←اشکالات برهان حدوث
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
# از دیگر اشکالات اینکه لازمه حادث دانستن اجسام بر اساس {{عربی|ما لا یخلو من الحادث حادث}}، حادث بودن [[ذات خداوند]] است؛ چه اینکه از دیدگاه آنان، [[اراده خداوند]] حادث بوده، به [[ذات خدا]] [[قائم]] است، و هر چه از حوادث خالی نیست، حادث است؛ گو اینکه نظریه دیگری نیز میان متکلمان مطرح است که [[اراده]] را حادث بلامحل میدانند، اما بطلان آن روشن است<ref> التعلیقات، ص۱۶۸؛ المواقف، ص۲۷۷.</ref>. از این اشکال پاسخ داده شده است که متکلمان حدوث اجسام را از بابت اینکه محل حوادث، حادث است [[اثبات]] نمیکنند تا به اراده خداوند نقض شود، بلکه آن طور که از متون معتبر [[کلامی]]<ref>الارشاد، ص۱۶؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۴۸.</ref> پیداست، درصددند از راه ملازمه میان [[اعراض]] حادث و اجسام به مطلوب خود برسند و روشن است که میان [[اراده الهی]] و ذات وی ملازمهای نیست<ref>مدخل مسائل جدید، ص۱۷۴-۱۷۵.</ref>. در جواب گفته شده است که اراده خداوند در مقابل [[کراهت]] است و [[خداوند]] در مورد هر امری، یا [[مرید]] است یا کاره، و محال است که از هر دو خالی باشد، پس ذات خداوند، با حوادث ملازم است<ref>رحیق مختوم، ج۲، بخش ۵، ص۴۸۸.</ref>. البته باید در نظر داشت که بسیاری از [[متکلمان]]، [[اراده خداوند]] را قدیم میدانند، و [[اراده]] حادث را درباره [[خداوند]] یا منکرند و یا اراده فعلی میدانند، و روشن است که حدوث فعل مستلزم حدوث ذات نیست. بر این اساس، اشکال فوق دامنگیر آن دسته از متکلمان است که اراده را حادث و [[قائم]] به [[ذات خداوند]] میدانند<ref>مدخل مسائل جدید، ص۱۷۵.</ref>. | # از دیگر اشکالات اینکه لازمه حادث دانستن اجسام بر اساس {{عربی|ما لا یخلو من الحادث حادث}}، حادث بودن [[ذات خداوند]] است؛ چه اینکه از دیدگاه آنان، [[اراده خداوند]] حادث بوده، به [[ذات خدا]] [[قائم]] است، و هر چه از حوادث خالی نیست، حادث است؛ گو اینکه نظریه دیگری نیز میان متکلمان مطرح است که [[اراده]] را حادث بلامحل میدانند، اما بطلان آن روشن است<ref> التعلیقات، ص۱۶۸؛ المواقف، ص۲۷۷.</ref>. از این اشکال پاسخ داده شده است که متکلمان حدوث اجسام را از بابت اینکه محل حوادث، حادث است [[اثبات]] نمیکنند تا به اراده خداوند نقض شود، بلکه آن طور که از متون معتبر [[کلامی]]<ref>الارشاد، ص۱۶؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۴۸.</ref> پیداست، درصددند از راه ملازمه میان [[اعراض]] حادث و اجسام به مطلوب خود برسند و روشن است که میان [[اراده الهی]] و ذات وی ملازمهای نیست<ref>مدخل مسائل جدید، ص۱۷۴-۱۷۵.</ref>. در جواب گفته شده است که اراده خداوند در مقابل [[کراهت]] است و [[خداوند]] در مورد هر امری، یا [[مرید]] است یا کاره، و محال است که از هر دو خالی باشد، پس ذات خداوند، با حوادث ملازم است<ref>رحیق مختوم، ج۲، بخش ۵، ص۴۸۸.</ref>. البته باید در نظر داشت که بسیاری از [[متکلمان]]، [[اراده خداوند]] را قدیم میدانند، و [[اراده]] حادث را درباره [[خداوند]] یا منکرند و یا اراده فعلی میدانند، و روشن است که حدوث فعل مستلزم حدوث ذات نیست. بر این اساس، اشکال فوق دامنگیر آن دسته از متکلمان است که اراده را حادث و [[قائم]] به [[ذات خداوند]] میدانند<ref>مدخل مسائل جدید، ص۱۷۵.</ref>. | ||
# یکی دیگر از [[شبهات]] [[فلاسفه]] در برابر متکلمان که [[استدلال]] معارضی به شمار میآید و [[علامه حلی]] آن را در زمره قویترین شبهههای [[فیلسوفان]] در این مسأله میداند، این است که هر حادثی مسبوق به امکان استعدادی است و امکان استعدادی وصف وجودی عرضی است و به محل نیاز دارد، و محل آن ماده است. ماده اگر حادث باشد، به [[تسلسل]] میانجامد و اگر قدیم باشد، با توجه به اینکه با صورت ملازم است، به قِدَم صورت و در نهایت، به قدم [[جسم]] منجر میشود. متکلمان با [[نفی]] وجود ماده، خود را از این اشکال رها ساختهاند<ref>کشف المراد، ص۱۷۳-۱۷۴.</ref>. | # یکی دیگر از [[شبهات]] [[فلاسفه]] در برابر متکلمان که [[استدلال]] معارضی به شمار میآید و [[علامه حلی]] آن را در زمره قویترین شبهههای [[فیلسوفان]] در این مسأله میداند، این است که هر حادثی مسبوق به امکان استعدادی است و امکان استعدادی وصف وجودی عرضی است و به محل نیاز دارد، و محل آن ماده است. ماده اگر حادث باشد، به [[تسلسل]] میانجامد و اگر قدیم باشد، با توجه به اینکه با صورت ملازم است، به قِدَم صورت و در نهایت، به قدم [[جسم]] منجر میشود. متکلمان با [[نفی]] وجود ماده، خود را از این اشکال رها ساختهاند<ref>کشف المراد، ص۱۷۳-۱۷۴.</ref>. | ||
# این [[برهان]]، بدون کمک گرفتن از اصطلاح امکان، تمام نیست و شاید – چنانکه علامه حلی میگوید به دلیل اینکه خواجه [[طوسی]] در تجرید، برای [[اثبات]] صانع، از [[برهان حدوث]] استفاده نکرده است، همین نکته باشد<ref>کشف المراد، ص۲۸۰.</ref>. برخی در مقدمه اول برهان، برای اثبات حدوث عالم از امکان بهره گرفتهاند<ref>شرح حکمة العین، ص۳۵۸.</ref>. و برخی از آنجا که | # این [[برهان]]، بدون کمک گرفتن از اصطلاح امکان، تمام نیست و شاید – چنانکه علامه حلی میگوید به دلیل اینکه خواجه [[طوسی]] در تجرید، برای [[اثبات]] صانع، از [[برهان حدوث]] استفاده نکرده است، همین نکته باشد<ref>کشف المراد، ص۲۸۰.</ref>. برخی در مقدمه اول برهان، برای اثبات حدوث عالم از امکان بهره گرفتهاند<ref>شرح حکمة العین، ص۳۵۸.</ref>. و برخی از آنجا که روش [[نیازمندی]] به علت را امکان میدانند نه حدوث، در مقدمه دوم برای اثبات نیازمندی حادث به مؤثر، به امکان روی آوردهاند<ref>المطالب العالیة، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. اگر از همه اینها [[چشمپوشی]] کرده، حدوث عالم را بدون امکان، تمام کنیم و نیازمندی حادث به مؤثر را [[بدیهی]] بدانیم، یا آن را با دلیل دیگری غیر از امکان ثابت کنیم، باز هم به امکان نیازمند هستیم؛ زیرا با برهان حدوث، تنها توانستهایم صانع قدیم را ثابت کنیم، ولی اگر بخواهیم [[اثبات]] کنیم که [[محدث]] عالم از دایره عالم امکان بیرون بوده، واجبالوجود است، باید به امکان [[متوسل]] شویم<ref>معالم اصول الدین، ص۳۴؛ قواعد المرام، ص۶۷؛ تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۸۳؛ رحیق مختوم، ج۲، بخش ۵، ص۴۷۹.</ref>. برخی از [[متکلمان]] بر این نکته واقف بوده و برای تتمیم [[برهان]]، این مقدمه را بدان افزودهاند که مؤثر در عالم یا واجبالوجود است یا ممکن؛ اگر ممکن باشد، به دور یا [[تسلسل]] میانجامد که [[باطل]] است، پس مؤثر در عالم، موجودی واجبالوجود خواهد بود<ref>المواقف، ص۲۶۶.</ref>. مشکل دیگری که متوجه [[برهان حدوث]] است و در صورت عدم [[پاسخگویی]] به آن، از [[ارزش]] برهان کاسته میشود، این است که بر اساس آن، موجودات عالم در بقای خود به [[خداوند]] نیازمند نیستند<ref>سه رساله از شیخ اشراق، الالواح العمادیة، ص۳۵؛ مفاتیح الغیب، ص۲۵۲.</ref>. این اشکال به تمام [[صور]] آن قابل [[نقد]] است. بخش اول اشکال، به مردود بودن مبنای متکلمان در مناط [[نیازمندی]] به علت نظر دارد که در جای خود سخن حقی است، ولی تنها ضررش برای برهان حدوث این است که لمّی بودن برهان را مخدوش میسازد، نه اصل برهان را<ref>مدخل مسائل جدید، ص۱۷۱-۱۷۲.</ref>. راجع به قسمت دوم اشکال باید گفت وقتی حدوث تمامی موجودات غیر از خداوند[[ثابت]] شد و قِدَم در خداوند منحصر گردید، نیاز نیست که پس از اثبات محدث قدیم، واجبالوجود بودن او را ثابت کنیم. از اینرو میرسیدشریف [[جرجانی]] بر صاحب مواقف خرده گرفته است که متکلمان در برهان حدوث، از امکان کمک نمیگیرند و نیازمند تتمیم برهان از راه امکان نیستند<ref>شرح المواقف، ج۸، ص۵.</ref>. | ||
برهان حدوث، نیازمندی موجودات را به خداوند در حالت بقا نیز اثبات میکند؛ زیرا اجسام عالم، بدون [[اعراض]]، تحقق خارجی ندارند و اعراض همواره در تبدل و [[تغییر]] بوده، لحظه به لحظه متجدد میشوند، پس عالم همواره به مؤثر نیازمند است، بلکه باید بگوییم اجسام نیز لحظه به لحظه تحقق پیدا میکنند، پس بقایی مطرح نیست تا اشکال وارد شود. مگر اینکه این اشکال را فرضی و تقدیری بگیریم؛ یعنی به فرض اینکه موجودات بقا داشته باشند، به مقتضای [[برهان حدوث]]، در بقا به [[خداوند]] نیازمند نیستند. صاحب اشارات المرام نیز این اشکال را خالی از دقت و از اساس [[باطل]] دانسته است<ref>اشارات المرام، ص۸۷.</ref><ref>[[محمد ایزدیتبار|ایزدیتبار، محمد]]، [[برهان حدوث (مقاله)|برهان حدوث]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۲]]، ص ۱۵۸-۱۶۲.</ref>. | برهان حدوث، نیازمندی موجودات را به خداوند در حالت بقا نیز اثبات میکند؛ زیرا اجسام عالم، بدون [[اعراض]]، تحقق خارجی ندارند و اعراض همواره در تبدل و [[تغییر]] بوده، لحظه به لحظه متجدد میشوند، پس عالم همواره به مؤثر نیازمند است، بلکه باید بگوییم اجسام نیز لحظه به لحظه تحقق پیدا میکنند، پس بقایی مطرح نیست تا اشکال وارد شود. مگر اینکه این اشکال را فرضی و تقدیری بگیریم؛ یعنی به فرض اینکه موجودات بقا داشته باشند، به مقتضای [[برهان حدوث]]، در بقا به [[خداوند]] نیازمند نیستند. صاحب اشارات المرام نیز این اشکال را خالی از دقت و از اساس [[باطل]] دانسته است<ref>اشارات المرام، ص۸۷.</ref><ref>[[محمد ایزدیتبار|ایزدیتبار، محمد]]، [[برهان حدوث (مقاله)|برهان حدوث]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۲]]، ص ۱۵۸-۱۶۲.</ref>. |