سیاست در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

۴٬۸۳۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۳
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۳: خط ۴۳:
* سومین دسته از تعاریف، سیاست را از مقوله [[علم]] و [[آگاهی]] می‌داند. مک آیور، در [[کتاب جامعه]] و [[حکومت]]، در بیان رمزآلودی، می‌نویسد: “سیاست [[علمی]] است که به ما می‌آموزد، چه کسی می‌برد، چه می‌برد، کجا می‌برد، چگونه و چرا می‌برد؟ ”<ref>مک آیور، جامعه و حکومت، ترجمه ابراهیم علی کنی، ص۲۹.</ref>. [[عبدالحمید]] ابوالحمد، استاد [[علوم سیاسی]] [[دانشگاه]] [[تهران]] می‌نویسد: “سیاست علمی است که همه شکل‌های رابطه‌های قدرت را در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون بر می‌رسد و جهت و چگونگی اعمال این قدرت را می‌نمایاند”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۹.</ref>. [[علی شریعتی]]، در تعبیر متفاوتی سیاست را مشترک عبارت از: “خودآگاهی انسان نسبت به محیط و [[جامعه]] و [[سرنوشت]] مشترک و [[زندگی]] مشترک خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند و به آن وابسته است”<ref>شریعتی، علی، تاریخ ادیان، انتشارات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی، ۱۳۴۸، ص۱۱.</ref> می‌داند. [[ابوعلی سینا]]، [[فیلسوف]] [[مسلمان]] و شهیر [[ایرانی]] می‌گوید: “سیاست، یکی از اقسام [[حکمت عملی]] است و آن، علم به [[مصالح]] جماعتی است که در شهری و کشوری [[اجتماع]] کرده‌اند بر مبنای [[تعاون]] و بقای نوع و [[رفاه]] زندگی افراد و آن بر دو قسم است، یکی آنکه متعلق به [[ملک]] و [[سلطنت]] است که آن را [[علم سیاست]] نامند و دیگر آنچه متعلق به [[شرایع آسمانی]] و [[احکام الهی]] و دستورهای [[انبیا]] و [[اولیا]] است که علم نوامیس نامیده می‌شود”<ref>بوعلی، قانون، ج۲، ص۱۹۴.</ref>. علاوه بر آنکه همه این تعاریف، تنها ناظر به جنبه [[علمی]] سیاست‌اند؛ مک آیور [[منافع]] را محور سیاست می‌داند؛ در حالی‌که خدمت‌رسانی، [[ایثار]] و [[هدایت]]، جنبه‌های انکارناپذیر سیاست می‌باشند. تعریف ابو الحمد نیز در عین حال که بسیاری از امتیازات تعریف سیاست صحیح را داراست از نوعی تعمیم به [[روابط انسانی]] و غیرانسانی برخوردار می‌باشد؛ همچنین در تعریفی که دکتر [[علی شریعتی]] ارائه می‌دهد، سیاست را به تمامی حوزه‌های [[علوم اجتماعی]] سرایت داده و تفاوت میان سیاست و دیگر علوم اجتماعی را کم‌رنگ می‌کند که علاوه بر آن، تعبیر [[خودآگاهی]]، حکایت از نگاه درون گرایانه و فرد محور به [[انسان]] است. سرانجام [[بوعلی سینا]] نیز هرچند در نگاه کلی سیاست را علم به [[مصالح]] معرفی می‌کند؛ ولی در [[مقام]] بیان انواع، آن را علم [[اداره حکومت]] و سلطنت می‌داند.
* سومین دسته از تعاریف، سیاست را از مقوله [[علم]] و [[آگاهی]] می‌داند. مک آیور، در [[کتاب جامعه]] و [[حکومت]]، در بیان رمزآلودی، می‌نویسد: “سیاست [[علمی]] است که به ما می‌آموزد، چه کسی می‌برد، چه می‌برد، کجا می‌برد، چگونه و چرا می‌برد؟ ”<ref>مک آیور، جامعه و حکومت، ترجمه ابراهیم علی کنی، ص۲۹.</ref>. [[عبدالحمید]] ابوالحمد، استاد [[علوم سیاسی]] [[دانشگاه]] [[تهران]] می‌نویسد: “سیاست علمی است که همه شکل‌های رابطه‌های قدرت را در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون بر می‌رسد و جهت و چگونگی اعمال این قدرت را می‌نمایاند”<ref>ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۹.</ref>. [[علی شریعتی]]، در تعبیر متفاوتی سیاست را مشترک عبارت از: “خودآگاهی انسان نسبت به محیط و [[جامعه]] و [[سرنوشت]] مشترک و [[زندگی]] مشترک خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند و به آن وابسته است”<ref>شریعتی، علی، تاریخ ادیان، انتشارات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی، ۱۳۴۸، ص۱۱.</ref> می‌داند. [[ابوعلی سینا]]، [[فیلسوف]] [[مسلمان]] و شهیر [[ایرانی]] می‌گوید: “سیاست، یکی از اقسام [[حکمت عملی]] است و آن، علم به [[مصالح]] جماعتی است که در شهری و کشوری [[اجتماع]] کرده‌اند بر مبنای [[تعاون]] و بقای نوع و [[رفاه]] زندگی افراد و آن بر دو قسم است، یکی آنکه متعلق به [[ملک]] و [[سلطنت]] است که آن را [[علم سیاست]] نامند و دیگر آنچه متعلق به [[شرایع آسمانی]] و [[احکام الهی]] و دستورهای [[انبیا]] و [[اولیا]] است که علم نوامیس نامیده می‌شود”<ref>بوعلی، قانون، ج۲، ص۱۹۴.</ref>. علاوه بر آنکه همه این تعاریف، تنها ناظر به جنبه [[علمی]] سیاست‌اند؛ مک آیور [[منافع]] را محور سیاست می‌داند؛ در حالی‌که خدمت‌رسانی، [[ایثار]] و [[هدایت]]، جنبه‌های انکارناپذیر سیاست می‌باشند. تعریف ابو الحمد نیز در عین حال که بسیاری از امتیازات تعریف سیاست صحیح را داراست از نوعی تعمیم به [[روابط انسانی]] و غیرانسانی برخوردار می‌باشد؛ همچنین در تعریفی که دکتر [[علی شریعتی]] ارائه می‌دهد، سیاست را به تمامی حوزه‌های [[علوم اجتماعی]] سرایت داده و تفاوت میان سیاست و دیگر علوم اجتماعی را کم‌رنگ می‌کند که علاوه بر آن، تعبیر [[خودآگاهی]]، حکایت از نگاه درون گرایانه و فرد محور به [[انسان]] است. سرانجام [[بوعلی سینا]] نیز هرچند در نگاه کلی سیاست را علم به [[مصالح]] معرفی می‌کند؛ ولی در [[مقام]] بیان انواع، آن را علم [[اداره حکومت]] و سلطنت می‌داند.
* دسته‌ای دیگر از تعاریف، سیاست را مفهومی فراگیر و دربرگیرنده نیازهای [[زندگی اجتماعی]] می‌دانند. چنانچه رابرت دال می‌گوید: “سیاست، یکی از حقایق غیر قابل اجتناب [[زندگی]] [[بشر]] است. [[انسان‌ها]] در هر لحظه از [[زمان]] به نوعی با مسائل [[سیاسی]] درگیر می‌باشند”<ref>دال، رابرت، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان، ص۱.</ref>. عنصرالمعالی کیکاووس بن وشمگیر، در قابوس‌نامه سیاست را همهٔ وظیفه‌هایی می‌داند که بر عهده [[پادشاه]] است و در این میان، مهم‌ترین [[وظیفه]] پادشاه را [[فرمان]] دادن معرفی می‌کند و فرمان دادن را به کار بردن [[زور]] و قدرت‌نمایی را، هسته اصلی سیاست می‌داند<ref>در قابوس‌نامه می‌نویسد: “پس پادشاه که وی را فرمان‌روایی نبود. او پادشاه نبود، چنانکه میان او و دیگران فرق است، باید که در فرمان دادن نیز فرق بود که نظام ملک ملکان، اندر فرمان‌روایی باشد و فرمان‌روایی جز با سیاست نبود؛ پس در سیاست نمودن تقصیر نباید کرد تا امرها روان بود و شغل‌ها بی تقصیر” (قابوس‌نامه به تصحیح: غلامحسین یوسفی، ص۲۳۲).</ref>. بنابراین، ملاحظه می‌کنید که [[دانشمندان]] [[علوم سیاسی]] بر تعریف واحد و جامعی از [[سیاست]]، [[اتفاق نظر]] ندارند و برخی تعاریف ارائه شده، فاصلهٔ مفهومی زیادی با هم دارند. ازاین‌رو، در [[مقام]] [[تبیین]] و تحلیل [[نظام سیاسی اسلام]]، دستیابی به تعریف مناسبی از سیاست، نه تنها مشکلی ندارد؛ بلکه [[ضرورت]] آشکار آن محسوس می‌باشد.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۲.</ref>
* دسته‌ای دیگر از تعاریف، سیاست را مفهومی فراگیر و دربرگیرنده نیازهای [[زندگی اجتماعی]] می‌دانند. چنانچه رابرت دال می‌گوید: “سیاست، یکی از حقایق غیر قابل اجتناب [[زندگی]] [[بشر]] است. [[انسان‌ها]] در هر لحظه از [[زمان]] به نوعی با مسائل [[سیاسی]] درگیر می‌باشند”<ref>دال، رابرت، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان، ص۱.</ref>. عنصرالمعالی کیکاووس بن وشمگیر، در قابوس‌نامه سیاست را همهٔ وظیفه‌هایی می‌داند که بر عهده [[پادشاه]] است و در این میان، مهم‌ترین [[وظیفه]] پادشاه را [[فرمان]] دادن معرفی می‌کند و فرمان دادن را به کار بردن [[زور]] و قدرت‌نمایی را، هسته اصلی سیاست می‌داند<ref>در قابوس‌نامه می‌نویسد: “پس پادشاه که وی را فرمان‌روایی نبود. او پادشاه نبود، چنانکه میان او و دیگران فرق است، باید که در فرمان دادن نیز فرق بود که نظام ملک ملکان، اندر فرمان‌روایی باشد و فرمان‌روایی جز با سیاست نبود؛ پس در سیاست نمودن تقصیر نباید کرد تا امرها روان بود و شغل‌ها بی تقصیر” (قابوس‌نامه به تصحیح: غلامحسین یوسفی، ص۲۳۲).</ref>. بنابراین، ملاحظه می‌کنید که [[دانشمندان]] [[علوم سیاسی]] بر تعریف واحد و جامعی از [[سیاست]]، [[اتفاق نظر]] ندارند و برخی تعاریف ارائه شده، فاصلهٔ مفهومی زیادی با هم دارند. ازاین‌رو، در [[مقام]] [[تبیین]] و تحلیل [[نظام سیاسی اسلام]]، دستیابی به تعریف مناسبی از سیاست، نه تنها مشکلی ندارد؛ بلکه [[ضرورت]] آشکار آن محسوس می‌باشد.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۲.</ref>
==[[سیاست]]==
واژۀ «سیاست» معادل کلمۀ «Politic» و ریشۀ لاتین آن «Polis» است که به معنای [[شهر]] و [[شهروندی]] و [[قانون اساسی]] و [[ساختار سیاسی]] آمده است<ref>سیاست، ص۷؛ نظریه‌های دولت، ص۳۰.</ref>. سیاست واژه‌ای [[عربی]] و از ریشۀ «ساس، یسوس» گرفته شده است. در لغت به معنای [[حکومت]]، [[ریاست]]، [[امر و نهی]]، سزا و [[تنبیه]]، پرورش و پروراندن و پرداختن به امور [[مردم]] بر طبق مصالحشان آمده است<ref>لغت‌نامه دهخدا، واژۀ سیاست.</ref>. در متون و [[منابع دینی]]، واژۀ سیاست، به دفعات به کار رفته است. از این رو، [[تدبیر امر]] [[جامعه]] و [[اعمال]] سیاست، از خصایص [[رهبران الهی]] است که به واسطۀ آن، [[انسان‌ها]] در مسیر [[هدف خلقت]] [[تربیت]] می‌شوند.
بر حسب [[روایات اسلامی]]، سیاست و حکومت شعبه‌ای از [[امامت]] است و یکی از [[ویژگی‌های امام]]، [[آگاهی]] به سیاست است<ref>اصول کافی، ج۱، ص۲۰۲.</ref>. میان [[دین]] و سیاست مرزی وجود ندارد {{متن حدیث|فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ}}<ref>اصول کافی، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. بر اساس این [[روایت]]، امور دین و [[دنیا]] به [[پیامبران]] و رهبرای [[الهی]] واگذار شده تا انسان‌ها را [[هدایت]] و تربیت کنند. به هر حال، در روایات اسلامی ویژگی‌های سیاست [[اسلامی]]، تبیین شده است<ref>میزان الحکمه، ج۴، ص۵۸۴.</ref>.
معنای اصطلاحی سیاست، نزد [[متفکران اسلامی]] عبارت است از [[مدیریت]] و [[رهبری جامعه]]، در جهت [[مصالح مادی و معنوی]] در سیاست اسلامی، غایتمندی و آهنگ حرکت به سمت [[آرمان]]، نهفته است و [[حاکم]] ضمن توجه به واقعیت‌های جامعه، راه‌های وصول به [[هدف]] را فراروی جامعه، قرار می‌دهد. در این نوع از سیاست به دو بُعد مادی و [[معنوی]] [[انسان]] توجه شده است و [[حاکم اسلامی]]، در جهت [[شکوفایی]] هر دو بعد از [[حیات انسانی]] [[کوشش]] می‌کند. در سیاست اسلامی، جهت‌گیری سیاست، به سوی [[نظام ارزشی]] است و طبعاً ادارة مدبّرانۀ [[امور جامعه]]، مستلزم آن است که کسانی که تربیت شدۀ دین و دارای صلاحیت‌های [[اخلاقی]] هستند، عهده‌دار [[ادارۀ جامعه]] شوند<ref>فقه سیاسی، ج۲، ص۵۱.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۱۴۸.</ref>
==[[سیاست کجدار مریز]]==
روشی در عرصۀ بین‌المللی که بر اتخاذ دو رویکرد [[مبارزه]] و [[سازش]] نسبی تأکید می‌کند. طرفداران این روش ([[سیاست]] کج‌دار و مریز) که سیاست [[مسالمت]] و سازش را به طور نسبی، منطقی می‌انگارند، بر این باورند که می‌توان از هر دو [[شیوه جنگ]] و [[گریز]] و سیاست کجدار و مریز به تناسب شرایط [[زمان]] و [[قدرت]] [[دشمن]] استفاده نمود و گهی [[ستیز]] و گاه سازش را برگزید!
این روش در [[حقیقت]] همان سیاست [[انعطاف‌پذیری]] و [[تقیه]] در [[اسلام]] است که در عرصه [[تنازع]] بقا برای [[حفظ]] [[حیات]]، [[جنگ]] و گریز را اجتناب‌ناپذیر می‌کند. صرف نظر از ارزیابی مبنا و [[منطق]] [[دینی]] و [[تجربی]] آن اصولاً، نتیجه مطلوب حامیان سیاست سازش را به دست نمی‌دهد و اجتناب‌ناپذیری [[غرب‌ستیزی]] و استکبار‌زدایی را [[نفی]] نمی‌کند<ref>فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۵۱.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۱۴۹.</ref>


== پرسش مستقیم ==
== پرسش مستقیم ==
۷۳٬۲۳۷

ویرایش