←منابع
(←منابع) |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
[[حضرت علی]] {{ع}} در خطبههای متعددی، این وضعیت را به خوبی ترسیم کرده است. آن [[حضرت]] در نود و پنجمین [[خطبه]] از [[نهجالبلاغه]] میفرماید: "[[خدا]]، [[پیامبر اسلام]] را هنگامی [[مبعوث]] فرمود که [[مردم]] در [[سرگردانی]] بودند، در [[فتنهها]] به سر میبردند و [[هوا و هوس]] بر آنها چیره میشد؛ [[خودبزرگبینی]] و [[تکبر]]، آنها را به لغزشهای فراوان میکشاند، نادانیهای [[جهالت]]، [[پست]] و خوارشان میکرد..."<ref>نهجالبلاغه، ص۴۴.</ref> و در [[خطبه]] دوم درباره وضعیت زمان [[بعثت]] میفرماید: "... [[هدایت]]، فراموش شده بود و در عوض، [[گمراهی]] و [[نابینایی]] همه جا در حال شیوع بود، [[پرستش]] [[خدای رحمان]] [[معصیت]] شمرده میشد، [[شیطان]] را [[یاری]] میکردند؛ در حالی که [[ایمان]] بدون [[یار]] و [[یاور]] مانده بود. این در حالی است که [[مردم]] در فتنههایی گرفتارند که با پای خویش، آنان را لگدمال میکردند... در سرزمینی که دانشمندانش به [[اجبار]] لب فرو میبستند و جاهلانش گرامی شمرده میشدند<ref>نهجالبلاغه، ص۴۴.</ref>. در چنین زمانی بود که [[خداوند]] با [[بعثت]] آخرین فرستاده خویش، [[بشر]] را از [[جهالت]]، [[گمراهی]]، [[فساد]] و تعصبهای بیجا [[نجات]] داد و راه [[سعادت]] را به آنها آموخت<ref>[[یدالله حاجیزاده|حاجیزاده، یدالله]]، [[بعثت (مقاله)|بعثت]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۹۰.</ref>. | [[حضرت علی]] {{ع}} در خطبههای متعددی، این وضعیت را به خوبی ترسیم کرده است. آن [[حضرت]] در نود و پنجمین [[خطبه]] از [[نهجالبلاغه]] میفرماید: "[[خدا]]، [[پیامبر اسلام]] را هنگامی [[مبعوث]] فرمود که [[مردم]] در [[سرگردانی]] بودند، در [[فتنهها]] به سر میبردند و [[هوا و هوس]] بر آنها چیره میشد؛ [[خودبزرگبینی]] و [[تکبر]]، آنها را به لغزشهای فراوان میکشاند، نادانیهای [[جهالت]]، [[پست]] و خوارشان میکرد..."<ref>نهجالبلاغه، ص۴۴.</ref> و در [[خطبه]] دوم درباره وضعیت زمان [[بعثت]] میفرماید: "... [[هدایت]]، فراموش شده بود و در عوض، [[گمراهی]] و [[نابینایی]] همه جا در حال شیوع بود، [[پرستش]] [[خدای رحمان]] [[معصیت]] شمرده میشد، [[شیطان]] را [[یاری]] میکردند؛ در حالی که [[ایمان]] بدون [[یار]] و [[یاور]] مانده بود. این در حالی است که [[مردم]] در فتنههایی گرفتارند که با پای خویش، آنان را لگدمال میکردند... در سرزمینی که دانشمندانش به [[اجبار]] لب فرو میبستند و جاهلانش گرامی شمرده میشدند<ref>نهجالبلاغه، ص۴۴.</ref>. در چنین زمانی بود که [[خداوند]] با [[بعثت]] آخرین فرستاده خویش، [[بشر]] را از [[جهالت]]، [[گمراهی]]، [[فساد]] و تعصبهای بیجا [[نجات]] داد و راه [[سعادت]] را به آنها آموخت<ref>[[یدالله حاجیزاده|حاجیزاده، یدالله]]، [[بعثت (مقاله)|بعثت]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۱۹۰.</ref>. | ||
==آغاز [[وحی]]== | |||
[[پیغمبر اکرم]]{{صل}} به [[کوه]] «حرا» رفته بود [[جبرئیل]] آمد و گفت: ای محمد بخوان! [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: من قرائت کننده نیستم. | |||
جبرئیل او را در آغوش گرفت و فشرد، و بار دیگر گفت: بخوان! پیامبر{{صل}} همان جواب را تکرار کرد، بار دوم نیز جبرئیل این کار را کرد و همان جواب را شنید، و در سومین بار گفت: {{متن قرآن|اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ}}<ref>«بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید» سوره علق، آیه ۱.</ref>. | |||
این سخن را گفت و از دیدۀ پیامبر{{صل}} پنهان شد. | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} که با دریافت نخستین اشعۀ وحی سخت خسته شده بود به سراغ [[خدیجه]] آمد، و فرمود: «مرا بپوشانید و جامهای بر من بیفکنید تا استراحت کنم». | |||
«[[طبرسی]]» در «[[مجمع البیان]]» نیز نقل میکند که رسول خدا{{صل}} به خدیجه فرمود هنگامی که تنها میشوم ندایی میشنوم (و نگرانم!). | |||
خدیجه عرض کرد: [[خداوند]] جز خیر دربارۀ تو کاری نخواهد کرد،؛ چراکه به [[خدا]] [[سوگند]] تو [[امانت]] را ادا میکنی، [[صلۀ رحم]] بجا میآوری، در [[سخن گفتن]] [[راستگو]] هستی. | |||
«خدیجه» میگوید: بعد از این ماجرا ما به سراغ «[[ورقة بن نوفل]]» رفتیم (او از آگاهان [[عرب]] و عموزاده خدیجه بود) «[[رسول الله]]{{صل}} آنچه را دیده بود برای «ورقه» بیان کرد، «ورقه» گفت: هنگامی که آن منادی به سراغ تو میآید دقت کن ببین چه میشنوی؟ سپس برای من نقل کن. | |||
پیامبر{{صل}} در خلوتگاه خود این را شنید که میگوید: ای محمد بگو: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}} - تا – {{متن قرآن|وَلَا الضَّالِّينَ}}<ref>«و نه راه گمراهان» سوره فاتحه، آیه ۷.</ref>، و بگو: {{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}}، سپس حضرت به سراغ ورقه آمد و مطلب را برای او بازگو کرد. | |||
«ورقه» گفت: «[[بشارت]] بر تو، باز هم بشارت بر تو، من [[گواهی]] میدهم تو همان هستی که «[[عیسی بن مریم]]» بشارت داده است! و تو شریعتی همچون «[[موسی]]» داری تو [[پیامبر]] مرسلی، و به زودی بعد از این [[روز]] [[مأمور]] به [[جهاد]] میشوی و اگر من آن روز را [[درک]] کنم در کنار تو جهاد خواهم کرد!». | |||
هنگامی که «ورقه» از [[دنیا]] رفت [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «من این [[روحانی]] را در [[بهشت]] ([[بهشت برزخی]]) دیدم در حالی که [[لباس]] حریر بر تن داشت؛ زیرا او به من [[ایمان]] آورد و مرا [[تصدیق]] کرده<ref>البته در بعضی از کلمات [[مفسرین]]، یا کتب [[تاریخ]]، مطالب ناموزونی دربارۀ این فصل از [[زندگی]] [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} به چشم میخورد که مسلماً از [[احادیث مجعول]] و [[اسرائیلیات]] است، مثل اینکه [[پیغمبر]] بعد از ماجرای نخستین [[نزول وحی]] بسیار ناراحت شد و از این ترسید که القائات [[شیطانی]] باشد! یا چند بار [[تصمیم]] گرفت خود را از [[کوه]] به زیر پرتاب کند! و امثال این لاطائلات که نه با [[مقام]] شامخ [[نبوت]] سازگار است، نه با آنچه در تاریخ از [[عقل]] و [[درایت]] فوقالعاده پیامبر{{صل}} و [[مدیریت]] و [[شکیبایی]] و [[تسلط بر نفس]] و [[اعتماد]] او ثبت شده است. | |||
به نظر میرسد اینگونه [[روایات ضعیف]] و رکیک ساخته و پرداخته [[دشمنان اسلام]] است و خواستهاند هم [[اسلام]] را زیر سؤال برند و هم شخص پیغمبر اکرم{{صل}} را.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۴۱.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |