عمر بن عبدالعزیز: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲: خط ۲:


== آشنایی اجمالی ==
== آشنایی اجمالی ==
[[عمر بن عبدالعزیز بن مروان بن حکم بن ابی‌العاص]]... [[ابوحفص]] [[قریشی]] [[اموی]] است. مادرش امّ [[عاصم]] لیلی، دختر [[عاصم بن عمر بن خطاب]] است. در سال ۶۲ / ۶۸۲ در [[شهر]] «[[حُلْوان]]» [[مصر]] متولّد شد و در محیطی [[مصری]] که به [[رفاه]]، [[جوان‌مردی]] و [[پرهیزکاری]] [[شهرت]] داشت، پرورش یافت. در کوچکی [[قرآن]] را [[حفظ]] کرد. هنگامی که به سنّ [[بلوغ]] رسید، علاقه‌اش به [[فراگیری دانش]]، به‌ویژه [[ادبیات]] افزایش یافت. هنگامی که پدرش خواست او را همراه خود به [[شام]] ببرد، وی درخواست کرد تا او را به [[مدینه]] بفرستد تا با [[فقها]] نشست و برخاست کرده، [[خلق و خوی]] ایشان را بگیرد. پدرش درخواست وی را [[اجابت]] کرد. او با بزرگان [[قریش]] [[محشور]] شد و از [[جوانان]] آنان دوری کرد. همواره [[خُلق و خوی]] او چنین بود تا اینکه پرآوازه شد.
[[عمر بن عبدالعزیز بن مروان بن حکم بن ابی‌العاص]]... [[ابوحفص]] [[قریشی]] [[اموی]] است. مادرش «[[امّ عاصم لیلی]]»، دختر [[عاصم بن عمر بن خطاب]] است. در سال ۶۲ / ۶۸۲ در [[شهر]] «[[حُلْوان]]» [[مصر]] متولّد شد و در محیطی [[مصری]] که به [[رفاه]]، [[جوان‌مردی]] و [[پرهیزکاری]] [[شهرت]] داشت، پرورش یافت. در کوچکی [[قرآن]] را [[حفظ]] کرد. هنگامی که به سنّ [[بلوغ]] رسید، علاقه‌اش به [[فراگیری دانش]]، به‌ویژه [[ادبیات]] افزایش یافت. هنگامی که پدرش خواست او را همراه خود به [[شام]] ببرد، وی درخواست کرد تا او را به [[مدینه]] بفرستد تا با [[فقها]] نشست و برخاست کرده، [[خلق و خوی]] ایشان را بگیرد. پدرش درخواست وی را [[اجابت]] کرد. او با بزرگان [[قریش]] [[محشور]] شد و از [[جوانان]] آنان دوری کرد. همواره [[خُلق و خوی]] او چنین بود تا اینکه پرآوازه شد.


[[علم]] [[دین]] آموخت، از بسیاری از [[صحابه]] و [[تابعین]] [[حدیث]] نقل کرد، به [[پژوهش]] در ادبیات خو گرفت و به [[سرودن شعر]] پرداخت تا به سطح پیشرفته‌ای رسید و نزد [[دانشمندان]] [[حجّت]] بود. [[امام]] [[احمد بن حنبل]] گفت: «من سخن هیچ‌کدام از تابعین را جز عمر بن عبدالعزیز، حجّت نمی‌دانم»<ref>طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۴۲۷؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۱۹۲ - ۱۹۳.</ref>.
[[علم دین]] آموخت، از بسیاری از [[صحابه]] و [[تابعین]] [[حدیث]] نقل کرد، به [[پژوهش]] در ادبیات خو گرفت و به [[سرودن شعر]] پرداخت تا به سطح پیشرفته‌ای رسید و نزد [[دانشمندان]] [[حجّت]] بود. [[احمد بن حنبل]] گفت: «من سخن هیچ‌کدام از تابعین را جز عمر بن عبدالعزیز، حجّت نمی‌دانم»<ref>طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۶، ص۴۲۷؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۱۹۲ - ۱۹۳.</ref>.


عمر تا سال ۸۵ / ۷۰۴ که پدرش [[وفات]] یافت و [[خلافت]] به [[عبدالملک بن مروان]] رسید، در مدینه بود. در این هنگام [[عبدالملک]] برادرزاده‌اش عمر را به دِمَشق فراخوانده دخترش فاطمه را به همسری او درآورد<ref>ابن‌کثیر، البدایة والنهایه.</ref> و او را [[استاندار]] منطقه کوچکی در شام، به نام خناصره از توابع حَلَب کرد. به نظر می‌رسد عبدالملک او را برای اداره کردن و [[حکمرانی]] [[تربیت]] می‌کرد.
عمر تا سال ۸۵ / ۷۰۴ که پدرش [[وفات]] یافت و [[خلافت]] به [[عبدالملک بن مروان]] رسید، در مدینه بود. در این هنگام [[عبدالملک]] برادرزاده‌اش عمر را به دِمَشق فراخوانده دخترش فاطمه را به همسری او درآورد<ref>ابن‌کثیر، البدایة والنهایه.</ref> و او را [[استاندار]] منطقه کوچکی در شام، به نام خناصره از توابع حَلَب کرد. به نظر می‌رسد عبدالملک او را برای اداره کردن و [[حکمرانی]] [[تربیت]] می‌کرد.
۲۱۸٬۱۲۲

ویرایش