بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
[[امام مجتبی]]{{ع}} پانزدهم [[ماه رمضان]] [[سال سوم هجرت]] در [[مدینه]] به [[دنیا]] آمد<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱۰، ص۲۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱۹؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۱.</ref>. برخی [[روایات]] از تولد ایشان در سال دوم خبر دادهاند که صحیح نمینماید<ref>ر.ک: شرح زندگانی امام حسین{{ع}} در همین نوشتار.</ref>. آنچه تولد حضرت را در سال سوم تأکید میکند، آن است که تولد [[امام]]{{ع}} را بعد از [[غزوه بدر]] دانستهاند و از آنجا که این غزوه در ۱۶ [[رمضان]] سال دوم رخ داده، تولد حضرت بایستی در رمضان سال بعدی، یعنی سال سوم، رخ داده باشد<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۷۳.</ref>. | [[امام مجتبی]]{{ع}} پانزدهم [[ماه رمضان]] [[سال سوم هجرت]] در [[مدینه]] به [[دنیا]] آمد<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱۰، ص۲۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱۹؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۱.</ref>. برخی [[روایات]] از تولد ایشان در سال دوم خبر دادهاند که صحیح نمینماید<ref>ر.ک: شرح زندگانی امام حسین{{ع}} در همین نوشتار.</ref>. آنچه تولد حضرت را در سال سوم تأکید میکند، آن است که تولد [[امام]]{{ع}} را بعد از [[غزوه بدر]] دانستهاند و از آنجا که این غزوه در ۱۶ [[رمضان]] سال دوم رخ داده، تولد حضرت بایستی در رمضان سال بعدی، یعنی سال سوم، رخ داده باشد<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۷۳.</ref>. | ||
[[امام]] ابومحمد [[حسن بن علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب]]، پیشوای دوم [[شیعیان]] و [[مسلمانان]] [[جهان]]، نخستین نوزادی است که در [[خاندان رسالت]] دیده به [[جهان]] گشود و | [[امام]] ابومحمد [[حسن بن علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب]]، پیشوای دوم [[شیعیان]] و [[مسلمانان]] [[جهان]]، نخستین نوزادی است که در [[خاندان رسالت]] دیده به [[جهان]] گشود و تولد او [[رسول خدا]] {{صل}} را شاد ساخت. او اولین ثمره پیوند<ref>این پیوند مبارک در ماه ذی الحجه سال دوم هجرت صورت گرفت.</ref> [[فرخنده]] [[امام علی بن ابیطالب]] {{ع}} و [[حضرت فاطمه زهرا]] {{س}} و مولود مبارکی است که [[آفتاب]] پرفروغ چهرهاش در نیمه [[ماه مبارک رمضان]] [[سال سوم هجرت]] در [[مدینه]] به [[جهان]]، [[روشنایی]] بخشید<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۱؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۵؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۵۳۷؛ الذریة الطاهره، دولابی، ص۱۰۱-۲۰۲؛ التنبیه و الاشراف، مسعودی، ج۲، ص۲۸۸؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ص۳۱؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۴۰۲- ۴۰۳؛ مناقب آل ابی طالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۲۸؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ص۸۰۲. اربلی از کفایة الطالب گنجی شافعی نیز نقل کرده است؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۲، ص۲۴۸.</ref>. | ||
[[شیخ مفید]] مینویسد: [[فاطمه]] {{س}} در روز هفتم ولادت [[امام حسن]] {{ع}} او را در پارچهای از حریر بهشتی که [[جبرئیل]] برای [[پیامبر]] {{صل}} از [[بهشت]] آورده بود، پیچید و نزد [[پیامبر]] آورد و آن حضرت او را "حسن" نامید و گوسفندی برای او [[قربانی]] کرد. این ماجرا را گروهی از مؤرخان و [[محدثان]] [[نقل]] کردهاند؛ همچنین، [[احمد بن احمد بن صالح تمیمی]] نیز این ماجرا به [[سند]] خود از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] کرده است<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۳-۵.</ref>. | [[شیخ مفید]] مینویسد: [[فاطمه]] {{س}} در روز هفتم ولادت [[امام حسن]] {{ع}} او را در پارچهای از حریر بهشتی که [[جبرئیل]] برای [[پیامبر]] {{صل}} از [[بهشت]] آورده بود، پیچید و نزد [[پیامبر]] آورد و آن حضرت او را "حسن" نامید و گوسفندی برای او [[قربانی]] کرد. این ماجرا را گروهی از مؤرخان و [[محدثان]] [[نقل]] کردهاند؛ همچنین، [[احمد بن احمد بن صالح تمیمی]] نیز این ماجرا به [[سند]] خود از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] کرده است<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۳-۵.</ref>. | ||
به [[دستور]] [[رسول خدا]] {{صل}} پس از روز هفتم | به [[دستور]] [[رسول خدا]] {{صل}} پس از روز هفتم تولد، به مقدار وزن موهای [[امام حسن]] {{ع}} به [[فقرا]] و بینوایان، نقره [[صدقه]] دادند<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۲۰۶؛ کشف الغمه، ابن أبی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۸۱. این مطلب در: الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳-۲ و مشکل الآثار، طحاوی، ج۱، ص۴۵۶ نیز نقل شده است.</ref>. عمر [[مبارک]] [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} هنگام [[رحلت]] جانسوز [[رسول خدا]] {{صل}} هفت سال و چند ماه<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۶، ص۳۹۰؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۲۰۶؛ کشف الغمه، اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۸۲؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۱، ص۲۸۹؛ ج۳، ص۱۸.</ref> و بنا به نوشته برخی، هشت سال بود<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۲۰۶.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۲۷-۲۸ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۰۹-۳۱۰.</ref> | ||
== [[برترین]] نسب == | == [[برترین]] نسب == | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
نقل شده است، روزی نزد [[هارون الرشید]] از [[صفات]] [[امیر المؤمنین علی بن ابیطالب]] {{ع}} [[سخن]] گفته شد و [[هارون]] از پدرانش روایاتی را [[نقل]] کرد؛ مانند [[روایت]] [[عبدالله بن عباس]] که میگوید: ما نزد [[رسول خدا]] بودیم که [[فاطمه زهرا]] {{ع}} گریان به نزد ما وارد شد. آن حضرت از سبب [[گریه]] ایشان پرسید؛ [[فاطمه]] {{س}} در پاسخ گفت: "یا [[رسولالله]]، [[امام حسن|حسن]] و [[امام حسین|حسین]]، مدتی است از [[خانه]] بیرون رفته و هنوز باز نگشتهاند"؛ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "[[گریه]] مکن که [[حق]] - جل و علا - ایشان را [[آفریده]] و به ایشان رحیمتر است". سپس برای [[سلامتی]] ایشان [[دعا]] کرد و از [[خداوند متعال]] محافظت ایشان را خواستار شد. در این هنگام، [[جبرئیل]] نازل شد و عرض کرد: "ای [[محمد]]! [[غم]] مخور و [[اندوه]] مبر که ایشان فاضلان در [[دنیا]] و آخرتاند و پدرشان از ایشان بهتر ست، و ایشان در حظیره [[بنی النجار]] در خواباند و [[حق سبحانه و تعالی]] فرشتهای برای [[حفظ]] ایشان به آنجا فرستاده است". | نقل شده است، روزی نزد [[هارون الرشید]] از [[صفات]] [[امیر المؤمنین علی بن ابیطالب]] {{ع}} [[سخن]] گفته شد و [[هارون]] از پدرانش روایاتی را [[نقل]] کرد؛ مانند [[روایت]] [[عبدالله بن عباس]] که میگوید: ما نزد [[رسول خدا]] بودیم که [[فاطمه زهرا]] {{ع}} گریان به نزد ما وارد شد. آن حضرت از سبب [[گریه]] ایشان پرسید؛ [[فاطمه]] {{س}} در پاسخ گفت: "یا [[رسولالله]]، [[امام حسن|حسن]] و [[امام حسین|حسین]]، مدتی است از [[خانه]] بیرون رفته و هنوز باز نگشتهاند"؛ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "[[گریه]] مکن که [[حق]] - جل و علا - ایشان را [[آفریده]] و به ایشان رحیمتر است". سپس برای [[سلامتی]] ایشان [[دعا]] کرد و از [[خداوند متعال]] محافظت ایشان را خواستار شد. در این هنگام، [[جبرئیل]] نازل شد و عرض کرد: "ای [[محمد]]! [[غم]] مخور و [[اندوه]] مبر که ایشان فاضلان در [[دنیا]] و آخرتاند و پدرشان از ایشان بهتر ست، و ایشان در حظیره [[بنی النجار]] در خواباند و [[حق سبحانه و تعالی]] فرشتهای برای [[حفظ]] ایشان به آنجا فرستاده است". | ||
[[ابن عباس]] میگوید: [[رسول خدا]] {{صل}} برخاست و ما نیز با وی برخاستیم و به حظیره بنی نجار آمدیم و دیدیم که [[امام حسن|حسن]] و [[امام حسین|حسین]] {{عم}} دست در گردن یکدیگر کرده و خوابیدهاند و [[فرشته]] به یک بال خود ایشان را پوشانیده است. [[پیامبر]] {{صل}} [[امام حسن]] {{ع}} را برداشت و آن [[فرشته]] [[امام حسین]] {{ع}} را و [[مردم]] چنین میدیدند که آن حضرت هر دو را برداشته است. پس [[ابوبکر]] و [[ابوایوب انصاری]] گفتند: "یا [[رسولالله]]! اجازه دهید یکی از این دو [[کودک]] را ما برداریم"؛ فرمود: "با ایشان کاری نداشته باشید؛ ایشان فاضلان در [[دنیا]] و آخرتاند و پدرشان از ایشان بهتر است"<ref>قابل تأمل و توجه است که رسول خدا {{صل}} در پاسخ ابوبکر و ابوایوب که خواسته بودند یکی از آن دو سرور را به دوش بگیرند، میفرماید: "ایشان فاضلان در دنیا و آخرتاند" و نیز در ادامه میفرماید: "پدرشان از ایشان بهتر است». حکیمانه نیست که پاسخ به سؤالی، در ظاهر با آن سنخیت نداشته باشد، در حالی که پاسخ دهنده، شخص پیامبر اکرم {{صل}} است؛ در نتیجه، پاسخ آن حضرت بسیار هوشمندانه بوده است و انگیزههای درخواست ایشان و نیز سنخیت نداشتن امام حسن و امام حسین {{عم}} و پدر گرانقدرشان، را با آن دو نفر نشان میدهد.</ref>. بعد از آن فرمود: "[[سوگند]] به [[خدا]]! امروز [[شرف]] و [[بزرگواری]] و | [[ابن عباس]] میگوید: [[رسول خدا]] {{صل}} برخاست و ما نیز با وی برخاستیم و به حظیره بنی نجار آمدیم و دیدیم که [[امام حسن|حسن]] و [[امام حسین|حسین]] {{عم}} دست در گردن یکدیگر کرده و خوابیدهاند و [[فرشته]] به یک بال خود ایشان را پوشانیده است. [[پیامبر]] {{صل}} [[امام حسن]] {{ع}} را برداشت و آن [[فرشته]] [[امام حسین]] {{ع}} را و [[مردم]] چنین میدیدند که آن حضرت هر دو را برداشته است. پس [[ابوبکر]] و [[ابوایوب انصاری]] گفتند: "یا [[رسولالله]]! اجازه دهید یکی از این دو [[کودک]] را ما برداریم"؛ فرمود: "با ایشان کاری نداشته باشید؛ ایشان فاضلان در [[دنیا]] و آخرتاند و پدرشان از ایشان بهتر است"<ref>قابل تأمل و توجه است که رسول خدا {{صل}} در پاسخ ابوبکر و ابوایوب که خواسته بودند یکی از آن دو سرور را به دوش بگیرند، میفرماید: "ایشان فاضلان در دنیا و آخرتاند" و نیز در ادامه میفرماید: "پدرشان از ایشان بهتر است». حکیمانه نیست که پاسخ به سؤالی، در ظاهر با آن سنخیت نداشته باشد، در حالی که پاسخ دهنده، شخص پیامبر اکرم {{صل}} است؛ در نتیجه، پاسخ آن حضرت بسیار هوشمندانه بوده است و انگیزههای درخواست ایشان و نیز سنخیت نداشتن امام حسن و امام حسین {{عم}} و پدر گرانقدرشان، را با آن دو نفر نشان میدهد.</ref>. بعد از آن فرمود: "[[سوگند]] به [[خدا]]! امروز [[شرف]] و [[بزرگواری]] و جایگاه ایشان را به خاطر اینکه [[خداوند]] فرموده است، برای شما بیان میکنم". پس از آن، خطبهای خواند و فرمود: "ای [[مردم]]! آیا شما را به [[بهترین]] [[مردم]] از نظر جد و جده خبر کنم؟" | ||
گفتند: "بلی یا [[رسولالله]]!" فرمود: "[[امام حسن|حسن]] و حسیناند که [[پدر]] ایشان، [[علی بن ابیطالب]] و مادرشان، [[فاطمه]] بنت [[محمد]] است؛ آیا شما را به [[بهترین]] [[مردم]] از نظر عمو و عمه خبر کنم؟" گفتند: "بلی یا [[رسولالله]]!" فرمود: "[[امام حسن|حسن]] و حسیناند که عموی ایشان، [[جعفر بن ابیطالب]] و عمه ایشان، [[ام هانی بنت ابوطالب]] است. ای [[مردم]]! آیا شما را به [[بهترین]] [[مردم]] از نظر دایی و خاله خبر کنم؟" گفتند: بلی "یا [[رسولالله]] {{صل}}! فرمود: "[[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]، که دایی ایشان، [[قاسم]]، پسر [[رسول]] خداست و خاله ایشان، [[زینب]]، دختر [[رسول]] خداست؛ بدانید و [[آگاه]] باشید که [[پدر]] و [[مادر]] و جد و [[جده]] و دایی و خاله و عمو و عمه و خود ایشان در بهشتاند و کسی که ایشان را و [[دوستدار]] ایشان را [[دوست]] بدارد، در [[بهشت]] است"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۲-۹۴. (با اندکی تغییر).</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۲۸-۳۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | گفتند: "بلی یا [[رسولالله]]!" فرمود: "[[امام حسن|حسن]] و حسیناند که [[پدر]] ایشان، [[علی بن ابیطالب]] و مادرشان، [[فاطمه]] بنت [[محمد]] است؛ آیا شما را به [[بهترین]] [[مردم]] از نظر عمو و عمه خبر کنم؟" گفتند: "بلی یا [[رسولالله]]!" فرمود: "[[امام حسن|حسن]] و حسیناند که عموی ایشان، [[جعفر بن ابیطالب]] و عمه ایشان، [[ام هانی بنت ابوطالب]] است. ای [[مردم]]! آیا شما را به [[بهترین]] [[مردم]] از نظر دایی و خاله خبر کنم؟" گفتند: بلی "یا [[رسولالله]] {{صل}}! فرمود: "[[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]، که دایی ایشان، [[قاسم]]، پسر [[رسول]] خداست و خاله ایشان، [[زینب]]، دختر [[رسول]] خداست؛ بدانید و [[آگاه]] باشید که [[پدر]] و [[مادر]] و جد و [[جده]] و دایی و خاله و عمو و عمه و خود ایشان در بهشتاند و کسی که ایشان را و [[دوستدار]] ایشان را [[دوست]] بدارد، در [[بهشت]] است"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۲-۹۴. (با اندکی تغییر).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۲۸-۳۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۱۰-۳۱۳.</ref> | ||
== نامگذاری امام حسن {{ع}} == | == نامگذاری امام حسن {{ع}} == | ||
انتخاب نام خوب یکی از [[وظایف پدر]] و [[مادر]] است. این نکته را [[رسول خدا]] {{صل}} به [[علی]] {{ع}} [[یادآوری]] کرد که انتخاب [[نام نیک]] حقی است که فرزند بر عهده [[پدر]] دارد و باید در [[تربیت]] فرزندش بکوشد<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۲: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ أَنْ يُحْسِنَ اسْمَهُ وَ أَدَبَهُ وَ يَضَعَهُ مَوْضِعاً صَالِحاً}}.</ref>. اما علی {{ع}} و [[فاطمه]] {{س}} این مهم را به پیامبر واگذار کردند. [[حضرت رسول]] {{صل}} نام پسران [[زهرا]] را انتخاب کرد. سکونی از [[امام صادق]] {{ع}} نقل میکند که پیامبر {{صل}} فرمود: فرزند [[صالح]] گل [[خوشبویی]] از جانب [[خداوند]] است که در بین بندگانش تقسیم مینماید و به [[درستی]] که دو گل خوشبوی من از دنیا، حسن و حسین {{عم}} هستند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۲۱: {{متن حدیث|وَ رَيْحَانَتَيَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ}}.</ref>. آن دو را به نام دو | انتخاب نام خوب یکی از [[وظایف پدر]] و [[مادر]] است. این نکته را [[رسول خدا]] {{صل}} به [[علی]] {{ع}} [[یادآوری]] کرد که انتخاب [[نام نیک]] حقی است که فرزند بر عهده [[پدر]] دارد و باید در [[تربیت]] فرزندش بکوشد<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۲: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ أَنْ يُحْسِنَ اسْمَهُ وَ أَدَبَهُ وَ يَضَعَهُ مَوْضِعاً صَالِحاً}}.</ref>. اما علی {{ع}} و [[فاطمه]] {{س}} این مهم را به پیامبر واگذار کردند. [[حضرت رسول]] {{صل}} نام پسران [[زهرا]] را انتخاب کرد. سکونی از [[امام صادق]] {{ع}} نقل میکند که پیامبر {{صل}} فرمود: فرزند [[صالح]] گل [[خوشبویی]] از جانب [[خداوند]] است که در بین بندگانش تقسیم مینماید و به [[درستی]] که دو گل خوشبوی من از دنیا، حسن و حسین {{عم}} هستند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۲۱: {{متن حدیث|وَ رَيْحَانَتَيَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ}}.</ref>. آن دو را به نام دو سبط (نوۀ دختری) از [[بنی اسرائیل]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج۶، ص۳۵۶-۳۵۷. ابن سعد سه روایت نقل کرده که: شبر و شبیر فرزندان هارون بودند. روایتی نقل کرده که این نام در جاهلیت سابقه نداشته و از نامهای ساکنان بهشت است.</ref> شبّر و [[شبیر]] نامیدم<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۲: “الْوَلَدُ الصَّالِحُ رَیحَانَةٌ مِنَ اللَّهِ قَسَمَهَا بَینَ عِبَادِهِ وَ إِنَّ رَیحَانَتَی مِنَ الدُّنْیا الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ سَمَّیتُهُمَا بِاسْمِ سِبْطَینِ مِنْ بنی إِسْرَائِیلَ شَبَّراً وَ شَبِیراً”.</ref>. این نام گذاری در [[روز]] هفتم تولد آنان بود<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۲.</ref>. [[امام رضا]] {{ع}} بیان میکند در روز هفتم [[جبرئیل]] برای تهنیت تولد [[حسن بن علی]] {{ع}} نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و به او [[دستور]] داد نام وی را [[انتخاب]] کند و برای او [[کنیه]] برگزیند و [[عقیقه]] نماید. در [[زمان]] [[تولد امام حسین]] {{ع}} نیز جبرئیل برای عرض تبریک در روز هفتم آمد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۲۴۵.</ref> | ||
[[امیر المؤمنین]] {{ع}} میفرمایند: "چون ولادت [[حسن بن علی]] {{ع}} نزدیک شد، [[رسول خدا]] {{صل}} به [[اسماء بنت عمیس]] و [[ام سلمه]] فرمود آنجا حاضر شوند و چون [[فرزند]]، متولد شد، [[اذان]] در گوش راست و اقامه در گوش چپ بگویند که نسبت به هر کس این کار را انجام دهند، از [[شر]] [[شیطان]] محفوظ خواهد ماند و چون او را نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آوردند، به جای اولین شیر، آب دهان [[مبارک]] در دهان وی انداخت و فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أُعِيذُهُ بِكَ وَ وُلْدَهُ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ}}<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۴-۹۵.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | [[امیر المؤمنین]] {{ع}} میفرمایند: "چون ولادت [[حسن بن علی]] {{ع}} نزدیک شد، [[رسول خدا]] {{صل}} به [[اسماء بنت عمیس]] و [[ام سلمه]] فرمود آنجا حاضر شوند و چون [[فرزند]]، متولد شد، [[اذان]] در گوش راست و اقامه در گوش چپ بگویند که نسبت به هر کس این کار را انجام دهند، از [[شر]] [[شیطان]] محفوظ خواهد ماند و چون او را نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آوردند، به جای اولین شیر، آب دهان [[مبارک]] در دهان وی انداخت و فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أُعِيذُهُ بِكَ وَ وُلْدَهُ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ}}<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۴-۹۵.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۱۳.</ref> | ||
== عقیقه [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} == | == عقیقه [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} == | ||
پیامبر {{صل}} در روز هفتم تولد حسن {{ع}}، قوچی برای او و بعد قوچی برای حسین {{ع}} عقیقه کرد و چیزی به قابله داد. به [[نقلی]] یک ران گوسفند را به قابله داد. دیگران هم خوردند و به همسایهها [[هدیه]] دادند. پیامبر خودشان سر گوسفند عقیقه حسن را بریدند و فرمودند: [[بسم الله]]، عقیقهای برای حسن است و دعای عقیقه را اینگونه خواندند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ عَظْمُهَا بِعَظْمِهِ وَ لَحْمُهَا بِلَحْمِهِ وَ دَمُهَا بِدَمِهِ وَ شَعْرُهَا بِشَعْرِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا وِقَاءً لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۲.</ref>. | پیامبر {{صل}} در روز هفتم تولد حسن {{ع}}، قوچی برای او و بعد قوچی برای حسین {{ع}} عقیقه کرد و چیزی به قابله داد. به [[نقلی]] یک ران گوسفند را به قابله داد. دیگران هم خوردند و به همسایهها [[هدیه]] دادند. پیامبر خودشان سر گوسفند عقیقه حسن را بریدند و فرمودند: [[بسم الله]]، عقیقهای برای حسن است و دعای عقیقه را اینگونه خواندند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ عَظْمُهَا بِعَظْمِهِ وَ لَحْمُهَا بِلَحْمِهِ وَ دَمُهَا بِدَمِهِ وَ شَعْرُهَا بِشَعْرِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا وِقَاءً لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۲.</ref>. | ||
برابر دو [[روایت]] معتبر از [[امام صادق]] {{ع}} در [[جاهلیت]] رسم بر این بود که [[خون]] عقیقه را به سر بچه میمالیدند؛ ولی حضرت از آن [[نهی]] کردند و فرمودند: پدرم آن را [[شرک]] میدانستند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۲: {{متن حدیث|قَالَ كَانَ نَاسٌ يُلَطِّخُونَ رَأْسَ الصَّبِيِّ فِي دَمِ الْعَقِيقَةِ وَ كَانَ أَبِي يَقُولُ ذَلِكَ شِرْكٌ}}.</ref>. زهرا {{س}} به مقدار وزن [[موی سر]] حسن و حسین {{عم}} نقره [[صدقه]] داد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج۶، ص۳۵۵. ابن سعد از امام باقر {{ع}} نقل کرده است.</ref>. [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} [[انگشتر]] خود را در دست چپ قرار میدادند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۴۶۹-۴۷۰.</ref> و نقش آن {{متن حدیث|حَسْبِيَ اللَّهُ}}: “خدا مرا کافی است” بود<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۴۷۳.</ref><ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۲۴۶.</ref> | برابر دو [[روایت]] معتبر از [[امام صادق]] {{ع}} در [[جاهلیت]] رسم بر این بود که [[خون]] عقیقه را به سر بچه میمالیدند؛ ولی حضرت از آن [[نهی]] کردند و فرمودند: پدرم آن را [[شرک]] میدانستند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۲: {{متن حدیث|قَالَ كَانَ نَاسٌ يُلَطِّخُونَ رَأْسَ الصَّبِيِّ فِي دَمِ الْعَقِيقَةِ وَ كَانَ أَبِي يَقُولُ ذَلِكَ شِرْكٌ}}.</ref>. زهرا {{س}} به مقدار وزن [[موی سر]] حسن و حسین {{عم}} نقره [[صدقه]] داد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج۶، ص۳۵۵. ابن سعد از امام باقر {{ع}} نقل کرده است.</ref>. [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} [[انگشتر]] خود را در دست چپ قرار میدادند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۴۶۹-۴۷۰.</ref> و نقش آن {{متن حدیث|حَسْبِيَ اللَّهُ}}: “خدا مرا کافی است” بود<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۴۷۳.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۲۴۶.</ref> | ||
== [[اصلاح]] [[نقل]] [[تاریخی]] == | == [[اصلاح]] [[نقل]] [[تاریخی]] == | ||
از [[روایات]] و نقلها به دست میآید که [[اسماء بنت عمیس]]<ref>برای اطلاع از شرح حال این بانوی بزرگوار مسلمان، ر. ک: دائرة المعارف صحابه پیامبر اعظم {{صل}}، ج۳، | از [[روایات]] و نقلها به دست میآید که [[اسماء بنت عمیس]]<ref>برای اطلاع از شرح حال این بانوی بزرگوار مسلمان، ر. ک: دائرة المعارف صحابه پیامبر اعظم {{صل}}، ج۳، ص۳۱۲.</ref>، [[همسر]] [[جعفر بن ابی طالب]] [[طیار]]<ref>برای اطلاع از شرح حال این شخصیت بزرگوار و مجاهد صدر اسلام، ر. ک: دائرة المعارف صحابه پیامبر اعظم {{صل}}، ج۲، ص۱۲۹. </ref> به هنگام [[ازدواج امام علی]] {{ع}} و [[حضرت فاطمه زهرا]] {{س}} و تولد و نامگذاری اولین نوزاد [[خاندان رسالت]]، [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} حضور داشته است، ولی پژوهشهای صورت گرفته [[تاریخی]] خلاف این موضوع را ثابت میکند و [[اندیشمند]] گرانمایه، [[اربلی]] در [[کشف]] الغمه و [[آیت الله]] استاد [[محمد هادی یوسفی غروی]] در موسوعة التاریخ الاسلامی به این مطلب اشاره کردهاند. | ||
[[ابن ابوالفتح اربلی]] در این باره مینویسد: [[روایات]] بسیاری بر این مطلب تأکید دارند که [[اسماء بنت عمیس]] در [[شب]] زفاف [[فاطمه]] {{س}} حاضر بوده و این، در حالی است که [[اسماء بنت عمیس]] به همراه شوهرش، حضرت [[جعفر بن ابی طالب]] که [[سرپرستی]] [[مهاجران به حبشه]] را به عهده داشت، در [[حبشه]] بوده است و به همراه وی در [[سال ششم هجری]] به [[مدینه]] بازگشتند و بر این اساس، این بانوی بزرگوار هنگام [[ازدواج علی]] و [[فاطمه]] که در ذی الحجه [[سال دوم هجری]] صورت گرفت، در [[مدینه]] نبوده است و زنی که در [[ازدواج]] حضور داشته، [[خواهر]] وی، [[سلمی بنت عمیس]]، [[همسر]] [[حمزة بن عبدالمطلب]] بوده است. | [[ابن ابوالفتح اربلی]] در این باره مینویسد: [[روایات]] بسیاری بر این مطلب تأکید دارند که [[اسماء بنت عمیس]] در [[شب]] زفاف [[فاطمه]] {{س}} حاضر بوده و این، در حالی است که [[اسماء بنت عمیس]] به همراه شوهرش، حضرت [[جعفر بن ابی طالب]] که [[سرپرستی]] [[مهاجران به حبشه]] را به عهده داشت، در [[حبشه]] بوده است و به همراه وی در [[سال ششم هجری]] به [[مدینه]] بازگشتند و بر این اساس، این بانوی بزرگوار هنگام [[ازدواج علی]] و [[فاطمه]] که در ذی الحجه [[سال دوم هجری]] صورت گرفت، در [[مدینه]] نبوده است و زنی که در [[ازدواج]] حضور داشته، [[خواهر]] وی، [[سلمی بنت عمیس]]، [[همسر]] [[حمزة بن عبدالمطلب]] بوده است. | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
استاد [[یوسفی غروی]] در این باره میفرمایند: از [[تاریخ]] [[وفات]] [[فاطمه بنت اسد]] ([[سال چهارم هجری]]) به دست میآید که وی بعد از [[تولد امام حسن]] {{ع}} از [[دنیا]] رفته است ولی در زمان [[ازدواج]] [[فاطمه]] {{س}} و نیز میلاد [[امام حسن]] {{ع}} از او یادی نشده و به جای او از [[اسماء بنت عمیس]] یاد شده است و این نام نیز تصحیف شده نام [[اسماء بنت یزید بن سکن انصاری]]، قابله و خطّابه معروف (خواستگاری کننده [[زنان]])<ref>در گذشته، زنانی بودند که واسطه ازدواج میشدند و به ایشان «خطابه» گفته میشد.</ref> [[مدینه]] بوده و این، [[دلیل]] [[اشتباه]] [[راویان حدیث]] است؛ زیرا در آن زمان، [[اسماء بنت عمیس]] به همراه همسرش به [[حبشه]] [[هجرت]] کرده بود و آنها در [[سال ششم هجری]] (یعنی سه سال پس از [[تولد امام حسن]] {{ع}}) به [[مدینه]] بازگشتند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۲، ص۲۱۲- ۲۱۷.</ref>. | استاد [[یوسفی غروی]] در این باره میفرمایند: از [[تاریخ]] [[وفات]] [[فاطمه بنت اسد]] ([[سال چهارم هجری]]) به دست میآید که وی بعد از [[تولد امام حسن]] {{ع}} از [[دنیا]] رفته است ولی در زمان [[ازدواج]] [[فاطمه]] {{س}} و نیز میلاد [[امام حسن]] {{ع}} از او یادی نشده و به جای او از [[اسماء بنت عمیس]] یاد شده است و این نام نیز تصحیف شده نام [[اسماء بنت یزید بن سکن انصاری]]، قابله و خطّابه معروف (خواستگاری کننده [[زنان]])<ref>در گذشته، زنانی بودند که واسطه ازدواج میشدند و به ایشان «خطابه» گفته میشد.</ref> [[مدینه]] بوده و این، [[دلیل]] [[اشتباه]] [[راویان حدیث]] است؛ زیرا در آن زمان، [[اسماء بنت عمیس]] به همراه همسرش به [[حبشه]] [[هجرت]] کرده بود و آنها در [[سال ششم هجری]] (یعنی سه سال پس از [[تولد امام حسن]] {{ع}}) به [[مدینه]] بازگشتند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۲، ص۲۱۲- ۲۱۷.</ref>. | ||
[[جابر بن عبدالله انصاری]] میگوید: پس از [[تولد امام حسن]] {{ع}}، مادرش، [[حضرت زهرا]] {{ع}} به [[علی]] {{ع}} فرمود: "برای مولود جدید نامی [[انتخاب]] کن". [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}فرمود: "من در این کار از [[رسول خدا]] پیشی نمیگیرم؛ پس به [[رسول خدا]] {{صل}} گفتند که برای آن نوزاد نامی [[انتخاب]] کند؛ [[پیامبراکرم]] {{صل}} در پاسخ ایشان فرمود: "من منتظرم تا [[خداوند متعال]] [[دستور]] نامگذاری او را بدهد"؛ پس [[خداوند متعال]] به [[جبرئیل]] [[وحی]] فرمود: "برای [[محمد]] {{صل}} [[فرزندی]] متولد شده است؛ اکنون در نزد او حاضر شو و | [[جابر بن عبدالله انصاری]] میگوید: پس از [[تولد امام حسن]] {{ع}}، مادرش، [[حضرت زهرا]] {{ع}} به [[علی]] {{ع}} فرمود: "برای مولود جدید نامی [[انتخاب]] کن". [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}فرمود: "من در این کار از [[رسول خدا]] پیشی نمیگیرم؛ پس به [[رسول خدا]] {{صل}} گفتند که برای آن نوزاد نامی [[انتخاب]] کند؛ [[پیامبراکرم]] {{صل}} در پاسخ ایشان فرمود: "من منتظرم تا [[خداوند متعال]] [[دستور]] نامگذاری او را بدهد"؛ پس [[خداوند متعال]] به [[جبرئیل]] [[وحی]] فرمود: "برای [[محمد]] {{صل}} [[فرزندی]] متولد شده است؛ اکنون در نزد او حاضر شو و تولد فرزندش را به وی تبریک بگو و به [[محمد]] {{صل}} اطلاع بده که [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} نسبت به تو مانند [[هارون]] به [[موسی]] {{عم}} است؛ اکنون مولود جدید خود را به نام [[فرزند]] [[هارون]] بنام؛" پس از این [[فرمان]]، [[جبرئیل]] از سوی [[خداوند]] برای [[پیامبر]] {{صل}} [[پیام]] آورد و گفت: "نام [[فرزند علی]] را نام [[فرزند]] [[هارون]] قرار بده!". [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "نام [[فرزند]] [[هارون]] چه بود؟" [[جبرئیل]] گفت: "وی شبر نام داشته است"؛ [[پیامبر اکرم]] {{صل}} فرمود: "زبان من [[عربی]] است"؛ [[جبرئیل]] گفت: "فرزندت را "[[حسن]]" نام بگذار"<ref>عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۵-۲۶.</ref>. | ||
[[ابوداوود عمر بن سعد حفری]] به [[سند]] خود گفته است: چون [[فاطمه]] {{س}}، [[حسن بن علی]] {{ع}} را به [[دنیا]] آورد، [[رسول خدا]] {{صل}} در گوش [[حسن]] {{ع}} [[اذان]] گفت. [[قبیصه]] و [[ابوالمنذر]] گفتهاند که [[پیامبر]] {{صل}} در گوش [[حسن]] {{ع}} [[نماز]] خواند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۲-۳.</ref>. | [[ابوداوود عمر بن سعد حفری]] به [[سند]] خود گفته است: چون [[فاطمه]] {{س}}، [[حسن بن علی]] {{ع}} را به [[دنیا]] آورد، [[رسول خدا]] {{صل}} در گوش [[حسن]] {{ع}} [[اذان]] گفت. [[قبیصه]] و [[ابوالمنذر]] گفتهاند که [[پیامبر]] {{صل}} در گوش [[حسن]] {{ع}} [[نماز]] خواند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۲-۳.</ref>. | ||
[[اربلی]] از [[کتاب]] [[فردوس]] [[نقل]] کرده است که [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "من مأمورم که نام این پسر را [[امام حسن|حسن]] بگذارم"<ref>کشف الغمه، ابن ابیالفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۵.</ref>. و همو از [[سلمان فارسی]] [[روایت]] میکند که [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "[[هارون]] [[نبی]] دو پسر خود را شبر و [[شبیر]] نام نهاد و من دو پسر خود را [[امام حسن|حسن]] و [[امام حسن|حسین]] نامیدم که همان نام [[عربی]] [[فرزندان]] [[هارون]] است"<ref>کشف الغمه، ابن ابیالفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۵؛ {{متن حدیث|رُوِيَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَمَّا وَلَدَتْ فَاطِمَةُ الْحَسَنَ {{ع}} قَالَتْ لِعَلِيٍّ: سَمِّهِ! فَقَالَ: مَا كُنْتُ لِأَسْبِقَ بِاسْمِهِ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}}. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: مَا كُنْتُ لِأَسْبِقَ بِاسْمِهِ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ. فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ {{ع}} أَنَّهُ قَدْ وُلِدَ لِمُحَمَّدٍ ابْنٌ فَاذْهَبْ إِلَيْهِ وَ هَنِّئْهُ وَ قُلْ لَهُ إِنَّ عَلِيّاً مِنْكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى فَسَمِّهِ بِاسْمِ ابْنِ هَارُونَ. فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ فَهَنَّأَهُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى جَلَّ جَلَالُهُ؛ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَأْمُرُكَ أَنْ تُسَمِّيَهُ بِاسْمِ ابْنِ هَارُونَ؛ قَالَ: وَ مَا كَانَ اسْمُهُ؟ قَالَ: شَبَّرَ؛ قَالَ: لسان [لِسَانِي] عَرَبِيٌّ؛ فَقَالَ: سَمِّهِ الْحَسَنَ. فَسَمَّاهُ الْحَسَنَ}}؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۲۱۰.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۳-۳۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | [[اربلی]] از [[کتاب]] [[فردوس]] [[نقل]] کرده است که [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "من مأمورم که نام این پسر را [[امام حسن|حسن]] بگذارم"<ref>کشف الغمه، ابن ابیالفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۵.</ref>. و همو از [[سلمان فارسی]] [[روایت]] میکند که [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "[[هارون]] [[نبی]] دو پسر خود را شبر و [[شبیر]] نام نهاد و من دو پسر خود را [[امام حسن|حسن]] و [[امام حسن|حسین]] نامیدم که همان نام [[عربی]] [[فرزندان]] [[هارون]] است"<ref>کشف الغمه، ابن ابیالفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۵؛ {{متن حدیث|رُوِيَ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَمَّا وَلَدَتْ فَاطِمَةُ الْحَسَنَ {{ع}} قَالَتْ لِعَلِيٍّ: سَمِّهِ! فَقَالَ: مَا كُنْتُ لِأَسْبِقَ بِاسْمِهِ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}}. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: مَا كُنْتُ لِأَسْبِقَ بِاسْمِهِ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ. فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ {{ع}} أَنَّهُ قَدْ وُلِدَ لِمُحَمَّدٍ ابْنٌ فَاذْهَبْ إِلَيْهِ وَ هَنِّئْهُ وَ قُلْ لَهُ إِنَّ عَلِيّاً مِنْكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى فَسَمِّهِ بِاسْمِ ابْنِ هَارُونَ. فَهَبَطَ جَبْرَئِيلُ فَهَنَّأَهُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى جَلَّ جَلَالُهُ؛ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَأْمُرُكَ أَنْ تُسَمِّيَهُ بِاسْمِ ابْنِ هَارُونَ؛ قَالَ: وَ مَا كَانَ اسْمُهُ؟ قَالَ: شَبَّرَ؛ قَالَ: لسان [لِسَانِي] عَرَبِيٌّ؛ فَقَالَ: سَمِّهِ الْحَسَنَ. فَسَمَّاهُ الْحَسَنَ}}؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۲۱۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۳-۳۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۱۴-۳۱۵.</ref> | ||
== کنیه و القاب امام حسن {{ع}} == | == کنیه و القاب امام حسن {{ع}} == | ||
کنیه آن حضرت ابومحمد است اما برای حضرتش [[القاب]] فراوانی [[نقل]] کردهاند، مانند: [[تقی]]، طیب، [[زکی]]، [[سید]]، [[سبط]] و ولی. البته [[برترین]] آنها از نظر رتبه، "[[سید]]" است؛ چرا که [[رسول خدا]] {{صل}} این [[لقب]] را به او [[عنایت]] کرده و او را به آن وصف کرده است. در [[حدیثی]] آمده است، [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ}}؛ همچنین گفتهاند، [[القاب]] آن حضرت؛ [[وزیر]]، [[تقی]]، قایم، طیب، [[حجت]]، [[سید]]، | کنیه آن حضرت ابومحمد است اما برای حضرتش [[القاب]] فراوانی [[نقل]] کردهاند، مانند: [[تقی]]، طیب، [[زکی]]، [[سید]]، [[سبط]] و ولی. البته [[برترین]] آنها از نظر رتبه، "[[سید]]" است؛ چرا که [[رسول خدا]] {{صل}} این [[لقب]] را به او [[عنایت]] کرده و او را به آن وصف کرده است. در [[حدیثی]] آمده است، [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ}}؛ همچنین گفتهاند، [[القاب]] آن حضرت؛ [[وزیر]]، [[تقی]]، قایم، طیب، [[حجت]]، [[سید]]، سبط و ولی است<ref>کشف الغمه، ابن ابیالفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۸۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۱۶.</ref> | ||
== سیمای ظاهری امام حسن {{ع}} == | == سیمای ظاهری امام حسن {{ع}} == | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
[[احادیث]] بسیار با الفاظ متفاوت درباره اینکه [[حسن بن علی]] {{ع}} شبیهترین [[اهل بیت]] به [[رسول خدا]] {{صل}} بوده است، در [[جوامع حدیثی]] و [[تاریخی]] [[نقل]] شده است<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۱.</ref>. | [[احادیث]] بسیار با الفاظ متفاوت درباره اینکه [[حسن بن علی]] {{ع}} شبیهترین [[اهل بیت]] به [[رسول خدا]] {{صل}} بوده است، در [[جوامع حدیثی]] و [[تاریخی]] [[نقل]] شده است<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۹۱.</ref>. | ||
از [[احمد بن محمد بن ایوب مغیری]] [[روایت]] شده است: صورت [[حسن بن علی]] {{ع}} سفید و سرخی بر آن غالب و چشمهای مبارکش سیاه و گشاده و هر دو گونهاش لطیف و هموار و خط باریک و مستقیمی از موی از سینه مبارکش تا ناف کشیده شده بود و موی [[محاسن]] مبارکش، زیاد و گردنش در [[صفا]] مثل ابریق نقره و اندام و استخوانهای مفاصلش بزرگ و [[قوی]] و میان هر دو شانهاش عریض و بلندی قد او میانه بود؛ نه بلند و نه کوتاه. او [[بهترین]] و [[نیکوترین]] [[مردم]] از لحاظ چهره و [[محاسن]] مبارکش سیاه رنگ و مجعد و خود [[نیکو]] [[بدن]] بود<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۱۰۰.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۵-۳۷ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | از [[احمد بن محمد بن ایوب مغیری]] [[روایت]] شده است: صورت [[حسن بن علی]] {{ع}} سفید و سرخی بر آن غالب و چشمهای مبارکش سیاه و گشاده و هر دو گونهاش لطیف و هموار و خط باریک و مستقیمی از موی از سینه مبارکش تا ناف کشیده شده بود و موی [[محاسن]] مبارکش، زیاد و گردنش در [[صفا]] مثل ابریق نقره و اندام و استخوانهای مفاصلش بزرگ و [[قوی]] و میان هر دو شانهاش عریض و بلندی قد او میانه بود؛ نه بلند و نه کوتاه. او [[بهترین]] و [[نیکوترین]] [[مردم]] از لحاظ چهره و [[محاسن]] مبارکش سیاه رنگ و مجعد و خود [[نیکو]] [[بدن]] بود<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۱۰۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۵-۳۷ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۱۶-۳۱۸.</ref> | ||
== [[همسران]] == | == [[همسران]] == | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
به نوشته [[طبرسی]]، [[امام حسن]] {{ع}} شانزده [[فرزند]] پسر و دختر به نامهای زیر داشتهاند: [[زید بن حسن]] و دو خواهرش [[ام الحسن]] و [[ام الحسین]] که [[مادر]] اینها [[ام بشر]]، دختر [[ابومسعود خزرجی]] بوده است؛ [[حسن بن حسن]]، که مادرش، [[خوله]] دختر [[منظور فزاری]] بوده است؛ [[عمر بن حسن]] و دو برادرش، [[عبدالله]] و [[قاسم]] که در [[کربلا]] [[شهید]] شدند و مادرشان، [[امولد]] بود؛ [[عبدالرحمن بن حسن]]، که [[مادر]] او هم [[امولد]] بود؛ [[حسین بن حسن]]، ملقب به اثرم و برادرش [[طلحه]] و خواهرش [[فاطمه]] که [[مادر]] اینها دختر [[طلحة بن عبیدالله تیمی]] بوده است؛ و [[ابوبکر]] که با حضرت [[سیدالشهداء]] {{ع}} به [[شهادت]] رسید، و [[ام عبدالله]]، [[فاطمه]]، [[امسلمه]] و [[رقیه]] که هر کدام مادرهای جداگانه داشتند. [[زید بن حسن]] که بزرگترین [[فرزند]] [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} بود، تولیت [[صدقات]] [[حضرت رسول]] {{صل}} را به عهده داشت. ایشان بسیار [[جلیلالقدر]] و کثیرالاحسان بود. وی در حدود نود سال [[عمر]] کرد بدون اینکه [[ادعای امامت]] بکند و کسی هم برای وی مدعی [[مقام امامت]] نشده است. [[حسن بن حسن]] {{ع}} نیز بسیار بزرگوار و [[فاضل]] بود و تولیت [[صدقات]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[اختیار]] او بود<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۰۷. بیشتر سادات حسنی که در دوران عباسیان علیه بیدادگری آنها و انحراف دولت حاکم قیام میکردند، از نوادگان حسن مثنی بودند.</ref>. | به نوشته [[طبرسی]]، [[امام حسن]] {{ع}} شانزده [[فرزند]] پسر و دختر به نامهای زیر داشتهاند: [[زید بن حسن]] و دو خواهرش [[ام الحسن]] و [[ام الحسین]] که [[مادر]] اینها [[ام بشر]]، دختر [[ابومسعود خزرجی]] بوده است؛ [[حسن بن حسن]]، که مادرش، [[خوله]] دختر [[منظور فزاری]] بوده است؛ [[عمر بن حسن]] و دو برادرش، [[عبدالله]] و [[قاسم]] که در [[کربلا]] [[شهید]] شدند و مادرشان، [[امولد]] بود؛ [[عبدالرحمن بن حسن]]، که [[مادر]] او هم [[امولد]] بود؛ [[حسین بن حسن]]، ملقب به اثرم و برادرش [[طلحه]] و خواهرش [[فاطمه]] که [[مادر]] اینها دختر [[طلحة بن عبیدالله تیمی]] بوده است؛ و [[ابوبکر]] که با حضرت [[سیدالشهداء]] {{ع}} به [[شهادت]] رسید، و [[ام عبدالله]]، [[فاطمه]]، [[امسلمه]] و [[رقیه]] که هر کدام مادرهای جداگانه داشتند. [[زید بن حسن]] که بزرگترین [[فرزند]] [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} بود، تولیت [[صدقات]] [[حضرت رسول]] {{صل}} را به عهده داشت. ایشان بسیار [[جلیلالقدر]] و کثیرالاحسان بود. وی در حدود نود سال [[عمر]] کرد بدون اینکه [[ادعای امامت]] بکند و کسی هم برای وی مدعی [[مقام امامت]] نشده است. [[حسن بن حسن]] {{ع}} نیز بسیار بزرگوار و [[فاضل]] بود و تولیت [[صدقات]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[اختیار]] او بود<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۰۷. بیشتر سادات حسنی که در دوران عباسیان علیه بیدادگری آنها و انحراف دولت حاکم قیام میکردند، از نوادگان حسن مثنی بودند.</ref>. | ||
بعضی درباره [[فرزندان امام حسن]] {{ع}} مینویسند: [[فرزندان]] [[امیرالمؤمنین]]، [[حسن بن علی]] {{عم}} عبارتاند از: [[حسن]] که مادرش، [[خوله]] دختر [[منصور بن زبان بن سیار]] و [[فاطمه دختر امام حسین]] {{ع}}، [[همسر]] وی بوده است و در هشتاد و پنج سالگی از [[دنیا]] رفت؛ [[زید]]، [[امالحسن]] و [[امالخیر]] که مادرشان، [[امالبشر]]، دختر [[ابی مسعود بن عقبة بن عمرو بن ثعلبه]] و [[زید]]، متولی [[صدقات]] [[رسول اکرم]] {{صل}} بود و [[سلیمان بن عبدالملک]] او را برکنار کرد، ولی [[عمر بن عبدالعزیز]] دیگر بار او را [[والی]] آن گردانید؛ [[عمر]]، [[قاسم]] و [[ابیبکر]] که هر سه در [[کربلا]] [[شهید]] شدند؛ [[عبدالرحمن]] که [[فرزندی]] نداشت و در "[[ابواء]]" [[وفات]] کرد، در حالی که [[احرام]] [[حج]] بسته بود و همراه عموی خود، [[حسین بن علی]] {{عم}} و [[عبدالله بن عباس]] و [[عبدالله بن جعفر]] بود؛ [[حسین اثرم]] که مادرش، [[اماسحق]]، دختر [[طلحة بن عبدالله]] بود؛ [[امالحسن]]، [[امعبدالله]]، [[فاطمه]]، [[امسلمه]] و [[رقیه]] که [[مادر]] ایشان [[امالولد]] بود؛ [[مادر]] [[عبدالله]] که در [[کربلا]] [[شهید]] شد، دختر [[سلیل بن عبدالله]]، [[برادر]] [[جریر بن عبدالله بجلی]] بوده است. از [[فرزندان امام حسن]] {{ع}} [[حسن]] و [[زید]] و [[عمر]] [[فرزند]] داشتهاند و دیگران [[فرزندی]] نداشتهاند <ref>تاریخ قم، حسن بن محمد قمی، ص۱۹۵؛ جمهرة انساب العرب، ابن حزم، ص۳۹.</ref>. | بعضی درباره [[فرزندان امام حسن]] {{ع}} مینویسند: [[فرزندان]] [[امیرالمؤمنین]]، [[حسن بن علی]] {{عم}} عبارتاند از: [[حسن]] که مادرش، [[خوله]] دختر [[منصور بن زبان بن سیار]] و [[فاطمه دختر امام حسین]] {{ع}}، [[همسر]] وی بوده است و در هشتاد و پنج سالگی از [[دنیا]] رفت؛ [[زید]]، [[امالحسن]] و [[امالخیر]] که مادرشان، [[امالبشر]]، دختر [[ابی مسعود بن عقبة بن عمرو بن ثعلبه]] و [[زید]]، متولی [[صدقات]] [[رسول اکرم]] {{صل}} بود و [[سلیمان بن عبدالملک]] او را برکنار کرد، ولی [[عمر بن عبدالعزیز]] دیگر بار او را [[والی]] آن گردانید؛ [[عمر]]، [[قاسم]] و [[ابیبکر]] که هر سه در [[کربلا]] [[شهید]] شدند؛ [[عبدالرحمن]] که [[فرزندی]] نداشت و در "[[ابواء]]" [[وفات]] کرد، در حالی که [[احرام]] [[حج]] بسته بود و همراه عموی خود، [[حسین بن علی]] {{عم}} و [[عبدالله بن عباس]] و [[عبدالله بن جعفر]] بود؛ [[حسین اثرم]] که مادرش، [[اماسحق]]، دختر [[طلحة بن عبدالله]] بود؛ [[امالحسن]]، [[امعبدالله]]، [[فاطمه]]، [[امسلمه]] و [[رقیه]] که [[مادر]] ایشان [[امالولد]] بود؛ [[مادر]] [[عبدالله]] که در [[کربلا]] [[شهید]] شد، دختر [[سلیل بن عبدالله]]، [[برادر]] [[جریر بن عبدالله بجلی]] بوده است. از [[فرزندان امام حسن]] {{ع}} [[حسن]] و [[زید]] و [[عمر]] [[فرزند]] داشتهاند و دیگران [[فرزندی]] نداشتهاند<ref>تاریخ قم، حسن بن محمد قمی، ص۱۹۵؛ جمهرة انساب العرب، ابن حزم، ص۳۹.</ref>. | ||
[[ابن سعد]] [[فرزندان امام حسن بن علی]] {{عم}} را چنین نام میبرد: [[محمد اصغر]]، [[جعفر]]، [[حمزه]] و [[فاطمه]] که همگی در [[کودکی]] درگذشتند و مادرشان، [[ام کلثوم]]، دختر [[فضل بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم]] بوده است؛ [[محمد اکبر]] که کثیه آن حضرت برگرفته از نام اوست؛ [[حسن]] و دو دختر که مادرشان خوله بود <ref>او دختر منظور بن زبّان بن سیار بن عمرو بن جابر بن عقیل بن هلال بن سمی بن مازن بن فزارة بن ذبیان بن بغیض بن مرة بن غطفان است.</ref>. این هر دو دختر در [[کودکی]] در گذشتند و به [[بلوغ]] نرسیدند؛ [[زید]]، [[امالحسن]] و [[امالخیر]] که مادرشان، [[امبشیر]] دختر [[ابومسعود]] بوده است<ref>ابومسعود همان عقبة بن عمرو بن ثعلبة بن أسیرة بن عسیرة بن عطیة بن جدارة بن عوف بن حارث بن خزرج است که از انصار بود.</ref>. [[اسماعیل]] و [[یعقوب]] و دو دختر که این دو دختر در کوکی در گذشتند و مادرشان، [[جعده]]، دختر [[اشعث بن قیس بن معدیکرب]] کندی بوده است. [[قاسم]]، [[ابوبکر]] و [[عبدالله]]<ref>بلاذری به جای عبدالله، از عبدالرحمان نام برده است. (انساب الاشراف، ص۷۳).</ref> که مادرشان کنیزی به نام [[بقیله]] بوده است؛ اینان همراه [[حسین بن علی بن ابیطالب]] {{ع}} [[شهید]] شدند و نسلی از آنان باقی نماند؛ [[حسین اثرم]]<ref>اثرم، یعنی کسی که دندانهای پیشین او افتاده باشد.</ref>، [[عبدالرحمان]] و [[ام سلمه]] که مادرشان کنیزی به نام [[ظمیا]] بوده است؛ عمرو که مادرش [[کنیز]] بود و از او نسلی باقی نماند؛ [[مادر]] [[ام عبدالله]] که نام اصلی او [[فاطمه]] است، کنیزی به نام [[صافیه]] بوده است. این بانو [[مادر]] [[امام]] [[ابوجعفر محمد بن علی بن حسین]] - [[باقر]] العلوم - نیز میباشد؛ [[طلحه]] که مادرش، [[ام اسحاق]]، دختر [[طلحة بن عبیدالله بن عثمان]] تیمی بوده و از او نسلی باقی نمانده است؛ [[عبدالله اصغر]] که مادرش، [[زینب]]، دختر [[سبیع بن عبدالله]] و برادرزاده [[جریر بن عبدالله بجلی]] بوده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۲.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۵۰-۱۵۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | [[ابن سعد]] [[فرزندان امام حسن بن علی]] {{عم}} را چنین نام میبرد: [[محمد اصغر]]، [[جعفر]]، [[حمزه]] و [[فاطمه]] که همگی در [[کودکی]] درگذشتند و مادرشان، [[ام کلثوم]]، دختر [[فضل بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم]] بوده است؛ [[محمد اکبر]] که کثیه آن حضرت برگرفته از نام اوست؛ [[حسن]] و دو دختر که مادرشان خوله بود<ref>او دختر منظور بن زبّان بن سیار بن عمرو بن جابر بن عقیل بن هلال بن سمی بن مازن بن فزارة بن ذبیان بن بغیض بن مرة بن غطفان است.</ref>. این هر دو دختر در [[کودکی]] در گذشتند و به [[بلوغ]] نرسیدند؛ [[زید]]، [[امالحسن]] و [[امالخیر]] که مادرشان، [[امبشیر]] دختر [[ابومسعود]] بوده است<ref>ابومسعود همان عقبة بن عمرو بن ثعلبة بن أسیرة بن عسیرة بن عطیة بن جدارة بن عوف بن حارث بن خزرج است که از انصار بود.</ref>. [[اسماعیل]] و [[یعقوب]] و دو دختر که این دو دختر در کوکی در گذشتند و مادرشان، [[جعده]]، دختر [[اشعث بن قیس بن معدیکرب]] کندی بوده است. [[قاسم]]، [[ابوبکر]] و [[عبدالله]]<ref>بلاذری به جای عبدالله، از عبدالرحمان نام برده است. (انساب الاشراف، ص۷۳).</ref> که مادرشان کنیزی به نام [[بقیله]] بوده است؛ اینان همراه [[حسین بن علی بن ابیطالب]] {{ع}} [[شهید]] شدند و نسلی از آنان باقی نماند؛ [[حسین اثرم]]<ref>اثرم، یعنی کسی که دندانهای پیشین او افتاده باشد.</ref>، [[عبدالرحمان]] و [[ام سلمه]] که مادرشان کنیزی به نام [[ظمیا]] بوده است؛ عمرو که مادرش [[کنیز]] بود و از او نسلی باقی نماند؛ [[مادر]] [[ام عبدالله]] که نام اصلی او [[فاطمه]] است، کنیزی به نام [[صافیه]] بوده است. این بانو [[مادر]] [[امام]] [[ابوجعفر محمد بن علی بن حسین]] - [[باقر]] العلوم - نیز میباشد؛ [[طلحه]] که مادرش، [[ام اسحاق]]، دختر [[طلحة بن عبیدالله بن عثمان]] تیمی بوده و از او نسلی باقی نمانده است؛ [[عبدالله اصغر]] که مادرش، [[زینب]]، دختر [[سبیع بن عبدالله]] و برادرزاده [[جریر بن عبدالله بجلی]] بوده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۲.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۵۰-۱۵۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۴۰۷-۴۱۰.</ref> | ||
== اوصاف و [[کرامات امام حسن مجتبی]] {{ع}} == | == اوصاف و [[کرامات امام حسن مجتبی]] {{ع}} == | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
و اصل بن عطا میگوید: [[امام حسن]] {{ع}} سیمای [[پیامبران]] و هیبت [[پادشاهان]] را داشت<ref>مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۹.</ref>. | و اصل بن عطا میگوید: [[امام حسن]] {{ع}} سیمای [[پیامبران]] و هیبت [[پادشاهان]] را داشت<ref>مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۹.</ref>. | ||
در [[جنگ صفین]]؛ [[عبیدالله بن عمر]] [[امام حسن]] {{ع}} را صدا زد و گفت: "میخواهم تو را [[نصیحت]] کنم". وقتی [[امام حسن]] {{ع}} به او توجه کرد، او گفت: "[[مردم]] [[بغض]] پدرت را داشتند و او را [[لعنت]] میکردند؛ زیرا در ریختن [[خون عثمان]] دخیل بود. آیا میتوانی پدرت را برکنار کنی تا ما با تو [[بیعت]] کنیم؟" [[امام حسن]] {{ع}} در جوابش سخنی فرمود که ناراحت شد؛ [[معاویه]] گفت: "[[امام حسن|حسن]]، پسر پدرش است"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۹۷.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۹-۴۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | در [[جنگ صفین]]؛ [[عبیدالله بن عمر]] [[امام حسن]] {{ع}} را صدا زد و گفت: "میخواهم تو را [[نصیحت]] کنم". وقتی [[امام حسن]] {{ع}} به او توجه کرد، او گفت: "[[مردم]] [[بغض]] پدرت را داشتند و او را [[لعنت]] میکردند؛ زیرا در ریختن [[خون عثمان]] دخیل بود. آیا میتوانی پدرت را برکنار کنی تا ما با تو [[بیعت]] کنیم؟" [[امام حسن]] {{ع}} در جوابش سخنی فرمود که ناراحت شد؛ [[معاویه]] گفت: "[[امام حسن|حسن]]، پسر پدرش است"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۹۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۹-۴۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۲۰-۳۲۳.</ref> | ||
== جایگاه امام [[امام حسن|حسن]] {{ع}} نزد [[رسول خدا]] {{صل}} == | == جایگاه امام [[امام حسن|حسن]] {{ع}} نزد [[رسول خدا]] {{صل}} == | ||
خط ۱۶۳: | خط ۱۶۳: | ||
[[اعرابی]] گفت: "ای پسر! این مطلب را از کجا میگوئی؟ تو زنگ [[قلب]] مرا زدودی! گویا تو با من بودهای! هیچ موضوعی از من نزد تو مخفی نیست! گویا [[علم غیب]] داری؟" سپس آن [[اعرابی]] گفت: "[[اسلام]] چیست؟" [[امام حسن]] {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُ أَكْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ سپس آن [[اعرابی]] [[اسلام]] آورد و [[مسلمانی]] وی بسیار [[نیکو]] بود. آنگاه [[رسول خدا]] {{صل}} قسمتی از [[قرآن]] را به وی آموخت؛ او گفت: "یا [[رسول الله]] اجازه میدهی من نزد قبیلهام بازگردم و ایشان را از این حادثه [[آگاه]] کنم؟" [[پیامبر خدا]] {{صل}} به او اجازه داد. او رفت و با گروهی از [[قبیله]] خویش [[گفتگو]] کرد و بیشتر آنها [[اسلام]] آوردند. پس از این حادثه، هرگاه نظر [[مردم]] به [[امام حسن]] {{ع}} میافتاد، میگفتند: "به [[امام حسن|حسن]] مقامی داده شده که به هیچ کس داده نشده است"<ref>العدد القویه، ص۴۶-۴۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۳۳۳-۳۳۶.</ref>. | [[اعرابی]] گفت: "ای پسر! این مطلب را از کجا میگوئی؟ تو زنگ [[قلب]] مرا زدودی! گویا تو با من بودهای! هیچ موضوعی از من نزد تو مخفی نیست! گویا [[علم غیب]] داری؟" سپس آن [[اعرابی]] گفت: "[[اسلام]] چیست؟" [[امام حسن]] {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُ أَكْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ سپس آن [[اعرابی]] [[اسلام]] آورد و [[مسلمانی]] وی بسیار [[نیکو]] بود. آنگاه [[رسول خدا]] {{صل}} قسمتی از [[قرآن]] را به وی آموخت؛ او گفت: "یا [[رسول الله]] اجازه میدهی من نزد قبیلهام بازگردم و ایشان را از این حادثه [[آگاه]] کنم؟" [[پیامبر خدا]] {{صل}} به او اجازه داد. او رفت و با گروهی از [[قبیله]] خویش [[گفتگو]] کرد و بیشتر آنها [[اسلام]] آوردند. پس از این حادثه، هرگاه نظر [[مردم]] به [[امام حسن]] {{ع}} میافتاد، میگفتند: "به [[امام حسن|حسن]] مقامی داده شده که به هیچ کس داده نشده است"<ref>العدد القویه، ص۴۶-۴۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۳۳۳-۳۳۶.</ref>. | ||
از [[عباس بن عبدالمطلب]] [[نقل]] شده است روزی نزد [[پیامبر خدا]] {{صل}} بودم که [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} بیامد و چون [[پیامبر]] او را بدید، به رویش لبخند زد؛ گفتم: ای [[پیامبر خدا]]، به روی این پسر لبخند میزنی؟ گفت: "ای عموی [[رسول خدا]]! به [[خدا]] که [[خداوند]] بیشتر از من او را [[دوست]] دارد؛ [[نسل]] همه [[پیمبران]] از پشت خودشان بود، اما [[نسل]] من از پشت این مرد خواهد بود. وقتی [[روز قیامت]] شود، [[مردم]] را به نام خودشان و نام مادرشان بخوانند زیرا [[خدا]] نمیخواهد رسوا شوند، مگر این مرد و [[شیعه]] او که به نام خود و نام پدرشان خوانده میشوند؛ زیرا نسبشان صحیح است"<ref>مروج الذهب، مسعودی (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۳.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۴۲-۵۱ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | از [[عباس بن عبدالمطلب]] [[نقل]] شده است روزی نزد [[پیامبر خدا]] {{صل}} بودم که [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} بیامد و چون [[پیامبر]] او را بدید، به رویش لبخند زد؛ گفتم: ای [[پیامبر خدا]]، به روی این پسر لبخند میزنی؟ گفت: "ای عموی [[رسول خدا]]! به [[خدا]] که [[خداوند]] بیشتر از من او را [[دوست]] دارد؛ [[نسل]] همه [[پیمبران]] از پشت خودشان بود، اما [[نسل]] من از پشت این مرد خواهد بود. وقتی [[روز قیامت]] شود، [[مردم]] را به نام خودشان و نام مادرشان بخوانند زیرا [[خدا]] نمیخواهد رسوا شوند، مگر این مرد و [[شیعه]] او که به نام خود و نام پدرشان خوانده میشوند؛ زیرا نسبشان صحیح است"<ref>مروج الذهب، مسعودی (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۳.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۴۲-۵۱ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۲۳-۳۳۱.</ref> | ||
== دعایی که [[پیامبر]] {{صل}} به [[امام حسن]] {{ع}} آموخت == | == دعایی که [[پیامبر]] {{صل}} به [[امام حسن]] {{ع}} آموخت == | ||
خط ۱۷۰: | خط ۱۷۰: | ||
[[ابی الحوراء]] میگوید: از [[حسن بن علی]] {{ع}} پرسیدم: به روزگار [[پیامبر]] {{صل}} در چه [[سنی]] و مانند چه کسی بودی؟ فرمود: "به خاطر دارم که [[پیامبر]] {{صل}} به مردی میفرمود: آنچه که تو را بدنام میسازد، رها کن و به چیزی که بدنامت نسازد، توجه کن که [[بدی]] و [[دروغ]]، مایه بدنامی و [[نیکی]] و [[راستی]]، مایه [[آرامش]] است و همچنین چگونگی نمازهای پنجگانه را به یاد دارم و [[پیامبر]] این [[دعا]] را به من آموخت که به هنگام [[نماز]] بخوانم: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيمَنْ هَدَيْتَ وَ عَافِنِي فِيمَنْ عَافَيْتَ وَ تَوَلَّنِي فِيمَنْ تَوَلَّيْتَ وَ بَارِكْ لِي فِيمَا أَعْطَيْتَ وَ قِنَا شَرَّ مَا قَضَيْتَ فَإِنَّكَ تَقْضِي وَ لَا يُقْضَى عَلَيْكَ إِنَّهُ لَا يَذِلُّ مَنْ وَالَيْتَ تَبَارَكْتَ رَبَّنَا وَ تَعَالَيْتَ}}". [[ابو الحوراء]] میگوید: هنگامی که همراه [[محمد بن حنفیه]] در محله [[ابوطالب]] به دره [[پناه]] برده بودیم<ref>وقتی که محمد بن حنفیه و یارانش به دلیل خودداری از بیعت با عبدالله بن زبیر به شعب ابیطالب در مکه پناه برده بودند.</ref>، این [[دعا]] را برای او خواندم؛ او گفت: "آری این کلمات به ما [[آموزش]] داده شده است و [[دستور]] دادهاند که آنها را[در [[نماز وتر]] بخوانیم"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۶.</ref>. | [[ابی الحوراء]] میگوید: از [[حسن بن علی]] {{ع}} پرسیدم: به روزگار [[پیامبر]] {{صل}} در چه [[سنی]] و مانند چه کسی بودی؟ فرمود: "به خاطر دارم که [[پیامبر]] {{صل}} به مردی میفرمود: آنچه که تو را بدنام میسازد، رها کن و به چیزی که بدنامت نسازد، توجه کن که [[بدی]] و [[دروغ]]، مایه بدنامی و [[نیکی]] و [[راستی]]، مایه [[آرامش]] است و همچنین چگونگی نمازهای پنجگانه را به یاد دارم و [[پیامبر]] این [[دعا]] را به من آموخت که به هنگام [[نماز]] بخوانم: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيمَنْ هَدَيْتَ وَ عَافِنِي فِيمَنْ عَافَيْتَ وَ تَوَلَّنِي فِيمَنْ تَوَلَّيْتَ وَ بَارِكْ لِي فِيمَا أَعْطَيْتَ وَ قِنَا شَرَّ مَا قَضَيْتَ فَإِنَّكَ تَقْضِي وَ لَا يُقْضَى عَلَيْكَ إِنَّهُ لَا يَذِلُّ مَنْ وَالَيْتَ تَبَارَكْتَ رَبَّنَا وَ تَعَالَيْتَ}}". [[ابو الحوراء]] میگوید: هنگامی که همراه [[محمد بن حنفیه]] در محله [[ابوطالب]] به دره [[پناه]] برده بودیم<ref>وقتی که محمد بن حنفیه و یارانش به دلیل خودداری از بیعت با عبدالله بن زبیر به شعب ابیطالب در مکه پناه برده بودند.</ref>، این [[دعا]] را برای او خواندم؛ او گفت: "آری این کلمات به ما [[آموزش]] داده شده است و [[دستور]] دادهاند که آنها را[در [[نماز وتر]] بخوانیم"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۶.</ref>. | ||
و نیز [[ابوالحوراء]] گفته است از [[حسن بن علی]] {{ع}} پرسیدم: چه چیز از [[رسول خدا]] {{صل}} [[حفظ]] کرده و به یاد داری؟ فرمود: " روزی خرمایی از خرماهای [[زکات]] برداشتم و در دهانم گذاشتم؛ [[پیامبر]] {{صل}} آن را گرفت و دور افکند و فرمود: "بر ما [[خاندان]] [[پیامبر]] {{صل}} [[زکات]] روا نیست"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۷.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۱-۵۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | و نیز [[ابوالحوراء]] گفته است از [[حسن بن علی]] {{ع}} پرسیدم: چه چیز از [[رسول خدا]] {{صل}} [[حفظ]] کرده و به یاد داری؟ فرمود: " روزی خرمایی از خرماهای [[زکات]] برداشتم و در دهانم گذاشتم؛ [[پیامبر]] {{صل}} آن را گرفت و دور افکند و فرمود: "بر ما [[خاندان]] [[پیامبر]] {{صل}} [[زکات]] روا نیست"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۱۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۱-۵۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۳۱-۳۳۲.</ref> | ||
== [[عبادت]] [[امام حسن]] {{ع}} == | == [[عبادت]] [[امام حسن]] {{ع}} == | ||
خط ۱۸۱: | خط ۱۸۱: | ||
[[امام حسن مجتبی]] {{ع}} در زمان خود عابدترین و [[زاهدترین]] و [[برترین]] [[مردم]] به شمار میرفت. هر گاه [[حج]] به جای میآورد، پیاده میرفت و چه بسا با پای برهنه میرفت هرگاه [[یاد مرگ]] میکرد، گریان میشد؛ هر وقت به یاد [[قبر]] و به یاد [[برانگیخته شدن]] در [[محشر]] و به یاد عبور از [[صراط]] میافتاد، گریان میشد؛ هر وقت به یاد آن موقعی میافتاد که برای حساب نزد [[خدا]] خواهد رفت، طوری فریاد میزد که [[غش]] میکرد. هرگاه برای [[نماز]] [[قیام]] میکرد، اعضایش در مقابل [[خدا]] میلرزید؛ هر وقت به یاد [[بهشت و دوزخ]] میافتاد، مثل شخص مار گزیده مضطرب میشد و آنگاه از [[خدا]] ورود به [[بهشت]] و دوری و [[بیزاری]] از [[جهنم]] را در خواست میکرد. هرگاه به [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا}} میرسید میفرمود: {{متن حدیث| لَبَّيْكَ اَللَّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ}}!". آن حضرت در هر حال به ذکر و [[یاد خدا]] مشغول و از همه [[مردم]]، راستگوتر و فصیحتر بود<ref>الامالی، شیخ صدوق (ترجمه: کمرهای)، ص۱۷۸-۱۷۹ (مجلس سی و سوم).</ref>. | [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} در زمان خود عابدترین و [[زاهدترین]] و [[برترین]] [[مردم]] به شمار میرفت. هر گاه [[حج]] به جای میآورد، پیاده میرفت و چه بسا با پای برهنه میرفت هرگاه [[یاد مرگ]] میکرد، گریان میشد؛ هر وقت به یاد [[قبر]] و به یاد [[برانگیخته شدن]] در [[محشر]] و به یاد عبور از [[صراط]] میافتاد، گریان میشد؛ هر وقت به یاد آن موقعی میافتاد که برای حساب نزد [[خدا]] خواهد رفت، طوری فریاد میزد که [[غش]] میکرد. هرگاه برای [[نماز]] [[قیام]] میکرد، اعضایش در مقابل [[خدا]] میلرزید؛ هر وقت به یاد [[بهشت و دوزخ]] میافتاد، مثل شخص مار گزیده مضطرب میشد و آنگاه از [[خدا]] ورود به [[بهشت]] و دوری و [[بیزاری]] از [[جهنم]] را در خواست میکرد. هرگاه به [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا}} میرسید میفرمود: {{متن حدیث| لَبَّيْكَ اَللَّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ}}!". آن حضرت در هر حال به ذکر و [[یاد خدا]] مشغول و از همه [[مردم]]، راستگوتر و فصیحتر بود<ref>الامالی، شیخ صدوق (ترجمه: کمرهای)، ص۱۷۸-۱۷۹ (مجلس سی و سوم).</ref>. | ||
[[امام باقر]] {{ع}} فرمود: "چون [[وفات]] [[امام حسن]] {{ع}} نزدیک شد، [[گریه]] کرد؛ به او گفته شد: "پسر [[پیامبر]]! [[گریه]] میکنی در صورتی که نزد [[رسول خدا]] {{صل}} چنان مقامی داری! و [[پیامبر]] [[علی]] {{صل}} درباره تو چنین و چنان فرموده، و بیست بار پیاده به [[حج]] رفتهای و سه بار، تمام دارائیات را نصف کردهای و حتی کفشت را (در [[راه خدا]] به [[فقرا]] داده ای)!؟" فرمود: "من، تنها برای دو مطلب میگریم: [[بیم]] موقف (حساب [[روز قیامت]] یا از [[بیم]] [[خدا]]) و از جدائی [[دوستان]]"<ref>اصول کافی، کلینی (ترجمه: مصطفوی)، ج۲، ص۳۶۱؛ الامالی، شیخ صدوق (ترجمه: کمرهای)، ص۲۲۲ (مجلس سی و نهم).</ref> [[نقل]] شده است، وقتی [[امام حسن]] {{ع}} از [[نماز صبح]] فارغ میشد، تا [[طلوع]] [[آفتاب]] با کسی سخن نمیگفت، حتی اگر کسی میخواست آن بزرگوار را از سر [[سجاده]] دور کند<ref>الفائق، زمخشری، ص۵۰ (حرف الزای مع الخاء)؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۱۴.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۳-۵۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | [[امام باقر]] {{ع}} فرمود: "چون [[وفات]] [[امام حسن]] {{ع}} نزدیک شد، [[گریه]] کرد؛ به او گفته شد: "پسر [[پیامبر]]! [[گریه]] میکنی در صورتی که نزد [[رسول خدا]] {{صل}} چنان مقامی داری! و [[پیامبر]] [[علی]] {{صل}} درباره تو چنین و چنان فرموده، و بیست بار پیاده به [[حج]] رفتهای و سه بار، تمام دارائیات را نصف کردهای و حتی کفشت را (در [[راه خدا]] به [[فقرا]] داده ای)!؟" فرمود: "من، تنها برای دو مطلب میگریم: [[بیم]] موقف (حساب [[روز قیامت]] یا از [[بیم]] [[خدا]]) و از جدائی [[دوستان]]"<ref>اصول کافی، کلینی (ترجمه: مصطفوی)، ج۲، ص۳۶۱؛ الامالی، شیخ صدوق (ترجمه: کمرهای)، ص۲۲۲ (مجلس سی و نهم).</ref> [[نقل]] شده است، وقتی [[امام حسن]] {{ع}} از [[نماز صبح]] فارغ میشد، تا [[طلوع]] [[آفتاب]] با کسی سخن نمیگفت، حتی اگر کسی میخواست آن بزرگوار را از سر [[سجاده]] دور کند<ref>الفائق، زمخشری، ص۵۰ (حرف الزای مع الخاء)؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۱۴.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۳-۵۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۳۴-۳۳۵.</ref> | ||
== بخشش امام حسن {{ع}} == | == بخشش امام حسن {{ع}} == | ||
خط ۲۰۰: | خط ۲۰۰: | ||
همچنین [[نقل]] شده است، روزی [[معاویه]] به [[مدینه]] رفت. در اولین روزی که [[مردم]] به دیدنش میرفتند، هر کس از پنجاه هزار تا [[صد]] هزار درهم جایزه میگرفت. [[امام حسن]] بعد از همه [[مردم]] نزد [[معاویه]] رفت، [[معاویه]] به ایشان گفت: "یا ابامحمد! چرا دیر [[آمدی]]، شاید منظور تو این بوده که مرا نزد [[قریش]] [[بخیل]] معرفی کنی؟ به قدری [[صبر]] کردی که هر چه نزد ما بود تمام شد"؛ آنگاه به [[غلام]] خود گفت: "به [[قدر]] همه آنچه که به همه [[مردم]] دادیم، به [[امام حسن]] بده! یا [[ابا محمد]]! بدان که من پسر [[هند]] هستم"؛ [[امام حسن]] {{ع}} آنها را برگرداند و فرمود: "من به عطای تو احتیاجی ندارم. من هم پسر [[فاطمه]] [[دختر پیامبر خدا]] هستم"<ref>مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۱۸.</ref>. | همچنین [[نقل]] شده است، روزی [[معاویه]] به [[مدینه]] رفت. در اولین روزی که [[مردم]] به دیدنش میرفتند، هر کس از پنجاه هزار تا [[صد]] هزار درهم جایزه میگرفت. [[امام حسن]] بعد از همه [[مردم]] نزد [[معاویه]] رفت، [[معاویه]] به ایشان گفت: "یا ابامحمد! چرا دیر [[آمدی]]، شاید منظور تو این بوده که مرا نزد [[قریش]] [[بخیل]] معرفی کنی؟ به قدری [[صبر]] کردی که هر چه نزد ما بود تمام شد"؛ آنگاه به [[غلام]] خود گفت: "به [[قدر]] همه آنچه که به همه [[مردم]] دادیم، به [[امام حسن]] بده! یا [[ابا محمد]]! بدان که من پسر [[هند]] هستم"؛ [[امام حسن]] {{ع}} آنها را برگرداند و فرمود: "من به عطای تو احتیاجی ندارم. من هم پسر [[فاطمه]] [[دختر پیامبر خدا]] هستم"<ref>مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۱۸.</ref>. | ||
روزی [[مروان بن حکم]] گفت: "من خواهان مرکب [[حسن بن علی]] {{ع}} هستم؛ [[ابن ابی عتیق]] به او گفت: "اگر من آن استر را به تو برسانم، سی [[حاجت]] مرا روا میکنی؟" [[مروان]] گفت: "آری"؛ [[ابن ابی عتیق]] گفت: "هنگامی که گروه [[قریش]] گرد هم آمدند، من کرامتهای [[قریش]] را شرح داده، از [[نقل]] کرامتهای [[حسن]] خودداری میکنم؛ آنگاه تو مرا [[سرزنش]] کن!" هنگامی که آن گروه جمع شدند، وی به [[نقل]] کرامتهای [[قریش]] پرداخت، ولی از [[امام حسن]] {{ع}} چیزی نگفت. [[مروان]] به وی [[اعتراض]] کرد و گفت: "پس چرا از کرامتهای [[حسن بن علی]] چیزی نگفتی، در صورتی که هیچ کس کرامتهای وی را ندارد!؟" او گفت: "من فعلا کرامتهای بزرگان را شرح دادم. اگر میخواستم [[کرامت]] [[انبیاء]] را شرح دهم، [[امام حسن]] را بر همه مقدم میداشتم". وقتی [[امام حسن]] {{ع}} از آن جلسه خارج شد که سوار مرکب خود شود، [[ابن ابی عتیق]] به دنبال آن حضرت آمد؛ [[امام حسن]] {{ع}} در حالی که لبخند میزد، به وی فرمود: "حاجتی داری؟" او گفت: "آری، دوست دارم سوار این استر شوم". پس [[امام]] {{ع}} فوراً از مرکب پیاده شد و استر را به او بخشید و فرمود: "همانا که هرگاه با شخص [[کریم]] [[خدعه]] کنی، او خواهد پذیرفت"<ref>مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۱۸-۱۹.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۵-۶۰ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | روزی [[مروان بن حکم]] گفت: "من خواهان مرکب [[حسن بن علی]] {{ع}} هستم؛ [[ابن ابی عتیق]] به او گفت: "اگر من آن استر را به تو برسانم، سی [[حاجت]] مرا روا میکنی؟" [[مروان]] گفت: "آری"؛ [[ابن ابی عتیق]] گفت: "هنگامی که گروه [[قریش]] گرد هم آمدند، من کرامتهای [[قریش]] را شرح داده، از [[نقل]] کرامتهای [[حسن]] خودداری میکنم؛ آنگاه تو مرا [[سرزنش]] کن!" هنگامی که آن گروه جمع شدند، وی به [[نقل]] کرامتهای [[قریش]] پرداخت، ولی از [[امام حسن]] {{ع}} چیزی نگفت. [[مروان]] به وی [[اعتراض]] کرد و گفت: "پس چرا از کرامتهای [[حسن بن علی]] چیزی نگفتی، در صورتی که هیچ کس کرامتهای وی را ندارد!؟" او گفت: "من فعلا کرامتهای بزرگان را شرح دادم. اگر میخواستم [[کرامت]] [[انبیاء]] را شرح دهم، [[امام حسن]] را بر همه مقدم میداشتم". وقتی [[امام حسن]] {{ع}} از آن جلسه خارج شد که سوار مرکب خود شود، [[ابن ابی عتیق]] به دنبال آن حضرت آمد؛ [[امام حسن]] {{ع}} در حالی که لبخند میزد، به وی فرمود: "حاجتی داری؟" او گفت: "آری، دوست دارم سوار این استر شوم". پس [[امام]] {{ع}} فوراً از مرکب پیاده شد و استر را به او بخشید و فرمود: "همانا که هرگاه با شخص [[کریم]] [[خدعه]] کنی، او خواهد پذیرفت"<ref>مناقب آل ابیطالب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۱۸-۱۹.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۵-۶۰ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۳۶-۳۴۰.</ref> | ||
== دوران زندگانی امام == | == دوران زندگانی امام == | ||
خط ۲۱۳: | خط ۲۱۳: | ||
دوران [[امامت]] حضرت ده سال بود. در [[کتب اربعه]] درباره بخشی از این دوران نکاتی [[نقل]] شده است. [[شیخ طوسی]] [[امام حسن]] {{ع}} را اینگونه معرفی کرده است: [[حسن بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف]]، [[امام]] [[زکی]] [[سید]] [[جوانان]] [[بهشت]]، در [[مدینه]] در [[ماه رمضان]] [[سال دوم هجری]] متولد شد و با سم در مدینه در آخر صفر سال ۴۹ به [[شهادت]] رسید. سن ایشان در آن زمان ۴۷ سال بود. مادرش [[سرور زنان]] دو عالم، [[فاطمه]] [[دختر رسول خدا]] {{صل}} بود و در [[بقیع]] در [[شهر پیامبر]] [[دفن]] گردید<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۹.</ref>. | دوران [[امامت]] حضرت ده سال بود. در [[کتب اربعه]] درباره بخشی از این دوران نکاتی [[نقل]] شده است. [[شیخ طوسی]] [[امام حسن]] {{ع}} را اینگونه معرفی کرده است: [[حسن بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف]]، [[امام]] [[زکی]] [[سید]] [[جوانان]] [[بهشت]]، در [[مدینه]] در [[ماه رمضان]] [[سال دوم هجری]] متولد شد و با سم در مدینه در آخر صفر سال ۴۹ به [[شهادت]] رسید. سن ایشان در آن زمان ۴۷ سال بود. مادرش [[سرور زنان]] دو عالم، [[فاطمه]] [[دختر رسول خدا]] {{صل}} بود و در [[بقیع]] در [[شهر پیامبر]] [[دفن]] گردید<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۹.</ref>. | ||
آنچه شیخ طوسی نقل کرده، متن مقنعه [[شیخ مفید]] است<ref>شیخ مفید، المقنعه، ص۴۶۴.</ref>. [[کلینی]] مشابه با نقل شیخ، درباره آن حضرت سخن گفته؛ جز اینکه به مسمومیت حضرت اشاره نکرده است. وی افزوده: [[روایت]] شده که حضرت در [[سال سوم هجری]] متولد شده است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج۶، ص۳۵۲. تولد حضرت را نیمه رمضان سال سوم دانسته است.</ref>. از [[امام صادق]] {{ع}} نقل میکند: [[حسن بن علی]] {{ع}} در ۴۷ سالگی در سال ۵۰ درگذشت. وی پس از پیامبر ۴۰ سال [[زندگی]] کرد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۱.</ref>. به نظر میرسد این نقل با گزارشهای [[تاریخی]] هماهنگی بیشتری داشته باشد؛ زیرا [[ازدواج فاطمه]] {{س}} و [[علی]] {{ع}} را بعد از [[جنگ بدر]] در [[ذیحجه]] سال دوم هجری دانستهاند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۸؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۹۸؛ ابن حجر، الإصابه، ج۸، ص۲۶۴؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۱۹، ص۱۹۲.</ref>؛ در نتیجه [[تولد امام حسن]] {{ع}} در سال سوم خواهد بود؛ آنگونه که [[شیخ مفید]] [[نقل]] کرده که در [[نیمه رمضان]] [[سال سوم هجری]] به [[دنیا]] آمده است<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۵.</ref>. ابوعلی [[همام]] تولد امام حسن {{ع}} را سه سال و چند ماه بعد از [[هجرت]] در [[مدینه]] میداند<ref>ابو علی محمد بن همام اسکافی، منتخب الأنوار، ص۵۱.</ref>؛ بنابراین اگر سن حضرت را هنگام [[شهادت]] ۴۷ سال بدانیم، شهادت ایشان در سال ۵۰ درست است. وقتی [[امام حسن]] {{ع}} متولد شد، در همان [[روز]] [[پیامبر]] در گوشش [[اذان]] [[نماز]] خواند<ref>شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۴۳؛ ابن سعد، طبقات الکبیر، ج۶، ص۳۵۳: {{متن حدیث|إِنَّ النَّبِيَّ {{صل}} أَذَّنَ فِي أُذُنِ الْحَسَنِ {{ع}} بِالصَّلَاةِ يَوْمَ وُلِدَ}}.</ref><ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۲۴۴.</ref> | آنچه شیخ طوسی نقل کرده، متن مقنعه [[شیخ مفید]] است<ref>شیخ مفید، المقنعه، ص۴۶۴.</ref>. [[کلینی]] مشابه با نقل شیخ، درباره آن حضرت سخن گفته؛ جز اینکه به مسمومیت حضرت اشاره نکرده است. وی افزوده: [[روایت]] شده که حضرت در [[سال سوم هجری]] متولد شده است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبیر، ج۶، ص۳۵۲. تولد حضرت را نیمه رمضان سال سوم دانسته است.</ref>. از [[امام صادق]] {{ع}} نقل میکند: [[حسن بن علی]] {{ع}} در ۴۷ سالگی در سال ۵۰ درگذشت. وی پس از پیامبر ۴۰ سال [[زندگی]] کرد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۱.</ref>. به نظر میرسد این نقل با گزارشهای [[تاریخی]] هماهنگی بیشتری داشته باشد؛ زیرا [[ازدواج فاطمه]] {{س}} و [[علی]] {{ع}} را بعد از [[جنگ بدر]] در [[ذیحجه]] سال دوم هجری دانستهاند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۸؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۹۸؛ ابن حجر، الإصابه، ج۸، ص۲۶۴؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۱۹، ص۱۹۲.</ref>؛ در نتیجه [[تولد امام حسن]] {{ع}} در سال سوم خواهد بود؛ آنگونه که [[شیخ مفید]] [[نقل]] کرده که در [[نیمه رمضان]] [[سال سوم هجری]] به [[دنیا]] آمده است<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۵.</ref>. ابوعلی [[همام]] تولد امام حسن {{ع}} را سه سال و چند ماه بعد از [[هجرت]] در [[مدینه]] میداند<ref>ابو علی محمد بن همام اسکافی، منتخب الأنوار، ص۵۱.</ref>؛ بنابراین اگر سن حضرت را هنگام [[شهادت]] ۴۷ سال بدانیم، شهادت ایشان در سال ۵۰ درست است. وقتی [[امام حسن]] {{ع}} متولد شد، در همان [[روز]] [[پیامبر]] در گوشش [[اذان]] [[نماز]] خواند<ref>شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۴۳؛ ابن سعد، طبقات الکبیر، ج۶، ص۳۵۳: {{متن حدیث|إِنَّ النَّبِيَّ {{صل}} أَذَّنَ فِي أُذُنِ الْحَسَنِ {{ع}} بِالصَّلَاةِ يَوْمَ وُلِدَ}}.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۲۴۴.</ref> | ||
=== دوران [[رسول خدا]]{{صل}} === | === دوران [[رسول خدا]]{{صل}} === | ||
خط ۲۲۸: | خط ۲۲۸: | ||
در [[منابع تاریخی]] و [[حدیثی]] نیز [[نقل]] شده که پس از [[غصب خلافت]] و نادیده گرفته شدن [[وصیت پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} آن حضرت به همراه [[پدر]] و [[مادر]] بزرگوارش نزد [[اصحاب]] میرفتند و با آنها [[گفتگو]] کرده، از آنها کمک میخواستند<ref>الاحتجاج، طبرسی، ص۱۰۹-۷۰ (ذکر طرف مما جری بعد وفات رسول الله...)؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۰۳.</ref>. [[نقل]] شده است، وقتی [[عمر بن خطاب]] گفت: "اگر ([[علی بن ابی طالب]] {{ع}}) [[بیعت]] نکند، گردنش را میزنیم!" در این حال، دو پسر [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} حضور داشتند و این سخنان جلو چشم ایشان گفته میشد و [[اشک]] از چشمان [[مبارک]] ایشان جاری شد. پس [[امام علی]] {{ع}} به آنها فرمود: "ناراحت نباشید! اینها نمیتوانند چنین کاری را انجام دهند"<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۱۶ و ۱۲۰.</ref>. وقتی افراد [[خلیفه]] [[علی]] {{ع}} را دستگیر کرده، برای [[بیعت]] به [[مسجد]] بردند، [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} نیز همراه [[مادر]] برای [[نجات]] [[پدر]] به [[مسجد]] رفتند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۱۶.</ref>؛ پس [[حسن]] {{ع}} نیز همراه [[مادر]] برای [[برپایی حق]] تلاش میکرد <ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۲۴.</ref>. | در [[منابع تاریخی]] و [[حدیثی]] نیز [[نقل]] شده که پس از [[غصب خلافت]] و نادیده گرفته شدن [[وصیت پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} آن حضرت به همراه [[پدر]] و [[مادر]] بزرگوارش نزد [[اصحاب]] میرفتند و با آنها [[گفتگو]] کرده، از آنها کمک میخواستند<ref>الاحتجاج، طبرسی، ص۱۰۹-۷۰ (ذکر طرف مما جری بعد وفات رسول الله...)؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۰۳.</ref>. [[نقل]] شده است، وقتی [[عمر بن خطاب]] گفت: "اگر ([[علی بن ابی طالب]] {{ع}}) [[بیعت]] نکند، گردنش را میزنیم!" در این حال، دو پسر [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} حضور داشتند و این سخنان جلو چشم ایشان گفته میشد و [[اشک]] از چشمان [[مبارک]] ایشان جاری شد. پس [[امام علی]] {{ع}} به آنها فرمود: "ناراحت نباشید! اینها نمیتوانند چنین کاری را انجام دهند"<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۱۶ و ۱۲۰.</ref>. وقتی افراد [[خلیفه]] [[علی]] {{ع}} را دستگیر کرده، برای [[بیعت]] به [[مسجد]] بردند، [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} نیز همراه [[مادر]] برای [[نجات]] [[پدر]] به [[مسجد]] رفتند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۱۶.</ref>؛ پس [[حسن]] {{ع}} نیز همراه [[مادر]] برای [[برپایی حق]] تلاش میکرد <ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۲۴.</ref>. | ||
همچنین هنگامی که [[خلیفه اول]] درباره [[فدک]] از [[فاطمه]] {{س}} [[شاهد]] خواست، [[امام حسن]] {{ع}} نیز در نزد [[ابوبکر]] حاضر شد<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۵۳.</ref>. او به هنگام [[احتضار]] [[مادر]] نیز بر بالین آن حضرت حاضر بود<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۵۲.</ref> و در مراسم [[غسل]] و [[دفن]] [[مادر]] و [[وداع]] با پیکر او حضور داشت<ref>بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۵۰.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۲-۵۳ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | همچنین هنگامی که [[خلیفه اول]] درباره [[فدک]] از [[فاطمه]] {{س}} [[شاهد]] خواست، [[امام حسن]] {{ع}} نیز در نزد [[ابوبکر]] حاضر شد<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۵۳.</ref>. او به هنگام [[احتضار]] [[مادر]] نیز بر بالین آن حضرت حاضر بود<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۵۲.</ref> و در مراسم [[غسل]] و [[دفن]] [[مادر]] و [[وداع]] با پیکر او حضور داشت<ref>بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۱۵۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۵۲-۵۳ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۳۲-۳۳۳.</ref> | ||
==== دوران عثمان ==== | ==== دوران عثمان ==== | ||
خط ۲۵۸: | خط ۲۵۸: | ||
== [[صلح امام حسن]] == | == [[صلح امام حسن]] == | ||
{{اصلی|صلح امام حسن مجتبی}} | {{اصلی|صلح امام حسن مجتبی}} | ||
یکی از حوادث مهم دوران [[امامت]] و [[خلافت امام حسن]] {{ع}}، [[صلح]] با [[معاویه]] بود که در نیمه [[جمادی الاول]] [[سال ۴۱ هجری]]<ref>ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۱، ص۳۸۷.</ref> به سبب کوتاهی یارانش رخ داد<ref>قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج۳، ص۱۲۲.</ref>. در کافی روایتی در اهمیت این صلح برای [[حفظ]] [[اهل بیت]] و [[شیعیان]] وجود دارد. [[امام باقر]] {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَلَّذِي صَنَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ {{ع}} كَانَ خَيْراً لِهَذِهِ الْأُمَّةِ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۰.</ref>: “به [[خدا]] [[سوگند]] آنچه حسن بن علی انجام داد، برای این [[امت]] بهتر بود از آن چیزی که [[خورشید]] بر آن تابیده است”. منظور از کاری که امام حسن {{ع}} انجام داده، صلح با معاویه است که خیر و [[صلاح]] امت در آن بوده؛ گرچه جمعی از [[یاران]] حضرت با آن [[مخالف]] بودند<ref>محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲۶، ص۴۵۵: {{متن حدیث|"و الله الذي صنعه الحسن بن علي" أي من الصلح مع معاوية و كان خيرا و صلاحاً للأمة و إن لم يرض به أكثر أصحابه}}.</ref>. این صلح باعث بقای [[دین حق]] و [[نسل]] هاشمیان و [[علویان]] و نسل شیعیان<ref>محمدصالح مازندرانی، شرح الکافی، ج۱۲، ص۴۴۰: {{متن حدیث|اذ به كانت نجاتهم من القتل و الاستيصال و بقاء دين الحق و نسل الهاشميين و العلويين و الشيعة فى الاعقاب}}.</ref> و | یکی از حوادث مهم دوران [[امامت]] و [[خلافت امام حسن]] {{ع}}، [[صلح]] با [[معاویه]] بود که در نیمه [[جمادی الاول]] [[سال ۴۱ هجری]]<ref>ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۱، ص۳۸۷.</ref> به سبب کوتاهی یارانش رخ داد<ref>قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج۳، ص۱۲۲.</ref>. در کافی روایتی در اهمیت این صلح برای [[حفظ]] [[اهل بیت]] و [[شیعیان]] وجود دارد. [[امام باقر]] {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَلَّذِي صَنَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ {{ع}} كَانَ خَيْراً لِهَذِهِ الْأُمَّةِ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۰.</ref>: “به [[خدا]] [[سوگند]] آنچه حسن بن علی انجام داد، برای این [[امت]] بهتر بود از آن چیزی که [[خورشید]] بر آن تابیده است”. منظور از کاری که امام حسن {{ع}} انجام داده، صلح با معاویه است که خیر و [[صلاح]] امت در آن بوده؛ گرچه جمعی از [[یاران]] حضرت با آن [[مخالف]] بودند<ref>محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲۶، ص۴۵۵: {{متن حدیث|"و الله الذي صنعه الحسن بن علي" أي من الصلح مع معاوية و كان خيرا و صلاحاً للأمة و إن لم يرض به أكثر أصحابه}}.</ref>. این صلح باعث بقای [[دین حق]] و [[نسل]] هاشمیان و [[علویان]] و نسل شیعیان<ref>محمدصالح مازندرانی، شرح الکافی، ج۱۲، ص۴۴۰: {{متن حدیث|اذ به كانت نجاتهم من القتل و الاستيصال و بقاء دين الحق و نسل الهاشميين و العلويين و الشيعة فى الاعقاب}}.</ref> و تولد جمعی از [[موحدان]] از صلب آنان گردیده است<ref>محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۳، ص۹۰۵.</ref>. | ||
[[امام باقر]] {{ع}} در ادامه با اشاره به آیاتی از [[قرآن]] به [[سرزنش]] [[امت]] در آن [[زمان]] میپردازد که [[مطیع]] [[امام]] خود نبودند و وقتی [[امام حسن]] {{ع}} [[دستور]] داد دست از [[جنگ]] بردارند، با حضرت [[مخالفت]] کردند و ایشان را متهم نمودند؛ اما زمانی که [[امام حسین]] {{ع}} [[فرمان]] [[نبرد]] داد، کوتاهی کردند و از [[حمایت]] ایشان دست برداشتند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۰: {{متن حدیث|{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ}} إِنَّمَا هِيَ طَاعَةُ الْإِمَامِ وَ طَلَبُوا الْقِتَالَ {{متن قرآن|فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ}} مَعَ الْحُسَيْنِ {{ع}} {{متن قرآن|قَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ...}} {{متن قرآن|نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ}} أَرَادُوا تَأْخِيرَ ذَلِكَ إِلَى الْقَائِمِ {{ع}}}}.</ref>. در خبری گزارشی از جلسه امام حسن {{ع}} با [[معاویه]] [[نقل]] شده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۲۹.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۲۴۸.</ref> | [[امام باقر]] {{ع}} در ادامه با اشاره به آیاتی از [[قرآن]] به [[سرزنش]] [[امت]] در آن [[زمان]] میپردازد که [[مطیع]] [[امام]] خود نبودند و وقتی [[امام حسن]] {{ع}} [[دستور]] داد دست از [[جنگ]] بردارند، با حضرت [[مخالفت]] کردند و ایشان را متهم نمودند؛ اما زمانی که [[امام حسین]] {{ع}} [[فرمان]] [[نبرد]] داد، کوتاهی کردند و از [[حمایت]] ایشان دست برداشتند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۰: {{متن حدیث|{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ}} إِنَّمَا هِيَ طَاعَةُ الْإِمَامِ وَ طَلَبُوا الْقِتَالَ {{متن قرآن|فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ}} مَعَ الْحُسَيْنِ {{ع}} {{متن قرآن|قَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ...}} {{متن قرآن|نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ}} أَرَادُوا تَأْخِيرَ ذَلِكَ إِلَى الْقَائِمِ {{ع}}}}.</ref>. در خبری گزارشی از جلسه امام حسن {{ع}} با [[معاویه]] [[نقل]] شده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۲۹.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۲۴۸.</ref> | ||
خط ۳۲۱: | خط ۳۲۱: | ||
پس در این حال، [[حکم ابن أبیالعاص]] در حالی که [[اصحاب]] در حال شنیدن این [[کلام]] حضرت بودند، به آن جمع نزدیک شد و [[رسول خدا]] {{صل}} به [[یاران]] خود فرمود: "آهسته سخن گویید که وزغ میشنود!!" و این، زمانی بود که [[رسول خدا]] {{صل}} تمام آنان و کسانی را که پس از وی به [[حکومت]] میرسیدند، در [[خواب]] دید، و این مسئله او را ناراحت و کار را بر وی سخت کرد؛ در این حال، [[خداوند]] این [[آیه]] را فرستاد که: {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که با تو گفتیم: پروردگارت به مردم چیرگی دارد و خوابی که ما به تو نمایاندیم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم و آنان را بیم میدهیم اما جز سرکشی بزرگ، به آنان نمیافزاید» سوره اسراء، آیه ۶۰.</ref>، و مراد از درخت ملعونه، [[بنیامیه]] است، و نیز فرمود: {{متن قرآن|لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ}}<ref>«شب قدر از هزار ماه بهتر است» سوره قدر، آیه ۳.</ref>، پس من بر له و علیه شما [[گواهی]] میدهم که [[حکومت]] و [[سلطنت]] شما [[پس از شهادت حضرت علی]] {{ع}} جز همان هزار ماهی نخواهد بود که [[خداوند]] در کتاب خود مقرر فرموده است. | پس در این حال، [[حکم ابن أبیالعاص]] در حالی که [[اصحاب]] در حال شنیدن این [[کلام]] حضرت بودند، به آن جمع نزدیک شد و [[رسول خدا]] {{صل}} به [[یاران]] خود فرمود: "آهسته سخن گویید که وزغ میشنود!!" و این، زمانی بود که [[رسول خدا]] {{صل}} تمام آنان و کسانی را که پس از وی به [[حکومت]] میرسیدند، در [[خواب]] دید، و این مسئله او را ناراحت و کار را بر وی سخت کرد؛ در این حال، [[خداوند]] این [[آیه]] را فرستاد که: {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که با تو گفتیم: پروردگارت به مردم چیرگی دارد و خوابی که ما به تو نمایاندیم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم و آنان را بیم میدهیم اما جز سرکشی بزرگ، به آنان نمیافزاید» سوره اسراء، آیه ۶۰.</ref>، و مراد از درخت ملعونه، [[بنیامیه]] است، و نیز فرمود: {{متن قرآن|لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ}}<ref>«شب قدر از هزار ماه بهتر است» سوره قدر، آیه ۳.</ref>، پس من بر له و علیه شما [[گواهی]] میدهم که [[حکومت]] و [[سلطنت]] شما [[پس از شهادت حضرت علی]] {{ع}} جز همان هزار ماهی نخواهد بود که [[خداوند]] در کتاب خود مقرر فرموده است. | ||
و اما تو ای [[عمرو بن عاص]]؛ ای بدگوی لعین ابتر (بیدنباله)! تو فقط به سگ میمانی؛ ابتدای کار تو با مادرت که بدکاره بود، شروع شد، و تو بر فراشی مشترک | و اما تو ای [[عمرو بن عاص]]؛ ای بدگوی لعین ابتر (بیدنباله)! تو فقط به سگ میمانی؛ ابتدای کار تو با مادرت که بدکاره بود، شروع شد، و تو بر فراشی مشترک تولد یافتی و مردانی از [[قریش]] به نامهای: [[ابوسفیان بن حرب]]، [[ولید بن مغیره]]، [[عثمان بن حارث]]، [[نضر بن حارث بن کلده]] و [[عاص بن وائل]] ادعای [[سرپرستی]] تو را داشتند و هر کدامشان تو را [[فرزند]] خود میدانست، و در آخر، پدرت کسی شد که در حسب از همه [[پستتر]]، و در [[منصب]]، از همه خبیثتر و خلاصه، بدکارهترینشان بود؛ | ||
حال تو برای [[سخنرانی]] برخاسته و میگویی: من بدگوی [[محمد]] {{صل}} هستم! و پدرت عاص نیز میگفت: [[محمد]] {{صل}} مردی بینسل است و پسری ندارد، و اگر بمیرد نسلش قطع خواهد شد که [[خداوند]] [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ}}<ref>«بیگمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بیپساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.</ref> را نازل فرمود، و این، در حالی بود که مادرت هنوز نزد [[عبد]] [[قیس]] رفته و خواهان فسادکاری (انجام [[عمل]] [[نامشروع]]) بود و در جایجای آنجا خودفروشی میکرد، و تو ای عمرو، در تمام مکانهایی که [[رسول خدا]] {{صل}} حضور داشت، از بدترین [[دشمنان]] و [[تکذیب]] کنندگان او بودی؛ سپس تو از افراد آن کشتی شدی که برای کشتن [[جعفر بن ابیطالب]] و سایر [[مهاجران]] به سوی دیار [[حبشه]] و [[نجاشی]] رهسپار شد، و در نهایت نیز گریبان خودت را گرفت و نقشهات جواب عکس داد، و امیدت به نابودی گرایید، و تلاشت به [[شکست]] انجامید، و نقشهات بر آب شد، "و [[خداوند]] ندای [[کافران]] را [[پست]] و ندای [[خدا]] ([[دعوت]] [[اسلام]]) را بلند کرد"<ref>توبه، ص۴۰.</ref>. | حال تو برای [[سخنرانی]] برخاسته و میگویی: من بدگوی [[محمد]] {{صل}} هستم! و پدرت عاص نیز میگفت: [[محمد]] {{صل}} مردی بینسل است و پسری ندارد، و اگر بمیرد نسلش قطع خواهد شد که [[خداوند]] [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ}}<ref>«بیگمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بیپساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.</ref> را نازل فرمود، و این، در حالی بود که مادرت هنوز نزد [[عبد]] [[قیس]] رفته و خواهان فسادکاری (انجام [[عمل]] [[نامشروع]]) بود و در جایجای آنجا خودفروشی میکرد، و تو ای عمرو، در تمام مکانهایی که [[رسول خدا]] {{صل}} حضور داشت، از بدترین [[دشمنان]] و [[تکذیب]] کنندگان او بودی؛ سپس تو از افراد آن کشتی شدی که برای کشتن [[جعفر بن ابیطالب]] و سایر [[مهاجران]] به سوی دیار [[حبشه]] و [[نجاشی]] رهسپار شد، و در نهایت نیز گریبان خودت را گرفت و نقشهات جواب عکس داد، و امیدت به نابودی گرایید، و تلاشت به [[شکست]] انجامید، و نقشهات بر آب شد، "و [[خداوند]] ندای [[کافران]] را [[پست]] و ندای [[خدا]] ([[دعوت]] [[اسلام]]) را بلند کرد"<ref>توبه، ص۴۰.</ref>. | ||
خط ۳۴۳: | خط ۳۴۳: | ||
و اما [[اعتراض]] تو درباره [[بنیهاشم]] و [[بنیامیه]]؛ این، تنها ادعای تو و [[معاویه]] است (یا: این، درخواست تو از [[معاویه]] است) و اما سخنت درباره [[حکومت]] و سخن یارانت درباره ملکی که به چنگ آوردهاید؛ همانا [[فرعون]] چهار صد سال [[حکومت مصر]] را در [[اختیار]] گرفت و [[موسی]] و [[هارون]] {{عم}} دو [[نبی]] مرسلی بودند که بسیار [[اذیت]] و [[آزار]] دیدند و آن، همان [[ملک]] خدایی است که به [[نیکوکار]] و [[فاجر]] عطا میفرماید، و [[خداوند]]، خود فرموده است: {{متن قرآن|وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}}<ref>«و نمیدانم، بسا این برای شما آزمونی و مایه برخورداری تا هنگامی (معیّن) باشد» سوره انبیاء، آیه ۱۱۱.</ref>، و نیز فرموده است: {{متن قرآن|وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا}}<ref>«و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان میدهیم و در آن نافرمانی میورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب میگردد، آنگاه یکسره نابودش میگردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.</ref>. | و اما [[اعتراض]] تو درباره [[بنیهاشم]] و [[بنیامیه]]؛ این، تنها ادعای تو و [[معاویه]] است (یا: این، درخواست تو از [[معاویه]] است) و اما سخنت درباره [[حکومت]] و سخن یارانت درباره ملکی که به چنگ آوردهاید؛ همانا [[فرعون]] چهار صد سال [[حکومت مصر]] را در [[اختیار]] گرفت و [[موسی]] و [[هارون]] {{عم}} دو [[نبی]] مرسلی بودند که بسیار [[اذیت]] و [[آزار]] دیدند و آن، همان [[ملک]] خدایی است که به [[نیکوکار]] و [[فاجر]] عطا میفرماید، و [[خداوند]]، خود فرموده است: {{متن قرآن|وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}}<ref>«و نمیدانم، بسا این برای شما آزمونی و مایه برخورداری تا هنگامی (معیّن) باشد» سوره انبیاء، آیه ۱۱۱.</ref>، و نیز فرموده است: {{متن قرآن|وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا}}<ref>«و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان میدهیم و در آن نافرمانی میورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب میگردد، آنگاه یکسره نابودش میگردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.</ref>. | ||
سپس [[امام حسن]] {{ع}} برخاسته، | سپس [[امام حسن]] {{ع}} برخاسته، خاک [[لباس]] خود را تکاند و گفت: {{متن قرآن|الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ}}<ref>«پلید زنان برای پلید مردان و پلید مردان برای پلید زنانند و پاک زنان، برای پاک مردان و پاک مردان برای پاک زنانند، آنان از آنچه (شایعه سازان) میگویند برکنارند، آنان آمرزش و روزی ارجمندی دارند» سوره نور، آیه ۲۶.</ref>؛ به [[خدا]] قسم! ای [[معاویه]] اینها گروه تو و [[یاران]] و پیروانت تو هستند، "و [[زنان]] [[پاک]] برای مردان پاک و مردان پاک برای [[زنان]] پاکاند؛ اینان از آنچه دربارهشان میگویند، پاک و بیزاراند، و برای ایشان راست [[آمرزش]] و روزی بزرگوارانه" و اینها، گروه [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} و [[اصحاب]] و [[شیعیان]] او هستند. | ||
سپس در حالی که از نزد آنها خارج میشد، فرمود: "وبال عملی را که انجام دادی، بچش و آنچه [[خداوند]] برای تو و ایشان مهیا فرموده | سپس در حالی که از نزد آنها خارج میشد، فرمود: "وبال عملی را که انجام دادی، بچش و آنچه [[خداوند]] برای تو و ایشان مهیا فرموده خواری [[دنیا]] و [[عذاب]] دردناک [[آخرت]] است". | ||
[[معاویه]] با شنیدن این [[کلام]] رو به [[یاران]] خود کرده، گفت: "و شما بچشید وبال جنایتی که انجام دادید!" [[ولید بن عقبه]] گفت: "به [[خدا]]! ما نچشیدیم جز آنچه تو چشیدی، و جز بر تو جرأت نیافت!" [[معاویه]] گفت: "مگر به شما نگفتم از پس او برنخواهید آمد؟ اگر بار نخست به حرف گوش کرده بودید، او بر شما [[پیروز]] نشده بود و رسوا نمیشدید؛ به [[خدا]]! او از این مکان برنخاست مگر اینکه تمام این [[خانه]] را بر سر من تاریک کرد، و من بسیار تلاش کردم که این حال بر او وارد شود، ولی نشد، و پس از امروز دیگر خیری در میان شما [[بنیامیه]] نخواهد ماند!!" | [[معاویه]] با شنیدن این [[کلام]] رو به [[یاران]] خود کرده، گفت: "و شما بچشید وبال جنایتی که انجام دادید!" [[ولید بن عقبه]] گفت: "به [[خدا]]! ما نچشیدیم جز آنچه تو چشیدی، و جز بر تو جرأت نیافت!" [[معاویه]] گفت: "مگر به شما نگفتم از پس او برنخواهید آمد؟ اگر بار نخست به حرف گوش کرده بودید، او بر شما [[پیروز]] نشده بود و رسوا نمیشدید؛ به [[خدا]]! او از این مکان برنخاست مگر اینکه تمام این [[خانه]] را بر سر من تاریک کرد، و من بسیار تلاش کردم که این حال بر او وارد شود، ولی نشد، و پس از امروز دیگر خیری در میان شما [[بنیامیه]] نخواهد ماند!!" | ||
خط ۳۵۷: | خط ۳۵۷: | ||
[[امام حسن مجتبی]] {{ع}} فرمود: "اما تو ای [[مروان بن حکم]]؛ من به تو و پدرت [[دشنام]] نمیگویم؛ زیرا [[خدا]] تو و پدرت و همه [[اهل بیت]] و [[نسل]] و [[ذریه]] و اولادی را که از صلب پدرت تا [[روز قیامت]] متولد شوند، بر زبان رسولش [[محمد]] {{صل}} [[لعن]] کرده است؛ به [[خدا]] قسم! ای [[مروان بن حکم]] تو و هیچ کدام از این حضار [[انکار]] نمیکند که این [[لعنت]] [[رسول خدا]] {{صل}} ویژه تو بوده و هست، و افسوس که نتیجه عکس داد و نه تنها موجب [[خوف]] تو نشد، بر [[طغیان]] کبیر تو نیز افزود، و [[خدا]] و [[رسول]] راست گفتند؛ [[خداوند]] در [[قرآن]] فرموده است:{{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که با تو گفتیم: پروردگارت به مردم چیرگی دارد و خوابی که ما به تو نمایاندیم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم و آنان را بیم میدهیم اما جز سرکشی بزرگ، به آنان نمیافزاید» سوره اسراء، آیه ۶۰.</ref>. | [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} فرمود: "اما تو ای [[مروان بن حکم]]؛ من به تو و پدرت [[دشنام]] نمیگویم؛ زیرا [[خدا]] تو و پدرت و همه [[اهل بیت]] و [[نسل]] و [[ذریه]] و اولادی را که از صلب پدرت تا [[روز قیامت]] متولد شوند، بر زبان رسولش [[محمد]] {{صل}} [[لعن]] کرده است؛ به [[خدا]] قسم! ای [[مروان بن حکم]] تو و هیچ کدام از این حضار [[انکار]] نمیکند که این [[لعنت]] [[رسول خدا]] {{صل}} ویژه تو بوده و هست، و افسوس که نتیجه عکس داد و نه تنها موجب [[خوف]] تو نشد، بر [[طغیان]] کبیر تو نیز افزود، و [[خدا]] و [[رسول]] راست گفتند؛ [[خداوند]] در [[قرآن]] فرموده است:{{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که با تو گفتیم: پروردگارت به مردم چیرگی دارد و خوابی که ما به تو نمایاندیم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم و آنان را بیم میدهیم اما جز سرکشی بزرگ، به آنان نمیافزاید» سوره اسراء، آیه ۶۰.</ref>. | ||
ای [[مروان]]! تو و نسلت ـ بنا به گفته خود [[پیامبر]] ـ همان [[شجره ملعونه]] در [[قرآن]] هستید. با شنیدن این مطلب، [[معاویه]] از جا جسته و دست بر دهان [[مبارک]] آن حضرت نهاد و گفت: "ای ابا محمد، تو [[اهل]] [[ناسزا]] نبوده و نیستی!" پس، آن حضرت برخاست و پس از تکاندن [[جامه]] از نزد آنها خارج شد؛ سپس آن [[جماعت]] نیز با [[غیظ]] و [[حزن]] و رخساری سیاه پراکنده شدند<ref>بحار الانوار، مجلسی، ج۴۴، ص۷۰ - ۸۸ (به نقل از احتجاج).</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۹۲-۱۱۴.</ref> | ای [[مروان]]! تو و نسلت ـ بنا به گفته خود [[پیامبر]] ـ همان [[شجره ملعونه]] در [[قرآن]] هستید. با شنیدن این مطلب، [[معاویه]] از جا جسته و دست بر دهان [[مبارک]] آن حضرت نهاد و گفت: "ای ابا محمد، تو [[اهل]] [[ناسزا]] نبوده و نیستی!" پس، آن حضرت برخاست و پس از تکاندن [[جامه]] از نزد آنها خارج شد؛ سپس آن [[جماعت]] نیز با [[غیظ]] و [[حزن]] و رخساری سیاه پراکنده شدند<ref>بحار الانوار، مجلسی، ج۴۴، ص۷۰ - ۸۸ (به نقل از احتجاج).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۹۲-۱۱۴.</ref> | ||
== [[شهادت]] [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} و سبب آن == | == [[شهادت]] [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} و سبب آن == | ||
پس از ماجراهای مربوط به صلح، [[امام حسن]] {{ع}} به طرف [[مدینه]] حرکت کردند و ده سال با تمام [[ناملایمات]]، ساخته، به [[هدایت]] [[جامعه]] و [[حفظ]] [[حریم]] [[دین]] و [[مسلمین]] پرداختند، در حالی که [[زندگی]] دشواری داشتند. [[معاویة بن ابی سفیان]] که [[کینه]] دیرینه نسبت به این [[خاندان]] داشت و نمیتوانست، [[محبوبیت]] [[امام حسن]] {{ع}} را میان [[مردم]] [[تحمل]] کند، مقداری زهر برای [[جعده]] فرستاد و به او [[وعده]] داد که در صورت [[مسموم]] کردن [[امام حسن]] {{ع}} او را به همسری [[یزید]] برخواهد گزید و [[صد]] هزار درهم نیز برای او فرستاد. [[جعده]] هم برای رسیدن به این [[آرزو]] [[امام حسن]] {{ع}} را [[مسموم]] کرد و [[امام]] {{ع}} به سبب این زهر، چهل روز مریض و بستری شدند و پس از آن از [[دنیا]] رفتند. سپس [[امام حسین]] {{ع}} برادرش را [[غسل]] داده، [[کفن]] کرد و در نزد جدهاش، [[فاطمه بنت اسد]] به | پس از ماجراهای مربوط به صلح، [[امام حسن]] {{ع}} به طرف [[مدینه]] حرکت کردند و ده سال با تمام [[ناملایمات]]، ساخته، به [[هدایت]] [[جامعه]] و [[حفظ]] [[حریم]] [[دین]] و [[مسلمین]] پرداختند، در حالی که [[زندگی]] دشواری داشتند. [[معاویة بن ابی سفیان]] که [[کینه]] دیرینه نسبت به این [[خاندان]] داشت و نمیتوانست، [[محبوبیت]] [[امام حسن]] {{ع}} را میان [[مردم]] [[تحمل]] کند، مقداری زهر برای [[جعده]] فرستاد و به او [[وعده]] داد که در صورت [[مسموم]] کردن [[امام حسن]] {{ع}} او را به همسری [[یزید]] برخواهد گزید و [[صد]] هزار درهم نیز برای او فرستاد. [[جعده]] هم برای رسیدن به این [[آرزو]] [[امام حسن]] {{ع}} را [[مسموم]] کرد و [[امام]] {{ع}} به سبب این زهر، چهل روز مریض و بستری شدند و پس از آن از [[دنیا]] رفتند. سپس [[امام حسین]] {{ع}} برادرش را [[غسل]] داده، [[کفن]] کرد و در نزد جدهاش، [[فاطمه بنت اسد]] به خاک سپردند<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۲۹۹-۳۰۰.</ref>. | ||
به [[نقل]] دیگر، چون کار [[صلح]] میان [[امام حسن]] {{ع}} و [[معاویه]] به پایان رسید، آن حضرت به [[مدینه]] رفت و در آنجا به فعالیت خود ادامه داد. اما وقتی، ده سال از [[خلافت]] [[معاویه]] [[گذشت]]، او [[تصمیم]] گرفت برای پسرش [[یزید]] از [[مردم]] [[بیعت]] بگیرد؛ پس در پنهانی کسی را به نزد [[جعده دختر اشعث بن قیس]] که [[همسر]] [[امام حسن]] {{ع}} بود، فرستاد تا او را به زهر دادن به [[امام]] {{ع}} وادار کند و خود، به عهده گرفت (که چون این کار را بکند) او را به همسری پسرش، [[یزید]] درآورد و [[صد]] هزار درهم [[پول]] هم برای او فرستاد که این جنایت را انجام دهد<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۴.</ref>. و آن [[زن]] این کار را کرد و به [[امام حسن]] {{ع}} زهر داد و [[معاویه]] نیز [[پول]] را به او داد، ولی او را به همسری [[یزید]] درنیاورد. پس، مردی از [[خاندان]] [[طلحه]] او را به زنی گرفت و فرزندانی برای او آورد و هرگاه میان آن [[فرزندان]] و سایر قبائل گفتوگوئی پیش میآمد، [[قریش]] آنان را [[سرزنش]] کرده، به آنان میگفتند: "ای پسران آن زنی که به شوهران زهر میخوراند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳۹؛ المصنف، عبدالرزاق، ج۱۱، ص۴۵۲؛ الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۳.</ref>. | به [[نقل]] دیگر، چون کار [[صلح]] میان [[امام حسن]] {{ع}} و [[معاویه]] به پایان رسید، آن حضرت به [[مدینه]] رفت و در آنجا به فعالیت خود ادامه داد. اما وقتی، ده سال از [[خلافت]] [[معاویه]] [[گذشت]]، او [[تصمیم]] گرفت برای پسرش [[یزید]] از [[مردم]] [[بیعت]] بگیرد؛ پس در پنهانی کسی را به نزد [[جعده دختر اشعث بن قیس]] که [[همسر]] [[امام حسن]] {{ع}} بود، فرستاد تا او را به زهر دادن به [[امام]] {{ع}} وادار کند و خود، به عهده گرفت (که چون این کار را بکند) او را به همسری پسرش، [[یزید]] درآورد و [[صد]] هزار درهم [[پول]] هم برای او فرستاد که این جنایت را انجام دهد<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۴.</ref>. و آن [[زن]] این کار را کرد و به [[امام حسن]] {{ع}} زهر داد و [[معاویه]] نیز [[پول]] را به او داد، ولی او را به همسری [[یزید]] درنیاورد. پس، مردی از [[خاندان]] [[طلحه]] او را به زنی گرفت و فرزندانی برای او آورد و هرگاه میان آن [[فرزندان]] و سایر قبائل گفتوگوئی پیش میآمد، [[قریش]] آنان را [[سرزنش]] کرده، به آنان میگفتند: "ای پسران آن زنی که به شوهران زهر میخوراند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳۹؛ المصنف، عبدالرزاق، ج۱۱، ص۴۵۲؛ الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۳.</ref>. | ||
"چون [[امام حسن]] {{ع}} علائم [[رحلت]] را [[مشاهده]] کرد، [[حسین]] {{ع}} را فراخواند و فرمود: "ای [[برادر]]! هنگام جدائی من رسیده و من به خدای خود ملحق خواهم شد؛ و مرا زهر خورانیدهاند و من خود میشناسم آن کس که مرا [[مسموم]] ساخته و میدانم از کجا این [[خیانت]] سرچشمه گرفته، و خود در پیشگاه [[خدای عزوجل]] با او به [[مخاصمه]] و [[داوری]] خواهم رفت؛ تو را بدان حقی که من بر تو دارم، [[سوگند]] میدهم، مبادا سخنی در این باره به زبان آری، و [[چشم به راه]] آنچه [[خدا]] درباره من پیش آورده باشی و چون من از [[دنیا]] رفتم، [[چشم]] مرا بپوشان و مرا [[غسل]] ده و [[کفن]] نما، و بر [[تابوت]] قرارم بده و به سوی [[قبر]] جدم، [[رسول خدا]] {{صل}} ببر تا دیداری با او تازه کنم؛ سپس به سوی [[قبر]] جدهام، [[فاطمه بنت اسد]] ([[رضی]] [[الله]] عنه) ببر و در آنجا دفنم کن. و زود است بدانی ای [[برادر]] که [[مردم]] [[گمان]] کنند شما میخواهید مرا کنار [[رسول خدا]] {{صل}} به | "چون [[امام حسن]] {{ع}} علائم [[رحلت]] را [[مشاهده]] کرد، [[حسین]] {{ع}} را فراخواند و فرمود: "ای [[برادر]]! هنگام جدائی من رسیده و من به خدای خود ملحق خواهم شد؛ و مرا زهر خورانیدهاند و من خود میشناسم آن کس که مرا [[مسموم]] ساخته و میدانم از کجا این [[خیانت]] سرچشمه گرفته، و خود در پیشگاه [[خدای عزوجل]] با او به [[مخاصمه]] و [[داوری]] خواهم رفت؛ تو را بدان حقی که من بر تو دارم، [[سوگند]] میدهم، مبادا سخنی در این باره به زبان آری، و [[چشم به راه]] آنچه [[خدا]] درباره من پیش آورده باشی و چون من از [[دنیا]] رفتم، [[چشم]] مرا بپوشان و مرا [[غسل]] ده و [[کفن]] نما، و بر [[تابوت]] قرارم بده و به سوی [[قبر]] جدم، [[رسول خدا]] {{صل}} ببر تا دیداری با او تازه کنم؛ سپس به سوی [[قبر]] جدهام، [[فاطمه بنت اسد]] ([[رضی]] [[الله]] عنه) ببر و در آنجا دفنم کن. و زود است بدانی ای [[برادر]] که [[مردم]] [[گمان]] کنند شما میخواهید مرا کنار [[رسول خدا]] {{صل}} به خاک بسپارید؛ پس در این مورد جمع شوند و جلوی شما را بگیرند؛ تو را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی [[خون]] ریخته شود". سپس درباره [[خاندان]] و [[فرزندان]] و آنچه از او به جای ماند، و به آنچه پدرش، [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} هنگام جانشینیاش [[وصیت]] کرده بود، همه را به آن حضرت {{ع}} [[وصیت]] کرده، و [[شایستگی]] او را به [[جانشینی]] خود به [[مردم]] رساند، و [[شیعیان]] خود را به [[جانشینی]] آن حضرت [[راهنمائی]] فرمود و او را نشانه برای آنان پس از خود قرار داد"<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۴.</ref>. | ||
"[[امام]] [[جعفر بن محمد]]، از پدرش و او از جدش [[علی بن حسین بن علی بن ابیطالب]] {{عم}} [[نقل]] کرده است که آن حضرت فرمودند: "وقتی عمویم، [[حسن بن علی]] {{عم}} [[مسموم]] شده بود، [[حسین]] {{ع}} نزد وی رفت و او برای [[حاجت]] [[انسانی]] بیرون رفت و آمد و فرمود: "چند بار [[مسموم]] شده بودم و هیچ کدام مثل این نبود".[[حسین]] {{ع}} به او گفت: "[[برادر]]! چه کسی تو را [[مسموم]] کرد؟" او گفت: "منظورت از این سؤال چیست؟ اگر همان باشد که من [[گمان]] میبرم، [[خدا]] سزایش را میدهد و اگر غیر او باشد، نمیخواهم از بیگناهی به سبب من بازخواست کنند". و از آن پس، سه روز بیشتر زنده نبود و [[وفات]] یافت. | "[[امام]] [[جعفر بن محمد]]، از پدرش و او از جدش [[علی بن حسین بن علی بن ابیطالب]] {{عم}} [[نقل]] کرده است که آن حضرت فرمودند: "وقتی عمویم، [[حسن بن علی]] {{عم}} [[مسموم]] شده بود، [[حسین]] {{ع}} نزد وی رفت و او برای [[حاجت]] [[انسانی]] بیرون رفت و آمد و فرمود: "چند بار [[مسموم]] شده بودم و هیچ کدام مثل این نبود".[[حسین]] {{ع}} به او گفت: "[[برادر]]! چه کسی تو را [[مسموم]] کرد؟" او گفت: "منظورت از این سؤال چیست؟ اگر همان باشد که من [[گمان]] میبرم، [[خدا]] سزایش را میدهد و اگر غیر او باشد، نمیخواهم از بیگناهی به سبب من بازخواست کنند". و از آن پس، سه روز بیشتر زنده نبود و [[وفات]] یافت. | ||
خط ۳۷۰: | خط ۳۷۰: | ||
[[زن]] وی، [[جعده دختر اشعث بن قیس]] کندی او را [[مسموم]] کرد؛ زیرا [[معاویه]] کسی پیش او فرستاده بود که اگر برای [[قتل]] [[امام حسن|حسن]] [[حیله]] کردی کنی، صد هزار درهم برایت میفرستم و تو را برای [[یزید]] به همسری میگیرم. بدین جهت او را [[مسموم]] کرد و چون [[امام حسن|حسن]] درگذشت، [[معاویه]] [[پول]] را فرستاد و پیغام داد که ما [[زندگی]] [[یزید]] را [[دوست]] داریم؛ اگر چنین نبود، تو را برای او به همسری میگرفتیم. | [[زن]] وی، [[جعده دختر اشعث بن قیس]] کندی او را [[مسموم]] کرد؛ زیرا [[معاویه]] کسی پیش او فرستاده بود که اگر برای [[قتل]] [[امام حسن|حسن]] [[حیله]] کردی کنی، صد هزار درهم برایت میفرستم و تو را برای [[یزید]] به همسری میگیرم. بدین جهت او را [[مسموم]] کرد و چون [[امام حسن|حسن]] درگذشت، [[معاویه]] [[پول]] را فرستاد و پیغام داد که ما [[زندگی]] [[یزید]] را [[دوست]] داریم؛ اگر چنین نبود، تو را برای او به همسری میگرفتیم. | ||
[[امام حسن]] {{ع}} هنگام [[مرگ]] فرمود: "شربت وی کارگر افتاد و به آرزوی خود رسید؛ به [[خدا]] قسم، [[معاویه]] به [[وعده]] خود [[وفا]] نخواهد کرد و سخن او راست نیست". وقتی [[امام حسن]] {{ع}} را به | [[امام حسن]] {{ع}} هنگام [[مرگ]] فرمود: "شربت وی کارگر افتاد و به آرزوی خود رسید؛ به [[خدا]] قسم، [[معاویه]] به [[وعده]] خود [[وفا]] نخواهد کرد و سخن او راست نیست". وقتی [[امام حسن]] {{ع}} را به خاک سپردند، [[محمد بن حنفیه]]، برادرش بر سر قبرش ایستاد و گفت: "اگر زندگیات [[عزیز]] بود، مرگت غمانگیز بود؛ چه نکوست [[روحی]] که در [[کفن]] تو است و چه خوب کفنی است کفنی که تن تو را پوشانیده است! و چرا چنین نباشد که تو باقیمانده [[هدایت]] و [[خلف]] [[اهل]] [[تقوا]] و یکی از [[اصحاب]] کسائی؛ دستهای [[حق]] تو را از [[تقوا]] [[غذا]] داده]است[و از پستانهای [[ایمان]]، شیر نوشیدی و در [[پناه]] [[اسلام]] [[تربیت]] یافتی و در [[زندگی]] و [[مرگ]] پاکیزهای؛ ولی جانهای ما از [[فراق]] تو آرام ندارد؛ ای ابومحمد، خدایت [[رحمت]] کند!"<ref>مروج الذهب، مسعودی (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۱-۳؛ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳۸؛ و نیز ر. ک: الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۳۰؛ حلیة الأولیاء، ابونعیم، ج۲، ص۳۸؛ المنصف، عبدالرزاق، ج۱۱، ص۴۵۲؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۸۹.</ref>. | ||
[[عبدالله بن عباس]] گوید: "من در [[مسجد]] بودم که [[معاویه]] در قصر خضرا [[تکبیر]] گفت و [[اهل]] قصر، [[تکبیر]] گفتند. پس از آن، [[اهل]] [[مسجد]] به [[پیروی]] از [[اهل]] خضرا [[تکبیر]] گفتند و [[فاخته]]، دختر [[قرظة بن عمرو بن نوفل بن عبد مناف]] از [[خانه]] خود بیرون آمد و گفت: "ای [[امیرالمؤمنین]]، خدایت مسرور دارد! چه خبری رسیده که [[خرسند]] شدهای؟" او گفت: "خبر [[مرگ]] [[حسن بن علی]]"؛ [[فاخته]] گفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref> و آنگاه گریست؛ [[معاویه]] گفت: "خوب میکنی [[گریه]] میکنی، که او [[شایسته]] بود که بر او [[گریه]] کنند". آنگاه [[عبیدالله بن عباس]] به [[معاویه]] گفت: "برای همین [[تکبیر]] میگفتی؟" او گفت: "بلی"؛ عبیدالله گفت: "به [[خدا]]! [[مرگ]] او [[مرگ]] تو را به تأخیر نیندازد و [[گور]] او [[گور]] تو را نبندد؛ اگر [[مصیبت]] او را میبینیم، پیش از او نیز [[مصیبت]] [[سرور]] [[پیامبران]] و پیشوای [[پرهیزگاران]] و فرستاده خدای جهانیان را دیدهایم و بعد از او [[مصیبت]] [[سرور]] [[اوصیا]] را دیدهایم؛ [[خدا]] این [[مصیبت]] را جبران کند و این [[محنت]] را ببرد!"<ref>مروج الذهب، مسعودی (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۳.</ref>. | [[عبدالله بن عباس]] گوید: "من در [[مسجد]] بودم که [[معاویه]] در قصر خضرا [[تکبیر]] گفت و [[اهل]] قصر، [[تکبیر]] گفتند. پس از آن، [[اهل]] [[مسجد]] به [[پیروی]] از [[اهل]] خضرا [[تکبیر]] گفتند و [[فاخته]]، دختر [[قرظة بن عمرو بن نوفل بن عبد مناف]] از [[خانه]] خود بیرون آمد و گفت: "ای [[امیرالمؤمنین]]، خدایت مسرور دارد! چه خبری رسیده که [[خرسند]] شدهای؟" او گفت: "خبر [[مرگ]] [[حسن بن علی]]"؛ [[فاخته]] گفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref> و آنگاه گریست؛ [[معاویه]] گفت: "خوب میکنی [[گریه]] میکنی، که او [[شایسته]] بود که بر او [[گریه]] کنند". آنگاه [[عبیدالله بن عباس]] به [[معاویه]] گفت: "برای همین [[تکبیر]] میگفتی؟" او گفت: "بلی"؛ عبیدالله گفت: "به [[خدا]]! [[مرگ]] او [[مرگ]] تو را به تأخیر نیندازد و [[گور]] او [[گور]] تو را نبندد؛ اگر [[مصیبت]] او را میبینیم، پیش از او نیز [[مصیبت]] [[سرور]] [[پیامبران]] و پیشوای [[پرهیزگاران]] و فرستاده خدای جهانیان را دیدهایم و بعد از او [[مصیبت]] [[سرور]] [[اوصیا]] را دیدهایم؛ [[خدا]] این [[مصیبت]] را جبران کند و این [[محنت]] را ببرد!"<ref>مروج الذهب، مسعودی (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۳.</ref>. | ||
خط ۳۷۶: | خط ۳۷۶: | ||
به [[نقل]] صاحب طبقات الکبری، "[[جعده]]، دختر [[اشعث بن قیس]] به [[حسن]] {{ع}} مایع زهرآگین نوشاند و [[امام]] از آن، به شدت [[بیمار]] شد و چهل روز چنان بود که طشتی میگذاردند و دیگری را برمیداشتند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳۹.</ref>. | به [[نقل]] صاحب طبقات الکبری، "[[جعده]]، دختر [[اشعث بن قیس]] به [[حسن]] {{ع}} مایع زهرآگین نوشاند و [[امام]] از آن، به شدت [[بیمار]] شد و چهل روز چنان بود که طشتی میگذاردند و دیگری را برمیداشتند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳۹.</ref>. | ||
[[فرزند]] [[محمد بن حنفیه]] [[نقل]] کرده است: "[[حسن بن علی]] {{ع}} چهل [[شب]] [[بیمار]] بود و چون [[بیماری]] او شدت گرفت، [[بنیهاشم]] حاضر بودند و شبها در [[خانه]] او میماندند و از او دور نمیشدند و [[مروان بن حکم]] فرستادهای پیش [[معاویه]] گسیل داشت و او را از [[سختی]] [[بیماری]] [[حسن]] {{ع}} [[آگاه]] کرد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۹.</ref>. و چون لحظه [[احتضار]] [[امام حسن]] {{ع}} نزدیک شد، برادرانش در محضرش بودند؛ به آنها سفارش فرمود، در صورت امکان او را کنار [[مرقد]] [[پیامبر]] {{ع}} به | [[فرزند]] [[محمد بن حنفیه]] [[نقل]] کرده است: "[[حسن بن علی]] {{ع}} چهل [[شب]] [[بیمار]] بود و چون [[بیماری]] او شدت گرفت، [[بنیهاشم]] حاضر بودند و شبها در [[خانه]] او میماندند و از او دور نمیشدند و [[مروان بن حکم]] فرستادهای پیش [[معاویه]] گسیل داشت و او را از [[سختی]] [[بیماری]] [[حسن]] {{ع}} [[آگاه]] کرد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۹.</ref>. و چون لحظه [[احتضار]] [[امام حسن]] {{ع}} نزدیک شد، برادرانش در محضرش بودند؛ به آنها سفارش فرمود، در صورت امکان او را کنار [[مرقد]] [[پیامبر]] {{ع}} به خاک بسپارند. و اگر مانع شدند و [[بیم]] آن بود که به اندازه [[خون]] گرفتنی [[خون]] ریخته شود، او را در [[بقیع]]، کنار [[مرقد]] مادرش به خاک بسپارند. پس [[امام]] {{ع}} به [[حسین]] {{ع}} سفارش کرد و فرمود: "ای [[برادر]]، بر [[حذر]] باش که درباره من [[خونریزی]] نشود که [[مردم]]، شتابان به سوی [[فتنه]] گام برمیدارند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۰؛ تاریخ یعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. | ||
وقتی [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} [[شهید]] شد، [[ابوهریره]] در [[مسجد]] به پاخاست و با صدای بلند گریست و به [[مردم]] گفت: "ای [[مردم]]، امروز [[محبوب]] [[رسول خدا]] از [[دنیا]] رفت"<ref>تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۳۰۱؛ فضائل الخمسة من الصحاح السته، فیروزآبادی، ج۳، ص۲۳۴.</ref>. | وقتی [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} [[شهید]] شد، [[ابوهریره]] در [[مسجد]] به پاخاست و با صدای بلند گریست و به [[مردم]] گفت: "ای [[مردم]]، امروز [[محبوب]] [[رسول خدا]] از [[دنیا]] رفت"<ref>تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۳۰۱؛ فضائل الخمسة من الصحاح السته، فیروزآبادی، ج۳، ص۲۳۴.</ref>. | ||
خط ۳۸۲: | خط ۳۸۲: | ||
[[نقل]] شده است، روزی [[مقداد بن معدیکرب]] و [[عمرو بن الأسود]] نزد [[معاویه]] رفتند؛ وی به ایشان گفت: "آیا میدانید [[حسن بن علی]] از [[دنیا]] رفته است؟" [[مقداد]] [[آیه استرجاع]] را بر زبان آورد؛ [[معاویه]] به او گفت: "آیا این را [[مصیبت]] میدانی؟" [[مقداد]] پاسخ گفت: "چرا [[مصیبت]] ندانم و حال آنکه [[پیامبر خدا]] او را در دامن و آغوشش قرار میداد و میفرمود: "این [[فرزند]] از من است"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۲۲؛ فضائل الخمسة من الصحاح السته، فیروزآبادی، ج۳، ص۲۴۰؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۷، ص۱۰۵؛ فیض القدیر، مناوی، ج۳، ص۴۱۵.</ref>. | [[نقل]] شده است، روزی [[مقداد بن معدیکرب]] و [[عمرو بن الأسود]] نزد [[معاویه]] رفتند؛ وی به ایشان گفت: "آیا میدانید [[حسن بن علی]] از [[دنیا]] رفته است؟" [[مقداد]] [[آیه استرجاع]] را بر زبان آورد؛ [[معاویه]] به او گفت: "آیا این را [[مصیبت]] میدانی؟" [[مقداد]] پاسخ گفت: "چرا [[مصیبت]] ندانم و حال آنکه [[پیامبر خدا]] او را در دامن و آغوشش قرار میداد و میفرمود: "این [[فرزند]] از من است"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۲۲؛ فضائل الخمسة من الصحاح السته، فیروزآبادی، ج۳، ص۲۴۰؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۷، ص۱۰۵؛ فیض القدیر، مناوی، ج۳، ص۴۱۵.</ref>. | ||
چون خواستند که [[امام حسن]] را پیش [[پیامبر]] {{صل}} [[دفن]] کنند، [[عایشه]] اجازه نداد؛ پس او را در گورستان [[بقیع]] پیش جدهاش، [[فاطمه]] (بنت اسد) [[دفن]] کردند. سپس [[همسر]] [[امام حسن]] {{ع}} به [[امید]] وعدههای [[معاویه]] پیش او رفت؛ [[معاویه]] از او [[انتقام]] گرفت و گفت: "تو به چنان شوهری (که [[فرزند علی]] [[مرتضی]] و [[فاطمه]] [[زهرا]] و دخترزاده [[محمد مصطفی]] بود) [[وفا]] نکردی، چگونه به من [[وفادار]] خواهی بود؟"<ref>تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۰۰ (با اندکی تغییر).</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۱۴-۱۱۹ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | چون خواستند که [[امام حسن]] را پیش [[پیامبر]] {{صل}} [[دفن]] کنند، [[عایشه]] اجازه نداد؛ پس او را در گورستان [[بقیع]] پیش جدهاش، [[فاطمه]] (بنت اسد) [[دفن]] کردند. سپس [[همسر]] [[امام حسن]] {{ع}} به [[امید]] وعدههای [[معاویه]] پیش او رفت؛ [[معاویه]] از او [[انتقام]] گرفت و گفت: "تو به چنان شوهری (که [[فرزند علی]] [[مرتضی]] و [[فاطمه]] [[زهرا]] و دخترزاده [[محمد مصطفی]] بود) [[وفا]] نکردی، چگونه به من [[وفادار]] خواهی بود؟"<ref>تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۰۰ (با اندکی تغییر).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۱۴-۱۱۹ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۷۳-۳۷۸؛ [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۲۴۹.</ref> | ||
== ماجرای [[دفن]] پیکر مطهر [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} == | == ماجرای [[دفن]] پیکر مطهر [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} == | ||
چون [[امام حسن]] {{ع}} از [[دنیا]] رفت، [[امام حسین]] {{ع}} او را [[غسل]] داده و [[کفن]] کرد، و او را بر تابوتی نهاده برای [[دفن]]] برداشت. [[مروان]] با دستیارانش از [[بنیامیه]] به [[یقین]] پنداشتند که [[بنیهاشم]] میخواهند او را نزد [[رسول خدا]] {{صل}} [[دفن]] کنند؛ پس جمع شدند و [[لباس]] [[جنگ]] به تن کردند. وقتی [[حسین]] {{ع}} جنازه او را به سوی [[قبر]] جدش، [[رسول خدا]] {{صل}} برد که دیداری با آن حضرت {{صل}} تازه کند، آنان با گروه خود رو به روی [[بنیهاشم]] آمدند و [[عایشه]] نیز که بر استری سوار بود، به ایشان پیوست و گفت: "مرا با شما چه کار! میخواهید کسی را که من [[دوست]] ندارم، به [[خانه]] من وارد کنید؟" و [[مروان]] فریاد زد: "چه بسا [[جنگی]] که بهتر از [[آسایش]] و غوطهور شدن در [[خوشی]] است! آیا [[عثمان]] در دورترین جای [[مدینه]] [[دفن]] شود و [[حسن]] با [[پیامبر]] به | چون [[امام حسن]] {{ع}} از [[دنیا]] رفت، [[امام حسین]] {{ع}} او را [[غسل]] داده و [[کفن]] کرد، و او را بر تابوتی نهاده برای [[دفن]]] برداشت. [[مروان]] با دستیارانش از [[بنیامیه]] به [[یقین]] پنداشتند که [[بنیهاشم]] میخواهند او را نزد [[رسول خدا]] {{صل}} [[دفن]] کنند؛ پس جمع شدند و [[لباس]] [[جنگ]] به تن کردند. وقتی [[حسین]] {{ع}} جنازه او را به سوی [[قبر]] جدش، [[رسول خدا]] {{صل}} برد که دیداری با آن حضرت {{صل}} تازه کند، آنان با گروه خود رو به روی [[بنیهاشم]] آمدند و [[عایشه]] نیز که بر استری سوار بود، به ایشان پیوست و گفت: "مرا با شما چه کار! میخواهید کسی را که من [[دوست]] ندارم، به [[خانه]] من وارد کنید؟" و [[مروان]] فریاد زد: "چه بسا [[جنگی]] که بهتر از [[آسایش]] و غوطهور شدن در [[خوشی]] است! آیا [[عثمان]] در دورترین جای [[مدینه]] [[دفن]] شود و [[حسن]] با [[پیامبر]] به خاک سپرده شود؟ تا من [[شمشیر]] به دست دارم هرگز این کار نخواهد شد!" (و با این جریان) نزدیک بود [[فتنه]] [[جنگ]] میان [[بنیهاشم]] و [[بنیامیه]] به پا شود. | ||
پس [[ابن عباس]] جلوی [[مروان]] آمده، گفت: "ای [[مروان]]، از آنجا که آمدهای بازگرد؛ زیرا ما نمیخواهیم بزرگ خود را کنار [[رسول خدا]] {{صل}} به | پس [[ابن عباس]] جلوی [[مروان]] آمده، گفت: "ای [[مروان]]، از آنجا که آمدهای بازگرد؛ زیرا ما نمیخواهیم بزرگ خود را کنار [[رسول خدا]] {{صل}} به خاک بسپاریم، بلکه میخواهیم به وسیله [[زیارت]] او دیداری تازه کند و سپس او را به نزد جدهاش، [[فاطمه]] (بنت اسد) ببریم و خود او [[وصیت]] کرده او را در آنجا به خاک بسپاریم و اگر خود او [[وصیت]] کرده بود با [[پیامبر]] {{صل}} دفنش کنیم، هر آینه میدانستی که تو ناتوانتر از آنی که جلوی ما را بگیری؛ لکن خود آن حضرت {{ع}} داناتر به [[خدا]] و [[پیامبر]] و نگهداری [[حرمت]] [[قبر]] جدش بوده، از اینکه خرابی در آن پدید آید؛ چنانچه این کار را دیگری غیر او کرد و بدون [[اذن]] آن حضرت {{صل}} به [[خانه]] او وارد شد". سپس رو به [[عایشه]] کرده، گفت: "این، چه رسوائی است ای [[عایشه]]؟! روزی بر استر، و روزی بر شتر! میخواهی [[نور]] [[خدا]] را خاموش کنی و با [[دوستان]] [[خدا]] بجنگی؟ برگرد که به آنچه [[دوست]] داری، رسیدهای و [[خداوند]] [[انتقام]] این [[خاندان]] را میگیرد؛ گرچه پس از [[گذشت]] زمانی طولانی باشد"<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۵.</ref>. | ||
"[[امام حسین]] {{ع}} نیز فرمود: "به [[خدا]] اگر سفارش برادرم نبود که [[خونها]] ریخته نشود، و به اندازه شیشه حجامتی [[خون]] به خاطر او نریزد، هرآینه میدانستید چگونه شمشیرهای [[خدا]] جای خود را از شما میگرفت؛ با اینکه شما پیمانهای میان ما و خود را شکستید و آنچه ما برای خود با شما شرط کردیم، تباه ساختید". سپس [[امام حسن]] {{ع}} را آورده و در [[بقیع]] نزد [[قبر]] جدهاش، [[فاطمه دختر اسد]] بن [[هاشم بن عبد مناف]] به | "[[امام حسین]] {{ع}} نیز فرمود: "به [[خدا]] اگر سفارش برادرم نبود که [[خونها]] ریخته نشود، و به اندازه شیشه حجامتی [[خون]] به خاطر او نریزد، هرآینه میدانستید چگونه شمشیرهای [[خدا]] جای خود را از شما میگرفت؛ با اینکه شما پیمانهای میان ما و خود را شکستید و آنچه ما برای خود با شما شرط کردیم، تباه ساختید". سپس [[امام حسن]] {{ع}} را آورده و در [[بقیع]] نزد [[قبر]] جدهاش، [[فاطمه دختر اسد]] بن [[هاشم بن عبد مناف]] به خاک سپردند<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۱۶.</ref>. | ||
به [[نقل]] دیگر، "پس از [[شهادت امام حسن]] {{ع}} [[پیکر مطهر]] آن حضرت را به قصد [[خاکسپاری]] در کنار [[قبر]] [[پیامبر خدا]] {{صل}} بیرون آوردند؛ پس [[مروان بن حکم]] و [[سعید بن عاص]] سوار بر مرکب شدند و از این کار جلوگیری کردند و نزدیک بود که فتنهای پیش آید. [[عایشه]] نیز بر استری سفید و سیاه سوار شد و گفت: "هیچ کس را به خانهام راه نمیدهم". [[قاسم بن محمد بن ابوبکر]] نزد وی آمد و گفت: "آیا میخواهی گفته شود امروز روز بغله شهباء (استر سفید و سیاه [است])؟" پس [[عایشه]] بازگشت و گروهی از [[مردم]] با [[حسین بن علی]] {{عم}} همراه شدند و گفتند: "ما را با [[آل مروان]] وا گذار (اجازه [[نبرد]] را صادر کن)". حضرت فرمود: {{متن حدیث|إنَّ أخي أوصاني ألّا اُريقَ فيهِ مِحجَمَةَ دَمٍ}}؛ همانا برادرم مرا [[وصیت]] کرده است که در [[دفن]] او به اندازه حجامتی [[خون]] نریزم؛ پس [[امام حسن]] {{ع}} در [[بقیع]] [[دفن]] شد"<ref>تاریخ یعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۵-۱۵۶.</ref>. | به [[نقل]] دیگر، "پس از [[شهادت امام حسن]] {{ع}} [[پیکر مطهر]] آن حضرت را به قصد [[خاکسپاری]] در کنار [[قبر]] [[پیامبر خدا]] {{صل}} بیرون آوردند؛ پس [[مروان بن حکم]] و [[سعید بن عاص]] سوار بر مرکب شدند و از این کار جلوگیری کردند و نزدیک بود که فتنهای پیش آید. [[عایشه]] نیز بر استری سفید و سیاه سوار شد و گفت: "هیچ کس را به خانهام راه نمیدهم". [[قاسم بن محمد بن ابوبکر]] نزد وی آمد و گفت: "آیا میخواهی گفته شود امروز روز بغله شهباء (استر سفید و سیاه [است])؟" پس [[عایشه]] بازگشت و گروهی از [[مردم]] با [[حسین بن علی]] {{عم}} همراه شدند و گفتند: "ما را با [[آل مروان]] وا گذار (اجازه [[نبرد]] را صادر کن)". حضرت فرمود: {{متن حدیث|إنَّ أخي أوصاني ألّا اُريقَ فيهِ مِحجَمَةَ دَمٍ}}؛ همانا برادرم مرا [[وصیت]] کرده است که در [[دفن]] او به اندازه حجامتی [[خون]] نریزم؛ پس [[امام حسن]] {{ع}} در [[بقیع]] [[دفن]] شد"<ref>تاریخ یعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۵-۱۵۶.</ref>. | ||
خط ۳۹۵: | خط ۳۹۵: | ||
در [[نقل]] دیگری آمده است که [[عایشه]] گفت: "[[فرزند]] خودتان را از خانهام دور کنید؛ زیرا نباید [[حریم]] [[پیامبر]] از بین برود"؛ [[محمد بن حنفیه]] گفت: "ای [[عایشه]]، روزی بر شتر سوار میشوی و روزی بر استر مینشینی؛ هنوز [[کینه]] [[بنیهاشم]] را از دلت بیرون نمیکنی؟" [[عایشه]] گفت: "ای [[محمد]]! اینان [[فرزندان فاطمه]] هستند و جواب مرا میدهند؛ تو چرا سخن میگوئی؟" [[امام حسین]] {{ع}} فرمود: "چرا [[محمد]] را از فواطم نمیشماری؟ به [[خداوند]] قسم! وی از سه [[فاطمه]] متولد شده است: [[فاطمه]] دختر [[عمران بن عائذ]]، [[فاطمه]] دختر [[ربیعه]]، [[فاطمه دختر اسد]]"؛ [[عایشه]] گفت: "[[فرزند]] خودتان را دور کنید؛ شما [[مردمان]] با کینهای هستید"؛ [[حسین]] {{ع}} برادرش را به طرف [[بقیع]] برد و در آنجا [[دفن]] کرد"<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۰۵-۳۰۶.</ref>. | در [[نقل]] دیگری آمده است که [[عایشه]] گفت: "[[فرزند]] خودتان را از خانهام دور کنید؛ زیرا نباید [[حریم]] [[پیامبر]] از بین برود"؛ [[محمد بن حنفیه]] گفت: "ای [[عایشه]]، روزی بر شتر سوار میشوی و روزی بر استر مینشینی؛ هنوز [[کینه]] [[بنیهاشم]] را از دلت بیرون نمیکنی؟" [[عایشه]] گفت: "ای [[محمد]]! اینان [[فرزندان فاطمه]] هستند و جواب مرا میدهند؛ تو چرا سخن میگوئی؟" [[امام حسین]] {{ع}} فرمود: "چرا [[محمد]] را از فواطم نمیشماری؟ به [[خداوند]] قسم! وی از سه [[فاطمه]] متولد شده است: [[فاطمه]] دختر [[عمران بن عائذ]]، [[فاطمه]] دختر [[ربیعه]]، [[فاطمه دختر اسد]]"؛ [[عایشه]] گفت: "[[فرزند]] خودتان را دور کنید؛ شما [[مردمان]] با کینهای هستید"؛ [[حسین]] {{ع}} برادرش را به طرف [[بقیع]] برد و در آنجا [[دفن]] کرد"<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۰۵-۳۰۶.</ref>. | ||
[[فرزند]] [[محمد بن حنفیه]] میگوید: "از پدرم شنیدم که میگفت: در آن روز میخواستم گردن [[مروان]] را بزنم و چنان بود که او را سزاوار کشتن میدانستم. آنچه میان من و انجام این کار مانع شد، این بود که خود از برادرم شنیدم که میگفت: "اگر [[بیم]] داشتید که درباره من به اندازه [[خون]] گرفتنی [[خون]] ریخته شود، مرا در [[بقیع]] به | [[فرزند]] [[محمد بن حنفیه]] میگوید: "از پدرم شنیدم که میگفت: در آن روز میخواستم گردن [[مروان]] را بزنم و چنان بود که او را سزاوار کشتن میدانستم. آنچه میان من و انجام این کار مانع شد، این بود که خود از برادرم شنیدم که میگفت: "اگر [[بیم]] داشتید که درباره من به اندازه [[خون]] گرفتنی [[خون]] ریخته شود، مرا در [[بقیع]] به خاک بسپارید". بدین سبب به برادرم ([[حسین]]) که از همه با او مهربانتر بودم، گفتم: یا [[اباعبدالله]]! چنان نیست که [[جنگ]] با این گروه را از [[بیم]] رها کنیم، بلکه میخواهیم از سفارش ابی [[محمد]] ([[حسن]] {{ع}}) [[پیروی]] کنیم؛ به [[خدا]] [[سوگند]] اگر بدون قید و شرط فرموده بود مرا کنار [[پیامبر]] {{صل}} به خاک بسپارید یا او را همانجا به خاک میسپردیم یا همه تا پای [[جان]] و [[مرگ]] میایستادیم. ولی او از آنچه میبینی، [[بیم]] داشت و فرمود اگر [[ترس]] آن داشتید که درباره من به اندازه [[خون]] گرفتنی [[خون]] ریخته شود، مرا کنار مادرم به خاک بسپارید". اینک جز این به [[مصلحت]] نیست که از سفارش او [[پیروی]] کنیم و [[فرمان]] او را به کار بندیم. با آنکه [[گمان]] میکردم [[حسین]] {{ع}} نخواهد پذیرفت؛ قبول کرد و پیکر [[حسن]] {{ع}} را برداشتیم و در [[بقیع]] بر [[زمین]] نهادیم. [[سعید بن عاص]] برای [[نماز]] گزاردن بر جنازه آمد. اما [[بنیهاشم]] گفتند: هرگز کسی جز [[حسین]] {{ع}} نباید بر او [[نماز]] گزارد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۲.</ref>. | ||
[[ابن سعد]] مینویسد: "چون [[حسن]] {{ع}} درگذشت؛ بانگ شیون [[مدینه]] را به لرزه درآورد و هیچ کس دیده نمیشد مگر اینکه گریان بود. [[مروان]] همان روز پیکی پیش [[معاویه]] فرستاد و او را از [[رحلت]] [[حسن]] {{ع}} [[آگاه]] ساخت و [[پیام]] داد که ایشان میخواهند او را کنار [[پیامبر]] {{صل}} به | [[ابن سعد]] مینویسد: "چون [[حسن]] {{ع}} درگذشت؛ بانگ شیون [[مدینه]] را به لرزه درآورد و هیچ کس دیده نمیشد مگر اینکه گریان بود. [[مروان]] همان روز پیکی پیش [[معاویه]] فرستاد و او را از [[رحلت]] [[حسن]] {{ع}} [[آگاه]] ساخت و [[پیام]] داد که ایشان میخواهند او را کنار [[پیامبر]] {{صل}} به خاک بسپارند و تا هنگامی که من زنده باشم، به این کار دست نخواهند یافت"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۱.</ref>. | ||
[[جابر بن عبدالله]] میگوید: "روز درگذشت [[حسن بن علی]] {{ع}} در [[مدینه]] حضور داشتیم. نزدیک بود میان [[حسین بن علی]] {{عم}} و [[مروان بن حکم]] [[فتنه]] درگیرد. [[حسن]] {{ع}} به [[برادر]] خود سفارش کرده بود کنار [[مرقد]] [[پیامبر]] {{صل}} به | [[جابر بن عبدالله]] میگوید: "روز درگذشت [[حسن بن علی]] {{ع}} در [[مدینه]] حضور داشتیم. نزدیک بود میان [[حسین بن علی]] {{عم}} و [[مروان بن حکم]] [[فتنه]] درگیرد. [[حسن]] {{ع}} به [[برادر]] خود سفارش کرده بود کنار [[مرقد]] [[پیامبر]] {{صل}} به خاک سپرده شود و اگر بیم آن داشته باشد که [[جنگ]] و [[ستیز]] درگیرد، او را در [[بقیع]] به خاک بسپارند. [[مروان]] با آنکه در آن هنگام معزول بود، برای اینکه [[معاویه]] را [[خشنود]] کند، اجازه نداد که آن کار انجام شود. [[مروان]] تا هنگام [[مرگ]] خود همواره [[دشمن]] [[بنیهاشم]] بود"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۳؛ و نیز ر. ک: تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۲۵؛ اثبات الوصیة، ابن عقیل، ص۱۶۰؛ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۴۹؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۴، ص۱۴۲.</ref>. | ||
[[عباد بن عبدالله بن زبیر]] نیز گفته است: "در آن روز، خود از [[عایشه]] شنیدم که میگفت: "[[دفن]] [[حسن]] کنار آرامگاه [[پیامبر]] هرگز صورت نخواهد گرفت؛ باید در [[بقیع]] به | [[عباد بن عبدالله بن زبیر]] نیز گفته است: "در آن روز، خود از [[عایشه]] شنیدم که میگفت: "[[دفن]] [[حسن]] کنار آرامگاه [[پیامبر]] هرگز صورت نخواهد گرفت؛ باید در [[بقیع]] به خاک سپرده شود و شخص چهارمی با آنان [[دفن]] نخواهد شد؛ به [[خدا]] [[سوگند]]! اینجا [[خانه]] من است که [[پیامبر]] {{صل}} در [[زندگی]] خود به من عطا فرموده است؛ [[عمر]] که [[خلیفه]] بود، بدون اجازه من [[دفن]] نشد؛ [[علی]] و بازماندگانش در نظر ما [[پسندیده]] نیستند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۶. عباد، نوه خواهر عایشه و به او محرم بود. مسئله مالک حجره بودن نیز موضوع شگفتی است که عایشه در زمان خلافت پدرش، ابوبکر و عمر جرأت بیان آن را نداشت؛ زیرا دروغی مسلم بود. ادعایی که دلیلی برای آن اقامه نشد، بلکه برخلاف آن دلیل اقامه شده است که اهل تحقیق و دقت و اشارت نکات مهمی را از این ادعا به دست خواهند آورد.</ref>. | ||
[[واقدی]] از [[محرز بن جعفر]] و از پدرش [[نقل]] کرده است که روز [[خاکسپاری]] [[حسن بن علی]] {{ع}} شنیدم که [[ابوهریره]] میگفت: "[[خدا]] [[مروان]] را بکشد که به [[خدا]] [[سوگند]] میخورد و میگفت، نخواهم گذاشت پسر [[ابوتراب]] کنار | [[واقدی]] از [[محرز بن جعفر]] و از پدرش [[نقل]] کرده است که روز [[خاکسپاری]] [[حسن بن علی]] {{ع}} شنیدم که [[ابوهریره]] میگفت: "[[خدا]] [[مروان]] را بکشد که به [[خدا]] [[سوگند]] میخورد و میگفت، نخواهم گذاشت پسر [[ابوتراب]] کنار مرقد [[رسول خدا]] {{صل}} به خاک سپرده شود و حال آنکه [[عثمان]] در [[بقیع]] به خاک سپرده شد"؛ من گفتم: ای [[مروان]]! از [[خدا]] بترس و درباره [[علی]] جز سخن [[پسندیده]] مگو؛ [[گواهی]] میدهم که خود شنیدم، [[پیامبر]] {{صل}} به روز [[جنگ خیبر]] میفرمود: "همانا [[پرچم]] را به مردی خواهم داد که [[خدا]] و رسولش او را [[دوست]] میدارند؛ مردی که گریزنده از مردی خواهم داد [[جنگ]] نیست". و [[گواهی]] میدهم که خود شنیدم، [[پیامبر]] {{صل}} درباره [[حسن]] {{ع}} میفرمود: "پروردگارا! من [[امام حسن|حسن]] را [[دوست]] میدارم و تو هم دوستش بدار و هر که او را [[دوست]] میدارد، [[دوست]] بدار!"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۳، ص۱۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۰، ص۱۵۷.</ref>. | ||
[[بلعمی]] نیز مینویسد: "هنگامی که خواستند او را نزدیک [[مرقد]] [[پیامبر]] {{صل}} [[دفن]] کنند و [[عایشه]] این خبر را شنید، بر استری نشست و گفت: "نمیگذارم که او را اینجا [[دفن]] کنند". پس همراهان [[عایشه]] آمدند و چون [[مردم]] خواستند [[امام حسن]] {{ع}} را [[دفن]] کنند، ایشان مانع شده، و پیکر [[امام حسن]] {{ع}} را تیرباران کردند. پس او را در [[بقیع]] الغرقد به | [[بلعمی]] نیز مینویسد: "هنگامی که خواستند او را نزدیک [[مرقد]] [[پیامبر]] {{صل}} [[دفن]] کنند و [[عایشه]] این خبر را شنید، بر استری نشست و گفت: "نمیگذارم که او را اینجا [[دفن]] کنند". پس همراهان [[عایشه]] آمدند و چون [[مردم]] خواستند [[امام حسن]] {{ع}} را [[دفن]] کنند، ایشان مانع شده، و پیکر [[امام حسن]] {{ع}} را تیرباران کردند. پس او را در [[بقیع]] الغرقد به خاک سپردند. و [[اهل بیت]] [[امام حسن]] {{ع}} و [[خویشان]] او برخاستند و به طرف [[مکه]] حرکت کردند. و [[همسر]] [[امام مجتبی]] {{ع}} که [[قاتل]] آن حضرت بود، برخاست و به سوی [[معاویه]] رفت و آنچه به او [[وعده]] داده بود، [[طلب]] کرد؛ [[معاویه]] به او گفت: "تو که با همسری چون [[حسن]]، نوه [[پیامبر]]، [[سازگاری]] نداشتی و به وی [[وفا]] نکردی، به فرزند من چگونه [[وفا]] کنی؟"<ref>تاریخنامه طبری بلعمی، ج۴، ص۶۸۳-۶۸۴.</ref>. | ||
[[نقل]] شده است، پس از به [[خاکسپاری]] [[حسن بن علی]] در [[بقیع]]، [[مروان]] پیک دیگری پیش [[معاویه]] فرستاد و به او خبر داد که چگونه همراه [[بنیامیه]] و وابستگان آنان [[قیام]] کرده است. [[مروان]] برای او نوشت که: "من پرچمی برافراشتم و همه [[جامه]] [[جنگ]] پوشیدیم و دو هزار مرد جمع کردم که پیرو من بودند. و به [[فضل]] و [[منت]] [[خدا]] هرگز چنان نخواهد بود که همراه [[ابوبکر]] و [[عمر]] شخص سومی آنجا به | [[نقل]] شده است، پس از به [[خاکسپاری]] [[حسن بن علی]] در [[بقیع]]، [[مروان]] پیک دیگری پیش [[معاویه]] فرستاد و به او خبر داد که چگونه همراه [[بنیامیه]] و وابستگان آنان [[قیام]] کرده است. [[مروان]] برای او نوشت که: "من پرچمی برافراشتم و همه [[جامه]] [[جنگ]] پوشیدیم و دو هزار مرد جمع کردم که پیرو من بودند. و به [[فضل]] و [[منت]] [[خدا]] هرگز چنان نخواهد بود که همراه [[ابوبکر]] و [[عمر]] شخص سومی آنجا به خاک سپرده شود، همانگونه که [[امیرالمؤمنین]] [[عثمان]] [[مظلوم]]! آنجا [[دفن]] نشد و اینان بودند که نسبت به [[عثمان]] آنچه شد، انجام دادند". | ||
[[معاویه]] به [[مروان]] [[نامه]] نوشت و از آنچه او کرده بود، [[سپاسگزاری]] کرد و او را به [[حکومت]] [[مدینه]] [[منصوب]] کرد و [[سعید بن عاص]] را برکنار کرد. پس از آن، [[معاویه]] نامهای به [[مروان]] نوشت که چون این نامهام رسید، هیچ [[مال]] و خواستهای از]آن[[[سعید بن عاص]] را، چه کم باشد و چه بسیار، رها مکن و همه را بگیر. چون [[نامه]] به [[مروان]] رسید، آن را همراه پسرش، [[عبدالملک]] پیش [[سعید بن عاص]] فرستاد که او را از [[نامه]] [[معاویه]] [[آگاه]] سازد. [[سعید بن عاص]] همین که آن [[نامه]] را خواند، با صدای بلند، یکی از کنیزکان خود را فراخواند و گفت: "آن دو [[نامه]] [[امیرالمؤمنین]]! را بیاور". کنیزک هر دو [[نامه]] را آورد؛ سعید به [[عبدالملک]] گفت: "هر دو را بخوان". در آن [[نامهها]] [[معاویه]] پس از برکنار ساختن [[مروان]] از [[حکومت]] [[مدینه]] به سعید نوشته بود، همه [[اموال]] و املاک [[مروان]] را که در مناطق ذوالمروه و سویداء و ذوخشب دارد، بگیرد و یک خرمابن هم برای او باقی نگذارد. پس سعید به [[عبدالملک]]] گفت: "پدرت را از این [[نامهها]] [[آگاه]] کن". [[عبدالملک]] هم برای سعید [[پاداش]] [[پسندیده]] [[آرزو]] کرد. سعید گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر تو این [[نامه]] را پیش من نمیآوردی، من یک کلمه از آنچه دیدی، بر زبان نمیآوردم". چون [[عبدالملک]] [[پدر]] خود را از این موضوع [[آگاه]] کرد، او گفت: "آری، او نسبت به ما پیوند را بیشتر رعایت کرده است تا ما نسبت به او"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۵۰.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۱۹-۱۲۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | [[معاویه]] به [[مروان]] [[نامه]] نوشت و از آنچه او کرده بود، [[سپاسگزاری]] کرد و او را به [[حکومت]] [[مدینه]] [[منصوب]] کرد و [[سعید بن عاص]] را برکنار کرد. پس از آن، [[معاویه]] نامهای به [[مروان]] نوشت که چون این نامهام رسید، هیچ [[مال]] و خواستهای از]آن[[[سعید بن عاص]] را، چه کم باشد و چه بسیار، رها مکن و همه را بگیر. چون [[نامه]] به [[مروان]] رسید، آن را همراه پسرش، [[عبدالملک]] پیش [[سعید بن عاص]] فرستاد که او را از [[نامه]] [[معاویه]] [[آگاه]] سازد. [[سعید بن عاص]] همین که آن [[نامه]] را خواند، با صدای بلند، یکی از کنیزکان خود را فراخواند و گفت: "آن دو [[نامه]] [[امیرالمؤمنین]]! را بیاور". کنیزک هر دو [[نامه]] را آورد؛ سعید به [[عبدالملک]] گفت: "هر دو را بخوان". در آن [[نامهها]] [[معاویه]] پس از برکنار ساختن [[مروان]] از [[حکومت]] [[مدینه]] به سعید نوشته بود، همه [[اموال]] و املاک [[مروان]] را که در مناطق ذوالمروه و سویداء و ذوخشب دارد، بگیرد و یک خرمابن هم برای او باقی نگذارد. پس سعید به [[عبدالملک]]] گفت: "پدرت را از این [[نامهها]] [[آگاه]] کن". [[عبدالملک]] هم برای سعید [[پاداش]] [[پسندیده]] [[آرزو]] کرد. سعید گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر تو این [[نامه]] را پیش من نمیآوردی، من یک کلمه از آنچه دیدی، بر زبان نمیآوردم". چون [[عبدالملک]] [[پدر]] خود را از این موضوع [[آگاه]] کرد، او گفت: "آری، او نسبت به ما پیوند را بیشتر رعایت کرده است تا ما نسبت به او"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۵۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۱۹-۱۲۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۷۸-۳۸۴.</ref> | ||
== [[سوگواری]] در عزای [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} == | == [[سوگواری]] در عزای [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} == | ||
گروهی مدعی [[اسلام]] اصیل و به ظاهر توحیدگرا [[سعی]] دارند چنین [[القاء]] کنند که [[عزاداری]] و [[سوگواری]] در [[فراق]] عزیزان کاری [[شرکآلود]] و سنتی است که ساخته [[شیعیان]] است، و همچنین ادعا دارند که [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} چنین کارهایی را انجام نمیدادند، و یکی از منابعی که میتوان [[احکام]] و دستورهای [[دینی]] را از آن [[استنباط]] کرد، عمل اصحال است، به ویژه که با توجه به [[نظریه]] [[عدالت صحابه]] و نیز با [[تمسک]] به [[حدیث]] "[[اصحاب]] کالنجوم..."، اقتدای به ایشان را سبب [[هدایت]] میدانند؛ بنابراین، با [[نقل]] مطالبی از [[سوگواری]] [[اصحاب رسول خدا]] در [[غم]] از دست دادن بزرگان [[دینی]] همانند [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} میتوان با استناد به منابع متعدد و فراوان به ادعای واهی ایشان پاسخ داد؛ در ادامه به اندکی از موارد فراوان اشاره میکنیم: | گروهی مدعی [[اسلام]] اصیل و به ظاهر توحیدگرا [[سعی]] دارند چنین [[القاء]] کنند که [[عزاداری]] و [[سوگواری]] در [[فراق]] عزیزان کاری [[شرکآلود]] و سنتی است که ساخته [[شیعیان]] است، و همچنین ادعا دارند که [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} چنین کارهایی را انجام نمیدادند، و یکی از منابعی که میتوان [[احکام]] و دستورهای [[دینی]] را از آن [[استنباط]] کرد، عمل اصحال است، به ویژه که با توجه به [[نظریه]] [[عدالت صحابه]] و نیز با [[تمسک]] به [[حدیث]] "[[اصحاب]] کالنجوم..."، اقتدای به ایشان را سبب [[هدایت]] میدانند؛ بنابراین، با [[نقل]] مطالبی از [[سوگواری]] [[اصحاب رسول خدا]] در [[غم]] از دست دادن بزرگان [[دینی]] همانند [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} میتوان با استناد به منابع متعدد و فراوان به ادعای واهی ایشان پاسخ داد؛ در ادامه به اندکی از موارد فراوان اشاره میکنیم: | ||
از [[جهم بن ابیجهم]] [[نقل]] شده است که "چون [[حسن بن علی]] {{ع}} درگذشت، [[بنیهاشم]] کسانی را به مناطق بالای [[مدینه]] فرستادند تا در دهکدههای [[انصار]] خبر [[رحلت]] او را جار بزنند و همه ساکنان مناطق بالا آمدند و هیچ کس از آمدن خودداری نکرد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۴.</ref>. شخصی نیز گفته است: "پس، روز [[رحلت]] [[حسن بن علی]] حاضر شدیم و او را در [[بقیع]] به | از [[جهم بن ابیجهم]] [[نقل]] شده است که "چون [[حسن بن علی]] {{ع}} درگذشت، [[بنیهاشم]] کسانی را به مناطق بالای [[مدینه]] فرستادند تا در دهکدههای [[انصار]] خبر [[رحلت]] او را جار بزنند و همه ساکنان مناطق بالا آمدند و هیچ کس از آمدن خودداری نکرد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۴.</ref>. شخصی نیز گفته است: "پس، روز [[رحلت]] [[حسن بن علی]] حاضر شدیم و او را در [[بقیع]] به خاک سپردیم، و [[بقیع]] را چنان آکنده از [[مردم]] دیدم که اگر سوزنی را رها میکردم، بر [[زمین]] نمیافتاد"<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۳۷۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۳۰.</ref>. وقتی آن حضرت [[رحلت]] کردند، بانگ شیون [[مدینه]] را به لرزه درآورد و هیچ کس دیده نمیشد مگر اینکه گریان بود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۱.</ref>. در [[مکه]] و [[مدینه]] [[زنان]] و مردان و [[کودکان]] هفت شبانهروز به خاطر [[مرگ]] [[حسن بن علی]] {{ع}} گریستند و بازارها باز نشد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۳؛ این روایت و روایات بعدی دلیلی روشن برای جایز بودن گریستن و سوگواری برای میت است. همچنین ر. ک: تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۳۰۱، البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۴۴؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۷۳.</ref>. همچنین [[نقل]] شده است، [[زنان]] [[بنیهاشم]] یک ماه بر او مویه کردند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳۹ و ۴۵؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۷۳؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۶؛ تاریخ ابن کثیر، ابن کثیر، ج۸، ص۴۳.</ref>. | ||
و از [[عایشه]]، دختر سعد [[نقل]] شده است: [[زنان]] [[بنیهاشم]] برای [[مرگ]] [[حسن بن علی]] {{ع}} یک سال [[جامه]] [[سوگواری]] پوشیدند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۵؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۷۳؛ تاریخ ابن کثیر، ابن کثیر، ج۸، ص۴۳.</ref>. [[بشیر بن عبدالله]] نیز [[نقل]] کرده است: "نخستین کسی که در [[بصره]] خبر [[مرگ]] [[حسن بن علی]] {{ع}} را [[اعلان]] کرد، [[عبدالله بن سلمه محبق]]، [[برادر]] سنان بود که موضوع را به زیاد گفت. پس، [[حکم بن ابیالعاص ثقفی]] از [[خانه]] بیرون آمد و خبر [[رحلت]] [[حسن]] {{ع}} را به [[مردم]] داد. [[مردم]] شروع به [[گریستن]] کردند. [[ابوبکره]]، [[بیمار]] و بستری بود و چون بانگ ناله و شیون را شنید، پرسید چه خبر است؟ همسرش، عبسه دختر سحام، گفت: "[[حسن بن علی]] در گذشته است؛ [[سپاس]] خدای را که [[مردم]] را از او خلاص کرد"؛ [[ابوبکره]] گفت: "وای بر تو! خاموش باش که [[خداوند متعال]] او را از [[شر]] بسیاری آسوده ساخت و [[مردم]]، [[خیر]] بسیاری را از دست دادند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۸.</ref>." | و از [[عایشه]]، دختر سعد [[نقل]] شده است: [[زنان]] [[بنیهاشم]] برای [[مرگ]] [[حسن بن علی]] {{ع}} یک سال [[جامه]] [[سوگواری]] پوشیدند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۵؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۷۳؛ تاریخ ابن کثیر، ابن کثیر، ج۸، ص۴۳.</ref>. [[بشیر بن عبدالله]] نیز [[نقل]] کرده است: "نخستین کسی که در [[بصره]] خبر [[مرگ]] [[حسن بن علی]] {{ع}} را [[اعلان]] کرد، [[عبدالله بن سلمه محبق]]، [[برادر]] سنان بود که موضوع را به زیاد گفت. پس، [[حکم بن ابیالعاص ثقفی]] از [[خانه]] بیرون آمد و خبر [[رحلت]] [[حسن]] {{ع}} را به [[مردم]] داد. [[مردم]] شروع به [[گریستن]] کردند. [[ابوبکره]]، [[بیمار]] و بستری بود و چون بانگ ناله و شیون را شنید، پرسید چه خبر است؟ همسرش، عبسه دختر سحام، گفت: "[[حسن بن علی]] در گذشته است؛ [[سپاس]] خدای را که [[مردم]] را از او خلاص کرد"؛ [[ابوبکره]] گفت: "وای بر تو! خاموش باش که [[خداوند متعال]] او را از [[شر]] بسیاری آسوده ساخت و [[مردم]]، [[خیر]] بسیاری را از دست دادند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۴۸.</ref>." | ||
همچنین [[نقل]] شده است، "چون [[امام حسن]] [[وفات]] کرد و خبر آن به [[شیعه]] رسید، در [[کوفه]] در [[خانه]] [[سلیمان بن صرد]] جمع شدند و پسران [[جعدة بن هبیره]] هم در میان ایشان بودند. پس در [[مقام]] عرض [[تسلیت]] به [[حسین بن علی]] {{ع}} در [[مصیبت]] ([[امام]]) [[امام حسن]] {{ع}}، چنین نوشتند: "به نام خدای [[بخشاینده]] [[مهربان]]؛ برای [[حسین بن علی]]، از پیروانش و [[پیروان]] پدرش، [[امیرمؤمنان]]؛ [[سلام]] بر تو باد! همانا ما خدایی را که جز او خدایی نیست، [[ستایش]] میکنیم، و سپس خبر [[وفات]] [[حسن بن علی]] به ما رسید (پس [[سلام]] بر او باد!) روزی که | همچنین [[نقل]] شده است، "چون [[امام حسن]] [[وفات]] کرد و خبر آن به [[شیعه]] رسید، در [[کوفه]] در [[خانه]] [[سلیمان بن صرد]] جمع شدند و پسران [[جعدة بن هبیره]] هم در میان ایشان بودند. پس در [[مقام]] عرض [[تسلیت]] به [[حسین بن علی]] {{ع}} در [[مصیبت]] ([[امام]]) [[امام حسن]] {{ع}}، چنین نوشتند: "به نام خدای [[بخشاینده]] [[مهربان]]؛ برای [[حسین بن علی]]، از پیروانش و [[پیروان]] پدرش، [[امیرمؤمنان]]؛ [[سلام]] بر تو باد! همانا ما خدایی را که جز او خدایی نیست، [[ستایش]] میکنیم، و سپس خبر [[وفات]] [[حسن بن علی]] به ما رسید (پس [[سلام]] بر او باد!) روزی که تولد یافت و روزی که میمیرد و روزی که زنده برانگیخته میشود، و نیکیهای او را قبول کند و او را به پیامبرش ملحق سازد و [[اجر]] تو را در مصیبتش چند برابر کند و پس از او [[مصیبت]] را به وجود تو جبران کند. پس او را باعث [[اجر]] نزد [[خدا]] میشماریم و ما برای خدائیم و به سوی او بازمیگردیم. چه بسیار بزرگ است [[مصیبت]] این [[امت]] عموماً و [[مصیبت]] تو و این [[شیعیان]] خصوصاً در مردن پسر [[وصی]] ([[پیامبر]]) و پسر [[دختر پیامبر]]؛ نشان [[هدایت]] و [[نور]] سرزمینها که به پا داشتن [[دین]] و بازآوردن روشهای شایستگان از او [[امید]] میرفت؛ پس خدای تو را [[رحمت]] کند! بر مصیبتت [[شکیبا]] باش که این از کارهای خواسته شده است. همانا تو [[جانشین]] پیشینیان خودی و [[خدا]] راهشناسی خود را به کسی میدهد که او را به [[راهنمایی]] تو به راه آورد و ما [[شیعیان]] توایم که به سوگواریت، سوگوار و به اندوهت، اندوهناک و به شادمانیات، شادمان و به شیوهات، رهسپار و فرمانت را در انتظاریم. [[خدا]] سینهات را گشاده دارد و نامت را بلند کند و اجرت را بزرگ گرداند و برادرت را بیامرزد و حقت را به تو باز گرداند!"<ref>تاریخ یعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۶۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۲۵-۱۲۷ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۸۴-۳۸۶.</ref> | ||
== سن [[امام حسن]] {{ع}} به هنگام [[شهادت]] و محل دفن == | == سن [[امام حسن]] {{ع}} به هنگام [[شهادت]] و محل دفن == | ||
خط ۴۲۷: | خط ۴۲۷: | ||
[[کمال الدین بن طلحه]] آورده که مدت [[عمر]] او ۴۷ سال بوده است؛ هفت سال با جد خود، [[رسول خدا]] {{صل}} و بعد از [[وفات]] جد بزرگوارش، سی سال با [[پدر]] خود، [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}}، و بعد از آن، آن حضرت ده سال دیگر در [[حیات]] بود و در پنجم [[ربیع الاول]] در سال ۴۹ [[هجرت]] [[رحلت]] کرد و به [[نقلی]] در سال پنجاهم [[هجرت]]، و در [[بقیع]] [[دفن]] شد و در آن وقت، جعده بنت [[اشعث]] [[همسر]] ایشان بود و گویند او به آن حضرت زهر داد<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۱۶۳.</ref>. | [[کمال الدین بن طلحه]] آورده که مدت [[عمر]] او ۴۷ سال بوده است؛ هفت سال با جد خود، [[رسول خدا]] {{صل}} و بعد از [[وفات]] جد بزرگوارش، سی سال با [[پدر]] خود، [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}}، و بعد از آن، آن حضرت ده سال دیگر در [[حیات]] بود و در پنجم [[ربیع الاول]] در سال ۴۹ [[هجرت]] [[رحلت]] کرد و به [[نقلی]] در سال پنجاهم [[هجرت]]، و در [[بقیع]] [[دفن]] شد و در آن وقت، جعده بنت [[اشعث]] [[همسر]] ایشان بود و گویند او به آن حضرت زهر داد<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۱۶۳.</ref>. | ||
استاد [[یوسفی غروی]] مینویسد: [[طبرسی]] در [[اعلام الوری]] زمان [[شهادت]] حضرت را ۲۸ ماه صفر نوشته و [[عمر]] [[شریف]] آن حضرت را هنگام [[شهادت]]، همانند [[کلینی]]، ۴۷ سال و سال [[شهادت]] را همانند [[شیخ مفید]]، در سال پنجاه [[هجری]] دانسته است و ابن [[شهر]] [[آشوب]] از وی [[پیروی]] کرده و در کشورهای [[فارس]] و [[عجم]] ([[ایران]] و غیر [[عربها]]) این نظر پذیرفته شده است. و کفعمی روز [[شهادت]] آن حضرت را هفتم ماه صفر دانسته است و [[شیعیان]] کشورهای [[عرب]] این نظر را پذیرفتهاند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۵۸۶-۵۸۷.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۲۸-۱۲۹ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | استاد [[یوسفی غروی]] مینویسد: [[طبرسی]] در [[اعلام الوری]] زمان [[شهادت]] حضرت را ۲۸ ماه صفر نوشته و [[عمر]] [[شریف]] آن حضرت را هنگام [[شهادت]]، همانند [[کلینی]]، ۴۷ سال و سال [[شهادت]] را همانند [[شیخ مفید]]، در سال پنجاه [[هجری]] دانسته است و ابن [[شهر]] [[آشوب]] از وی [[پیروی]] کرده و در کشورهای [[فارس]] و [[عجم]] ([[ایران]] و غیر [[عربها]]) این نظر پذیرفته شده است. و کفعمی روز [[شهادت]] آن حضرت را هفتم ماه صفر دانسته است و [[شیعیان]] کشورهای [[عرب]] این نظر را پذیرفتهاند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۵۸۶-۵۸۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۲۸-۱۲۹ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۸۶-۳۸۷.</ref> | ||
== وصیت امام حسن مجتبی == | == وصیت امام حسن مجتبی == | ||
[[امام حسن]]{{ع}} در حال [[احتضار]] به [[امام حسین]]{{ع}} چنین [[وصیت]] کرد: مرا نزد [[رسول خدا]]{{صل}} [[دفن]] کن که کسی از من به او سزاوارتر نیست، مگر اینکه مانع تو شوند و اگر چنین شد، نمیخـواهـم خونی بریزی»<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۲۵.</ref>. بنا بر روایتی، این وصیت مکتوب بوده است<ref>طوسی، الامالی، ص۱۵۹.</ref>. وصیت دیگر حضـرت بـه امـام حسین{{ع}} این بود که او را [[غسل]] و [[کفن]] کند<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۷؛ اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۲۰۸.</ref> و بر او [[نماز]] گذارد<ref>بیهقی، لباب الانساب، ج۱، ص۳۳۹.</ref>. بر اساس [[روایت]] [[کلینی]]، وصیت به دفن در کنار [[مرقد]] [[پیامبر]]{{صل}} نشده، بلکه [[امام]] حسـن{{ع}} سفارش کرده کـه بـدن آن [[حضرت]] را به سبب موضوعی که خود [[عهد]] کرده است، کنار [[قبر رسول خدا]]{{صل}} ببرد و سپس در [[بقیع]] دفن کند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۳.</ref>. سند این روایت [[ضعیف]] شمرده شده است<ref>ر.ک: الدرایه، برنامه نرمافزار نور.</ref>. | [[امام حسن]]{{ع}} در حال [[احتضار]] به [[امام حسین]]{{ع}} چنین [[وصیت]] کرد: مرا نزد [[رسول خدا]]{{صل}} [[دفن]] کن که کسی از من به او سزاوارتر نیست، مگر اینکه مانع تو شوند و اگر چنین شد، نمیخـواهـم خونی بریزی»<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۲۵.</ref>. بنا بر روایتی، این وصیت مکتوب بوده است<ref>طوسی، الامالی، ص۱۵۹.</ref>. وصیت دیگر حضـرت بـه امـام حسین{{ع}} این بود که او را [[غسل]] و [[کفن]] کند<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۷؛ اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۲۰۸.</ref> و بر او [[نماز]] گذارد<ref>بیهقی، لباب الانساب، ج۱، ص۳۳۹.</ref>. بر اساس [[روایت]] [[کلینی]]، وصیت به دفن در کنار [[مرقد]] [[پیامبر]]{{صل}} نشده، بلکه [[امام]] حسـن{{ع}} سفارش کرده کـه بـدن آن [[حضرت]] را به سبب موضوعی که خود [[عهد]] کرده است، کنار [[قبر رسول خدا]]{{صل}} ببرد و سپس در [[بقیع]] دفن کند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۳.</ref>. سند این روایت [[ضعیف]] شمرده شده است<ref>ر.ک: الدرایه، برنامه نرمافزار نور.</ref>. | ||
به نظر میرسد با توجه به اشاره برخی از [[روایات]]، برخی از [[شیعیان]] نیز هنگام احتضـار امـام [[مجتبی]]{{ع}} به [[دیدار]] او نایل شده و شفارشاتی به آنان شده است. به روایتی، [[جنادة بن ابی امیه]] در آخرین لحظات [[عمر شریف]] [[امام مجتبی]] به دیدار آن حضرت مشرف شد و خواست سفارشی به او بفرماید. آن حضرت سفارشات [[ارزشمند]] و مهمی بیان کرد، در پایان حال امام دگرگون شـد و در حالی که سر بر بالین امام حسین{{ع}} داشت، به [[شهادت]] رسید<ref>خزاز قمی، کفایه الاثر، ص۲۲۶-۲۲۸.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۲۱.</ref> | به نظر میرسد با توجه به اشاره برخی از [[روایات]]، برخی از [[شیعیان]] نیز هنگام احتضـار امـام [[مجتبی]]{{ع}} به [[دیدار]] او نایل شده و شفارشاتی به آنان شده است. به روایتی، [[جنادة بن ابی امیه]] در آخرین لحظات [[عمر شریف]] [[امام مجتبی]] به دیدار آن حضرت مشرف شد و خواست سفارشی به او بفرماید. آن حضرت سفارشات [[ارزشمند]] و مهمی بیان کرد، در پایان حال امام دگرگون شـد و در حالی که سر بر بالین امام حسین{{ع}} داشت، به [[شهادت]] رسید<ref>خزاز قمی، کفایه الاثر، ص۲۲۶-۲۲۸.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۱۲۱.</ref> | ||
== [[روایات]] و مواعظی از [[امام حسن]] {{ع}} == | == [[روایات]] و مواعظی از [[امام حسن]] {{ع}} == | ||
خط ۴۶۸: | خط ۴۶۸: | ||
[[زمخشری]] در کتاب خویش در [[الکشاف]] ذیل [[آیه]]: {{متن قرآن|وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ}}<ref>«و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او توبه آورید تا از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد و شما را نیرو بر نیرو بیفزاید و گناهکارانه رو مگردانید» سوره هود، آیه ۵۲.</ref> آورده است که روزی [[حسن بن علی]] {{عم}} نزد [[معاویه]] بود. به هنگام خروج ایشان، یکی از اطرافیان به آن حضرت گفت: "من فرد [[ثروتمندی]] هستم ولی [[فرزندی]] ندارم؛ دعایی به من یاد دهید تا شاید [[خداوند]] به من [[فرزندی]] عطا کند؟" آن حضرت در پاسخ فرمود: "بر تو باد به [[استغفار]]". | [[زمخشری]] در کتاب خویش در [[الکشاف]] ذیل [[آیه]]: {{متن قرآن|وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ}}<ref>«و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او توبه آورید تا از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد و شما را نیرو بر نیرو بیفزاید و گناهکارانه رو مگردانید» سوره هود، آیه ۵۲.</ref> آورده است که روزی [[حسن بن علی]] {{عم}} نزد [[معاویه]] بود. به هنگام خروج ایشان، یکی از اطرافیان به آن حضرت گفت: "من فرد [[ثروتمندی]] هستم ولی [[فرزندی]] ندارم؛ دعایی به من یاد دهید تا شاید [[خداوند]] به من [[فرزندی]] عطا کند؟" آن حضرت در پاسخ فرمود: "بر تو باد به [[استغفار]]". | ||
وی پیوسته به [[استغفار]] مشغول بود و چه بسا روزی هفتصد بار آن را تکرار میکرد تا اینکه [[خداوند]] به او ده پسر عطا کرد؛ وقتی این خبر به [[معاویه]] رسید، با تعجب گفت: "آیا از او نپرسیدید چگونه چنین چیزی ممکن است؟" آن مرد این موضوع را از [[امام حسن]] {{ع}} پرسید؛ ایشان فرمود: "آیا گفتار [[هود]] [[نبی]] {{ع}} را نشنیدهای که فرمود: {{متن قرآن|وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ}}<ref>«و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او توبه آورید» سوره هود، آیه ۵۲.</ref> و نیز فرمایش [[نوح]] [[پیامبر]] {{ع}} را نشنیدهای که فرمود: {{متن قرآن|فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا * يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا}}<ref>«و گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است * تا از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد * و شما را با داراییها و پسران، یاوری کند و برایتان بوستانها پدید آورد و جویبارها پدیدار گرداند» سوره نوح، آیه ۱۰-۱۲.</ref>"<ref>فضائل الخمسة من الصحاح السته، فیروز آبادی، ج۳، ص۲۵۴.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۲۹-۱۳۷ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | وی پیوسته به [[استغفار]] مشغول بود و چه بسا روزی هفتصد بار آن را تکرار میکرد تا اینکه [[خداوند]] به او ده پسر عطا کرد؛ وقتی این خبر به [[معاویه]] رسید، با تعجب گفت: "آیا از او نپرسیدید چگونه چنین چیزی ممکن است؟" آن مرد این موضوع را از [[امام حسن]] {{ع}} پرسید؛ ایشان فرمود: "آیا گفتار [[هود]] [[نبی]] {{ع}} را نشنیدهای که فرمود: {{متن قرآن|وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ}}<ref>«و ای قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او توبه آورید» سوره هود، آیه ۵۲.</ref> و نیز فرمایش [[نوح]] [[پیامبر]] {{ع}} را نشنیدهای که فرمود: {{متن قرآن|فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا * يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا}}<ref>«و گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است * تا از آسمان بر شما بارانی یکریز فرستد * و شما را با داراییها و پسران، یاوری کند و برایتان بوستانها پدید آورد و جویبارها پدیدار گرداند» سوره نوح، آیه ۱۰-۱۲.</ref>"<ref>فضائل الخمسة من الصحاح السته، فیروز آبادی، ج۳، ص۲۵۴.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۲۹-۱۳۷ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۸۸-۳۹۴.</ref> | ||
== افسانه همسران امام مجتبی {{ع}} == | == افسانه همسران امام مجتبی {{ع}} == | ||
از موضوعات ساختگی که برخی مؤرخان در شرح حال [[امام حسن]] {{ع}} مطرح کردهاند؛ مسئله [[همسران]] آن حضرت است که افسانهای بیش نیست. البته بسیار تأسفانگیز است که عدهای بدون بررسی [[درستی]] و یا [[نادرستی]] اینگونه قضایا، آنها را در کتابهای خود آوردهاند. این کوتاهیها موجب شد که [[دشمنان اسلام]] و [[اهل بیت]] {{عم}} برای [[انتقام]] گرفتن از [[دین اسلام]]، بر اینگونه موضوعات ساختگی، سخت پافشاری کرده، به [[پیشوایان دین]] و دستورهای [[نورانی]] [[اسلام]] [[جسارت]] کنند؛ در ادامه به برخی از این مسائل اشاره میشود | از موضوعات ساختگی که برخی مؤرخان در شرح حال [[امام حسن]] {{ع}} مطرح کردهاند؛ مسئله [[همسران]] آن حضرت است که افسانهای بیش نیست. البته بسیار تأسفانگیز است که عدهای بدون بررسی [[درستی]] و یا [[نادرستی]] اینگونه قضایا، آنها را در کتابهای خود آوردهاند. این کوتاهیها موجب شد که [[دشمنان اسلام]] و [[اهل بیت]] {{عم}} برای [[انتقام]] گرفتن از [[دین اسلام]]، بر اینگونه موضوعات ساختگی، سخت پافشاری کرده، به [[پیشوایان دین]] و دستورهای [[نورانی]] [[اسلام]] [[جسارت]] کنند؛ در ادامه به برخی از این مسائل اشاره میشود<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۳۷-۱۳۸ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۹۶.</ref>. | ||
=== [[امام حسن]] {{ع}} و [[تهمت]] [[طلاق]] پیدرپی [[همسران]] خود === | === [[امام حسن]] {{ع}} و [[تهمت]] [[طلاق]] پیدرپی [[همسران]] خود === | ||
برخی از مؤرخان نوشتهاند: [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} پیدرپی [[ازدواج]] میکرد و [[همسران]] خود را [[طلاق]] میداد! و این کار آنقدر تکرار شد که [[امیرمؤمنان]] {{ع}} به [[مردم کوفه]] فرمود: ای [[اهل کوفه]]! دخترانتان را به [[عقد]] [[حسن]] درنیاورید؛ چرا که او فردی [[طلاق]] دهنده است؛ مردی از [[طایفه]] [[همدان]] گفت: ما به او دختر میدهیم؛ اگر خواست، نگه دارد و اگر مایل نبود، [[طلاق]] دهد<ref>فروع کافی، کلینی، ج۶، ص۵۶.</ref>. | برخی از مؤرخان نوشتهاند: [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} پیدرپی [[ازدواج]] میکرد و [[همسران]] خود را [[طلاق]] میداد! و این کار آنقدر تکرار شد که [[امیرمؤمنان]] {{ع}} به [[مردم کوفه]] فرمود: ای [[اهل کوفه]]! دخترانتان را به [[عقد]] [[حسن]] درنیاورید؛ چرا که او فردی [[طلاق]] دهنده است؛ مردی از [[طایفه]] [[همدان]] گفت: ما به او دختر میدهیم؛ اگر خواست، نگه دارد و اگر مایل نبود، [[طلاق]] دهد<ref>فروع کافی، کلینی، ج۶، ص۵۶.</ref>. | ||
برخی گفتهاند، [[تعداد همسران]] ایشان شصت تا هفتاد نفر بوده<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲۲، ص۱۶.</ref> و برخی دیگر مدعی شدهاند که آن حضرت با نود [[زن]]<ref>نورالابصار، شبلنجی، ص۱۱۱.</ref> و بعضی ادعا کردهاند که ایشان با ۲۵۰ و یا سیصد [[زن]] [[ازدواج]] کرد<ref>قوت القلوب، ابوطالب مکی، ج۲، ص۲۴۶.</ref> و پدرش از این کار او [[رنج]] میبرد و البته عدهای نیز با [[حفظ]] بیطرفی و با برخوردی عادلانه درباره این مسئله میگویند: چند همسری میان [[مسلمانان]] [[امر]] رایجی بود و [[امام]] بیش از دیگران [[همسر]] [[اختیار]] نکرد. اینگونه سخنان، چنان که از اسنادشان برمیآید، منبعی جز مدائنی و امثال ایشان ندارند<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۸۷.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۳۸ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | برخی گفتهاند، [[تعداد همسران]] ایشان شصت تا هفتاد نفر بوده<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲۲، ص۱۶.</ref> و برخی دیگر مدعی شدهاند که آن حضرت با نود [[زن]]<ref>نورالابصار، شبلنجی، ص۱۱۱.</ref> و بعضی ادعا کردهاند که ایشان با ۲۵۰ و یا سیصد [[زن]] [[ازدواج]] کرد<ref>قوت القلوب، ابوطالب مکی، ج۲، ص۲۴۶.</ref> و پدرش از این کار او [[رنج]] میبرد و البته عدهای نیز با [[حفظ]] بیطرفی و با برخوردی عادلانه درباره این مسئله میگویند: چند همسری میان [[مسلمانان]] [[امر]] رایجی بود و [[امام]] بیش از دیگران [[همسر]] [[اختیار]] نکرد. اینگونه سخنان، چنان که از اسنادشان برمیآید، منبعی جز مدائنی و امثال ایشان ندارند<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۸۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۳۸ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۹۶-۳۹۷.</ref> | ||
=== پایهگذار [[شبهه]] === | === پایهگذار [[شبهه]] === | ||
خط ۵۲۴: | خط ۵۲۴: | ||
[[ابن کثیر دمشقی]] مینویسد: [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} [[فرزند]] خود، [[امام حسن]] {{ع}} را بسیار [[احترام]] میکرد<ref>. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۳۷.</ref> و [[امام حسین]] {{ع}} به خاطر [[احترام]] به برادرش، [[امام حسن]] {{ع}}، هرگز، در حضورش سخن نمیگفت<ref>مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. همچنین او در [[تاریخ]] خود [[نقل]] میکند: زمان [[طواف]] [[مردم]] برای اظهار ارادت به [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} آنچنان به یکدیگر فشار میآوردند که گاه ممکن بود زیر دست و پا بروند<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۳۷.</ref>. | [[ابن کثیر دمشقی]] مینویسد: [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} [[فرزند]] خود، [[امام حسن]] {{ع}} را بسیار [[احترام]] میکرد<ref>. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۳۷.</ref> و [[امام حسین]] {{ع}} به خاطر [[احترام]] به برادرش، [[امام حسن]] {{ع}}، هرگز، در حضورش سخن نمیگفت<ref>مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. همچنین او در [[تاریخ]] خود [[نقل]] میکند: زمان [[طواف]] [[مردم]] برای اظهار ارادت به [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} آنچنان به یکدیگر فشار میآوردند که گاه ممکن بود زیر دست و پا بروند<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۳۷.</ref>. | ||
چنین شخصی که چنین جایگاهی دارد و [[امام]] معصومی که برای حضور در برابر [[خالق]] [[یکتا]]، آنچنان لرزه بر اندامش میافتد، چگونه حاضر میشود [[خدا]] را با چهارصد مرتبه [[طلاق]] دادن [[زنان]] خویش - که مبغوضترین عمل [[حلال]] در نزد [[خداوند]] شمرده شده است - از خود برنجاند؟<ref>روایات یاد شده، به فرض صحت، زمانی بیان شده است که امیرمؤمنان {{ع}} در کوفه بودهاند؛ اگر تعداد روزهای حضور آن حضرت در کوفه با حذف روزهای جنگهای جمل، صفین و نهروان و پیامدهای آن محاسبه شود، به یقین، دروغ بودن این اتهام آشکار خواهد شد. همچنین به فرض صحت این روایات، نهی امام علی {{ع}} نهی از منکر بود یا نهی از حلال؟ هر دو فرض، نادرست است؛ زیرا به گواهی آیه تطهیر و احادیث صحیح نبوی علاوه، و احادیث و رفتار امام علی {{ع}}، هرگز فعل قبیح و منکر از معصوم صادر نمیشود تا از آن نهی شود. علاوه بر اینکه توبیخ امام علی {{ع}} اگر بدون مقدمه و یادآوری قبلی بوده باشد، با مقام والای امیرمؤمنان {{ع}} سازگار نیست که آن حضرت بدون یادآوری قبلی، آبروی فرزند خود را بریزد! و اگر پس از یادآوری بوده و امام حسن {{ع}} اعتنا نمیکرده است، این مسأله با شخصیت والای امام حسن مجتبی {{ع}} سازگار نیست. آیا میتوان باور کرد که امام حسن مجتبی {{ع}} با آن شأن و منزلت، اسباب شرمندگی پدر خویش را فراهم آورد تا جایی که حضرت، دلتنگ و از خانوادهها خجلتزده شود، و یا از بیم دشمنی طوایف و قبایل کوفه نسبت به آنها رنج ببرد؟!</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۳۹-۱۴۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | چنین شخصی که چنین جایگاهی دارد و [[امام]] معصومی که برای حضور در برابر [[خالق]] [[یکتا]]، آنچنان لرزه بر اندامش میافتد، چگونه حاضر میشود [[خدا]] را با چهارصد مرتبه [[طلاق]] دادن [[زنان]] خویش - که مبغوضترین عمل [[حلال]] در نزد [[خداوند]] شمرده شده است - از خود برنجاند؟<ref>روایات یاد شده، به فرض صحت، زمانی بیان شده است که امیرمؤمنان {{ع}} در کوفه بودهاند؛ اگر تعداد روزهای حضور آن حضرت در کوفه با حذف روزهای جنگهای جمل، صفین و نهروان و پیامدهای آن محاسبه شود، به یقین، دروغ بودن این اتهام آشکار خواهد شد. همچنین به فرض صحت این روایات، نهی امام علی {{ع}} نهی از منکر بود یا نهی از حلال؟ هر دو فرض، نادرست است؛ زیرا به گواهی آیه تطهیر و احادیث صحیح نبوی علاوه، و احادیث و رفتار امام علی {{ع}}، هرگز فعل قبیح و منکر از معصوم صادر نمیشود تا از آن نهی شود. علاوه بر اینکه توبیخ امام علی {{ع}} اگر بدون مقدمه و یادآوری قبلی بوده باشد، با مقام والای امیرمؤمنان {{ع}} سازگار نیست که آن حضرت بدون یادآوری قبلی، آبروی فرزند خود را بریزد! و اگر پس از یادآوری بوده و امام حسن {{ع}} اعتنا نمیکرده است، این مسأله با شخصیت والای امام حسن مجتبی {{ع}} سازگار نیست. آیا میتوان باور کرد که امام حسن مجتبی {{ع}} با آن شأن و منزلت، اسباب شرمندگی پدر خویش را فراهم آورد تا جایی که حضرت، دلتنگ و از خانوادهها خجلتزده شود، و یا از بیم دشمنی طوایف و قبایل کوفه نسبت به آنها رنج ببرد؟!</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۳۹-۱۴۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۹۷-۴۰۴.</ref> | ||
=== بررسی اسناد روایات و حالات راویان === | === بررسی اسناد روایات و حالات راویان === | ||
خط ۵۳۷: | خط ۵۳۷: | ||
[[علامه مجلسی]] ضمن مؤثق شمردن [[حدیث]]، چنین توجیه کرده است که: شاید غرض [[امام علی]] {{ع}} از این سخن، دانستن حال آنها؛ یعنی مراتب ایمانشان بوده است؛ نه اینکه [[فرزند]] خویش را که [[معصوم]] بوده و [[پروردگار]] او را [[تأیید]] کرده است، [[نکوهش]] کند<ref>مرآة العقول، علامه مجلسی، ص۹۶.</ref>. همچنین [[علامه مجلسی]] [[روایت]] کافی به از ابیالعلاء را که در دسته سوم قرار گرفته است، [[حدیث]] مجهول میداند<ref>مرآة العقول، علامه مجلسی، ص۹۶.</ref>. | [[علامه مجلسی]] ضمن مؤثق شمردن [[حدیث]]، چنین توجیه کرده است که: شاید غرض [[امام علی]] {{ع}} از این سخن، دانستن حال آنها؛ یعنی مراتب ایمانشان بوده است؛ نه اینکه [[فرزند]] خویش را که [[معصوم]] بوده و [[پروردگار]] او را [[تأیید]] کرده است، [[نکوهش]] کند<ref>مرآة العقول، علامه مجلسی، ص۹۶.</ref>. همچنین [[علامه مجلسی]] [[روایت]] کافی به از ابیالعلاء را که در دسته سوم قرار گرفته است، [[حدیث]] مجهول میداند<ref>مرآة العقول، علامه مجلسی، ص۹۶.</ref>. | ||
از [[روایت]] [[احمد بن ابیعبدالله برقی]] در [[محاسن]] نیز، با وجود [[موثق]] بودن برقی، از افراد [[ضعیف]] [[نقل]] شده است. و شواهد موجود به خوبی نشان میدهد که تا پیش از [[منصور عباسی]] چنین افترایی در کتابها نبوده است و نخستین کسی که به این [[تهمت]] و [[افتراء]] دامن زد، [[منصور عباسی]] بود که برای خنثیسازی نهضتها و [[مبارزات]] [[علویان]] که برای [[اصلاح]] اوضاع [[اجتماعی]] صورت میگرفت، این [[تهمت]] و [[شبهه]] را علیه [[امام]] پایهگذاری کرد. وی که از این [[شورشها]] سخت به [[وحشت]] افتاده بود، برای رفع [[نگرانی]] خود، هیچ حربهای را بهتر از لکهدار کردن چهره [[پاک]] و [[معصوم]] [[امام حسن]] {{ع}} ندید. [[خلیفه عباسی]] پس از [[دستگیری]] [[عبدالله بن حسن]] که علیه [[ظلم و جور]] [[قیام]] کرده بود، در برابر بسیاری از [[مردم]] به [[سخنرانی]] پرداخت و به [[علی بن ابیطالب]] و [[امام حسن]] {{عم}} و همه [[فرزندان]] [[ابیطالب]] [[دشنام]] و [[ناسزا]] گفت که قبلا به سخنان او اشاره شد<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۴۶-۱۴۸ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | از [[روایت]] [[احمد بن ابیعبدالله برقی]] در [[محاسن]] نیز، با وجود [[موثق]] بودن برقی، از افراد [[ضعیف]] [[نقل]] شده است. و شواهد موجود به خوبی نشان میدهد که تا پیش از [[منصور عباسی]] چنین افترایی در کتابها نبوده است و نخستین کسی که به این [[تهمت]] و [[افتراء]] دامن زد، [[منصور عباسی]] بود که برای خنثیسازی نهضتها و [[مبارزات]] [[علویان]] که برای [[اصلاح]] اوضاع [[اجتماعی]] صورت میگرفت، این [[تهمت]] و [[شبهه]] را علیه [[امام]] پایهگذاری کرد. وی که از این [[شورشها]] سخت به [[وحشت]] افتاده بود، برای رفع [[نگرانی]] خود، هیچ حربهای را بهتر از لکهدار کردن چهره [[پاک]] و [[معصوم]] [[امام حسن]] {{ع}} ندید. [[خلیفه عباسی]] پس از [[دستگیری]] [[عبدالله بن حسن]] که علیه [[ظلم و جور]] [[قیام]] کرده بود، در برابر بسیاری از [[مردم]] به [[سخنرانی]] پرداخت و به [[علی بن ابیطالب]] و [[امام حسن]] {{عم}} و همه [[فرزندان]] [[ابیطالب]] [[دشنام]] و [[ناسزا]] گفت که قبلا به سخنان او اشاره شد<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۴۶-۱۴۸ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۴۰۴-۴۰۶.</ref>. | ||
=== واقعیت چیست؟ === | === واقعیت چیست؟ === | ||
خط ۵۴۴: | خط ۵۴۴: | ||
[[پژوهشگران]] [[اندیشمند]] با [[تأمل]] در مباحث و حوادث [[تاریخی]] و نیز موضوعات مطرح شده درباره [[پیشوایان دینی]] به ویژه [[امامان معصوم]] {{عم}} به دسیسه بودن اینگونه موارد پی خواهند برد. این مسئله را میتوان همانند موضوع [[ایمان آوردن]] [[ابوطالب]] {{ع}} دانست که [[دشمنان]] [[مکتب اهل بیت]] و [[جانشینان راستین]] [[رسول خدا]] {{صل}} به [[نفی]] آن میپرداختند؛ با اینکه بسیاری از [[اصحاب]] و شخصیتهای معروف همانند [[ابوبکر بن ابی قحافه]]، [[عمر بن خطاب]] و [[عثمان بن عفان]] و پدرانشان به طور قطع و [[یقین]] از [[مشرکان]] و [[بتپرستان]] بودند و همه مورخان بر آن همنظر هستند، اما هیچ نوع سخنانی درباره آنها ابراز نمیدارند و آن را مطرح نمیکنند؛ اما وقتی از [[ابوطالب]] {{ع}} [[سخن]] گفته میشود، [[آیات]] و روایاتی را [[نقل]] کرده، بیرحمانهترین اظهار نظرها را بیان میدارند. | [[پژوهشگران]] [[اندیشمند]] با [[تأمل]] در مباحث و حوادث [[تاریخی]] و نیز موضوعات مطرح شده درباره [[پیشوایان دینی]] به ویژه [[امامان معصوم]] {{عم}} به دسیسه بودن اینگونه موارد پی خواهند برد. این مسئله را میتوان همانند موضوع [[ایمان آوردن]] [[ابوطالب]] {{ع}} دانست که [[دشمنان]] [[مکتب اهل بیت]] و [[جانشینان راستین]] [[رسول خدا]] {{صل}} به [[نفی]] آن میپرداختند؛ با اینکه بسیاری از [[اصحاب]] و شخصیتهای معروف همانند [[ابوبکر بن ابی قحافه]]، [[عمر بن خطاب]] و [[عثمان بن عفان]] و پدرانشان به طور قطع و [[یقین]] از [[مشرکان]] و [[بتپرستان]] بودند و همه مورخان بر آن همنظر هستند، اما هیچ نوع سخنانی درباره آنها ابراز نمیدارند و آن را مطرح نمیکنند؛ اما وقتی از [[ابوطالب]] {{ع}} [[سخن]] گفته میشود، [[آیات]] و روایاتی را [[نقل]] کرده، بیرحمانهترین اظهار نظرها را بیان میدارند. | ||
نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت، شرایط زمانی [[حضرت امام حسن مجتبی]] {{ع}} میباشد؛ زیرا ایشان زمانی زمام امور را به دست گرفت که با جاهطلبیها و دنیاگراییهای بعضی از [[صحابه]]، سه [[جنگ]] خانمانسوز بر [[جامعه اسلامی]] و [[حکومت]] نوپای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[تحمیل]] شد که نتیجه آنها صدها کشته و بیسرپرست شدن [[زنان]] و [[کودکان]] و [[سرپرستی]] این [[خانوادهها]] به عهده [[حاکم اسلامی]] بود؛ وقتی شخصی چون [[معاویه بن ابیسفیان]] [[خلیفه]] باشد، که به هیچ چیز جز مطامع [[دنیایی]] [[فکر]] نمیکند، باید [[امام]] [[راستین]] [[جامعه]] و [[جانشین]] [[حقیقی]] [[رسول خدا]] {{صل}} برای [[رفع گرفتاری]] [[مردم]] [[جامعه]] بکوشد؛ به این [[دلیل]]، [[سرپرستی]] خانوادههای بیسرپرست به عهده [[امام زمان]] که [[حضرت امام حسن مجتبی]] {{ع}} بود، افتاد و عدهای به قصد [[تخریب]] [[شخصیت]] این [[شخصیت]] [[کریم]] کار [[انسانی]] و [[اسلامی]] [[امام حسن]] را با تعابیر آنچنانی به سخره گرفتند تا به [[زعم]] خود، مانع خدمترسانی به محرومان و [[مستضعفان]] شوند<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۴۸-۱۵۰ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت، شرایط زمانی [[حضرت امام حسن مجتبی]] {{ع}} میباشد؛ زیرا ایشان زمانی زمام امور را به دست گرفت که با جاهطلبیها و دنیاگراییهای بعضی از [[صحابه]]، سه [[جنگ]] خانمانسوز بر [[جامعه اسلامی]] و [[حکومت]] نوپای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[تحمیل]] شد که نتیجه آنها صدها کشته و بیسرپرست شدن [[زنان]] و [[کودکان]] و [[سرپرستی]] این [[خانوادهها]] به عهده [[حاکم اسلامی]] بود؛ وقتی شخصی چون [[معاویه بن ابیسفیان]] [[خلیفه]] باشد، که به هیچ چیز جز مطامع [[دنیایی]] [[فکر]] نمیکند، باید [[امام]] [[راستین]] [[جامعه]] و [[جانشین]] [[حقیقی]] [[رسول خدا]] {{صل}} برای [[رفع گرفتاری]] [[مردم]] [[جامعه]] بکوشد؛ به این [[دلیل]]، [[سرپرستی]] خانوادههای بیسرپرست به عهده [[امام زمان]] که [[حضرت امام حسن مجتبی]] {{ع}} بود، افتاد و عدهای به قصد [[تخریب]] [[شخصیت]] این [[شخصیت]] [[کریم]] کار [[انسانی]] و [[اسلامی]] [[امام حسن]] را با تعابیر آنچنانی به سخره گرفتند تا به [[زعم]] خود، مانع خدمترسانی به محرومان و [[مستضعفان]] شوند<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۴۸-۱۵۰ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۴۰۶-۴۰۷.</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |