مسیب بن نجبه فزاری: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۷: خط ۵۷:
مسیّب در هر سه [[جنگ جمل]]، [[صفین]] و [[نهروان]] در رکاب [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} شرکت کرد و به [[یاری]] آن حضرت شتافت.
مسیّب در هر سه [[جنگ جمل]]، [[صفین]] و [[نهروان]] در رکاب [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} شرکت کرد و به [[یاری]] آن حضرت شتافت.


[[ابن‌شهرآشوب]] در [[مناقب]] آورده است: وقتی مسیّب به همراه [[حجر بن عدی]] و [[مالک اشتر]] و [[زید بن صوحان]] و جمعی از بزرگان و با نُه هزار نیرو، برای [[یاری]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[جنگ جمل]] از [[کوفه]] بیرون آمدند، حضرت تا یک فرسخ به استقبال آنان رفتند و فرمودند: "[[درود]] بر شما ای [[مردم کوفه]] و ای گروه [[اسلام]] و مرکز [[دین خدا]]"<ref>{{متن حدیث|مَرْحَباً بِكُمْ أَهْلَ اَلْكُوفَةِ وَ فِئَةَ اَلْإِسْلاَمِ وَ مَرْكَزَ اَلدِّينِ}}؛ مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۱۵۱؛ و ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۱۶۲.</ref> و بدین ترتیب [[امام]] {{ع}} از حضور وی و دیگر همراهان [[تجلیل]] به عمل آوردند<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۰۲.</ref>.
[[ابن‌شهرآشوب]] در [[مناقب]] آورده است: وقتی مسیّب به همراه [[حجر بن عدی]] و [[مالک اشتر]] و [[زید بن صوحان]] و جمعی از بزرگان و با نُه هزار نیرو، برای [[یاری]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[جنگ جمل]] از [[کوفه]] بیرون آمدند، حضرت تا یک فرسخ به استقبال آنان رفتند و فرمودند: «[[درود]] بر شما ای [[مردم کوفه]] و ای گروه [[اسلام]] و مرکز [[دین خدا]]»<ref>{{متن حدیث|مَرْحَباً بِكُمْ أَهْلَ اَلْكُوفَةِ وَ فِئَةَ اَلْإِسْلاَمِ وَ مَرْكَزَ اَلدِّينِ}}؛ مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۱۵۱؛ و ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۱۶۲.</ref> و بدین ترتیب [[امام]] {{ع}} از حضور وی و دیگر همراهان [[تجلیل]] به عمل آوردند<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۰۲.</ref>.


== مسیّب در سرکوبی [[غارتگران]] شامی و کوتاهی در [[مجازات]] آنها ==
== مسیّب در سرکوبی [[غارتگران]] شامی و کوتاهی در [[مجازات]] آنها ==
خط ۶۷: خط ۶۷:


== مسیّب در گفت و گوی [[صلح امام حسن]] {{ع}} ==
== مسیّب در گفت و گوی [[صلح امام حسن]] {{ع}} ==
[[ابوالحسن مدائنی]] [[نقل]] می‌کند: پس از آنکه بین [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} و [[معاویه]] [[پیمان]] [[صلح]] [[امضا]] شد، [[معاویه]] به [[کوفه]] آمد، چون گروهی از [[خوارج]] بر [[معاویه]] [[خروج]] کرده بودند. [[معاویه]] به [[امام حسن]] {{ع}} [[پیام]] فرستاد و تقاضا کرد که به [[جنگ]] با [[خوارج]] برود. اما حضرت {{ع}} فرمود: "سبحان [[الله]]، من [[جنگ]] با تو را که برای من جایز است برای [[صلاح]] حال [[امت]] و [[الفت]] میان آنان، رها کردم، اینک چنین می‌پنداری که حاضرم برای خاطر تو با کسی [[جنگ]] کنم؟" اما [[معاویه]] که به [[هدف]] خود نرسید، بر فراز [[منبر]] رفت و [[هدف]] خود از [[جنگ]] با [[کوفیان]] را صرفاً [[حکومت]] بر آنان خواند نه [[اجرای احکام الهی]] و گفت من [[جنگ]] نکردم که شما [[نماز]] بخوانید، [[روزه]] بگیرید، [[حج]] بیاورید، شماها خود این [[عبادات]] را انجام می‌دهید، بلکه من با شما جنگیدم تا بر شما [[حکومت]] کنم!
[[ابوالحسن مدائنی]] [[نقل]] می‌کند: پس از آنکه بین [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} و [[معاویه]] [[پیمان]] [[صلح]] [[امضا]] شد، [[معاویه]] به [[کوفه]] آمد، چون گروهی از [[خوارج]] بر [[معاویه]] [[خروج]] کرده بودند. [[معاویه]] به [[امام حسن]] {{ع}} [[پیام]] فرستاد و تقاضا کرد که به [[جنگ]] با [[خوارج]] برود. اما حضرت {{ع}} فرمود: «سبحان [[الله]]، من [[جنگ]] با تو را که برای من جایز است برای [[صلاح]] حال [[امت]] و [[الفت]] میان آنان، رها کردم، اینک چنین می‌پنداری که حاضرم برای خاطر تو با کسی [[جنگ]] کنم؟» اما [[معاویه]] که به [[هدف]] خود نرسید، بر فراز [[منبر]] رفت و [[هدف]] خود از [[جنگ]] با [[کوفیان]] را صرفاً [[حکومت]] بر آنان خواند نه [[اجرای احکام الهی]] و گفت من [[جنگ]] نکردم که شما [[نماز]] بخوانید، [[روزه]] بگیرید، [[حج]] بیاورید، شماها خود این [[عبادات]] را انجام می‌دهید، بلکه من با شما جنگیدم تا بر شما [[حکومت]] کنم!


مسیّب وقتی سخن [[معاویه]] را شنید، سخت ناراحت شد و به [[امام مجتبی]] {{ع}} پس از بیان مطالبی عرض کرد: شگفتی من از اینکه با [[معاویه]] [[مصالحه]] کردید، تمام نمی‌شود و به نظر من سزاوار است به حال نخست برگردید، زیرا [[معاویه]] [[پیمان]] میان خود و شما را [[شکست]] و ما باید به حال قبل از [[صلح]] برگردیم و [[پیمان]] را نادیده انگاریم و با او وارد [[جنگ]] شویم.
مسیّب وقتی سخن [[معاویه]] را شنید، سخت ناراحت شد و به [[امام مجتبی]] {{ع}} پس از بیان مطالبی عرض کرد: شگفتی من از اینکه با [[معاویه]] [[مصالحه]] کردید، تمام نمی‌شود و به نظر من سزاوار است به حال نخست برگردید، زیرا [[معاویه]] [[پیمان]] میان خود و شما را [[شکست]] و ما باید به حال قبل از [[صلح]] برگردیم و [[پیمان]] را نادیده انگاریم و با او وارد [[جنگ]] شویم.


[[امام]] {{ع}} در ردّ پیشنهاد مسیّب فرمود: "ای مسیّب، من اگر با [[معاویه]] برای [[دنیا]] [[صلح]] می‌کردم، قطعاً در [[جنگ]] پایدارتر و شکیباتر از من نبود، بلکه من [[مصلحت]] شما را [[اراده]] کردم و اینکه از ریختن [[خون]] یکدیگر دست بردارید، لذا تن به [[صلح]] دادم، پس اینک به تقدیر و قضای [[پروردگار]] [[راضی]] باشید تا نیکوکارتان آسوده باشد و از [[ظلم و ستم]] فاجری چون [[معاویه]] خلاصی یابد"<ref>{{متن حدیث|يا مُسَيَّبٍ، إِنِّي لَوْ أَرَدْتُ بِمَا فَعَلْتُ الدُّنْيَا لَمْ يَكُنْ مُعَاوِيَةَ بأصبر عِنْدَ اللِّقَاءُ، وَ لَا أَثْبَتَ عِنْدَ الْحَرْبِ مِنًى، وَ لَكِنِّي أَرَدْتُ صَلَاحَكُمْ، وَكَفٍ بَعْضُكُمْ عَنْ بَعْضٍ، فَارْضَوْا بِقَدَرِ اللَّهِ وَ قَضَائِهِ، حَتَّى يَسْتَرِيحَ بِرٍّ، أَوْ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ}}؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۵.</ref>؛
[[امام]] {{ع}} در ردّ پیشنهاد مسیّب فرمود: «ای مسیّب، من اگر با [[معاویه]] برای [[دنیا]] [[صلح]] می‌کردم، قطعاً در [[جنگ]] پایدارتر و شکیباتر از من نبود، بلکه من [[مصلحت]] شما را [[اراده]] کردم و اینکه از ریختن [[خون]] یکدیگر دست بردارید، لذا تن به [[صلح]] دادم، پس اینک به تقدیر و قضای [[پروردگار]] [[راضی]] باشید تا نیکوکارتان آسوده باشد و از [[ظلم و ستم]] فاجری چون [[معاویه]] خلاصی یابد»<ref>{{متن حدیث|يا مُسَيَّبٍ، إِنِّي لَوْ أَرَدْتُ بِمَا فَعَلْتُ الدُّنْيَا لَمْ يَكُنْ مُعَاوِيَةَ بأصبر عِنْدَ اللِّقَاءُ، وَ لَا أَثْبَتَ عِنْدَ الْحَرْبِ مِنًى، وَ لَكِنِّي أَرَدْتُ صَلَاحَكُمْ، وَكَفٍ بَعْضُكُمْ عَنْ بَعْضٍ، فَارْضَوْا بِقَدَرِ اللَّهِ وَ قَضَائِهِ، حَتَّى يَسْتَرِيحَ بِرٍّ، أَوْ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ}}؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۵.</ref>؛


[[امام]] {{ع}} با این سخن مسیّب را ساکت کرد و او هم از نقض و شکستن [[پیمان]] [[صلح]] با [[معاویه]] دیگر سخنی نگفت<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۰۴-۱۳۰۵.</ref>.
[[امام]] {{ع}} با این سخن مسیّب را ساکت کرد و او هم از نقض و شکستن [[پیمان]] [[صلح]] با [[معاویه]] دیگر سخنی نگفت<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۰۴-۱۳۰۵.</ref>.
خط ۷۸: خط ۷۸:
مسیّب از جمله کسانی بود که از [[حضرت حسین]] {{ع}} [[دعوت]] به عمل آورد تا به [[کوفه]] تشریف بیاورد و [[امامت]] و [[رهبری]] [[مردم]] را به عهده بگیرد اما با ورود [[عبیدالله بن زیاد]] آن [[حاکم]] خونخوار و بی‌رحم که توانست در اندک زمانی [[مسلم بن عقیل]] و [[هانی بن عروه]] را به [[قتل]] برساند و [[شهر کوفه]] و اطراف آن [[سرزمین]] را در حیطه [[قدرت]] خود درآورد، برخی از [[کوفیان]] مخفیانه و محرمانه از [[کوفه]] خارج شدند از جمله [[حبیب بن مظاهر]]، خود را به [[کاروان حسینی]] رساندند و سرانجام در [[کربلا]] به [[شهادت]] رسیدند و بسیاری از [[کوفیان]] در اثر [[تهدید]] و یا [[تطمیع]] در زیر [[پرچم]] [[عمر سعد]] به [[کربلا]] آمدند و آن حادثه دلخراش را به وجود آوردند و [[خون]] [[مطهر]] [[سبط پیامبر]] {{صل}} و پاره تن [[فاطمه]] و [[علی]] {{عم}} و یارانش را در [[روز عاشورا]] بر [[زمین]] ریختند و چه خیانت‌ها کردند که روی [[تاریخ]] را در [[شقاوت]] و [[خونریزی]] سیاه کردند و گروهی از [[کوفیان]] هم از [[ترس]] [[جان]] و عدم امکان دسترسی و یا از روی [[سستی]] و کوتاهی از [[یاری امام]] [[حسین]] {{ع}} [[دست]] برداشتند و در [[کوفه]] مخفی شدند و پس از سه سال از [[واقعه کربلا]] (سال ۶۴ ه. ق) گروه [[توابین]] را تشکیل دادند و به [[جنگ]] با [[عبیدالله بن زیاد]] و [[قاتلان شهدای کربلا]] رفتند. مسیب بن نجبه فزاری هم از جمله کسانی بود که در محلی مخفی شد و به [[یاری امام]] [[حسین]] {{ع}} و یارانش نرفت. آیا مسیب بن نجبه فزاری از اینکه [[امام]] {{ع}} را [[یاری]] نکرد آیا از روی کوتاهی بوده یا آنکه برای او امکان [[ملحق شدن]] به کاروان [[کربلا]] نداشته است؟ البته در [[تاریخ]] در این باره توضیحی داده نشده است ولی از سخنان او در جمع [[توابین]] چنین برداشت می‌شود که او خود را در عدم [[یاری امام]] {{ع}} [[گناهکار]] می‌داند که به صورت ظاهر او در [[یاری امام]] {{ع}} کوتاهی کرده است و محتمل است مراد او از این کوتاهی آن باشد که [[امام]] {{ع}} و یارانش [[شهید]] شدند و او هنوز زنده است.
مسیّب از جمله کسانی بود که از [[حضرت حسین]] {{ع}} [[دعوت]] به عمل آورد تا به [[کوفه]] تشریف بیاورد و [[امامت]] و [[رهبری]] [[مردم]] را به عهده بگیرد اما با ورود [[عبیدالله بن زیاد]] آن [[حاکم]] خونخوار و بی‌رحم که توانست در اندک زمانی [[مسلم بن عقیل]] و [[هانی بن عروه]] را به [[قتل]] برساند و [[شهر کوفه]] و اطراف آن [[سرزمین]] را در حیطه [[قدرت]] خود درآورد، برخی از [[کوفیان]] مخفیانه و محرمانه از [[کوفه]] خارج شدند از جمله [[حبیب بن مظاهر]]، خود را به [[کاروان حسینی]] رساندند و سرانجام در [[کربلا]] به [[شهادت]] رسیدند و بسیاری از [[کوفیان]] در اثر [[تهدید]] و یا [[تطمیع]] در زیر [[پرچم]] [[عمر سعد]] به [[کربلا]] آمدند و آن حادثه دلخراش را به وجود آوردند و [[خون]] [[مطهر]] [[سبط پیامبر]] {{صل}} و پاره تن [[فاطمه]] و [[علی]] {{عم}} و یارانش را در [[روز عاشورا]] بر [[زمین]] ریختند و چه خیانت‌ها کردند که روی [[تاریخ]] را در [[شقاوت]] و [[خونریزی]] سیاه کردند و گروهی از [[کوفیان]] هم از [[ترس]] [[جان]] و عدم امکان دسترسی و یا از روی [[سستی]] و کوتاهی از [[یاری امام]] [[حسین]] {{ع}} [[دست]] برداشتند و در [[کوفه]] مخفی شدند و پس از سه سال از [[واقعه کربلا]] (سال ۶۴ ه. ق) گروه [[توابین]] را تشکیل دادند و به [[جنگ]] با [[عبیدالله بن زیاد]] و [[قاتلان شهدای کربلا]] رفتند. مسیب بن نجبه فزاری هم از جمله کسانی بود که در محلی مخفی شد و به [[یاری امام]] [[حسین]] {{ع}} و یارانش نرفت. آیا مسیب بن نجبه فزاری از اینکه [[امام]] {{ع}} را [[یاری]] نکرد آیا از روی کوتاهی بوده یا آنکه برای او امکان [[ملحق شدن]] به کاروان [[کربلا]] نداشته است؟ البته در [[تاریخ]] در این باره توضیحی داده نشده است ولی از سخنان او در جمع [[توابین]] چنین برداشت می‌شود که او خود را در عدم [[یاری امام]] {{ع}} [[گناهکار]] می‌داند که به صورت ظاهر او در [[یاری امام]] {{ع}} کوتاهی کرده است و محتمل است مراد او از این کوتاهی آن باشد که [[امام]] {{ع}} و یارانش [[شهید]] شدند و او هنوز زنده است.


طبق [[نقل]] مؤرخان در نخستین جلسه‌ای که [[توابین]] پس از واقعه دلخراش [[کربلا]] به سال ۶۴ [[هجری]] برای [[خونخواهی]] از [[قاتلان امام حسین]] {{ع}} و [[یاران]] باوفایش در خانۀ [[سلیمان بن صرد خزاعی]] تشکیل دادند، اولین سخنران این انجمن مسیب بن نجبه فزاری بود، وی پس از [[حمد]] [[خدای متعال]] نکات مهمی را یادآور شد و در ادامه چنین گفت: "اکنون [[خداوند]] [[حجت]] را برای ما تمام نموده و [[دروغگویی]] و [[گمان]] [[باطل]] ما به [[اثبات]] رسید، زیرا برای [[فرزند پیامبر]] [[اباعبدالله الحسین]] {{ع}} [[نامه]] نوشتیم و [[وعده]] [[یاری]] و [[نصرت]] دادیم که تا پای [[جان]] در راهش [[فداکاری]] کنیم، ولی وقتی به سوی ما آمدند برای [[حفظ جان]] خود از یاری‌اش دریغ نمودیم تا آنکه او را در کنار ما کشتند و ما [[شاهد]] آن جنایات بودیم. اکنون عذر ما در پیشگاه [[خداوند]] چیست که او را با [[جان]] و [[مال]] یاری‌اش نکردیم و با زبان و بیان درباره‌اش سخن نگفتیم و کسان و بستگان خود را به کمکش نفرستادیم؟ ای [[مردم]]، در [[روز قیامت]] و [[ملاقات]] با [[خدا]] و [[پیامبر]] او چه عذری خواهیم داشت که [[فرزند]] [[حبیب]] او و [[ذریه]] و [[نسل]] او را در میان ما کشتند و یک قدم برای یاری‌اش بر نداشتیم؟ به [[خدا]] قسم، نه، هیچ عذر و بهانه‌ای نخواهیم داشت جز آن‌که [[قیام]] کنیم تا [[قاتل]] آن [[حضرت]] و [[یاران]] [[قاتل]] او را بکشیم یا خود در این [[راه]] کشته شویم، شاید [[خداوند]] از ما [[راضی]] شود و از [[تقصیر]] ما درگذرد وگرنه بعد از [[ملاقات]] با [[خدا]] از عذابش در [[امان]] نخواهیم ماند".
طبق [[نقل]] مؤرخان در نخستین جلسه‌ای که [[توابین]] پس از واقعه دلخراش [[کربلا]] به سال ۶۴ [[هجری]] برای [[خونخواهی]] از [[قاتلان امام حسین]] {{ع}} و [[یاران]] باوفایش در خانۀ [[سلیمان بن صرد خزاعی]] تشکیل دادند، اولین سخنران این انجمن مسیب بن نجبه فزاری بود، وی پس از [[حمد]] [[خدای متعال]] نکات مهمی را یادآور شد و در ادامه چنین گفت: «اکنون [[خداوند]] [[حجت]] را برای ما تمام نموده و [[دروغگویی]] و [[گمان]] [[باطل]] ما به [[اثبات]] رسید، زیرا برای [[فرزند پیامبر]] [[اباعبدالله الحسین]] {{ع}} [[نامه]] نوشتیم و [[وعده]] [[یاری]] و [[نصرت]] دادیم که تا پای [[جان]] در راهش [[فداکاری]] کنیم، ولی وقتی به سوی ما آمدند برای [[حفظ جان]] خود از یاری‌اش دریغ نمودیم تا آنکه او را در کنار ما کشتند و ما [[شاهد]] آن جنایات بودیم. اکنون عذر ما در پیشگاه [[خداوند]] چیست که او را با [[جان]] و [[مال]] یاری‌اش نکردیم و با زبان و بیان درباره‌اش سخن نگفتیم و کسان و بستگان خود را به کمکش نفرستادیم؟ ای [[مردم]]، در [[روز قیامت]] و [[ملاقات]] با [[خدا]] و [[پیامبر]] او چه عذری خواهیم داشت که [[فرزند]] [[حبیب]] او و [[ذریه]] و [[نسل]] او را در میان ما کشتند و یک قدم برای یاری‌اش بر نداشتیم؟ به [[خدا]] قسم، نه، هیچ عذر و بهانه‌ای نخواهیم داشت جز آن‌که [[قیام]] کنیم تا [[قاتل]] آن [[حضرت]] و [[یاران]] [[قاتل]] او را بکشیم یا خود در این [[راه]] کشته شویم، شاید [[خداوند]] از ما [[راضی]] شود و از [[تقصیر]] ما درگذرد وگرنه بعد از [[ملاقات]] با [[خدا]] از عذابش در [[امان]] نخواهیم ماند».


