نقشی نداشتنه باشد. بدینسان، برخی خشونتها مـانـد مُثـلـه کردن، در [[آتش]] [[سوزاندن]] و [[تخریب]] [[خانهها]] که از مختار گزارش شده، در صورت [[صحت]]، مـورد تأیید امام نبوده و باید آن را خطای مختار دانست.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۹۵.</ref> | |||
====امام{{ع}} و [[شورش]] [[ابن زبیر]]==== | |||
پس از [[مرگ معاویه]] در [[سال ۶۰ق]]، و به حکومت رسیدن [[یزید]]، عبدالله بن زبیر کـه خود را [[شایسته]] [[خلافت]] میدانست، با یزید [[بیعت]] نکرد و با کوچیدن به سوی [[حرم امن الهی]] ([[مکه]]) [[جان]] خود را از خطر [[نجات]] داد. او پس از [[حادثه عاشورا]]، [[فرصت]] را مغتنم شمرد و ضمن تمجیـد از [[امام حسین]]{{ع}} عدهای را در [[نافرمانی]] از [[حاکمیت]] با خود همراه کرد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۹۸.</ref>. [[لشکر]] [[شام]] پس از [[واقعه حرّه]] و [[پیروزی]] بر مدینه، به دستور یزید به مکه [[حمله]] برد، ولی خبر [[مرگ یزید]] آنان را غافلگیر کرد و ناگزیر به [[شام]] بازگشتند. با انتشار خبر [[هلاکت یزید]]، [[مردم]] [[حجاز]]، [[یمن]]، [[عراق]]، [[مصر]] و [[خراسان]] با فرزند [[زبیر]] [[بیعت]] کردند و بدین ترتیب [[عبدالله بن زبیر]] بیش از هشت سال (۶۵ - ۷۳) بر بیشتر [[بلاد اسلامی]] [[حکومت]] کـرد. وی سرانجام در [[سال ۷۳ق]]، پس از درگیری شدید با [[حجاج بن یوسف]] که به [[هتک حرمت]] [[حرم الهی]] انجامید، کشته شد<ref>دینوری، اخبار الطوال، ص۳۱۴ - ۳۱۵.</ref>. | |||
عبدالله بن زبیر خود را [[شایسته]] [[خلافت]] میدید و به عنوان «[[نماینده]] ابناء المهاجرین»<ref>طبری، تاریخ، ج۵، ص۳۸۳.</ref> و با [[شعار]] «خلافت شورایی» به دنبال برپایی دوباره [[حاکمیت]] قرشی بر مبنای حکومت [[چهار خلیفه]] نخست بود. بر اساس [[اندیشه]] [[ابن زبیر]]، [[حکومت موروثی]] [[امویان]] و همچنین حاکمیت و [[امامت الهی]] [[اهل بیت]]{{عم}} مردود شمرده میشد<ref>رنجبر، نقش امام سجاد{{ع}} در رهبری شیعه، ص۱۷۶.</ref>. | |||
پیشتر گذشت که توقع [[همکاری]] یا [[تأیید]] [[امام سجاد]]{{ع}} نسبت به قیامهایی منطقی است که ماهیت [[شیعی]] داشته باشد، اما عبدالله بن زبیر دغدغه [[دین]] نداشت، بلکه آن را ابزاری در [[خدمت]] حکومت میدانست. چنانکه [[انتخاب]] [[حرم امن الهی]] به عنوان پایگاه و استفاده ابزاری از هتک حرمتی که به آن مکان [[مقدس]] میشد، از اقدامات فریبکارانه اوست. وی عامل اصلی [[رویارویی]] پدرش زبیر با [[امام علی]]{{ع}} در [[جنگ جمل]] (سال ۳۶) بود و آن [[حضرت]] از او به عنوان فرزند شوم یاد کرد و فرمود: «زبیر با ما بود تا اینکه پسر شومش عبداللـه بـزرگ شـد و زبیر را از مـا جـدا کرد»<ref>سیدرضی، نهج البلاغه، تحقیق صالح، ص۵۵۵.</ref>. بنابراین، حرکات ابن زبیر رنگ خدایی نداشت و [[دشمنی]] او به [[خاندان رسالت]] کمتر از [[بنیامیه]] نبود. بدین جهت، دلیلی برای همکاری امام سجاد{{ع}} با این حرکت وجود نداشت.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۹۶.</ref> | |||
====[[امام]]{{ع}} و [[شورش خوارج]]==== | |||
در ماجرای [[حکمیت]]، [[خوارج]] هر دو سوی آن را [[کافر]] و [[قتل]] آنان را [[واجب]] میدانستند<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ص۱۱۴ - ۱۱۶.</ref>. آنان [[پس از شهادت امام علی]]{{ع}}، [[حکومت امویان]] را [[نامشروع]] شمردند و در مواقع مختلف، به ویژه پس از [[مرگ معاویه]] دست به [[شورش]] زدند<ref>ر.ک: طبری، تاریخ، ج۵، ۱۶۵؛ مرتضی عاملی، علی{{ع}} و الخوارج، ج۲، ص۵۱.</ref>. [[خوارج]] کوتهبینانی بودند که پوسته [[دین]] را میدیدند و از [[حقیقت]] و [[درک]] معانی آن عاجز بودند. [[امام علی]]{{ع}} آنان را «شرار [[الناس]]» وصـف کـرد<ref>سیدرضی، نهج البلاغه، شرح محمد عبده، ج۲، ص۸.</ref> و امـام [[سجاد]]{{ع}} در شورش آنان نیز مثل [[فتنه ابن زبیر]] [[سکوت]] نمود. تبیین و ارزیابی چنین موضعی از سوی [[امام]] چندان مشکل نیست؛ زیرا ماهیـت خـوارج روشـن اسـت و بـا ایـن اوصاف، امـام سجاد{{ع}} نمیتوانست حرکت آنان را [[تأیید]] کند.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۹۷.</ref> | |||
====امام{{ع}} و [[شورش ابن اشعث]]==== | |||
این حرکت در سالهای ۸۰ تا ۸۳ ق، به [[رهبری]] فرزند اَشعَث کِندی که خود از عاملان [[دستگاه حکومت]] بود، به سبب [[اختلافات]] درونگروهی میان [[ابن اشعث]] و [[حَجّاج بن یوسف ثقفی]] به وجود آمد و سرانجام در منطقه «دَیر جَماجِم»<ref>در هفت فرسخی کوفه، ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۰۳.</ref> با [[پیروزی]] [[حجاج]] به پایان رسید<ref>دینوری، اخبار الطوال، ص۳۱۶؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۳۱.</ref>. اگرچه حضور پررنگ [[فقها]] و [[قاریان قرآن]] و نیز برخی نامداران [[شیعه]]، مثل «[[کُمَیل بن زیاد نخعی]]»<ref>طبری، تاریخ، ج۶، ص۳۵۰.</ref> در [[سپاه]] ابن اشعث، به [[قیام]] او رنگ [[دینی]] میداد، ولی آنچه از متون [[تاریخی]] به دست میآید، افزون بر [[نارضایتی]] اقشار [[مردم]] از [[ظلم]] و [[بیعدالتی]]، [[قدرتطلبی]] [[عبدالرحمان]] و [[اختلاف]] او با حجاج نیز از عوامل اصلی این شورش بود. | |||
بنابراین، نمیتوان آن را حرکتی دینی در راستای برقراری [[حاکمیت]] [[حق]] دانست. به خصوص که سابقه [[دشمنی]] [[رهبر]] این حرکت با [[اهل بیت]]{{عم}} روشن بود و [[خاندان]] او در [[شهادت امام علی]]، [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} نقش اساسی و مستقیم داشتند<ref>کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۶۷.</ref>. از این رو، [[امام سجاد]]{{ع}} همچون شورشهای دیگر که هر دو سوی آن [[باطل]] بودند، وارد این [[نزاع]] نشد.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۹۸.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |