گستره عصمت: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۱۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۴ نوامبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


== مقدمه ==
'''[[عصمت]]''' در لغت به معنای [[حفظ]] و نگهداری و نیز به معنای منع کردن آمده است. این واژه در اصطلاح متکلمان امامیه، گاه به لطفی از جانب [[خدای متعال]] به [[برگزیدگان]] خود و گاه نیز به ملکه‌ای تعبیر شده که به موجب آن، [[انبیاء]] و اوصیای ایشان برغم داشتن [[قدرت]] بر انجام [[گناهان]]، از هر گونه [[خطا]] و [[اشتباه]]، [[گناه]] و [[عصیان]] در تمام مراحل [[زندگی]]، حتی قبل از [[امامت]] و در [[زمان]] کودکی، مصون هستند. در نتیجه به وسیله این صفت، از [[سهو]] و [[نسیان]] هم مبرّا و [[پاک]] هستند. در اینکه گستره عصمت چقدر است و کدام شاخه‌ها را دربرمی‌گیرد، نظریات مختلفی میان متکلمان اسلامی وجود دارد. گستره عصمت را در یک تقسیم کلی می‌توان به گستره زمانی و گستره متعلق تقسیم نمود. هر کدام از این دو قسم نیز خود به شاخه‌های دیگری تقسیم می‌شوند. در گستره زمانی به دنبال [[اثبات عصمت]] [[معصومان]] پیش یا پس از تصدی منصب [[نبوت]] یا [[امامت]] هستیم. در گستره متعلق نیز به طرح و بررسی دیدگاه متکلمان در مورد [[عصمت]] [[معصومان]] از انواع [[معاصی]]، کبیره و صغیره، [[خطا]]، [[سهو]] و [[نسیان]] و نیز [[عصمت]] در امور عادی [[زندگی]]، [[عصمت]] در تبیین و عمل به [[دین]] و [[عصمت]] در نظریات [[علمی]] غیر [[دینی]] می‌پردازیم. هر چند در محدوده و [[قلمرو عصمت]] سه دیدگاه کلی وجود دارد که مشهور متکلمین امامیه دیدگاه "اطلاق [[عصمت]] از حیث زمانی و حالات [[معصوم]]" را قبول دارند.
'''[[عصمت]]''' در لغت به معنای [[حفظ]] و نگهداری و نیز به معنای منع کردن آمده است. این واژه در اصطلاح [[متکلمان امامیه]]، گاه به لطفی از جانب [[خدای متعال]] به [[برگزیدگان]] خود و گاه نیز به ملکه‌ای تعبیر شده که به موجب آن، [[انبیاء]] و اوصیای ایشان برغم داشتن [[قدرت]] بر انجام [[گناهان]]، از هر گونه [[خطا]] و [[اشتباه]]، [[گناه]] و [[عصیان]] در تمام مراحل [[زندگی]]، حتی قبل از [[امامت]] و در [[زمان]] [[کودکی]]، مصون هستند. در نتیجه به وسیله این صفت، از [[سهو]] و [[نسیان]] هم مبرا و [[پاک]] هستند. در اینکه [[گستره عصمت]] چقدر است و کدام شاخه‌ها را دربرمی‌گیرد، نظریات مختلفی میان [[متکلمان اسلامی]] وجود دارد. [[گستره عصمت]] را در یک تقسیم کلی می‌توان به گستره زمانی و گستره متعلق تقسیم نمود. هر کدام از این دو قسم نیز خود به شاخه‌های دیگری تقسیم می‌شوند. در گستره زمانی به دنبال [[اثبات عصمت]] [[معصومان]] پیش یا پس از [[تصدی منصب نبوت]] یا [[امامت]] هستیم. در گستره متعلق نیز به طرح و بررسی دیدگاه متکلمان در مورد [[عصمت]] [[معصومان]] از انواع [[معاصی]]، [[کبیره]] و [[صغیره]]، [[خطا]]، [[سهو]] و [[نسیان]] و نیز [[عصمت]] در امور عادی [[زندگی]]، [[عصمت]] در تبیین و عمل به [[دین]] و [[عصمت]] در نظریات [[علمی]] غیر [[دینی]] می‌پردازیم.
هر چند در محدوده و [[قلمرو عصمت]] سه دیدگاه کلی وجود دارد که مشهور [[متکلمین امامیه]] دیدگاه "اطلاق [[عصمت]] از حیث زمانی و حالات [[معصوم]]" را قبول دارند.


== معناشناسی عصمت ==
== معناشناسی عصمت ==
=== معنای لغوی ===
=== معنای لغوی ===
عصمت، واژه‌ای [[عربی]] و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای حفظ و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و [[حفظ]] چیز دیگری شود، به کار می‌رود.</ref>. با این وجود واژه «[[عصمت]]»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «[[اعتصام]]» را به «استمساک» معنا کرده‌اند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref>
عصمت، واژه‌ای [[عربی]] و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای حفظ و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابن‌منظور از زجاج نقل می‌کند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و [[حفظ]] چیز دیگری شود، به کار می‌رود.</ref>. با این وجود واژه «[[عصمت]]»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «[[اعتصام]]» را به «استمساک» معنا کرده‌اند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref>


=== در اصطلاح [[متکلمان]] ===
=== در اصطلاح [[متکلمان]] ===
در [[علم کلام]] دست کم دو معنا برای [[عصمت]] ارائه شده است:
در [[علم کلام]] دست کم دو معنا برای [[عصمت]] ارائه شده است:
#'''عصمت به معنای [[لطف]]''': مرحوم [[شیخ مفید]] نخستین [[متکلم امامیه]] است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه [[خداوند متعال]]، همان [[توفیق]] و لطف او برای حجت‌های اوست و [[اعتصام]] به این عصمت به وسیله [[حجج الهی]] برای [[حفظ دین]] [[خداوند]] از ورود [[گناهان]] و خطاها در آن است<ref>محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.</ref>. [[متکلمان امامیه]] به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون [[سیدمرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[نوبختی]]، [[علی بن یونس نباطی|نباطی]]<ref>علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.</ref> و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
#'''عصمت به معنای [[لطف]]''': مرحوم [[شیخ مفید]] نخستین [[متکلم امامیه]] است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه [[خداوند متعال]]، همان [[توفیق]] و لطف او برای حجت‌های اوست و [[اعتصام]] به این عصمت به وسیله [[حجج الهی]] برای [[حفظ دین]] [[خداوند]] از ورود [[گناهان]] و خطاها در آن است<ref>محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.</ref>. [[متکلمان امامیه]] به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون [[سیدمرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[نوبختی]]، [[علی بن یونس نباطی|نباطی]]<ref>علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.</ref> و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
#'''عصمت به معنای [[ملکه]]''': پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم [[خواجه نصیرالدین طوسی]] آن را به نقل از [[فلاسفه]]، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر [[اندیشه]] حکماست<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.</ref>. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۴ - ۳۵.</ref>
#'''عصمت به معنای ملکه''': پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم [[خواجه نصیرالدین طوسی]] آن را به نقل از [[فلاسفه]]، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر [[اندیشه]] حکماست<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.</ref>. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۴ - ۳۵.</ref>


== گستره عصمت معصومان==
== گستره عصمت معصومان ==
=== گستره زمانی ===
=== گستره زمانی ===
==== [[عصمت پیش از تصدی]] [[منصب]] ([[نبوت]] یا [[امامت]])====
==== عصمت پیش از تصدی منصب ([[نبوت]] یا [[امامت]]) ====
بحث از [[قلمرو عصمت]] [[معصومان]] اعم از [[پیامبران]] و [[امامان]] و نیز تفکیک این بحث به قبل از [[تصدی منصب نبوت]] و امامت و پس از آن تا عصر [[امامان اهل بیت]]{{ع}} دیده و شنیده نشده چه اینکه گویا تأکید [[ائمه]] در [[دوران حضور]] بیشتر بر تثبیت اصل مسأله [[عصمت]] بوده است. به نظر می‌رسد این مسأله تا [[زمان]] مرحوم [[شیخ صدوق]] مطرح نبوده و در طول حیات [[فکری]] ایشان به تبع بحث از [[گناهان صغیره]] و [[کبیره]]، تفکیک [[عصمت پیامبران]] مطرح و به [[عصمت امام]] نیز کشیده شد. ایشان [[ضرورت عصمت پیامبران]] و به تبع آن، امامان را از برخی گناهان صغیره، پیش از [[تصدی منصب امامت]] [[نفی]] و پس از ایشان نیز [[شیخ مفید]] همین نظریه را [[اختیار]] کرد. پس از ایشان مرحوم [[سیدمرتضی]] و برخی [[شاگردان]] ایشان همچون [[کراجکی]]، [[حلبی]]، [[شیخ طوسی]] با تأکید بر [[ضرورت عصمت پیامبر خاتم]] و امامان، پیش از تصدی منصب نبوت و امامت رویکردی جدید به این مسأله داشتند. نخستین بار شیخ طوسی مسأله عصمت امام و به تبع آن [[پیامبر خاتم]] را از زمان [[تولد]] مطرح کرد در حالی که پیشینیان او تنها به عصمت امام پس از تصدی منصب امامت توجه داشتند. <ref>احمدحسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۹؛ استادی رضا، پاسخ به چالش‌های فکری در بحث عصمت و امامت، ماهنامه معرفت، شماره۳۷، ص۳۶</ref>.
بحث از [[قلمرو عصمت]] [[معصومان]] اعم از [[پیامبران]] و [[امامان]] و نیز تفکیک این بحث به قبل از تصدی منصب [[نبوت]] و امامت و پس از آن تا عصر [[امامان اهل بیت]]{{ع}} دیده و شنیده نشده چه اینکه گویا تأکید [[ائمه]] در [[دوران حضور]] بیشتر بر تثبیت اصل مسأله [[عصمت]] بوده است. به نظر می‌رسد این مسأله تا [[زمان]] مرحوم [[شیخ صدوق]] مطرح نبوده و در طول حیات [[فکری]] ایشان به تبع بحث از [[گناهان صغیره]] و [[کبیره]]، تفکیک [[عصمت پیامبران]] مطرح و به [[عصمت امام]] نیز کشیده شد. ایشان [[ضرورت عصمت پیامبران]] و به تبع آن، امامان را از برخی گناهان صغیره، پیش از تصدی منصب امامت [[نفی]] و پس از ایشان نیز [[شیخ مفید]] همین نظریه را [[اختیار]] کرد. پس از ایشان مرحوم [[سیدمرتضی]] و برخی [[شاگردان]] ایشان همچون [[کراجکی]]، [[حلبی]]، [[شیخ طوسی]] با تأکید بر [[ضرورت عصمت پیامبر خاتم]] و امامان، پیش از تصدی منصب نبوت و امامت رویکردی جدید به این مسأله داشتند. نخستین بار شیخ طوسی مسأله عصمت امام و به تبع آن [[پیامبر خاتم]] را از زمان [[تولد]] مطرح کرد در حالی که پیشینیان او تنها به عصمت امام پس از تصدی منصب امامت توجه داشتند<ref>استادی، رضا، پاسخ به چالش‌های فکری در بحث عصمت و امامت، ماهنامه معرفت، شماره۳۷، ص۳۶.</ref>.<ref>احمدحسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۹.</ref>
==== عصمت پس از [[تصدی منصب]] (نبوت یا امامت)====  
 
یکی از مسائل [[مورد اتفاق]] [[اندیشمندان امامیه]] در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران [[امامان معصوم]] از [[گناه]] پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم{{ع}} مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است. <ref>فاریاب، محمدحسین، عصمت امام، ص412</ref>. این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم می‌شود که عبارتند از:
==== عصمت پس از تصدی منصب (نبوت یا امامت)====  
# عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]]  
یکی از مسائل [[مورد اتفاق]] [[اندیشمندان امامیه]] در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران [[امامان معصوم]] از [[گناه]] پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم{{ع}} مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۴۱۲.</ref>. این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از:
# [[عصمت در تفسیر]] و [[تبیین وحی]]
# عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]]؛
# [[عصمت از اشتباه]]، [[خطا]] و [[فراموشی]] در انجام [[تکالیف]] شخصی و [[اجتماعی]]
# [[عصمت در تفسیر]] و [[تبیین وحی]]؛
# [[عصمت]] از [[گناه]]
# [[عصمت از اشتباه]]، [[خطا]] و [[فراموشی]] در انجام [[تکالیف]] شخصی و [[اجتماعی]]؛
یکی از [[وظایف انبیا]]، [[دریافت وحی]] از [[خداوند متعال]] و رساندن آن به [[مردم]] است که بالاترین مرتبه [[عصمت]] و قوام [[نبوت]] به شمار می‌رود. بیشتر [[متکلمان شیعه]] و [[سنی]]، [[عصمت انبیا]] در این مراحل ـ دست کم در [[دروغگو]] نبودن در [[مقام تبلیغ]] ـ را قبول دارند<ref> شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیهًْ بالمنح المحمدیهًْ، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸٫</ref>. به غیر از [[قاضی عبدالجبار]] که [[کذب]] [[سهوی]] را در [[تبلیغ رسالت]] تجویز کرده است<ref>{{عربی|«وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع»}}. ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹</ref>.
# [[عصمت]] از [[گناه]].
 
یکی از [[وظایف انبیا]]، [[دریافت وحی]] از [[خداوند متعال]] و رساندن آن به [[مردم]] است که بالاترین مرتبه [[عصمت]] و قوام [[نبوت]] به شمار می‌رود. بیشتر [[متکلمان شیعه]] و [[سنی]]، [[عصمت انبیا]] در این مراحل ـ دست کم در [[دروغگو]] نبودن در [[مقام تبلیغ]] ـ را قبول دارند<ref>شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸.</ref>. به غیر از [[قاضی عبدالجبار]] که [[کذب]] [[سهوی]] را در [[تبلیغ رسالت]] تجویز کرده است<ref>{{عربی|«وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع»}}، ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹.</ref>.


عصمت در این مرحله دو بخش دارد:
عصمت در این مرحله دو بخش دارد:
# عصمت از [[دروغ]]
# عصمت از [[دروغ]]؛
# [[عصمت از خطا]] در تلقّی و دریافت و [[فهم]] [[وحی]] و رساندن آن به مردم.
# [[عصمت از خطا]] در تلقّی و دریافت و [[فهم]] [[وحی]] و رساندن آن به مردم.
[[دلایل عقلی]] و [[قرآنی]] و [[روایی]] بسیاری برای عصمت در این دو بخش بیان شده است که به چند مورد اشاره می‌کنیم.
[[دلایل عقلی]] و [[قرآنی]] و [[روایی]] بسیاری برای عصمت در این دو بخش بیان شده است که به چند مورد اشاره می‌کنیم.


'''[[ادله عقلی]]'''
===== [[ادله عقلی]] =====
 
الف) نخستین [[دلیل عقلی]] بر عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]] مبتنی بر [[هدف از بعثت]] است. هدف از خلقت انسان رسیدن او به کمال است؛ [[انسان‌ها]] به طور [[فطری]] طالب [[سعادت]] و رسیدن به کمال هستند؛ یکی از مقدمات لازم برای رسیدن به این کمال، [[شناسایی]] آن و راه‌های منتهی به آن است؛ [[ابزار شناخت]] [[انسان]] ـ که منحصر در [[حس]] و [[عقل]] است ـ برای رسیدن به کمال و [[سعادت ابدی]] کافی نیست؛ زیرا به دلیل اینکه [[جهان آخرت]] از محدوده [[شناخت]] عقل و حس خارج است نمی‌توانند همه آنچه را که برای [[سعادت انسان]] لازم است، شناسایی کنند؛ عقل با توجه به [[حکمت خدا]] درمی‌یابد که راه دیگری برای [[شناخت سعادت]] [[ابدی]] باید وجود داشته باشد تا بتواند [[انسان]] را به [[هدف]] نهایی [[راهنمایی]] کند و گرنه [[نقض غرض]] خواهد بود و نقص غرض از [[خدای حکیم]] محال است؛ راه دیگر، [[وحی]] و [[نبوت]] است؛ در غیر این صورت [[حجت]] بر [[مردم]] تمام نمی‌شود. [[پیامبران]] که واسطه رساندن وحی به مردم هستند، باید آن را [[معصومانه]] و بدون [[تغییر]] به مردم برسانند؛ زیرا تنها راه [[شناخت]]، منحصر به این راه است و اگر این راه مطمئن نباشد و [[خطا]] در آن صورت گیرد، به هدف و غرض نهایی نخواهد رسید<ref>محقق طوسى مى‌نویسد: {{عربی|و یجب فی النبی العصمه لتحصیل الوثوق فیحصل الغرض}}، رک: کشف المراد، ص۳۴۹.</ref>. بنابراین پیامبران در تلقی و [[ابلاغ وحی]] [[معصوم]] هستند. این دلیل علاوه بر اینکه [[پیامبر]] را از [[گناه]] معصوم می‌داند، او را از [[سهو]] و [[نسیان]] نیز معصوم می‌داند؛ زیرا احتمال سهو و نسیان نیز باعث [[بی‌اعتمادی]] و نقض غرض است<ref>ر.ک: راهنما‌شناسی، ص۱۲۴ـ۱۲۷، قم: حوزه علمیه، چ اول، ۱۳۶۷٫.</ref>.
الف): نخستین [[دلیل عقلی]] بر عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]] مبتنی بر [[هدف از بعثت]] است
 
[[هدف از خلقت انسان]] رسیدن او به کمال است؛ [[انسان‌ها]] به طور [[فطری]] طالب [[سعادت]] و [[رسیدن به کمال]] هستند؛ یکی از مقدمات لازم برای رسیدن به این کمال، [[شناسایی]] آن و راه‌های منتهی به آن است؛ [[ابزار شناخت]][[ انسان]] ـ که منحصر در [[حس]] و [[عقل]] است ـ برای رسیدن به کمال و [[سعادت ابدی]] کافی نیست؛ زیرا به دلیل اینکه [[جهان آخرت]] از محدوده [[شناخت]] عقل و حس خارج است نمی‌توانند همه آنچه را که برای [[سعادت انسان]] لازم است، شناسایی کنند؛ عقل با توجه به [[حکمت خدا]] درمی‌یابد که راه دیگری برای [[شناخت سعادت]] [[ابدی]] باید وجود داشته باشد تا بتواند [[انسان]] را به [[هدف]] نهایی [[راهنمایی]] کند و گرنه [[نقض غرض]] خواهد بود و [[نقص]] غرض از [[خدای حکیم]] محال است؛ آن راه دیگر، [[وحی]] و [[نبوت]] است؛ در غیر این صورت [[حجت]] بر [[مردم]] تمام نمی‌شود. [[پیامبران]] که واسطه رساندن وحی به مردم هستند، باید آن را [[معصومانه]] و بدون [[تغییر]] به مردم برسانند؛ زیرا تنها راه [[شناخت]]، منحصر به این راه است و اگر این راه مطمئن نباشد و [[خطا]] در آن صورت گیرد، به هدف و غرض نهایی نخواهد رسید<ref>محقق طوسى مى‌نویسد: «و یجب فی النبی العصمه لتحصیل الوثوق فیحصل الغرض».رک: کشف المراد، ص۳۴۹ </ref>.بنابراین پیامبران در تلقی و [[ابلاغ وحی]] [[معصوم]] هستند. این دلیل علاوه بر اینکه [[پیامبر]] را از [[گناه]] معصوم می‌داند، او را از [[سهو]] و [[نسیان]] نیز معصوم می‌داند؛ زیرا احتمال سهو و نسیان نیز باعث [[بی‌اعتمادی]] و نقض غرض است. <ref>ر.ک: راهنما‌شناسی، ص۱۲۴ـ۱۲۷، قم: حوزه علمیه، چ اول، ۱۳۶۷٫</ref>.
 
ب): دومین [[دلیل عقلی]] بر [[عصمت]] در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر [[معجزه پیامبران]] است
 
زیرا [[فلسفه]] [[معجزه]] [[تأیید]] پیامبران است و از نظر [[عقل]] دلالت بر این دارد که در آنچه [[انبیاء]] به [[خدا]] نسبت می‌دهند،[[ دروغ]] راه ندارد <ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰</ref>. جالب اینجاست که حتی [[اشاعره]] ـ که منکر [[حُسن]] و قُبح [[عقلی]] هستند ـ به این دلیل استناد کرده‌اند. <ref> ر.ک: ایجی، المواقف، ج۳، ص۴۱۵؛ محمدحسین المظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵</ref>. پیامبران مدعی هستند که با [[غیب]] و [[خالق]] عالم در [[ارتباط]] هستند.[[ فهم]] وجود این رابطه به صورت مستقیم برای بیشتر مردم ممکن نیست؛ زیرا طرف مقابل پیامبر قابل [[درک]] برای همه مردم نیست. بنابراین پیامبر باید کاری کند تا نشانه ارتباط او با خدا باشد؛ این نشانه باید به گونه‌ای غیر عادی و خارق‌ العاده باشد تا مؤید این [[ارتباط]] باشد. [[معجزه]] که [[نشانه ]][[پیامبری]] است از سوی [[خدا]] به [[پیامبر]]{{صل}} اعطا می‌شود. اگر پیامبر [[دروغگو]] باشد یا [[خطا]] کند، اعطای معجزه به معنای [[تأیید]] دروغگو خواهد بود و تأیید دروغگو از [[خدای حکیم]] محال خواهد بود. <ref> ر.ک: وحی و نبوت در قرآن کریم، ص۲۰۳</ref>. این دلیل، [[عصمت]] از [[دروغ]] در [[مقام ابلاغ وحی]] را تأیید می‌کند؛ اما به نظر مرحوم [[علامه طباطبایی]] این دلیل، [[عصمت از خطا]] و نیز [[سهو]] و [[اشتباه]] در [[ابلاغ]] را نیز ثابت می‌کند؛ زیرا [[تصدیق]][[ باطل]] و خلاف [[حق]] نیز [[قبیح]] است <ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶</ref>.
 
'''[[ادله نقلی]]'''
 
[[آیات]] متعددی برای [[عصمت در مقام تلقی و ابلاغ]] [[وحی]] ارائه شده است که به ذکر سه نمونه بسنده می‌کنیم: <ref>ممکن است گفته شود که [[استدلال]] به [[آیات قرآن]] برای عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]]، دور [[باطل]] است؛ زیرا صحیح بودن آیات قرآن متوقف بر [[معصوم]] بودن پیامبر است و معصوم بودن پیامبر متوقف بر صحیح بودن [[آیات قرآنی]] است. در پاسخ به این سخن باید گفت این [[شبهه]] در مورد آیات قرآن وارد نیست؛ زیرا می‌توان [[صحت]] آیات قرآن را از طریق [[تحدی]] [[اثبات]] کرد؛[[ تحدی]] آیات قرآن، نشانه از سوی خدا بودن آن خواهد بود و نیازی به اثبات معصوم بودن پیامبر ندارد. بنابراین صحت آیات قرآنی متوقف بر تحدی خواهد بود نه [[عصمت پیامبر]] و دور مذکور باطل می‌شود اما این مشکل در مورد [[ادله روایی]] وارد است و با آنها نمی‌توان عصمت را ثابت کرد؛ زیرا تحدی به ادله روایی صورت نگرفته است.</ref>


'''الف): آیات ۲ـ ۴ [[سوره نجم]]:'''
ب): دومین [[دلیل عقلی]] بر [[عصمت]] در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر [[معجزه پیامبران]] است. [[فلسفه]] [[معجزه]]، [[تأیید]] پیامبران است و از نظر [[عقل]] دلالت بر این دارد که در آنچه [[انبیاء]] به [[خدا]] نسبت می‌دهند، [[دروغ]] راه ندارد<ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰.</ref>. جالب اینجاست که حتی [[اشاعره]] ـ که منکر [[حُسن]] و قُبح [[عقلی]] هستند ـ به این دلیل استناد کرده‌اند<ref>ر.ک: ایجی، المواقف، ج۳، ص۴۱۵؛ محمدحسین المظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.</ref>. پیامبران مدعی هستند که با [[غیب]] و [[خالق]] عالم در [[ارتباط]] هستند. [[فهم]] وجود این رابطه به صورت مستقیم برای بیشتر مردم ممکن نیست؛ زیرا طرف مقابل پیامبر قابل [[درک]] برای همه مردم نیست. بنابراین پیامبر باید کاری کند تا نشانه ارتباط او با خدا باشد؛ این نشانه باید به گونه‌ای غیر عادی و خارق‌ العاده باشد تا مؤید این [[ارتباط]] باشد. [[معجزه]] که [[نشانه]] [[پیامبری]] است از سوی [[خدا]] به [[پیامبر]]{{صل}} اعطا می‌شود. اگر پیامبر [[دروغگو]] باشد یا [[خطا]] کند، اعطای معجزه به معنای [[تأیید]] دروغگو خواهد بود و تأیید دروغگو از [[خدای حکیم]] محال خواهد بود<ref>ر.ک: وحی و نبوت در قرآن کریم، ص۲۰۳.</ref>. این دلیل، [[عصمت]] از [[دروغ]] در [[مقام ابلاغ وحی]] را تأیید می‌کند؛ اما به نظر مرحوم [[علامه طباطبایی]] این دلیل، [[عصمت از خطا]] و نیز [[سهو]] و [[اشتباه]] در [[ابلاغ]] را نیز ثابت می‌کند؛ زیرا [[تصدیق]] [[باطل]] و خلاف [[حق]] نیز [[قبیح]] است<ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶.</ref>.


{{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}} <ref>«هرگز [[دوست]] شما [[[حضرت محمّد]](صلی [[الله]] و علیه و آله)] [[منحرف]] نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی [[هوای نفس]][[ سخن]] نمی‌گوید! آنچه می‌گوید چیزی جز [[وحی]] که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات 4-2</ref>.
===== [[ادله نقلی]] =====
این [[آیات]] به روشنی بیانگر این است که [[پیامبر]] به عنوان [[نماینده]] [[خدا]] سخن می‌گوید، در واقع سخن [[خداوند]] است که بر او وحی شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمی‌فرمود آنچه او می‌گوید، [[وحی الهی]] است.
[[آیات]] متعددی برای [[عصمت در مقام تلقی و ابلاغ]] [[وحی]] ارائه شده است که به ذکر سه نمونه بسنده می‌کنیم<ref>ممکن است گفته شود استدلال به [[آیات قرآن]] برای عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]]، دور [[باطل]] است؛ زیرا صحیح بودن آیات قرآن متوقف بر [[معصوم]] بودن پیامبر است و معصوم بودن پیامبر متوقف بر صحیح بودن [[آیات قرآنی]] است. در پاسخ به این سخن باید گفت این [[شبهه]] در مورد آیات قرآن وارد نیست؛ زیرا می‌توان [[صحت]] آیات قرآن را از طریق [[تحدی]] [[اثبات]] کرد؛ [[تحدی]] آیات قرآن، نشانه از سوی خدا بودن آن خواهد بود و نیازی به اثبات معصوم بودن پیامبر ندارد. بنابراین صحت آیات قرآنی متوقف بر تحدی خواهد بود نه [[عصمت پیامبر]] و دور مذکور باطل می‌شود اما این مشکل در مورد [[ادله روایی]] وارد است و با آنها نمی‌توان عصمت را ثابت کرد؛ زیرا تحدی به ادله روایی صورت نگرفته است.</ref>:
# '''آیات ۲ـ ۴ [[سوره نجم]]:''' {{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«هرگز [[دوست]] شما [[[حضرت محمّد]](صلی [[الله]] و علیه و آله)] [[منحرف]] نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی [[هوای نفس]][[ سخن]] نمی‌گوید! آنچه می‌گوید چیزی جز [[وحی]] که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>. [[آیات]] به روشنی بیانگر این است که [[پیامبر]] به عنوان [[نماینده]] [[خدا]] سخن می‌گوید، در واقع سخن [[خداوند]] است که بر او وحی شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمی‌فرمود آنچه او می‌گوید، [[وحی الهی]] است.
# ''' [[آیه]] ۲۱۳ [[سوره بقره]]:''' {{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ}}<ref>«[[مردم]] (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج [[جوامع]] و طبقات پدید آمد و [[اختلافات]] و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، [[پیامبران]] را برانگیخت تا مردم را [[بشارت]] و [[بیم]] دهند و [[کتاب آسمانی]]، که به سوی [[حق]] [[دعوت]] می‌کرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه [[اختلاف]] داشتند، [[داوری]] کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت کرده، و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود، به منظور [[انحراف از حق]] و [[ستمگری]]، در آن اختلاف کردند. خداوند، کسانی را که [[ایمان]] آورده بودند، به [[حقیقت]] آنچه مورد اختلاف بود، به [[فرمان]] خودش، [[رهبری]] نمود. (امّا افراد [[بی‌ایمان]]، هم چنان در [[گمراهی]] و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به [[راه راست]] [[هدایت]] می‌کند»، سوره بقره، آیه۲۱۳.</ref>. از این آیه استفاده می‌شود که [[بعثت پیامبران]] دو [[هدف]] را دنبال می‌کند؛ نخست اینکه در میان مردم به حق داوری کنند و دوم آنکه آنان را به سوی [[اعتقاد]] [[حق]] و عمل صحیح رهبری کنند. این دو هدف جز در سایه [[عصمت انبیا]] از [[خطا]] در اخذ و [[تبلیغ وحی]] امکان‌پذیر نیست؛ زیرا در غیر این صورت گفتار آنان نه تنها [[رهبری]] به سوی [[حقیقت]] نخواهد بود، بلکه مایه [[گمراهی]] می‌شود.
# ''' [[آیات]] ۲۸-۲۶ [[سوره جن]]:''' {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}}<ref>«او دانای [[غیب]] است و هیچ کس را از [[اسرار]] غیبش [[آگاه]] نمی‌سازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را [[ابلاغ]] کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»، سوره نجم، آیات۲۸-۲۶.</ref>. در آیات یاد شده، دو نوع [[نگهبان]] برای صیانت از [[وحی]] وارد شده است: نخست فرشتگانی که [[پیامبر]] را از هر سو احاطه می‌کنند و دوم [[خداوند بزرگ]] که بر پیامبر و [[فرشتگان]] احاطه دارد. علت این [[مراقبت]] کامل نیز تحقق یافتن [[هدف]] [[نبوت]] ـ رسیدن وحی ـ به [[بشر]] است<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۶؛ منشور عقاید امامیه، ص۱۱۰.</ref>.


'''ب):  [[آیه]] ۲۱۳ [[سوره بقره]]:'''
افزون بر این، باید گفت: {{متن قرآن|فَلا يُظْهِرُ}}؛ «اظهار» از باب إفعال و به معنای اعلام کردن است که نتیجه آن، رساندن [[پیام]] اعلام شده به مخاطبان است؛ {{متن قرآن|مِن}} در {{متن قرآن|مِن رَّسُولٍ}} بیانی است؛ یعنی [[خداوند]] از پیامبرانش [[خشنود]] است که آنان را بر غیب خویش آگاه می‌کند؛ ضمیر در {{متن قرآن|فَإِنَّهُ يَسْلُكُ}} به خداوند بر می‌گردد؛ همانطور که ضمیر [[مستتر]] در {{متن قرآن|يَسْلُكُ}} نیز به او بر می‌گردد. افزون بر این {{متن قرآن|يَسْلُكُ}} به معنای «یجعل» (گماردن) آمده است؛ ضمائر در عبارت «بین یدیه و خلفه» به پیامبر اکرم{{صل}} بر می‌گردد، ولی منظور از ضمیر نخست آن است که خداوند میان [[پیامبران]] و مخاطبان واسطه‌ای قرار نداده است و منظور از ضمیر دوم این است که خداوند میان خود و آنان (پیامبران)، فرشتگانی را برای مراقبت و [[نگهبانی]] از [[وحی]] و [[پیام]] خویش می‌گذارد تا از [[لوح محفوظ]] تا [[زمین]] ([[قلب]] [[پیامبران]]) مصون از گزند باشد و هم از قلب پیامبران تا زمانی که آن را به [[مردمان]] [[ابلاغ]] می‌کند و هم آن‌گاه که واژه‌ها و اوصافی را بر زبان می‌آورد<ref>ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ۱۱۲ـ۱۱۰.</ref>.
 
{{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ}} <ref>«[[مردم]] (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج [[جوامع]] و طبقات پدید آمد و [[اختلافات]] و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، [[پیامبران]] را برانگیخت تا مردم را [[بشارت]] و [[بیم]] دهند و [[کتاب آسمانی]]، که به سوی [[حق]] [[دعوت]] می‌کرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه [[اختلاف]] داشتند، [[داوری]] کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت کرده، و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود، به منظور [[انحراف از حق]] و [[ستمگری]]، در آن اختلاف کردند. خداوند، کسانی را که [[ایمان]] آورده بودند، به [[حقیقت]] آنچه مورد اختلاف بود، به [[فرمان]] خودش، [[رهبری]] نمود. (امّا افراد [[بی‌ایمان]]، هم چنان در [[گمراهی]] و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به [[راه راست]] [[هدایت]] می‌کند»، سوره بقره، آیه213</ref>.
 
از این آیه استفاده می‌شود که [[بعثت پیامبران]] دو [[هدف]] زیر را دنبال می‌کند؛
نخست اینکه در میان مردم به حق داوری کنند و دوم آنکه آنان را به سوی [[اعتقاد]][[ حق]] و عمل صحیح رهبری کنند. این دو هدف جز در سایه [[عصمت انبیا]] از [[خطا]] در اخذ و [[تبلیغ وحی]] امکان‌پذیر نیست؛ زیرا در غیر این صورت گفتار آنان نه تنها [[رهبری]] به سوی [[حقیقت]] نخواهد بود، بلکه مایه [[گمراهی]] می‌شود.
 
'''ج ـ [[آیات]] 28-26 [[سوره جن]]:'''
 
{{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}} <ref>«او دانای [[غیب]] است و هیچ کس را از [[اسرار]] غیبش [[آگاه]] نمی‌سازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را [[ابلاغ]] کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»، سوره نجم، آیات28-26</ref>.
 
در آیات یاد شده، دو نوع [[نگهبان]] برای صیانت از [[وحی]] وارد شده است: نخست فرشتگانی که [[پیامبر]] را از هر سو احاطه می‌کنند و دوم [[خداوند بزرگ]] که بر پیامبر و [[فرشتگان]] احاطه دارد. علت این [[مراقبت]] کامل نیز تحقق یافتن [[هدف]] [[نبوت]] ـ رسیدن وحی ـ به [[بشر]] است. <ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۶؛ منشور عقاید امامیه، ص۱۱۰</ref>.
افزون بر این، باید گفت: فَلا یُظْهِرُ؛ «اظهار» از باب إفعال و به معنای اعلام کردن است که نتیجه آن، رساندن [[پیام]] اعلام شده به مخاطبان است؛ «مِنْ» در «من [[رسول]]» بیانی است؛ یعنی [[خداوند]] از پیامبرانش [[خشنود]] است که آنان را بر غیب خویش آگاه می‌کند؛ ضمیر در «فإنّه یسلک» به خداوند بر می‌گردد؛ همانطور که ضمیر [[مستتر]] در «یسلک» نیز به او بر می‌گردد. افزون بر این «یسلک» به معنای «یجعل» (گماردن) آمده است؛ ضمائر در عبارت «بین یدیه و خلفه» به پیامبر(صلی [[الله]] و علیه و آله) بر می‌گردد، ولی منظور از ضمیر نخست آن است که خداوند میان [[پیامبران]] و مخاطبان واسطه‌ای قرار نداده است و منظور از ضمیر دوم این است که خداوند میان خود و آنان (پیامبران)، فرشتگانی را برای مراقبت و [[نگهبانی]] از [[وحی]] و [[پیام]] خویش می‌گذارد تا از [[لوح محفوظ]] تا [[زمین]] ([[قلب]] [[پیامبران]]) مصون از گزند باشد و هم از قلب پیامبران تا زمانی که آن را به [[مردمان]] [[ابلاغ]] می‌کند و هم آن‌گاه که واژه‌ها و اوصافی را بر زبان می‌آورد <ref>ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ۱۱۲ـ۱۱۰</ref>.  


این [[آیات]] [[پیامبر]] را از [[خطا]] و [[نسیان]] و [[گناه]] [[معصوم]] می‌داند.
این [[آیات]] [[پیامبر]] را از [[خطا]] و [[نسیان]] و [[گناه]] [[معصوم]] می‌داند.
خط ۷۶: خط ۵۶:
==== [[عصمت عملی]] ====
==== [[عصمت عملی]] ====
مقصود از عصمت عملی آن است که بدانیم امام در کدامیک از [[اعمال]] خود به [[استعانت]] [[خداوند]] معصوم است. این بخش خود به انواعی قابل تقسیم است:
مقصود از عصمت عملی آن است که بدانیم امام در کدامیک از [[اعمال]] خود به [[استعانت]] [[خداوند]] معصوم است. این بخش خود به انواعی قابل تقسیم است:
===== [[عصمت از گناهان]] [[صغیره]] و [[کبیره]]، پیش یا پس از دریافت [[منصب]] =====
===== [[عصمت از گناهان]] صغیره و کبیره، پیش یا پس از دریافت منصب =====
 
===== عصمت از اشتباه و خطا در مرحله عمل به [[دین]]، پیش یا پس از دریافت منصب =====
===== عصمت از اشتباه و خطا در مرحله عمل به [[دین]]، پیش یا پس از دریافت منصب =====
[[اشتباه]] در عمل به دین می‌تواند دو گونه باشد:
[[اشتباه]] در عمل به دین می‌تواند دو گونه باشد:
# اشتباهی که به یک عمل [[قبیح]] در عالم نینجامد: مانند اشتباه در ادای [[واجبات]]، از قبیل [[نماز]] یا [[خواب]] ماندن در وقت نماز<ref>البته ممکن است کسی بگوید با خواب ماندن در وقت نماز نیز از آنجا که فعل واجبی ترک شده است، امر قبیحی واقع می‌شود. از این‌رو، نمی‌توان میان این قسم و قسمی که انسان سهواً مرتکب حرام می‌شود، تفاوتی قایل شد. در پاسخ با اذعان به وجود این احتمال ـ یعنی وقوع قبیح در پی خواب ماندن در وقت نماز ـ باید گفت تقسیم‌بندی یاد شده بیشتر بر اساس تفکیک میان دو فرض یادشده در کلمات متکلمان و به جهت توضیح اصطلاح «گناه سهوی» در کلمات آنهاست؛ زیرا متکلمانی که از این اصطلاح استفاده کرده‌اند از سویی به عصمت امام از گناه سهوی معتقدند و از سوی دیگر خواب ماندن از نماز را در حق امام روا دانسته‌اند.</ref>.
# اشتباهی که به یک عمل قبیح در [[جهان]] بینجامد: مانند اینکه کسی بدون [[علم]] یا [[اختیار]]، مرتکب عمل شراب‌خواری شود که به این قسم گناه سهوی گفته می‌شود. با این حال به نظر می‌رسد عملی را می‌توان گناه نامید که مرتکب آن [[مکلف]] باشد و از روی [[علم]] و عمد آن را انجام داده باشد و در غیر این صورت نمی‌توان او را [[گناهکار]] نامید. با این توضیح روشن می‌شود که اساساً «[[گناه سهوی]]» مفهوم روشنی ندارد. تنها تصویری که از «گناه سهوی» به [[ذهن]] می‌رسد این است که عملی ـ مانند شراب‌خواری یا [[قتل]] ـ در متن واقع [[قبیح]] باشد و شخص بدون علم به موضوع یا [[حکم]] و یا بدون قصد آن را انجام دهد. حال هرچند مرتکب این عمل را نمی‌توان گناهکار به شمار آورد، نفس عمل، قبیح بوده است. از این‌رو، باید اصطلاح گناه سهوی را با همان [[اشتباه]] در مرحله عمل به [[دین]] تطبیق کنیم؛ آن اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج بینجامد. حال وقتی می‌گوییم [[امام]] از گناه سهوی [[معصوم]] است، بدین معناست که هیچ عمل قبیحی، حتی بدون علم و [[اختیار]] نیز از او صادر نمی‌شود<ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۳۹ و ۳۸.</ref>.


الف) اشتباهی که به یک عمل [[قبیح]] در عالم نینجامد: مانند اشتباه در ادای [[واجبات]]، از قبیل [[نماز]] یا [[خواب]] ماندن در وقت نماز<ref>البته ممکن است کسی بگوید با خواب ماندن در وقت نماز نیز از آنجا که فعل واجبی ترک شده است، امر قبیحی واقع می‌شود. از این‌رو، نمی‌توان میان این قسم و قسمی که انسان سهواً مرتکب حرام می‌شود، تفاوتی قایل شد. در پاسخ با اذعان به وجود این احتمال - یعنی وقوع قبیح در پی خواب ماندن در وقت نماز - باید گفت تقسیم‌بندی یادشده بیشتر بر اساس تفکیک میان دو فرض یادشده در کلمات متکلمان و به جهت توضیح اصطلاح «گناه سهوی» در کلمات آنهاست؛ زیرا متکلمانی که از این اصطلاح استفاده کرده‌اند- چنان که در آینده خواهد آمد- از سویی به عصمت امام از گناه سهوی معتقدند و از سوی دیگر خواب ماندن از نماز را در حق امام روا دانسته‌اند.</ref>
تا پیش از [[مرحوم صدوق]]، [[متکلمان امامیه]] اشاره یا تصریحی به [[عصمت امام]] از چنین گناهانی نداشته‌اند. مرحوم صدوق با ارائه این معیار که [[پیامبر]] و به تبع آن [[امام]] در غیر [[تبلیغ دین]]، [[معصوم]] نیستند عملا به [[ضرورت]] نداشتن عصمت امام از چنین گناهانی البته در قالب نظریه [[سهو النبی]] ملتزم شده است<ref>شاهد بر این سخن روایاتی است که مرحوم صدوق آنها را نقل نموده و ملتزم به صحت آنها شده است. این روایات متضمن جواز سهو و نیز وقوع آن توسط نبی و امام است. به عنوان نمونه: ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}ج، ج۲، ص۲۰۳. علاوه بر اینکه وی در جایی پس از نقل روایتی که متضمن اشتباه پیامبر خاتم{{صل}} است، منکر سهو النبی را غالی و از مفوضه دانسته و آنها را لعن نموده است. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.</ref>.


ب) اشتباهی که به یک عمل قبیح در [[جهان]] بینجامد: مانند اینکه کسی بدون [[علم]] یا [[اختیار]]، مرتکب عمل شراب‌خواری شود که به این قسم گناه سهوی گفته می‌شود. با این حال به نظر می‌رسد عملی را می‌توان گناه نامید که مرتکب آن [[مکلف]] باشد و از روی [[علم]] و عمد آن را انجام داده باشد، و در غیر این صورت نمی‌توان او را [[گناهکار]] نامید. با این توضیح روشن می‌شود که اساساً «[[گناه سهوی]]» مفهوم روشنی ندارد. تنها تصویری که از «گناه سهوی» به [[ذهن]] می‌رسد این است که عملی - مانند شراب‌خواری یا [[قتل]] - در متن واقع [[قبیح]] باشد، و شخص بدون علم به موضوع یا [[حکم]] و یا بدون قصد آن را انجام دهد. حال هرچند مرتکب این عمل را نمی‌توان گناهکار به شمار آورد، نفس عمل، قبیح بوده است. از این‌رو، باید اصطلاح گناه سهوی را با همان [[اشتباه]] در مرحله عمل به [[دین]] تطبیق کنیم؛ آن اشتباهی که به وقوع یک عمل قبیح در خارج بینجامد. حال وقتی می‌گوییم [[امام]] از گناه سهوی [[معصوم]] است، بدین معناست که هیچ عمل قبیحی، حتی بدون علم و [[اختیار]] نیز از او صادر نمی‌شود.<ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص39 و 38</ref>
این در حالی است که مرحوم [[شیخ مفید]] به [[صراحت]] امام را از چنین گناهانی معصوم می‌داند<ref>مرحوم صدوق در رد نظریه سهو النبی و الامام رساله‌ای با عنوان رسالة فی عدم سهو النبی{{صل}} نوشته است. همچنین ر.ک: مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۵-۱۰۴؛ همو، المسائل العشر فی الغیبة، ص۶۱.</ref>. البته می‌توان همین نظریه را در صورتی که صدور آن [[گناهان]] موجب رویگردانی [[مردم]] از امام شود به مرحوم [[سیدمرتضی]] نیز نسبت داد. در میان [[شاگردان]] مرحوم [[سید]] ـ یعنی [[حلبی]]، [[کراجکی]] و [[شیخ طوسی]] ـ تنها شیخ طوسی به صراحت [[نظریه]] عصمت امام از این گناهان را مطرح می‌کند<ref>ر.ک: طوسی محمدبن حسن، الاقتصاد، ص۱۶۱؛ همو، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۱۰۶؛ همو، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمدجواد انصاری، ج۲، ص۵۶۸-۵۶۶ و ج۱، ص۴۸.</ref> و این نظریه پس از وی نیز تا به امروز نظریه غالب [[شیعه امامیه]] به شمار می‌آید.


تا پیش از [[مرحوم صدوق]]، [[متکلمان امامیه]] اشاره یا تصریحی به [[عصمت امام]] از چنین گناهانی نداشته‌اند. مرحوم صدوق با ارائه این معیار که [[پیامبر]] و به تبع آن [[امام]] در غیر [[تبلیغ دین]]، [[معصوم]] نیستند عملا به [[ضرورت]] نداشتن عصمت امام از چنین گناهانی البته در قالب نظریه [[سهو النبی]] ملتزم شده است. <ref>شاهد بر این سخن روایاتی است که مرحوم صدوق آنها را نقل نموده و ملتزم به صحت آنها شده است. این روایات متضمن جواز سهو و نیز وقوع آن توسط نبی و امام است. به عنوان نمونه: ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}ج، ج2، ص203. علاوه بر اینکه وی در جایی پس از نقل روایتی که متضمن اشتباه پیامبر خاتم{{صل}} است، منکر سهو النبی را غالی و از مفوضه دانسته و آنها را لعن نموده است. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص360-358، ح1031</ref>.
اما در مورد [[عصمت از اشتباه]] در ادای [[واجبات]] باید گفت این مسأله قبل از آنکه در منابع [[کلامی]] [[شیعه]] مطرح شود در کتاب‌های [[روایی]] [[محدثان]] [[امامیه]] با عنوان معروف «[[سهو النبی]]» که بیانگر [[اشتباه]] [[پیامبر خاتم]]{{صل}} در [[نماز]] و نیز [[قضا شدن نماز]] آن حضرت است، در قرون چهارم و پنجم به چشم می‌خورد. با این حال بازتابی از این [[روایات]] در کلمات [[اصحاب ائمه]] در این باره در دست نیست. هر چند می‌توان احتمال [[قوی]] داد که محدثان امامیه، به ضرورت معصوم بودن امام از اشتباه در ادای واجبات باور نداشتند. طرح این مسأله در منابع کلامی را باید در [[نزاع]] میان [[شیخ صدوق]] و [[شیخ مفید]] جستجو نمود<ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۴۱۳.</ref>.


این در حالی است که مرحوم [[شیخ مفید]] به [[صراحت]] امام را از چنین گناهانی معصوم می‌داند. <ref> مرحوم صدوق در رد نظریه سهو النبی و الامام رساله‌ای با عنوان رسالة فی عدم سهو النبی{{صل}} نوشته است. همچنین ر.ک: مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص105-104؛ همو، المسائل العشر فی الغیبة، ص61</ref>. البته می‌توان همین نظریه را در صورتی که صدور آن [[گناهان]] موجب رویگردانی [[مردم]] از امام شود به مرحوم [[سیدمرتضی]] نیز نسبت داد. در میان [[شاگردان]] مرحوم [[سید]] -یعنی [[حلبی]]، [[کراجکی]] و [[شیخ طوسی]]- تنها شیخ طوسی به صراحت [[نظریه ]]عصمت امام از این گناهان را مطرح می‌کند <ref>ر.ک: طوسی محمدبن حسن، الاقتصاد، ص161؛ همو، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص106؛ همو، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمدجواد انصاری، ج2، ص568-566 و ج1، ص48</ref> و این نظریه پس از وی نیز تا به امروز نظریه غالب [[شیعه امامیه]] به شمار می‌آید.  
===== [[عصمت از سهو]] =====
و اما در مورد [[عصمت از اشتباه]] در ادای [[واجبات]] باید گفت این مسأله قبل از آنکه در منابع [[کلامی]] [[شیعه]] مطرح شود در کتاب‌های [[روایی]] [[محدثان]] [[امامیه]] با عنوان معروف «[[سهو النبی]]» که بیانگر [[اشتباه]] [[پیامبر خاتم]]{{صل}} در [[نماز]] و نیز [[قضا شدن نماز]] آن [[حضرت]] است، در قرون چهارم و پنجم به چشم می‌خورد. با این حال بازتابی از این [[روایات]] در کلمات [[اصحاب ائمه]] در این باره در دست نیست. هر چند می‌توان احتمال [[قوی]] داد که محدثان امامیه [[امام]] را ضرورتا از اشتباه در ادای واجبات [[معصوم]] نمی‌دانسته‌اند. طرح این مسأله در منابع کلامی را باید در [[نزاع]] میان [[شیخ صدوق]] و [[شیخ مفید]] جستجو نمود.<ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۴۱۳</ref>
[[مرحوم صدوق]] به همراه استاد خود ابن ولید، با ادعای وجود [[روایات]] فراوانی مبنی بر وقوع [[سهو]] و به تعبیر دقیق‌تر، [[اسهاء]] از [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، [[ضرورت عصمت]] آن حضرت از اشتباه در [[نماز]]<ref>ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۰۳.</ref> و نیز [[خواب]] ماندن از نماز<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.</ref>را [[نفی]] می‌کند. اما پس از او مرحوم [[شیخ مفید]] قاطعانه امکان [[اشتباه]] [[امام]] در نماز<ref>مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۴.</ref> و به طور کلی عمل به [[دین]] را رد نموده و امام را از چنین اشتباهاتی [[معصوم]] می‌داند. هر چند ایشان امکان [[عقلی]] [[قضا شدن نماز]] به واسطه [[خواب ماندن پیامبر]] و امام را می‌پذیرد<ref>مفید، محمد بن محمدبن نعمان، رسالة فی عدم سهو النبی، ص۲۸.</ref>. بر این اساس اگر اشتباه در ادای [[واجبات]] را موجب رویگردانی [[مردم]] از [[پیامبر]] یا امام بدانیم، می‌توانیم مرحوم [[سیدمرتضی]] را نیز با استادش شیخ مفید هم [[عقیده]] بدانیم<ref>سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص۲۲.</ref>.


===== [[عصمت از سهو]] =====
اگر چه نظریه‌ای از [[مرحوم حلبی]] و [[کراجکی]] در این باره نیافتیم، اما مرحوم [[شیخ طوسی]] را باید از جمله [[معتقدان]] به [[ضرورت عصمت امام]] از اشتباه در نماز دانست؛ هر چند وی خواب ماندن از نماز را امری ممکن می‌داند<ref>طوسی، محمدبن حسن، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۴۶، ح۲۶؛ همو، الاستبصار، ج۱، ص۳۶۹، ح۱۶ و ص۳۷۰، ح۴؛ همان، ج۲، ص۳۴۶، ح۵ و ص۳۵۲، ح۴۹ و ص۳۴۹، ح۳۷.</ref>. بدین‌سان باید مدعی شد در اواخر [[قرن پنجم هجری]]، عموما [[نظریه]] [[سهو النبی]]{{صل}}، نظریه‌ای مردود بوده است<ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۴۱۳ ۴۱۴.</ref>.
[[مرحوم صدوق]] به همراه استاد خود ابن ولید، با ادعای وجود [[روایات]] فراوانی مبنی بر وقوع [[سهو]] و به تعبیر دقیق‌تر، [[اسهاء]] از [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، [[ضرورت عصمت]] آن [[حضرت]] از اشتباه در [[نماز]]، <ref>ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج2، ص203</ref> و نیز [[خواب]] ماندن از نماز <ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص360-358، ح1031</ref>را [[نفی]] می‌کند. اما پس از او مرحوم [[شیخ مفید]] قاطعانه امکان [[اشتباه]] [[امام]] در نماز <ref>مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص104</ref> و به طور کلی عمل به [[دین]] را رد نموده و امام را از چنین اشتباهاتی [[معصوم]] می‌داند. هر چند ایشان امکان [[عقلی]] [[قضا شدن نماز]] به واسطه [[خواب ماندن پیامبر]] و امام را می‌پذیرد.<ref>مفید، محمد بن محمدبن نعمان، رسالة فی عدم سهو النبی، ص28</ref> بر این اساس اگر اشتباه در ادای [[واجبات]] را موجب رویگردانی [[مردم]] از [[پیامبر]] یا امام بدانیم، می‌توانیم مرحوم [[سیدمرتضی]] را نیز با استادش شیخ مفید هم [[عقیده]] بدانیم. <ref>سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص22</ref>


اگر چه نظریه‌ای از [[مرحوم حلبی]] و [[کراجکی]] در این باره را نیافتیم اما مرحوم [[شیخ طوسی]] را باید از جمله [[معتقدان]] به [[ضرورت عصمت امام]] از اشتباه در نماز دانست؛ هر چند وی خواب ماندن از نماز را امری ممکن می‌داند.<ref>طوسی، محمدبن حسن، تهذیب الاحکام، ج2، ص346، ح26؛ همو، الاستبصار، ج1، ص369، ح16 و ص370، ح4؛ همان، ج2، ص346، ح5 و ص352، ح49 و ص349، ح37</ref> بدین‌سان باید مدعی شد که در اواخر [[قرن پنجم هجری]]، عموما [[نظریه ]][[سهو النبی]]{{صل}}، نظریه‌ای مزرود بوده است. <ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۴۱۳ ۴۱۴</ref>
[[متکلمان]] متأخر و معاصر غالباً قائل به ضرورت عصمت امام از اشتباه در ادای واجبات و به عبارت دیگر معصوم از سهو می‌دانند. با این حال به واسطه [[صحت]] [[اسناد]] روایاتی که متضمن سهو [[پیامبر خاتم]]{{صل}} در نماز هستند، بر این باورند که مراد از سهو در اینجا، اسهاء است یعنی [[خدای متعال]] گاهی به دلایلی پیامبرش را در سهو می‌اندازد تا مردم به واسطه عدم افتادن او در اشتباه، عدم [[فراموشی]] و.. مقامی والاتر از جایگاهش را به او نسبت نداده و او را عبادت نکنند.
[[متکلمان]] متأخر و معاصر غالباً قائل به ضرورت عصمت امام از اشتباه در ادای واجبات و به عبارت دیگر معصوم از سهو می‌دانند. با این حال به واسطه [[صحت]] [[اسناد]] روایاتی که متضمن سهو [[پیامبر خاتم]]{{صل}} در نماز هستند، بر این باورند که مراد از سهو در اینجا، اسهاء است یعنی [[خدای متعال]] گاهی به دلایلی پیامبرش را در سهو می‌اندازد تا مردم به واسطه عدم افتادن او در اشتباه، عدم [[فراموشی]] و.. مقامی والاتر از جایگاهش را به او نسبت نداده و او را عبادت نکنند.


===== [[عصمت از نسیان]] =====
===== [[عصمت از نسیان]] =====
* فراموش کردن [[احکام الهی]] از جانب [[انبیا]] {{عم}} باعث [[گمراهی]] دیگران و [[احتجاج]] ایشان به آن عمل می‌گردد. جمله {{متن قرآن|لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ}}<ref>«تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند» سوره جن، آیه 28.</ref> می‌فهماند که [[رسول]] به‌گونه‌ای [[وحی|وحی الهی]] را دریافت و [[ابلاغ]] می‌کند که [[اشتباه]] و [[فراموشی]] در آن رخ نمی‌دهد. اگر [[رسول]] در گرفتن [[وحی]]، [[حفظ وحی]] و [[تبلیغ]] آن [[مصونیت]] نداشته باشد. غرض [[خداوند]] یعنی [[ابلاغ]] [[رسالت]] حاصل نمی‌شود و برای حصول این غرض راهی غیر از رصد کردن به‌وسیله [[ملائکه]] ذکر نکرده. و جمله (احاط بما لدیهم) این دلالت را [[تأیید]] می‌کند. یکی از مراحل [[مصونیت]]، [[حفظ وحی]] از [[خطا]] و [[نسیان]] است با بی‌کم‌وکاست و کاست به دست [[مردم]] برسد.
فراموش کردن [[احکام الهی]] از جانب [[انبیا]] {{عم}} باعث [[گمراهی]] دیگران و [[احتجاج]] ایشان به آن عمل می‌گردد. جمله {{متن قرآن|لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ}}<ref>«تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند» سوره جن، آیه ۲۸.</ref> می‌فهماند که [[رسول]] به‌گونه‌ای [[وحی|وحی الهی]] را دریافت و [[ابلاغ]] می‌کند که [[اشتباه]] و [[فراموشی]] در آن رخ نمی‌دهد. اگر [[رسول]] در گرفتن [[وحی]]، [[حفظ وحی]] و [[تبلیغ]] آن [[مصونیت]] نداشته باشد. غرض [[خداوند]] یعنی [[ابلاغ]] [[رسالت]] حاصل نمی‌شود و برای حصول این غرض راهی غیر از رصد کردن به‌وسیله [[ملائکه]] ذکر نکرده و جمله (احاط بما لدیهم) این دلالت را [[تأیید]] می‌کند. یکی از مراحل [[مصونیت]]، [[حفظ وحی]] از [[خطا]] و [[نسیان]] است با بی‌کم‌وکاست و کاست به دست [[مردم]] برسد.
* در [[آیه]] {{متن قرآن|أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ}}<ref> از خداوند فرمان برید و از پیامبر فرمانبرداری کنید؛ سوره نساء، آیه:۵۹.</ref> منظور [[اطاعت]] بی‌قید و شرط است. و این خود [[دلیل]] است بر اینکه [[رسول]] به هیچ‌چیزی که مخالف با [[حکم خداوند]] باشد، [[امر و نهی]] نمی‌کند؛ وگرنه این تناقض از [[ناحیه]] [[خداوند متعال]] است.
* از طرفی [[خداوند]] [[وجوب اطاعت]] از [[رسول]] را در کنار [[وجوب]] از [[اطاعت]] خودش بیان کرده است و عطف کردن دو جمله در کنار هم بدون قید، این معنا را می‌رساند که [[حکم]] آنها یکی است؛ یعنی همان‌گونه که [[اطاعت از خداوند]] در تمام [[اوامر]] و نواهی‌اش [[واجب]] است، [[اطاعت]] از [[انبیا]] نیز [[واجب]] است و این دال بر [[عصمت]] ایشان است.
* [[عصمت در تبلیغ]] [[مورد اتفاق]] همه است و لازمه آن [[عصمت]] [[انبیا]] {{عم}} در دریافت و [[حفظ وحی]] است.
* آیاتی که [[عصمت پیامبران]] در گرفتن و [[حفظ وحی]] و [[تبلیغ]] آن می‌دارند: {{متن قرآن|لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ}}<ref> در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است؛ سوره فصلت، آیه:۴۲.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى}}<ref> بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی می‌شود؛ سوره یونس، آیه:۱۵.</ref>. بر اساس این [[آیات]] [[پیامبر]] در آنچه که مربوط به [[تبلیغ]] [[وحی]] و [[احکام الهی]] است، دچار [[خطا]] و [[نسیان]] و [[سهو]] نمی‌شود؛ زیرا [[خداوند متعال]] از تمام جهات از آن حراست می‌کند. تا به دست [[مردم]] برسد<ref>ر. ک. [[رحمت‌الله احمدی|احمدی، رحمت‌الله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]]، ص ۲۳۴-۲۳۵.</ref>.


===== [[عصمت از ترک اولی]] و [[ترک مستحبات]] =====
در [[آیه]] {{متن قرآن|أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ}}<ref>از خداوند فرمان برید و از پیامبر فرمانبرداری کنید؛ سوره نساء، آیه۵۹.</ref> منظور [[اطاعت]] بی‌قید و شرط است و این خود [[دلیل]] است بر اینکه [[رسول]] به هیچ‌چیزی که مخالف با [[حکم خداوند]] باشد، [[امر و نهی]] نمی‌کند وگرنه این تناقض از [[ناحیه]] [[خداوند متعال]] است.
مسأله [[عصمت]] از [[ترک مستحبات]] و [[ترک اولی]] هر چند با برخی [[روایت‌ها]] قابل [[استنباط]] است اما در منابع [[کلامی]] [[امامیه]] تا [[زمان]] مرحوم [[شیخ مفید]] مطرح نبوده و ایشان نخستین کسی بود که با اشاره به این مسأله زمینه طرح آن را برای برخی [[متکلمان]] متأخر، فراهم آورد. به اعتقاد ایشان [[پیامبران{{ع}}]] از ترک غیر عمدی [[مستحبات]]، [[معصوم]] نیستند و لذا ممکن است به طور سهوی، برخی [[مستحبات]] از آنان فوت گردد؛ این در حالی است که وی، [[پیامبر خاتم]]{{صل}} و [[امامان اهل بیت]]{{ع}} را حتی از ترک [[سهوی]] [[مستحبات]] نیز [[معصوم]] می‌داند هر چند بر این [[باور]] است که چنین عصمتی عقلا برای آن حضرات [[ضرورت]] ندارد و لذا از منظر وی امکان ترک [[مستحب]] برای متصدی [[منصب نبوت]] و [[امامت]] وجود دارد. <ref>مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، ص62؛ همو، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص129</ref>
 
پس از او مرحوم [[شیخ طوسی]] نیز با [[برگزیدن]] همین نظریه در توجیه [[ظاهر آیات]] بیانگر [[صدور گناه]] و [[ظلم]] از برخی [[پیامبران]]{{ع}}، مقصود از [[گناه]] و ظلم را ترک اولی دانسته است. <ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص370</ref>
از طرفی [[خداوند]] [[وجوب اطاعت]] از [[رسول]] را در کنار [[وجوب]] از [[اطاعت]] خودش بیان کرده است و عطف کردن دو جمله در کنار هم بدون قید، این معنا را می‌رساند که [[حکم]] آنها یکی است؛ یعنی همان‌گونه که [[اطاعت از خداوند]] در تمام [[اوامر]] و نواهی‌اش [[واجب]] است، [[اطاعت]] از [[انبیا]] نیز [[واجب]] است و این دال بر [[عصمت]] ایشان است.
 
عصمت در تبلیغ مورد اتفاق همه است و لازمه آن [[عصمت]] [[انبیا]] {{عم}} در دریافت و [[حفظ وحی]] است.
 
آیاتی که [[عصمت پیامبران]] در گرفتن و [[حفظ وحی]] و [[تبلیغ]] آن می‌دارند: {{متن قرآن|لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ}}<ref>در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است؛ سوره فصلت، آیه۴۲.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى}}<ref>بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی می‌شود؛ سوره یونس، آیه:۱۵.</ref>. بر اساس این [[آیات]] [[پیامبر]] در آنچه که مربوط به [[تبلیغ]] [[وحی]] و [[احکام الهی]] است، دچار [[خطا]] و [[نسیان]] و [[سهو]] نمی‌شود؛ زیرا [[خداوند متعال]] از تمام جهات از آن حراست می‌کند. تا به دست [[مردم]] برسد<ref>ر.ک: [[رحمت‌الله احمدی|احمدی، رحمت‌الله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]]، ص۲۳۴-۲۳۵.</ref>.
 
===== [[عصمت از ترک اولی]] و ترک مستحبات =====
مسأله [[عصمت]] از ترک مستحبات و [[ترک اولی]] هر چند با برخی [[روایت‌ها]] قابل [[استنباط]] است اما در منابع [[کلامی]] [[امامیه]] تا [[زمان]] مرحوم [[شیخ مفید]] مطرح نبوده و ایشان نخستین کسی بود که با اشاره به این مسأله زمینه طرح آن را برای برخی [[متکلمان]] متأخر، فراهم آورد. به اعتقاد ایشان [[پیامبران{{ع}}]] از ترک غیر عمدی [[مستحبات]]، [[معصوم]] نیستند و لذا ممکن است به طور سهوی، برخی [[مستحبات]] از آنان فوت گردد؛ این در حالی است که وی، [[پیامبر خاتم]]{{صل}} و [[امامان اهل بیت]]{{ع}} را حتی از ترک [[سهوی]] [[مستحبات]] نیز [[معصوم]] می‌داند هر چند بر این [[باور]] است که چنین عصمتی عقلا برای آن حضرات [[ضرورت]] ندارد و لذا از منظر وی امکان ترک [[مستحب]] برای متصدی [[منصب نبوت]] و [[امامت]] وجود دارد<ref>مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، ص۶۲؛ همو، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۹.</ref>.
 
پس از او مرحوم [[شیخ طوسی]] نیز با [[برگزیدن]] همین نظریه در توجیه [[ظاهر آیات]] بیانگر [[صدور گناه]] و [[ظلم]] از برخی [[پیامبران]]{{ع}}، مقصود از [[گناه]] و ظلم را ترک اولی دانسته است<ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۳۷۰.</ref>.


با این حال از مجموع آرای [[متکلمان امامیه]] در این مسأله می‌توان به این نتیجه دست یافت که مشهور متکلمان، در مسأله [[عصمت از ترک اولی]] و ترک مستحبات میان پیامبر خاتم{{صل}} و [[امامان معصوم]]{{ع}} با سایر [[پیامبران الهی]]{{ع}} تفکیک کرده و معتقدند از آنجا که عصمت مقوله‌ای تشکیکی و دارای درجات متعدد است و با توجه به آنکه پیامبر خاتم{{صل}} و امامان معصوم{{ع}} از بالاترین درجه عصمت برخوردار بوده‌اند؛ لذا هرگونه ترک مستحبات یا حتی ترک اولی نیز در مورد آن حضرات منتفی است و آنها معصوم از این قسم نیز هستند به خلاف سایر [[انبیا]]{{ع}} که چون بنا به ظرفیت و شأن وجودی هریک، از عالی‌ترین [[درجات عصمت]] برخوردار نبودند؛ لذا از ترک اولی یا ترک مستحبات نیز معصوم نبوده‌اند هرچند آنها نیز از ارتکاب انواع [[معاصی]]، خطای در [[دین]]، [[اشتباه]] و [[فراموشی]]، معصوم بوده‌اند.
با این حال از مجموع آرای [[متکلمان امامیه]] در این مسأله می‌توان به این نتیجه دست یافت که مشهور متکلمان، در مسأله [[عصمت از ترک اولی]] و ترک مستحبات میان پیامبر خاتم{{صل}} و [[امامان معصوم]]{{ع}} با سایر [[پیامبران الهی]]{{ع}} تفکیک کرده و معتقدند از آنجا که عصمت مقوله‌ای تشکیکی و دارای درجات متعدد است و با توجه به آنکه پیامبر خاتم{{صل}} و امامان معصوم{{ع}} از بالاترین درجه عصمت برخوردار بوده‌اند؛ لذا هرگونه ترک مستحبات یا حتی ترک اولی نیز در مورد آن حضرات منتفی است و آنها معصوم از این قسم نیز هستند به خلاف سایر [[انبیا]]{{ع}} که چون بنا به ظرفیت و شأن وجودی هریک، از عالی‌ترین [[درجات عصمت]] برخوردار نبودند؛ لذا از ترک اولی یا ترک مستحبات نیز معصوم نبوده‌اند هرچند آنها نیز از ارتکاب انواع [[معاصی]]، خطای در [[دین]]، [[اشتباه]] و [[فراموشی]]، معصوم بوده‌اند.
خط ۱۱۰: خط ۹۶:
==== [[عصمت علمی]] ====
==== [[عصمت علمی]] ====
مقصود از «عصمت علمی» آن است که آیا امام در نظریاتی که ارائه می‌‌کند، از اشتباه معصوم است؟ به دیگر بیان، آیا نظریات ارائه شده از سوی امام با واقع مطابق است؟ این بخش از [[عصمت]] نیز می‌‌تواند دارای انواع زیر باشد:
مقصود از «عصمت علمی» آن است که آیا امام در نظریاتی که ارائه می‌‌کند، از اشتباه معصوم است؟ به دیگر بیان، آیا نظریات ارائه شده از سوی امام با واقع مطابق است؟ این بخش از [[عصمت]] نیز می‌‌تواند دارای انواع زیر باشد:
===== [[عصمت از اشتباه]] در [[تبیین دین]] پیش یا پس از دریافت [[منصب]] =====
===== [[عصمت از اشتباه]] در [[تبیین دین]] پیش یا پس از دریافت منصب =====
از آنجا که [[جامعه شیعی]] و نیز [[اندیشمندان مسلمان]]، یکی از [[اهداف ]][[نصب امام]] را [[تبیین دین]] پس از [[رسول خدا]]{{صل}} می‌دانند، همگی بر این نظر اتفاق دارند که [[امام]]، ضرورتا از [[اشتباه]] در تبیین دین [[معصوم]] است. [[یاران]] [[امامان معصوم]]، به دفعات با سخنان خود [[اعتقاد]] خود را به این مسأله اعلام و [[محدثان]] و [[متکلمان امامیه]] نیز از [[ابن قبه رازی]] تا مرحوم [[نوبختی]] به آن تصریح کرده‌اند. مسأله [[عصمت امام]] اط اشتباه در تبیین دین می‌تواند به دو قسم تقسیم شود
از آنجا که [[جامعه شیعی]] و نیز [[اندیشمندان مسلمان]]، یکی از [[اهداف ]][[نصب امام]] را [[تبیین دین]] پس از [[رسول خدا]]{{صل}} می‌دانند، همگی بر این نظر اتفاق دارند که [[امام]]، ضرورتا از [[اشتباه]] در تبیین دین [[معصوم]] است. [[یاران]] [[امامان معصوم]]، به دفعات با سخنان خود [[اعتقاد]] خود را به این مسأله اعلام و [[محدثان]] و [[متکلمان امامیه]] نیز از [[ابن قبه رازی]] تا مرحوم [[نوبختی]] به آن تصریح کرده‌اند. مسأله [[عصمت امام]] اط اشتباه در تبیین دین می‌تواند به دو قسم تقسیم شود:
# [[عصمت از اشتباه]] در تبیین دین پیش از [[تصدی منصب نبوت]] یا [[امامت]]
# [[عصمت از اشتباه]] در تبیین دین پیش از [[تصدی منصب نبوت]] یا [[امامت]]؛
# عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب نبوت یا امامت
# عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب نبوت یا امامت.
آنچه [[مورد اتفاق]] است، عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب نبوت یا امامت است اما درباره [[عصمت پیامبر]] یا امام از اشتباه در تبیین دین پیش از تصدی منصب نبوت یا امامت باید گفت: این مسأله در منابع [[اندیشمندان]] [[شیعه]] در پنج [[قرن نخست هجری]] مطرح نشده است. <ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۴۱۵</ref>.
 
آنچه مورد اتفاق است، عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب نبوت یا امامت است اما درباره [[عصمت پیامبر]] یا امام از اشتباه در تبیین دین پیش از تصدی منصب نبوت یا امامت باید گفت: این مسأله در منابع [[اندیشمندان]] [[شیعه]] در پنج [[قرن نخست هجری]] مطرح نشده است<ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۴۱۵.</ref>.
 
===== عصمت از اشتباه در نظریات [[علمی]] غیر [[دینی]] پیش یا پس از دریافت منصب =====
===== عصمت از اشتباه در نظریات [[علمی]] غیر [[دینی]] پیش یا پس از دریافت منصب =====
امروزه [[روایات]] فراوانی از [[پیامبر خاتم]]{{صل}} و [[امامان معصوم]] در امور غیر [[دینی]] در [[اختیار]] داریم و [[تاریخ]] نیز [[شاهد]] این مدعاست که حضرات [[معصومان]]{{ع}} آن هنگام که فضای [[حاکم]] بر [[جامعه]] مساعد بود، به [[تربیت]] شاگردانی در حوزه [[علوم غیر دینی]] نیز [[همت]] می‌گماشتند با وجود این به نظر می‌رسد به بحث از اینکه آیا متصدی [[منصب امامت]] و [[نبوت]] در نظریات غیر دینی خود-همچون نظریات دینی- از [[اشتباه]] [[معصوم]] است یا نه، در عصر [[امام]] توجه نمی‌شده است.
امروزه [[روایات]] فراوانی از [[پیامبر خاتم]]{{صل}} و [[امامان معصوم]] در امور غیر [[دینی]] در [[اختیار]] داریم و [[تاریخ]] نیز [[شاهد]] این مدعاست که حضرات [[معصومان]]{{ع}} آن هنگام که فضای [[حاکم]] بر [[جامعه]] مساعد بود، به [[تربیت]] شاگردانی در حوزه [[علوم غیر دینی]] نیز [[همت]] می‌گماشتند با وجود این به نظر می‌رسد به بحث از اینکه آیا متصدی [[منصب امامت]] و [[نبوت]] در نظریات غیر دینی خود ـ همچون نظریات دینی ـ از [[اشتباه]] [[معصوم]] است یا نه، در عصر [[امام]] توجه نمی‌شده است.


با وجود این، اگر چه غالب [[متکلمان امامیه]] در پنج [[قرن نخست]]، به [[صراحت]] درباره این مسأله نظریه پردازی نکرده‌اند، از نظریات آنان درباره مسأله [[علم امام]] [[ دست]] کم می‌توان به لوازم نظریه‌شان در این بخش نیز دست یافت.  
با وجود این، اگر چه غالب [[متکلمان امامیه]] در پنج [[قرن نخست]]، به [[صراحت]] درباره این مسأله نظریه پردازی نکرده‌اند، از نظریات آنان درباره مسأله [[علم امام]] [[ دست]] کم می‌توان به لوازم نظریه‌شان در این بخش نیز دست یافت.  


در میان [[متکلمان]] تنها مرحوم [[طبری]] و سدآبادی، علم امام را مطلق دانسته‌اند <ref>ر.ک: طبری ابن جریر، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، ص571؛ همان، ص469</ref>. از این رو می‌توان آنان را بر این [[باور]] دانست که امام از اشتباه در نظریات غیر دینی معصوم است. همچنین لازمه نظریات [[مرحوم حلبی]] درباره [[علم امامان]] [[پاک]]- نه متصدی منصب امامت- معصوم دانستن آنان از اشتباه در نظریات غیر دینی است.
در میان [[متکلمان]] تنها مرحوم [[طبری]] و سدآبادی، علم امام را مطلق دانسته‌اند<ref>ر.ک: طبری ابن جریر، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، ص۵۷۱؛ همان، ص۴۶۹.</ref>. از این رو می‌توان آنان را بر این [[باور]] دانست که امام از اشتباه در نظریات غیر دینی معصوم است. همچنین لازمه نظریات [[مرحوم حلبی]] درباره [[علم امامان]] [[پاک]] ـ نه متصدی منصب امامت ـ معصوم دانستن آنان از اشتباه در نظریات غیر دینی است.


مرحوم [[ابن قبه رازی]] و نیز [[شیخ صدوق]] و [[شیخ مفید]] به صراحت لازمه منصب امامت را تنها [[علم به دین]] دانسته‌‎اند<ref>ر.ک: ابن قبه، مسألة فی الامامة، ص185؛ صدوق، کمال الدین، ص99؛ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، اوائل المقالات، ص29؛ همو، الارشاد، ج1، ص313؛ همو، اوائل المقالات، ص67</ref>. پس از مرحوم مفید، [[سیدمرتضی]] نه تنها آشکارا لازمه منصب امامت را فقط علم به دین دانسته بلکه امام را در امور غیردینی به مراجعه به کارشناس موظف کرده است.<ref> این دیدگاه از مجموع آراء سید مرتضی پیرامون علم امام به دست می‌آید. به عنوان نمونه وی معتقد است امام باید به علوم مربوط به سیاست آگاه باشد، سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق: سید احمد حسینی، ص430؛ همچنین از منظر او لازم نیست امام به همه علوم غیر دینی عالم باشد بلکه برای او تنها علم به احکام شریعت و سیاست لازم است و عقلا بیش از آن لازم نیست. سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج3، ص164-163؛ او همچنین معتقد است که امام در اینگونه علوم باید به متخصص رجوع نماید، همان، ج3، ص165</ref>.
مرحوم [[ابن قبه رازی]] و نیز [[شیخ صدوق]] و [[شیخ مفید]] به صراحت لازمه منصب امامت را تنها [[علم به دین]] دانسته‌‎اند<ref>ر.ک: ابن قبه، مسألة فی الامامة، ص۱۸۵؛ صدوق، کمال الدین، ص۹۹؛ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، اوائل المقالات، ص۲۹؛ همو، الارشاد، ج۱، ص۳۱۳؛ همو، اوائل المقالات، ص۶۷.</ref>. پس از مرحوم مفید، [[سیدمرتضی]] نه تنها آشکارا لازمه منصب امامت را فقط علم به دین دانسته بلکه امام را در امور غیردینی به مراجعه به کارشناس موظف کرده است<ref>این دیدگاه از مجموع آراء سید مرتضی پیرامون علم امام به دست می‌آید. به عنوان نمونه وی معتقد است امام باید به علوم مربوط به سیاست آگاه باشد، سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق: سید احمد حسینی، ص۴۳۰؛ همچنین از منظر او لازم نیست امام به همه علوم غیر دینی عالم باشد بلکه برای او تنها علم به احکام شریعت و سیاست لازم است و عقلا بیش از آن لازم نیست. سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۶۴-۱۶۳؛ او همچنین معتقد است که امام در اینگونه علوم باید به متخصص رجوع نماید، همان، ج۳، ص۱۶۵.</ref>.


از میان شاگردان مرحوم [[سید]]، [[شیخ طوسی]] نیز همانند سید، بلکه غلیظ‌‌ تر از وی منکر علم امام به نحو ضروری در امور غیر دینی است به گونه‌ای که امام را در غیر [[امور دینی]] موظف به مراجعه به کارشناس و در صورت [[اختلاف]] در نظریات کارشناسان با داشتن شرایط، امام را [[مکلف]] به [[انتخاب]] یکی از نظریات کرده است. <ref> این ادعا نیز از مجموع آراء شیخ طوسی قابل استفاده است. به عنوان نمونه وی در جایی می‌نویسد: لازمه منصب امامت،علم به باطن یا راست گویی شاهدان در دادگاه نیست. طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص368؛ نیز در موضعی دیگر می‌گوید: علم به احکام دین و سیاست برای منصب امامت لازم است. طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص192 و همو، تلخیص الشافی، ج1، ص245. بر این اساس معتقد است لزوم آکاهی امام و نبی به دیگر علوم باطل است. همو، تلخیص الشافی، ج1، ص253. همچنین می‌نویسد: امام در غیر اجکام دین و سیاست باید به کارشناس مراجعه همو، تلخیص الشافی، ج1، ص252 و در صورت اختلاف کارشناسان باید به عادل‌ترینشان رجوع و در صورت تساوی در عدالت، مخیر است به هر کدام از آنها که خواست رجوع نماید. همو، تمهید الاصول، ص366</ref>.
از میان شاگردان مرحوم [[سید مرتضی]]، [[شیخ طوسی]] نیز همانند ایشان، بلکه غلیظ‌‌تر از وی منکر علم امام به نحو ضروری در امور غیر دینی است به گونه‌ای که امام را در غیر [[امور دینی]] موظف به مراجعه به کارشناس و در صورت [[اختلاف]] در نظریات کارشناسان با داشتن شرایط، امام را [[مکلف]] به [[انتخاب]] یکی از نظریات کرده است<ref>این ادعا نیز از مجموع آراء شیخ طوسی قابل استفاده است. به عنوان نمونه وی در جایی می‌نویسد: لازمه منصب امامت، علم به باطن یا راست گویی شاهدان در دادگاه نیست. طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۸؛ نیز در موضعی دیگر می‌گوید: علم به احکام دین و سیاست برای منصب امامت لازم است. طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص۱۹۲ و همو، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۴۵. بر این اساس معتقد است لزوم آکاهی امام و نبی به دیگر علوم باطل است. همو، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۵۳. همچنین می‌نویسد: امام در غیر اجکام دین و سیاست باید به کارشناس مراجعه کرد. همو، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۵۲ و در صورت اختلاف کارشناسان باید به عادل‌ترینشان رجوع و در صورت تساوی در عدالت، مخیر است به هر کدام از آنها که خواست رجوع نماید. همو، تمهید الاصول، ص۳۶۶.</ref>.
لازمه [[عرفی]] چنین نظریاتی، آن است که بخشی از علم امام -یعنی [[علم]] به مسائل و موضوعات غیردینی- برگرفته از منابع بشری باشد از این رو نظریات غیردینی وی، همانگونه که می‌تواند درست و [[مطابق واقع]] باشد، می‌تواند [[مطابق با واقع]] هم نباشد. اما چون [[متکلمان]] یاد شده در باره این مسأله موضع‌گیری نکرده‌اند، نمی‌توان نظریه‌ای را به آنان نسبت داد ضمن آنکه همه این متکلمان می‌توانند بر این [[باور]] باشند که [[خداوند متعال]] می‌تواند از روی [[لطف]] و [[تفضل]] خود دیگر [[علوم]] را نیز به [[امامان]] عطا کند که در این صورت مجالی برای [[تصور]] [[اشتباه]] در این علوم نیز باقی نمی‌ماند.


آری تنها می‌توان به تصریح [[شیخ مفید]] اشاره کرد که به امکان اشتباه در [[احکام]] صادر شده از [[امام]] در [[دادگاه]] [[اذعان]] کرده بود <ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۴۱۵ و ۴۱۶</ref>.
لازمه [[عرفی]] چنین نظریاتی، آن است که بخشی از علم امام ـ یعنی [[علم]] به مسائل و موضوعات غیردینی ـ برگرفته از منابع بشری باشد از این رو نظریات غیردینی وی، همانگونه که می‌تواند درست و [[مطابق واقع]] باشد، می‌تواند [[مطابق با واقع]] هم نباشد. اما چون [[متکلمان]] یاد شده در باره این مسأله موضع‌گیری نکرده‌اند، نمی‌توان نظریه‌ای را به آنان نسبت داد ضمن آنکه همه این متکلمان می‌توانند بر این [[باور]] باشند که [[خداوند متعال]] می‌تواند از روی [[لطف]] و [[تفضل]] خود دیگر [[علوم]] را نیز به [[امامان]] عطا کند که در این صورت مجالی برای [[تصور]] [[اشتباه]] در این علوم نیز باقی نمی‌ماند.
 
آری تنها می‌توان به تصریح [[شیخ مفید]] اشاره کرد که به امکان اشتباه در [[احکام]] صادر شده از [[امام]] در [[دادگاه]] [[اذعان]] کرده بود<ref>فاریاب، محمدحسین، عصمت امام، ص۴۱۵ و ۴۱۶.</ref>.


===== [[عصمت از اشتباه در امور عادی]] [[زندگی]] پیش یا پس از دریافت منصب =====
===== [[عصمت از اشتباه در امور عادی]] [[زندگی]] پیش یا پس از دریافت منصب =====
به نظر می‌رسد تبیین این مسأله در عصر [[امامان معصوم]]{{ع}}، دغدغه اصلی خود آن حضرات و نیز یارانشان نبوده است؛ زیرا مطلب خاصی در این باره به دست نیامده است. از کلمات [[محدثان]] نیز نظریه روشنی در [[اختیار]] نداریم. اما از میان [[متکلمان]]، باید مرحوم [[سیدمرتضی]] را نخستین کسی دانست که به [[صراحت]] درباره این مسأله نظریه پردازی کرده و [[پیامبران]] و به تبع آن، [[امام]] را از چنین اشتباهاتی [[معصوم]] ندانسته است <ref>ر.ک: سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص121</ref>. البته لازمه کلمات مرحوم [[ابن قبه رازی]] و نیز مرحوم [[شیخ صدوق]] و [[شیخ مفید]] نیز [[نفی]] [[ضرورت عصمت امام]] از اشتباه در امور عادی است.
به نظر می‌رسد تبیین این مسأله در عصر [[امامان معصوم]]{{ع}}، دغدغه اصلی خود آن حضرات و نیز یارانشان نبوده است؛ زیرا مطلب خاصی در این باره به دست نیامده است. از کلمات [[محدثان]] نیز نظریه روشنی در [[اختیار]] نداریم. اما از میان [[متکلمان]]، باید مرحوم [[سید مرتضی]] را نخستین کسی دانست که به [[صراحت]] درباره این مسأله نظریه پردازی کرده و [[پیامبران]] و به تبع آن، [[امام]] را از چنین اشتباهاتی [[معصوم]] ندانسته است<ref>ر.ک: سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص۱۲۱.</ref>. البته لازمه کلمات مرحوم [[ابن قبه رازی]] و نیز مرحوم [[شیخ صدوق]] و [[شیخ مفید]] نیز [[نفی]] [[ضرورت عصمت امام]] از اشتباه در امور عادی است.
[[ابوالصلاح حلبی]] درباره این مسأله نظریه‌ای را ابراز نکرده و لازمه [[کلام]] مرحوم [[کراجکی]]<ref>ر.ک: فاریاب،محدحسین، عصمت امام، ص357</ref> و تصریح کلام مرحوم [[شیخ طوسی]]<ref>ر.ک: طوسی، محمدبن حسن، تلخیص الشافی، ج1، ص252؛ همو، التبیان، ج4، ص166-165</ref>، قول به [[ضرورت]] نداشتن [[عصمت]] از چنین اشتباهاتی است. با این حال اطلاق کلام مرحوم سدآبادی موجب می‌شود وی را تنها کسی بدانیم که در حوزه پنج [[قرن نخست هجری]] [[قمری]]، [[عصمت امام]] از [[اشتباه]] در امور عادی را [[باور]] داشته است.<ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص363</ref>.
 
[[ابوالصلاح حلبی]] درباره این مسأله نظریه‌ای را ابراز نکرده و لازمه [[کلام]] مرحوم [[کراجکی]]<ref>ر.ک: فاریاب، محدحسین، عصمت امام، ص۳۵۷.</ref> و تصریح کلام مرحوم [[شیخ طوسی]]<ref>ر.ک: طوسی، محمدبن حسن، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۵۲؛ همو، التبیان، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۵.</ref>، قول به [[ضرورت]] نداشتن [[عصمت]] از چنین اشتباهاتی است. با این حال اطلاق کلام مرحوم سدآبادی موجب می‌شود وی را تنها کسی بدانیم که در حوزه پنج [[قرن نخست هجری]] [[قمری]]، [[عصمت امام]] از [[اشتباه]] در امور عادی را [[باور]] داشته است<ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۳۶۳.</ref>.


در هر حال باید گفت فضای [[حاکم]] بر [[جامعه شیعی]]، تا پایان [[قرن پنجم هجری]] بر معصوم دانستن [[پیامبر]] و امام از اشتباه در امور عادی [[استوار]] نبوده است<ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص414</ref>.
در هر حال باید گفت فضای [[حاکم]] بر [[جامعه شیعی]]، تا پایان [[قرن پنجم هجری]] بر معصوم دانستن [[پیامبر]] و امام از اشتباه در امور عادی [[استوار]] نبوده است<ref>فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۴۱۴.</ref>.


== وجوه اشتراک و افتراق [[گستره عصمت]] در [[معصومان]] ==
== وجوه اشتراک و افتراق گستره عصمت در [[معصومان]] ==
آنچه در گستره عصمت بیان شد نسبت به همه مصادیق معصومان یکسان نیست بلکه با توجه به تشکیکی بودن مقوله [[عصمت]] این وصف دارای درجاتی است از این رو [[متکلمان امامیه]] بر این باورند که [[پیامبر خاتم]] و [[امامان معصوم]] که [[جانشینان]] آن [[حضرت]] هستند از عالی‌ترین درجه عصمت برخوردارند و سایر پیامبران{{ع}} به تناسب [[شأن]] و جایگاهشان از درجات پایین‌تر آن بهره‌مند هستند با این توضیح در بحث گستره زمانی عصمت [[متکلمان اسلامی]] به ویژه از عصر [[سیدمرتضی]] به بعد به عصمت پیامبر خاتم{{صل}} و امامان معصوم{{ع}} پیش و پس از [[تصدی منصب نبوت]] و [[امامت]] [[عقیده]] دارند هر چند عصمت آن حضرات قبل از [[تصدی منصب]] یا در دوره [[شیخ صدوق]] و مرحوم [[شیخ مفید]] مطرح نبود و یا آنکه این دو بزرگوار به عدم [[ضرورت عصمت پیامبر]] و امامان از [[گناهان صغیره]] [[معتقد]] بودند<ref>احمدحسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۹؛ استادی رضا، پاسخ به چالش‌های فکری در بحث عصمت و امامت، ماهنامه معرفت، شماره۳۷، ص۳۶</ref>.روشن است که این [[حکم]] در مورد سایر [[انبیا]] نیز چنین است اما نسبت به دوران پس از تصدی منصب [[جمهور]] [[امامیه]] قائل به عصمت همه معصومان اعم از پیامبران{{ع}}، پیامبر خاتم{{صل}} و امامان{{ع}} از همه اقسام این بخش هستند
آنچه در گستره عصمت بیان شد نسبت به همه مصادیق معصومان یکسان نیست بلکه با توجه به تشکیکی بودن مقوله [[عصمت]] این وصف دارای درجاتی است، از این رو [[متکلمان امامیه]] بر این باورند که [[پیامبر خاتم]] و [[امامان معصوم]] که [[جانشینان]] آن حضرت هستند از عالی‌ترین درجه عصمت برخوردارند و سایر پیامبران{{ع}} به تناسب [[شأن]] و جایگاهشان از درجات پایین‌تر آن بهره‌مند هستند؛ با این توضیح در بحث گستره زمانی عصمت [[متکلمان اسلامی]] به ویژه از عصر [[سید مرتضی]] به بعد، به عصمت پیامبر خاتم{{صل}} و امامان معصوم{{ع}} پیش و پس از تصدی منصب نبوت و [[امامت]] [[عقیده]] دارند، هر چند عصمت آن حضرات قبل از [[تصدی منصب]] یا در دوره [[شیخ صدوق]] و مرحوم [[شیخ مفید]] مطرح نبود و یا آنکه این دو بزرگوار به عدم [[ضرورت عصمت پیامبر]] و امامان از [[گناهان صغیره]] [[معتقد]] بودند<ref>استادی رضا، پاسخ به چالش‌های فکری در بحث عصمت و امامت، ماهنامه معرفت، شماره۳۷، ص۳۶.</ref>.<ref>احمدحسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۹.</ref>. روشن است که این [[حکم]] در مورد سایر [[انبیا]] نیز چنین است اما نسبت به دوران پس از تصدی منصب [[جمهور]] [[امامیه]] قائل به عصمت همه معصومان اعم از پیامبران{{ع}}، پیامبر خاتم{{صل}} و امامان{{ع}} از همه اقسام این بخش هستند. آری در مواردی به لحاظ همان بحث تشکیکی بودن عصمت، [[متکلمان]] [[عصمت از ترک مستحبات]] و [[ترک اولی]] را برای سایر انبیا ضروری ندانسته‌اند.
آری در مواردی به لحاظ همان بحث تشکیکی بودن عصمت، [[متکلمان]] [[عصمت از ترک مستحبات]] و [[ترک اولی]] را برای سایر انبیا ضروری ندانسته‌اند


نسبت به گستره متعلق نیز متکلمان امامیه به عصمت معصومان در همه ابعاد آن اعم از [[عصمت علمی]] و عملی به نحو یکسان عقیده دارند هر چند در قسم [[عصمت از سهو]] اختلافی میان مرحوم صدوق و استادش [[ابن ولید]]<ref>شاهد بر این سخن روایاتی است که مرحوم صدوق آنها را نقل نموده و ملتزم به صحت آنها شده است. این روایات متضمن جواز سهو و نیز وقوع آن توسط نبی و امام است. به عنوان نمونه: ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}ج، ج2، ص203. علاوه بر اینکه وی در جایی پس از نقل روایتی که متضمن اشتباه پیامبر خاتم{{صل}} است، منکر سهو النبی را غالی و از مفوضه دانسته و آنها را لعن نموده است. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص360-358، ح1031 و صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج2، ص203</ref> با سایر متکلمان بعد از وی<ref> به عنوان نمونه شیخ مفید به صراحت عصمت امام در انجام واجبات دینی را لازم می‌داند. ر.ک: مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص104</ref> به چشم می‌خورد به نحوی که ایشان این عصمت را در [[انجام تکالیف دینی]] لازم و ضروری ندانسته و معتقد به [[سهو پیامبر]] و [[امام]] در ادای برخی [[تکالیف]] همچون [[اقامه نماز]] هستند با این حال میان پیامبر خاتم {{صل}} و امامان[[ع]] و سایر [[انبیا]] در این قسم تفاوتی قائل نیستند و از آن طرف آنها که [[معتقد]] به [[ضرورت]] چنین عصمتی برای [[معصومان]] هستند نیز تفاوتی میان مصادیق آن در بهره‌مندی از این [[عصمت]] قائل نیستند.
نسبت به گستره متعلق نیز متکلمان امامیه به عصمت معصومان در همه ابعاد آن اعم از [[عصمت علمی]] و عملی به نحو یکسان عقیده دارند هر چند در قسم [[عصمت از سهو]] اختلافی میان مرحوم صدوق و استادش [[ابن ولید]]<ref>شاهد بر این سخن روایاتی است که مرحوم صدوق آنها را نقل نموده و ملتزم به صحت آنها شده است. این روایات متضمن جواز سهو و نیز وقوع آن توسط نبی و امام است. به عنوان نمونه: ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}ج، ج۲، ص۲۰۳. علاوه بر اینکه وی در جایی پس از نقل روایتی که متضمن اشتباه پیامبر خاتم{{صل}} است، منکر سهو النبی را غالی و از مفوضه دانسته و آنها را لعن نموده است. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱ و صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۰۳.</ref> با سایر متکلمان بعد از وی<ref> به عنوان نمونه شیخ مفید به صراحت عصمت امام در انجام واجبات دینی را لازم می‌داند. ر.ک: مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۴.</ref> به چشم می‌خورد به نحوی که ایشان این عصمت را در [[انجام تکالیف دینی]] لازم و ضروری ندانسته و معتقد به [[سهو پیامبر]] و [[امام]] در ادای برخی [[تکالیف]] همچون [[اقامه نماز]] هستند با این حال میان پیامبر خاتم{{صل}} و امامان[[ع]] و سایر [[انبیا]] در این قسم تفاوتی قائل نیستند و از آن طرف آنها که [[معتقد]] به [[ضرورت]] چنین عصمتی برای [[معصومان]] هستند نیز تفاوتی میان مصادیق آن در بهره‌مندی از این [[عصمت]] قائل نیستند.


به طور کلی هر جا [[متکلمان]] معتقد به عدم [[ضرورت عصمت]] از امری خاص برای [[پیامبر خاتم]] و [[امامان]] معصوم شده‌اند با [[عنایت]] به [[برتری]] آن حضرات بر دیگر [[پیامبران]] به وضوح می‌توان به [[اعتقاد]] آنها به عدم عصمت سایر انبیا در همان مسأله نیز دست یافت اما چنین نیست که در تمامی مواردی که معتقد به عصمت [[پیامبر خاتم]] و امامان شده‌ باشند همان عصمت را برای سایر انبیا نیز [[باور]] داشته باشند بلکه در این میان حداقل میان [[عصمت از گناهان]] [[صغیره]] قبل از [[تصدی منصب]] یا از ابتدای [[تولد]] و نیز عصمت از ارتکاب [[سهو]] در امور عادی [[زندگی]] و نیز عصمت از ترک مستحاب و [[ترک اولی]] میان پیامبر خاتم و امامان و سایر انبیا تفاوت‌هایی در کلمات متکلمان به چشم می‌خورد.
به طور کلی هر جا [[متکلمان]] معتقد به عدم [[ضرورت عصمت]] از امری خاص برای [[پیامبر خاتم]] و [[امامان]] معصوم شده‌اند با [[عنایت]] به [[برتری]] آن حضرات بر دیگر [[پیامبران]] به وضوح می‌توان به [[اعتقاد]] آنها به عدم عصمت سایر انبیا در همان مسأله نیز دست یافت، اما چنین نیست که در تمامی مواردی که معتقد به عصمت [[پیامبر خاتم]] و امامان شده‌ باشند همان عصمت را برای سایر انبیا نیز [[باور]] داشته باشند، بلکه در این میان حداقل میان [[عصمت از گناهان]] [[صغیره]] قبل از [[تصدی منصب]] یا از ابتدای [[تولد]] و نیز عصمت از ارتکاب [[سهو]] در امور عادی [[زندگی]] و نیز عصمت از ترک مستحاب و [[ترک اولی]] میان پیامبر خاتم و امامان و سایر انبیا تفاوت‌هایی در کلمات متکلمان به چشم می‌خورد.


== جمع‌بندی ==
== جمع‌بندی ==
در بحث عصمت [[دوازده]] بعد قابل تصوراست که به مجموع آنها قلمرو گفته می‌‌شود بدین معنا که وقتی می‌‌گوییم کسی قائل به [[عصمت امام]] است باید روشن کنیم که کدام قلمرو از [[عصمت]] را در نظر داریم<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۸ و ۳۹.</ref>.
در بحث عصمت [[دوازده]] بُعد قابل تصور است که به مجموع آنها قلمرو گفته می‌‌شود، بدین معنا که وقتی می‌‌گوییم کسی قائل به [[عصمت امام]] است باید روشن کنیم کدام قلمرو از [[عصمت]] را در نظر داریم<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۸ و ۳۹.</ref>.


در [[قلمرو عصمت]]، از نگاه [[شیعه]] سه نظریه وجود دارد:
در [[قلمرو عصمت]]، از نگاه [[شیعه]] سه نظریه وجود دارد:
# '''نظریه اول'''<ref>علامه حلی و علماء متاخر از ایشان.</ref>: قریب به [[اتفاق]] [[علمای شیعه]] در همۀ [[افعال]] حتی شخصیه نظیر کارهای روزمره و... قائل به عصمت هستند<ref>{{عربی|اذا عرفت هذا فنقول افعال الانبیا لا تخلوا من الااربعه:.... الافعال المتعلقه بهم فی الدنیا}}؛ حلّی، حسن بن یوسف، معارج الفهم فی شرح النظم، ص۴۶۴.</ref>.
# '''نظریه اول'''<ref>علامه حلی و علماء متاخر از ایشان.</ref>: قریب به [[اتفاق]] [[علمای شیعه]] در همۀ [[افعال]] حتی شخصیه نظیر کارهای روزمره و... قائل به عصمت هستند<ref>{{عربی|اذا عرفت هذا فنقول افعال الانبیا لا تخلوا من الااربعه:.... الافعال المتعلقه بهم فی الدنیا}}؛ حلّی، حسن بن یوسف، معارج الفهم فی شرح النظم، ص۴۶۴.</ref>.
# '''نظریه دوم'''<ref>متکلمین در مدرسه بغداد تا قرن ششم (شیخ طوسی، سید مرتضی، کراجکی و....).</ref>: این گروه [[سهو]] را در حوزۀ افعال [[مباح]]، برای [[پیامبر]] و [[امام]] قبول کردند، یعنی در حیطه‌ای که حکمی برای آن از جانب [[خدا]] [[جعل]] نشده، سهو بر امام جایز است. [[متکلمین]] جواز سهو را در حوزۀ مباحات مشروط کرده‌اند به اینکه انجام آن فعل موجب اخلال به کمال عقلِ پیامبر یا امام نشود، [[سهوی]] که ارتکابش ناشی از [[نقصان عقل]] است و فاعلِ آن را ناقص العقل جلوه می‌دهد را منکر شده‌اند. تنها مواردی که منتهی به نقصان عقل نیست را جایز می‌دانند.
# '''نظریه دوم'''<ref>متکلمین در مدرسه بغداد تا قرن ششم (شیخ طوسی، سید مرتضی، کراجکی و....).</ref>: این گروه [[سهو]] را در حوزۀ افعال [[مباح]]، برای [[پیامبر]] و [[امام]] قبول کردند، یعنی در حیطه‌ای که حکمی برای آن از جانب [[خدا]] [[جعل]] نشده، سهو بر امام جایز است. [[متکلمین]] جواز سهو را در حوزۀ مباحات مشروط کرده‌اند به اینکه انجام آن فعل موجب اخلال به کمال عقلِ پیامبر یا امام نشود، [[سهوی]] که ارتکابش ناشی از [[نقصان عقل]] است و فاعلِ آن را ناقص العقل جلوه می‌دهد را منکر شده‌اند. تنها مواردی که منتهی به نقصان عقل نیست را جایز می‌دانند.
# '''نظریه سوم'''<ref> ابن ولید و به تبع ایشان شیخ صدوق.</ref>: این گروه "سهو" و "[[اسهاء]]"<ref>بر وزن افعال از باب مطاوعه، یعنی سهوی که به اراده الهی بر معصوم عارض می‌شود، نه اینکه از روی غفلت و نسیان خود معصوم انجام شده باشد.</ref> [[معصوم]] در [[نماز]] را به [[اراده الهی]]، جایز دانسته‌اند. "سهو" بنابر تعریف متکلمین<ref>{{عربی|الخامس: الحق أن السهو عدم ملکة العلم و کذا النسیان. و ذهب أبو علی الجبائی الی أن السهو معنی یضاد العلم، فبینهما تقابل التضاد حینئذ}}؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۹۷.</ref> در مقابل [[علم]] است و به فعلی که [[انسان]] از روی نداشتن علم و [[اراده]] انجام می‌دهد، اطلاق می‌کنند. معروف‌ترین [[شخصیت]] [[شیعی]] طرفدار جواز "[[سهو النبی]]" [[شیخ صدوق]] است، وی تا حدی بر این [[عقیده]] پافشاری کرده است که [[انکار]] آن را به [[غلات]] نسبت داده است. مستند وی در این عقیده احادیثی است که در مورد [[سهو]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در تعداد رکعات [[نماز ظهر]] یا [[قضا]] شدن [[نماز صبح]] [[روایت]] شده است<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰، باب "احکام السهو فی الصلاة"؛ الکافی، ج۳، ص۳۵۵، باب من تکلم فی صلاته، حدیث اول.</ref>. اگرچه برخی از این [[روایات]] از نظر [[سند معتبر]] و صحیح‌اند، ولی [[اکثریت]] [[علمای شیعه]] به آنها عمل نکرده‌اند و این بدان جهت است که اولا: بطلان سهو در [[حق]] [[پیامبران الهی]]  
# '''نظریه سوم'''<ref> ابن ولید و به تبع ایشان شیخ صدوق.</ref>: این گروه "سهو" و "[[اسهاء]]"<ref>بر وزن افعال از باب مطاوعه، یعنی سهوی که به اراده الهی بر معصوم عارض می‌شود، نه اینکه از روی غفلت و نسیان خود معصوم انجام شده باشد.</ref> [[معصوم]] در [[نماز]] را به [[اراده الهی]]، جایز دانسته‌اند. "سهو" بنابر تعریف متکلمین<ref>{{عربی|الخامس: الحق أن السهو عدم ملکة العلم و کذا النسیان. و ذهب أبو علی الجبائی الی أن السهو معنی یضاد العلم، فبینهما تقابل التضاد حینئذ}}؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۹۷.</ref> در مقابل [[علم]] است و به فعلی که [[انسان]] از روی نداشتن علم و [[اراده]] انجام می‌دهد، اطلاق می‌کنند. معروف‌ترین [[شخصیت]] [[شیعی]] طرفدار جواز "[[سهو النبی]]" [[شیخ صدوق]] است، وی تا حدی بر این [[عقیده]] پافشاری کرده است که [[انکار]] آن را به [[غلات]] نسبت داده است. مستند وی در این عقیده احادیثی است که در مورد [[سهو]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در تعداد رکعات [[نماز ظهر]] یا [[قضا]] شدن [[نماز صبح]] [[روایت]] شده است<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰، باب "احکام السهو فی الصلاة"؛ الکافی، ج۳، ص۳۵۵، باب من تکلم فی صلاته، حدیث اول.</ref>. اگرچه برخی از این [[روایات]] از نظر [[سند معتبر]] و صحیح‌اند، ولی [[اکثریت]] [[علمای شیعه]] به آنها عمل نکرده‌اند و این بدان جهت است که بطلان سهو در [[حق]] [[پیامبران الهی]] مقتضای [[حکم عقل]] است و روایات موجود هم از قبیل [[خبر واحد]] و دلیل ظنی‌اند و دلیل ظنّی در مقابل [[دلیل عقلی]] قابل استناد نیست، به ویژه آن‌که مسأله سهو النبی ـ اگرچه موردی که در روایات ذکر شده است مربوط به [[فروع دین]] است، ولی به عنوان وصفی از [[اوصاف پیامبر]] ـ مسئله‌ای است [[اعتقادی]] که دلیل ظنی در آن اعتبار ندارد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی| ربانی گلپایگانی، علی]]، [[درآمدی به شیعه‌شناسی (کتاب)|درآمدی به شیعه‌شناسی]]، ص۲۰۶-۲۰۷.</ref>. نتیجه اینکه سهو در این نظریه فقط نسبت به [[نماز]] آن هم در برهه خاص به [[ارادۀ الهی]] در [[معصوم]] رخ می‌دهد، به خلاف نظریه دوم که در تمام [[افعال]] [[مباح]] قائل به [[سهو معصوم]] شدند.
مقتضای [[حکم عقل]] است و روایات موجود هم از قبیل [[خبر واحد]] و دلیل ظنی‌اند و دلیل ظنّی در مقابل [[دلیل عقلی]] قابل استناد نیست، به ویژه آن‌که مسأله سهو النبی ـ اگرچه موردی که در روایات ذکر شده است مربوط به [[فروع دین]] است، ولی به عنوان وصفی از [[اوصاف پیامبر]] ـ مسئله‌ای است [[اعتقادی]] که دلیل ظنی در آن اعتبار ندارد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی| ربانی گلپایگانی، علی]]، [[درآمدی به شیعه‌شناسی (کتاب)|درآمدی به شیعه‌شناسی]]، ص۲۰۶-۲۰۷.</ref>. نتیجه اینکه سهو در این نظریه فقط نسبت به [[نماز]] آن هم در برهه خاص به [[ارادۀ الهی]] در [[معصوم]] رخ می‌دهد، به خلاف نظریه دوم که در تمام [[افعال]] [[مباح]] قائل به [[سهو معصوم]] شدند.


== پرسش مستقیم ==
== پرسش مستقیم ==
۱۱۲٬۹۹۷

ویرایش