جز
جایگزینی متن - 'دست' به 'دست'
جز (جایگزینی متن - ' آنکه ' به ' آنکه ') |
جز (جایگزینی متن - 'دست' به 'دست') |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
ایوب و [[یونس]] از [[حسن]] ([[بصری]]) از [[احنف بن قیس]] [[روایت]] میکنند که میگفت: [[سلاح]] برداشته قصد [[یاری]] این [[مرد]]- [[علی بن ابیطالب]] - را داشتم، [[ابوبکره]] به دیدارم آمده گفت: احتف! چه قصدی داری؟ گفتم: میخواهم به [[یاری]] پسر عموی [[رسول خدا]] یعنی [[علی ابن ابیطالب]] بروم، [[ابوبکره]] به من گفت: احتف! برگرد، از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم فرمود: "وقتی دو [[مسلمان]]، [[شمشیر]] کشیده، صفآرايی کنند، کشتهشده و کشنده هر دو در [[آتش]] باشند". گفتم، یا گفته شد، یا [[رسول الله]]! کشتهشده چرا باید در [[آتش]] باشد؟ فرمود: "از آنرو که کشتهشده هم قصد کشتن کشنده را داشته است"<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۸، ص۱۶۹- ۱۷۰؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۸، ص۹۲؛ سنن ابی داوود، ابن اشعث سجستانی، ج۲، ص۳۰۶؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۰- ۵۱.</ref>. | ایوب و [[یونس]] از [[حسن]] ([[بصری]]) از [[احنف بن قیس]] [[روایت]] میکنند که میگفت: [[سلاح]] برداشته قصد [[یاری]] این [[مرد]]- [[علی بن ابیطالب]] - را داشتم، [[ابوبکره]] به دیدارم آمده گفت: احتف! چه قصدی داری؟ گفتم: میخواهم به [[یاری]] پسر عموی [[رسول خدا]] یعنی [[علی ابن ابیطالب]] بروم، [[ابوبکره]] به من گفت: احتف! برگرد، از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم فرمود: "وقتی دو [[مسلمان]]، [[شمشیر]] کشیده، صفآرايی کنند، کشتهشده و کشنده هر دو در [[آتش]] باشند". گفتم، یا گفته شد، یا [[رسول الله]]! کشتهشده چرا باید در [[آتش]] باشد؟ فرمود: "از آنرو که کشتهشده هم قصد کشتن کشنده را داشته است"<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۸، ص۱۶۹- ۱۷۰؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۸، ص۹۲؛ سنن ابی داوود، ابن اشعث سجستانی، ج۲، ص۳۰۶؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۰- ۵۱.</ref>. | ||
با این حال هنگامی که [[علی]] {{ع}} پس از [[جنگ جمل]] وارد [[بصره]] شد [[عبدالرحمان بن ابی بکره]] همراه [[امان]] داده شدهها برای [[بیعت]] نزد آن [[حضرت]] آمدند. [[علی]] {{ع}} از وضع و حال [[پدر]] وی جویا شد، عبدالرحمان [[سوگند]] یاد کرد پدرش [[بیمار]] میباشد و از علاقه [[پدر]] نسبت به آن [[حضرت]] [[سخن]] گفت. [[علی]] {{ع}} به [[دیدار]] [[ابوبکره]] رفت و فرمود: "نشستی و [[منتظر]] نتیجه ماندی!؟" [[ابوبکره]] | با این حال هنگامی که [[علی]] {{ع}} پس از [[جنگ جمل]] وارد [[بصره]] شد [[عبدالرحمان بن ابی بکره]] همراه [[امان]] داده شدهها برای [[بیعت]] نزد آن [[حضرت]] آمدند. [[علی]] {{ع}} از وضع و حال [[پدر]] وی جویا شد، عبدالرحمان [[سوگند]] یاد کرد پدرش [[بیمار]] میباشد و از علاقه [[پدر]] نسبت به آن [[حضرت]] [[سخن]] گفت. [[علی]] {{ع}} به [[دیدار]] [[ابوبکره]] رفت و فرمود: "نشستی و [[منتظر]] نتیجه ماندی!؟" [[ابوبکره]] دست بر سینه نهاده و گفت: "درد آشکار دارم"، [[علی]] {{ع}} عذر او را پذیرفت و [[ولایت]] [[بصره]] را هم به او پیشنهاد کرد، [[ابوبکره]] عذر آورده (و نپذیرفت) ولی پیشنهاد نمود و گفت: "از [[خاندان]] خویش مردی را که [[مردم]] با او آسوده باشند برگزین و من هم [[مشاور]] او خواهم بود". | ||
پس [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[ابن عباس]] را به استانداری برگزید و زیاد، [[برادر]] [[مادری]] [[ابوبکره]]، را که در [[جنگ]] هم شرکت نداشت به عنوان کاتب [[ابن عباس]] [[منصوب]] نمود<ref>الجمل، شیخ مفید، ۴۲۰- ۴۲۱؛ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۲۵۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۱.</ref>. | پس [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[ابن عباس]] را به استانداری برگزید و زیاد، [[برادر]] [[مادری]] [[ابوبکره]]، را که در [[جنگ]] هم شرکت نداشت به عنوان کاتب [[ابن عباس]] [[منصوب]] نمود<ref>الجمل، شیخ مفید، ۴۲۰- ۴۲۱؛ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۲۵۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۱.</ref>. | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
== [[ابوبکره]] و [[معاویه]] == | == [[ابوبکره]] و [[معاویه]] == | ||
هنگامی که [[بسر بن ارطاة]] بعد از [[شهادت علی]] {{ع}} بر [[بصره]] | هنگامی که [[بسر بن ارطاة]] بعد از [[شهادت علی]] {{ع}} بر [[بصره]] دست یافت، [[فرزندان]] زیاد را [[اسیر]] کرد و به زیاد نوشت: اگر خود را [[تسلیم]] نکند [[فرزندان]] او را خواهد کشت زیاد از آمدن و [[تسلیم شدن]] خودداری کرد و بسر نیز خواست تا [[فرزندان]] زیاد را به [[قتل]] برساند. [[ابوبکره]] - [[برادر]] [[مادری]] [[زیاد]]- نزد بسر آمد و گفت: اینان را بدون هیچ گناهی دستگیر کردهای، با آنکه یکی از شرایط [[صلح]] [[معاویه]] و [[امام حسن]] آن بود که [[اصحاب علی]] {{ع}} در همه جا [[آزاد]] باشند؛ بسر نیز به او مهلت داد تا برای خلاصی آنها از [[معاویه]] [[نامه]] بیاورد. | ||
[[ابوبکره]] نزد [[معاویه]] رفت. وقتی بر [[معاویه]] وارد شد گفت: {{عربی|السلام عليك يا امير الفاسقين ولا رحمة الله و بركاته}}! ای [[معاویه]]! از [[خدا]] بترس و بدان هر روز و شبی که بر تو میگذرد جز این نیست که از [[دنیا]] فاصله گرفتهای و به [[آخرت]] نزدیک میشوی و [[مرگ]] در تعقیب توست که نمیتوانی از چنگالش فرار کنی؛ چقدر نزدیک است که به این مطلب [[یقین]] پیدا کنی و [[مرگ]] تو را در یابد. آنچه ما و تو در آن به سر میبریم از بین میرود و آنچه به سوی آن میرویم پایدار میماند چه [[نیک]] و چه بد؛ از [[خداوند]] آرزوی خیر نموده و از [[بدی]] به او [[پناه]] میبریم. این سخنان را گفت و بدون آنکه سخنی دیگر بگوید، ساعتی آرام نشست. [[معاویه]] به او گفت: "دیدار با ما تو را به این جا کشانده یا درخواست دیگری داری که به اینجا آمدهای؟" | [[ابوبکره]] نزد [[معاویه]] رفت. وقتی بر [[معاویه]] وارد شد گفت: {{عربی|السلام عليك يا امير الفاسقين ولا رحمة الله و بركاته}}! ای [[معاویه]]! از [[خدا]] بترس و بدان هر روز و شبی که بر تو میگذرد جز این نیست که از [[دنیا]] فاصله گرفتهای و به [[آخرت]] نزدیک میشوی و [[مرگ]] در تعقیب توست که نمیتوانی از چنگالش فرار کنی؛ چقدر نزدیک است که به این مطلب [[یقین]] پیدا کنی و [[مرگ]] تو را در یابد. آنچه ما و تو در آن به سر میبریم از بین میرود و آنچه به سوی آن میرویم پایدار میماند چه [[نیک]] و چه بد؛ از [[خداوند]] آرزوی خیر نموده و از [[بدی]] به او [[پناه]] میبریم. این سخنان را گفت و بدون آنکه سخنی دیگر بگوید، ساعتی آرام نشست. [[معاویه]] به او گفت: "دیدار با ما تو را به این جا کشانده یا درخواست دیگری داری که به اینجا آمدهای؟" |