سپس مسیّب در ادامه اعلام کرد: ای گروه [[مردم]]، اکنون وقت آن است که یک نفر را از میان خود به [[فرماندهی]] برگزینیم؛ زیرا که در این کار مجبوریم که امیری بگماریم و تمام امور را به او بسپاریم و پرچمی برافراشته سازیم تا همه ما دور آن جمع شویم و به [[جنگ]] با [[قاتلان شهدای کربلا]] بپردازیم.
سپس مسیّب در ادامه اعلام کرد: ای گروه [[مردم]]، اکنون وقت آن است که یک نفر را از میان خود به [[فرماندهی]] برگزینیم؛ زیرا که در این کار مجبوریم که امیری بگماریم و تمام امور را به او بسپاریم و پرچمی برافراشته سازیم تا همه ما دور آن جمع شویم و به [[جنگ]] با [[قاتلان شهدای کربلا]] بپردازیم.
خط ۸۴: خط ۸۴:
پس از سخنان وی، [[رفاعة بن شداد]] برخاست و پیشنهاد داد [[سلیمان بن صرد]] به [[فرماندهی]] [[قوم]] [[منصوب]] شود، بلافاصله [[عبدالله بن سعد]] برخاست و [[فرماندهی]] [[سلیمان بن صرد]] را [[تأیید]] کرد و مسیّب هم پیشنهاد آنان را پذیرا شد و گفت: خوب [[انتخاب]] کردید و من هم بر [[فرماندهی]] [[سلیمان بن صرد خزاعی]] موافقم و همه حاضران بر [[رهبری]] و [[فرماندهی]] [[سلیمان]] [[اتفاق نظر]] کردند و از همین جا (سال ۶۴ [[هجری]]، سه سال پس از [[واقعه کربلا]]) پایه و اساسِ گروه [[توابین]] به [[فرماندهی]] [[سلیمان بن صرد خزاعی]] [[صحابی رسول خدا]] {{صل}} شکل گرفت و آغاز قیامی خونین برای سرکوبی [[جنایتکاران]] [[واقعه کربلا]] فراهم آمد<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۲۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۵۲.</ref>.
پس از سخنان وی، [[رفاعة بن شداد]] برخاست و پیشنهاد داد [[سلیمان بن صرد]] به [[فرماندهی]] [[قوم]] [[منصوب]] شود، بلافاصله [[عبدالله بن سعد]] برخاست و [[فرماندهی]] [[سلیمان بن صرد]] را [[تأیید]] کرد و مسیّب هم پیشنهاد آنان را پذیرا شد و گفت: خوب [[انتخاب]] کردید و من هم بر [[فرماندهی]] [[سلیمان بن صرد خزاعی]] موافقم و همه حاضران بر [[رهبری]] و [[فرماندهی]] [[سلیمان]] [[اتفاق نظر]] کردند و از همین جا (سال ۶۴ [[هجری]]، سه سال پس از [[واقعه کربلا]]) پایه و اساسِ گروه [[توابین]] به [[فرماندهی]] [[سلیمان بن صرد خزاعی]] [[صحابی رسول خدا]] {{صل}} شکل گرفت و آغاز قیامی خونین برای سرکوبی [[جنایتکاران]] [[واقعه کربلا]] فراهم آمد<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۲۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۵۲.</ref>.


حرکت و [[قیام]] این گروه در سال ۶۵ [[هجری]] در زمان [[حکومت]] [[عبدالملک مروان]] پس از [[هلاکت]] [[یزید بن معاویه]] با [[شعار]] "[[یا لثارات الحسین]]" در [[شهر کوفه]] آغاز شد و از آنجا با چهار هزار نیروی [[جان]] بر کف آماده [[نبرد]] شده به جانب [[شام]] رهسپار گردیدند<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۳۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۸۳.</ref>.
حرکت و [[قیام]] این گروه در سال ۶۵ [[هجری]] در زمان [[حکومت]] [[عبدالملک مروان]] پس از [[هلاکت]] [[یزید بن معاویه]] با [[شعار]] «[[یا لثارات الحسین]]» در [[شهر کوفه]] آغاز شد و از آنجا با چهار هزار نیروی [[جان]] بر کف آماده [[نبرد]] شده به جانب [[شام]] رهسپار گردیدند<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۳۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۸۳.</ref>.


این گروه ابتدا وارد [[کربلا]] شدند و در آنجا بر فراز [[شهدای کربلا]] بسیار [[زیاد]] [[عزاداری]] کردند و سپس به راه [[شام]] عزیمت نموده و در [[عین الورده]] محل برخورد بین گروه [[توابین]] و [[سپاهیان]] [[شام]] به [[فرماندهی]] [[عبیدالله بن زیاد]] فرود آمدند. [[سلیمان بن صرد]] [[فرمانده سپاه]] برای [[مردم]] [[سخنرانی]] کرد و در آخر، خطاب به [[مردم]] گفت: "اگر من در این [[جنگ]] کشته شدم مسیب بن نجبه فزاری [[امیر]] و [[فرمانده لشکر]] است، اگر او هم کشته شد [[فرمانده سپاه]]، [[عبدالله بن سعد بن نفیل]] و اگر او نیز به [[شهادت]] رسید [[امیر سپاه]] [[عبدالله بن وال]] و بعد از او [[رفاعة بن شدّاد]] [[فرمانده سپاه]] خواهد بود". در پایان گفت: [[خداوند]] [[رحمت]] کند کسی را که به آنچه با [[خدا]] [[پیمان]] بسته است با [[صداقت]] و [[راستی]] عمل نماید<ref>{{عربی|"رحم الله امرءا صدق ما عاهد الله عليه"}}؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۹۷ و با تفاوتی کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۳۹.</ref>.
این گروه ابتدا وارد [[کربلا]] شدند و در آنجا بر فراز [[شهدای کربلا]] بسیار [[زیاد]] [[عزاداری]] کردند و سپس به راه [[شام]] عزیمت نموده و در [[عین الورده]] محل برخورد بین گروه [[توابین]] و [[سپاهیان]] [[شام]] به [[فرماندهی]] [[عبیدالله بن زیاد]] فرود آمدند. [[سلیمان بن صرد]] [[فرمانده سپاه]] برای [[مردم]] [[سخنرانی]] کرد و در آخر، خطاب به [[مردم]] گفت: «اگر من در این [[جنگ]] کشته شدم مسیب بن نجبه فزاری [[امیر]] و [[فرمانده لشکر]] است، اگر او هم کشته شد [[فرمانده سپاه]]، [[عبدالله بن سعد بن نفیل]] و اگر او نیز به [[شهادت]] رسید [[امیر سپاه]] [[عبدالله بن وال]] و بعد از او [[رفاعة بن شدّاد]] [[فرمانده سپاه]] خواهد بود». در پایان گفت: [[خداوند]] [[رحمت]] کند کسی را که به آنچه با [[خدا]] [[پیمان]] بسته است با [[صداقت]] و [[راستی]] عمل نماید<ref>{{عربی|«رحم الله امرءا صدق ما عاهد الله عليه»}}؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۹۷ و با تفاوتی کامل ابن اثیر، ج۲، ص۶۳۹.</ref>.


[[سلیمان بن صرد]] با این سخنان، روحِ [[مبارزه]] و جنگجویی و [[جهاد در راه خدا]] را در میان [[لشکریان]] خود قوت بخشید و مسیب بن نجبه فزاری را [[قائم مقام]] [[فرماندهی]] خود قرار داد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۰۵-۱۳۰۸.</ref>.
[[سلیمان بن صرد]] با این سخنان، روحِ [[مبارزه]] و جنگجویی و [[جهاد در راه خدا]] را در میان [[لشکریان]] خود قوت بخشید و مسیب بن نجبه فزاری را [[قائم مقام]] [[فرماندهی]] خود قرار داد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۳۰۵-۱۳۰۸.</ref>.
۲۴٬۴۶۴

ویرایش