حدیث غدیر از دیدگاه اهل سنت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


== امامت علی و خلافت خلفا ==
== علمای اهل سنت و حدیث غدیر ==
بسیاری از علمای اهل سنت، [[دلالت حدیث غدیر]] را بر [[امامت حضرت علی]]{{ع}} پذیرفته و بر این مطلب تصریح کرده‌اند:
 
۱. [[ابوحامد غزالی]] می‌نویسد: از خطبه‌های [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} خطبه غدیر خم است که همه [[مسلمانان]] بر متن آن اتفاق دارند. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «هر کس من مولا و [[سرپرست]] او هستم، علی{{ع}} مولا و سرپرست اوست». عُمَر پس از این فرمایش رسول خدا{{صل}} به علی{{ع}} این‌گونه تبریک گفت: «[[مبارک]] مبارک! ای [[ابوالحسن]]! تو اکنون مولا و [[رهبر]] من و هر مولای دیگری هستی».
 
این سخن عُمَر از [[تسلیم]] و رضایتی حکایت می‌کرد؛ اما پس از گذشت آن روزها، عُمَر بر اثر [[هوای نفس]] و علاقه به [[ریاست]] و [[رهبری]]، مکان اصلی استوانه [[خلافت]] را [[تغییر]] داد و با لشکرکشی‌ها، برافراشتن [[پرچم‌ها]] و گشودن سرزمین‌های دیگر، راه [[امت]] را به [[اختلاف]] و بازگشت به دوران [[جاهلی]] هموار کرد و [مصداق این [[آیه قرآن]] شد]: «پس آن [[[عهد]]] را پشت سر خود انداختند و در برابر آن [[بهایی]] ناچیز به دست آوردند و چه بد معامله‌ای کردند»<ref>سرّ العالمین و کشف ما فی الدارین، ابوحامد محمد بن محمد الغزالی، ج۱، ص۱۸. {{عربی|و اجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد يزحم باتفاق الجميع و هو يقول: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} فقال عمر بخ بخ! يا أبا الحسن! لقد أصبحت مولاي و مولى كل مولى فهذا تسليم و رضى و تحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة و حمل عمود الخلافة و عقود النبوة و خفقان الهوى في قعقعة الرايات و اشتباك ازدحام الخيول و فتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمنا قليلا}}.</ref>.
 
۲. [[سبط بن جوزی]] درباره [[حدیث غدیر]] و معنای کلمه «مولا» بحث درازدامنی آورده و بعد از نقل همه معانی «مولا» و رد آنها، گفته است: «این [[حدیث]] بر [[نصب]] [[امامت امام علی]]{{ع}} دلالت می‌کند». وی می‌گوید: [[دانشمندان]] [[عرب]] در [[تفسیر]] کلمه «[[مولی]]» در [[کلام پیامبر]]{{صل}} که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ‌}}، وجوهی ذکر کرده‌اند که یکی از آنها به معنای مالک است و... معنای دهمین آن اولی و [[برتر]] است. [[خداوند]] فرمود «این مولای شماست»، به این معنا که او اولی و برتر به شما است و چون ثابت شد که مولا به معنای اولی است، پس حمل لفظ مولا در این [[حدیث]] بر کسی که مالک بنده‌ای باشد، جایز نخواهد بود؛ چون [[پیامبر]]{{صل}} مالک علی و علی{{ع}} [[بنده]] [[رسول خدا]] و [[آزاد شده]] او نبوده و نیز حمل آن بر کسی که پسر عموی دیگری است، جایز نیست؛ زیرا او پسر عمویش بود و نه بر [[هم‌پیمان]]؛ چون این قضیه مربوط به کسانی است که ضرر دیده‌اند و [[پیمان]] بر کمک و [[همراهی]] می‌بندند و نه بر [[یاری]] و کمک؛ زیرا این معنا در خود کلمه موجود است، و نه بر کسی که [[سرپرستی]] ([[ضمان]] جریره) را دارد، و نه بر [[همسایه]] که چنین حملی [[لغو]] است، و نه بر آقا و [[سروری]] که اطاعتش لازم است.
 
پس مقصود از کلمه مولا در این حدیث غیر از معنای دهم، یعنی همان حمل بر «اَولی» نخواهد بود و معنایش این می‌شود کسی که من اولی و برتر از [[جان]] وی به خود او هستم، پس علی{{ع}} هم اولی و برتر از جان او به اوست». من در این معنا و تفسیر تنها نیستم. بلکه [[ابوالفرج اصفهانی]] نیز در کتاب [[مرج البحرین]] این حدیث را از اساتیدش نقل کرده و می‌گوید: رسول خدا{{صل}} دست علی{{ع}} را گرفت و فرمود: کسی که من ولی و [[سرپرست]] او و برتر از جانش به وی هستم، پس علی{{ع}} سرپرست اوست».
 
از این تعابیر فهمیده می‌شود که همه معانی کلمه مولا، در نهایت به وجه دهم آن بازگشت دارد که جمله «آیا من بر جان [[مؤمنان]] برتر از خودشان نیستم؟»، بر آن دلالت دارد و این [[نص]] آشکاری است در [[اثبات امامت]] و [[پذیرفتن]] [[طاعت]] و [[پیشوایی]] او<ref>تذکرة الخواص، صص ۳۷ - ۳۹: {{عربی|فأما قوله من كنت مولاه، فقال علماء العربية لفظة المولى ترد على وجوه احدها بمعنى المالك... والعاشر بمعنى الأولى قال الله تعالى {{متن قرآن|... هِيَ مَوْلَاكُمْ}} أي أولى بكم و اذا ثبت هذا لم يجز حمل لفظة المولى في هذا الحديث على مالك الرق لأن النبي{{صل}} لم يكن مالكا لرق علي{{ع}} حقيقة ولا على المولى المعتِق لأنه لم يكن معتقا لعلي و لا على المعتَق لأن عليا كان حرا و لا على ابن العم لأنه كان ابن عمه و لا على الحليف لأن الحلف يكون بين الغرماء للتعاضد و التناصر و هذا المعنى موجود فيه و لا على المتولي لضمان الجريرة لما قلنا انه انتسخ ذلك و لا عى الجار لأنه يكون لغوا من الكلام و حوشي منصه الكريم من ذلك و لا على السيد المطاع لأنه كان مطيعا له يقيه بنفسه و يجاهد بين يديه و المراد من الحديث الطاعة المحضة المخصوصة فتعين الوجه العاشر و هو الأولى و معنا من كنت أولى به من نفسه فعلي أولى به. و قد صرح بهذا المعنى الحافظ أبو الفرج يحيى بن السعيد الثقفي الأصبهاني في كتابه المسمى بمرج البحرين فانه روى هذا الحديث بإسناده إلى مشايخه و قال فيه فاخذ رسول الله{{صل}} بيد علي{{ع}} فقال من كنت وليه و أولى به من نفسه فعلي وليه فعلم أن جميع المعاني راجعة إلى الوجه العاشر و دل عليه ايضا قوله{{ع}} {{متن حدیث|أ لست أولى بالمؤمنين من أنفسهم}} و هذا نص صريح في اثبات امامته و قبول طاعته}}.</ref>.
 
۳. [[طلحه شافعی]] بعد از [[نقل روایت]] می‌نویسد: ... این [[حدیث]] اگر چه از ظاهر آن برمی‌آید که [[رسول خدا]]{{صل}} [[جانشین]] تعیین نکرده، ولی [[حدیث غدیر خم]] دلیل بر تعیین [[سرپرست]] است که همان [[جانشینی]] [[رسول]] خداست. بنابراین حدیث غدیر خم [[ناسخ]] حدیث قبل می‌شود؛ چون [[حدیث غدیر]] در آخر [[عمر]] [[مبارک]] [[رسول الله]]{{صل}} ایراد شده و متأخر است<ref>کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی‌طالب، صص ۱۶۶ و ۱۶۷: {{عربی|و هذا الحديث و إن دل على عدم الاستخلاف، لكن حديث غدير خم دليل على التولية و هي الاستخلاف، و هذا الحديث أعني حديث غدير خم ناسخ لأنه كان في آخر عمره{{صل}}}}.</ref>.
 
۴. [[شهرستانی]] به نقل از [[نظام]] معتزلی می‌نویسد: [[امامت]] محقق نمی‌شود، مگر با [[نص]] و مشخص نمودن به شکل واضح و روشن و [[راستی]] که [[پیامبر]]{{صل}} بارها بر [[امامت علی]]{{ع}} آشکارا تصریح کرده است به گونه‌ای که بر [[مردم]] مشتبه نشود؛ اما عمر آن را پنهان کرد و او بود که [[روز سقیفه]] عهده‌دار [[بیعت گرفتن]] بر [[خلافت ابوبکر]] بود<ref>الملل والنحل، ج۱، ص۷. {{عربی|قال: اولاً: لا امامة الا بالنص و التعيين ظاهراً مكشوفاً و قد نص النبي{{صل}} على علي{{ع}} في مواضع و أظهر اظهاراً لم يشتبه على الجماعة الا ان عمر كتم ذلك و هو الذي تولى بيعة ابي بكر يوم السقيفة}}.</ref>.
 
۵. [[سعید الدین فرغانی]] می‌گوید: «... [[رسول خدا]]{{صل}} علی{{ع}} را [[وصی]] خود و [[قائم مقام]] خود قرار داد و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} و این واقعه در [[روز غدیر خم]] بود.»..<ref>نفحات الأزهار، ج۹، ص۲۰۳. {{عربی|... جعله النبي{{صل}} وصيه و قائماً مقام نفسه بقوله: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}، و ذلك كان يوم غدير خم على ما قاله كرم الله وجهه في جملة...}}.</ref>.
 
[[ذهبی]] به [[سند صحیح]] نقل می‌کند: [[براء]] می‌گوید: با رسول خدا{{صل}} زیر درخت نشسته بودیم که [[فرمان]] [[اقامه نماز]] [[جماعت]] صادر شد؛ سپس رسول خدا{{صل}} دست علی{{ع}} را گرفت و سمت راستش قرار داد و فرمود: «آیا من نسبت به [[مؤمنان]] از [[جان]] آنان به خودشان [[برتر]] نیستم»؟ گفتند: «آری». فرمود: «علی{{ع}} مولای کسی است که من مولای اویم. خداوندا [[دوست]] بدار آنکه علی{{ع}} را دوست بدارد و [[دشمن]] بدار، دشمن او را». [[عمر بن خطاب]] گفت: «گوارا باشد بر تو ای علی! تو اکنون مولا و [[رهبر]] تمام مردان و [[زنان]] [[مؤمن]] هستی»<ref>تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، شمس‌الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی، ج۳، ص۶۳۳. {{متن حدیث|و قال حماد بن سلمة، عن علي بن زيد، و أبي هارون، عن عدي بن ثابت، عن البراء قال: كنا مع رسول الله{{صل}} تحت شجرتين، و نودي في الناس: الصلاة جامعة، و دعا رسول الله{{صل}} علياً فأخذ بيده و أقامه عن يمينه، فقال: أ لست أولى بكل مؤمن من نفسه قالوا: بلى، فقال: فإن هذا مولى من أنا مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فلقيه عمر بن الخطاب فقال: هنيئا لك يا علي، أصبحت و أمسيت مولى كل مؤمن و مؤمنة و رواه عبد الرزاق}}.</ref>. این [[حدیث]] را عبدالرزاق از [[معمر]] از علی بن زید نقل کرده است.
 
افزون بر [[روایت]] صحیح السندی که از [[خطیب بغدادی]] در بحث [[آیه اکمال]] آمده است، [[روایات صحیح]] السند فراوانی در کتاب‌های [[اهل سنت]] وجود دارد که [[بیعت]] [[عمر]] را در [[روز غدیر]] ثابت می‌کنند؛ برای نمونه [[ابن عساکر]] [[شافعی]] به [[سند صحیح]]، ماجرای تبریک گفتن عمر را چنین نقل می‌کند: {{عربی|أبو بكر محمد بن عبد الباقي، أنا أبو الحسن علي بن إبراهيم بن عيسى المقريء الباقلاني قراءة عليه و أنا حاضر، نا أبو بكر بن مالك إملاء، نا بن صالح الهاشمي، نا هدبة بن خالد، حدثني حماد بن سلمة، عن علي بن زيد بن جدعان، عن عدي بن ثابت و أبي هارون العبدي، عن البراء بن عازب قال: كنا مع رسول الله{{صل}} في [[حجة الوداع]] فكسح الرسول [[الله]]{{صل}} تحت شجرتين و نودي في [[الناس]] إن الصلاة [[جامعة]] فدعا علياً فأقامه. و أخذ بيده عن يمينه فقال: {{متن حدیث|أ لست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا بلى. قال: أ لست أولى بكل مؤمن من نفسه؟ قالوا بلى وفي أحد الحديثين: أ ليس أزواجي أمهاتكم؟ قالوا بلى. قال هذا ولي و أنا مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه}}! فقال له [[عمر]]: هنيئا لك يا علي أصبحت مولاي و مولى كل [[مؤمن]]}}<ref>تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۲۲۱.</ref>.
 
[[براء]] بن عاذب می‌گوید: در [[حجه الوداع]] همراه [[رسول خدا]] بودیم که زیر درخت‌ها را تمیز کردند. [[فرمان]] [[اقامه نماز]] [[جماعت]] صادر شد؛ سپس رسول خدا{{صل}} دست علی{{ع}} را گرفت و سمت راستش قرار داد و فرمود: «آیا من نسبت به [[مؤمنان]] از [[جان]] آنان به خودشان [[برتر]] نیستم»؟ گفتند: «آری». فرمود: «آیا [[همسران]] من [[مادران]] شما نیستند»؟ گفتند «آری». فرمود: «این علی{{ع}} [[رهبر]] است و من رهبر اویم. خداوندا! [[دوست]] بدار آنکه علی{{ع}} را دوست بدارد و [[دشمن]] بدار دشمن او را». عمر گفت: «مبارک باشد بر تو ای علی! تو اکنون مولا و رهبر من و تمام مؤمنان هستی»<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۸۷.</ref>.
 
=== بررسی سند روایت ===
#[[محمد بن عبد الباقی]]؛ [[سمعانی]] گفته است: «کسی را که جامع [[فنون]] [[علمی]] باشد غیر از او ندیدم. از وی شنیدم که می‌گفت: از همه آموخته‌هایم [[توبه]] کردم؛ مگر از [[حدیث]] و [[دانش]] حدیث»<ref>العبر فی خبر من غبر، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان أبو عبد الله الذهبی، ج۴، ص۹۶. {{عربی|قال ابن السمعاني ما رأيت أجمع للفنون منه نظر في كل علم و سمعته يقول تبت من كل علم تعلمته إلا الحديث و علمه}}.</ref>. عکری الحنبلی می‌گوید: ابن خشاب درباره وی می‌گوید: «با اینکه محمد بن عبد الباقی در دانش [[ریاضیات]] و [[ارث]] منحصر به فرد بود و در [[علوم]] دیگر هم [[صاحب رأی]] بود، در [[علم]] [[روایت]] و حدیث نیز متبحر و راست‌گو و [[استوار]] بود»<ref>شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، عبد الحی بن أحمد العکری الحنبلی، ج۴، ص۱۰۹. {{عربی|و قال ابن الخشاب كان مع تفرده بعلم الحساب و الفرائض و افتنانه في علوم عديدة صدوقا ثبتا في الرواية متحريا فيها}}.</ref>. [[ابوالفرج بن جوزی]] می‌گوید: «محمد بن عبد الباقی درکی استوار داشت و در دانش‌های فراوانی [[الگو]] بود و در ارث منحصر به فرد بود»<ref>المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم، ابوالفرج عبد الرحمان بن علی بن محمد ابن الجوزی، ج۸۱، ص۱۴. {{عربی|و كان فهما ثبتا، حجة متقنا في علوم كثيرة، متفردا في علم الفرائض}}.</ref>.
#[[علی بن ابراهیم بن عیسی]] (۴۴۸ ه. ق)؛ استاد و پیشوای راست‌گو، علی بن ابراهیم [[ابن عیسی]] از [[ابوبکر]] [[قطیعی]] و حسینک تمیمی و [[محمد وراق]] [[حدیث]] شنید. [[خطیب]] درباره گفته است: «از [[علی بن عیسی]] [[روایت]] نوشته‌ام و ایرادی در وی نیست»<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۷۱، ص۶۶۲، رقم ۴۵۴. {{عربی|الباقلاني الشيخ الإمام الصادق أبو الحسن علي بن إبراهيم بن عيسى البغدادي الباقلاني المقرئ سمع أبا بكر بن مالك القطيعي و حسينك بن علي التميمي و محمد ابن إسماعيل الوراق قال الخطيب كتبنا عنه و كان لا بأس به}}.</ref>.
#[[ابوبکر بن مالک القطیعی]] (۲۷۴ - ۳۶۸ه. ق)؛ وی، استاد، دانشمند و [[محدث]] [[زمان]] خودش بوده است...<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۶۱، ص۲۱۱. {{عربی|القطيعي الشيخ العالم المحدث، مسند الوقت...}}.</ref>. خطیب درباره او می‌گوید از ابوبکر برقانی درباره ابوبکر بن مالک قطیعی پرسیدند. او گفت: او استاد و [[شایسته]] بود اگرچه از وی متنفر بودم، برای من ثابت شد که او راست‌گو بود و در شنیده‌هایش [[شک]] و شبهه‌ای نیست»<ref>تاریخ بغداد، ج۴، ص۲۹۴. {{عربی|سمعت أبا بكر البرقاني و سئل عن ابن مالك فقال: كان شيخا صالحا، و حدثني البرقاني. قال كنت شديد التنقير عن حال ابن مالك؟ حتى ثبت عندي أنه صدوق لا يشك في سماعه}}.</ref>.
#[[فضل بن صالح]] (۳۰۰ ه. ق)؛ او [[ثقه]] است<ref>تاریخ بغداد، ج۲۱، ص۳۷۴، رقم ۶۸۲۱.</ref>.
#[[هدبة بن خالد]] (۲۳۵ ه. ق)؛ از روات، [[بخاری]]، مسلم و [[ابوداوود]] است.
#[[حماد بن سلمة]] (۱۶۷ ه. ق)؛ تعلیقی از رُوات [[صحیح مسلم]] و بخاری است.
#[[علی بن زید بن جدعان]] (۱۳۱ ه. ق)؛ از روات صحیح مسلم و بقیه [[صحاح سته]] و بخاری در أدب المفرد است.
#[[عدی بن ثابت]] (۱۱۶ ه. ق)؛ از روات بخاری، مسلم و بقیه صحاح سته است.
#[[ابی‌هارون العبدی]] (۱۳۴ ه. ق)؛ از روات [[بخاری]]، [[ترمذی]] و [[ابن ماجه]] است.
 
بر پایه [[قواعد]] رجالی [[اهل سنت]] هر کس در [[صحیح بخاری]] و مسلم روایتی نقل کرده باشد، [[وثاقت]] و عدالتش [[قطعی]] است؛ چنان‌که [[ابن حجر عسقلانی]] در فتح [[الباری]] می‌نویسد: «ابن دقیق العید از ابن [[مفضل]] که استاد پدرش بوده، است، [[نقل حدیث]] دارد که می‌گفت: کسی که در طریق [[راویان]] بخاری باشد، از پل عبور کرده است»<ref>فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۳۱، ص۴۵۷. {{عربی|و قد نقل بن دقيق العيد عن بن المفضل و كان شيخ والده انه كان يقول فيمن خرج له في الصحيحين هذا جاز القنطرة}}.</ref>.
 
‌[[ابن تیمیه حرانی]] درباره صحیح بخاری و مسلم می‌گوید: «محتوای صحیح بخاری و مسلم در بین [[پیشوایان]] [[حدیث]] پذیرفته شده و مورد قبول است و همگان بر این مطلب [[اجماع]] دارند که به طور قطع و [[یقین]] [[احادیث]] موجود در این دو کتاب از [[رسول خدا]]{{صل}} است»<ref>قاعدة جلیلة فی التوسل والوسیلة، أحمد بن عبد الحلیم أبو العباس ابن تیمیة، ج۱، ص۸۷. {{عربی|ولكن جمهور متون الصحيحين متفق عليها بين أئمة الحديث تلقوها بالقبول و أجمعوا عليها و هم يعلمون علما قطعيا أن النبي قالها}}.</ref>.
 
بنابراین [[سند حدیث]] از [[حماد بن سلمة]] تا [[براء بن عازب]]، همان [[سند روایت]] ابن ماجه قزوینی از براء بن عازب درباره [[غدیر]] است که [[البانی]] آن را تصحیح کرده است<ref>سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۳، ح۱۱۶؛ سنن ابن ماجه بتعلیق الألبانی، ج۱، ص۲۶، ح۱۱۳.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۹۲.</ref>
 
== حدیث غدیر و امامت علی و خلافت خلفا ==
{{اصلی|امامت امام علی|نظام خلافت|خلفای سه‌گانه}}
{{اصلی|امامت امام علی|نظام خلافت|خلفای سه‌گانه}}
عده‌ای از [[عالمان]] [[اهل‌سنت]] هم [[دلالت حدیث]] [[غدیر]] بر [[امامت امیرالمؤمنین]] {{ع}} را پذیرفته‌اند و هم [[خلافت]] خلفای پیش از [[علی]] {{ع}} را [[مشروع]] دانسته‌اند. به [[اعتقاد]] آنان از آنجا که مقصود از [[حدیث غدیر]]، [[امامت علی]] {{ع}} پس از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است، و از سوی دیگر [[زمان]] [[امامت]] او معین نشده است، می‌توان گفت: مقصود، امامت وی پس از دوران [[خلافت ابوبکر]]، [[عمر]] و [[عثمان]] بوده است. به این صورت می‌توان میان دو دیدگاه [[شیعه]] و اهل‌سنت درباره امامت علی {{ع}} جمع کرد و گفت: اگر چه علی {{ع}} از طرف پیامبر اکرم {{صل}} به امامت [[منصوب]] شده است، ولی مقصود، امامت او پس از خلفای سه‌گانه بوده است.
عده‌ای از [[عالمان]] [[اهل‌سنت]] هم [[دلالت حدیث]] [[غدیر]] بر [[امامت امیرالمؤمنین]] {{ع}} را پذیرفته‌اند و هم [[خلافت]] خلفای پیش از [[علی]] {{ع}} را [[مشروع]] دانسته‌اند. به [[اعتقاد]] آنان از آنجا که مقصود از [[حدیث غدیر]]، [[امامت علی]] {{ع}} پس از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است، و از سوی دیگر [[زمان]] [[امامت]] او معین نشده است، می‌توان گفت: مقصود، امامت وی پس از دوران [[خلافت ابوبکر]]، [[عمر]] و [[عثمان]] بوده است. به این صورت می‌توان میان دو دیدگاه [[شیعه]] و اهل‌سنت درباره امامت علی {{ع}} جمع کرد و گفت: اگر چه علی {{ع}} از طرف پیامبر اکرم {{صل}} به امامت [[منصوب]] شده است، ولی مقصود، امامت او پس از خلفای سه‌گانه بوده است.


برخی از عالمان اهل‌سنت نیز که [[مولی]] را در حدیث غدیر به [[محبت]] و [[نصرت]] معنا کرده‌اند، گفته‌اند بر فرض قبول اینکه معنای مولی در حدیث غدیر، امامت است می‌توان گفت: امامت علی {{ع}} پس از خلافت خلفای پیش از او مقصود است<ref>ر. ک: شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴؛ الصواعق المحرقة، ص۵۷؛ مختصر التحفة الاثنی عشریة، ص۱۶۱.</ref>.
برخی از عالمان اهل‌سنت نیز که [[مولی]] را در حدیث غدیر به [[محبت]] و [[نصرت]] معنا کرده‌اند، گفته‌اند بر فرض قبول اینکه معنای مولی در حدیث غدیر، امامت است می‌توان گفت: امامت علی {{ع}} پس از خلافت خلفای پیش از او مقصود است<ref>ر.ک: شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴؛ الصواعق المحرقة، ص۵۷؛ مختصر التحفة الاثنی عشریة، ص۱۶۱.</ref>.
در اینجا نمونه‌هایی از عبارت آن دسته از عالمان اهل‌سنت را می‌آوریم که دلالت حدیث غدیر را بر امامت امیرالمؤمنین {{ع}} پذیرفته‌اند:
در اینجا نمونه‌هایی از عبارت آن دسته از عالمان اهل‌سنت را می‌آوریم که دلالت حدیث غدیر را بر امامت امیرالمؤمنین {{ع}} پذیرفته‌اند:
# [[محمد رشید الدین]]<ref>وی شاگرد عبدالعزیز دهلوی مؤلف کتاب “التحفة الإثنا عشریة” است.</ref> گفته است: “ثبوت [[خلافت علی]] {{ع}} بر اساس غدیر با [[مذهب]] اهل‌سنت منافات ندارد، و برای این [[دلیل]] مختصر، به مقدمات طولانی نیازی نیست”<ref>نفحات الأزهار، ج۱۹، ص۲۲۷.</ref>.
# [[محمد رشید الدین]]<ref>وی شاگرد عبدالعزیز دهلوی مؤلف کتاب “التحفة الإثنا عشریة” است.</ref> گفته است: “ثبوت [[خلافت علی]] {{ع}} بر اساس غدیر با [[مذهب]] اهل‌سنت منافات ندارد، و برای این [[دلیل]] مختصر، به مقدمات طولانی نیازی نیست”<ref>نفحات الأزهار، ج۱۹، ص۲۲۷.</ref>.
خط ۳۴: خط ۷۶:


'''رابعاً''': نکته‌ای که [[عبدالعزیز دهلوی]] و دیگران در توجیه [[تنصیص]] [[پیامبر]] {{صل}} بر [[امامت علی]] {{ع}} گفته‌اند، درست نیست، زیرا [[شورش]] و [[مخالفت]] با [[خلیفه پیامبر]] {{صل}} به [[زمان]] [[علی]] {{ع}} اختصاص ندارد، بلکه در زمان [[عثمان]] نیز جمعی از [[مسلمانان]] علیه عثمان شورش کردند و سرانجام، او در آن شورش کشته شد. افزون بر این، شورش و مخالفت در زمان عثمان نیز رخ داده است، ولی پیامبر {{صل}} در [[خطبه غدیر]] تنها از امامت علی {{ع}} [[سخن]] گفته است و به [[خلافت عثمان]] حتی اشاره‌ای هم نکرده است؛ لازمه این مطلب آن است که پیامبر {{صل}} در دو موضوع همانند، به دو گونه متفاوت [[رفتار]] کرده باشد!<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۵۵-۲۶۰.</ref>
'''رابعاً''': نکته‌ای که [[عبدالعزیز دهلوی]] و دیگران در توجیه [[تنصیص]] [[پیامبر]] {{صل}} بر [[امامت علی]] {{ع}} گفته‌اند، درست نیست، زیرا [[شورش]] و [[مخالفت]] با [[خلیفه پیامبر]] {{صل}} به [[زمان]] [[علی]] {{ع}} اختصاص ندارد، بلکه در زمان [[عثمان]] نیز جمعی از [[مسلمانان]] علیه عثمان شورش کردند و سرانجام، او در آن شورش کشته شد. افزون بر این، شورش و مخالفت در زمان عثمان نیز رخ داده است، ولی پیامبر {{صل}} در [[خطبه غدیر]] تنها از امامت علی {{ع}} [[سخن]] گفته است و به [[خلافت عثمان]] حتی اشاره‌ای هم نکرده است؛ لازمه این مطلب آن است که پیامبر {{صل}} در دو موضوع همانند، به دو گونه متفاوت [[رفتار]] کرده باشد!<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۵۵-۲۶۰.</ref>
==دیدگاه [[علمای اهل سنت]]==
بسیاری از علمای اهل سنت، [[دلالت حدیث غدیر]] را بر [[امامت حضرت علی]]{{ع}} پذیرفته و بر این مطلب تصریح کرده‌اند:
۱. [[ابوحامد غزالی]] می‌نویسد:
از خطبه‌های [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} [[خطبه غدیر خم]] است که همه [[مسلمانان]] بر متن آن اتفاق دارند. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «هر کس من مولا و [[سرپرست]] او هستم، علی{{ع}} مولا و سرپرست اوست». عُمَر پس از این فرمایش رسول خدا{{صل}} به علی{{ع}} این‌گونه تبریک گفت: «[[مبارک]] مبارک! ای [[ابوالحسن]]! تو اکنون مولا و [[رهبر]] من و هر مولای دیگری هستی».
این سخن عُمَر از [[تسلیم]] و رضایتی حکایت می‌کرد؛ اما پس از گذشت آن روزها، عُمَر بر اثر [[هوای نفس]] و علاقه به [[ریاست]] و [[رهبری]]، مکان اصلی استوانه [[خلافت]] را [[تغییر]] داد و با لشکرکشی‌ها، برافراشتن [[پرچم‌ها]] و گشودن سرزمین‌های دیگر، راه [[امت]] را به [[اختلاف]] و بازگشت به دوران [[جاهلی]] هموار کرد و [مصداق این [[آیه قرآن]] شد]: «پس آن [[[عهد]]] را پشت سر خود انداختند و در برابر آن [[بهایی]] ناچیز به دست آوردند و چه بد معامله‌ای کردند»<ref>سرّ العالمین و کشف ما فی الدارین، ابوحامد محمد بن محمد الغزالی، ج۱، ص۱۸. {{عربی|و اجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد يزحم باتفاق الجميع و هو يقول: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} فقال عمر بخ بخ! يا أبا الحسن! لقد أصبحت مولاي و مولى كل مولى فهذا تسليم و رضى و تحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة و حمل عمود الخلافة و عقود النبوة و خفقان الهوى في قعقعة الرايات و اشتباك ازدحام الخيول و فتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمنا قليلا}}.</ref>.
۲. [[سبط بن جوزی]] درباره [[حدیث غدیر]] و معنای کلمه «مولا» بحث درازدامنی آورده و بعد از نقل همه معانی «مولا» و رد آنها، گفته است: «این [[حدیث]] بر [[نصب]] [[امامت امام علی]]{{ع}} دلالت می‌کند». وی می‌گوید:
[[دانشمندان]] [[عرب]] در [[تفسیر]] کلمه «[[مولی]]» در [[کلام پیامبر]]{{صل}} که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ‌}}، وجوهی ذکر کرده‌اند که یکی از آنها به معنای مالک است و... معنای دهمین آن اولی و [[برتر]] است. [[خداوند]] فرمود «این مولای شماست»، به این معنا که او اولی و برتر به شما است و چون ثابت شد که مولا به معنای اولی است، پس حمل لفظ مولا در این [[حدیث]] بر کسی که مالک بنده‌ای باشد، جایز نخواهد بود؛ چون [[پیامبر]]{{صل}} مالک علی و علی{{ع}} [[بنده]] [[رسول خدا]] و [[آزاد شده]] او نبوده و نیز حمل آن بر کسی که پسر عموی دیگری است، جایز نیست؛ زیرا او پسر عمویش بود و نه بر [[هم‌پیمان]]؛ چون این قضیه مربوط به کسانی است که ضرر دیده‌اند و [[پیمان]] بر کمک و [[همراهی]] می‌بندند و نه بر [[یاری]] و کمک؛ زیرا این معنا در خود کلمه موجود است، و نه بر کسی که [[سرپرستی]] ([[ضمان]] جریره) را دارد، و نه بر [[همسایه]] که چنین حملی [[لغو]] است، و نه بر آقا و [[سروری]] که اطاعتش لازم است.
پس مقصود از کلمه مولا در این حدیث غیر از معنای دهم، یعنی همان حمل بر «اَولی» نخواهد بود و معنایش این می‌شود کسی که من اولی و برتر از [[جان]] وی به خود او هستم، پس علی{{ع}} هم اولی و برتر از جان او به اوست». من در این معنا و تفسیر تنها نیستم. بلکه [[ابوالفرج اصفهانی]] نیز در کتاب [[مرج البحرین]] این حدیث را از اساتیدش نقل کرده و می‌گوید: رسول خدا{{صل}} دست علی{{ع}} را گرفت و فرمود: کسی که من ولی و [[سرپرست]] او و برتر از جانش به وی هستم، پس علی{{ع}} سرپرست اوست».
از این تعابیر فهمیده می‌شود که همه معانی کلمه مولا، در نهایت به وجه دهم آن بازگشت دارد که جمله «آیا من بر جان [[مؤمنان]] برتر از خودشان نیستم؟»، بر آن دلالت دارد و این [[نص]] آشکاری است در [[اثبات امامت]] و [[پذیرفتن]] [[طاعت]] و [[پیشوایی]] او<ref>تذکرة الخواص، صص ۳۷ - ۳۹: {{عربی|فأما قوله من كنت مولاه، فقال علماء العربية لفظة المولى ترد على وجوه احدها بمعنى المالك... والعاشر بمعنى الأولى قال الله تعالى {{متن قرآن|... هِيَ مَوْلَاكُمْ}} أي أولى بكم و اذا ثبت هذا لم يجز حمل لفظة المولى في هذا الحديث على مالك الرق لأن النبي{{صل}} لم يكن مالكا لرق علي{{ع}} حقيقة ولا على المولى المعتِق لأنه لم يكن معتقا لعلي و لا على المعتَق لأن عليا كان حرا و لا على ابن العم لأنه كان ابن عمه و لا على الحليف لأن الحلف يكون بين الغرماء للتعاضد و التناصر و هذا المعنى موجود فيه و لا على المتولي لضمان الجريرة لما قلنا انه انتسخ ذلك و لا عى الجار لأنه يكون لغوا من الكلام و حوشي منصه الكريم من ذلك و لا على السيد المطاع لأنه كان مطيعا له يقيه بنفسه و يجاهد بين يديه و المراد من الحديث الطاعة المحضة المخصوصة فتعين الوجه العاشر و هو الأولى و معنا من كنت أولى به من نفسه فعلي أولى به. و قد صرح بهذا المعنى الحافظ أبو الفرج يحيى بن السعيد الثقفي الأصبهاني في كتابه المسمى بمرج البحرين فانه روى هذا الحديث بإسناده إلى مشايخه و قال فيه فاخذ رسول الله{{صل}} بيد علي{{ع}} فقال من كنت وليه و أولى به من نفسه فعلي وليه فعلم أن جميع المعاني راجعة إلى الوجه العاشر و دل عليه ايضا قوله{{ع}} {{متن حدیث|أ لست أولى بالمؤمنين من أنفسهم}} و هذا نص صريح في اثبات امامته و قبول طاعته}}.</ref>.
۳. [[طلحه شافعی]] بعد از [[نقل روایت]] می‌نویسد:
... این [[حدیث]] اگر چه از ظاهر آن برمی‌آید که [[رسول خدا]]{{صل}} [[جانشین]] تعیین نکرده، ولی [[حدیث غدیر خم]] دلیل بر تعیین [[سرپرست]] است که همان [[جانشینی]] [[رسول]] خداست. بنابراین حدیث غدیر خم [[ناسخ]] حدیث قبل می‌شود؛ چون [[حدیث غدیر]] در آخر [[عمر]] [[مبارک]] [[رسول الله]]{{صل}} ایراد شده و متأخر است<ref>کفایة الطالب فی مناقب علی بن أبی‌طالب، صص ۱۶۶ و ۱۶۷: {{عربی|و هذا الحديث و إن دل على عدم الاستخلاف، لكن حديث غدير خم دليل على التولية و هي الاستخلاف، و هذا الحديث أعني حديث غدير خم ناسخ لأنه كان في آخر عمره{{صل}}}}.</ref>.
۴. [[شهرستانی]] به نقل از [[نظام]] معتزلی می‌نویسد:
[[امامت]] محقق نمی‌شود، مگر با [[نص]] و مشخص نمودن به شکل واضح و روشن
و [[راستی]] که [[پیامبر]]{{صل}} بارها بر [[امامت علی]]{{ع}} آشکارا تصریح کرده است به گونه‌ای که بر [[مردم]] مشتبه نشود؛ اما عمر آن را پنهان کرد و او بود که [[روز سقیفه]] عهده‌دار [[بیعت گرفتن]] بر [[خلافت ابوبکر]] بود<ref>الملل والنحل، ج۱، ص۷. {{عربی|قال: اولاً: لا امامة الا بالنص و التعيين ظاهراً مكشوفاً و قد نص النبي{{صل}} على علي{{ع}} في مواضع و أظهر اظهاراً لم يشتبه على الجماعة الا ان عمر كتم ذلك و هو الذي تولى بيعة ابي بكر يوم السقيفة}}.</ref>.
۵. [[سعید الدین فرغانی]] می‌گوید: «... [[رسول خدا]]{{صل}} علی{{ع}} را [[وصی]] خود و [[قائم مقام]] خود قرار داد و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} و این واقعه در [[روز غدیر خم]] بود.»..<ref>نفحات الأزهار، ج۹، ص۲۰۳. {{عربی|... جعله النبي{{صل}} وصيه و قائماً مقام نفسه بقوله: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}، و ذلك كان يوم غدير خم على ما قاله كرم الله وجهه في جملة...}}.</ref>.
[[ذهبی]] به [[سند صحیح]] نقل می‌کند:
[[براء]] می‌گوید: با رسول خدا{{صل}} زیر درخت نشسته بودیم که [[فرمان]] [[اقامه نماز]] [[جماعت]] صادر شد؛ سپس رسول خدا{{صل}} دست علی{{ع}} را گرفت و سمت راستش قرار داد و فرمود: «آیا من نسبت به [[مؤمنان]] از [[جان]] آنان به خودشان [[برتر]] نیستم»؟ گفتند: «آری». فرمود: «علی{{ع}} مولای کسی است که من مولای اویم. خداوندا [[دوست]] بدار آنکه علی{{ع}} را دوست بدارد و [[دشمن]] بدار، دشمن او را». [[عمر بن خطاب]] گفت: «گوارا باشد بر تو ای علی! تو اکنون مولا و [[رهبر]] تمام مردان و [[زنان]] [[مؤمن]] هستی»<ref>تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، شمس‌الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی، ج۳، ص۶۳۳. {{متن حدیث|و قال حماد بن سلمة، عن علي بن زيد، و أبي هارون، عن عدي بن ثابت، عن البراء قال: كنا مع رسول الله{{صل}} تحت شجرتين، و نودي في الناس: الصلاة جامعة، و دعا رسول الله{{صل}} علياً فأخذ بيده و أقامه عن يمينه، فقال: أ لست أولى بكل مؤمن من نفسه قالوا: بلى، فقال: فإن هذا مولى من أنا مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فلقيه عمر بن الخطاب فقال: هنيئا لك يا علي، أصبحت و أمسيت مولى كل مؤمن و مؤمنة و رواه عبد الرزاق}}.</ref>. این [[حدیث]] را عبدالرزاق از [[معمر]] از علی بن زید نقل کرده است.
افزون بر [[روایت]] صحیح السندی که از [[خطیب بغدادی]] در بحث [[آیه اکمال]] آمده است، [[روایات صحیح]] السند فراوانی در کتاب‌های [[اهل سنت]] وجود دارد که [[بیعت]] [[عمر]] را در [[روز غدیر]] ثابت می‌کنند؛ برای نمونه [[ابن عساکر]] [[شافعی]] به [[سند صحیح]]، ماجرای تبریک گفتن عمر را چنین نقل می‌کند:
{{عربی|أبو بكر محمد بن عبد الباقي، أنا أبو الحسن علي بن إبراهيم بن عيسى المقريء الباقلاني قراءة عليه و أنا حاضر، نا أبو بكر بن مالك إملاء، نا بن صالح الهاشمي، نا هدبة بن خالد، حدثني حماد بن سلمة، عن علي بن زيد بن جدعان، عن عدي بن ثابت و أبي هارون العبدي، عن البراء بن عازب قال: كنا مع رسول الله{{صل}} في [[حجة الوداع]] فكسح الرسول [[الله]]{{صل}} تحت شجرتين و نودي في [[الناس]] إن الصلاة [[جامعة]] فدعا علياً فأقامه. و أخذ بيده عن يمينه فقال: {{متن حدیث|أ لست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا بلى. قال: أ لست أولى بكل مؤمن من نفسه؟ قالوا بلى وفي أحد الحديثين: أ ليس أزواجي أمهاتكم؟ قالوا بلى. قال هذا ولي و أنا مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه}}! فقال له [[عمر]]: هنيئا لك يا علي أصبحت مولاي و مولى كل [[مؤمن]]}}<ref>تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۲۲۱.</ref>.
[[براء]] بن عاذب می‌گوید: در [[حجه الوداع]] همراه [[رسول خدا]] بودیم که زیر درخت‌ها را تمیز کردند. [[فرمان]] [[اقامه نماز]] [[جماعت]] صادر شد؛ سپس رسول خدا{{صل}} دست علی{{ع}} را گرفت و سمت راستش قرار داد و فرمود: «آیا من نسبت به [[مؤمنان]] از [[جان]] آنان به خودشان [[برتر]] نیستم»؟ گفتند: «آری». فرمود: «آیا [[همسران]] من [[مادران]] شما نیستند»؟ گفتند «آری». فرمود: «این علی{{ع}} [[رهبر]] است و من رهبر اویم. خداوندا! [[دوست]] بدار آنکه علی{{ع}} را دوست بدارد و [[دشمن]] بدار دشمن او را». عمر گفت: «مبارک باشد بر تو ای علی! تو اکنون مولا و رهبر من و تمام مؤمنان هستی».<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۸۷.</ref>
===بررسی سند روایت===
#[[محمد بن عبد الباقی]]؛ [[سمعانی]] گفته است: «کسی را که جامع [[فنون]] [[علمی]] باشد غیر از او ندیدم. از وی شنیدم که می‌گفت: از همه آموخته‌هایم [[توبه]] کردم؛ مگر از [[حدیث]] و [[دانش]] حدیث»<ref>العبر فی خبر من غبر، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان أبو عبد الله الذهبی، ج۴، ص۹۶. {{عربی|قال ابن السمعاني ما رأيت أجمع للفنون منه نظر في كل علم و سمعته يقول تبت من كل علم تعلمته إلا الحديث و علمه}}.</ref>. عکری الحنبلی می‌گوید: ابن خشاب درباره وی می‌گوید: «با اینکه محمد بن عبد الباقی در دانش [[ریاضیات]] و [[ارث]] منحصر به فرد بود و در [[علوم]] دیگر هم [[صاحب رأی]] بود، در [[علم]] [[روایت]] و حدیث نیز متبحر و راست‌گو و [[استوار]] بود»<ref>شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، عبد الحی بن أحمد العکری الحنبلی، ج۴، ص۱۰۹. {{عربی|و قال ابن الخشاب كان مع تفرده بعلم الحساب و الفرائض و افتنانه في علوم عديدة صدوقا ثبتا في الرواية متحريا فيها}}.</ref>. [[ابوالفرج بن جوزی]] می‌گوید: «محمد بن عبد الباقی درکی استوار داشت و در دانش‌های فراوانی [[الگو]] بود و در ارث منحصر به فرد بود»<ref>المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم، ابوالفرج عبد الرحمان بن علی بن محمد ابن الجوزی، ج۸۱، ص۱۴. {{عربی|و كان فهما ثبتا، حجة متقنا في علوم كثيرة، متفردا في علم الفرائض}}.</ref>.
#[[علی بن ابراهیم بن عیسی]] (۴۴۸ ه. ق)؛ استاد و پیشوای راست‌گو، علی بن ابراهیم [[ابن عیسی]] از [[ابوبکر]] [[قطیعی]] و حسینک تمیمی و [[محمد وراق]] [[حدیث]] شنید. [[خطیب]] درباره گفته است: «از [[علی بن عیسی]] [[روایت]] نوشته‌ام و ایرادی در وی نیست»<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۷۱، ص۶۶۲، رقم ۴۵۴. {{عربی|الباقلاني الشيخ الإمام الصادق أبو الحسن علي بن إبراهيم بن عيسى البغدادي الباقلاني المقرئ سمع أبا بكر بن مالك القطيعي و حسينك بن علي التميمي و محمد ابن إسماعيل الوراق قال الخطيب كتبنا عنه و كان لا بأس به}}.</ref>.
#[[ابوبکر بن مالک القطیعی]] (۲۷۴ - ۳۶۸ه. ق)؛ وی، استاد، دانشمند و [[محدث]] [[زمان]] خودش بوده است...<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۶۱، ص۲۱۱. {{عربی|القطيعي الشيخ العالم المحدث، مسند الوقت...}}.</ref>. خطیب درباره او می‌گوید از ابوبکر برقانی درباره ابوبکر بن مالک قطیعی پرسیدند. او گفت: او استاد و [[شایسته]] بود اگرچه از وی متنفر بودم، برای من ثابت شد که او راست‌گو بود و در شنیده‌هایش [[شک]] و شبهه‌ای نیست»<ref>تاریخ بغداد، ج۴، ص۲۹۴. {{عربی|سمعت أبا بكر البرقاني و سئل عن ابن مالك فقال: كان شيخا صالحا، و حدثني البرقاني. قال كنت شديد التنقير عن حال ابن مالك؟ حتى ثبت عندي أنه صدوق لا يشك في سماعه}}.</ref>.
#[[فضل بن صالح]] (۳۰۰ ه. ق)؛ او [[ثقه]] است<ref>تاریخ بغداد، ج۲۱، ص۳۷۴، رقم ۶۸۲۱.</ref>.
#[[هدبة بن خالد]] (۲۳۵ ه. ق)؛ از روات، [[بخاری]]، مسلم و [[ابوداوود]] است.
#[[حماد بن سلمة]] (۱۶۷ ه. ق)؛ تعلیقی از رُوات [[صحیح مسلم]] و بخاری است.
#[[علی بن زید بن جدعان]] (۱۳۱ ه. ق)؛ از روات صحیح مسلم و بقیه [[صحاح سته]] و بخاری در أدب المفرد است.
#[[عدی بن ثابت]] (۱۱۶ ه. ق)؛ از روات بخاری، مسلم و بقیه صحاح سته است.
#[[ابی‌هارون العبدی]] (۱۳۴ ه. ق)؛ از روات [[بخاری]]، [[ترمذی]] و [[ابن ماجه]] است.
بر پایه [[قواعد]] رجالی [[اهل سنت]] هر کس در [[صحیح بخاری]] و مسلم روایتی نقل کرده باشد، [[وثاقت]] و عدالتش [[قطعی]] است؛ چنان‌که [[ابن حجر عسقلانی]] در فتح [[الباری]] می‌نویسد: «ابن دقیق العید از ابن [[مفضل]] که استاد پدرش بوده، است، [[نقل حدیث]] دارد که می‌گفت: کسی که در طریق [[راویان]] بخاری باشد، از پل عبور کرده است»<ref>فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۳۱، ص۴۵۷. {{عربی|و قد نقل بن دقيق العيد عن بن المفضل و كان شيخ والده انه كان يقول فيمن خرج له في الصحيحين هذا جاز القنطرة}}.</ref>.
‌[[ابن تیمیه حرانی]] درباره صحیح بخاری و مسلم می‌گوید: «محتوای صحیح بخاری و مسلم در بین [[پیشوایان]] [[حدیث]] پذیرفته شده و مورد قبول است و همگان بر این مطلب [[اجماع]] دارند که به طور قطع و [[یقین]] [[احادیث]] موجود در این دو کتاب از [[رسول خدا]]{{صل}} است»<ref>قاعدة جلیلة فی التوسل والوسیلة، أحمد بن عبد الحلیم أبو العباس ابن تیمیة، ج۱، ص۸۷. {{عربی|ولكن جمهور متون الصحيحين متفق عليها بين أئمة الحديث تلقوها بالقبول و أجمعوا عليها و هم يعلمون علما قطعيا أن النبي قالها}}.</ref>.
بنابراین [[سند حدیث]] از [[حماد بن سلمة]] تا [[براء بن عازب]]، همان [[سند روایت]] ابن ماجه قزوینی از براء بن عازب درباره [[غدیر]] است که [[البانی]] آن را تصحیح کرده است<ref>سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۳، ح۱۱۶؛ سنن ابن ماجه بتعلیق الألبانی، ج۱، ص۲۶، ح۱۱۳.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]] ص ۲۹۲.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۳٬۱۶۴

ویرایش