جز
جایگزینی متن - 'دست' به 'دست'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'دست' به 'دست') |
||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
طلحه و زبیر او را فراخواندند و از رأیش باز داشتند و بر خروج وادارش کردند و به [[مخالفت با علی]] {{ع}} همراه طلحه و زبیر و گروهی انبوه رهسپار [[بصره]] شد<ref>[[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۰۷-۱۱۷.</ref>. | طلحه و زبیر او را فراخواندند و از رأیش باز داشتند و بر خروج وادارش کردند و به [[مخالفت با علی]] {{ع}} همراه طلحه و زبیر و گروهی انبوه رهسپار [[بصره]] شد<ref>[[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص۱۰۷-۱۱۷.</ref>. | ||
امام هنگام آگاهی از خروج «طلحه» و «زبیر» به سوی بصره برای [[جنگ]] فرمود: «تاکنون [[تهدید]] به [[جنگ]] نمیشدم و کسی مرا از ضرب [[شمشیر]] نمیترسانید و من به همان [[وعده]] نصرتی که پروردگارم به من داده [[اطمینان]] دارم. به [[خدا]] [[سوگند]] او ([[طلحه]]) برای [[خونخواهی عثمان]] با [[عجله]] | امام هنگام آگاهی از خروج «طلحه» و «زبیر» به سوی بصره برای [[جنگ]] فرمود: «تاکنون [[تهدید]] به [[جنگ]] نمیشدم و کسی مرا از ضرب [[شمشیر]] نمیترسانید و من به همان [[وعده]] نصرتی که پروردگارم به من داده [[اطمینان]] دارم. به [[خدا]] [[سوگند]] او ([[طلحه]]) برای [[خونخواهی عثمان]] با [[عجله]] دست به کار نشد جز اینکه میترسید از او [[خون عثمان]] مطالبه شود زیرا او خود متهم به [[قتل عثمان]] است و در میان [[مردم]] از او حریصتر بر کشتن [[عثمان]] یافت نمیشد، اما او برای به [[شک]] انداختن [[مسلمانان]] و [[اشتباه]] اندازی و مغالطه کاری، گروهی را (به عنوان [[خونخواهی]] او) اطراف خویش گرد آورد و سوگند به خدا او میبایست درباره «عثمان» یکی از سه کار را انجام میداد ولی نکرد زیرا پسر [[عفان]] [[ستمکار]] بود- چنانکه او میاندیشید- سزاوار بود که با کشندگان او [[همکاری]] کند، و از یارانش دوری و به [[مبارزه]] با آن بپردازد و اگر [[مظلوم]] بود باز سزاوار این بود که از کشته شدن او جلوگیری کند و در مورد کارهایش عذرهای موجهی ارائه دهد، و چنانچه در این مورد [[شک و تردید]] داشت خوب بود کناره میگرفت و به گوشهای [[پناه]] میبرد و مردم را با او به حال خود میگذاشت اما او هیچ کدام از این سه را انجام نداد به کاری دست زد که دلیل روشنی برای آن نداشت و عذرهائی که برای آن میآورد قابل پذیرش نیست»<ref>{{متن حدیث|قَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لاَ أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ وَ أَنَا عَلَى مَا وَعَدَنِي رَبِّي مِنَ اَلنَّصْرِ وَ اَللَّهِ مَا اِسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّداً لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثْمَانَ إِلاَّ خَوْفاً مِنْ أَنْ يُطَالَبَ بِدَمِهِ لِأَنَّهُ كَانَ مَظِنَّتَهُ وَ لَمْ يَكُنْ فِي اَلْقَوْمِ أَحْرَصُ عَلَيْهِ مِنْهُ فَأَرَادَ أَنْ يُغَالِطَ بِمَا أَجْلَبَ فِيهِ لِيَلْتَبِسَ اَلْأَمْرُ وَ يَقَعَ اَلشَّكُّ وَ وَ اَللَّهِ مَا صَنَعَ فِي أَمْرِ عُثْمَانَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلاَثٍ لَئِنْ كَانَ اِبْنُ عَفَّانَ ظَالِماً كَمَا كَانَ يَزْعُمُ لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يُؤَازِرَ قَاتِلِيهِ أَوْ يُنَابِذَ نَاصِرِيهِ وَ لَئِنْ كَانَ مَظْلُوماً لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَكُونَ مِنَ اَلْمُنَهْنِهِينَ عَنْهُ وَ اَلْمُعَذِّرِينَ فِيهِ وَ لَئِنْ كَانَ فِي شَكٍّ مِنَ اَلْخَصْلَتَيْنِ لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَعْتَزِلَهُ وَ يَرْكُدَ جَانِباً وَ يَدَعَ اَلنَّاسَ مَعَهُ فَمَا فَعَلَ وَاحِدَةً مِنَ اَلثَّلاَثِ وَ جَاءَ بِأَمْرٍ لَمْ يُعْرَفْ بَابُهُ وَ لَمْ يَسْلَمْ مَعَاذِيرُهُ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳، فیض الاسلام.</ref> | ||
«مدائنی» در کتاب «[[مقتل عثمان (کتاب)|مقتل عثمان]]» آورده که طلحه سه [[روز]] از [[دفن]] عثمان مانع گردید و نیز نقل کرده که «[[حکیم بن حزام]]» و «[[جبیر بن مطعم]]» از علی {{ع}} بر دفن عثمان کمک خواستند، اما [[طلحه]] عدهای را بر سر راه گماشت که اگر خواستند او را [[دفن]] کنند آنها را سنگباران کنند، چند نفر از [[خاندان]] [[عثمان]] جنازه او را بیرون آوردند و میخواستند در کنار دیواری که به «حش [[کوکب]]» معروف بود به [[خاک]] بسپارند اما هنگامی که به آنجا رسیدند به وسیله افراد طلحه جنازه سنگباران شد! و خواستند جنازه را ببرند. | «مدائنی» در کتاب «[[مقتل عثمان (کتاب)|مقتل عثمان]]» آورده که طلحه سه [[روز]] از [[دفن]] عثمان مانع گردید و نیز نقل کرده که «[[حکیم بن حزام]]» و «[[جبیر بن مطعم]]» از علی {{ع}} بر دفن عثمان کمک خواستند، اما [[طلحه]] عدهای را بر سر راه گماشت که اگر خواستند او را [[دفن]] کنند آنها را سنگباران کنند، چند نفر از [[خاندان]] [[عثمان]] جنازه او را بیرون آوردند و میخواستند در کنار دیواری که به «حش [[کوکب]]» معروف بود به [[خاک]] بسپارند اما هنگامی که به آنجا رسیدند به وسیله افراد طلحه جنازه سنگباران شد! و خواستند جنازه را ببرند. |