حکیم بن جبله عبدی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۰: خط ۴۰:


پس دوباره بر او حمله کردند و [[آتش]] جنگ افروخته شد تا این که او را [[شهید]] کردند<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۳.</ref>. هنگامی که [[امیر المؤمنین]] {{ع}} در [[ربذه]] خبر کشته شدن [[حکیم بن جبله]] و مردانی از [[شیعه]] و [[آزار]] و [[اذیت]] "[[عثمان بن حنیف]]" را به دست طلحه و زیبر شنید، برخاست و فرمود: "به من خبر رسید که طلحه و زبیر وارد [[بصره]] شده‌اند و [[والی]] من (عثمان بن حنیف) را آزار و اذیت کرده‌اند و معلوم نیست مرده است یا زنده. و تعدادی از [[مسلمانان]] [[صالح]] از جمله [[عبد صالح حکیم بن جبله]] و سیابچگان (سیاه بچگان [[ایرانی]] که حامیان [[بیت المال]] بودند) را کشته‌اند". مردم به شدت [[گریه]] کردند. سپس امیر المؤمنین {{ع}} دست‌هایش را بلند کرد و فرمود: "پروردگارا! به طلحه و زبیر، جزای افراد [[ظالم]] و [[فاجر]] را بده"<ref>الکافئه، شیخ مفید، ص۱۸-۱۷.</ref>.<ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[حکیم بن جبله (مقاله)|مقاله «حکیم بن جبله»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۴۰۸-۴۰۹.</ref>
پس دوباره بر او حمله کردند و [[آتش]] جنگ افروخته شد تا این که او را [[شهید]] کردند<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۱۴۳.</ref>. هنگامی که [[امیر المؤمنین]] {{ع}} در [[ربذه]] خبر کشته شدن [[حکیم بن جبله]] و مردانی از [[شیعه]] و [[آزار]] و [[اذیت]] "[[عثمان بن حنیف]]" را به دست طلحه و زیبر شنید، برخاست و فرمود: "به من خبر رسید که طلحه و زبیر وارد [[بصره]] شده‌اند و [[والی]] من (عثمان بن حنیف) را آزار و اذیت کرده‌اند و معلوم نیست مرده است یا زنده. و تعدادی از [[مسلمانان]] [[صالح]] از جمله [[عبد صالح حکیم بن جبله]] و سیابچگان (سیاه بچگان [[ایرانی]] که حامیان [[بیت المال]] بودند) را کشته‌اند". مردم به شدت [[گریه]] کردند. سپس امیر المؤمنین {{ع}} دست‌هایش را بلند کرد و فرمود: "پروردگارا! به طلحه و زبیر، جزای افراد [[ظالم]] و [[فاجر]] را بده"<ref>الکافئه، شیخ مفید، ص۱۸-۱۷.</ref>.<ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[حکیم بن جبله (مقاله)|مقاله «حکیم بن جبله»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۴۰۸-۴۰۹.</ref>
==[[ستایش]] [[امیرالمؤمنین علی]] از [[حکیم بن جبله]]==
امیرالمؤمنین علی{{ع}} در سخنان متعددی، حکیم بن جبله را [[ستوده]] و [[ناکثین]] را برای کشتن او [[نکوهیده]] است که نشان موقعیت والای [[حکیم]] نزد حضرت است. برخلاف کسانی که وی را دزد معرفی کرده‌اند. چون وی مردانه در برابر ناکثین ایستاد و جانش را در راه علی{{ع}} [[فدا]] کرد. نمونه‌هایی از دیدگاه [[امام]] دربارۀ وی را نقل می‌کنیم.
۱. وقتی [[امیرالمؤمنین]] خبر [[شهادت]] حکیم و جمعی از [[عبدالقیس]] و قبیلۀ [[ربیعه]] را شنید، فرمود:
{{متن حدیث|یا لَهْفَ أمّاهُ عَلَی الرَّبیعةِ ربیعةِ السّامعةِ المُطیعةِ قد سَبَقَتْنِی بِهِمُ الوَقیعةُ دعَا حکیمٌ دَعوةً سَمیعةَ نالَ بها المَنْزِلةُ الرفیعةُ}}؛
دریغ ای مادر بر ربیعه؛ ربیعۀ شنوا و [[مطیع]] که حادثه‌ای پیش از من به آنها رسید. حکیم بن جبله دعوتی شنیدنی کرد که به سبب آن منزلتی والا یافت.
در [[دیوان]] حضرت این اشعار به صورت مفصل در هشت [[بیت]] با تفاوتی آمده است<ref>بلاذری، أنساب الأشراف، تحقیق محمودی، ج۲، ص۲۳۴؛ همو، جمل من أنساب الاشراف، ج۳، ص۳۱؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۹۶؛ ابنعبدربه، عقدالفرید، ج۳، ص۲۷۵، بیت آخِر را نقل کرده است و مجلسی، بحارالانوار، ج۳۴، ص۴۲۵ با بیتهای بیشتر.</ref>.
امیرالمؤمنین بیان می‌کند که او با تلاشهایش به منزلتی [[ارج]] دار دست یافته است، به همین دلیل [[علامه امینی]] وی را [[شهید]] [[جمل]] قلمداد کرده است<ref>میبدی، دیوان امیرالمؤمنین، ص۲۷۸؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۴۲۴: {{متن حدیث|يَا لَهْفَ نَفْسِي قُتِلَتْ رَبِيعَةُ رَبِيعَةُ السَّامِعَةُ الْمُطِيعَةُ}}. </ref> که از [[سادات]] و بزرگان ربیعه و زاهدان و [[عبادت کنندگان]] آنها بوده است و علی در [[تجلیل]] وی این اشعار را بیان کرده است<ref>عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۶۴.</ref>.
۲. [[امام علی]]{{ع}} وقتی از شهادت حکیم و وضعیت [[عثمان بن حنیف]] در [[ربذه]] [[آگاه]] شد، در خطبه‌ای فرمود:
{{متن حدیث|إِنَّهُ أَتَانِي خَبَرٌ مُتَفَظَّعٌ وَ نَبَأٌ جَلِيلٌ أَنَّ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَرَدَا الْبَصْرَةَ فَوَثَبَا عَلَى عَامِلِي فَضَرَبَاهُ ضَرْباً مُبَرِّحاً وَ تُرِكَ لَا يُدْرَى أَ حَيٌّ هُوَ أَمْ مَيِّتٌ وَ قَتَلَا الْعَبْدَ الصَّالِحَ حَكِيمَ بْنَ جَبَلَةَ فِي عِدَّةٍ مِنْ رِجَالِ الْمُسْلِمِينَ الصَّالِحِينَ لَقُوا اللَّهَ مُوفُونَ بِبَيْعَتِهِمْ مَاضِينَ عَلَى حَقِّهِمْ وَ قَتَلَا السَّبَابِجَةَ خُزَّانَ بَيْتِ الْمَالِ الَّذِي لِلْمُسْلِمِينَ قَتَلُوهُمْ [طَائِفَةً مِنْهُمْ] صَبْراً وَ قَتَلُوا طَائِفَةً منْهُمْ غَدْراً}}<ref>عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۹، ص۱۸۶.</ref>؛
اکنون خبری به من رسیده که بسیار [[رسوا]] کننده و بزرگ است. [[طلحه]] و [[زبیر]] وارد [[بصره]] شده و به [[کارگزار]] من [[یورش]] برده و او را به شدّت کتک زدند و بعد رها کردند و معلوم نیست که آیا او زنده است یا مرده! و آن دو (طلحه و زبیر) بندۀ [[صالح]]: [[حکیم بن جبله]] را همراه عده‌ای از مردان [[مسلمان]] [[شایسته]] کشتند. آنان درحالی [[خداوند]] را [[ملاقات]] کردند که به [[بیعت]] خود [[وفادار]] مانده و پیرو [[حق]] خود بودند. و آن دو (طلحه و زبیر)، سبابجه خازنان [[بیت المال مسلمانان]] را کشتند؛ گروهی را بعد از [[اسارت]] و جمعی را با [[نیرنگ]].
پس [[مردم]] با صدای بلند و شدید گریستند و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} دستهایش را بلند کرده و میفرمود:
{{متن حدیث|اللَّهُمَّ اجْزِ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ جَزَاءَ الظَّالِمِ الْفَاجِرِ وَ الْخُفُورِ الْغَادِرِ}}<ref>شیخ مفید، {{متن حدیث|الْكَافِيَةُ فِي إِبْطَالِ تَوْبَةِ الْخَاطِئَةِ}}، ص۱۷-۱۸و بحارالانوار، ج۳۲، ص۹۲.</ref>؛
خداوندا! به طلحه و زبیر، [[کیفر]] [[ستمگران]] [[فاجر]] و عهدشکن [[فریب]] کار را بده.
۳. وقتی خبر هم آهنگی [[ناکثین]] برای [[جنگ]] با حضرت به ایشان رسید، در یک [[سخنرانی]] فرمود:
{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ قَدِمَا الْبَصْرَةَ وَ قَدِ اجْتَمَعَ أَهْلُهَا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ بَيْعَتِي فَدَعَوَاهُمْ إِلَى مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ خِلَافِي فَمَنْ أَطَاعَهُمَا مِنْهُمْ فَتَنُوهُ وَ مَنْ عَصَاهُمَا قَتَلُوهُ وَ قَدْ كَانَ مِنْ قَتْلِهِمَا حُكَيْمَ بْنَ جَبَلَةَ مَا بَلَغَكُمْ وَ قَتْلِهِمَا السَّبَابِجَةَ وَ فِعَالِهِمَا بِعُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ مَا لَمْ يَخْفَ عَلَيْكُمْ وَ قَدْ كَشَفُوا الْآنَ الْقِنَاعَ وَ آذَنُوا بِالْحَرْبِ}}<ref>شیخ مفید، الجمل، ص۳۳۱؛ نبرد جمل، ص۱۹۹.</ref>؛
ای مردم! همانا طلحه و زبیر به بصره وارد شدند و حال آنکه مردم آن [[شهر]] در [[اطاعت فرمان خدا]] و بیعت با من هم آهنگ بودند. آنان را به [[سرپیچی]] از [[فرمان خداوند]] و [[مخالفت]] با من فراخواندند. هرکس که از آنان [[اطاعت]] کرد، فریبش دادند و هرکس با
{{متن حدیث|عِبَادَ اللَّهِ انْهَدُوا إِلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مُنْشَرِحَةً صُدُورُكُمْ بِقِتَالِهِمْ فَإِنَّهُمْ نَكَثُوا بَيْعَتِي وَ أَخْرَجُوا ابْنَ حُنَيْفٍ عَامِلِي بَعْدَ الضَّرْبِ الْمُبَرِّحِ وَ الْعُقُوبَةِ الشَّدِيدَةِ وَ قَتَلُوا السَّيَابِجَةَ وَ قَتَلُوا حَكِيمَ بْنَ جَبَلَةَ الْعَبْدِيَّ وَ قَتَلُوا رِجَالًا صَالِحِينَ ثُمَّ تَتَبَّعُوا مِنْهُمْ مَنْ نَجَا يَأْخُذُونَهُمْ فِي كُلِّ حَائِطٍ وَ تَحْتَ كُلِّ رَابِيَةٍ ثُمَّ يَأْتُونَ بِهِمْ فَيَضْرِبُونَ رِقَابَهُمْ صَبْراً مَا لَهُمْ {{متن قرآن|قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ}}<ref>«یهودیان گفتند عزیر پسر خداوند است و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداوند است؛ این گفتار، سر زبان آنهاست که با گفته کافران پیشین همانندی می‌کند؛ خداوندشان بکشاد! چگونه (از حقّ) باز گردانیده می‌شوند؟» سوره توبه، آیه ۳۰.</ref>}}<ref>شیخ مفید، الإرشاد، ج۱، ص۲۵۲.</ref>؛
[[بندگان خدا]]! برای [[قیام]] در راه [[حق]] و [[چیرگی]] بر [[دشمنان]] او قیام کنید و سینه‌های خود را برای [[کشتار]] آنان باز نمایید؛ زیرا آنها [[پیمان]] مرا شکستند و پسر [[حنیف]]، [[کارگزار]] مرا پس از [[آزردن]] بسیار و [[عقوبت]] دردناک خارج ساختند و [[سیابجه]] و [[حکیم بن جبله عبدی]] را کشتند و مردان [[نیکوکاری]] را از دَمِ تیغ درگذراندند. آن‌گاه به همین عده اکتفا ننموده بلکه فراریان از این [[جماعت]] را در هر پَستی و بلندی که یافتند [[اسیر]] کردند و گردن آنان را در حالت اِسارت زدند! چه شده آنان را؟ [[خداوند]] آنان را بکشد! به کجا میروند؟
۵. حضرت در نامۀ خود برای [[شیعیان]] که دستور می‌دهد هر [[جمعه]] با حضور ده تن از [[یاران]] مورد [[وثوق]] حضرت، خوانده شود. در این [[نامه]] از ابنجبله [[ستایش]] می‌کند:
{{متن حدیث|ثُمَّ أَتَوُا الْبَصْرَةَ وَ أَهْلُهَا مُجْتَمِعُونَ عَلَى طَاعَتِي وَ بَيْعَتِي، وَ بِهَا شِيعَتِي وَ خُزَّانِ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ فَدَعَوُا النَّاسَ إِلَى مَعْصِيَتِي وَ إِلَى نَقْضِ بَيْعَتِي، فَمَنْ أَطَاعَهُمْ أَكْفَرُوهُ، وَ مَنْ عَصَاهُمْ قَتَلُوهُ، فَنَاجَزَهُمْ حَكِيمُ بْنُ جَبَلَةَ فَقَتَلُوهَا فِي سَبْعِينَ رَجُلًا مِنْ عُبَّادِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ وَ مُخْبِتِيهِمْ يُسَمَّوْنَ الْمُثْفَنِينَ<ref>ابنطاووس، کشف المحجه، ص۲۵۵.</ref>، كَأَنَّ جَبَهَاتِهِمْ مِثْلُ ثَفِنَاتِ الْإِبِلِ}}<ref>طبری، المسترشد فی الإمامه، ص۴۲۰؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۱۸؛ علی اکبر ذاکری، حکومت و سیاست، ص۱۰۸: در این اثر، منابع نامۀ مزبور و متن کامل آن بیان شده است.</ref>؛
پس [[ناکثین]] ([[طلحه]] و [[زبیر]]) به [[بصره]] آمدند درحالی که [[مردم]] آنجا بر [[طاعت]] و [[بیعت]] من [[اجماع]] داشتند. در آنجا [[شیعیان]] من و [[خزانه]] داران [[بیت المال]] [[خدا]] و [[مسلمانان]] بودند. پس آنان مردم را به [[مخالفت]] و [[نقض بیعت]] با من [[دعوت]] کردند. پس هرکس از آنان [[اطاعت]] میکرد او را به [[کفر]] نسبت می‌دادند و کسی که مخالفت مینمود میکشتند. برضدّ آنان [[حکیم بن جبله عبدی]] به مخالفت برخاست؛ او را کشتند همراهِ هفتاد نفر مرد از [[عبادت کنندگان]] بصره که «[[اصحاب]] ثفنات» خوانده می‌شدند؛ زیرا پیشانیهای آنان [از شدت [[عبادت]]] مانند پینههای پای شتر بود.
این بخش از سخنان حضرت، مشابه مورد سومی است که نقل شد. دربارۀ سخنان حضرت که نقل کردیم، یادآوری دو نکتۀ مهم مینماید:
۱. از آنچه بیان شد، استفاده می‌شود که [[حکیم بن جبله]] یکی از [[ارادتمندان امام علی]]{{ع}} بوده و آن حضرت از [[مرگ]] وی و یارانش بسیار متأثر شده، او و همراهانش را [[صالح]] و مردان [[عبادت]]، [[زهد]] و [[خشوع]] دانسته است. حال چگونه می‌‌توان چنین مردی را دزد و [[متجاوز]] و او را [[پناه]] گاه عبدالله بن سبایِ ساختگی دانست؟
تمام اتهام‌ها بدان جهت است که وی در برابر طلحه و زبیر ایستاده و این [[خاندان]] وقتی که به [[حکومت]] رسیدند، برای [[تطهیر]] جنایاتی که در بصره مرتکب شده بودند، این [[جریان‌ها]] را ساختند. به همین دلیل در [[زمان]] [[جنگ صفّین]] خبری از اینان نیست تا زمان مختار که باز وی با [[آل زبیر]] درگیر می‌شود و پس از [[شکست]] مختار هفت هزار تن را بعد از [[اسارت]] میکشند<ref>مسعودی، مروج الذّهب، ج۳، ص۹۹.</ref>.
بهترین توجیه برای [[قتل عام]] آنان، ادعای غالی بودنشان است.
۲. [[سیابجه]]، که در بیشترِ آثار «سبابجه» آمده: عده‌ای نیکوکارانِ سِنْد بودند که [[محافظت]] از [[بیت المال]] [[بصره]]، به آنها واگذار شده بود.
[[شیخ مفید]] دربارۀ آنان می‌نویسد: بر درِ دارالاِماره سبابجه بودند که از بیت المال نیز پاسدارای مینمودند و آنان قومی از زُط بودند که [[شیعه]] شده و [[سجود]] پیشانیشان را ساییده بود و [[عثمان بن حنیف]] آنها را بر بیت المال و [[دارالاماره]] گمارده بود. پس آن [[قوم]] بر آنان [[حمله]] و از چهارسو به آنان [[یورش]] بردند و [[شمشیر]] در آنها نهاده و چهل تن را بعد از [[اسارت]] کشتند. [[مسئولیت]] این حمله را به طور ویژه [[زبیر]] به عهده داشت. پس از آن به عثمان بن حنیف یورش برده و او را دستگیر کرده و بستند و به چهره‌اش توجه کرده و ریشش را چیدند. با این که ریش پرپشتی داشت، حتی تار مویی در صورتش باقی نگذاشتند<ref>مفید، جمل، ص۲۸۱.</ref>.
ما بر این نظر هستیم روایتی که مدعی است گروهی از [[زط]]، علی{{ع}} را [[خدا]] می‌دانستند، درست نیست؛ زیرا این [[روایت]] مُرسَل است و افرادی در سند آن حذف شده است. و در سندش آمده: {{عربی|عَنْ رَجُلِ}}<ref>کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۵۹.</ref>در نتیجه اعتبار ندارد. به نظر ما طرف داران [[آل زبیر]] این [[احادیث]] را ساخته تا توجیهی باشد برای [[قتل عام]] مظلومانه آنان به دست زبیر و همراهانش که چون غالی بودند، کشتن آنان مشکلی نداشته است.


== [[شهادت]] [[حکیم بن جبله]] ==
== [[شهادت]] [[حکیم بن جبله]] ==
۱۱۵٬۱۶۹

ویرایش