آیا پیامبر خاتم علم غیب داشت؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۸ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۳:۰۷
، ۸ سپتامبر ۲۰۲۳جایگزینی متن - 'همان گونه' به 'همانگونه'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'همان گونه' به 'همانگونه') |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
| پاسخ = آیتالله '''[[محمد محمدی ریشهری]]''' در دو کتاب ''«[[دانشنامهٔ امام مهدی (کتاب)|دانشنامهٔ امام مهدی]]»'' و ''«[[شرح زیارت جامعه کبیره ۴ (کتاب)|شرح زیارت جامعه کبیره]]»'' در این باره گفته است: | | پاسخ = آیتالله '''[[محمد محمدی ریشهری]]''' در دو کتاب ''«[[دانشنامهٔ امام مهدی (کتاب)|دانشنامهٔ امام مهدی]]»'' و ''«[[شرح زیارت جامعه کبیره ۴ (کتاب)|شرح زیارت جامعه کبیره]]»'' در این باره گفته است: | ||
«خبر دادن [[پیامبر]] {{صل}} از [[غیبت امام مهدی]] {{ع}}: {{عربی|«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنِ الصَّادِقِ {{ع}} عَنْ آبَائِهِ {{عم}} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي اسْمُهُ اسْمِي وَ كُنْيَتُهُ كُنْيَتِي أَشْبَهُ النَّاسِ بِي خَلْقاً وَ خُلْقاً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ حَتَّى يَضِلَّ الْخَلْقُ عَنْ أَدْيَانِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ يُقْبِلُ كَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ فَيَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»}}<ref>به نقل از ابو بصیر، از امام صادق {{ع}}، از پدرانش نقل کردند: که پیامبر خدا {{صل}} فرمود: مهدی، از فرزندان من است. نام او، نام من وکنیه او، کنیه من است. شبیهترین مردم به من در خلقت و اخلاق است. [[غیبت]] او و حیرت مردم چنان خواهد بود که مردم از دینشان گمراه میشوند و در این هنگام، او به سان شهابی نورافشان میآید و زمین را از عدل و داد میآکند، | «خبر دادن [[پیامبر]] {{صل}} از [[غیبت امام مهدی]] {{ع}}: {{عربی|«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنِ الصَّادِقِ {{ع}} عَنْ آبَائِهِ {{عم}} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي اسْمُهُ اسْمِي وَ كُنْيَتُهُ كُنْيَتِي أَشْبَهُ النَّاسِ بِي خَلْقاً وَ خُلْقاً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ حَتَّى يَضِلَّ الْخَلْقُ عَنْ أَدْيَانِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ يُقْبِلُ كَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ فَيَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»}}<ref>به نقل از ابو بصیر، از امام صادق {{ع}}، از پدرانش نقل کردند: که پیامبر خدا {{صل}} فرمود: مهدی، از فرزندان من است. نام او، نام من وکنیه او، کنیه من است. شبیهترین مردم به من در خلقت و اخلاق است. [[غیبت]] او و حیرت مردم چنان خواهد بود که مردم از دینشان گمراه میشوند و در این هنگام، او به سان شهابی نورافشان میآید و زمین را از عدل و داد میآکند، همانگونه که از ظلم و ستم پر شده است؛ کمال الدین: ص ۲۸۷، ح ۵، اعلام الوری: ج ۲ ص ۲۲۶، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۷۲ ح ۱۶.