قیام فرزندان امام حسن: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۲۷: خط ۲۷:


۴- [[علی بن الحسن بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب]] {{ع}}<ref>علی بن الحسن پدر حسین بن علی صاحب نهضت فخ است، که شرح حال او در جای خود ذکر خواهد شد.</ref>: کنیه او [[ابوالحسن]] و به او «علی خیر» و «علی عابد» می‌گفتند، و به او و همسرش [[زینب]] دختر عبدالله بن الحسن «زوج [[صالح]]» گفته می‌شد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۹۰.</ref>.
۴- [[علی بن الحسن بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب]] {{ع}}<ref>علی بن الحسن پدر حسین بن علی صاحب نهضت فخ است، که شرح حال او در جای خود ذکر خواهد شد.</ref>: کنیه او [[ابوالحسن]] و به او «علی خیر» و «علی عابد» می‌گفتند، و به او و همسرش [[زینب]] دختر عبدالله بن الحسن «زوج [[صالح]]» گفته می‌شد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۹۰.</ref>.
هنگامی که [[ریاح]] در [[مدینه]] [[فرزندان امام حسن]] {{ع}} را رندانی کرد، علی بن الحسن عابد در میان آنها نبود، فردای آن [[روز]] نزد ریاح آمد و ریاح به او گفت: چه حاجتی داری؟
 
گفت: آمده‌ام تا مرا با خویشانم به زندان ببری.
هنگامی که ریاح در [[مدینه]] [[فرزندان امام حسن]] {{ع}} را رندانی کرد، علی بن الحسن عابد در میان آنها نبود، فردای آن [[روز]] نزد ریاح آمد و ریاح به او گفت: چه حاجتی داری؟ گفت: آمده‌ام تا مرا با خویشانم به زندان ببری.
پس [[علی بن الحسن]] با آنان [[زندانی]] شد<ref>کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۲۲.</ref>.
پس [[علی بن الحسن]] با آنان [[زندانی]] شد<ref>کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۲۲.</ref>.


[[موسی بن عبدالله]] گوید: ما را در زندانی تاریک [[حبس]] کرده بودند که اوقات [[نماز]] را نمی‌شناختیم مگر به جزءهایی که [[علی بن الحسن]] قرائت می‌کرد.
[[موسی بن عبدالله]] گوید: ما را در زندانی تاریک [[حبس]] کرده بودند که اوقات [[نماز]] را نمی‌شناختیم مگر به جزءهایی که [[علی بن الحسن]] قرائت می‌کرد.
هنگامی که خواستند [[فرزندان امام حسن]] {{ع}} را نزد منصور ببرند [[غل]] و زنجیرهایی را برای بستن آنان آوردند و در میان آن بندها زنجیری سنگین بود که نزد هرکس می‌بردند از آن [[پرهیز]] می‌کرد؛ علی بن الحسن در حال نماز بود، وقتی نمازش تمام شد پای خود را دراز کرد و او را با آن بستند.
هنگامی که خواستند [[فرزندان امام حسن]] {{ع}} را نزد منصور ببرند [[غل]] و زنجیرهایی را برای بستن آنان آوردند و در میان آن بندها زنجیری سنگین بود که نزد هرکس می‌بردند از آن [[پرهیز]] می‌کرد؛ علی بن الحسن در حال نماز بود، وقتی نمازش تمام شد پای خود را دراز کرد و او را با آن بستند.
[[حسن بن جعفر]] گوید: هنگامی که زندانی شدیم حلقه بندهایی که ما را با آن بسته بودند، محکم نبود، هرگاه می‌خواستیم نماز بخوانیم و یا نخوانیم آنان را باز می‌کردیم و هرگاه می‌ترسیدیم که [[نگهبانان]] بیابند آنان را بر خود می‌بستیم، ولی علی بن الحسن چنین نمی‌کرد، عمویش [[عبدالله بن الحسن]] به او گفت: چرا تو چنین نمی‌کنی؟ گفت: نه به [[خدا]] [[سوگند]] آن را باز نکنم تا میان من و [[ابوجعفر منصور]] [[اجتماع]] شود و یکدیگر را نزد خدا [[ملاقات]] کنیم و خدا از او سؤال کند که چرا مرا در بند کرده است.
[[حسن بن جعفر]] گوید: هنگامی که زندانی شدیم حلقه بندهایی که ما را با آن بسته بودند، محکم نبود، هرگاه می‌خواستیم نماز بخوانیم و یا نخوانیم آنان را باز می‌کردیم و هرگاه می‌ترسیدیم که [[نگهبانان]] بیابند آنان را بر خود می‌بستیم، ولی علی بن الحسن چنین نمی‌کرد، عمویش [[عبدالله بن الحسن]] به او گفت: چرا تو چنین نمی‌کنی؟ گفت: نه به [[خدا]] [[سوگند]] آن را باز نکنم تا میان من و [[ابوجعفر منصور]] [[اجتماع]] شود و یکدیگر را نزد خدا [[ملاقات]] کنیم و خدا از او سؤال کند که چرا مرا در بند کرده است.


[[حسین بن نصر]] گوید: [[ابوجعفر]] آنان را شصت شب زندانی کرد به طوری که شب و [[روز]] را نمی‌دانستند، وقت [[نماز صبح]] را با [[تسبیح]] علی بن الحسن می‌فهمیدند؛ پس عبدالله بن الحسن ناله کرد و گفت: ای علی! نمی‌بینی که ما در چه وضعیتی از [[بلا]] هستیم، آیا از پروردگارت نمی‌خواهی که ما را از تنگی و بلا برهاند؟
[[حسین بن نصر]] گوید: [[ابوجعفر]] آنان را شصت شب زندانی کرد به طوری که شب و [[روز]] را نمی‌دانستند، وقت [[نماز صبح]] را با [[تسبیح]] علی بن الحسن می‌فهمیدند؛ پس عبدالله بن الحسن ناله کرد و گفت: ای علی! نمی‌بینی که ما در چه وضعیتی از [[بلا]] هستیم، آیا از پروردگارت نمی‌خواهی که ما را از تنگی و بلا برهاند؟
علی بن الحسن سکوتی طولانی کرد و گفت: ای عمو! ما را در [[بهشت]] درجه‌ای است که جز با [[صبر]] بر این [[بلایا]] و بزرگ‌تر به آن نمی‌رسیم، و برای [[ابو جعفر منصور]] هم در [[آتش]] جایگاهی است که به آن نرسد تا ما را به این بلایا و بزرگ‌تر گرفتار نکند؛ پس اگر خواهی صبر کن که دیری نگذرد و ما بمیریم و از این [[اندوه]] راحت شویم که گویا نبوده است، و اگر خواهی [[پروردگار]] عزوجل را بخوانیم تا اینکه تو را از این اندوه و [[غم]] [[نجات]] دهد و از آن عذابی که برای منصور در [[آتش]] است کاسته شود.
علی بن الحسن سکوتی طولانی کرد و گفت: ای عمو! ما را در [[بهشت]] درجه‌ای است که جز با [[صبر]] بر این [[بلایا]] و بزرگ‌تر به آن نمی‌رسیم، و برای [[ابو جعفر منصور]] هم در [[آتش]] جایگاهی است که به آن نرسد تا ما را به این بلایا و بزرگ‌تر گرفتار نکند؛ پس اگر خواهی صبر کن که دیری نگذرد و ما بمیریم و از این [[اندوه]] راحت شویم که گویا نبوده است، و اگر خواهی [[پروردگار]] عزوجل را بخوانیم تا اینکه تو را از این اندوه و [[غم]] [[نجات]] دهد و از آن عذابی که برای منصور در [[آتش]] است کاسته شود.
[[عبدالله بن الحسن]] گفت: نه بلکه [[صبر]] می‌کنیم.
[[عبدالله بن الحسن]] گفت: نه بلکه [[صبر]] می‌کنیم.
پس بیش از سه [[روز]] نگذشت که [[خداوند]] [[روح]] آنان را [[قبض]] کرد؛ و [[علی بن الحسن]] هفت روز مانده از [[محرم]] [[سال]] ۱۴۶ در حالی که چهل و پنج سال از [[عمر]] او گذشته بود از [[دنیا]] رفت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۹۲ - ۱۹۵.</ref>.
پس بیش از سه [[روز]] نگذشت که [[خداوند]] [[روح]] آنان را [[قبض]] کرد؛ و [[علی بن الحسن]] هفت روز مانده از [[محرم]] [[سال]] ۱۴۶ در حالی که چهل و پنج سال از [[عمر]] او گذشته بود از [[دنیا]] رفت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۹۲ - ۱۹۵.</ref>.


۵- [[عبدالله بن الحسن بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب]] {{ع}}: [[کنیه]] او [[ابوجعفر]] و مادرش [[ام عبدالله]] دختر [[عامر]]، و او [[برادر]] علی [[عابد]] است.
۵- [[عبدالله بن الحسن بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب]] {{ع}}: [[کنیه]] او [[ابوجعفر]] و مادرش [[ام عبدالله]] دختر [[عامر]]، و او [[برادر]] علی [[عابد]] است.
[[حرث بن اسحاق]] گوید: [[ریاح]] [[فرزندان امام حسن]] {{ع}} و [[محمد بن عبد الله بن عمرو]] را به «[[ربذه]]» نزد منصور می‌برد؛ هنگامی که به قصر نفیس رسیدند در سه میلی [[مدینه]] [[غل]] و زنجیرها را‌طلبید و بر هر یک از آنان بندی و زنجیری بست، حلقه بند عبدالله بن الحسن او را [[آزار]] می‌داد، برادرش علی بن الحسن به او گفت: زنجیری که تو را با آن بسته‌اند با زنجیر و بند من که گشادتر است عوض کن، پس چنین کردند و ریاح آنان را به ربذه برد.
[[حرث بن اسحاق]] گوید: [[ریاح]] [[فرزندان امام حسن]] {{ع}} و [[محمد بن عبد الله بن عمرو]] را به «[[ربذه]]» نزد منصور می‌برد؛ هنگامی که به قصر نفیس رسیدند در سه میلی [[مدینه]] [[غل]] و زنجیرها را‌طلبید و بر هر یک از آنان بندی و زنجیری بست، حلقه بند عبدالله بن الحسن او را [[آزار]] می‌داد، برادرش علی بن الحسن به او گفت: زنجیری که تو را با آن بسته‌اند با زنجیر و بند من که گشادتر است عوض کن، پس چنین کردند و ریاح آنان را به ربذه برد.
عبدالله بن الحسن [[روز دهم ذیحجه]] سال ۱۴۵ در سنّ چهل و شش سالگی از دنیا رفت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۹۶</ref>.
عبدالله بن الحسن [[روز دهم ذیحجه]] سال ۱۴۵ در سنّ چهل و شش سالگی از دنیا رفت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۹۶</ref>.


۶- عباس بن الحسن بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب {{ع}}: [[مادر]] او [[عایشه]] دختر [[طلحة بن عمر تیمی]] می‌باشد، او یکی از [[جوانان]] [[بنی‌هاشم]] است، هنگامی که او را بر درب خانه‌اش دستگیر کردند مادرش گفت: بگذارید او را ببوسم و در آغوش بگیرم.
۶- [[عباس بن الحسن بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب]]{{ع}}: [[مادر]] او [[عایشه]] دختر [[طلحة بن عمر تیمی]] می‌باشد، او یکی از [[جوانان]] [[بنی‌هاشم]] است، هنگامی که او را بر درب خانه‌اش دستگیر کردند مادرش گفت: بگذارید او را ببوسم و در آغوش بگیرم. گفتند: نه به [[خدا]] [[سوگند]] تا در دنیا زنده هستی، این ممکن نگردد.
گفتند: نه به [[خدا]] [[سوگند]] تا در دنیا زنده هستی، این ممکن نگردد.
عباس در سن سی و پنج سالگی هفت روز به آخر [[رمضان]] سال ۱۴۵ مانده در [[زندان]] از [[دنیا]] رفت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۹۷.</ref>.
عباس در سن سی و پنج سالگی هفت روز به آخر [[رمضان]] سال ۱۴۵ مانده در [[زندان]] از [[دنیا]] رفت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۹۷.</ref>.


۷- [[اسماعیل بن ابراهیم بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب]] {{ع}}: به او «طباطبا» گفته می‌شود؛ و گفته شده که این [[لقب]] فرزندش [[ابراهیم]] است.
۷- [[اسماعیل بن ابراهیم بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب]] {{ع}}: به او «طباطبا» گفته می‌شود؛ و گفته شده که این [[لقب]] فرزندش [[ابراهیم]] است.
مادرش ربیحه دختر [[محمد بن عبداللّه بن عبدالله بن ابی امیه]] می‌باشد.
مادرش ربیحه دختر [[محمد بن عبداللّه بن عبدالله بن ابی امیه]] می‌باشد.
[[عبداللّه بن موسی]] گوید: از [[عبدالرحمن]] بن ابی الموالی سؤال کردم و او با [[خاندان]] حسن بن الحسن در [[زندان]] بوده است، که [[صبر]] آنان در زندان چگونه بود؟
[[عبداللّه بن موسی]] گوید: از [[عبدالرحمن]] بن ابی الموالی سؤال کردم و او با [[خاندان]] حسن بن الحسن در [[زندان]] بوده است، که [[صبر]] آنان در زندان چگونه بود؟
گفت: [[شکیبا]] بودند و در بین آنان مردی بود همانند قطعه طلاکه هر چه در [[آتش]] گداخته می‌شد خلوصش زیاده می‌گردید و او اسماعیل بن ابراهیم بود که هرچه بلای او بیشتر می‌شد شکیبایی‌اش افزون می‌گردید<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۹۹.</ref>.
گفت: [[شکیبا]] بودند و در بین آنان مردی بود همانند قطعه طلاکه هر چه در [[آتش]] گداخته می‌شد خلوصش زیاده می‌گردید و او اسماعیل بن ابراهیم بود که هرچه بلای او بیشتر می‌شد شکیبایی‌اش افزون می‌گردید<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۹۹.</ref>.


۸- [[محمد بن ابراهیم بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب]] {{ع}}: [[مادر]] او عالیه خوانده می‌شد. محمد را به خاطر [[زیبایی]] و جمالش «دیباج اصغر» می‌نامیدند.
۸- [[محمد بن ابراهیم بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب]] {{ع}}: [[مادر]] او عالیه خوانده می‌شد. محمد را به خاطر [[زیبایی]] و جمالش «دیباج اصغر» می‌نامیدند.
هنگامی که [[فرزندان امام حسن]] [[مجتبی]] {{ع}} را نزد [[ابوجعفر منصور]] آوردند، منصور نگاهی به محمد بن ابراهیم بن حسن کرد و گفت: تو دیباج اصغر هستی؟
 
گفت: آری.
هنگامی که [[فرزندان امام حسن]] [[مجتبی]] {{ع}} را نزد [[ابوجعفر منصور]] آوردند، منصور نگاهی به محمد بن ابراهیم بن حسن کرد و گفت: تو دیباج اصغر هستی؟ گفت: آری.
 
منصور گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] تو را به گونه‌ای بکشم که هیچ یک از آنان را آن‌گونه نکشته باشم.
منصور گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] تو را به گونه‌ای بکشم که هیچ یک از آنان را آن‌گونه نکشته باشم.
آنگاه دستور داد پایه و ستونی را خراب کرده و او را زیر آن نهاد و ستون را روی او قرار دادند در حالی که او زنده بود.
آنگاه دستور داد پایه و ستونی را خراب کرده و او را زیر آن نهاد و ستون را روی او قرار دادند در حالی که او زنده بود.
[[زبیر بن بلال]] [[حدیث]] کرده است: [[مردم]] نزد محمد می‌آمدند و حسن و زیبایی او را نظاره می‌کردند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۲۰۰.</ref>.
[[زبیر بن بلال]] [[حدیث]] کرده است: [[مردم]] نزد محمد می‌آمدند و حسن و زیبایی او را نظاره می‌کردند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۲۰۰.</ref>.


۹-[[علی بن محمد بن عبداللّه بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب]] {{ع}}: مادرش [[ام‌سلمه]] دختر [[حسن بن حسن بن علی]] می‌باشد.
۹-[[علی بن محمد بن عبداللّه بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب]] {{ع}}: مادرش [[ام‌سلمه]] دختر [[حسن بن حسن بن علی]] می‌باشد.
پدرش او و برادرش [[موسی بن عبد الله]] را به [[مصر]] فرستاد، علی دستگیر و موسی [[نجات]] پیدا کرد.
پدرش او و برادرش [[موسی بن عبد الله]] را به [[مصر]] فرستاد، علی دستگیر و موسی [[نجات]] پیدا کرد.
پس علی را با خویشانش نزد منصور آوردند و منصور آنان را [[زندانی]] کرد و با آنان بود تا از دنیا رفت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۲۰۱.</ref>.
پس علی را با خویشانش نزد منصور آوردند و منصور آنان را [[زندانی]] کرد و با آنان بود تا از دنیا رفت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۲۰۱.</ref>.
۱۰ -[[محمد بن عبدالله بن عمرو بن عثمان]]: او [[برادر]] مادریِ [[عبدالله بن الحسن]] بود و عبدالله او را بسیار [[دوست]] می‌داشت؛ [[مادر]] او [[فاطمه]] [[دختر حسین]] {{ع}} است.
۱۰ -[[محمد بن عبدالله بن عمرو بن عثمان]]: او [[برادر]] مادریِ [[عبدالله بن الحسن]] بود و عبدالله او را بسیار [[دوست]] می‌داشت؛ [[مادر]] او [[فاطمه]] [[دختر حسین]] {{ع}} است.
هنگامی که [[عبدالله بن الحسن]] کشته شد، او نیز کشته گردید<ref>مقاتل الطالبیین، ص۲۰۲.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۳۵۸.</ref>
هنگامی که [[عبدالله بن الحسن]] کشته شد، او نیز کشته گردید<ref>مقاتل الطالبیین، ص۲۰۲.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۳۵۸.</ref>


۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش