ایوب بن کیسان سختیانی در تاریخ اسلامی (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۳۷
، ۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۳بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[ایوب بن کیسان سختیانی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = ایوب بن کیسان سختیانی| عنوان مدخل = ایوب بن کیسان سختیانی| مداخل مرتبط = [[ایوب بن کیسان سختیانی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
== آشنایی اجمالی == | == آشنایی اجمالی == | ||
[[ایوب بن کیسان]] معروف به [[ایوب بن ابی تمیمه]] به سال ۶۶ یا ۶۸ ه.ق. در [[بصره]] متولد و در همان جا بزرگ شد. وی فردی [[زاهد]] و [[بیآلایش]] و از [[شهرت]] گریزان بود. در سال یک بار موی سرش را [[اصلاح]] میکرد. [[حماد بن زید]] میگوید: اگر ایوب را میدیدید و از شما آب درخواست میکرد به او نمیدادید. او پیراهن بلندی داشت و میگفت: امروزه پیراهن کوتاه [[پوشیدن]] شهرت است. وی از [[خوف]] [[خدا]] بسیار [[گریه]] میکرد و وقتی متوجه نگاه [[مردم]] میشد به گونهای گریهاش را پنهان میکرد. در [[برخورد با مردم]] گشاده رو بود و شب را تا [[سحر]] به [[راز و نیاز]] میپرداخت. هنگامی که صبح میشد صدای خود را بلند مینمود گو این که الآن از [[خواب]] بیدار شده است. وی چهل نوبت به [[زیارت]] [[خانه خدا]] رفت. کراماتی در این سفرها از او نقل شده است. با [[تبهکاران]] [[سخن]] نمیگفت و با [[یزید بن ولید]] [[رفاقت]] داشت. همین که وی به [[خلافت]] رسید، از خدا خواست که [[خلیفه]] او را فراموش کند.و قتی از او چیزی سؤال میشد از سؤال کننده میخواست تا [[پرسش]] خود را تکرار کند. اگر سؤال را به صورت نخست میپرسید، پاسخ میگفت وگرنه جواب نمیداد. | [[ایوب بن کیسان]] معروف به [[ایوب بن ابی تمیمه]] به سال ۶۶ یا ۶۸ ه.ق. در [[بصره]] متولد و در همان جا بزرگ شد. وی فردی [[زاهد]] و [[بیآلایش]] و از [[شهرت]] گریزان بود. در سال یک بار موی سرش را [[اصلاح]] میکرد. [[حماد بن زید]] میگوید: اگر ایوب را میدیدید و از شما آب درخواست میکرد به او نمیدادید. او پیراهن بلندی داشت و میگفت: امروزه پیراهن کوتاه [[پوشیدن]] شهرت است. وی از [[خوف]] [[خدا]] بسیار [[گریه]] میکرد و وقتی متوجه نگاه [[مردم]] میشد به گونهای گریهاش را پنهان میکرد. در [[برخورد با مردم]] گشاده رو بود و شب را تا [[سحر]] به [[راز و نیاز]] میپرداخت. هنگامی که صبح میشد صدای خود را بلند مینمود گو این که الآن از [[خواب]] بیدار شده است. وی چهل نوبت به [[زیارت]] [[خانه خدا]] رفت. کراماتی در این سفرها از او نقل شده است. با [[تبهکاران]] [[سخن]] نمیگفت و با [[یزید بن ولید]] [[رفاقت]] داشت. همین که وی به [[خلافت]] رسید، از خدا خواست که [[خلیفه]] او را فراموش کند.و قتی از او چیزی سؤال میشد از سؤال کننده میخواست تا [[پرسش]] خود را تکرار کند. اگر سؤال را به صورت نخست میپرسید، پاسخ میگفت وگرنه جواب نمیداد. |