بر فرض اینکه امام حسن عسکری فرزندی داشته آیا می‌توان باور کرد کودکی پنج ساله به مقام ولایت و امامت منصوب گردد؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'وصّی' به 'وصی'
جز (جایگزینی متن - '== منبع‌شناسی جامع مهدویت ==↵{{منبع جامع}}↵* کتاب‌شناسی مهدویت؛↵* مقاله‌شناسی مهدویت؛↵* پایان‌نامه‌شناسی مهدویت.↵{{پایان منبع‌ جامع}}' به '')
جز (جایگزینی متن - 'وصّی' به 'وصی')
خط ۳۰: خط ۳۰:
'''سه. [[امامت]]، منصبی الهی‏:''' مسئله [[امامت]] و [[ولایت]]، امری شخصی، وراثتی و انتخابی نبوده و در حیطه اختیارات هیچ‏کس قرار ندارد؛ بلکه این [[امر]] از جانب [[خدا]] و بر اساس خواست، [[اراده]] و [[نصب]] او است. در واقع [[امامت]] برای [[ائمه]] [[اهل بیت]]{{عم}}، مرکزیت [[قدرت]] و نفوذ حکومت- بسان خلفای [[اموی]] و [[عباسی]] و فاطمی- نیست تا از پدر به پسر منتقل شود؛ بلکه براساس [[انتخاب]] و [[فرمان]] الهی است؛ ازاین‏رو [[امام]] که فردی [[برگزیده]] از سوی [[خدای متعال]] است، در تمام زمینه‌‏ها، سرآمد و دارای [[علم]] و [[قدرت الهی]] است. پس اعطای آن به بزرگسال یا کودک، در دست [[خدا]] و به خواست و [[اراده]] او است و او بهتر از همه می‌‏داند که [[امامت]] و [[ولایت]] را در کجا قرار دهد و چه کسی را به این [[مقام]] [[نصب]] کند {{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}<ref>انعام‌، آیه ۱۲۴</ref> پس [[امامت]] [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}} نیز خارج از این مدار نبوده و براساس تدابیر و سنت‌‏های الهی صورت گرفته است. [[خداوند]] متعال- پس از آنکه [[حضرت ابراهیم]] را به [[امامت]] برگزید- به او فرمود: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«به یاد آر هنگامی که خداوند، ابراهیم را به اموری چند امتحان کرد و او همه را به جای آورد. خداوند، به او فرمود: من تو را به پیشوایی خلق برگزیدم. ابراهیم پرسید: آیا این پیشوایی را به فرزندانم نیز عطا خواهی کرد؟ خداوند فرمود: عهد من هرگز به ستمکاران نمی‏‌رسد» بقره، آیه ۱۲۴</ref> در منابع تاریخی آمده است: بنی عامر خدمت [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} رسیدند؛ [[حضرت]] آنان را به سوی [[خدا]] [[دعوت]] نمود و [[نبوّت]] خود را بر آنها عرضه کرد. در این هنگام شخصی از آنان به [[پیامبر]] گفت: اگر ما با تو بر [[اسلام]] [[بیعت]] کردیم و [[خداوند]] تو را بر [[مخالفان]] [[غلبه]] داد؛ آیا در [[خلافت]] بعد از تو سهمی داریم؟! آن [[حضرت]] فرمود: امر [[خلافت]] به دست [[خداوند]] است؛ هرکجا که بخواهد قرار می‌دهد<ref>سیره ابن هشام، ح ۲، ص ۳۲</ref>.
