کارکردهای امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


'''[[کارکردهای امامت]]''' به معنای فواید و آثار مترتب بر [[امامت]] [[امامان]] است.
'''کارکردهای امامت''' به معنای فواید و آثار مترتب بر [[امامت]] [[امامان]] است.


== مقدمه ==
== مقدمه ==
برآیند اصلی نظریه [[خلافت]] [[حکومت حق]] است؛ نظامی که [[نام خدا]] در سرلوحه همه برنامه‌هایش [[تجلی]] پیدا می‌کند. [[وظیفه]] و [[رسالت]] اصلی [[خلیفه خدا]] اظهار [[حق]]، اشاعه [[رحمت]] و [[محبت]] در [[عالم هستی]] و [[اقامه عدل]] است. تنها در این فرض است که [[اطاعت]] [[خلیفه]] به منزله [[اطاعت از خدا]] به شمار می‌آید و [[امر و نهی]] او بر همگان فرض است. بنابراین، ثمره نهایی [[خلافت الهی]] [[حکومت حق]] است. این [[نظام]] [[الهی]] مؤلفه‌هایی دارد و آثار [[اجتماعی]] بر آن مترتب است که در ذیل به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود:
برآیند اصلی نظریه [[خلافت]] [[حکومت حق]] است؛ نظامی که [[نام خدا]] در سرلوحه همه برنامه‌هایش تجلی پیدا می‌کند. [[وظیفه]] و [[رسالت]] اصلی [[خلیفه خدا]] اظهار [[حق]]، اشاعه [[رحمت]] و [[محبت]] در [[عالم هستی]] و [[اقامه عدل]] است. تنها در این فرض است که [[اطاعت]] [[خلیفه]] به منزله [[اطاعت از خدا]] به شمار می‌آید و [[امر و نهی]] او بر همگان فرض است. بنابراین، ثمره نهایی [[خلافت الهی]] [[حکومت حق]] است. این [[نظام]] [[الهی]] مؤلفه‌هایی دارد و آثار [[اجتماعی]] بر آن مترتب است که در ذیل به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود:


=== نخست: [[حاکمیت الهی]] ===
=== نخست: [[حاکمیت الهی]] ===
"[[حاکمیت]]" عبارت از [[قدرت]] عالیه‌ای است که همگان در داخل کشور از آن [[اطاعت]] کنند و کشورهای دیگر آن را به رسمیت شناخته، مورد [[احترام]] قرار دهند. درباره جوهر [[حاکمیت]] از دیرباز تاکنون نظریه‌های متفاوتی ارائه شده است که در جای مناسب خود باید بررسی و [[تبیین]] گردد. یکی از نظریه‌های ارائه شده در این زمینه، [[نظریه]] "[[حاکمیت الهی]]" است. براساس این نظریه، [[قدرت]] [[حاکمیت]] ناشی از [[اراده خداوند]] است و [[زمامدار]] [[دستورات]] [[خدا]] را عملی می‌سازد. براساس این [[اعتقاد]]، [[حاکمیت]] مطلق بر [[جهان]] و [[انسان]] از آن خداست، دستگاه [[عظیم]] [[خلقت]] از او [[نظام]] یافته است. [[حکم]] تنها از آن [[خداوند]] بلند مرتبه است و او [[بهترین]] [[حکم]] فرمایان است. [[اعتقاد]] مزبور شالوده و زیربنای تشکیل [[خلافت]] است. مسلما [[جامعه بشری]] نیاز به [[حکومت]] دارد، چون [[زندگی اجتماعی]] بدون [[حکومت]] ممکن نیست؛ تقسیم [[مسئولیت‌ها]]، تنظیم برنامه‌ها، اجرای مدیریت‌ها و جلوگیری از خودکامگی‌ها و در نهایت اقامه [[عدالت اجتماعی]] تنها در سایه [[حکومت]] میسر است.
"[[حاکمیت]]" عبارت از [[قدرت]] عالیه‌ای است که همگان در داخل کشور از آن [[اطاعت]] کنند و کشورهای دیگر آن را به رسمیت شناخته، مورد [[احترام]] قرار دهند. درباره جوهر [[حاکمیت]] از دیرباز تاکنون نظریه‌های متفاوتی ارائه شده است که در جای مناسب خود باید بررسی و [[تبیین]] گردد. یکی از نظریه‌های ارائه شده در این زمینه، نظریه "[[حاکمیت الهی]]" است. براساس این نظریه، [[قدرت]] [[حاکمیت]] ناشی از [[اراده خداوند]] است و [[زمامدار]] [[دستورات]] [[خدا]] را عملی می‌سازد. براساس این [[اعتقاد]]، [[حاکمیت]] مطلق بر [[جهان]] و [[انسان]] از آن خداست، دستگاه عظیم [[خلقت]] از او [[نظام]] یافته است. [[حکم]] تنها از آن [[خداوند]] بلند مرتبه است و او [[بهترین]] [[حکم]] فرمایان است. [[اعتقاد]] مزبور شالوده و زیربنای تشکیل [[خلافت]] است. مسلما [[جامعه بشری]] نیاز به [[حکومت]] دارد، چون زندگی اجتماعی بدون [[حکومت]] ممکن نیست؛ تقسیم [[مسئولیت‌ها]]، تنظیم برنامه‌ها، اجرای مدیریت‌ها و جلوگیری از خودکامگی‌ها و در نهایت اقامه [[عدالت اجتماعی]] تنها در سایه [[حکومت]] میسر است.


از سوی دیگر، اصل "[[آزادی]] [[انسان‌ها]]" می‌گوید: کسی بر کسی [[حق]] [[حکومت]] ندارد، مگر آنکه مالک اصلی و [[حقیقی]] اجازه دهد.
از سوی دیگر، اصل "[[آزادی]] [[انسان‌ها]]" می‌گوید: کسی بر کسی [[حق]] [[حکومت]] ندارد، مگر آنکه مالک اصلی و [[حقیقی]] اجازه دهد.
خط ۲۴: خط ۲۴:
درباره [[حکومت]] و [[خلافت الهی]] [[حضرت محمد]] {{صل}} و خاندانش با صراحت می‌فرماید: {{متن قرآن|أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِ}}<ref>«یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟» سوره نساء، آیه ۵۴.</ref>.
درباره [[حکومت]] و [[خلافت الهی]] [[حضرت محمد]] {{صل}} و خاندانش با صراحت می‌فرماید: {{متن قرآن|أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِ}}<ref>«یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟» سوره نساء، آیه ۵۴.</ref>.


اینها نمونه‌هایی از [[حاکمیت الهی]] است که [[خداوند]] به [[نمایندگان]] واقعی خود [[عنایت]] کرده است. پس [[خلافت]] [[واجب‌الطاعه]] [[پیامبر]] و [[امامان معصوم]] {{عم}} در [[عصر غیبت]] [[جانشین خدا]]، باید از چنان شرایط [[اخلاقی]]، [[علمی]] و [[سیاسی]] بهره‌مند باشد که به اتکای آنها فرمان‌هایش [[اجرا]] شود.
اینها نمونه‌هایی از [[حاکمیت الهی]] است که [[خداوند]] به نمایندگان واقعی خود عنایت کرده است. پس [[خلافت]] [[واجب‌الطاعه]] [[پیامبر]] و [[امامان معصوم]] {{عم}} در عصر غیبت [[جانشین خدا]]، باید از چنان شرایط [[اخلاقی]]، [[علمی]] و [[سیاسی]] بهره‌مند باشد که به اتکای آنها فرمان‌هایش اجرا شود.


به گفته [[خواجه طوسی]] "پس در تقدیر اوضاع به شخصی احتیاج باشد که به [[الهام الهی]] ممتاز بود از دیگران تا او را [[انقیاد]] نمایند و این شخص را در عبارت قدما "صاحب [[ناموس]]" گفته‌اند:... و در تقدیر [[احکام]]، به شخصی احتیاج باشد که به [[تأیید الهی]] ممتاز بود از دیگران تا او را تکمیل ایشان میسر شود.
به گفته [[خواجه طوسی]] "پس در تقدیر اوضاع به شخصی احتیاج باشد که به [[الهام الهی]] ممتاز بود از دیگران تا او را [[انقیاد]] نمایند و این شخص را در عبارت قدما "صاحب ناموس" گفته‌اند:... و در تقدیر [[احکام]]، به شخصی احتیاج باشد که به تأیید الهی ممتاز بود از دیگران تا او را تکمیل ایشان میسر شود.


در عبارت [[محدثان]] او را "[[امام]]" و فعل او را "[[امامت]]" خوانند، [[افلاطون]] او را "[[مدبر]]" عالم خواند و ارسطو او را "[[انسان]] [[مدنی]]" که قوام [[تمدن]] به وجود او و امثال او صورت بندد".
در عبارت محدثان او را "[[امام]]" و فعل او را "[[امامت]]" خوانند، افلاطون او را "[[مدبر]]" عالم خواند و ارسطو او را "[[انسان]] مدنی" که قوام [[تمدن]] به وجود او و امثال او صورت بندد".


[[یادآوری]] این نکته ضروری می‌نماید که اصل [[حاکمیت الهی]] با [[حاکمیت]] [[مردم]] بر [[سرنوشت]] خویش در طول [[حاکمیت الهی]] و در چارچوبه [[احکام الهی]] تنافی ندارد؛ چون است او ([[خداوند]]) [[انسان]] را [[حاکم]] بر [[سرنوشت]] خویش ساخته است و هیچ کسی [[حق]] ندارد این [[حق الهی]] را از [[انسان]] سلب کند<ref>قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل ۵۶.</ref>؛ آنان میتوانند این [[حق]] خداداد را بر طریقی که [[خدا]] [[هدایت]] کرده است، [[اعمال]] نمایند. این امر بیانگر اصل [[توحید در حاکمیت]] است<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۱۴۶-۱۴۸.</ref>
یادآوری این نکته ضروری می‌نماید که اصل [[حاکمیت الهی]] با [[حاکمیت]] [[مردم]] بر [[سرنوشت]] خویش در طول [[حاکمیت الهی]] و در چارچوبه [[احکام الهی]] تنافی ندارد؛ چون است او ([[خداوند]]) [[انسان]] را [[حاکم]] بر [[سرنوشت]] خویش ساخته است و هیچ کسی [[حق]] ندارد این حق الهی را از [[انسان]] سلب کند<ref>قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل ۵۶.</ref>؛ آنان میتوانند این [[حق]] خداداد را بر طریقی که [[خدا]] [[هدایت]] کرده است، [[اعمال]] نمایند. این امر بیانگر اصل [[توحید در حاکمیت]] است<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۱۴۶-۱۴۸.</ref>.


=== دوم: [[قانونگذاری الهی]] ===
=== دوم: قانونگذاری الهی ===
با [[پذیرش]] این اصل که [[جهان]] قلمرو [[حکومت]] و [[حاکمیت]] [[خداوند]] است، [[مدیر و مدبر]] و [[نظام]] بخش [[عالم هستی]] تنها اوست ([[توحید ربوبیت]]) به این واقعیت خواهیم رسید که غیر او صلاحیت قانونگذاری ندارد؛ زیرا غیر او در [[تدبیر]] [[جهان]] سهمی ندارد تا قوانینی هماهنگ با [[نظام تکوین]] وضع نماید ([[توحید در تشریع]]) یعنی قانونگذاری [[خداوند]] از شوون [[توحید افعالی]] است.
با پذیرش این اصل که [[جهان]] قلمرو [[حکومت]] و [[حاکمیت]] [[خداوند]] است، مدیر و مدبر و [[نظام]] بخش [[عالم هستی]] تنها اوست ([[توحید ربوبیت]]) به این واقعیت خواهیم رسید که غیر او صلاحیت قانونگذاری ندارد؛ زیرا غیر او در [[تدبیر]] [[جهان]] سهمی ندارد تا قوانینی هماهنگ با [[نظام تکوین]] وضع نماید ([[توحید در تشریع]]) یعنی قانونگذاری [[خداوند]] از شوون [[توحید افعالی]] است.


این مسأله علاوه بر اینکه در [[کتاب و سنت]] با صراحت آمده، منطبق بر [[دلیل عقلی]] نیز هست؛ زیرا قانونگذار واقعی کسی است که دارای صفات ذیل باشد:
این مسأله علاوه بر اینکه در [[کتاب و سنت]] با صراحت آمده، منطبق بر [[دلیل عقلی]] نیز هست؛ زیرا قانونگذار واقعی کسی است که دارای صفات ذیل باشد:
# [[انسان]] و تمام ویژگی‌های او را از نظر [[جسم]] و [[جان]] بشناسد و از تمام [[اسرار]] وجود او، [[عواطف]] و [[امیال]] و [[غرایز]]، استعداد و مسائل [[فطری]] او بالطلاع باشد.
# [[انسان]] و تمام ویژگی‌های او را از نظر جسم و [[جان]] بشناسد و از تمام [[اسرار]] وجود او، [[عواطف]] و [[امیال]] و [[غرایز]]، استعداد و مسائل [[فطری]] او بالطلاع باشد.
# از تمام آثار اشیای [[جهان]] و [[خواص]] آنها از حیث هماهنگی و عدم آن با وجود [[انسان]] [[آگاه]] باشد و دقیقا [[مصالح]] و [[مفاسد]] تمام [[اعمال]] و اقدامات فردی و [[اجتماعی]] و پیامدهای آن را بداند.
# از تمام آثار اشیای [[جهان]] و [[خواص]] آنها از حیث هماهنگی و عدم آن با وجود [[انسان]] [[آگاه]] باشد و دقیقا [[مصالح]] و [[مفاسد]] تمام [[اعمال]] و اقدامات فردی و [[اجتماعی]] و پیامدهای آن را بداند.
# از تمام حوادثی که در [[آینده]] دور یا نزدیک ممکن است روی دهد و به شکلی در [[سرنوشت انسان]] موثر است، [[آگاه]] باشد.
# از تمام حوادثی که در [[آینده]] دور یا نزدیک ممکن است روی دهد و به شکلی در [[سرنوشت انسان]] موثر است، [[آگاه]] باشد.
# از هرگونه [[لغزش]] و [[خطا]] برکنار بوده، در عین [[محبت]]، با [[شهامت]] باشد و از هیچ قدرتی در [[اجتماع]] نترسد.
# از هرگونه [[لغزش]] و [[خطا]] برکنار بوده، در عین [[محبت]]، با [[شهامت]] باشد و از هیچ قدرتی در [[اجتماع]] نترسد.
# [[منافع]] شخصی در [[اجتماع]] [[انسانی]] نداشته باشد تا [[منافع]] [[جامعه]] را فدای آن کند.
# منافع شخصی در [[اجتماع]] [[انسانی]] نداشته باشد تا منافع [[جامعه]] را فدای آن کند.


با [[عنایت]] به ویژگی‌های مزبور، با [[قاطعیت]] می‌توان گفت که کسی جز [[خدا]] و فرستادگان او دارای چنین صفاتی نیست. آیا کسی می‌تواند ادعا کند که من [[انسان]] را به طور کامل شناخته‌ام، در حالی ‌که [[دانشمندان]] بزرگ در پاسخ به این سوال اظهار عجز و [[ناتوانی]] میکنند و رسما [[انسان]] را موجودی ناشناخته معرفی می‌نمایند؟
با عنایت به ویژگی‌های مزبور، با [[قاطعیت]] می‌توان گفت که کسی جز [[خدا]] و فرستادگان او دارای چنین صفاتی نیست. آیا کسی می‌تواند ادعا کند که من [[انسان]] را به طور کامل شناخته‌ام، در حالی ‌که دانشمندان بزرگ در پاسخ به این سوال اظهار عجز و [[ناتوانی]] میکنند و رسما [[انسان]] را موجودی ناشناخته معرفی می‌نمایند؟


از این اشاره گذرا نتیجه میگیریم که قانونگذار واقعی خداست. او [[خالق]] [[انسان]] و [[جهان]] است. از تمام [[اسرار]] وجودی [[انسان]] و [[خواص]] اشیاء باخبر است، از حوادث گذشته و [[آینده]] و تأثیر آنها بر [[سرنوشت انسان]] به خوبی [[آگاه]] است، [[خطا]] و [[اشتباه]] در ذات او راه ندارد، چیزی کم ندارد تا بخواهد از طریق [[قانون]] آن را جبران کند، از کسی نمی‌ترسد و در تشریعات خود تنها نفع [[انسان‌ها]] را در نظر داد. به [[اعتقاد]] ما، [[بشر]] به [[دلایل]] عدم اطلاع کافی، [[حب ذات]]، در معرض [[خطا]] و [[نسیان]] بودن و عدم [[توانایی]] در [[درک]] جمیع [[مصالح]] مادی و [[معنوی]] [[انسان]]، صلاحیت قانونگذاری ندارد. از اینها گذشته، بر اساس چه منطقی [[اکثریت]] افراد [[جامعه]] و یا [[قدرت]] [[حاکم]] میتوانند مقررات اجباری وضع کنند، در حالی‌که می‌دانیم هر [[انسانی]] [[آزاد]] [[آفریده]] شده و هیچ کسی نمی‌تواند در [[سرنوشت]] دیگری [[بدن]] [[دلیل]] دخالت نماید. بر این اساس، بزرگان [[دین]] گفته‌اند که قانونگذاری در انحصار [[خداوند]] است.
از این اشاره گذرا نتیجه میگیریم که قانونگذار واقعی خداست. او [[خالق]] [[انسان]] و [[جهان]] است. از تمام [[اسرار]] وجودی [[انسان]] و [[خواص]] اشیاء باخبر است، از حوادث گذشته و [[آینده]] و تأثیر آنها بر [[سرنوشت انسان]] به خوبی [[آگاه]] است، [[خطا]] و [[اشتباه]] در ذات او راه ندارد، چیزی کم ندارد تا بخواهد از طریق [[قانون]] آن را جبران کند، از کسی نمی‌ترسد و در تشریعات خود تنها نفع [[انسان‌ها]] را در نظر داد. به [[اعتقاد]] ما، [[بشر]] به [[دلایل]] عدم اطلاع کافی، حب ذات، در معرض [[خطا]] و [[نسیان]] بودن و عدم [[توانایی]] در [[درک]] جمیع [[مصالح]] مادی و معنوی [[انسان]]، صلاحیت قانونگذاری ندارد. از اینها گذشته، بر اساس چه منطقی [[اکثریت]] افراد [[جامعه]] و یا [[قدرت]] [[حاکم]] میتوانند مقررات اجباری وضع کنند، در حالی‌که می‌دانیم هر [[انسانی]] [[آزاد]] [[آفریده]] شده و هیچ کسی نمی‌تواند در [[سرنوشت]] دیگری بدن [[دلیل]] دخالت نماید. بر این اساس، بزرگان [[دین]] گفته‌اند که قانونگذاری در انحصار [[خداوند]] است.


[[ادله نقلی]] فراوانی به این امر که وضع [[قانون]] در انحصار [[خداوند]] است دلالت دارند. [[امام علی]] {{ع}} در این زمینه می‌فرماید: "آیا [[خداوند]] [[دین]] ناقصی نازل کرده و از آنها برای تکمیل آن کمک خواسته است؟ یا آنها [[شریک]] خدایند که [[حق]] دارند بگویند (قانونگذاری کنند) و بر [[خدا]] لازم است که [[رضایت]] دهد و بپذیرد؟"<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۸.</ref><ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۱۴۸-۱۵۰.</ref>
[[ادله نقلی]] فراوانی به این امر که وضع [[قانون]] در انحصار [[خداوند]] است دلالت دارند. [[امام علی]] {{ع}} در این زمینه می‌فرماید: "آیا [[خداوند]] [[دین]] ناقصی نازل کرده و از آنها برای تکمیل آن کمک خواسته است؟ یا آنها [[شریک]] خدایند که [[حق]] دارند بگویند (قانونگذاری کنند) و بر [[خدا]] لازم است که [[رضایت]] دهد و بپذیرد؟"<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۸.</ref>.<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۱۴۸-۱۵۰.</ref>


=== سوم: [[عینیت دیانت و سیاست]] ===
=== سوم: عینیت دیانت و سیاست ===
از دیگر مؤلفه‌های نظریه [[خلافت]] جداناپذیری [[دین]] از [[سیاست]] است. هرکس [[قرآن کریم]]، [[سنت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[امامان معصوم]] [[تاریخ اسلام]] را مورد توجه قرار دهد، به خوبی این واقعیت را درمی‌یابد که جدا کردن [[دین]] از [[سیاست]] و [[حکومت]] امری غیر ممکن و به منزله این است که [[اسلام]] را از [[اسلام]] جدا کنند.
از دیگر مؤلفه‌های نظریه [[خلافت]] جداناپذیری [[دین]] از [[سیاست]] است. هرکس [[قرآن کریم]]، [[سنت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[امامان معصوم]] تاریخ اسلام را مورد توجه قرار دهد، به خوبی این واقعیت را درمی‌یابد که جدا کردن [[دین]] از [[سیاست]] و [[حکومت]] امری غیر ممکن و به منزله این است که [[اسلام]] را از [[اسلام]] جدا کنند.


اولین اقدامی که [[پیامبر]] پس از [[هجرت به مدینه]] انجام دادند، [[تشکیل حکومت اسلامی]] بود. ایشان به خوبی می‌دانستند اهداف [[نبوت]] و [[بعثت]] [[انبیاء]] - یعنی [[تعلیم و تربیت]]، [[اقامه قسط]] و [[عدل]] و [[سعادت]] و کمال [[انسان]] - بدون [[تشکیل حکومت]] ممکن نیست. به همین [[دلیل]]، در اولین [[فرصت]] ممکن، به اجازه [[پروردگار]]، بنیان [[حکومت]] را بنا نهادند.
اولین اقدامی که [[پیامبر]] پس از [[هجرت به مدینه]] انجام دادند، [[تشکیل حکومت اسلامی]] بود. ایشان به خوبی می‌دانستند اهداف [[نبوت]] و [[بعثت]] [[انبیاء]] ـ یعنی [[تعلیم و تربیت]]، [[اقامه قسط]] و [[عدل]] و [[سعادت]] و کمال [[انسان]] ـ بدون تشکیل حکومت ممکن نیست. به همین [[دلیل]]، در اولین فرصت ممکن، به اجازه [[پروردگار]]، بنیان [[حکومت]] را بنا نهادند.


در [[قرآن کریم]]، [[آیات]] متعددی ناظر به حدود، [[قصاص]]، [[جهاد]]، [[حقوق]] بین‌الملل، [[امر به معروف و نهی از منکر]] و عدم [[دوستی با کافران]] مشتمل بر احکامی هستند که تنها در دایره [[حکومت]] توجیه پذیرند. همین مضامین به صورت گسترده‌تر در [[سنت پیامبر]] و [[روایات معصومین]] {{عم}} وارد شده و بخش عظیمی از [[فقه]] [[اسلام]] و کتاب‌های [[فقهی]] را به سه بخش تقسیم می‌کنند: [[عبادات]]؛ معاملات؛ و سیاسات. در نگاه عمیق، تمامی این رابطه‌ها تنها در سایه [[حکومت]] به خوبی قابل تنظیم هستند. در پرتو نظریه [[الهی]] "[[خلافت]]" [[ارتباط]] [[انسان]] در ابعاد گوناگون آن ([[ارتباط]] با [[خدای متعال]]، [[ارتباط]] با [[حکومت]]، [[ارتباط]] با خود، [[ارتباط]] با [[طبیعت]] و [[ارتباط]] با دیگر [[انسان‌ها]]) به طور معقول و بر محور [[دین]] تنظیم می‌گردد.
در [[قرآن کریم]]، [[آیات]] متعددی ناظر به حدود، [[قصاص]]، [[جهاد]]، [[حقوق]] بین‌الملل، [[امر به معروف و نهی از منکر]] و عدم دوستی با کافران مشتمل بر احکامی هستند که تنها در دایره [[حکومت]] توجیه پذیرند. همین مضامین به صورت گسترده‌تر در [[سنت پیامبر]] و [[روایات معصومین]] {{عم}} وارد شده و بخش عظیمی از [[فقه]] [[اسلام]] و کتاب‌های [[فقهی]] را به سه بخش تقسیم می‌کنند: [[عبادات]]؛ معاملات؛ و سیاسات. در نگاه عمیق، تمامی این رابطه‌ها تنها در سایه [[حکومت]] به خوبی قابل تنظیم هستند. در پرتو نظریه [[الهی]] "[[خلافت]]" ارتباط [[انسان]] در ابعاد گوناگون آن (ارتباط با [[خدای متعال]]، ارتباط با [[حکومت]]، ارتباط با خود، ارتباط با طبیعت و ارتباط با دیگر [[انسان‌ها]]) به طور معقول و بر محور [[دین]] تنظیم می‌گردد.


در چنین جامعه‌ای که [[خلیفه]] واقعی [[خدا]] در رأس آن قرار دارد، [[انسان]] [[خالق]] واقعی خود را به خوبی می‌شناسد و به رابطه خالقی و مخلوقی میان [[خدا]] و همه کس و همه چیز و از جمله خودش باورمند است؛ همینطور [[اعتقاد]] دارد که [[خدا]] از [[طریق وحی]]، [[انزال کتب]] و [[ارسال رسل]] با [[انسان]] [[ارتباط]] برقرار نموده، برنامه [[زندگی]] او را به نحو احسن طراحی کرده است و او باید از طریق [[اطاعت]]، [[عبادت]]، [[دعا]] و [[نیایش]] این [[ارتباط]] را [[حفظ]] و تقویت کند و نیز معترف است که [[خداوند]] [[رب]] اوست و او [[عبد]] [[خدای متعال]]. [[انسان]] [[الهی]] به خودش، بسان یک [[امانتدار]] نگاه می‌کند و بر این [[باور]] است که [[روح]] و [[جسم]] و همه هستی او امانتی [[الهی]] است و [[تصرف]] در وجودش را در محدوده‌ای که [[خالق]] به او [[اذن]] داده، [[اعمال]] می‌کند.
در چنین جامعه‌ای که [[خلیفه]] واقعی [[خدا]] در رأس آن قرار دارد، [[انسان]] [[خالق]] واقعی خود را به خوبی می‌شناسد و به رابطه خالقی و مخلوقی میان [[خدا]] و همه کس و همه چیز و از جمله خودش باورمند است؛ همینطور [[اعتقاد]] دارد که [[خدا]] از [[طریق وحی]]، انزال کتب و [[ارسال رسل]] با [[انسان]] ارتباط برقرار نموده، برنامه [[زندگی]] او را به نحو احسن طراحی کرده است و او باید از طریق [[اطاعت]]، [[عبادت]]، [[دعا]] و [[نیایش]] این ارتباط را [[حفظ]] و تقویت کند و نیز معترف است که [[خداوند]] [[رب]] اوست و او [[عبد]] [[خدای متعال]]. [[انسان]] [[الهی]] به خودش، بسان یک [[امانتدار]] نگاه می‌کند و بر این [[باور]] است که [[روح]] و جسم و همه هستی او امانتی [[الهی]] است و تصرف در وجودش را در محدوده‌ای که [[خالق]] به او [[اذن]] داده، [[اعمال]] می‌کند.


او در [[ارتباط]] با دیگران نیز دو اصل "[[عدالت]]" و "[[احسان]]" را مبنا قرار داده، {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ}}<ref>«به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.</ref> [[حقوق]] و [[تکالیف]] خود را با دیگران بر این اساس تنظیم می‌کند. از آنجا که خود را از یک سو، [[امانتدار الهی]] و از سوی دیگر، [[جانشین خدا]] می‌بیند، تلاش می‌کند با [[طبیعت]] و محیط زیست نیز [[ارتباط]] سالم داشته باشد و در [[حفظ]] [[نعمت‌های الهی]] کوشا باشد؛ زیرا [[معتقد]] است که [[خداوند]] [[آبادانی]] [[طبیعت]] را از او خواسته است: {{متن قرآن|هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا}}<ref>«او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد» سوره هود، آیه ۶۱.</ref>.
او در ارتباط با دیگران نیز دو اصل "[[عدالت]]" و "[[احسان]]" را مبنا قرار داده، {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ}}<ref>«به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن فرمان می‌دهد» سوره نحل، آیه ۹۰.</ref> [[حقوق]] و [[تکالیف]] خود را با دیگران بر این اساس تنظیم می‌کند. از آنجا که خود را از یک سو، [[امانتدار الهی]] و از سوی دیگر، [[جانشین خدا]] می‌بیند، تلاش می‌کند با طبیعت و محیط زیست نیز ارتباط سالم داشته باشد و در [[حفظ]] [[نعمت‌های الهی]] کوشا باشد؛ زیرا [[معتقد]] است که [[خداوند]] [[آبادانی]] طبیعت را از او خواسته است: {{متن قرآن|هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا}}<ref>«او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد» سوره هود، آیه ۶۱.</ref>.


در نظریه [[خلافت]] [[هدف]] اصلی [[خلیفه خدا]] اعلای کلمةالله، [[دفاع]] از کیان و موجودیت خویش و [[حفظ]] [[اموال]] و [[نفوس]] واعراض و نوامیس [[جامعه]] و تأمین [[سعادت]] مادی و [[معنوی]] [[انسان]] است و برای این کار در حوزه خلافتش [[آمادگی]] تمام عیار دارد<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۱۵۰-۱۵۲.</ref>
در نظریه [[خلافت]] [[هدف]] اصلی [[خلیفه خدا]] اعلای کلمةالله، [[دفاع]] از کیان و موجودیت خویش و [[حفظ]] [[اموال]] و [[نفوس]] واعراض و نوامیس [[جامعه]] و تأمین [[سعادت]] مادی و معنوی [[انسان]] است و برای این کار در حوزه خلافتش آمادگی تمام عیار دارد<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۱۵۰-۱۵۲.</ref>.


=== چهارم: [[آزادی معقول]] ===
=== چهارم: آزادی معقول ===
بدون تردید، هر نظامی بر اساس فرهنگ و ارزش‌های ویژه خود، اموری را [[مشروع]] و معقول می‌داند، هرچند ممکن است دیگران آن را [[نامشروع]] بدانند. پس "[[آزادی]] مطلق" شعاری است خلاف واقع؛ هیچ قانونی نمی‌تواند آن را [[تأیید]] کند؛ بنابراین، [[آزادی]] محدود می‌شود. سوال این است که حد و مرز [[آزادی]] را چه مرجعی باید تأمین کند؟ و [[آزادی معقول]] و [[مشروع]] کدام است؟ در پاسخ به این سوال است که مکاتب گوناگون از یکدیگر متمایز می‌شوند.
بدون تردید، هر نظامی بر اساس فرهنگ و ارزش‌های ویژه خود، اموری را [[مشروع]] و معقول می‌داند، هرچند ممکن است دیگران آن را [[نامشروع]] بدانند. پس "[[آزادی]] مطلق" شعاری است خلاف واقع؛ هیچ قانونی نمی‌تواند آن را [[تأیید]] کند؛ بنابراین، [[آزادی]] محدود می‌شود. سوال این است که حد و مرز [[آزادی]] را چه مرجعی باید تأمین کند؟ و آزادی معقول و [[مشروع]] کدام است؟ در پاسخ به این سوال است که مکاتب گوناگون از یکدیگر متمایز می‌شوند.


در نظریه [[خلافت]]، چون [[خداوند]] [[خالق]] هستی است و [[حق حاکمیت]] مطلق بر [[جهان]] و [[انسان]] از آن اوست و قانونگذاری واقعی نیز در انحصار او قرار دارد، [[ارزش‌های اخلاقی]] و [[حقوقی]] را نیز او [[تعیین]] می‌کند؛ ارزش‌هایی که ثابت و غیر قابل تغییرند. از این منظر، هرچند برای افراد [[انسان]] [[حقوق]] مطرح است و تکالیفی که [[درک]] کلیت آن در توان [[عقل]] و [[فطرت آدمی]] می‌باشد، اما تأمین حد و مرز و مصادیق این [[حقوق]] نیز از سوی [[خداوند]] است و به عنوان [[تکلیف الهی]]، افراد ملزم به رعایت آنها هستند. علاوه بر این، مسأله مهمی که [[حقوق]] از آن سرچشمه می‌گیرد، هدفمند بودن [[آفرینش]] است؛ هدفی که در عبارات پر محتوای "[[تکامل]]" و "[[تعلیم و تربیت]]" خلاصه می‌شود. از مجموع اینها نتیجه می‌گیریم که آزادی‌ها باید به گونه‌ای باشند که پایه‌های "[[تعلیم و تربیت]]" را محکم و زمینه [[تکامل معنوی]] [[انسان]] را فراهم سازند و این [[آزادی]]، معقول است <ref>عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۱۸۶-۱۹۷.</ref><ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۱۵۲-۱۵۳.</ref>
در نظریه [[خلافت]]، چون [[خداوند]] [[خالق]] هستی است و حق حاکمیت مطلق بر [[جهان]] و [[انسان]] از آن اوست و قانونگذاری واقعی نیز در انحصار او قرار دارد، [[ارزش‌های اخلاقی]] و حقوقی را نیز او تعیین می‌کند؛ ارزش‌هایی که ثابت و غیر قابل تغییرند. از این منظر، هرچند برای افراد [[انسان]] [[حقوق]] مطرح است و تکالیفی که [[درک]] کلیت آن در توان [[عقل]] و [[فطرت آدمی]] می‌باشد، اما تأمین حد و مرز و مصادیق این [[حقوق]] نیز از سوی [[خداوند]] است و به عنوان تکلیف الهی، افراد ملزم به رعایت آنها هستند. علاوه بر این، مسأله مهمی که [[حقوق]] از آن سرچشمه می‌گیرد، هدفمند بودن [[آفرینش]] است؛ هدفی که در عبارات پر محتوای "[[تکامل]]" و "[[تعلیم و تربیت]]" خلاصه می‌شود. از مجموع اینها نتیجه می‌گیریم که آزادی‌ها باید به گونه‌ای باشند که پایه‌های "[[تعلیم و تربیت]]" را محکم و زمینه تکامل معنوی [[انسان]] را فراهم سازند و این [[آزادی]]، معقول است <ref>عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۱۸۶-۱۹۷.</ref>.<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۱۵۲-۱۵۳.</ref>


=== پنجم: [[مسئولیت‌پذیری]] و [[سازندگی]] ===
=== پنجم: [[مسئولیت‌پذیری]] و سازندگی ===
در نظریه [[خلافت]]، [[انسان]] موجودی است [[مسئول]] و مبنای این [[مسئولیت]] نیز توانایی‌های [[فطری]] اوست. او تنها موجودی است که با تکیه بر [[عقل]] و [[قدرت]] [[تصمیم]] گیری، می‌تواند تکلیف‌پذیر باشد؛ یعنی می‌تواند در برابر [[خواسته‌ها]] و [[امیال]] و [[غرایز]] درونی و عوامل بیرونی و محیط [[زندگی]] خویش [[ایستادگی]] کند تا آنجا که [[قادر]] است مسیر فعالیت خود را در چارچوب [[قواعد]] [[حاکم]] بر [[جامعه]] تنظیم کند و این ویژگی [[انسان]] را به صورت موجودی تکلیف‌پذیر درآورده است.
در نظریه [[خلافت]]، [[انسان]] موجودی است [[مسئول]] و مبنای این [[مسئولیت]] نیز توانایی‌های [[فطری]] اوست. او تنها موجودی است که با تکیه بر [[عقل]] و [[قدرت]] تصمیم گیری، می‌تواند تکلیف‌پذیر باشد؛ یعنی می‌تواند در برابر [[خواسته‌ها]] و [[امیال]] و [[غرایز]] درونی و عوامل بیرونی و محیط [[زندگی]] خویش [[ایستادگی]] کند تا آنجا که قادر است مسیر فعالیت خود را در چارچوب [[قواعد]] [[حاکم]] بر [[جامعه]] تنظیم کند و این ویژگی [[انسان]] را به صورت موجودی تکلیف‌پذیر درآورده است.


بنابراین [[انسان]] در برابر هرگونه [[رفتار]] خود [[مسئول]] است و این [[پاسخگویی]] در برابر [[اعمال]]، [[مقتضای عدالت]] است.
بنابراین [[انسان]] در برابر هرگونه [[رفتار]] خود [[مسئول]] است و این پاسخگویی در برابر [[اعمال]]، [[مقتضای عدالت]] است.


اصولا در [[منطق]] [[خلافت]]، [[نظام هستی]] و [[حیات]] بر پایه [[تکلیف]] پذیری و [[فلسفه آفرینش]] پدید آوردن انسان‌های [[مسئول]] و [[متعهد]] است؛ انسان‌هایی که با [[درک]] [[هدفمندی]] [[نظام خلقت]]، به سوی [[سعادت]] و کمال حرکت نمایند و بدانند که [[رسالت]] اصلی آنان [[سازندگی]]، اعم از [[خودسازی]] و [[دیگرسازی]]، در پرتو [[احکام دینی]] است. [[هدایت]] [[انسان]] به انجام [[تکالیف]] به این معناست که مواظب باش [[حقوق]] دیگران را ضایع نکنی؛ چون "[[تکلیف]]" و "[[حق]]" متلازمند؛ در برابر [[حقوقی]] که به [[انسان]] اعطا می‌گردد، تکالیفی نیز از آنان خواسته می‌شود؛ اما به [[دلیل]] جنبه [[سازندگی]] و [[دیگرسازی]] که [[دین]] برای خود قائل است، در [[مقام]] بیان، به بعد [[تکلیف]] و [[مسئولیت]] [[عنایت]] بیشتری دارد. علاوه بر این، [[انسان]] به حسب طبع اولی خود، درصدد تأمین خواسته‌های خود برمی‌آید. آن‌چه مهم است توجه دادن او به [[رسالت]] [[انسانی]] و [[مسئولیت الهی]] خویش است.
اصولا در منطق [[خلافت]]، نظام هستی و [[حیات]] بر پایه [[تکلیف]] پذیری و [[فلسفه آفرینش]] پدید آوردن انسان‌های [[مسئول]] و [[متعهد]] است؛ انسان‌هایی که با [[درک]] [[هدفمندی]] [[نظام خلقت]]، به سوی [[سعادت]] و کمال حرکت نمایند و بدانند که [[رسالت]] اصلی آنان [[سازندگی]]، اعم از [[خودسازی]] و [[دیگرسازی]]، در پرتو [[احکام دینی]] است. [[هدایت]] [[انسان]] به انجام [[تکالیف]] به این معناست که مواظب باش [[حقوق]] دیگران را ضایع نکنی؛ چون "[[تکلیف]]" و "[[حق]]" متلازمند؛ در برابر [[حقوقی]] که به [[انسان]] اعطا می‌گردد، تکالیفی نیز از آنان خواسته می‌شود؛ اما به [[دلیل]] جنبه [[سازندگی]] و [[دیگرسازی]] که [[دین]] برای خود قائل است، در [[مقام]] بیان، به بعد [[تکلیف]] و [[مسئولیت]] [[عنایت]] بیشتری دارد. علاوه بر این، [[انسان]] به حسب طبع اولی خود، درصدد تأمین خواسته‌های خود برمی‌آید. آن‌چه مهم است توجه دادن او به [[رسالت]] [[انسانی]] و [[مسئولیت الهی]] خویش است.


[[امام سجاد]] {{ع}} در این خصوص بیان [[زیبا]] و جامعی دارد: "(ای [[انسان]]) بدان - [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند - و توجه داشته باش که اطراف تو را [[حقوقی]] فراگرفته است. هر حرکتی که انجام می‌دهی و سکونی که داری، حقی در آن است. در هر [[مقام]] و [[موقعیت]] [[اجتماعی]] که قرار بگیری، هر اندامی از اندام‌های بدنت را به کار‌گیری و هر ابزاری را برای کار خود مورد استفاده قرار بدهی، بر هر یک از آنها [[حقوقی]] تعلق می‌گیرد. برخی از این [[حقوق]] بزرگ‌تر از بعضی دیگرند"<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۴، ص۲-۳.</ref>.
[[امام سجاد]] {{ع}} در این خصوص بیان [[زیبا]] و جامعی دارد: "(ای [[انسان]]) بدان - [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند - و توجه داشته باش که اطراف تو را [[حقوقی]] فراگرفته است. هر حرکتی که انجام می‌دهی و سکونی که داری، حقی در آن است. در هر [[مقام]] و [[موقعیت]] [[اجتماعی]] که قرار بگیری، هر اندامی از اندام‌های بدنت را به کار‌گیری و هر ابزاری را برای کار خود مورد استفاده قرار بدهی، بر هر یک از آنها [[حقوقی]] تعلق می‌گیرد. برخی از این [[حقوق]] بزرگ‌تر از بعضی دیگرند"<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۴، ص۲-۳.</ref>.


بیان [[امام]] ناظر بر این واقعیت است که ای [[انسان]]، متوجه باش که ابعاد گوناگون [[زندگی]] تو مشمول [[حقوق]] الهی‌اند. گه یک حرکت تو را چندین [[حق]] احاطه می‌کند. تو [[رسالت]] [[انسانی]] و [[الهی]] داری. تنها در پرتو انجام این [[رسالت]] است که می‌توانی [[خلیفه خدا]] در [[زمین]] باشی. جالب اینکه نمی‌فرماید: تو [[حقوقی]] داری که دیگران باید رعایت کنند، بلکه می‌فرماید: "[[حقوق]] دیگران تو را احاطه کرده است و باید از عهده آنها برآیی و منشأ [[حقوق]]، حقی است که [[خداوند]] بر تو دارد. آن‌چه [[انسانیت]] [[انسان]] را [[رشد]] میدهد، استعدادهای او را شکوفا می‌سازد، [[خلاقیت]] و ابتکار او را بروز می‌دهد، توجه به [[وظایف]] [[انسانی]] و [[الهی]] اوست. کسی که [[خالق]] خود را [[شناخت]] و [[وظیفه]] [[بندگی]] او را خوب انجام داد، [[رفتار]] و کردارش [[الهی]] می‌شود و [[روحیه]] [[مسئولیت پذیری]] و [[رعایت حقوق دیگران]] در او شکوفا می‌گردد<ref>عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۲۲۹-۲۲۶.</ref>؛ زیرا [[احساس]] و [[درک]] [[مسئولیت]] منشأ [[سعادت]] است"<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۱۵۳-۱۵۵.</ref>
بیان [[امام]] ناظر بر این واقعیت است که ای [[انسان]]، متوجه باش که ابعاد گوناگون [[زندگی]] تو مشمول [[حقوق]] الهی‌اند. گه یک حرکت تو را چندین [[حق]] احاطه می‌کند. تو [[رسالت]] [[انسانی]] و [[الهی]] داری. تنها در پرتو انجام این [[رسالت]] است که می‌توانی [[خلیفه خدا]] در [[زمین]] باشی. جالب اینکه نمی‌فرماید: تو [[حقوقی]] داری که دیگران باید رعایت کنند، بلکه می‌فرماید: "[[حقوق]] دیگران تو را احاطه کرده است و باید از عهده آنها برآیی و منشأ [[حقوق]]، حقی است که [[خداوند]] بر تو دارد. آن‌چه [[انسانیت]] [[انسان]] را [[رشد]] میدهد، استعدادهای او را شکوفا می‌سازد، [[خلاقیت]] و ابتکار او را بروز می‌دهد، توجه به [[وظایف]] [[انسانی]] و [[الهی]] اوست. کسی که [[خالق]] خود را [[شناخت]] و [[وظیفه]] [[بندگی]] او را خوب انجام داد، [[رفتار]] و کردارش [[الهی]] می‌شود و [[روحیه]] [[مسئولیت پذیری]] و [[رعایت حقوق دیگران]] در او شکوفا می‌گردد<ref>عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۲۲۹-۲۲۶.</ref>؛ زیرا [[احساس]] و [[درک]] [[مسئولیت]] منشأ [[سعادت]] است"<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۱۵۳-۱۵۵.</ref>.