</ref>، {{عربی|«عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْبَاقِرِ {{ع}} عَنْ آبَائِهِ {{عم}} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ تَضِلُّ فِيهَا الْأُمَمُ يَأْتِي بِذَخِيرَةِ الْأَنْبِيَاءِ فَيَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»}}<ref> به نقل از صالح بن عقبه، از پدرش، از [[امام محمد باقر]] {{ع}}، از پدرش [[زین العابدین]] {{ع}}، از پدرش [[امام حسین]] {{ع}}، از پدرش [[امام علی بن ابی طالب]] {{ع}} پیامبر خدا {{صل}} فرمود: مهدی، از فرزندان من است. [[غیبت]] و حیرتی دارد که مردمان در آن، گمراه میشوند. او اندوخته پیامبران را میآورد و زمین را از عدل و داد پر میکند، همانگونه که از ظلم و ستم پر شده است؛ کمال الدین: ص ۲۸۷، ح۵، اعلام الوری: ج ۲ ص ۲۲۶، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۷۲ ح ۱۷.</ref>، {{عربی|«عَنِ الْهَرَوِيِّ عَنِ الرِّضَا {{ع}} عَنْ آبَائِهِ {{عم}} قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ {{صل}}: وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً لَيَغِيبَنَّ الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِي بِعَهْدٍ مَعْهُودٍ إِلَيْهِ مِنِّي حَتَّى يَقُولَ أَكْثَرُ النَّاسِ مَا لِلَّهِ فِي آلِ مُحَمَّدٍ حَاجَةٌ وَ يَشُكُّ آخَرُونَ فِي وِلَادَتِهِ فَمَنْ أَدْرَكَ زَمَانَهُ فَلْيَتَمَسَّكْ بِدِينِهِ وَ لَا يَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ إِلَيْهِ سَبِيلًا بِشَكِّهِ فَيُزِيلَهُ عَنْ مِلَّتِي وَ يُخْرِجَهُ مِنْ دِينِي فَقَدْ أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ مِنْ قَبْلُ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ»}}<ref> به نقل از [[عبدالسلام بن صالح هروی]]، از [[امام علی بن موسی الرضا]] {{ع}}، از پدش، از پدرانش از [[امام علی]] {{ع}}: [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: سوگند به کسی که مرا بشارت دهنده به حق بر انگیخت، قائم از میان فرزندانم با عهدی که از من به او رسیده است، غایب میشود، تا آن جا که بیشتر مردم می گویند: خدا را با خاندان محمد، کاری نیست! و حتی برخی در تولد او نیز شک می کنند. پس هر کس به روزگار او می رسد، دینش را محکم نگاه دارد و به شیطان اجازه نفوذ ندهد که او را به شک اندازد و از دین و آیین من، بیرونش ببرد، که پیش تر نیز پدر و مادرتان (آدم و حوا) را از بهشت بیرون برد، و خداوند شیاطین را اولیای کسانی قرار داده که ایمان نمیآورند؛ کمال الدین: ص ۵۱، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۶۸ ح ۱۰.</ref>، {{عربی|«بِإِسْنَادِ التَّمِيمِيِّ عَنِ الرِّضَا {{ع}} عَنْ آبَائِهِ {{عم}} قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَقُومَ الْقَائِمُ الْحَقُّ مِنَّا وَ ذَلِكَ حِينَ يَأْذَنَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ وَ مَنْ تَبِعَهُ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ هَلَكَ اللَّهَ اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ فَأْتُوهُ وَ لَوْ عَلَى الثَّلْجِ فَإِنَّهُ خَلِيفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَلِيفَتِي»}}<ref> با سندش: پیامبر فرمود: قیامت برپا نمیشود، مگر قائم بر حق ما قیام کن، و این زمانی است که خداوند به او اجازه بدهد. هر کس از او پیروی کند، نجات می یابد و هر کس نافرمانی نماید، هلاک میشود. خدا را، خدا را، ای بندگان خدا! به سراغ او بروید، اگر چه از لابه لای یخ و برف باشد؛ چرا که او خلیفه خدای و خلیفه من است؛ عیون أخبار الرضا: ج ۲، ص ۵۹، ح ۲۳۰، کفایة الأثر: ص ۱۰۶، دلائل الإمامة: ص ۴۵۲ ح ۴۲، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۶۵ ح ۲.</ref><ref>دانشنامهٔ امام مهدی، ج ۳، ص ۹۹ - ۱۰۳</ref>. | ||
«آگاهی از غیب، برای [[پیامبر]] {{صل}} متصور است و بر خلاف توهم پارهای از اهل سنت که حتی دانش غیبی [[پیامبر]] {{صل}} را هم برنمیتابند، برگزیدگان عالم با اراده الهی، از غیب با خبر خواهند شد. آنچه قطعی است، این که آنان، این دانش را برای هدایت مردم به کار میبرند و [[اگر معصوم از علم غیب خود بهره نمیبرد پس فایدهاش چیست؟ (پرسش)|زندگی شخصی خود را بر اساس معلومات غیبی خویش، بنا نمیکنند]]<ref>[[شرح زیارت جامعه کبیره ۴ (کتاب)|شرح زیارت جامعه کبیره]]</ref>. | «آگاهی از غیب، برای [[پیامبر]] {{صل}} متصور است و بر خلاف توهم پارهای از اهل سنت که حتی دانش غیبی [[پیامبر]] {{صل}} را هم برنمیتابند، برگزیدگان عالم با اراده الهی، از غیب با خبر خواهند شد. آنچه قطعی است، این که آنان، این دانش را برای هدایت مردم به کار میبرند و [[اگر معصوم از علم غیب خود بهره نمیبرد پس فایدهاش چیست؟ (پرسش)|زندگی شخصی خود را بر اساس معلومات غیبی خویش، بنا نمیکنند]]<ref>[[شرح زیارت جامعه کبیره ۴ (کتاب)|شرح زیارت جامعه کبیره]]</ref>. | ||
خط ۱۶۶: | خط ۱۶۶: | ||
«[[ابن عمر]] میگوید: [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} فرمودند: خداوند دنیا را برای من بالا برد و من به دنیا و بدانچه تا قیامت در آن صورت خواهد گرفت هم چنان که به کف دست خود مینگرم، نظر میکنم<ref> الفتن، ابن حماد، ج۱، ص ۲۷، ح۲؛ جمع الجوامع، ج۱، ص ۱۶۹ و کنز العمال، ج۱۱، ص ۳۷۸ح ۳۱۸۱۰.</ref>. مفهوم از این حدیث معرفتی است که نسبت به علم الهی جزیی است چون در تمام لحظات و زمانها استمرار ندارد و نیز به همه حالات پدیدهها از قبض و بسط، زندگی و مرگ، فقر و غنا، عزت و ذلت، شب و روز، خورشید و ماه و ستارگان، آسمان و زمین و آن چه در آن است از همه چیز احاطه ندارد. همچنان که نسبت به هر ذره از ذرات جهان از بالای عرش تا زیر زمین که نهایتی برای علم بدان نیست، محیط نمیباشد (...) | «[[ابن عمر]] میگوید: [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} فرمودند: خداوند دنیا را برای من بالا برد و من به دنیا و بدانچه تا قیامت در آن صورت خواهد گرفت هم چنان که به کف دست خود مینگرم، نظر میکنم<ref> الفتن، ابن حماد، ج۱، ص ۲۷، ح۲؛ جمع الجوامع، ج۱، ص ۱۶۹ و کنز العمال، ج۱۱، ص ۳۷۸ح ۳۱۸۱۰.</ref>. مفهوم از این حدیث معرفتی است که نسبت به علم الهی جزیی است چون در تمام لحظات و زمانها استمرار ندارد و نیز به همه حالات پدیدهها از قبض و بسط، زندگی و مرگ، فقر و غنا، عزت و ذلت، شب و روز، خورشید و ماه و ستارگان، آسمان و زمین و آن چه در آن است از همه چیز احاطه ندارد. همچنان که نسبت به هر ذره از ذرات جهان از بالای عرش تا زیر زمین که نهایتی برای علم بدان نیست، محیط نمیباشد (...) | ||
طبرانی اس سلمی همسر ابی رافع نقل میکند: من با [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} بودم، حضرت فرمود: هم اکنون مردی از بهشتیان بر شما ظاهر میشود در همین زمان صدای حرکت پایی شنیدم ناگهان [[امام علی|علی بن ابی طالب]] {{ع}} را نزد خود یافتیم<ref>معجم الکبیر، ج۲۴، ص ۳۰۱ ح ۷۶۴ و مجمع الزوائد، ج۹، ص ۱۱۸.</ref>. [[ابن سعید]] میگوید: همراه [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} بودیم که کفش آن حضرت پاره شد. [[امام علی|علی]] {{ع}} از ما عقب ماند تا کفش آن حضرت را تعمیر کند. [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} کمیراه پیمودند سپس فرمودند: شخصی از شما بر سر تأویل قرآن خواهد جنگید | طبرانی اس سلمی همسر ابی رافع نقل میکند: من با [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} بودم، حضرت فرمود: هم اکنون مردی از بهشتیان بر شما ظاهر میشود در همین زمان صدای حرکت پایی شنیدم ناگهان [[امام علی|علی بن ابی طالب]] {{ع}} را نزد خود یافتیم<ref>معجم الکبیر، ج۲۴، ص ۳۰۱ ح ۷۶۴ و مجمع الزوائد، ج۹، ص ۱۱۸.</ref>. [[ابن سعید]] میگوید: همراه [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} بودیم که کفش آن حضرت پاره شد. [[امام علی|علی]] {{ع}} از ما عقب ماند تا کفش آن حضرت را تعمیر کند. [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} کمیراه پیمودند سپس فرمودند: شخصی از شما بر سر تأویل قرآن خواهد جنگید همانگونه که من برای تنزیل آن جنگیدم. ابوبکر گفت: آن شخص منم؟ حضرت فرمود: نه. عمر گفت: من هستم؟ فرمود: نه، بلکه همان کسی است که به ترمیم کفش مشغول است<ref>مستدرک حاکم، ج۳،ص ۱۲۳ و خصائص نسائی، ص ۱۶۶، ح ۱۵۶.</ref>. [[ابی الاسود]] میگوید: عبداله بن سلام بر [[امام علی|علی]] {{ع}} وارد شد در حالی که آن حضرت پای خود را در رکاب شتر نهاده و آماده حرکت به سوی عراق بود. به ایشان گفت: به عراق مرو؛ چرا که اگر آنجا روی با شمشیر از تو پذیرایی کنند. حضرت فرمود: به خدا سوگند، پیش از تو [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} این را به من خبر داده است<ref>مسند حمیدی، ج۱، ص ۵۳ و مستدرک حاکم، ج۱، ص ۱۴۰.</ref>. [[عماد بن یاسر]] میگوید: [[پیامبر|نبی اکرم]] {{صل}} به [[امام علی|علی]] {{ع}} فرمود: بدبختترین مردم کسی است که بر فرقت ضربه وارد کند تا جایی که ریشت به خون سرت آغشته گردد<ref>مستدرک حاکم، ج۳، صص ۱- ۱۴۰ و دلائل النبوة، ابی نعیم.</ref>. [[جابر بن سمره]] میگوید: [[پیامبر|حضرت رسول خدا]] {{صل}} به [[امام علی|علی]] {{ع}} فرمودند: تو مؤمنی هستی که به خلافت خواهی رسید و کشته میشوی و ریشت به خون سرت رنگین خواهد شد<ref>همان، ج۳، ص ۳۷۳ و خصائص کبری، ج۲، ص ۴۲۰.</ref>. | ||
از [[ابن عباس]] روایت شده است که: وقتی سوره شریفه نصر نازل شد [[پیامبر|حضرت رسول خدا]] {{صل}} دخترش [[فاطمه زهرا|فاطمه]] {{س}} را به حضور طلبید و فرمود: دخترم! مرگ من نزدیک شده است. سپس [[فاطمه زهرا|فاطمه]] {{س}} گریست. حضرت به او فرمود: گریه نکن! زیرا تو نخستین کسی از [[اهل بیت]] {{عم}} من هستی که به من ملحق میشوی. آن گاه [[فاطمه زهرا|فاطمه]] {{س}} خندید. برخی از همسران [[پیامبر|پیامبر گرامی]]{{صل}} او را نگریستند و گفتند: دیدیم که ابتدا گریان و سپس شادمان شدی. در جواب فرمود: پدرم در آغاز خبر از مرگ خود داد من نیز گریه کردم، پس از آن فرمود که من زودتر از سایر خاندانش به او ملحق میشوم. از این خبر خندیدم<ref>معجم الکبیر، ج۱۱، ص ۳۳۰، ح ۱۱۹۰۷.</ref>. و بنا به روایت صحیح [[فاطمه زهرا|فاطمه]] {{س}} پس از [[پیامبر|پیامبر گرامی]]{{صل}} بیش از شش ماه در قید [[حیات]] نبود. | از [[ابن عباس]] روایت شده است که: وقتی سوره شریفه نصر نازل شد [[پیامبر|حضرت رسول خدا]] {{صل}} دخترش [[فاطمه زهرا|فاطمه]] {{س}} را به حضور طلبید و فرمود: دخترم! مرگ من نزدیک شده است. سپس [[فاطمه زهرا|فاطمه]] {{س}} گریست. حضرت به او فرمود: گریه نکن! زیرا تو نخستین کسی از [[اهل بیت]] {{عم}} من هستی که به من ملحق میشوی. آن گاه [[فاطمه زهرا|فاطمه]] {{س}} خندید. برخی از همسران [[پیامبر|پیامبر گرامی]]{{صل}} او را نگریستند و گفتند: دیدیم که ابتدا گریان و سپس شادمان شدی. در جواب فرمود: پدرم در آغاز خبر از مرگ خود داد من نیز گریه کردم، پس از آن فرمود که من زودتر از سایر خاندانش به او ملحق میشوم. از این خبر خندیدم<ref>معجم الکبیر، ج۱۱، ص ۳۳۰، ح ۱۱۹۰۷.</ref>. و بنا به روایت صحیح [[فاطمه زهرا|فاطمه]] {{س}} پس از [[پیامبر|پیامبر گرامی]]{{صل}} بیش از شش ماه در قید [[حیات]] نبود. | ||
خط ۱۷۸: | خط ۱۷۸: | ||
[[ابن عساکر]] از [[محمد بن عمر بن حسن]] نقل میکند که: ما همراه [[امام حسین|حسین بن علی]] {{ع}} در کنار نهر کربلا بودیم. آن حضرت نگاهی به [[شمر بن ذی الجوشن]] انداخت سپس فرمود: خدا و رسولش راست گفتاراند که رسولش فرمود: گویا میبینم سگ سیاهی که نقطههای سفیدی در بدن دارد خون اهل بیتم را با اطراف زبانش میبلعد. شمر به مرض پیسی گرفتار بود و در بدنش لکههای سفید وجود داشت. | [[ابن عساکر]] از [[محمد بن عمر بن حسن]] نقل میکند که: ما همراه [[امام حسین|حسین بن علی]] {{ع}} در کنار نهر کربلا بودیم. آن حضرت نگاهی به [[شمر بن ذی الجوشن]] انداخت سپس فرمود: خدا و رسولش راست گفتاراند که رسولش فرمود: گویا میبینم سگ سیاهی که نقطههای سفیدی در بدن دارد خون اهل بیتم را با اطراف زبانش میبلعد. شمر به مرض پیسی گرفتار بود و در بدنش لکههای سفید وجود داشت. | ||
از [[انس بن مالک]] روایت شده است که: فرشته باران از پروردگار خود اجازه خواست تا [[پیامبر|نبی اکرم]] {{صل}} را زیارت کند؛ خدای متعال هم اذن داد و این ملاقات در روزی که نوبت به حضور آن حضرت در منزل ام سلمه از همسران [[پیامبر]] {{صل}} بود صورت گرفت. آن حضرت به ام سلمه فرمودند: در خانه را ببند و نگذار کسی وارد شود. در همان حال که آن بانوی گرامی نگهبانی میداد [[امام حسین|حضرت حسین]] {{ع}} رسید و خواست وارد شود. وقتی ام سلمه مانع شد آن حضرت با اصرار داخل شد و به حضور [[پیامبر]] {{صل}} رسید. آن حضرت نیز او را در بر گرفت و بوسید. فرشته عرض کرد: او را دوست میداری؟ حضرت فرمود: آری. فرشته گفت امتت او را خواهند کشت. و اگر بخواهی مقتل او را به تو نشان میدهم. آن گاه آن مکان را در منظر او قرار داد و خاک سرخی آورد، ام سلمه آن را گرفت و در جامه ی خود قرار داد. ثابت بنایی میگوید: در بین ما این چنین گفته میشد که آن خاک کربلا بوده است<ref>تاریخ مدینة الدمشق، ج۱۵، ص ۸۱۶.</ref>. و در روایت دیگری آمده است ام سلمه گفت: [[پیامبر|پیامبر خدا]] {{صل}} مشتی خاک سرخ به من داد و فرمود: این خاک از سرزمینی است که خون فرزندم در آن بر زمین خواهد ریخت؛ پس هر گاه این خاک تبدیل به خون شد بدان که او کشته شده است. ام سلمه میگوید: من آن را در شیشهای که نزدم بود گذاشتم و همیشه میگفتم: روزی که این خاک تبدیل به خون شود روز بزرگی است، و | از [[انس بن مالک]] روایت شده است که: فرشته باران از پروردگار خود اجازه خواست تا [[پیامبر|نبی اکرم]] {{صل}} را زیارت کند؛ خدای متعال هم اذن داد و این ملاقات در روزی که نوبت به حضور آن حضرت در منزل ام سلمه از همسران [[پیامبر]] {{صل}} بود صورت گرفت. آن حضرت به ام سلمه فرمودند: در خانه را ببند و نگذار کسی وارد شود. در همان حال که آن بانوی گرامی نگهبانی میداد [[امام حسین|حضرت حسین]] {{ع}} رسید و خواست وارد شود. وقتی ام سلمه مانع شد آن حضرت با اصرار داخل شد و به حضور [[پیامبر]] {{صل}} رسید. آن حضرت نیز او را در بر گرفت و بوسید. فرشته عرض کرد: او را دوست میداری؟ حضرت فرمود: آری. فرشته گفت امتت او را خواهند کشت. و اگر بخواهی مقتل او را به تو نشان میدهم. آن گاه آن مکان را در منظر او قرار داد و خاک سرخی آورد، ام سلمه آن را گرفت و در جامه ی خود قرار داد. ثابت بنایی میگوید: در بین ما این چنین گفته میشد که آن خاک کربلا بوده است<ref>تاریخ مدینة الدمشق، ج۱۵، ص ۸۱۶.</ref>. و در روایت دیگری آمده است ام سلمه گفت: [[پیامبر|پیامبر خدا]] {{صل}} مشتی خاک سرخ به من داد و فرمود: این خاک از سرزمینی است که خون فرزندم در آن بر زمین خواهد ریخت؛ پس هر گاه این خاک تبدیل به خون شد بدان که او کشته شده است. ام سلمه میگوید: من آن را در شیشهای که نزدم بود گذاشتم و همیشه میگفتم: روزی که این خاک تبدیل به خون شود روز بزرگی است، و همانگونه که [[پیامبر]] {{صل}} فرموده بودند فرزندش [[امام حسین]] {{ع}} در کربلا شهید شد. این مکان به طف نیز معروف است <ref>ذخائر العقبی، ص ۱۴۶.</ref>. | ||
در این حدیث معجزه دیگری هم نمودار است و آن گزارش از [[حیات]] ام سلمه تا بعد از شهادت [[امام حسین]] {{ع}} است و همین گونه هم شد. حاکم و بیهقی از ام سلمه روایت کردهاند که: [[پیامبر|پیامبر اکرم]] {{صل}} از قیام و شورش برخی از همسران خود خبر داد. عایشه خندید. حضرت به او فرمود: ای حمیرا! به درستی بنگر که تو آن شخص نباشی. سپس متوجه [[امام علی|امام علی بن ابی طالب]] {{ع}} شد و فرمود: اگر بر او تسلط یافتی با او مدارا کن. و در روایت دیگری آمده است که [[پیامبر|حضرت رسول خدا]] {{صل}} به [[امام علی|حضرت علی]] {{ع}} فرمود بین تو و عایشه حادثهای پیش خواهد آمد وقتی این امر اتفاق افتاد او را به جایگاه امن خودش بازگردان<ref>مستدرک حاکم، ج۳، ص ۱۱۹ و دلائل النبوة ، بیهقی، ج۶، ص ۴۱۱ و همچنین ر.ک: احادیث الغیبیة، ج۱،ح ۷۷.</ref>. | در این حدیث معجزه دیگری هم نمودار است و آن گزارش از [[حیات]] ام سلمه تا بعد از شهادت [[امام حسین]] {{ع}} است و همین گونه هم شد. حاکم و بیهقی از ام سلمه روایت کردهاند که: [[پیامبر|پیامبر اکرم]] {{صل}} از قیام و شورش برخی از همسران خود خبر داد. عایشه خندید. حضرت به او فرمود: ای حمیرا! به درستی بنگر که تو آن شخص نباشی. سپس متوجه [[امام علی|امام علی بن ابی طالب]] {{ع}} شد و فرمود: اگر بر او تسلط یافتی با او مدارا کن. و در روایت دیگری آمده است که [[پیامبر|حضرت رسول خدا]] {{صل}} به [[امام علی|حضرت علی]] {{ع}} فرمود بین تو و عایشه حادثهای پیش خواهد آمد وقتی این امر اتفاق افتاد او را به جایگاه امن خودش بازگردان<ref>مستدرک حاکم، ج۳، ص ۱۱۹ و دلائل النبوة ، بیهقی، ج۶، ص ۴۱۱ و همچنین ر.ک: احادیث الغیبیة، ج۱،ح ۷۷.</ref>. |