بدون خلاصۀ ویرایش
(←منابع) |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
بعد از وقایعی که در [[منزل]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای [[حضرت زهرا]]{{س}} افتاد و آن حضرت مجروح و [[بیمار]] شدند عدهای از [[زنان]] [[مدینه]] به [[عیادت]] ایشان آمدند. سبب [[حقیقی]] و [[انگیزه]] اصلی عیادت زنان [[مهاجر]] و [[انصار]] از بانوی دو [[جهان]] حضرت زهرا {{س}} دقیقا برای ما روشن نیست و نمیدانیم آیا حضور این زنان با اشاره همسرانشان صورت گرفته است؟ و اگر چنین بود [[همسران]] آنها برای فرستادن [[زنان]] خویش به [[خانه زهرا]] {{س}} چه هدفی را دنبال میکردند؟ آیا این زنان خود، به [[آگاهی]] دست یافته و بیدار شدند و [[احساس]] کردند در مورد [[زهرای مرضیه]] کوتاهی انجام داده، بلکه [[دخت رسول خدا]] {{صل}} را تنها گذاشتهاند و با فزونی گرفتن این احساس میان زنان، برای [[عیادت]] و [[دلجویی]] از [[فاطمه]] بدانجا آمدند؟ و یا برای [[آرامش]] [[وجدان]] ناآرام خویش از آنچه بر فاطمه [[بانوی بانوان جهان]] گذشته بود، به دیدارش آمده بودند؟ و یا در این راستا علل و اسباب [[سیاسی]] وجود داشت که آنها را ناگزیر به این [[کارها]] ساخته بود و برای آرامش بخشیدن به فضای ناآرام و کاهش تیرگی [[روابط]] میان دخت [[نبی اکرم]] {{صل}} و [[سلطه]] [[حاکم]] در آن [[روز]]، از [[زهرا]] عیادت کردند؟ به ویژه با عزلتگزینی و [[گوشهگیری]] فاطمه {{س}} و دور زیستن از آن [[جامعه]]، که خود عملی مؤثر بود، بلکه در [[آگاه]] ساختن [[مردم]] یکی از عوامل کمککننده به شمار میآمد. بالأخص آن زمانکه [[امیر مؤمنان]] {{ع}} [[فاطمه زهرا]] {{س}} را سوار بر مرکب بر خانههای [[انصار]] گردش میداد و با [[یاری]] خواستن از آنها، به [[بیداری]] آنان [[همت]] میگمارد، ولی نه تنها از آنان یاری ندید بلکه او را برای همیشه تنها گذاشتند<ref>الامامة و السیاسه ابن قتیبه، ص۲۹.</ref>. | |||
به هر حال تعداد زنانی که به عیادت صدّیقه [[طاهره]] {{س}} در بستر [[بیماری]]، حضور یافتند، مشخص نیست، امّا به نظر میرسد تعداد آنها اندک نبوده، بلکه [[جمعیت]] قابل توجهی را تشکیل میدادهاند<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۳۸.</ref>. | |||
== خطابه حضرت زهرا برای زنان مدینه == | |||
[[سوید بن غفله]] میگوید: آنگاه که فاطمه زهرا {{س}} [[بیمار]] شد و در همان بیماری [[دنیا]] را [[وداع]] گفت، جمعی از زنان [[مهاجر]] و انصار برای عیادت [[حضرت]] نزد آن مخدّره شرفیاب شدند و بدو عرضه داشتند: دخت رسول خدا {{صل}}! امروز حالتان چطور است؟ زهرای مرضیه {{س}} [[خدا]] را [[سپاس]] گفت و بر [[پدر]] بزرگوارش [[درود]] فرستاد و آنگاه فرمود: | [[سوید بن غفله]] میگوید: آنگاه که فاطمه زهرا {{س}} [[بیمار]] شد و در همان بیماری [[دنیا]] را [[وداع]] گفت، جمعی از زنان [[مهاجر]] و انصار برای عیادت [[حضرت]] نزد آن مخدّره شرفیاب شدند و بدو عرضه داشتند: دخت رسول خدا {{صل}}! امروز حالتان چطور است؟ زهرای مرضیه {{س}} [[خدا]] را [[سپاس]] گفت و بر [[پدر]] بزرگوارش [[درود]] فرستاد و آنگاه فرمود: | ||
# {{متن حدیث|أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُنَّ قَالِيَةً لِرِجَالِكُنَّ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ سَئِمْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ اللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ وَ قَرْعِ الصَّفَاةِ وَ صَدْعِ الْقَنَاةِ وَ خَتْلِ الْآرَاءِ وَ زَلَلِ الْأَهْوَاءِ وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ}} «به [[خدا]] [[سوگند]]! در حالی صبح کردم که از دنیای شما متنفّر، مردانتان را [[دشمن]] میشمارم و از آنها بیزارم، آنان را آزمودم و دور افکندم و در بوته [[آزمایش]] قرار دادم و متنفّر شدم، چقدر [[زشت]] و [[ناپسند]] است شکسته شدن شمشیرها و [[سکوت]] در برابر دشمن و به [[شوخی]] گرفتن [[سرنوشت]] [[مسلمانان]] و انجام کارهای بیحاصل و [[تسلیم]] در برابر دشمن و [[فساد]] و [[تباهی]] [[عقیده]] و [[آرمان]] و [[گمراهی]] [[افکار]] و [[اندیشه]] و [[لغزش]] [[ارادهها]]، آنان چه [[اعمال]] ناپسندی پیش از خود برای [[آخرت]] فرستادند که خدا بر آنها [[خشم]] گرفت و در [[عذاب الهی]] [[جاودانه]] خواهند بود». | # {{متن حدیث|أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُنَّ قَالِيَةً لِرِجَالِكُنَّ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ سَئِمْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ اللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ وَ قَرْعِ الصَّفَاةِ وَ صَدْعِ الْقَنَاةِ وَ خَتْلِ الْآرَاءِ وَ زَلَلِ الْأَهْوَاءِ وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ}} «به [[خدا]] [[سوگند]]! در حالی صبح کردم که از دنیای شما متنفّر، مردانتان را [[دشمن]] میشمارم و از آنها بیزارم، آنان را آزمودم و دور افکندم و در بوته [[آزمایش]] قرار دادم و متنفّر شدم، چقدر [[زشت]] و [[ناپسند]] است شکسته شدن شمشیرها و [[سکوت]] در برابر دشمن و به [[شوخی]] گرفتن [[سرنوشت]] [[مسلمانان]] و انجام کارهای بیحاصل و [[تسلیم]] در برابر دشمن و [[فساد]] و [[تباهی]] [[عقیده]] و [[آرمان]] و [[گمراهی]] [[افکار]] و [[اندیشه]] و [[لغزش]] [[ارادهها]]، آنان چه [[اعمال]] ناپسندی پیش از خود برای [[آخرت]] فرستادند که خدا بر آنها [[خشم]] گرفت و در [[عذاب الهی]] [[جاودانه]] خواهند بود». |