== [[فوائد وجود امام برای جامعه]] ==
== فوائد وجود امام برای جامعه ==
نقش [[امامان]] [[شیعه]] در توسعه [[معارف دینی]] و اعتلای [[فضایل اخلاقی]] در [[جامعه اسلامی]] را نمی‌توان نادیده گرفت. پاره‌ای از این فواید:
نقش [[امامان]] [[شیعه]] در توسعه [[معارف دینی]] و اعتلای [[فضایل اخلاقی]] در [[جامعه اسلامی]] را نمی‌توان نادیده گرفت. پاره‌ای از این فواید:
# در هیچ عصری، حتی [[دانشمندان]] [[احساس]] [[بی‌نیازی]] از [[امامان]] نکرده‌اند. همچنین در بخش [[شریعت اسلامی]] و فروعات [[احکام]] نیز نقش [[امامان]] آشکار است و برخی از سر سلسلۀ [[مذاهب فقهی]] [[اهل سنت]]، خود از [[شاگردان]] [[امامان]] شیعه‌اند.
# در هیچ عصری، حتی دانشمندان [[احساس]] [[بی‌نیازی]] از [[امامان]] نکرده‌اند. همچنین در بخش [[شریعت اسلامی]] و فروعات [[احکام]] نیز نقش [[امامان]] آشکار است و برخی از سر سلسلۀ [[مذاهب فقهی]] [[اهل سنت]]، خود از [[شاگردان]] [[امامان]] شیعه‌اند.
# [[امامان]] به عنوان اسوه‌های [[معنوی]] و [[اخلاقی]]، نقش بسزایی در [[تربیت اخلاقی]] [[مؤمنان]] داشته‌اند.
# [[امامان]] به عنوان اسوه‌های معنوی و [[اخلاقی]]، نقش بسزایی در [[تربیت اخلاقی]] [[مؤمنان]] داشته‌اند.
# به [[برکت]] حضور [[امامان]]، [[مکتب فکری]] و [[سیاسی]] [[شیعه]] شکل گرفته، شکوفا شد. در دوران [[امام باقر]] {{ع}} و [[امام صادق]] {{ع}} در [[جامعه]] [[شیعی]] برای [[سازماندهی]] امور [[شیعیان]]، [[وکیلان]] و سفیرانی [[تعیین]] شد که [[دستورات]] [[اجتماعی]] را هم به [[مردم]] می‌رساندند. البته [[امام]] بر مبنای "[[تقیه]]" بیشتر در پی [[حفظ]] این گروه و تقویت بنیان‌های [[فکری]] این [[مکتب]] بودند. وجود تشکیلاتی که در این دوران میان [[امام]] و [[امت]] نقش [[نایبان]] را ایفا می‎نمود، [[حکومت]] وقت را نگران می‌کرد. بعد از [[امام رضا|امام هشتم]]، "[[امامت]] در سن [[کودکی]]" به عنوان [[امتحان]] [[سختی]] مطرح می‌گردد و [[ارتباط]] ظاهری [[امام]] با [[مردم]] کمتر می‌شود و [[مردم]] فقط با [[نایبان]] مورد [[اعتماد]] ایشان [[ارتباط]] داشتند<ref>ر.ک. [[علی رضا امینی]] و [[محسن جوادی]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)|معارف اسلامی]]، ج۲، ص۱۲۳ - ۱۲۶.</ref>.
# به [[برکت]] حضور [[امامان]]، مکتب فکری و [[سیاسی]] [[شیعه]] شکل گرفته، شکوفا شد. در دوران [[امام باقر]] {{ع}} و [[امام صادق]] {{ع}} در [[جامعه]] [[شیعی]] برای [[سازماندهی]] امور [[شیعیان]]، [[وکیلان]] و سفیرانی [[تعیین]] شد که [[دستورات]] [[اجتماعی]] را هم به [[مردم]] می‌رساندند. البته [[امام]] بر مبنای "[[تقیه]]" بیشتر در پی [[حفظ]] این گروه و تقویت بنیان‌های [[فکری]] این [[مکتب]] بودند. وجود تشکیلاتی که در این دوران میان [[امام]] و [[امت]] نقش [[نایبان]] را ایفا می‎نمود، [[حکومت]] وقت را نگران می‌کرد. بعد از [[امام رضا|امام هشتم]]، "[[امامت]] در سن [[کودکی]]" به عنوان [[امتحان]] [[سختی]] مطرح می‌گردد و ارتباط ظاهری [[امام]] با [[مردم]] کمتر می‌شود و [[مردم]] فقط با [[نایبان]] مورد [[اعتماد]] ایشان ارتباط داشتند<ref>ر.ک. [[علی رضا امینی]] و [[محسن جوادی]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)|معارف اسلامی]]، ج۲، ص۱۲۳ - ۱۲۶.</ref>.


== جستارهای وابسته ==  
== جستارهای وابسته ==  
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش