معاویة بن ابی سفیان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۷: خط ۳۷:
[[معاویه]] با سیاست‌بازی، بی‌آنکه در [[تقوا]] و [[دیانت]] از خود حرارتی نشان دهد، توانست مقاصد خود را که با [[احکام اسلامی]] منطبق نبود، پیش ببرد: شراب‌خواری‌، [[پوشیدن لباس]] ابریشم‌، استماع آواز، [[قضاوت]] بر خلاف اسلام‌، به رسمیت شناختن فرزند [[زنا]]، [[جنگ با امیرالمؤمنین علی]] {{ع}}، اعزام نیروهای نظامی برای [[قتل]] و [[غارت]] [[شیعیان]] [[امام]] در [[زمان]] [[خلافت]] [[امیرالمؤمنین]]، [[شهادت]] [[مالک اشتر]]، حجر بن عدی و یارانش‌، [[تجاوز]] به [[مصر]] و شهادت [[محمد بن ابی‌بکر]] [[والی]] [[منصوب]] امیرالمؤمنین علی {{ع}}، [[قتل عام]] [[شیعیان‌]]، [[جعل]] [[احادیث]] در [[مذمت]] امیرالمؤمنین، جعل احادیث در [[مدح]] عثمان‌، [[امر]] به [[لعن]] امیرالمؤمنین در [[خطبه]] [[نماز]]، شهادت [[امام حسن]] {{ع}}، [[خواندن نماز]] [[جمعه]] در [[روز]] چهارشنبه‌، همه و همه گوشه‌هایی از این جنایات و اقدامات [[ضد]] [[اسلامی]] معاویه بودند و او همه این جنایات را بی‌پرده و با کمال [[جسارت]] انجام می‌داد و کوچک‌ترین [[پرده‌پوشی]] یا [[ظاهرسازی]] به جز در مورد [[شهادت امام حسن]] {{ع}} در کار وی نبود.
[[معاویه]] با سیاست‌بازی، بی‌آنکه در [[تقوا]] و [[دیانت]] از خود حرارتی نشان دهد، توانست مقاصد خود را که با [[احکام اسلامی]] منطبق نبود، پیش ببرد: شراب‌خواری‌، [[پوشیدن لباس]] ابریشم‌، استماع آواز، [[قضاوت]] بر خلاف اسلام‌، به رسمیت شناختن فرزند [[زنا]]، [[جنگ با امیرالمؤمنین علی]] {{ع}}، اعزام نیروهای نظامی برای [[قتل]] و [[غارت]] [[شیعیان]] [[امام]] در [[زمان]] [[خلافت]] [[امیرالمؤمنین]]، [[شهادت]] [[مالک اشتر]]، حجر بن عدی و یارانش‌، [[تجاوز]] به [[مصر]] و شهادت [[محمد بن ابی‌بکر]] [[والی]] [[منصوب]] امیرالمؤمنین علی {{ع}}، [[قتل عام]] [[شیعیان‌]]، [[جعل]] [[احادیث]] در [[مذمت]] امیرالمؤمنین، جعل احادیث در [[مدح]] عثمان‌، [[امر]] به [[لعن]] امیرالمؤمنین در [[خطبه]] [[نماز]]، شهادت [[امام حسن]] {{ع}}، [[خواندن نماز]] [[جمعه]] در [[روز]] چهارشنبه‌، همه و همه گوشه‌هایی از این جنایات و اقدامات [[ضد]] [[اسلامی]] معاویه بودند و او همه این جنایات را بی‌پرده و با کمال [[جسارت]] انجام می‌داد و کوچک‌ترین [[پرده‌پوشی]] یا [[ظاهرسازی]] به جز در مورد [[شهادت امام حسن]] {{ع}} در کار وی نبود.


