قیام حجر بن عدی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۷ نوامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'موضعی' به 'مکانی'
جز (جایگزینی متن - 'جلیل القدر' به 'جلیل‌القدر')
جز (جایگزینی متن - 'موضعی' به 'مکانی')
 
خط ۳۳: خط ۳۳:
زیاد بن ابیه چنان [[رعب]] و وحشتی در میان [[کوفیان]] آورده بود، که هنگام گرداندن حجر و یارانش در شهر، حتی [[خویشاوندان]] و اعضای قبیله‌های آنان نیز [[جرأت]] [[دفاع]] از آن حق‌گویان [[مظلوم]] را نداشتند. [[عبیدالله بن حر جعفی]] از سرشناسان [[دلیر]] کوفه<ref>درباره وی نگاه کنید به متن و پاورقی صفحه ۳۳۰ همین کتاب.</ref> می‌گوید: «هنگامی که کاروان حجر بن عدی و یاران اسیرش را برای حرکت به سوی [[شام]] در [[کوفه]] می‌گرداندند، من کنار [[خانه]] پسر ابی وقاص ایستاده بودم. به حاضران (و تماشاچیان) گفتم: آیا ده مرد پیدا نمی‌شود تا اینها را [[آزاد]] کنیم؟ آیا برای [[رهایی]] آنها پنج نفر هم پیدا نمی‌شود مرا کمک کنند؟ اما هیچ‌کس پاسخم را نداد»<ref>تاریخ طبری، (دوره ۱۱ جلدی) ج۵، ص۲۷۱.</ref>. همچنین زمانی که [[قبیصة بن ضبیعه عبسی]] یکی از [[یاران]] [[حجر بن عدی]] را از مقابل خانه وی عبور می‌دادند، [[چشم]] او به دخترانش افتاد که می‌گریستند. [[قبیصه]] با [[اجازه]] مأموران برای خداحافظی نزد دخترانش رفت و ضمن آرام کردن آنها به [[صبر]] و [[تقوا]] سفارش نمود. چون او را با کاروان حرکت دادند، خویشاوندانش که در جمع تماشاچیان بودند، برای وی آرزوی [[سلامتی]] کردند. قبیصه خطاب به آنان گفت: به نظرم [[تباهی]] [[قوم]] من از حالی که من دارم، کمتر نیست؛ زیرا من را [[یاری]] نکردند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۱.</ref>.
زیاد بن ابیه چنان [[رعب]] و وحشتی در میان [[کوفیان]] آورده بود، که هنگام گرداندن حجر و یارانش در شهر، حتی [[خویشاوندان]] و اعضای قبیله‌های آنان نیز [[جرأت]] [[دفاع]] از آن حق‌گویان [[مظلوم]] را نداشتند. [[عبیدالله بن حر جعفی]] از سرشناسان [[دلیر]] کوفه<ref>درباره وی نگاه کنید به متن و پاورقی صفحه ۳۳۰ همین کتاب.</ref> می‌گوید: «هنگامی که کاروان حجر بن عدی و یاران اسیرش را برای حرکت به سوی [[شام]] در [[کوفه]] می‌گرداندند، من کنار [[خانه]] پسر ابی وقاص ایستاده بودم. به حاضران (و تماشاچیان) گفتم: آیا ده مرد پیدا نمی‌شود تا اینها را [[آزاد]] کنیم؟ آیا برای [[رهایی]] آنها پنج نفر هم پیدا نمی‌شود مرا کمک کنند؟ اما هیچ‌کس پاسخم را نداد»<ref>تاریخ طبری، (دوره ۱۱ جلدی) ج۵، ص۲۷۱.</ref>. همچنین زمانی که [[قبیصة بن ضبیعه عبسی]] یکی از [[یاران]] [[حجر بن عدی]] را از مقابل خانه وی عبور می‌دادند، [[چشم]] او به دخترانش افتاد که می‌گریستند. [[قبیصه]] با [[اجازه]] مأموران برای خداحافظی نزد دخترانش رفت و ضمن آرام کردن آنها به [[صبر]] و [[تقوا]] سفارش نمود. چون او را با کاروان حرکت دادند، خویشاوندانش که در جمع تماشاچیان بودند، برای وی آرزوی [[سلامتی]] کردند. قبیصه خطاب به آنان گفت: به نظرم [[تباهی]] [[قوم]] من از حالی که من دارم، کمتر نیست؛ زیرا من را [[یاری]] نکردند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۲۷۱.</ref>.


[[حجر]] و یاران اسیرش در مسیر شام به «مَرْج [[عذرا]]»<ref>قریه‌ای از غوطه دمشق در دوازده میلی آن شهر است (نک: معجم البلدان، ج۴، ص۹۱).</ref> رسیدند. [[معاویه]] به درخواست شش نفر از اطرافیانش، شش تن از یاران حجر را که از [[قبیله]] آنان بودند، بخشید و دستور [[قتل]] بقیه را صادر کرد. حجر و شش نفر باقی مانده از یارانش در [[مرج]] عذرا به [[شهادت]] رسیدند. یک نفر از آنان به نام [[عبدالرحمن بن حسان عنزی]] که حاضر نشد در مقابل معاویه به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[ناسزا]] بگوید و [[عثمان]] را [[ظالم]] خواند، به دستور معاویه به سوی زیاد بازگردانده شد. معاویه به او نوشت: این فرد از همه افرادی که فرستاده بودی بدتر است. او را مجازاتی کن که شایسته‌اش باشد و به بدترین صورت به قتل برسان. زیاد نیز او را به قس الناطف<ref>قس الناطف: موضعی نزدیک کوفه بر ساحل شرقی فرات است (معجم البلدان، ج۴، ص۳۴۹).</ref> فرستاد و در آنجا زنده به [[گور]] کرد<ref>نک: تاریخ طبری، ج۴، ص۱۸۸-۲۰۷.</ref>.
[[حجر]] و یاران اسیرش در مسیر شام به «مَرْج [[عذرا]]»<ref>قریه‌ای از غوطه دمشق در دوازده میلی آن شهر است (نک: معجم البلدان، ج۴، ص۹۱).</ref> رسیدند. [[معاویه]] به درخواست شش نفر از اطرافیانش، شش تن از یاران حجر را که از [[قبیله]] آنان بودند، بخشید و دستور [[قتل]] بقیه را صادر کرد. حجر و شش نفر باقی مانده از یارانش در [[مرج]] عذرا به [[شهادت]] رسیدند. یک نفر از آنان به نام [[عبدالرحمن بن حسان عنزی]] که حاضر نشد در مقابل معاویه به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[ناسزا]] بگوید و [[عثمان]] را [[ظالم]] خواند، به دستور معاویه به سوی زیاد بازگردانده شد. معاویه به او نوشت: این فرد از همه افرادی که فرستاده بودی بدتر است. او را مجازاتی کن که شایسته‌اش باشد و به بدترین صورت به قتل برسان. زیاد نیز او را به قس الناطف<ref>قس الناطف: مکانی نزدیک کوفه بر ساحل شرقی فرات است (معجم البلدان، ج۴، ص۳۴۹).</ref> فرستاد و در آنجا زنده به [[گور]] کرد<ref>نک: تاریخ طبری، ج۴، ص۱۸۸-۲۰۷.</ref>.
قتل [[حجر بن عدی]] و [[یاران]] او [[مردم]] را سخت [[اندوهگین]] و مرعوب کرد. [[حجر]] از بزرگان [[اصحاب امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود و آن [[حضرت]] می‌خواست وی را به [[ریاست]] [[قبیله کنده]] [[منصوب]] نماید و [[اشعث بن قیس]] را از این کار [[عزل]] کند؛ اما حجر به دلیل [[نفرت]] از اشعث بن قیس اعلام داشت از پذیرش این سمت تا موقعی که [[اشعث]] زنده باشد خودداری خواهد کرد<ref>الاخبار الطوال، ص۲۷۲؛ و نیز نک: اسد الغابه، ج۱، ص۴۶۱؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۳۴۱.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۳۲۳.</ref>
قتل [[حجر بن عدی]] و [[یاران]] او [[مردم]] را سخت [[اندوهگین]] و مرعوب کرد. [[حجر]] از بزرگان [[اصحاب امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود و آن [[حضرت]] می‌خواست وی را به [[ریاست]] [[قبیله کنده]] [[منصوب]] نماید و [[اشعث بن قیس]] را از این کار [[عزل]] کند؛ اما حجر به دلیل [[نفرت]] از اشعث بن قیس اعلام داشت از پذیرش این سمت تا موقعی که [[اشعث]] زنده باشد خودداری خواهد کرد<ref>الاخبار الطوال، ص۲۷۲؛ و نیز نک: اسد الغابه، ج۱، ص۴۶۱؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۳۴۱.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۳۲۳.</ref>


۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش