حضرت آدم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۲۸: خط ۱۲۸:
# [[نهی]] [[خداوند]] در اینجا نهی ارشادی است، یعنی همانند دستور طبیب که می‌گوید: فلان [[غذا]] را نخور که [[بیمار]] می‌شوی، خداوند نیز به آدم فرمود اگر از درخت ممنوع بخوری از [[بهشت]] بیرون خواهی رفت، و به درد و [[رنج]] خواهی افتاد، بنابراین آدم [[مخالفت]] [[فرمان خدا]] نکرد، بلکه مخالفت نهی ارشادی کرد.
# [[نهی]] [[خداوند]] در اینجا نهی ارشادی است، یعنی همانند دستور طبیب که می‌گوید: فلان [[غذا]] را نخور که [[بیمار]] می‌شوی، خداوند نیز به آدم فرمود اگر از درخت ممنوع بخوری از [[بهشت]] بیرون خواهی رفت، و به درد و [[رنج]] خواهی افتاد، بنابراین آدم [[مخالفت]] [[فرمان خدا]] نکرد، بلکه مخالفت نهی ارشادی کرد.
#اساساً بهشت جای [[تکلیف]] نبود بلکه دورانی بود برای [[آزمایش]] و [[آمادگی]] آدم برای آمدن در روی [[زمین]] پر این نهی تنها جنبه آزمایشی داشت.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۹.</ref>
#اساساً بهشت جای [[تکلیف]] نبود بلکه دورانی بود برای [[آزمایش]] و [[آمادگی]] آدم برای آمدن در روی [[زمین]] پر این نهی تنها جنبه آزمایشی داشت.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۹.</ref>
==بازگشت [[آدم]] به سوی [[خدا]]==
بعد از ماجرای وسوسۀ [[ابلیس]] و دستور خروج آدم از [[بهشت]]، آدم متوجه شد [[راستی]] به خویشتن [[ستم]] کرده، و از آن محیط آرام و پرنعمت، بر اثر [[فریب]] [[شیطان]] بیرون [[رانده شده]]، و در محیط پر [[زحمت]] و [[مشقت]] بار [[زمین]] قرار خواهد گرفت، در اینجا آدم به [[فکر]] جبران خطای خویش افتاد و با تمام [[جان]] و [[دل]] متوجه [[پروردگار]] شد، توجهی آمیخته با کوهی از [[ندامت]] و [[حسرت]].
[[لطف خدا]] نیز در این موقع به [[یاری]] او شتافت و چنان‌که [[قرآن]] می‌گوید: «آدم از پروردگار خود کلماتی دریافت داشت، سخنانی مؤثر و دگرگون‌کننده، و با آن [[توبه]] کرد و خدا نیز توبه او را پذیرفت؛ چراکه او توبه‌پذیر و [[مهربان]] است»<ref>{{متن قرآن|فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ}} «آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۳۷.</ref>.
درست است که آدم در [[حقیقت]] کار حرامی انجام نداده بود، ولی همین [[ترک اولی]] نسبت به او [[عصیان]] محسوب می‌شد، او به سرعت متوجه وضع خود شد و به سوی پروردگارش بازگشت.
به هر حال آنچه نمی‌بایست بشود - یا می‌بایست بشود - شد، و با اینکه توبۀ آدم پذیرفته گردید، ولی اثر وضعی کار او که [[هبوط]] به زمین بود [[تغییر]] نیافت.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۳۰.</ref>
==کلماتی که خدا بر آدم [[القا]] کرد چه بود؟==
در اینکه «کلمات» و سخنانی را که خدا برای توبه به آدم [[تعلیم]] داد چه سخنانی بوده است [[گفتگو]] است.
معروف این است که این جملات می‌باشد: {{متن قرآن|قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین}} «گفتند: خداوندا ما بر خود ستم کردیم، اگر تو ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از [[زیانکاران]] خواهیم بود»<ref>{{متن قرآن|قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}} «گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۳.</ref>.
در [[روایات]] متعددی که از [[اهل بیت]]{{ع}} وارد شده است می‌خوانیم: که مقصود از کلمات، [[تعلیم]] اسماءِ بهترین مخلوق [[خدا]] یعنی محمد و علی و [[فاطمه]] و حسن و حسین{{ع}} بوده است، و [[آدم]] با [[توسل]] به این کلمات از درگاه [[خداوند]] تقاضای [[بخشش]] نمود و خدا او را بخشید<ref>این تفسیرها هیچگونه منافاتی با هم ندارد،؛ چراکه ممکن است مجموع این کلمات به آدم، تعلیم شده باشد تا با توجه به حقیقت و عمق باطن آنها انقلاب روحی تمام عیار، برای او حاصل گردیده و خدا او را مشمول لطف و هدایتش قرار دهد.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۳۱.</ref>
==ماجرای آدم و دورنمای این [[جهان]]==
گر چه بعضی که معمولاً تحت تأثیر [[افکار]] تند [[غربی]] قرار دارند، سعی کرده‌اند به داستان آدم و همسرش، از آغاز تا پایان چهرۀ [[تشبیه]] و مجاز و کنایه و به اصطلاح [[روز]] «سمبولیک» بدهند و تمام بحث‌های مربوط به این ماجرا را حمل بر خلاف ظاهر کرده، کنایه از مسائل [[معنوی]] بگیرند، ولی [[شک]] نیست که [[ظاهر قرآن]] حکایت از یک جریان [[واقعی]] و عینی می‌کند که برای پدر و مادر نخستین ما واقع شد، و چون، در این داستان نکته‌ای وجود ندارد که نتوان آن را طبق ظاهر [[تفسیر]] کرد، و با [[موازین]] [[عقلی]] سازگار نباشد، (تا قرینه‌ای برای حمل بر معنی کنائی به دست آید) دلیلی ندارد که ما ظاهر قرآن را نپذیریم و بر معنی [[حقیقی]] خود حمل نکنیم.
ولی با این حال این جریان [[حسی]] و عینی می‌تواند اشاراتی به [[زندگی]] آیندۀ نوع [[بشر]] در این جهان، در بر داشته باشد<ref>یعنی در صحنۀ پر غوغای زندگی این جهان، [[انسانی]] که از نیروی «خود» و «[[غرائز]] [[سرکش]]» ترکیب شده، و هر کدام او را به سوئی می‌کشند، در برابر [[مدعیان دروغین]] که سوابق [[سوء]] آنها همچون [[شیطان]] روشن است قرار دارد و آنها سعی دارند با وسوسه‌های مداوم خود، پرده بر روی [[عقل]] و [[خرد]] او بیفکنند، و او را به [[امید]] آب به دنبال سراب در بیابان [[زندگی]] [[سرگردان]] سازند.
[[تسلیم شدن]] در برابر وسوسه‌های آنها، نخستین نتیجه‌اش فرو ریختن [[لباس تقوا]] از اندام [[آدمی]] و آشکار شدن زشتی‌های او است.
نتیجه دیگرش دوری از [[مقام قرب]] [[پروردگار]] و [[سقوط]] از [[مقام]] والای [[انسانیت]] و رانده شدن از [[بهشت]] [[آرامش]] و [[امنیت]] و افتادن در سنگلاخ‌های زندگی و رنج‌های [[حیات مادی]] می‌باشد.
در این موقع باز نیروی عقل می‌تواند به کمک او بشتابد، و به زودی به [[فکر]] جبران بیفتد، و او را به درگاه [[خدا]] بفرستد تا با [[شجاعت]] و [[صراحت]]، به [[گناه]] خویش اعتراف کند، اعترافی سازنده و آگاهانه که نقطۀ عطفی در زندگی او محسوب شود.
در این هنگام بار دیگر دست [[رحمت الهی]] به سوی او دراز می‌گردد و او را از سقوط همیشگی رهائی می‌بخشد اگر چه کم و بیش، گرفتار آثار تلخ وضعی گناه خود خواهد بود، ولی این ماجرا درس عبرتی برای او خواهد شد، و می‌تواند از این [[شکست]] پایه‌های [[پیروزی]] زندگی [[آینده]] خود را محکم کند و از این [[زیان]] [[سود]] سرشاری در آینده ببرد.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۳۱.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۲٬۴۸۵

ویرایش