عبدالله بن شبرمة بن طفیل: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن '
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ')
 
خط ۳: خط ۳:
[[ابن حجر]] در [[تقریب التهذیب]] تصریح کرده، جدّ وی «طفیل» است، ولی در [[تهذیب التهذیب]] او را به جدّ اعلایش «حسّان» نسبت داده است. [[ابن حبّان]] نیز جدّ او را طفیل دانسته، اما جدّ اعلای او را (عَمرو) خوانده است. وی شخصی [[فقیه]]، [[اندیشمند]]، [[شاعر]]، [[بخشنده]]، خوش [[اخلاق]] و در بحث و [[جدل]] ماهر، برای هر پرسشی پاسخی آماده و در عین حال چون [[پارسایان]] ظاهری آراسته و آرام داشت. از عبارت (قربانت گردم) ناراحت می‌‌شد و می‌‌گفت: به جای این کلمه بگویید: خدایت بیامرزد. عبداللّه به [[زبان عربی]] علاقه وافر داشت و می‌‌گفت: هیچ زینتی همانند زبان عربی نیست. گاهی با کسانی مانند: مُغیره، [[حارث عُکلی]]، [[قعقاع بن یزید]]، ازاول شب تا سپیده دم درباره مسائل [[فقهی]] به گفت وگو می‌‌پرداخت.
[[ابن حجر]] در [[تقریب التهذیب]] تصریح کرده، جدّ وی «طفیل» است، ولی در [[تهذیب التهذیب]] او را به جدّ اعلایش «حسّان» نسبت داده است. [[ابن حبّان]] نیز جدّ او را طفیل دانسته، اما جدّ اعلای او را (عَمرو) خوانده است. وی شخصی [[فقیه]]، [[اندیشمند]]، [[شاعر]]، [[بخشنده]]، خوش [[اخلاق]] و در بحث و [[جدل]] ماهر، برای هر پرسشی پاسخی آماده و در عین حال چون [[پارسایان]] ظاهری آراسته و آرام داشت. از عبارت (قربانت گردم) ناراحت می‌‌شد و می‌‌گفت: به جای این کلمه بگویید: خدایت بیامرزد. عبداللّه به [[زبان عربی]] علاقه وافر داشت و می‌‌گفت: هیچ زینتی همانند زبان عربی نیست. گاهی با کسانی مانند: مُغیره، [[حارث عُکلی]]، [[قعقاع بن یزید]]، ازاول شب تا سپیده دم درباره مسائل [[فقهی]] به گفت وگو می‌‌پرداخت.


از سخنان نغز اوست: در شگفتم از مردمی که به جهت [[ترس]] از [[بیماری]]، هر غذایی را نمی‌خورند، لیکن از [[آتش دوزخ]] نمی‌هراسند و به سوی [[گناه]] می‌‌روند و نیز: کسی که به [[پست]] و [[مقام]] ببالد توان شنیدن حرف [[حقّ]] را ندارد. وی مفتی [[عراق]] و نیز از طرف [[منصور دوانیقی]] (دومین [[خلیفه عباسی]]) [[قاضی کوفه]] بود و از طرف [[عیسی بن موسی]] (ولی [[عهد]] منصور) برای مدتی به [[ولایت یمن]] [[منصوب]] شد. مَعْمَر، یکی از [[مردمان]] [[یمن]]، درباره او میگوید: وقتی، [[ابن شبرمه]] از مقام خود بر کنار شد، او را بدرقه کردیم. هنگامی که [[مردم]] برگشتند و من به [[تنهایی]] با او بودم، گفت: [[خدا]] را [[سپاس]] می‌‌گویم از وقتی که به [[امارت]] رسیدم پیراهنم را [[تغییر]] ندادم، سپس افزود: منظورم این است که از [[حلال]] بهره نبردم و هرگز به [[حرام]] [[آلوده]] نشدم.
از سخنان نغز اوست: در شگفتم از مردمی که به جهت [[ترس]] از [[بیماری]]، هر غذایی را نمی‌خورند، لکن از [[آتش دوزخ]] نمی‌هراسند و به سوی [[گناه]] می‌‌روند و نیز: کسی که به [[پست]] و [[مقام]] ببالد توان شنیدن حرف [[حقّ]] را ندارد. وی مفتی [[عراق]] و نیز از طرف [[منصور دوانیقی]] (دومین [[خلیفه عباسی]]) [[قاضی کوفه]] بود و از طرف [[عیسی بن موسی]] (ولی [[عهد]] منصور) برای مدتی به [[ولایت یمن]] [[منصوب]] شد. مَعْمَر، یکی از [[مردمان]] [[یمن]]، درباره او میگوید: وقتی، [[ابن شبرمه]] از مقام خود بر کنار شد، او را بدرقه کردیم. هنگامی که [[مردم]] برگشتند و من به [[تنهایی]] با او بودم، گفت: [[خدا]] را [[سپاس]] می‌‌گویم از وقتی که به [[امارت]] رسیدم پیراهنم را [[تغییر]] ندادم، سپس افزود: منظورم این است که از [[حلال]] بهره نبردم و هرگز به [[حرام]] [[آلوده]] نشدم.


عبداللّه [[شیعی]] نبود، ولی نسبت به [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} علاقه مند بود و آن حضرت را مصداق ([[امام مبین]]) می‌‌دانست ومی گفت: کسی را جز علی{{ع}} نیافتم که بالای [[منبر]] (سلونی) بگوید.<ref>تعلیقه میرداماد بر اصول کافی ۹۲.</ref>
عبداللّه [[شیعی]] نبود، ولی نسبت به [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} علاقه مند بود و آن حضرت را مصداق ([[امام مبین]]) می‌‌دانست ومی گفت: کسی را جز علی{{ع}} نیافتم که بالای [[منبر]] (سلونی) بگوید.<ref>تعلیقه میرداماد بر اصول کافی ۹۲.</ref>
۲۱۸٬۰۵۸

ویرایش