اصحاب فرعون: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۵٬۹۹۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲ ژانویهٔ ۲۰۲۳
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۸: خط ۸:


پس از آنکه [[بنی‌اسرائیل]] آماده حرکت به سوی [[سرزمین]] [[موعود]] شدند و به کرانه‌های نیل رسیدند، [[فرعونیان]] [[آگاه]] شدند و با لشکری [[عظیم]] آنها را تعقیب کردند. [[بنی‌اسرائیل]] خود را در محاصره دریا و [[دشمن]] می‌دیدند. به [[موسی]] {{ع}} [[دستور]] داده شد که راهی خشک برای آنها در دریا بگشا که نه از تعقیب فرعونیان ترسی داشته باشند و نه از [[غرق]] شدن در دریا {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى}}<ref>«و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شب راهی کن و راهی خشک در دریا برای آنان بگشا (چنان که) نه از سر رسیدن (دشمن) بترسی و نه (از غرق شدن) بهراسی» سوره طه، آیه ۷۷.</ref>. به این ترتیب، موسی {{ع}} و بنی‌اسرائیل وارد جاده‌هایی شدند که با کنار رفتن آب‌ها در درون دریا پدیدار شد. در این هنگام، فرعون لشکریانش را درپی بنی‌اسرائیل فرستاد و خود نیز وارد همان جاده‌ها شد. هنگامی که آخرین نفر [[لشکر]] فرعون وارد دریا شد و آخرین فرد از بنی‌اسرائیل از آن بیرون رفت، به امواج آب [[فرمان]] داده شد به جای نخستین بازگردد. به‌این ترتیب، فرعون و قومش در چنگ [[غضب الهی]] [[جان]] باختند<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد۱۳، صفحه (۲۵۷-۲۵۹)؛ خرمشاهی، بهاءالدین، دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، جلد۲، صفحه:۱۵۵۶-۱۵۵۷.</ref><ref>[[فرهنگ‌نامه علوم قرآنی (کتاب)|فرهنگ نامه علوم قرآنی]]، ج۱، ص ۳۸۲۸.</ref>
پس از آنکه [[بنی‌اسرائیل]] آماده حرکت به سوی [[سرزمین]] [[موعود]] شدند و به کرانه‌های نیل رسیدند، [[فرعونیان]] [[آگاه]] شدند و با لشکری [[عظیم]] آنها را تعقیب کردند. [[بنی‌اسرائیل]] خود را در محاصره دریا و [[دشمن]] می‌دیدند. به [[موسی]] {{ع}} [[دستور]] داده شد که راهی خشک برای آنها در دریا بگشا که نه از تعقیب فرعونیان ترسی داشته باشند و نه از [[غرق]] شدن در دریا {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى}}<ref>«و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شب راهی کن و راهی خشک در دریا برای آنان بگشا (چنان که) نه از سر رسیدن (دشمن) بترسی و نه (از غرق شدن) بهراسی» سوره طه، آیه ۷۷.</ref>. به این ترتیب، موسی {{ع}} و بنی‌اسرائیل وارد جاده‌هایی شدند که با کنار رفتن آب‌ها در درون دریا پدیدار شد. در این هنگام، فرعون لشکریانش را درپی بنی‌اسرائیل فرستاد و خود نیز وارد همان جاده‌ها شد. هنگامی که آخرین نفر [[لشکر]] فرعون وارد دریا شد و آخرین فرد از بنی‌اسرائیل از آن بیرون رفت، به امواج آب [[فرمان]] داده شد به جای نخستین بازگردد. به‌این ترتیب، فرعون و قومش در چنگ [[غضب الهی]] [[جان]] باختند<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد۱۳، صفحه (۲۵۷-۲۵۹)؛ خرمشاهی، بهاءالدین، دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، جلد۲، صفحه:۱۵۵۶-۱۵۵۷.</ref><ref>[[فرهنگ‌نامه علوم قرآنی (کتاب)|فرهنگ نامه علوم قرآنی]]، ج۱، ص ۳۸۲۸.</ref>
==نام و [[نسب]] [[مؤمن آل فرعون]]==
درباره نسب مؤمن آل فرعون و نام وی [[اختلاف]] است. بعضی نام او را [[حزبیل]] و برخی خربیل ذکر کرده‌اند و در بعضی از نقل‌ها [[حزقیل]] آمده است. مرحوم [[طبرسی]] در [[مجمع البیان]] قول دیگری هم نقل کرده که گفته‌اند نامش [[حبیب]] بوده است<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۵۲۱؛ بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۵۸.</ref>.
اکثر [[مفسران]] او را پسر عموی [[فرعون]] و ولی [[عهد]] و [[جانشین]] او دانسته‌اند<ref>احتجاج، ص۲۰۶.</ref>. از هشام نقل شده که وی گفته است: فرعون او را بر نیمی از [[مردم مصر]] [[حکومت]] داده بود و [[ثعلبی]] نیز نقل کرده است که وی صد سال خزینه‌دار فرعون بود.
در [[حدیثی]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده که آن حضرت فرموده‌اند: مؤمن آل فرعون [[مردم]] را به [[یگانگی خدا]] و [[نبوت]] [[موسی]]{{ع}} و [[برتری]] [[پیغمبر اسلام]] بر سایر [[انبیا]] و [[فضیلت]] اوصیای پس از وی بر سایر [[اوصیا]] [[دعوت]] می‌کرد و به ایشان می‌گفت: از خدایی فرعون [[بیزاری]] جویید. تا اینکه [[سعایت]] کنندگان از وی نزد فرعون [[بدگویی]] کردند و گفتند که حزبیل مردم را به [[مخالفت]] با تو و [[همکاری]] با دشمنانت دعوت می‌کند. وقتی فرعون این سخن را شنید به آنها گفت: اگر به [[راستی]] عموزاده و ولی عهد و جانشین من چنین کاری کرده باشد، مستحق سخت‌ترین عذاب‌ها خواهد بود، ولی اگر شما بر او [[دروغ]] بسته باشید چنین عذابی [[شایسته]] شماست.
وقتی حزبیل را نزد فرعون آوردند، بدو گفتند: آیا تو منکر خدایی فرعون هستی و [[کفران]] نعمت‌های او را کرده‌ای؟
در پاسخ رو به فرعون کرد و گفت: پادشاها! تو تا کنون دیده‌ای که من دروغ بگویم؟
فرعون گفت: نه.
حزبیل گفت: پس از اینها بپرس پروردگارشان کیست؟
آنها در جواب گفتند: فرعون.
حزبیل گفت: [[آفریدگار]] شما کیست؟
گفتند: فرعون.
حزبیل گفت: روزی رسان شما و آن کسی که [[بدی‌ها]] را از شما دفع می‌کند کیست؟
گفتند: همین فرعون.
حزبیل گفت: پادشاها! تو [[گواه]] باش و همه حاضران را نیز گواه می‌گیرم که [[پروردگار]] آنها [[پروردگار]] من و روزی دهنده آنها روزی دهنده من است و هر که [[زندگی]] آنها را [[اصلاح]] می‌کند هم او اصلاح کننده زندگی من است و مرا جز پروردگار و روزی دهنده و [[آفریدگار]] آنها، پروردگار و روزی دهنده و [[آفریدگاری]] نیست و من، حاضران را [[گواه]] می‌گیرم که از هر پروردگار و [[رازق]] و خالقی جز پروردگار و رازق [[خالق]] آنها بیزارم.
این کلمات را گفت و منظورش در [[دل]] خدای [[جهان]] بود، ولی [[فرعون]] و حاضران چنین پنداشتند که منظور او همان فرعون است.
از این رو فرعون، به آن افرادی که [[بدگویی]] او را کرده بودند رو کرد و گفت: ای بدخواهان و ای [[فتنه]] جویانی که می‌خواستید بدین وسیله در مملکت من [[افساد]] کنید و میان من و عموزاده‌ام را به هم بزنید و او را به [[هلاکت]] رسانده و بازوی مرا بشکنید، شما مستحق [[عذاب]] و [[شکنجه]] من هستید. سپس دستور داد آنها را به میخ کشیدند و گوشت‌های بدنشان را قطعه قطعه کردند<ref>احتجاج، ص۲۰۶.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۱۰.</ref>
==داستان [[همسر]] [[مؤمن آل فرعون]]==
[[ابن اثیر]] و دیگران نوشته‌اند که مؤمن آل فرعون همسری داشت که ماشطه یعنی آرایشگر دختر فرعون بود و او نیز مانند شوهر خود پیش از داستان [[ساحران]] به خدای [[موسی]] [[ایمان]] آورده بود، ولی ایمان خود را پنهان می‌داشت تا روزی پس از [[قتل]] ساحران و مؤمن آل فرعون، همان طور که دختر فرعون را [[آرایش]] می‌کرد و سرش را شانه می‌زد، ناگهان شانه از دستش افتاد. بی‌اختیار گفت: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ}}.
دختر فرعون گفت: پدرم را می‌گویی؟
گفت: نه، بلکه پروردگار من و پروردگار تو و پروردگار پدرت.
دختر فرعون موضوع را به پدرش گزارش داد و فرعون آن [[زن]] را خواست و گفت: پروردگار تو کیست؟
زن پاسخ داد: پروردگار من و پروردگار تو خدای یکتاست.
فرعون با کمال بی‌رحمی دستور داد تنوری از [[آتش]] آماده کنند تا او و فرزندانش را بسوزاند. زن بدو گفت: مرا به تو حاجتی است؟
[[فرعون]] پرسید: حاجتت چیست؟
[[زن]] گفت: حاجتم آن است که چون من و فرزندانم را سوزاندی، استخوان‌های ما را جمع کنی و [[دفن]] نمایی.
فرعون قبول کرد، آن‌گاه دستور داد [[فرزندان]] او را یک یک میان [[تنور]] انداختند تا نوبت به آخرین فرزندش که [[کودک]] کوچکی بود رسید<ref>از ابن عباس نقل است که بچه شیرخواری بود. ثعلبی عرائس الفنون، ص۱۰۶ و ۱۰۷.</ref>. وقتی خواستند او را نیز به [[آتش]] افکنند، آن زن به وی رو کرد و گفت: مادرجان! [[صبر]] کن که تو بر [[حق]] هستی.
سپس مادرشان را نیز در تنور انداخته و سوازندند<ref>بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۶۳.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۱۲.</ref>
==[[آسیه همسر فرعون]]==
[[آسیه دختر مزاحم]] و [[همسر فرعون]] - که برخی گفته‌اند از [[بنی‌اسرائیل]] بود- از سال‌ها پیش در [[دل]] به [[خدای تعالی]] [[ایمان]] داشت، ولی ایمانش را پنهان می‌داشت؛ اما وقتی که آن زن را در تنور آتش افکندند و در حال سوختن بود، [[آسیه]] بعد از دیدن آن منظره، ایمانش [[قوی]] گردید و بر یقینش افزوده شد. در همین احوال فرعون نزد او آمد و ماجرای [[قتل]] ماشطه را برای آسیه نقل کرد.
آسیه رو به او کرد و گفت: وای بر تو، چه جرئتی بر [[خدای بزرگ]] کردی؟ فرعون که [[انتظار]] نداشت این جمله را از همسرش بشنود و [[باور]] نمی‌کرد که او نیز به [[خدای یگانه]] ایمان آورده باشد و ایمان به خدای تعالی در دل نزدیک‌ترین و محبوب‌ترین افراد او ظهور کرده باشد، به [[سختی]] یکه خورد و [[خشمگین]] گردید. بعد بدو گفت: شاید دیوانه شده‌ای و همان حالت جنونی که به سراغ ماشطه آمد، به سراغ تو نیز آمده باشد؟
آسیه گفت: من دیوانه نیستم، ولی به خدای تعالی که [[پروردگار]] من و پروردگار تو و پروردگار جهانیان است ایمان آورده‌ام.
فرعون مادر آسیه را خواست و بدو گفت: دخترت دچار همان جنونی شده که ماشطه بدان دچار شده بود. اکنون [[سوگند]] یاد می‌کنم که اگر به خدای [[موسی]] [[کافر]] نشود او را به [[قتل]] خواهم رسانید.
مادر [[آسیه]] در [[خلوت]] پیش دختر آمد و او را [[نصیحت]] کرد که دست از خدای [[موسی]] بردارد، ولی آسیه نپذیرفت و [[فرعون]] دستور داد او را به چهار میخ کشیدند و سپس او را تحت [[شکنجه]] قرار دادند تا در زیر آن [[جان]] سپرد.
وقتی هنگام مرگش فرا رسید، روی نیاز به درگاه [[پروردگار متعال]] کرده و عرض کرد: «پروردگارا! برای من در نزد خود خانه‌ای در [[بهشت]] بنا کن و مرا از فرعون و [[رفتار]] (و شکنجه) او و از [[مردم]] [[ستم‌کار]] نجاتم بده»...<ref>{{متن قرآن|وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}} «و خداوند برای مؤمنان، همسر فرعون را مثل زد هنگامی که گفت: پروردگارا! نزد خود در بهشت برای من خانه‌ای بساز و مرا از فرعون و کردارش رهایی بخش و مرا از این قوم ستمگر آسوده گردان» سوره تحریم، آیه ۱۱.</ref>.
[[خدای تعالی]] نیز دعایش را [[مستجاب]] کرد و بینشی به او داد که (پرده از جلو چشمش به کناری رفت) و [[فرشتگان]] را دید و جای‌گاه خود را در بهشت [[مشاهده]] نمود و از [[خوشحالی]] خندید.
فرعون رو به اطرافیان خود کرد و گفت: این دیوانه را بنگرید که چگونه در زیر شکنجه می‌خندد. بدین ترتیب [[روح]] آن [[زن]] با [[ایمان]] و با [[تقوا]] از این [[جهان]] زود گذر به بهشت جاودان شتافت<ref>عرائس الفنون، ص۱۰۶ و ۱۰۷.</ref>.
مرحوم [[طبرسی]] نقل کرده که آسیه پس از [[پیروزی]] موسی{{ع}} بر [[ساحران]] ایمان آورد. وقتی فرعون از ایمان او مطلع شد، او را از این کار [[نهی]] کرد، ولی آسیه در [[آیین]] خود [[استقامت]] ورزید و به سخن فرعون وقعی ننهاد پس او دستور داد دست‌ها و پاهای او را در زیر [[آفتاب]] به چهار میخ کشیدند و سپس دستور داد سنگ بزرگی را بر وی افکندند و آسیه در همان حال [[دعا]] می‌کرد تا [[خدای تعالی]] روحش را به [[بهشت]] برد<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۳۱۹.</ref>.
[[شیخ صدوق]] از [[رسول خدا]]{{صل}} [[روایت]] کرده که فرمود: [[بهترین زنان]] بهشت چهار [[زن]] هستند: [[مریم دختر عمران]] و [[خدیجه دختر خویلد]] و [[فاطمه دختر محمد]]{{صل}} و [[آسیه دختر مزاحم]]، [[همسر فرعون]]<ref>خصال، ج۱، ص۹۶.</ref>.
[[اهل سنت]] نیز [[حدیث]] فوق را به چند طریق از رسول خدا{{صل}} روایت کرده‌اند.
مرحوم [[طبرسی]] در [[مجمع البیان]] از رسول خدا{{صل}} روایت کرده است که از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند، ولی از [[زنان]] فقط چهار زن به کمال رسیدند: آسیه دختر مزاحم زن [[فرعون]]، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد{{صل}}.
چنان که قبلاً اشاره شد، [[آسیه]] از کسانی بود که قبل از داستان [[ساحران]] نیز به خدای [[جهان]] [[ایمان]] داشت، ولی تا آن [[روز]] ایمان خود را پنهان کرده بود تا این که آشکار نمود و این مطلب هم که بعضی از [[مورخان]] گفته‌اند در همان روز ایمان آورد، صحیح به نظر نمی‌رسد.
[[مرحوم صدوق]] روایت کرده که رسول خدا{{صل}} فرمودند: سه نفر بودند که چشم بر هم زدنی [[کافر]] نشدند: [[مؤمن]] [[آل یاسین]]، [[علی بن ابی طالب]] و [[آسیه همسر فرعون]]<ref>خصال، ج۱، ص۸۲.</ref>.
باری این زن با ایمان، بر اثر [[رشد]]، کمال، [[بصیرت]] و ادراکی که داشت، از بهترین مقام‌های ظاهری و شخصیت‌های مادی -که می‌تواند به یک زن برسد - برخوردار بود، همسر فرعون و [[ملکه]] خطه [[تاریخی]] و پهناور [[مصر]] و دره وسیع نیل بود و لذیذترین خوراک‌ها و بهترین زندگی‌ها و [[کامل‌ترین]] وسایل [[زندگی]] آن [[زمان]] را در اخیتار داشت و اسباب [[خوشی]] و [[کامرانی]] از هر نظر برایش فراهم بود و خلاصه زندگی ظاهریش از هر نظر مورد [[حسرت]] و آرزوی همه زنان مادی و [[دنیا]] پرست آن روز بود.
اما آن زنی با کمال، لقای [[پروردگار متعال]] و زندگی در جوار [[حق]] را بر همه آن خوشی‌ها و لذت‌های مادی ترجیح داد و [[مقام قرب]] [[حق تعالی]] و [[نجات]] از آن [[زندگی]] را از [[خدای بزرگ]] خواستار گردید. [[خدای متعال]] نیز دعایش را [[مستجاب]] کرد و [[مقام]] والایی در [[بهشت]] به وی [[کرامت]] فرمود و نام او را برای [[مردمان]] با [[ایمان]] به عنوان یک [[زن]] نمونه در [[قرآن کریم]] ضرب‌المثل قرار داد و فرمود:
{{متن قرآن|وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}}<ref>«و خداوند برای مؤمنان، همسر فرعون را مثل زد هنگامی که گفت: پروردگارا! نزد خود در بهشت برای من خانه‌ای بساز و مرا از فرعون و کردارش رهایی بخش و مرا از این قوم ستمگر آسوده گردان» سوره تحریم، آیه ۱۱.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۱۲.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۱۸۵

ویرایش