←پرهیز از انتقامگیری شخصی
(←پانویس) |
|||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
[[پیشوایان معصوم]] در مجموع با [[اعتقاد]] به نامشروع بودن حکومتهای عصر خویش، [[مسلمانان]] را از هرگونه [[همکاری]] با آنان - مگر در موارد [[ضرورت]] که خود ایشان اجازه میدادند - برحذر میداشتند و این موارد [[گواه]] بر این است که این بزرگواران تنها به [[نظام]] آرمانی [[حکومت اسلامی]] میاندیشیدند و هر حاکمیتی غیر از آن را [[نامشروع]] میدانستند.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۰.</ref> | [[پیشوایان معصوم]] در مجموع با [[اعتقاد]] به نامشروع بودن حکومتهای عصر خویش، [[مسلمانان]] را از هرگونه [[همکاری]] با آنان - مگر در موارد [[ضرورت]] که خود ایشان اجازه میدادند - برحذر میداشتند و این موارد [[گواه]] بر این است که این بزرگواران تنها به [[نظام]] آرمانی [[حکومت اسلامی]] میاندیشیدند و هر حاکمیتی غیر از آن را [[نامشروع]] میدانستند.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۰.</ref> | ||
== | == پرهیز از انتقامگیری شخصی == | ||
یکی از [[ویژگیهای ائمه]] اطهار {{عم}} چنان که در فصلهای پیشین بیان شد، حرکت در مسیر [[رضای الهی]] و [[خشنودی]] اوست. آنان در این مسیر [[مشکلات]] و [[مصائب]] گوناگون را با سعهصدر [[تحمل]] میکردند و هرگز اهداف و مقاصد شخصی را بر [[مقاصد الهی]] مقدم نمیشمردند. از اینرو اگر از [[ناحیه]] فرد یا افرادی مورد [[ستم]] واقع میشدند و اینان به هر [[دلیل]] از [[راه]] خطای خویش باز میگشتند، نه تنها در صدد [[انتقامگیری شخصی]] برنمیآمدند، که به سرعت عذر ایشان را میپذیرفتند و خطاهای گذشته را نیز فراموش میکردند. نمونههای فراوانی در این زمینه در [[عصر حضور]] [[ائمه اطهار]] {{عم}} به چشم میخورد که یک مورد از آنها [[رفتار]] بزرگوارانه [[امام سجاد]] {{عم}} با [[حاکم]] معزول [[مدینه]] است: [[عبدالملک بن مروان]] پس از بیستویک سال [[حکومت]] جائرانه در [[سال ۸۶ هجری]] از [[دنیا]] رفت. پس از وی پسرش [[ولید بن عبدالملک]] [[جانشین]] او شد. ولید برای آنکه تا حدودی از نارضایتیهای [[مردم]] بکاهد و سرپوشی بر جنایتهای بیشمار پدرش گذارد، در صدد برآمد تا روش [[دستگاه خلافت]] را تعدیل و [[شیوه رفتار]] با مردم را [[اصلاح]] کند. به ویژه [[تصمیم]] گرفت [[رضایت]] [[مردم مدینه]] را بیشتر جلب کند چرا که یکی از دو [[شهر مقدس]] مسلمانان و مرکز [[تابعین]] و همچنین محل سکونت بقایای [[صحابه پیامبر]] بود. از اینرو [[هشام]] بن [[اسماعیل]] مخزونی<ref>هشام بن اسماعیل یکی از حاکمان ستمگر مدینه بود که نسبت به خاندان اهل بیت {{عم}} و پیروان ایشان از هیچ ستمی فروگذار نکرده بود، وی سعید بن مسیب، محدث معروف و محترم مدینه را به خاطر امتناع از بیعت، شصت تازیانه زد و با وضع نامناسبی سوار بر شتر دور مدینه چرخاند. او نسبت به خاندان علی {{ع}} به ویژه امام سجاد {{ع}} بیش از دیگران ستم روا داشت.</ref>، [[پدر]] [[زن]] [[عبدالملک]] را - که پیش از این [[حاکم]] [[مدینه]] بود و ستمهای فراوان به [[مردم]] آن [[شهر]] و [[خاندان]] اهلبیت {{عم}} روا داشته بود - برکنار کرد و به جای وی، [[عمر بن عبدالعزیز]] که در میان مردم به [[حسن نیت]] و [[انصاف]] معروف بود، بر مدینه حاکم کرد. عمر بن عبدالعزیز [[دستور]] داد [[هشام]] بن [[اسماعیل]] را جلوی [[خانه]] [[مروان]] [[حَکَم]] جهت [[دادخواهی]] مردم نگاه دارند. مردم دسته دسته میآمدند بر ضد وی دادخواهی کرده، و انواع دشنامها و [[لعن]] و نفرینها را نثار او میساختند. میگویند: خود هشام، بیش از همه نگران [[امام علی بن الحسین]] {{عم}} و [[علویان]] بود و با خود [[فکر]] میکرد که [[انتقاد]] [[امام سجاد]] {{عم}} در مقابل آن همه ستمها و [[سب]] و لعنها نسبت به [[پدران]] بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود، اما امام سجاد {{عم}} نه تنها بزرگوارانه او را بخشید، بلکه به علویان هم فرمود: روش ما این نیست که به افتاده آسیب رسانیم و از [[دشمن]] پس از آنکه [[ضعیف]] شد [[انتقام]] بگیریم؛ بلکه [[اخلاق]] ما این است که به افتادگان، کمک و مساعدت کنیم. [[امام]] وقتی به او رسید، با کمال [[بزرگواری]] نزد وی آمد، [[سلام]] کرد و از او [[دلجویی]] نمود. حتی در برخی منابع آمده است امام سجاد {{ع}} به او فرمود: به [[امور مالی]] خود رسیدگی کن، اگر دیدی به مردم بدهکار هستی، ما میتوانیم آن را بپردازیم. تو از [[ناحیه]] ما و دوستانمان، [[آرامش]] خاطر داشته باش<ref>ر. ک: ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۸، ص۶۱؛ ابوجعفر محمد بن علی ابنشهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب {{ع}}، ج۳، ص۳۰۱؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۷-۲۷.</ref>.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۱.</ref> | یکی از [[ویژگیهای ائمه]] اطهار {{عم}} چنان که در فصلهای پیشین بیان شد، حرکت در مسیر [[رضای الهی]] و [[خشنودی]] اوست. آنان در این مسیر [[مشکلات]] و [[مصائب]] گوناگون را با سعهصدر [[تحمل]] میکردند و هرگز اهداف و مقاصد شخصی را بر [[مقاصد الهی]] مقدم نمیشمردند. از اینرو اگر از [[ناحیه]] فرد یا افرادی مورد [[ستم]] واقع میشدند و اینان به هر [[دلیل]] از [[راه]] خطای خویش باز میگشتند، نه تنها در صدد [[انتقامگیری شخصی]] برنمیآمدند، که به سرعت عذر ایشان را میپذیرفتند و خطاهای گذشته را نیز فراموش میکردند. نمونههای فراوانی در این زمینه در [[عصر حضور]] [[ائمه اطهار]] {{عم}} به چشم میخورد که یک مورد از آنها [[رفتار]] بزرگوارانه [[امام سجاد]] {{عم}} با [[حاکم]] معزول [[مدینه]] است: [[عبدالملک بن مروان]] پس از بیستویک سال [[حکومت]] جائرانه در [[سال ۸۶ هجری]] از [[دنیا]] رفت. پس از وی پسرش [[ولید بن عبدالملک]] [[جانشین]] او شد. ولید برای آنکه تا حدودی از نارضایتیهای [[مردم]] بکاهد و سرپوشی بر جنایتهای بیشمار پدرش گذارد، در صدد برآمد تا روش [[دستگاه خلافت]] را تعدیل و [[شیوه رفتار]] با مردم را [[اصلاح]] کند. به ویژه [[تصمیم]] گرفت [[رضایت]] [[مردم مدینه]] را بیشتر جلب کند چرا که یکی از دو [[شهر مقدس]] مسلمانان و مرکز [[تابعین]] و همچنین محل سکونت بقایای [[صحابه پیامبر]] بود. از اینرو [[هشام]] بن [[اسماعیل]] مخزونی<ref>هشام بن اسماعیل یکی از حاکمان ستمگر مدینه بود که نسبت به خاندان اهل بیت {{عم}} و پیروان ایشان از هیچ ستمی فروگذار نکرده بود، وی سعید بن مسیب، محدث معروف و محترم مدینه را به خاطر امتناع از بیعت، شصت تازیانه زد و با وضع نامناسبی سوار بر شتر دور مدینه چرخاند. او نسبت به خاندان علی {{ع}} به ویژه امام سجاد {{ع}} بیش از دیگران ستم روا داشت.</ref>، [[پدر]] [[زن]] [[عبدالملک]] را - که پیش از این [[حاکم]] [[مدینه]] بود و ستمهای فراوان به [[مردم]] آن [[شهر]] و [[خاندان]] اهلبیت {{عم}} روا داشته بود - برکنار کرد و به جای وی، [[عمر بن عبدالعزیز]] که در میان مردم به [[حسن نیت]] و [[انصاف]] معروف بود، بر مدینه حاکم کرد. عمر بن عبدالعزیز [[دستور]] داد [[هشام]] بن [[اسماعیل]] را جلوی [[خانه]] [[مروان]] [[حَکَم]] جهت [[دادخواهی]] مردم نگاه دارند. مردم دسته دسته میآمدند بر ضد وی دادخواهی کرده، و انواع دشنامها و [[لعن]] و نفرینها را نثار او میساختند. میگویند: خود هشام، بیش از همه نگران [[امام علی بن الحسین]] {{عم}} و [[علویان]] بود و با خود [[فکر]] میکرد که [[انتقاد]] [[امام سجاد]] {{عم}} در مقابل آن همه ستمها و [[سب]] و لعنها نسبت به [[پدران]] بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود، اما امام سجاد {{عم}} نه تنها بزرگوارانه او را بخشید، بلکه به علویان هم فرمود: روش ما این نیست که به افتاده آسیب رسانیم و از [[دشمن]] پس از آنکه [[ضعیف]] شد [[انتقام]] بگیریم؛ بلکه [[اخلاق]] ما این است که به افتادگان، کمک و مساعدت کنیم. [[امام]] وقتی به او رسید، با کمال [[بزرگواری]] نزد وی آمد، [[سلام]] کرد و از او [[دلجویی]] نمود. حتی در برخی منابع آمده است امام سجاد {{ع}} به او فرمود: به [[امور مالی]] خود رسیدگی کن، اگر دیدی به مردم بدهکار هستی، ما میتوانیم آن را بپردازیم. تو از [[ناحیه]] ما و دوستانمان، [[آرامش]] خاطر داشته باش<ref>ر. ک: ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۸، ص۶۱؛ ابوجعفر محمد بن علی ابنشهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب {{ع}}، ج۳، ص۳۰۱؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۷-۲۷.</ref>.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۱.</ref> | ||