'''سه. [[امامت]]، منصبی الهی‏:''' مسئله [[امامت]] و [[ولایت]]، امری شخصی، وراثتی و انتخابی نبوده و در حیطه اختیارات هیچ‏کس قرار ندارد؛ بلکه این [[امر]] از جانب [[خدا]] و بر اساس خواست، [[اراده]] و [[نصب]] او است. در واقع [[امامت]] برای [[ائمه]] [[اهل بیت]]{{عم}}، مرکزیت [[قدرت]] و نفوذ حکومت- بسان خلفای [[اموی]] و [[عباسی]] و فاطمی- نیست تا از پدر به پسر منتقل شود؛ بلکه براساس [[انتخاب]] و [[فرمان]] الهی است؛ ازاین‏رو [[امام]] که فردی [[برگزیده]] از سوی [[خدای متعال]] است، در تمام زمینه‌‏ها، سرآمد و دارای [[علم]] و [[قدرت الهی]] است. پس اعطای آن به بزرگسال یا کودک، در دست [[خدا]] و به خواست و [[اراده]] او است و او بهتر از همه می‌‏داند که [[امامت]] و [[ولایت]] را در کجا قرار دهد و چه کسی را به این [[مقام]] [[نصب]] کند {{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}<ref>انعام‌، آیه ۱۲۴</ref> پس [[امامت]] [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}} نیز خارج از این مدار نبوده و براساس تدابیر و سنت‌‏های الهی صورت گرفته است. [[خداوند]] متعال- پس از آنکه [[حضرت ابراهیم]] را به [[امامت]] برگزید- به او فرمود: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«به یاد آر هنگامی که خداوند، ابراهیم را به اموری چند امتحان کرد و او همه را به جای آورد. خداوند، به او فرمود: من تو را به پیشوایی خلق برگزیدم. ابراهیم پرسید: آیا این پیشوایی را به فرزندانم نیز عطا خواهی کرد؟ خداوند فرمود: عهد من هرگز به ستمکاران نمی‏‌رسد» بقره، آیه ۱۲۴</ref> در منابع تاریخی آمده است: بنی عامر خدمت [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} رسیدند؛ [[حضرت]] آنان را به سوی [[خدا]] [[دعوت]] نمود و [[نبوّت]] خود را بر آنها عرضه کرد. در این هنگام شخصی از آنان به [[پیامبر]] گفت: اگر ما با تو بر [[اسلام]] [[بیعت]] کردیم و [[خداوند]] تو را بر [[مخالفان]] [[غلبه]] داد؛ آیا در [[خلافت]] بعد از تو سهمی داریم؟! آن [[حضرت]] فرمود: امر [[خلافت]] به دست [[خداوند]] است؛ هرکجا که بخواهد قرار می‌دهد<ref>سیره ابن هشام، ح ۲، ص ۳۲</ref>.


'''چهار. [[شهادت]] [[امامان]] و [[ضرورت]] [[نصب]] [[امام]] بعدی‏:''' یکی از نکات قابل توجّه درباره زندگی [[اهل بیت]]{{عم}}، فشارها، ظلم‏‌ها و سختگیری‏‌های [[حاکمان جور]] علیه [[امامان]] است؛ به طوری که همه [[امامان]] [[شیعه]]، به دست [[ظالمان]] مقتول یا [[مسموم]] می‌‏شدند و خطر جانی همیشه ایشان را تهدید می‌‏کرد. چه‏‌بسا می‏‌شد که امامی به [[شهادت]] می‌‏رسید، در حالی‏که [[فرزند]] او در سنین کودکی قرار داشت و به [[ضرورت]]، همان کودک به [[مقام]] [[امامت]] می‌‏رسید. در [[فرهنگ]] [[اسلام]]، [[زمین]] نباید خالی از [[حجت]] بماند و حتما شخصی به عنوان [[واسطه فیض الهی]] و [[امام]] [[امت]] تعیین گردد؛ پس شخص بعدی -هرچند در دوران کودکی قرار داشت- به [[مقام]] [[امامت]] می‌‏رسید و [[خلیفه]] و [[حجت الهی]] بر روی [[زمین]] می‏‌گردید. در [[روایات]] آمده است: {{عربی|"لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَت‏"}}<ref>«اگر زمین بدون امام باشد، به یقین‏ در هم فرومی‌‏ریزد» کافی، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱۰</ref> بر این اساس وقتی [[امام مهدی]]{{ع}} پنج ساله بود، پدرش [[امام عسکری|امام حسن عسکری]] به [[شهادت]] رسید و از آنجایی که [[زمین]] نباید خالی از [[حجّت]] می‌‏ماند و [[مردم]] نیز باید [[امام]] و [[پیشوایی]] برای خود می‌‏داشتند؛ آن [[حضرت]] به [[امامت]] رسید و به عنوان آخرین وصّی و [[حجّت الهی]]، [[رهبری]] آنان را در دست گرفت. از طرف دیگر شاید این مسئله (رسیدن به [[امامت]] در سن کودکی) برای [[حفظ جان]] برخی از [[امامان]]، ضروری بوده و [[دشمنان]] به تصوّر کودک بودن آنان، دست از [[ظلم]] و جنایت علیه ایشان بردارند. این مسئله در مورد [[امامان]] بعد از [[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}} اتفاق افتاد و به رغم [[کینه]] و [[بغض]] شدید [[خلفا]] نسبت به [[امامان]]، نتوانستند بعد از [[شهادت]] [[امام]] قبلی، آسیبی به [[امام]] بعدی برسانند و البته شاید [[دشمنان]] [[قدرت]] [[امامت]] را باور نمی‌‏کردند و آنها را خطری برای [[حکومت]] و [[سلطه]] خود نمی‌‏دانستند. اگرچه جست‏وجوی شدید آنان از [[حضرت مهدی]] نیز، بیشتر ناشی از شنیدن [[روایات]] فراوان در مورد [[آخرین حجت الهی]] و [[قیام]] و [[انقلاب]] او علیه [[ظالمان]] و [[ستمگران]] بوده است و آنان با باور به این پیش‏گویی‌‏ها، در صدد چاره‏‌جویی و نابودی [[مهدی موعود]] بودند!! بدین جهت آن [[حضرت]] در پنهانی می‌‏زیست و دور از چشم این [[حاکمان جور]]، [[هدایت]] و [[رهبری]] [[مردم]] را در دست داشت.
'''چهار. [[شهادت]] [[امامان]] و [[ضرورت]] [[نصب]] [[امام]] بعدی‏:''' یکی از نکات قابل توجّه درباره زندگی [[اهل بیت]]{{عم}}، فشارها، ظلم‏‌ها و سختگیری‏‌های [[حاکمان جور]] علیه [[امامان]] است؛ به طوری که همه [[امامان]] [[شیعه]]، به دست [[ظالمان]] مقتول یا [[مسموم]] می‌‏شدند و خطر جانی همیشه ایشان را تهدید می‌‏کرد. چه‏‌بسا می‏‌شد که امامی به [[شهادت]] می‌‏رسید، در حالی‏که [[فرزند]] او در سنین کودکی قرار داشت و به [[ضرورت]]، همان کودک به [[مقام]] [[امامت]] می‌‏رسید. در [[فرهنگ]] [[اسلام]]، [[زمین]] نباید خالی از [[حجت]] بماند و حتما شخصی به عنوان [[واسطه فیض الهی]] و [[امام]] [[امت]] تعیین گردد؛ پس شخص بعدی -هرچند در دوران کودکی قرار داشت- به [[مقام]] [[امامت]] می‌‏رسید و [[خلیفه]] و [[حجت الهی]] بر روی [[زمین]] می‏‌گردید. در [[روایات]] آمده است: {{عربی|"لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَت‏"}}<ref>«اگر زمین بدون امام باشد، به یقین‏ در هم فرومی‌‏ریزد» کافی، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱۰</ref> بر این اساس وقتی [[امام مهدی]]{{ع}} پنج ساله بود، پدرش [[امام عسکری|امام حسن عسکری]] به [[شهادت]] رسید و از آنجایی که [[زمین]] نباید خالی از [[حجّت]] می‌‏ماند و [[مردم]] نیز باید [[امام]] و [[پیشوایی]] برای خود می‌‏داشتند؛ آن [[حضرت]] به [[امامت]] رسید و به عنوان آخرین وصی و [[حجّت الهی]]، [[رهبری]] آنان را در دست گرفت. از طرف دیگر شاید این مسئله (رسیدن به [[امامت]] در سن کودکی) برای [[حفظ جان]] برخی از [[امامان]]، ضروری بوده و [[دشمنان]] به تصوّر کودک بودن آنان، دست از [[ظلم]] و جنایت علیه ایشان بردارند. این مسئله در مورد [[امامان]] بعد از [[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}} اتفاق افتاد و به رغم [[کینه]] و [[بغض]] شدید [[خلفا]] نسبت به [[امامان]]، نتوانستند بعد از [[شهادت]] [[امام]] قبلی، آسیبی به [[امام]] بعدی برسانند و البته شاید [[دشمنان]] [[قدرت]] [[امامت]] را باور نمی‌‏کردند و آنها را خطری برای [[حکومت]] و [[سلطه]] خود نمی‌‏دانستند. اگرچه جست‏وجوی شدید آنان از [[حضرت مهدی]] نیز، بیشتر ناشی از شنیدن [[روایات]] فراوان در مورد [[آخرین حجت الهی]] و [[قیام]] و [[انقلاب]] او علیه [[ظالمان]] و [[ستمگران]] بوده است و آنان با باور به این پیش‏گویی‌‏ها، در صدد چاره‏‌جویی و نابودی [[مهدی موعود]] بودند!! بدین جهت آن [[حضرت]] در پنهانی می‌‏زیست و دور از چشم این [[حاکمان جور]]، [[هدایت]] و [[رهبری]] [[مردم]] را در دست داشت.


'''پنج. [[امتحان]] و [[آزمون]] مؤمنان‏''': شاید یکی از [[دلایل]] [[امامت]] در کودکی، [[آزمون]] [[مسلمانان]] و سنجش [[میزان]] [[اطاعت]] و حقّ‌‏پذیری آنان بوده است. اگر کسی با ماهیت و ژرفای [[امامت]] آشنا باشد و آن را مقامی از جانب [[خدا]] بداند؛ چون‌‏وچرایی در سن [[امامان]] نخواهد داشت. اتفاقا این مسئله در مورد [[امامان]] بعد از [[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}} -که همگی در سن کودکی یا [[جوانی]] به [[امامت]] رسیدند- مصداق داشت و [[شیعیان]] کمتر دچار [[اختلاف]]، تشتّت، چنددستگی و [[انکار]] شدند؛ در حالی‏که قبل از [[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}}، فرقه‏‌های مختلفی در میان [[شیعه]] پدید آمدند که هریک به [[امامت]] شخصی خاص قائل بودند؛ البته کم نبودند انسان‏‌های وارسته و مطیعی که در برابر فرمایش [[امام]]، سر [[تعظیم]] و قبول فرود می‌‏آوردند و در برابر [[مشیت]] الهی با کمال [[رضایت]] آن را می‏‌پذیرفتند.[[محمد بن حسن عمّار]] گوید: من دو سال نزد [[علی بن جعفر محمد]] (عموی [[امام رضا]]) بودم و خبری که او از برادرش [[امام کاظم|موسی بن جعفر]]{{ع}} شنیده بود، می‏‌نوشتم. روزی در [[مدینه]] خدمتش نشسته بودم؛ [[ابو جعفر محمد بن علی الرضا]] (جواد)، در [[مسجد]] [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] بر او وارد شد. [[علی بن جعفر]] برخاست و بدون کفش و عبا به نزد او رفت و دستش را بوسید و احترامش کرد. [[ابو جعفر]] به او فرمود: ای عمو! بنشین، خدایت [[رحمت]] کند. او گفت: آقای من! چگونه من بنشینم و شما [[ایستاده]] باشید؟! چون [[علی بن جعفر]] به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کرده، گفتند: شما عموی پدر او هستید چرا با او این‏گونه [[رفتار]] می‌‏کنید؟! او دست به ریش خود گرفت و گفت: خاموش باشید! اگر خدای عزّ و جل این ریش‏ سفید را سزاوار [[امامت‏]] ندانست و این کودک را [[شایسته]] و سزاوار دانست و به او چنان مقامی داد؛ آیا من [[فضیلت]] او را [[انکار]] کنم؟! [[پناه]] به [[خدا]] از سخن شما! من [[بنده]] (و [[مطیع]]) او هستم<ref>کافی، ج ۲، ص ۳۲۲، ح ۱۲</ref>»<ref>[[مهدویت پیش از ظهور (کتاب)|مهدویت پیش از ظهور]]، ص ۷۵، ۸۲.</ref>.
'''پنج. [[امتحان]] و [[آزمون]] مؤمنان‏''': شاید یکی از [[دلایل]] [[امامت]] در کودکی، [[آزمون]] [[مسلمانان]] و سنجش [[میزان]] [[اطاعت]] و حقّ‌‏پذیری آنان بوده است. اگر کسی با ماهیت و ژرفای [[امامت]] آشنا باشد و آن را مقامی از جانب [[خدا]] بداند؛ چون‌‏وچرایی در سن [[امامان]] نخواهد داشت. اتفاقا این مسئله در مورد [[امامان]] بعد از [[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}} -که همگی در سن کودکی یا [[جوانی]] به [[امامت]] رسیدند- مصداق داشت و [[شیعیان]] کمتر دچار [[اختلاف]]، تشتّت، چنددستگی و [[انکار]] شدند؛ در حالی‏که قبل از [[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}}، فرقه‏‌های مختلفی در میان [[شیعه]] پدید آمدند که هریک به [[امامت]] شخصی خاص قائل بودند؛ البته کم نبودند انسان‏‌های وارسته و مطیعی که در برابر فرمایش [[امام]]، سر [[تعظیم]] و قبول فرود می‌‏آوردند و در برابر [[مشیت]] الهی با کمال [[رضایت]] آن را می‏‌پذیرفتند.[[محمد بن حسن عمّار]] گوید: من دو سال نزد [[علی بن جعفر محمد]] (عموی [[امام رضا]]) بودم و خبری که او از برادرش [[امام کاظم|موسی بن جعفر]]{{ع}} شنیده بود، می‏‌نوشتم. روزی در [[مدینه]] خدمتش نشسته بودم؛ [[ابو جعفر محمد بن علی الرضا]] (جواد)، در [[مسجد]] [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] بر او وارد شد. [[علی بن جعفر]] برخاست و بدون کفش و عبا به نزد او رفت و دستش را بوسید و احترامش کرد. [[ابو جعفر]] به او فرمود: ای عمو! بنشین، خدایت [[رحمت]] کند. او گفت: آقای من! چگونه من بنشینم و شما [[ایستاده]] باشید؟! چون [[علی بن جعفر]] به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کرده، گفتند: شما عموی پدر او هستید چرا با او این‏گونه [[رفتار]] می‌‏کنید؟! او دست به ریش خود گرفت و گفت: خاموش باشید! اگر خدای عزّ و جل این ریش‏ سفید را سزاوار [[امامت‏]] ندانست و این کودک را [[شایسته]] و سزاوار دانست و به او چنان مقامی داد؛ آیا من [[فضیلت]] او را [[انکار]] کنم؟! [[پناه]] به [[خدا]] از سخن شما! من [[بنده]] (و [[مطیع]]) او هستم<ref>کافی، ج ۲، ص ۳۲۲، ح ۱۲</ref>»<ref>[[مهدویت پیش از ظهور (کتاب)|مهدویت پیش از ظهور]]، ص ۷۵، ۸۲.</ref>.
۲۱۸٬۶۶۰

ویرایش