احنف بن قیس تمیمی: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۱٬۳۹۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ ژانویهٔ ۲۰۲۳
تغییرمسیر به احنف بن قیس تمیمی سعدی حذف شد
(تغییرمسیر به احنف بن قیس تمیمی سعدی)
برچسب: تغییر مسیر جدید
 
(تغییرمسیر به احنف بن قیس تمیمی سعدی حذف شد)
برچسب‌ها: تغییرمسیر حذف شد پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱: خط ۱:
#تغییر_مسیر [[احنف بن قیس تمیمی سعدی]]
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اصحاب امام علی | عنوان مدخل  = احنف بن قیس تمیمی| مداخل مرتبط = [[احنف بن قیس تمیمی در تاریخ اسلامی]] - [[احنف بن قیس تمیمی در تراجم و رجال]] - [[احنف بن قیس تمیمی در حدیث]]| پرسش مرتبط  = }}
{{جعبه اطلاعات اصحاب
| نام = احنف بن قیس تمیمی سعدی
| مشهور به =
| نام تصویر = تصویر قدیمی از مسجد کوفه.jpg 
| عرض تصویر =
| توضیح تصویر = تصویر قدیمی از مسجد کوفه
| نام کامل = أبو بحر ضحاک بن قیس بن معاویة بن حصین بن عمیر بن عبادة بن النزال بن مرة بن عبید بن مقاعس
| نام‌های دیگر =
| جنسیت = مرد
| کنیه = ابوبحر
| لقب = [[احنف]] 
| اهل =
| از قبیله = [[بنی تمیم]]
| از تیره = 
| پدر = [[قیس بن معاوية بن حصین تمیمی سعدی]]
| مادر = 
| همسر =
| پسر = 
| دختر =
| خواهر =
| برادر = 
| خویشاوندان = 
| وابستگان =
| تاریخ تولد = 
| محل تولد = 
| محل زندگی = {{فهرست جعبه افقی| [[بصره]] | [[کوفه]] }} 
| تاریخ درگذشت = [[۶۷ هجری]]
| محل درگذشت = [[کوفه]] 
| تاریخ شهادت =
| محل شهادت =
| طول عمر =
| محل دفن =
| دین =
| مذهب =
| از اصحاب = [[امام علی]]
| از طبقه =
| در جنگ = {{فهرست جعبه افقی| [[جنگ صفین]] | [[جنگ نهروان]] }}
| نقش‌ها =
| فعالیت‌ها = {{فهرست جعبه| شرکت در [[فتح ایران]] | نپذیرفتن [[دعوت]] [[امام حسین]] | [[نقل حدیث]] | [[کناره‌گیری]] از [[جنگ جمل]] }}
| علت شهرت = 
| علت درگذشت = 
| علت شهادت =
| راوی از =
| روایات مشهور = 
| مشایخ او = {{فهرست جعبه| [[سود بن سریع تمیمی]] | [[زبیر بن عوام اسدی]] | [[جاریة بن قدامة سعدی]] | [[ابوذر غفاری]] | [[سعد بن مالک بن وهیب بن عبد مناف بن زهرة]] | [[سعد بن مالک بن سنان بن عبید بن ثعلبة]] | [[أبو هریرة الدوسی]] | [[عثمان بن عفان]] | و... }}
| راویان از او = {{فهرست جعبه| [[حسن بصری]] | [[قتادة بن دعامة سدوسی]] | [[محمد بن شهاب زهری]] | [[محمد بن سیرین انصاری]] | [[مالک بن دینار سامی]] | [[عبد الله بن عمیرة کوفی]] | [[عبد الله بن یزید باهلی]] | [[أبو سلمة بن عبدالرحمن زهری]] | و... }}
| آخرین راوی از او =
}}
 
== [[نسب]] ==
[[أبو بحر]] [[ضحاک بن قیس بن معاویة بن حصین بن عمیر بن عبادة بن النزال بن مرة بن عبید بن مقاعس]] [[بصری]]، [[سعدی]]، [[تمیمی]]، مشهور به [[احنف بن قیس تمیمی]] او از [[روات حدیث]] است. در بین [[اهل سنت]] برخی او را [[ثقة]] می‌دانند. در [[کوفه]] و [[بصره]] [[زندگی]] می‌کرد و در [[کوفه]] درگذشت.<ref>[http://hadith.islam-db.com/narrators/1493/%D8%B6%D8%AD%D8%A7%D9%83-%D8%A8%D9%86-%D9%82%D9%8A%D8%B3-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%88%D9%8A%D8%A9-%D8%A8%D9%86-%D8%AD%D8%B5%D9%8A%D9%86-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D9%85%D9%8A%D8%B1-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%A9-%D8%A8%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%B2%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%A9-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%B3 موسوعة الحدیث]</ref>
 
== مقدمه ==
اسم او صخر یا ضحاک [[فرزند]] [[قیس بن معاوية بن حصین تمیمی سعدی]] ملقب به احنف و کنیه‌اش [[ابوبحر]] است؛ چون پای او قدری کج بود لذا به احنف (کج پا) [[شهرت]] داشت<ref>اسد الغابه، ج۱، ص۵۵؛ سير أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۹۹ و تهذيب التهذیب، ج۱، ص۲۰۹.</ref>.
 
احنف از اشراف [[اهل بصره]] و بزرگ [[قبیله]] [[بنی تمیم]] و یکی از عقلای نامدار و سخنور و شاعر و از [[سادات]] تابیعن بود. وی گذشته از هوشِ بی‌نظیرش، سخن‌گویی [[فصیح]] و ناطقی [[جسور]] بود و از نظر [[حلم]] و [[بردباری]] و بزرگی ضرب‌المثل [[عرب]] بوده است<ref>تهذیب التهذیب، ج۱، ص۲۰۹ و سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۱۹ و ۱۲۱.</ref>. از وی پرسیدند: چگونه بزرگ [[قوم]] خود شدی؟ گفت: با دست‌گیری [[ستم‌دیدگان]] و کمک به بینوایان. گفتند: [[حلم]] را از که آموختی؟ گفت: از [[حکیم]] عصر و [[حلیم]] زمان [[قیس بن عاصم منقری]] <ref>سفینة البحار، ج۱، ص۳۴۹ ماده احنف. </ref>.
 
در [[بردباری]] احنف همین کافی است که وقتی برادرزاده‌اش از درد دندان می‌نالید، به او گفت: چرا این [[قدر]] می‌نالی؟ من سی سال است از [[بینایی]] یک چشم محرومم و به احدی نگفته‌ام<ref>اعیان الشیعة، ج۷، ص۳۸۳.</ref>.
احنف در زمان [[حیات]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} [[مسلمان]] شد، اما موفق به [[دیدار]] آن [[حضرت]] نگردید، ولی مورد دعای [[حضرت]] {{صل}} قرار گرفت<ref>اسد الغابة، ج۱، ص۵۵ و الاصابة، ج۱، ص۱۸۸.</ref>؛ لذا او را از [[تابعین]] نامیده‌اند، با این حال [[شیخ طوسی]] در کتاب [[رجال]] خود، وی را از [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}}، و نیز از [[اصحاب امیرالمؤمنین]] {{ع}} و [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} به شمار آورده است<ref>رجال [[طوسی]]، ص۷، ش۶۴ و ص۳۵، ش۶ و ص۶۶، ش۱.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref>
 
== احنف و [[آزمایش]] [[خلیفه دوم]] ==
[[مؤرخان]] [[نقل]] می‌کنند: احنف که [[رئیس]] [[قوم]] خود و مردی [[دانا]] و [[بصیر]] و ساکن [[بصره]] بود، در زمان [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] در میان جمعیتی از [[مردم بصره]]، به [[مدینه]] آمد و خطبه‌ای بسیار جالب و گیرا خواند، و چون [[عمر بن خطاب]] او را مردی بسیار [[زیرک]] و [[دانا]] و با [[دیانت]] یافت، [[دستور]] داد تا او در مدينه بماند و مانع مراجعت وی به [[بصره]] شوند.
 
[[عمر بن خطاب]] یک سال به او اجازه بازگشت نداد و در توجیه کار خود گفت: تو را در این مدت در [[مدینه]] نگاه داشتم و حرکاتت را زیر نظر گرفتم و ایمانت را آزمودم؛ تو را [[مسلمانی]] با [[ایمان]] یافتم، پس سپاس‌گزار باش و اینک به تو اجازه بازگشت می‌دهم.
 
در پی بازگشت احنف به [[بصره]]، [[عمر بن خطاب]] نامه‌ای به [[ابوموسی اشعری]] ([[والی بصره]]) نوشت و در آن متذکر شد که: احنف از بزرگان [[بصره]] است، او را به خود نزدیک و در امور [[کشور]] با وی [[مشورت]] کن<ref>ر. ک: سير أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲۱.</ref>.
 
به دنبال نامه‌ای که [[خلیفه دوم]] برای [[ابوموسی اشعری]] در [[درایت]] و [[دانایی]] احنف نوشت دوره‌ای از نبوغ [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] احنف فرا رسید و سرانجام وی یکی از [[مشاوران]] رسمی و [[امین]] [[استانداران]] [[بصره]] در حکومت‌های [[عمر بن خطاب]]، [[عثمان]] و [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} گردید<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۴۸-۱۴۹.</ref>.
 
== [[مشورت]] [[عثمان بن حنیف]] با احنف ==
[[عثمان بن حنیف]] که از جانب [[حضرت علی]] {{ع}} بر استان [[بصره]] [[حکومت]] می‌کرد در مواقع حساس با [[احنف بن قیس تمیمی سعدی|احنف بن قیس]] به [[مشورت]] می‌نشست. از جمله وقتی که [[سپاه]] [[ناکثین]] به سرکردگی [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه [[عایشه]] به دروازه‌های [[بصره]] در منزلی به نام حفر [[ابوموسی]] رسیدند و به [[عثمان بن حنیف]] که [[استاندار بصره]] از جانب [[حضرت علی]] {{ع}} بود، [[نامه]] نوشتند و از او خواستند که [[دارالاماره]] را در [[اختیار]] آنان بگذارد، وقتی [[نامه]] آنان به [[عثمان بن حنیف]] رسید، اول کاری که [[عثمان بن حنیف]] کرد [[احنف بن قیس تمیمی سعدی|احنف بن قیس]] را خواست و با او [[مشورت]] کرد. که چه عملی آنجام دهد! احنف با [[فکر]] ژرف و دوراندیش خود گفت: آنان که برای [[خون‌خواهی عثمان]] [[قیام]] کرده‌اند، خود [[خون]] او را ریخته‌اند و من لازم می‌دانم که آماده مقابله با آنها باشی و پیش از آنکه آنها به [[بصره]] وارد شوند با لشکری مقابلشان بر وی، زیرا اگر آنان وارد [[بصره]] شوند، [[مردم]] بیشتری از آنان [[اطاعت]] خواهند کرد و کار را بر تو سخت خواهند نمود.
 
[[عثمان بن حنیف]] گفت: نظر من نیز همین است، لکن [[منتظر]] [[دستور امام]] {{ع}} می‌مانم. در این هنگام [[حکیم بن جبله عبدی]] بر [[عثمان بن حنیف]] وارد شد، [[نامه]] [[طلحه]] و [[زبیر]] را برای او خواند او هم نظر احنف را تکرار کرد و گفت: اجازه بده من برای مقابله با آنان برخیزم، اگر به [[طاعت]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} گردن نهند چه بهتر و گرنه با آنها [[نبرد]] می‌کنم.
 
[[عثمان بن حنیف]] گفت: اگر [[تصمیم]] به مقابله باشد، خودم برای این‌کار بهترم. [[حکیم بن جبله عبدی]] [[اصرار]] ورزید که هر چه زودتر [[اقدام]] کند که اگر [[ناکثین]] وارد [[بصره]] شوند، دل‌های [[مردم]] را به سبب [[همراهی]] [[عایشه]] [[همسر پیامبر]]، به سوی خود جلب می‌کنند و تو را از مقامت [[خلع]] خواهند کرد<ref>حکیم بن جبله پس از زندانی شدن عثمان بن حنیف با گروهی از قبیله عبد قیس و... قیام کرد و خود و برادر و فرزندش و نیز همراهانش در نبردی با گروه ناکثین پیش از آمدن امیرالمؤمنین {{ع}} به بصره به شهادت رسیدند و جنگ او را جمل اصغر، و جنگ امیرالمؤمنین {{ع}} را جمل اکبر نامیده‌اند.</ref>.
 
در این اوضاع بود که [[نامه]] [[امیر مؤمنان]] {{ع}} به [[عثمان بن حنیف]] رسید، به این مضمون: "[[طلحه]] و [[زبیر]] [[پیمان]] شکسته و به سوی [[بصره]] می‌آیند، آنها را به [[اطاعت]] [[دعوت]] کن، اگر [[اطاعت]] کردند آنها را اکرام نما و اگر [[اطاعت]] نکرد با [[جنگ]]، کار را فیصله دهید".
 
[[امام]] {{ع}} [[نامه]] را از [[ربذه]] ارسال کرده بود و در پایان نوشته بود که: "من هم به زودی به سوی تو خواهم آمد".
 
[[عثمان بن حنیف]] پس از [[مشورت]] با [[یاران]] خود، و بعد از دریافت [[نامه]] [[امام]] {{ع}} فوراً [[عمران بن حصین]] و [[ابوالاسود دوئلی]] – که از شخصیت‌های [[بصره]] بودند – را ‌طلبید و به آنان مأموریت داد تا با [[طلحه]] و [[زبیر]] بیرون [[بصره]] [[ملاقات]] کنند و [[هدف]] آنان را از [[لشکرکشی]] به [[بصره]] جویا شوند. آن دو از [[بصره]] بیرون آمدند و در حفر [[ابوموسی]] به [[ملاقات]] [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] رفتند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۳۱۱.</ref>، بدون تردید اگر [[عثمان بن حنیف]] به نظر و [[رأی]] صحیح و درست [[احنف بن قیس]] توجه می‌کرد و در بیرون [[شهر بصره]] با [[طلحه]] و [[زبیر]] به [[نبرد]] می‌پرداخت، کار بدان جا نمی‌کشید که تا این حد از دو طرف خونشان ریخته شود و خود ابن حنيف هم با آن وضع دلخراش از [[بصره]] [[اخراج]] شود و قهراً [[شهر بصره]] به [[دست]] مهاجمین نمی‌افتاد. با آنکه کار به [[صلح]] می‌کشید و خونی ریخته نمی‌شد، و [[الله]] العالم<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۴۹-۱۵۱.</ref>.
 
== نقش احنف در [[جنگ جمل]] ==
اگر چه احنف در [[جنگ جمل]] غایب بود و وارد [[کارزار]] با [[سپاه]] [[جمل]] نشد، اما این [[غیبت]]، به [[صلاح]] دید و موافقت خود [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} صورت گرفت؛ زیرا وقتی نیروهای [[سپاه]] [[جمل]] با بی‌تدبیری [[عثمان بن حنیف]] وارد [[شهر بصره]] شدند و موهای سر و صورت [[عثمان بن حنیف]] را تراشیدند و او را از [[بصره]] [[اخراج]] کردند و جمعی از یارانش، را به [[شهادت]] رساندند و مع‌الاسف گروه کثیری از [[مردم بصره]] در [[حقانیت]] [[حکومت امام]] {{ع}} دچار تردید شدند، زیرا سران [[سپاه]] [[جمل]] برای سلب [[اعتماد]] [[مردم بصره]] از [[امام]] {{ع}} و تشکیک در مورد [[مشروعیت حکومت]] آن [[حضرت]] به [[دروغ]]، دخالت [[امام]] {{ع}} را در ماجرای [[قتل عثمان]] [[خلیفه سوم]] شایع کردند، و نیز به منظور تحریک [[عواطف]] [[دینی]] [[مردم]]، [[همراهی]] [[همسر پیامبر]] ([[عایشه]]) را [[دلیل]] محکمی بر [[حقانیت]] خود و بطلان صلاحيت [[علی]] {{ع}} بر [[امامت]] و [[خلافت اسلامی]]، استفاده کردند و در شایعاتی [[مردم]] را از [[پیروزی]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به [[هراس]] انداختند!.
 
لذا [[احنف بن قیس]] در اسرع وقت بیرون [[شهر بصره]] خود را به [[امام]] {{ع}} رساند و پس از گفت و گو، و گزارش [[شهر بصره]] و ظلم‌هایی که [[سپاه]] [[جمل]] مرتکب شدند را به اطلاع [[امام]] {{ع}} برسانید و در ادامه عرض کرد: در میان [[مردم بصره]] شایع کرده‌اند که اگر شما بر [[شهر]] مسلط شوید، مردانشان را کشته و زنانشان را به [[اسارت]] می‌برید؟
 
[[امام]] {{ع}} در پاسخ فرمود: چگونه [[مردم]] چنین واهمه‌ای از من دارند، آیا مگر چنین کاری جز در [[حق]] [[کفار]] [[حربی]] و مرتدین جایز است؟<ref>{{متن حدیث|ما مثلي يخاف هذا منه، و هل يحل هذا إلا متن (لمن) تولی و کفر...}}</ref> مگر [[فرمان]] [[خدای عزوجل]] را در این مورد نشنیدی که فرمود: {{متن قرآن|لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ * إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ}}<ref>«تو بر آنان چیره نیستی * مگر آنان‌که رو بگردانند و کفر ورزند» سوره غاشیه، آیه ۲۲-۲۳.</ref>
 
احنف با [[اعتقادی]] که به [[عدالت گستری]] [[حضرت علی]] {{ع}} داشت عرض کرد: یا [[اميرالمؤمنين]]، حال شما یکی از دو پیشنهاد مرا بپذیرید، یا این که من در کنار شما بمانم و بجنگم و یا این که به [[شهر]] برگردم و از پیوستن ده هزار مرد [[جنگی]] قبیله‌ام به [[سپاه]] [[دشمن]] جلوگیری کنم؟
 
[[امام]] {{ع}} فرمود: "این خود [[نصرت]] بزرگی است که بتوانی ده هزار [[جنگ]] جو را از پیوستن به [[دشمن]] باز داری". لذا احنف به میان [[قوم]] خود بازگشت و آنان را به [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] [[امام]] {{ع}} و [[پرهیز]] از [[جنگ]] و [[حفظ]] بی‌طرفی کامل [[دعوت]] کرد و خود نیز به همراه آنان از [[جنگ]] خودداری نمود <ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۴۹۷.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۵۱-۱۵۲.</ref>
 
== احنف و [[انتقاد]] از [[عایشه]] ==
احنف قبل از [[واقعه جمل]]، در ملاقاتی با [[عایشه]] به [[مناظره]] پرداخت و او را در مورد [[اقدام]] به [[جنگ]] محکوم کرد، و به او گفت: ای [[ام‌المؤمنین]]، آیا [[رسول خدا]] {{صل}} در خصوص این [[جنگ]] با تو عهدی بسته و دستوری داده است؟ [[عایشه]] گفت: [[خیر]]، به [[خدا]] قسم به من دستوری نداده است، پرسید: پس آیا در [[کتاب خدا]] در این باره چیزی یافته‌ای؟ گفت: [[خیر]]. ما نیز همان [[قرآنی]] را می‌خوانیم که شما [[مردم]] می‌خوانید. احنف گفت: آیا هرگز اتفاق افتاده که [[رسول خدا]] {{صل}} در زمانی که [[مسلمانان]] اندک بودند و [[مشرکان]] بسیار از [[زنان]] خود [[یاری]] بطلبد؟ [[عایشه]] که چاره ای جز گفتن [[حق]] نداشت، گفت: [[خیر]]، به [[خدا]] قسم چنین چیزی اتفاق نیفتاده است. احنف گفت: پس [[گناه]] ما چیست که علیه ما [[قیام]] کرده‌ای؟<ref> تاریخ طبری، ج۴، ص۴۹۷.</ref>
 
منظور احنف این بود که اگر اکنون ما [[یاری]] خود را از تو دریغ می‌کنیم، بدین جهت است که [[رسول خدا]] {{صل}} هرگز اجازه نداده است که [[زنان]] او، در تعیین [[سرنوشت]] و [[اداره امور مسلمانان]] و [[جنگ]] با [[امام]] وقت دخالت کنند.
 
احنف در ادامه همچنین در مناظره‌ای با [[طلحه]] و [[زبیر]] آنها را در حرکت به [[بصره]] و [[جنگ]] با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} محکوم کرد<ref>ر. ک: عقد الفرید، ج۴، ص۳۱۹ و الجمل، ص۱۴۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۵۳.</ref>
 
== شرکت فعال و مؤثر احنف در [[نبرد صفین]] ==
زمانی که [[حضرت علی]] {{ع}} قصد داشت به [[صفین]] عزیمت کند، نامه‌ای به [[ابن عباس]] (استاندار وقت [[بصره]]) نوشت و از وی خواست که [[جنگ]] جویان [[بصره]] را برای پیوستن به [[سپاه امام]] و حرکت به سوی [[دشمن]] [[بسیج]] کند. در پی این [[دعوت]] احنف به [[کوفه]] آمد و به همراه گروهی از [[مردم بصره]] نزد [[امام]] {{ع}} شرفیاب شد و گفت: یا [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، اگر بنی سعد در [[جنگ جمل]] شما را [[یاری]] نکردند (اشاره به [[کناره‌گیری]] احنف و قبیله‌اش در [[جنگ جمل]]) در مقابل به ضرر شما نیز وارد [[جنگ]] نشدند و سران و گردانندگان آن واقعه خونین را بر ضد شما [[حمایت]] نکردند؛ اکنون [[طایفه]] ما در بصره‌اند، اجازه بدهید پیکی به سویشان بفرستیم و از آنها کمک بخواهیم.<ref>{{عربی|یا امیرالمؤمنين، إنه إن تك سعد لم تنصرك يوم الجمل فإنها لم تنصر عليك و...}}.</ref>
 
زیرا آنان امروز بدین وسیله به [[تکلیف]] خود عمل کرده و [[قصور]] دیروزشان را نیز جبران می‌کنند و [[حق]] خود را از [[دشمن]] می‌گیرند و به [[فضیلت]] [[جهاد]] در رکاب [[امام]] خود نایل می‌شوند.
 
[[امام]] {{ع}} به وی اجازه داد و فرمود: "پس نامه‌ای برایشان بفرست و آنان را به سوی خود بخوان".
 
وی به [[دستور امام]] {{ع}} بی‌درنگ نامه‌ای به این مضمون برای [[مردم]] قبیله‌اش فرستاد: ای گروه بنی سعد، خوب می‌دانید که احدی از [[بنی تمیم]] در [[واقعه جمل]] [[جان]] سالم [[بدر]] [[نبرد]] و هر یک از طوایف این [[قبیله]] بزرگ به نوعی گرفتار [[سوء]] [[تدبیر]] بزرگ قبیله خود شدند... ، اما شما از گزند آن حوادث خونین به دور ماندید؛ زیرا [[خداوند]] شما را به وسیله [[حسن]] تدبير من، [[سلامت]] بخشید و همه به آرزوهایتان رسیدید و از هر آن‌چه که مایه [[هراس]] و [[ترس]] شما بود، در [[امان]] ماندید. خلاصه این که از [[گرفتاران]] و [[شکست]] خوردگان بریدید و به [[اهل]] [[عافیت]] پیوستید. حال به شما می‌گویم که ما بر [[قبیله]] [[بنی تمیم]] [[کوفه]] وارد شده و دوباره مورد محبتشان قرار گرفتیم. نخست با خروج به سوی ما در [[بصره]] مورد [[محبت]] شان قرار گرفتیم و اکنون هم برای حرکت به سوی [[دشمن]]، پس به سوی ما بشتابید و بر دشنت [[اعتماد]] نکنید...<ref>{{عربی|أما بعد، فإنه لم يبق أحد من بني تميم إلا وقد شقوا برأي سيدهم غيركم}}؛وقعه صفین، ص۲۵ و اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۸۴.</ref>.
 
احنف در [[نبرد صفین]] با همه نیروهای تحت امر خود، حضور یافت و در این [[جنگ]] به [[دستور امام]] {{ع}} [[فرماندهی]] [[قبایل]] [[بنی تمیم]]، ضبه و رباب را عهده‌دار بود<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۹۴.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۵.</ref>
 
== [[حمایت]] احنف از عنوان "[[امیرالمؤمنین]] ==
در [[جنگ صفین]] پس از به نیزه کردن [[قرآن]] توسط [[سپاه معاویه]] و [[حیله]] [[عمرو عاص]]، سرانجام [[امام]] {{ع}} ناچار شد [[مذاکره]] و [[حکمیت]] پیشنهادی [[دشمن]] را بپذیرد و به کاتب ویژه خود ([[عبدالله بن ابی رافع]]) [[دستور]] داد که متن [[بیانیه]] [[صلح]] را بدین ترتیب تنظیم کند: به [[نام خداوند]] [[رحمان]] و [[رحیم]] این قطع‌نامه‌ای است که به موجب آن [[علی]] امیرالمؤنین {{ع}} و [[معاویة بن ابی‌سفیان]] و [[شیعیان]] و [[پیروان]] آن دو توافق کردند که به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] {{صل}} عمل کنند و [[داوری]] [[قرآن]] را در خصوص [[جنگ]] یا [[صلح]] بپذیرند<ref>{{عربی|بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما تقاضی علیه علی امیرالمؤمنین و معاویة بن ابی‌سفیان و شیعتهما فیما تراضیا به من الحکم بکتاب الله و سنت نبیه}}</ref>
 
این [[بیانیه]] تنظیم گردید و به [[معاویه]] نشان داده شد تا ذیل آن را [[امضا]] کند. اما او همین که عنوان [[امیرالمؤمنین]] را دید، گفت: من [[آدم]] بسیار [[پستی]] خواهم بود که با وجود [[اذعان]] به [[امامت]] و [[امارت]] [[علی]] بر [[مؤمنین]]، باز هم عناد ورزم و با تو بجنگم. پس معلوم است من [[امارت]] تو را برای [[مؤمنین]] نپذیرفته‌ام که با تو از در [[جنگ]] وارد شده و اکنون [[پیمان]] [[صلح]] و [[حکمیت]] [[امضا]] می‌کنیم، بنابراین اگر می‌خواهی صلحی صورت گیرد: باید کلمه [[امیرالمؤمنین]] از متن [[بیانیه]] حذف گردد<ref>در روایتی آمد است که عمر و عاص گفت: علی فقط امیر شما است نه امیر همه مؤمنین و الا با او جنگ نمی‌کردیم. پس نام خود او و نام پدرش را بنویسد.</ref>.
 
در اینجا، احنف از [[خیرخواهی]] به [[امام]] {{ع}} عرض کرد: مبادا عنوان [[امیرالمؤمنین]] را از متن [[معاهده]] حذف کنید که در این صورت می‌ترسم هرگز به تو باز نگردد؛ پس تن به این کار ندهید اگر چه به [[جنگ]] تازهای بینجامد و عده‌ای کشته شوند؟
 
[[حضرت امیر]] {{ع}} هم با این پیشنهاد موافق بود و نیمی از روز در همین مورد بحث شد تا اینکه [[اشعث بن قیس کندی]] این مرد دو چهره از میان [[سپاه امام]] {{ع}} با [[تنگ‌نظری]] و [[تعصب]] خاص خود و با تکیه بر [[نفوذ]] قومی خود خواسته [[دشمن]] را بر [[امام]] {{ع}} [[تحمیل]] کرد که برای پایان [[مخاصمه]] عنوان [[امیرالمؤمنین]] از [[نامه]] حذف شود<ref>در پیمان صلح پیامبر خدا {{صل}} و مردم مکه، همین‌گونه اعتراض را مشرکین مکه به کلمه «رسول الله» برای پیامبر داشتند و حاضر به امضای صلح‌نامه نشدند تا «رسول الله» برداشته شود و به جای آنن کلمه «محمد بن عبدالله» گذاشته شود. و رسول خدا {{صل}} این تغییر در کلمه «رسول الله» را پذیرفت و به حضرت علی {{ع}} فرمود: «برای تو هم‌چنین اتفاق خواهد افتاد». ر. ک: اثر دیگر مولف، مظهر ولایت، صلح حدیبیه، علی نویسنده پیمان صلح.</ref> و فقط به [[اسم حضرت]] و اسم پدرش ([[علی بن ابی طالب]]) اکتفا گردد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۵۲، وقعه صفین، ص۵۰۸ و شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۳۲.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۵۵-۱۵۶.</ref>
 
== تذکرات و [[نصایح]] احنف به [[ابوموسی اشعری]] ==
هنگامی که [[ابوموسی اشعری]] ([[نماینده]] [[مردم]] [[عراق]])<ref>امام {{ع}} هرگز به انتخاب ابوموسی راضی نبود و او را شایسته چنین ماموریت خطیری نمی‌دید، اما گروهی از مردم ظاهر بین کوفه خواسته خود را بر امام {{ع}} تحمیل کردند و زیر بار وکالت و حکمیت شخص دیگری جز ابوموسی نرفتند.</ref> به نمایندگی از سوی [[امام]] {{ع}} برای گفت و گو با [[عمرو عاص]] عازم [[دومه الجندل]] گردید، [[احنف بن قیس تمیمی سعدی|احنف بن قیس]] که [[مرد]] [[سیاست]] و [[کیاست]] و [[بصیر]] به امور بود، [[دست]] [[ابوموسی]] را گرفت و او را از نیرنگ‌های [[عمرو عاص]] بر [[حذر]] داشت و اهمیت این مذاکرات را به وی گوشزد کرد و گفت: "عظمت کار را [[درک]] کن و بدان که کار ادامه دارد، اگر [[عراق]] را ضایع کنی، دیگر عراقی نیست. از [[مخالفت]] [[خدا]] بپرهیز که [[خدا]] [[دنیا]] و [[آخرت]] را برای تو جمع می‌کند. اگر فردا با [[عمرو عاص]] رو به رو شدی، تو ابتدا [[سلام]] مکن، هر چند [[سبقت]] بر [[سلام]] [[سنت]] است ولی او [[شایسته]] این کار نیست. [[دست]] در [[دست]] او مگذار، زیرا [[دست]] تو [[امانت]] است، مبادا تو را در صدر مجلس بنشاند، که این کار [[خدعه]] و [[فریب]] است، از این که با تو در اتاقی تنها سخن بگوید بپرهیز؛ زیرا ممکن است در آنجا گروهی را به عنوان [[شهود]]، مخفی سازد تا بر ضد تو [[گواهی]] دهند".
 
آن‌گاه احنف [[ابوموسی]] را آزمود و دانست که ابایی از [[خلع امام]] [[علی]] {{ع}} از [[حکومت]] ندارد، لذا نزد [[امام]] آمد و ماجرا را برای آن [[حضرت]] بیان کرد. [[امام]] {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ}}. احنف یادآور شد که این کار مایه [[ناراحتی]] ماست<ref>وقعة صفين، ص۵۳۷ و شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۴۹.</ref>. و همان‌طوری که احنف [[پیش بینی]] می‌کرد واقع شد و [[عمرو عاص]] با [[حیله]] و [[تزویر]]، [[ابوموسی]] را [[فریب]] داد. [[ظلم]] فاحشی بر [[اسلام]] و [[امام]] [[مسلمین]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} وارد شد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۵۶-۱۵۷.</ref>.
 
== [[ایستادگی]] احنف در مجلس [[معاویه]] ==
روزی در مجلس [[معاویه]] که جمع زیادی از [[رجال]] برجسته [[شام]] حضور داشتند، مردی [[چاپلوس]] به مجلس وارد شد و خطبه‌ای خواند و در آخر کلامش به [[اميرالمؤمنین علی]] {{ع}} [[لعن]] و [[ناسزا]] گفت!
 
حاضران از باب [[تأیید]] سخنان آن [[مرد]] [[چاپلوس]] ساکت ماندند. احنف این [[شیعه راستین]] [[حضرت علی]] {{ع}} [[سکوت]] را جایز ندانست و خطاب به [[معاویه]] چنین گفت: این مرد که این‌گونه به [[على]] [[جسارت]] کرد، اگر می‌دانست که [[لعن]] [[انبیای الهی]] {{عم}} تا این حد تو را [[خرسند]] می‌سازد، آنان را نیز [[لعنت]] می‌کرد. پس از [[خدا]] بترس و از [[علی]] [[دست]] بدار، که اون اینک از [[دنیا]] رفته و خدای خود را [[ملاقات]] و در بستر قبرش با [[اعمال]] خود [[خلوت]] کرده است. ای [[معاویه]]، به [[خدا]] [[سوگند]]، تا آنجا که ما [[حضرت علی]] {{ع}} را می‌شناسیم، سوابقی درخشان، [[اخلاقی]] [[پاکیزه]]، [[مناقب]] [[عظیم]] و مصائبی بزرگ داشت. وی اعظم [[علما]] و [[برترین]] فضلا و [[بردبارترین]] بردباران و [[وصی]] [[بهترین]] انبیاست، چگونه روا خواهد بود که این‌گونه مورد [[جسارت]] و بی‌حرمتی قرار گیرد؟
 
[[معاویه]] گفت: ای احنف، به [[راستی]] که خار و خاشاک بر چشمم ریختی و سخن نسنجیده گفتی و [[عاقبت]] آن را نمی‌دانی و پایانش را نمی‌بینی. حال که چنین گفتی، باید بر [[منبر]] نشسته و [[علی]] را در بین [[مردم]] [[نفرین]] کنی! احنف گفت: اگر مرا از انجام این کار معاف داری، برایت بهتر است؛ زیرا هرگز لبانم به [[بدگویی]] [[علی]] {{ع}} گشوده نخواهد شد. [[معاویه]] گفت: من تو را معاف نمی‌دارم و باز به تو می‌گویم که باید به [[منبر]] رفته و [[علی]] را در جمع [[مردم]] [[لعنت]] کنی! احنف گفت: در این صورت میان تو و او به [[انصاف]] [[سخن]] خواهم گفت و به [[انصاف]] عمل خواهم کرد. [[معاویه]] پرسید: مگر چه می‌خواهی بگویی؟
 
احنف گفت: پس از [[ستایش خداوند]] بر پیامبرش [[درود]] می‌فرستم و چنین می‌گویم: ای [[مردم]]، [[معاویه]] از من خواسته که [[علی]] را [[لعن]] کنم! بدانید که [[علی]] و [[معاویه]] پس از آنکه در امر [[خلافت]] [[اختلاف]] پیدا کردند، به [[جنگ]] یکدیگر برخاستند و هر یک از آن دو خود را به [[حق]] می‌دانستند و بنابراین من [[دعا]] می‌کنم و شما هم آمین بگویید، ابتدا می‌گویم [[رحمت خدا]] بر شما باد. پس از آن می‌گویم: پروردگارا، [[لعنت]] تو و فرشتگانت و [[انبیا]] و فرستادگانت و همه مخلوقاتت بر یکی از این دو ([[علی]] و [[معاویه]]) که به دیگری [[ستم]] کرده، فرو فرست و همین‌طور بر گروه [[ستم‌کار]] که به ناحق بر ضد طرف مقابل [[دست]] به [[شورش]] زد [[لعن]] فرست و آنان را از دایره [[رحمت]] خود خارج ساز و بر آنان سخت گیر. بعد می‌گویم: ای [[مردم]] آمین بگویید که [[خدا]] شما را بیامرزد.
 
آری ای [[معاویه]]، من چنین خواهم گفت، هر چند که به قیمت جانم تمام شود، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد.
[[معاویه]] گفت: ای ابا بحر! -ابا بحر، [[کنیه]] احنف بوده است- من تو را از این کار معاف کردم و نمی‌خواهم به على [[نفرین]] و [[لعن]] کنی<ref>عقد الفريد، ج۴، ص۲۸.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۵۷-۱۵۹.</ref>
 
== [[صداقت]] احنف در [[مشورت]] با [[معاویه]] ==
پس از [[مرگ]] [[زیاد بن ابیه]] در سال ۵۳ قمری، [[معاویه]] [[تصمیم]] گرفت فرزندش [[یزید]] را به [[ولایت عهدی]] و [[جانشینی]] خود معرفی کند و در این باره از [[مردم]] [[بیعت]] بگیرد، لذا برای رسیدن به مقصود خود با شخصیت‌ها و بزرگان و سران [[قبایل]] به شور و [[مشورت]] پرداخت. از جمله کسانی که به [[شام]] آمد و نظر [[مخالف]] خود را صریحا اعلام کرد [[احنف بن قیس]] بود، او پس از اظهار نظر جمعی از بزرگان، چنین گفت: ای [[معاویه]]، تو خود از [[شب]] و روز [[یزید]] [[آگاهی]] و از ظاهر و [[باطن]] و ورود و خروجش با خبری، اگر در این کار [[رضای خدا]] و [[صلاح]] [[امت]] است به [[مشورت]] و نظرخواهی نیاز نیست و اگر غیر از این است [[دنیا]] را در [[اختیار]] او قرار مده که خود عازم [[سفر]] [[آخرتی]].
 
اگر چه احنف در سخنانش [[یزید]] را به باد [[اهانت]] نگرفت اما با کنایه به او فهماند که [[شأن]] و [[منزلت]] او در حد [[خلافت]] [[مسلمانان]] نیست و او را از این کار منع کرد - و شاید [[بهترین]] سخنی که بوی [[تملق]] و [[چاپلوسی]] در آن نبود، [[سخن]] احنف در آن مجلس بود، لذا پس از گفتار او [[مردم]] متفرق شدند، [[سخن]] و [[کلام]] احنف را زمزمه میکردند و بازگو می‌نمودند<ref>عقد الفرید، ج۴، ص۳۷۰.</ref>.
 
[[ذهبی]] [[نقل]] می‌کند: وقتی [[یزید بن معاویه]] به [[ولایت عهدی]] [[منصوب]] شد، [[مردم]] را از سراسر [[کشور اسلامی]] برای عرض [[سلام]] و تهنیت نزد [[معاویه]] می‌آوردند و هرکس سخنی می‌گفت، اما احنف ساکت بود، [[معاویه]] پرسید: چرا چیزی نمی‌گویی؟ احنف گفت: اگر [[دروغ]] بگویم، [[خدا]] را به [[خشم]] آورده‌ام و از او می‌ترسم و اگر راست بگویم، تو را به [[خشم]] آورده و از تو [[بیم]] دارم<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲۴</ref>. لذا حاضر نشد در این باره به او تهنیت گوید. با این که احنف در [[حادثه کربلا]] زنده بود، چرا [[امام حسین]] {{ع}} را [[یاری]] نکرد؟ به نظر مؤلف یا به خاطر اینکه [[بصره]] بوده و از قضایا و حرکت [[امام]] الا به [[عراق]] بی خبر بوده، یا شرایط پیوستن او به کاروان [[حسینی]] میسر نبوده است، والله العالم<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۰.</ref>.
 
== سخنان حکیمانه احنف ==
احنف مردی سخنور و [[حکیم]] بود و لذا از او سخنان حکیمانه‌ای به یادگار مانده است که به چند نمونه آن اشاره می‌کنیم:
 
گفت: من دارای [[حلم]] و [[بردباری]] نیستم ولكن خودم را به [[بردباری]] و [[حلم]] می‌زنم<ref>{{عربی|لست بحليم ولكني اتحالم}}؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲۶</ref>.
 
درباره [[مروت]] و [[مردانگی]] از او پرسیدند، در پاسخ گفت: پوشاندن [[اسرار]] و دوری از [[شر]] علامت [[مردانگی]] است<ref>{{عربی|كتمان السر والبعد من الشر}}؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲۶</ref>.
 
از احنف چنین [[نقل]] شده است: کار سلطان، تمام نمی‌شود مگر با [[همراهی]] [[وزیران]] و کمک‌رسانان، و [[وزیران]] و اعوان [[نافع]] نیستند مگر با [[مودت]] و [[راهنمایی]] (نه [[تملق‌گویی]]) و [[مودت]] و [[راهنمایی]] [[نافع]] نیست مگر با [[رأی]] و [[پاکدامنی]]<ref>{{متن حدیث|لايتم أمر السلطان إلا بالوزراء والأعوان، ولاينفع الوزراء والأعوان إلا بالمودة والنصيحة، ولا تنفع المودة والنصيحة إلا بالرأي والعقة بكار سلطان}}، سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲۶</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۶۰.</ref>
 
== [[وفات]] احنف ==
[[احنف بن قیس تمیمی سعدی|احنف بن قیس]] در سال ۶۷ یا ۷۲ [[هجری]] از [[دنیا]] رفت. برخی [[وفات]] او را در [[شهر کوفه]] و برخی در [[شهر بصره]] و در زمان [[حکومت]] [[عبدالله بن زبیر]] بر [[حجاز]] و [[عراق]] گفته‌اند و لذا، [[مصعب بن زبیر]] که از سوی برادرش [[عبدالله]] در [[کوفه]] [[حکومت]] می‌کرد، بر او [[نماز]] خواند و پیکر او را [[تشییع]] کرد<ref>الاصابه، ج۱، ص۱۸۹؛ وفات او را در بصره ذکر کرده اما ابن اثیر اسد الغابه، ج۱، ص۵۵؛ و سير أعلام النبلاء ج۵، ص۱۲۴ وفات او را در کوفه آورده، و ر. ک: تهذيب التهذیب، ج۱، ص۲۰۸.</ref>.
 
به نظر می‌رسد اصح آن است که احنف در آخر [[عمر]] در [[کوفه]] ساکن شده و در همان‌جا از [[دنیا]] رفته است، و مؤید این قول حضور [[مصعب]] در [[تشییع جنازه]] اوست.
 
[[مصعب]] در [[تشییع جنازه]] او می‌گفت: "امروز محکم‌کاری و و [[رأی]] صائب از میان رفت"<ref>{{عربی|ذهب اليوم الحزم و الرأي}}؛ الاصابه، ج۱، ص۱۸۹؛ وفات او را در بصره ذکر کرده اما ابن اثیر اسد الغابه، ج۱، ص۵۵؛ و سير أعلام النبلاء ج۵، ص۱۲۴ وفات او را در کوفه آورده، و ر. ک: تهذيب التهذیب، ج۱، ص۲۰۸.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۶۱.</ref>
 
== مشایخ در روایت ==
{{فهرست راویان}}
* [[أسود بن سریع بن حمیر بن عبادة بن نزال]] مشهور به [[اسود بن سریع تمیمی]]
* [[زبیر بن العوام بن خویلد بن أسد]] مشهور به [[زبیر بن عوام اسدی]]
* [[جاریة بن قدامة بن زهیر بن حصین]] مشهور به [[جاریة بن قدامة سعدی]]
* [[جندب بن عبد الله بن جنادة بن سفیان]] مشهور به [[ابوذر غفاری]]
* [[حبیب بن مسلمة بن مالک بن وهب بن ثعلبة]] مشهور به [[حبیب بن مسلمة قرشی]]
* [[سعد بن مالک بن وهیب بن عبد مناف بن زهرة]] مشهور به [[سعد بن أبی وقاص زهری]]
* [[سعد بن مالک بن سنان بن عبید بن ثعلبة]] مشهور به [[أبو سعید خدری]]
* [[طلحة بن عبید الله بن عثمان بن عمرو]] مشهور به [[طلحة بن عبید الله قرشی]]
* [[عائشة بنت عبد الله بن عثمان بن عامر]] مشهور به [[عائشة بنت أبی بکر صدیق]]
* [[عباس بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف]] مشهور به [[عباس بن عبدالمطلب هاشمی]]
* [[عبد الرحمن بن صخر]] مشهور به [[أبو هریرة الدوسی]]
* [[عبد الرحمن بن عوف بن عبد عوف]] مشهور به [[عبد الرحمن بن عوف زهری]]
* [[عبد الله بن عباس بن عبد المطلب بن هاشم]] مشهور به [[عبد الله بن عباس قرشی]]
* [[عبد الله بن قیس بن سلیم بن حضار بن حرب]] مشهور به [[عبد الله بن قیس اشعری]]
* [[عبد الله بن مسعود بن حبیب بن شمخ بن مخزو]] مشهور به [[عبد الله بن مسعود]]
* [[عثمان بن عفان بن أبی العاص بن أمیة]] مشهور به [[عثمان بن عفان]]
* [[علی بن أبی طالب بن عبد المطلب بن هاشم]] مشهور به [[علی بن ابی طالب]]
* [[عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزی]] مشهور به [[عمر بن الخطاب عدوی]]
* [[معاویة بن صخر بن حرب بن أمیة بن عبد شمس]] مشهور به [[معاویة بن أبی سفیان الأموی]]
* [[نفیع بن الحارث بن کلدة بن عمرو بن علاج]] مشهور به [[نفیع بن مسروح ثقفی]]<ref>http://hadith.islam-db.com/narrators/1493/%D8%B6%D8%AD%D8%A7%D9%83-%D8%A8%D9%86-%D9%82%D9%8A%D8%B3-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%88%D9%8A%D8%A9-%D8%A8%D9%86-%D8%AD%D8%B5%D9%8A%D9%86-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D9%85%D9%8A%D8%B1-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%A9-%D8%A8%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%B2%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%A9-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%B3 وبگاه موسوعة الحدیث</ref>
{{پایان}}
{{پایان}}
 
== روایت‌کنندگان از او ==
{{فهرست راویان}}
* [[أسید بن متشمس بن معاویة]] مشهور به [[أسید بن متشمس تمیمی]]
* [[حسن بن یسار]] مشهور به [[حسن بصری]]
* [[مغیرة بن حبیب]] مشهور به [[مغیرة بن حوشب ازدی]]
* [[بجالة بن عبدة]] مشهور به [[بجالة بن عبدة تمیمی]]
* [[جبر بن حبیب]] مشهور به [[جبر بن حبیب]]
* [[حمید بن هلال بن هبیرة]] مشهور به [[حمید بن هلال عدوی]]
* [[خلید بن عبد الله]] مشهور به [[خلید بن عبد الله عصری]]
* [[سلیمان بن أبی المغیرة]] مشهور به [[سلیمان بن أبی مغیرة عبسی]]
* [[سماک بن حرب بن أوس بن خالد بن نزار]] مشهور به [[سماک بن حرب ذهلی]]
* [[صعصعة بن معاویة بن الحصین بن عمیر]] مشهور به [[صعصعة بن معاویة تمیمی]]
* [[طلق بن حبیب]] مشهور به [[طلق بن حبیب عنزی]]
* [[عبد الله بن عبد الرحمن بن عوف بن عبد عوف]] مشهور به [[أبو سلمة بن عبدالرحمن زهری]]
* [[عبد الله بن عمرو بن علقمة بن فغواء]] مشهور به [[عبد الله بن عمرو خزاعی]]
* [[عبد الله بن عمیرة]] مشهور به [[عبد الله بن عمیرة کوفی]]
* [[عبد الله بن یزید بن اقنع]] مشهور به [[عبد الله بن یزید باهلی]]
* [[عبد ربه]] مشهور به [[عبد ربه سعدی]]
* [[عروة بن الزبیر بن عوام بن خویلد بن أسد]] مشهور به [[عروة بن زبیر اسدی]]
* [[علی بن زید بن عبد الله بن زهیر]] مشهور به [[علی بن زید قرشی]]
* [[عمرو بن جاوان]] مشهور به [[عمرو بن جاوان تمیمی]]
* [[قتادة بن دعامة بن قتادة بن عزیز بن عمرو]] مشهور به [[قتادة بن دعامة سدوسی]]
* [[کریب بن أبی مسلم]] مشهور به [[کریب بن أبی مسلم قرشی]]
* [[مالک بن دینار]] مشهور به [[مالک بن دینار سامی]]
* [[محمد بن سوید بن کلثوم]] مشهور به [[محمد بن سوید الفهری]]
* [[محمد بن سیرین]] مشهور به [[محمد بن سیرین انصاری]]
* [[محمد بن مسلم بن عبید الله بن عبد الله]] مشهور به [[محمد بن شهاب زهری]]
* [[هارون بن رئاب]] مشهور به [[هارون بن رئاب تمیمی]]
* [[هشام بن عروة بن زبیر بن عوام بن خویل]] مشهور به [[هشام بن عروة اسدی]]
* [[یزید بن عبد الله بن شخیر بن عوف بن واق]] مشهور به [[یزید بن عبد الله عامری]]
* [[طلحة بن قیس]] مشهور به [[طلحة بن قیس جریری]]
* [[عبد الله بن عمیرة بن حصن بن قیس بن ثعلبة]] مشهور به [[عبد الله بن عمیرة عجلی]]
* [[عمر بن صبیح]] مشهور به [[عمر بن صبیح کندی]]<ref>http://hadith.islam-db.com/narrators/1493/%D8%B6%D8%AD%D8%A7%D9%83-%D8%A8%D9%86-%D9%82%D9%8A%D8%B3-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%88%D9%8A%D8%A9-%D8%A8%D9%86-%D8%AD%D8%B5%D9%8A%D9%86-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D9%85%D9%8A%D8%B1-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%A9-%D8%A8%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%B2%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%A9-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%B3 وبگاه موسوعة الحدیث</ref>
{{پایان مدخل وابسته}}
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
== پیوند به بیرون ==
* [http://hadith.islam-db.com/narrators/1493/%D8%B6%D8%AD%D8%A7%D9%83-%D8%A8%D9%86-%D9%82%D9%8A%D8%B3-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%88%D9%8A%D8%A9-%D8%A8%D9%86-%D8%AD%D8%B5%D9%8A%D9%86-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D9%85%D9%8A%D8%B1-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%A9-%D8%A8%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%B2%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%A9-%D8%A8%D9%86-%D8%B9%D8%A8%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%B3 موسوعة الحدیث]
 
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:رجال اهل سنت]]
[[رده:قبیله بنی تمیم]]
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش