بدون خلاصۀ ویرایش
(←پانویس) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
سلیمان در آستانه بیماریای که به مرگش انجامید، به پیشنهاد [[رجاء بن حیوه]] در نامهای عمر را به شرط [[جانشینی]] [[یزید بن عبدالملک]] [[خلیفه]] و عهدهدار امر [[خلافت]] کرد وی افراد خاندانش را جمع نموده به آنان گفت: «من با کسی که در این [[نامه]] او را خلیفه اعلام کردهام، [[بیعت]] نمودم». ولی نام او را نگفت. همگی با توجه به [[کارهای نیک]] او با وی بیعت نمودند. [[حقیقت]] این است که عمر به دلیل [[مسئولیت]] سنگین خلافت [[راضی]] به آن نبود<ref>ابن عبدالحَکَم، عبدالرحمن بن عبداللّه القرشی، سیرة عمر بن عبدالعزیز، ص۱۷؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۵،ص ۳۳۸ - ۳۹۵.</ref>. | سلیمان در آستانه بیماریای که به مرگش انجامید، به پیشنهاد [[رجاء بن حیوه]] در نامهای عمر را به شرط [[جانشینی]] [[یزید بن عبدالملک]] [[خلیفه]] و عهدهدار امر [[خلافت]] کرد وی افراد خاندانش را جمع نموده به آنان گفت: «من با کسی که در این [[نامه]] او را خلیفه اعلام کردهام، [[بیعت]] نمودم». ولی نام او را نگفت. همگی با توجه به [[کارهای نیک]] او با وی بیعت نمودند. [[حقیقت]] این است که عمر به دلیل [[مسئولیت]] سنگین خلافت [[راضی]] به آن نبود<ref>ابن عبدالحَکَم، عبدالرحمن بن عبداللّه القرشی، سیرة عمر بن عبدالعزیز، ص۱۷؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۵،ص ۳۳۸ - ۳۹۵.</ref>. | ||
هنگامی که سلیمان در دابق درگذشت، [[رجاء]]، سران [[بنی امیه]] را جمع کرد و با پنهان داشتن خبر [[مرگ]] خلیفه نامه مهر شده او را بیرون آورد و از آنان خواست بار دیگر با فردی که سلیمان درنامهاش نامبرده است، بیعتکنند. هنگامی که بیعت کردند، خبر مرگ سلیمان را به ایشان داد و نامه را قرائت کرد. همگی با | هنگامی که سلیمان در دابق درگذشت، [[رجاء]]، سران [[بنی امیه]] را جمع کرد و با پنهان داشتن خبر [[مرگ]] خلیفه نامه مهر شده او را بیرون آورد و از آنان خواست بار دیگر با فردی که سلیمان درنامهاش نامبرده است، بیعتکنند. هنگامی که بیعت کردند، خبر مرگ سلیمان را به ایشان داد و نامه را قرائت کرد. همگی با عمر بن عبدالعزیز بیعت نمودند<ref>طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۵۲.</ref>. اما این [[تصمیم]] برای [[فرزندان]] عبدالملک سخت گران بود و در پیشاپیش آنان [[هشام]] اظهار [[مخالفت]] کرد و تا زمانی که خبر جانشینی یزید بن عبدالملک را نشنید، با عمر بیعت نکرد<ref>ابن عبدالحکم، سیرة عمر بن عبدالعزیز، ص۱۸؛ مسعودی، مروج الذهب... ، ج۳، ص۱۸۳.</ref>. | ||
از یک سو خلافت تحولی در [[زندگی]] عمر بن عبدالعزیز بود و از سوی دیگر وی تأثیر بزرگی در [[تاریخ]] [[خلافت اموی]] - به طور ویژه - و در [[تاریخ اسلام]] - به طور کلی - داشت: | از یک سو خلافت تحولی در [[زندگی]] عمر بن عبدالعزیز بود و از سوی دیگر وی تأثیر بزرگی در [[تاریخ]] [[خلافت اموی]] - به طور ویژه - و در [[تاریخ اسلام]] - به طور کلی - داشت: | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
# تأثیر [[خلافت]] او در [[تاریخ اسلام]]: عمر این راه روشن را نشان داد که اگر [[تصمیم]] [[حاکم]] [[مسلمان]] صحیح باشد و او در برابر [[امت]] در پیشگاه [[خدا]] احساس مسئولیت نماید، این امکان را به دست میآورد که [[اوضاع نابسامان]] را سامان دهد و [[منحرفان]] را به راه درست رهنمون شود<ref>عبدالشافی، العالم الاسلامی فی العصر الاموی، ص۱۷۴.</ref>. | # تأثیر [[خلافت]] او در [[تاریخ اسلام]]: عمر این راه روشن را نشان داد که اگر [[تصمیم]] [[حاکم]] [[مسلمان]] صحیح باشد و او در برابر [[امت]] در پیشگاه [[خدا]] احساس مسئولیت نماید، این امکان را به دست میآورد که [[اوضاع نابسامان]] را سامان دهد و [[منحرفان]] را به راه درست رهنمون شود<ref>عبدالشافی، العالم الاسلامی فی العصر الاموی، ص۱۷۴.</ref>. | ||
عمر بن عبدالعزیز از [[کبر]] و [[غرور]] [[پادشاهان]] به دور بود؛ بدون [[چشمداشت]] به [[حکومت]]، زهد پیشه کرد؛ شاید خلافت برای رسیدن به او تلاش کرد و او برای دستیابی به خلافت کاری نکرد. به نظر میرسد که عوامل و فضای غیرعادی در این کار نقش داشت که مهمترین آنها عبارتاند از: [[مرگ]] [[خلیفه]] سلیمان که [[اخبار]] تهاجمش به قُسْطَنطَنیّه را پی میگرفت و پسرش [[داوود]] از [[فرماندهان]] آن [[سپاه]] بود و فرزند دیگرش کوچک بود، بنابراین [[رجاء]] از این خلأ استفاده کرد و سلیمان را قانع نمود که عمر بن عبدالعزیز [[جانشین]] او باشد<ref>بیضون، ملامح التیارات السیاسیة فی القرن الاول الهجری، ص۳۲۱.</ref>. | |||
عمر [[سیره]] [[خلفای نخستین]] را به [[مردم]] باز گرداند. هنگامی که به [[خلافت]] رسید، چنین [[سخنرانی]] کرد: «ای مردم! بعد از [[قرآن]]، هیچ کتابی و بعد از محمد {{صل}} هیچ [[پیامبری]] نیست. من [[قاضی]] نیستم، بلکه مجری | عمر [[سیره]] [[خلفای نخستین]] را به [[مردم]] باز گرداند. هنگامی که به [[خلافت]] رسید، چنین [[سخنرانی]] کرد: «ای مردم! بعد از [[قرآن]]، هیچ کتابی و بعد از محمد {{صل}} هیچ [[پیامبری]] نیست. من [[قاضی]] نیستم، بلکه مجری [[قانون]] هستم. [[بدعتگذار]] نیستم، بلکه تابع هستم. مردی که از [[امام]] [[ستمگری]] میگریزد، [[ستمگر]] نیست، بلکه آن امام ستمگر، [[سرکش]] است. [[آگاه]] باشید آفریدههای [[خدا]] نباید در کاری که [[معصیت خدا]] - عزَّ وَ جَلَّ - در آن است، از کسی [[پیروی]] کنند و در [[روایت]] دیگری گفته شده: «من از شما بهتر نیستم، اما [[مسئولیت]] به دوش دارم. آگاه باشید در معصیت خدا نباید از آفریدههای او [[اطاعت]] کرد. آگاه باشید، آیا [سخن من را] دریافتید؟<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۴۰.</ref>. | ||
و در سخنرانی دیگری در آغاز خلافتش گفت: «هرکس همراه ماست، باید پنج چیز را رعایت کند و گرنه، به ما نزدیک نشود: نیاز کسانی را که خود نمیتواند آن را برآورد، به ما منعکس کند؛ با تلاشش ما را در [[کار نیک]] [[یاری]] رساند؛ بر کار [[نیکی]] که ما آن را درنیافتهایم، [[راهنمایی]] نماید؛ به کسی [[بیعدالتی]] نکند و متعرض آنچه به او مربوط نیست، نشود». از اینرو [[فقها]] و زهّاد گرد او جمع شدند و شعرا و خطبا از او کناره گرفتند<ref>ابنکثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۱۹۸.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۷۳.</ref>. | و در سخنرانی دیگری در آغاز خلافتش گفت: «هرکس همراه ماست، باید پنج چیز را رعایت کند و گرنه، به ما نزدیک نشود: نیاز کسانی را که خود نمیتواند آن را برآورد، به ما منعکس کند؛ با تلاشش ما را در [[کار نیک]] [[یاری]] رساند؛ بر کار [[نیکی]] که ما آن را درنیافتهایم، [[راهنمایی]] نماید؛ به کسی [[بیعدالتی]] نکند و متعرض آنچه به او مربوط نیست، نشود». از اینرو [[فقها]] و زهّاد گرد او جمع شدند و شعرا و خطبا از او کناره گرفتند<ref>ابنکثیر، البدایة والنهایه، ج۹، ص۱۹۸.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۷۳.</ref>. | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
ساختن کاروانسرا در سرزمینهای دوردست و در راه [[خراسان]]، از کارهای اصلاحی عمر بود. در این باره به [[سلیمان بن ابیالسری]] نامه نوشت و به او رهنمود داد که مسافران [[مسلمان]] را یک شبانه [[روز]] [[پذیرایی]] و از چارپایانشان [[مراقبت]] کند و اگر مریض هستند از آنها دو شبانه روز پذیرایی شود و اگر از سرزمینشان دور افتادهاند، آنها را به محل سکونتشان برساند<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۴۵.</ref>. | ساختن کاروانسرا در سرزمینهای دوردست و در راه [[خراسان]]، از کارهای اصلاحی عمر بود. در این باره به [[سلیمان بن ابیالسری]] نامه نوشت و به او رهنمود داد که مسافران [[مسلمان]] را یک شبانه [[روز]] [[پذیرایی]] و از چارپایانشان [[مراقبت]] کند و اگر مریض هستند از آنها دو شبانه روز پذیرایی شود و اگر از سرزمینشان دور افتادهاند، آنها را به محل سکونتشان برساند<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۳۴۵.</ref>. | ||
بدینگونه | بدینگونه عمر بن عبدالعزیز اندیشههای نمونه خود را به منظور گسترش [[قدرت]] [[عدالت]]، [[نرمخویی]] در جمع [[مال]]، جلوگیری از گرفتن مالیاتهای غیرقانونی و پذیرش [[هدایا]] عملی کرد. اجرای اندیشههای عالی او نتوانست استمرار یابد؛ زیرا معاف کردن نومسلمانان از پرداخت [[جزیه]]، کاهش درآمد را درپی داشت. در حالی که دریافت جزیه از غیرمسلمانان، نیز فشارهای [[مالی]] را به آنان [[تحمیل]] میکرد. همچنین آسان گرفتن [[هجرت]] کشاورزانِ نومسلمان، موجب خرابی کشتزارها میشد. مشابه این مطالب را میتوان درباره مسائل دیگر گفت. از اینرو دور از [[انتظار]] نبود که [[حکومت]]، بعد از [[مرگ عمر]] به سیاستهای سابقش برگردد.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص ۱۷۷.</ref>. | ||
== [[مرگ]] عمر بن عبدالعزیز == | == [[مرگ]] عمر بن عبدالعزیز == |