== [[بیعت]] برای [[ولایت‌عهدی]] [[یزید]] ==
[[بیعت گرفتن]] معاویه برای خلافت پسرش یزید، بیش از هر مسئله دیگری باعث شد بسیاری در مقابل او بایستند و از او [[انتقاد]] کنند. به اعتبار این که وی از شیوه [[مسلمانان]] در [[گزینش خلیفه]] از دوران [[خلافت ابوبکر]]، بیرون رفته بود<ref>عبدالطیف، عبدالشافی، العالم الاسلامی فی العصر الاموی، ص۱۲۱.</ref>. او برای بقای نظامی که بنا کرده بود، باید [[حکومت]] موروثی پدید می‌آورد. عملی کردن چنین تصمیمی کار آسانی نبود؛ زیرا [[عرب‌ها]] از قبل، با حکومت موروثی آشنا نبودند و آشکار است که معاویه از این که ثمره تلاش‌های سی ساله‌اش در [[تأسیس حکومت]] [[اموی]] از بین برود، می‌ترسید، به‌ویژه که درگیری خونی میان آنان و [[بنی‌هاشم]] همچنان در اوج بود. از نظر او [[انتخاب]] یک نفر از میان بنی‌هاشم برای خلافت، به معنای از بین رفتن هستی امویانی بود که احتمالا نامزد خلافت می‌شدند و این مسئله‌ای بود که [[امویان]] آن را نمی‌پذیرفتند؛ زیرا خود را کلّ [[ملّت]] و [[حاکم]] بر همه می‌دانستند<ref>ابن‌خلدون از اقدام معاویه دفاع کرده... و افزوده است که بنی‌امیه در آن روز به حاکمیت دیگران راضی نمی‌شدند؛ زیرا ایشان تعصب قریشی داشتند و خود را کل ملت و حاکم بر همه می‌دانستند. ابن خلدون، المقدمه، ج۲، ص۶۱۳.</ref>.
همچنین او [[عقیده]] داشت که مرکز خلافت باید در [[سرزمین شام]] باشد؛ زیرا [[مردم]] آنجا بیش از افراد دیگر شهرهای بزرگ [[مطیع]] [[خلیفه]] بودند و لازم بود [[گرایش]] [[سیاسی]] آنان به عنوان [[سیاست]] [[حکومت]] و [[خلافت]] باقی بماند؛ زیرا [[برتری]] خود را در اداره [[عرب‌ها]] و [[مسلمانان]] آن [[روزگار]]، [[ثابت]] کرده بودند. [[معاویه]] بر این [[باور]] بود که [[گزینش]] [[خلیفه]] باید در میان [[بنی‌امیه]] باقی بماند و بدین منظور فرزندش [[یزید]] را برگزید و وی را از میان همه کسانی که به خلافت شایسته‌تر بودند، [[امتیاز]] [[ولایت‌عهدی]] داد.
در این [[زمان]] سه گروه وجود داشت: گروهی با [[گرایش]] به [[خلفای نخستین]]، به [[حکومت اموی]] [[اعتراض]] داشته در [[انتظار مرگ]] معاویه بودند تا موضع منفی‌شان را آشکار کنند. دلیل آنان این بود که [[نظام]] موروثی بر عرف عمومی [[تحمیل]] شده و به معنای خروج از سنت‌های [[اسلامی]] است.
گروه دوم، نیروهای طرفدار حکومت اموی و [[هم‌پیمانان]] ایشان بودند. آنان از ادامه سیاست مطرح شده<ref>ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج۱، ص۱۵۲؛ بیضون، ملامح التیارات السیاسیة فی القرن الاول الهجری، ص۱۵۹.</ref>، بهره‌مند می‌شدند.
گروه سوم، [[شیعیان]] بودند که [[احساسات]] شعله‌وری بر [[ضد]] [[امویان]] داشتند و حکومت را [[حق سیاسی]] و [[دینی]] [[اهل بیت]] {{عم}} می‌دانستند....
[[نمایندگان]] گروه دوم، با این ادعا که هیچ مخالفی وجود ندارد، و این یک اصل اسلامی است، معاویه را به برقراری نظام موروثی [[تشویق]] کردند. موافق [[روایت]] مشهوری [[مغیرة بن شعبه]]، معاویه را به این [[فکر]] واداشت<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۳۰۱ - ۳۰۷.</ref>. [[اندیشه]] او، معاویه را تشویق می‌کرد تا خود، برای اجرای آن [[برنامه‌ریزی]] کند. اما نظر درست‌تر آن است که معاویه از پیش [[تصمیم]] بر [[جانشینی]] یزید داشت؛ زیرا این کار را لازمه [[وحدت]] [[ملت]] و [[جلوگیری از اختلافات]]<ref>روشن است که هدف معاویه از وحدت مسلمانان، بقای حکومت در دست امویان بود (ج).</ref> پس از مرگش می‌دانست و [[منتظر]] بود تا آن را در [[فرصت]] مناسب [[اعلان]] کند<ref>واقعیت این است که معاویه در تمام دوران حکومتش برای چیره کردن سیاست اموی و جلوگیری از اختلافات میان جریان‌های درگیر تلاش کرد، اما نتوانست به این کارها پایان دهد. او می‌دانست تا زمانی که در رأس حکومت است خطر بروز درگیری وجود ندارد. اما او پیش‌بینی و احساس می‌کرد که بعد از مرگش این درگیری‌ها رونق خواهد گرفت. از این‌رو برخود لازم می‌دید که زمان را برای جلوگیری از وقوع آن آماده کند. عش، یوسف، الدولة الامویة و الاحداث التی سبقتها و مهدت لها ابتداء من فتنة عثمان، ص۱۶۰.</ref>.
[[زیاد بن ابیه]]، [[حاکم بصره]]، موضع متفاوتی داشت و به [[معاویه]] گوش‌زد کرد که در این کار [[شتاب]] نکند؛ زیرا [[قانون]] سابق برای او کاربرد دارد. دلیل زیاد، وجود نداشتن شرایط لازم برای [[خلیفه]] شدن [[یزید]] بود؛ زیرا یزید [[آدم]] [[سستی]] بود که به شکار بیش از [[خلافت]] علاقه داشت<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۳۰۲ - ۳۰۳.</ref>. افزون برآن اوضاع [[سیاسی]] برای این کار آماده نبود؛ زیرا گروه مخالف، همچنان نیرومند بود و ناگزیر برای مقابله، به [[شورش مسلحانه]] و [[عصیان]] روی می‌آورد.
معاویه توصیه زیاد را به منظور جلوگیری از [[قیام امام]] حسن {{ع}} و [[فرزندان]] [[صحابه]]، پذیرفت. و [[اعلان]] [[ولایت‌عهدی]] یزید را تا ایجاد اوضاع بهتری به تأخیر انداخت. در سال ۴۹ / ۶۶۹ [[امام حسن]] {{ع}} درگذشت<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳۳؛ متأسفانه مؤلف، روش علمی خود را تحت عنوان بی‌طرفی کنار گذاشته و جنایت معاویه را در به شهادت رساندن حضرت امام حسن مجتبی {{ع}} ریحانه رسول خدا {{صل}} یاد نکرده است. در حالی که مورخان کهن مانند ابن‌سعد، بلاذری، طبری و ابن‌عساکر خبر به شهادت رساندن امام را با دسیسه معاویه یادآور شده‌اند. در واقع امام حسن {{ع}} جان خود را در یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد. برای مطالعه شرح این منابع ر. ک: جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص۱۶۸ (ج).</ref> و این حادثه موجب [[تشویق]] معاویه در گرفتن [[بیعت]] برای فرزندش، یزید، شد. اما اجرای آن را موکول به [[تصمیم]] [[قبایل]] هم پیمانش در [[شام]] و در رأس آنان [[ضحاک بن قیس فهری]] و [[حسان بن بجدل کلبی]] کرد؛ اما لازم بود برخی موانعی را که با اجرای این [[فکر]] مخالف بودند، از میان بردارد. شاید مهم‌ترین موانع عبارت بودند از:
# اقناع شخصیت‌های بزرگ [[حجاز]]، به‌ویژه [[فرزندان]] [[صحابه]]. لازم بود که وی از [[تأیید]] [[امام حسین]] {{ع}}، [[عبدالله بن زبیر]]، [[عبدالله بن عمر]] و [[عبدالرحمان بن ابی‌بکر]] و نیز برخی شخصیت‌های [[اموی]]، نظیر [[مروان بن حَکَم]] و [[سعید بن عاص]] - که به [[خلافت]] [[چشم]] دوخته بودند - برخوردار شود<ref>شایان ذکر است که مردم شام هیچ‌گونه مشکلی برای او نیافریدند و متعرض اجرای این اندیشه نشدند.</ref>.
# آماده کردن [[یزید]] برای پذیرش این [[مسئولیت]].
# تبدیل [[نظام شورایی]] به [[حکومت]] موروثی.
[[معاویه]] برای اقناع شخصیت‌های بزرگ حجاز به مروان بن حَکَم، [[کارگزار]] خود در [[مدینه]]، [[نامه]] نوشت که نظر [[مردم]] را برای [[انتخاب]] [[جانشین]] وی بدون ذکر نام یزید جویا شود. وقتی جواب مثبت دریافت کرد، به [[مروان]] نامه نوشت که خبر [[گزینش]] یزید را به اطلاع مردم برساند. همچنین در نامه‌ای به کارگزارانش [[فرمان]] داد که به [[ستایش]] و تعریف از یزید بپردازند و هیئت‌هایی را از شهرهای بزرگ به سوی او گسیل دارند. در نتیجه، هیئت‌هایی از [[عراق]] و دیگر شهرهای [[شام]] برای [[بیعت]] با او آمدند<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۹۶.</ref>.
به زودی آشکار شد که مدینه بیش از دیگر شهرهای [[اسلامی]] با این بیعت مخالف است، به گونه‌ای که گروهی به [[رهبری]] عبدالرحمان بن ابی‌بکر پدیدار شد. دلیل وی این بود که معاویه از مسیر [[سیاست]] خلفای پیشین بیرون رفته و خلافت را موروثی کرده است<ref>ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۵۰.</ref>.
همچنین امام حسین {{ع}}، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر زمینه چینی برای [[خلافت یزید]] را رد کردند و مروان این مطلب را به معاویه خبر داد<ref>ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۵۰؛ بعد از آشکار شدن موضع مخالفان، مردم مرتب با امام حسین {{ع}} رفت و شد داشتند. معاویه با شنیدن خبر مخالفت‌های امام {{ع}} و مکاتبات مردم، نامه‌ای نوشت و در آن از امام {{ع}} خواست تا از اختلاف‌افکنی دست بردارد. امام {{ع}} در نامه‌ای سخت از وی انتقاد کرده نوشت: آیا تو قاتل حُجْر بن عَدی و اصحاب نمازگزار و عابد او نبودی که با ظلم درافتادند، بدعت‌ها را انکار کردند و در این راه از چیزی نهراسیدند؛ تو بعد از آنکه با قسم‌های محکم و عهد و پیمان‌ها آنان را امان دادی، از روی ستم آنان را کشتی. آیا تو قاتل عمرو بن حَمِق خزاعی صحابی رسول الله نبودی که عبادت زیاد او را به سختی درافکنده، رنگ چهره‌اش را عوض کرده و جسمش را نحیف و لاغر ساخته بود... آیا تو نبودی که [[زیاد بن سُمیّه]] را که در خانه عبید به دنیا آمده بود، به ابوسفیان نسبت دادی... و به این ترتیب سنت رسول الله را ترک کرده، به طور عمدی فرمان او را رها ساختی و هوای نفس خود را به رغم راه هدایت الهی، پیروی کردی. آنگاه او را به عراقَیْن مسلّط ساختی، آن‌چنان که دست مردم را قطع کرده، چشمانشان را کور ساخته و آنان را به شاخه‌های نخل می‌آویخت. آیا تو دو حضرمی را نکشتی، آن دو نفری که زیاد به تو نوشت: آنان بر دین علی هستند و تو پاسخ دادی که هر کسی بر دین علی بود، بکش. او نیز به دستور تو آنان را کشت و مثله کرد؛ آیا جز آن است که دین علی همان دین محمد است؟... من برای خود چیزی را بهتر از جهاد با تو نمی‌بینم؛ اگر آن را انجام دهم، تقرب به خداوند جسته‌ام و اگر جهاد با تو را ترک کنم، باید به سبب تقصیری که کرده‌ام، استغفار کنم... ای معاویه! تو را به قصاص بشارت می‌دهم، به حساب یقین کن و بدان که خداوند تو را فراموش نخواهد کرد که مردم را با ظن و گمان دستگیر می‌کنی و با اندک شبه و تهمتی آنان را به قتل می‌رسانی و مردم را به بیعت با فرزندت وادار می‌کنی، بچه سفیهی که شراب می‌خورد و با سگ بازی می‌کند. بدان که بر خودت زیان وارد ساختی، دینت را خراب کردی، خیانت در امانت کردی، رعیتت را فریب دادی و جایگاهت را پر از آتش کردی. قوم ستمگر از رحمت خداوند دور باشند. درباره آدرس‌های این نامه ر. ک: جعفریان، رسول، تأملی در نهضت عاشورا، ص۶۰ - ۶۱ (ج).</ref>. این چهار نفر توافق کردند که اگر [[خلافت]] موروثی است، ایشان بیش از [[یزید]] [[استحقاق]] خلافت دارند و اگر دلیل [[گزینش خلیفه]] [[انتخاب]] افراد [[برتر]] است، یزید از این [[حق]] دور خواهد شد؛ زیرا هیچ صفت پسندیده‌ای در او نیست.
اما [[بیعت]] حجازی‌ها ضروری بود؛ زیرا [[حجاز]] به مثابه مهد [[اسلام]] بود و [[صحابه]] و فرزندان‌شان در آنجا [[زندگی]] می‌کردند. از این‌رو [[معاویه]] ناچار بود برای فراهم کردن بیعت آنان [[اقدام]] کند. بدین منظور نخست به [[مخالفان]] [[نرمش]] نشان داد؛ لذا در سال ۵۰ / ۶۷۰ به [[مدینه]] رفت و با چهار نفر از [[فرزندان]] صحابه [[گفت‌وگو]] کرد. ایشان عبارت بودند از: [[عبدالله بن عباس]]، [[عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب]]، [[عبدالرحمان بن ابی‌بکر]] و [[عبدالله بن زبیر]]. معاویه نزد ایشان در گرفتن بیعت برای یزید اظهار [[تمایل]] کرد، ولی آنان [[مخالفت]] کردند و معاویه در [[دل‌جویی]] از ایشان [[شکست]] خورد<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۹۹ - ۲۰۲.</ref>. وی از ایشان چشم پوشید و به دِمَشق باز گشت و بدون توجه به نظر مخالفان برای فرصتی مناسب لحظه شماری می‌کرد، به‌ویژه که [[مردم]] [[شام]] و [[عراق]] با یزید بیعت کرده بودند<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۷۵.</ref>.
معاویه بار دیگر و پیش از اجرای بیعت برای پسرش به این کار اقدام کرد و [[سعید بن عاص]]، [[کارگزار]] او در مدینه، برای واداشتن مخالفان به بیعت، از روش‌های سخت و [[خشن]] بهره گرفت. به جز اندکی از مردم همگی، به‌ویژه [[بنی‌هاشم]] از بیعت سرباز زدند<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۲.</ref>.
[[معاویه]] در سال ۵۶ / ۶۷۶ [[بیعت]] با [[یزید]] را رسمآ [[اعلان]] کرد. جشن‌های [[انتخاب]] او در دِمَشق برگزار شد و فقط جای [[حجاز]] در این مشارکت خالی بود<ref>ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۴۹.</ref>. معاویه از تبدیل [[مخالفت]] به [[عصیان]]، [[وحشت]] کرده به [[مدینه]] رفت تا از طریق [[شخصیت]] و جایگاهش، [[تأیید]] ساکنان حجاز و [[تمایل]] [[مخالفان]] را به بیعت با یزید تضمین کند<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۲۰۲ - ۲۰۴.</ref>.
وقتی معاویه به نزدیک مدینه رسید، مخالفان به [[مکه]] رفتند و بقیه [[مردم مدینه]] با یزید بیعت کردند. معاویه که شدیداً عصبانی شده بود، [[تصمیم]] گرفت به دنبال مخالفان برود. وقتی در [[مسجدالحرام]] با آنان صحبت کرد، [[ابن زبیر]] به عنوان سخنگوی دوستانش مخالفت‌شان را اعلام کرد و [[گفت‌وگو]] [[شکست]] خورد. معاویه پس از شکستِ وسایل اقناع، به [[تهدید]] و [[مجازات]] [[پناه]] بُرد<ref>ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۵۱.</ref> و با [[مهارت]] و [[خشونت]]، مخالفان را به استثنای [[امام حسین]] {{ع}} و [[عبدالله بن زبیر]]، به بیعت با یزید وادار کرد<ref>ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج۱، ص۱۸۲ - ۱۹۱.</ref>.
اما شخصیت‌های [[اموی]] که به [[خلافت]] [[چشم]] داشتند، هیچ مشکل جدّی برای معاویه ایجاد نکردند. این در نتیجه [[سیاست]] تفرقه‌ایی بود که معاویه در مقابل آنان به‌ویژه میان [[مروان بن حَکَم]] و [[سعید بن عاص]]<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۲۴۹ - ۲۹۳.</ref> اتخاذ کرد. او از طریق شخصیت و روش سیاسی‌اش توانست آنان را پشت سر بگذارد، مخالفان را قانع کند، رخدادها را نادیده بگیرد و آنان را به [[آرامش]] [[ترغیب]] کند.
اما در آنچه مربوط به یزید برای پذیرش [[مسئولیت]] بود: وی یزید را در رأس سپاهی به [[سرزمین]] [[روم]] فرستاد تا [[سپاهیان]] [[اسلامی]] را - که در آن [[زمان]] به [[رهبری]] [[سفیان بن عوف]]، قُسْطَنطَنیّه را محاصره کرده بودند - [[یاری]] کند. معاویه برخی از شخصیت‌های بزرگ اسلامی را مانند [[ابن عباس]]، ابن [[عمر]]، [[ابن زبیر]] و ابوایّوب [[انصاری]] و دیگران را به همراه او فرستاد<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۲۹؛ طبری، تاریخ الرسل والملوک، ص۲۳۲.</ref>. [[معاویه]] قصد داشت که فرزندش را نزد [[مسلمانان]] همانند یک [[مجاهد]] جلوه دهد. این کار، او را در [[شایسته]] شدن برای [[منصب]] [[خلافت]] [[یاری]] می‌کرد و مسئله [[سستی]] او را از ذهنیت [[مردم]]، [[پاک]] می‌نمود و به این ترتیب برای او لیاقتی کسب می‌کرد که [[مقام]] او را بالا می‌برد.
اما در خصوص آنچه مربوط به [[تغییر]] اصل [[نظام حکومتی]] بود، معاویه می‌بایست مردم را در [[پذیرش حکومت]] موروثی و تعیین پسرش [[یزید]] اقناع می‌کرد. وی [[توانایی]] اجرای آنچه را می‌خواست، داشت و با به‌کارگیری [[روش سیاسی]] در اقناع [[مخالفان]] در آن کار موفق شد. معاویه به هر شکل که بود، با شروط خلافت [[مخالفت]] کرد و آن را به [[پادشاهی]] موروثی تبدیل نمود...<ref>حسن، ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام السیاسی و الدینی و الثقافی و الاجتماعی، ج۱، ص۲۸۴. سالم، السید عبدالعزیز: تاریخ الدولة العربیه، ص۶۱۴ - ۶۱۵. و در مورد عواملی که منجر به انتقال حکومت از نخستین به امویان شد، ر. ک: عش، یوسف، الدولة الامویه والاحداث التی سبقتها ومهدت لها ابتداء من فتنة عثمان، ص۱۲۹ - ۱۴۱.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص۳۲.</ref>.
معاویه [[ولایت]] شهرهای حساس [[عراق]]، [[بصره]] و [[کوفه]] را با توجه به ساختار شکننده قبیله‌ای آن دو [[شهر]] به مردان کارآزموده‌ای چون [[مغیرة بن شعبه ثقفی]] و [[عبدالله بن عامر اموی]] واگذاشت<ref>ر. ک: تاریخ الطبری، ج۵، ص۱۷۱-۱۷۲، ۲۱۲-۲۱۴.</ref> پس از [[مرگ]] زیاد نیز همچنان برای شهرهای مهم یاد شده افرادی غیر از [[بنی امیه]] را برگزید.<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۹۲.</ref>
== مرکز خلافت ==
== مرکز خلافت ==
معاویه برای ملک‌داری مجموعه‌ای از امکانات و توانایی‌ها را به‌کار گرفت و مرکز خلافت را به [[دمشق]] منتقل کرد؛ زیرا به [[وفاداری]] مردم [[شام]] به بنی امیه [[اطمینان‌]] داشت‌. در طول مدت [[خلافت بنی امیه]] - جز در یک مقطع زمانی خاص - و حتی طی سالیان پس از آن نیز این [[وفاداری]] به طور کلی پا برجا بود. به گفته [[ولهاوزن]]<ref>الدولة العربیة و سقوط‌ها، ولهاوزن، یولیوس، ترجمه یوسف عش، دمشق: ۱۳۷۶ قمری / ۱۹۵۶ میلادی، ص۱۰۸.</ref> [[معاویه]] از دیر باز با [[مردم]] [[شام]] [[منافع]] مشترک ایجاد کرده بود. اگر چه از گذشته‌های دور برخی از [[قبایل عرب]] به شام [[مهاجرت]] کرده بودند، ولی با توجه به سابقه عموم [[شامیان]] در برخورداری از [[حکومت]] مرکزی‌، شاید معاویه برای [[اثبات]] [[مشروعیت]] خود، کم‌تر از دیگر نقاط به [[حفظ]] اصول [[اسلامی]] نیاز داشت‌.<ref>الدولة العربیة و سقوط‌ها، ولهاوزن، یولیوس، ترجمه یوسف عش، دمشق: ۱۳۷۶ قمری / ۱۹۵۶ میلادی، ص۱۰۹.</ref>
معاویه برای ملک‌داری مجموعه‌ای از امکانات و توانایی‌ها را به‌کار گرفت و مرکز خلافت را به [[دمشق]] منتقل کرد؛ زیرا به [[وفاداری]] مردم [[شام]] به بنی امیه [[اطمینان‌]] داشت‌. در طول مدت [[خلافت بنی امیه]] - جز در یک مقطع زمانی خاص - و حتی طی سالیان پس از آن نیز این [[وفاداری]] به طور کلی پا برجا بود. به گفته [[ولهاوزن]]<ref>الدولة العربیة و سقوط‌ها، ولهاوزن، یولیوس، ترجمه یوسف عش، دمشق: ۱۳۷۶ قمری / ۱۹۵۶ میلادی، ص۱۰۸.</ref> [[معاویه]] از دیر باز با [[مردم]] [[شام]] [[منافع]] مشترک ایجاد کرده بود. اگر چه از گذشته‌های دور برخی از [[قبایل عرب]] به شام [[مهاجرت]] کرده بودند، ولی با توجه به سابقه عموم [[شامیان]] در برخورداری از [[حکومت]] مرکزی‌، شاید معاویه برای [[اثبات]] [[مشروعیت]] خود، کم‌تر از دیگر نقاط به [[حفظ]] اصول [[اسلامی]] نیاز داشت‌.<ref>الدولة العربیة و سقوط‌ها، ولهاوزن، یولیوس، ترجمه یوسف عش، دمشق: ۱۳۷۶ قمری / ۱۹۵۶ میلادی، ص۱۰۹.</ref>
۲۱۸٬۶۲۱

ویرایش