بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
{{متن حدیث|... فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ...}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳.</ref>؛ «ای مالک، [[مردمان]] دو | {{متن حدیث|... فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ...}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳.</ref>؛ «ای مالک، [[مردمان]] دو | ||
دستهاند: گروهی [[برادر دینی]] تواند و گروهی در [[آفرینش]] با تو همانندند». | دستهاند: گروهی [[برادر دینی]] تواند و گروهی در [[آفرینش]] با تو همانندند». | ||
[[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} هنگام [[خلافت]] خویش، با مردی از [[اهل کتاب]] برخورد کرد. آن مرد که [[امام]] را نمیشناخت، از وی پرسید: مقصدت کجا است؟ حضرت فرمود: عازم [[کوفه]] هستم. آن دو مقداری از راه را باهم رفتند و وقتی بر سر دو راهی رسیدند که مسیر هر یک از آنها از یکدیگر جدا میشد، [[امام علی]]{{ع}} از راه کوفه نرفت؛ بلکه همراه آن مرد در مسیر دیگر راه را ادامه داد آن مرد با [[شگفتی]] پرسید: مگر نگفتی عازم کوفه هستی؟ امام فرمود: بله. مرد پرسید: پس چرا با من همراه شدی و از راه خود به کوفه نرفتی؟ امام فرمود: میخواهم قدری تو را [[همراهی]] کنم تا [[حق]] [[رفاقت]] را به جا آورده باشم؛ زیرا [[پیامبر]] ما دستور داده است: هرگاه دو نفر در راهی همسفر شدند، به گردن یکدیگر حق مییابند و لازم است شخص، [[رفیق]] راهش را هنگام جدایی، چند گام بدرقه کند. آن مرد گفت: بیگمان هر که او را [[پیروی]] کرده، به دلیل همین کردارهای بزرگوارانه و [[پسندیده]] او بوده است و من تو را [[گواه]] میگیرم که از این [[تاریخ]] پیرو [[کیش]] و [[آیین]] شما شدم و با حضرت به کوفه رفت و چون فهمید وی، [[خلیفه]] [[مسلمانان]] است، [[مسلمان]] شد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۶۷۰.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص | [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} هنگام [[خلافت]] خویش، با مردی از [[اهل کتاب]] برخورد کرد. آن مرد که [[امام]] را نمیشناخت، از وی پرسید: مقصدت کجا است؟ حضرت فرمود: عازم [[کوفه]] هستم. آن دو مقداری از راه را باهم رفتند و وقتی بر سر دو راهی رسیدند که مسیر هر یک از آنها از یکدیگر جدا میشد، [[امام علی]]{{ع}} از راه کوفه نرفت؛ بلکه همراه آن مرد در مسیر دیگر راه را ادامه داد آن مرد با [[شگفتی]] پرسید: مگر نگفتی عازم کوفه هستی؟ امام فرمود: بله. مرد پرسید: پس چرا با من همراه شدی و از راه خود به کوفه نرفتی؟ امام فرمود: میخواهم قدری تو را [[همراهی]] کنم تا [[حق]] [[رفاقت]] را به جا آورده باشم؛ زیرا [[پیامبر]] ما دستور داده است: هرگاه دو نفر در راهی همسفر شدند، به گردن یکدیگر حق مییابند و لازم است شخص، [[رفیق]] راهش را هنگام جدایی، چند گام بدرقه کند. آن مرد گفت: بیگمان هر که او را [[پیروی]] کرده، به دلیل همین کردارهای بزرگوارانه و [[پسندیده]] او بوده است و من تو را [[گواه]] میگیرم که از این [[تاریخ]] پیرو [[کیش]] و [[آیین]] شما شدم و با حضرت به کوفه رفت و چون فهمید وی، [[خلیفه]] [[مسلمانان]] است، [[مسلمان]] شد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۶۷۰.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۳۰.</ref>. | ||
==[[مروت]] و [[مدارا]] با [[دوست]] و [[دشمن]]== | ==[[مروت]] و [[مدارا]] با [[دوست]] و [[دشمن]]== | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
در مورد دیگری [[روایت]] شده که حضرت در مسجد کوفه خطبه میخواند و خوارج از هر گوشه [[مسجد]] [[ناسزا]] میگفتند و [[شعار]] {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ}} را سر میدادند؛ اما حضرت با خونسردی کامل در پاسخ آنان میفرمود: | در مورد دیگری [[روایت]] شده که حضرت در مسجد کوفه خطبه میخواند و خوارج از هر گوشه [[مسجد]] [[ناسزا]] میگفتند و [[شعار]] {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ}} را سر میدادند؛ اما حضرت با خونسردی کامل در پاسخ آنان میفرمود: | ||
[[خدا]] بزرگ است. این سخن حقی است که از آن، ارادهای [[باطل]] شده است؛ اما شما نزد ما سه [[حق]] دارید مادامی که با ما هستید: شما را از ورود به [[مساجد]] [[خداوند]] منع نمیکنیم، هنگامی که در آن به [[ذکر خداوند]] میپردازید؛ شما را تا آن [[زمان]] که دستتان با ما است، از سهم [[بیتالمال]] منع نمیکنیم؛ و با شما نمیجنگیم، مگر اینکه پیشدستی کنید<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۷۳، ۷۲؛ ر.ک: بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۸، ص۱۷۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۳۷؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص | [[خدا]] بزرگ است. این سخن حقی است که از آن، ارادهای [[باطل]] شده است؛ اما شما نزد ما سه [[حق]] دارید مادامی که با ما هستید: شما را از ورود به [[مساجد]] [[خداوند]] منع نمیکنیم، هنگامی که در آن به [[ذکر خداوند]] میپردازید؛ شما را تا آن [[زمان]] که دستتان با ما است، از سهم [[بیتالمال]] منع نمیکنیم؛ و با شما نمیجنگیم، مگر اینکه پیشدستی کنید<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۷۳، ۷۲؛ ر.ک: بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۸، ص۱۷۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۳۷؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۳۲.</ref>. | ||
==[[سهلانگاری]] نکردن در امور [[دین]]== | ==[[سهلانگاری]] نکردن در امور [[دین]]== | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
عاشقم بر [[قهر]] و بر لطفش به جد بوالعجب من [[عاشق]] این هر دو ضد<ref>مولوی، مثنوی، ج۱، ص۹۶.</ref> | عاشقم بر [[قهر]] و بر لطفش به جد بوالعجب من [[عاشق]] این هر دو ضد<ref>مولوی، مثنوی، ج۱، ص۹۶.</ref> | ||
البته همگان در برابر [[اجرای عدالت]] علی{{ع}} همانند این برده سیاه نبودند که چنین عاشقانه و با [[شیفتگی]] از [[امام]] خویش یاد کنند؛ بلکه برخی [[تحمل]] خویش را از دست میدادند و بر میآشفتند؛ به طور مثال، [[نجاشی شاعر]]، که از [[یاران امام علی]]{{ع}} بود، در [[ماه مبارک رمضان]] شراب خورد و حضرت بیهیچ [[مداهنه]] و [[سستی]] در [[اجرای حد]] [[الهی]]، او را مجازات کرد و حتی بیست تازیانه افزون بر حد شرابخواری بر وی جاری ساخت. آنگاه که [[نجاشی]] با [[اعتراض]] گفت: چرا بیست تازیانه اضافه. بر من زدی، فرمود: چون در ماه مبارک رمضان [[گناه]] کردی و [[حرمت]] این ماه را شکستی. کسانی از [[قبایل یمن]] که با حضرت بودند و این ماجرا را از نزدیک دیدند، به [[خشم]] آمدند و [[طارق بن عبدالله]] گفت: ای [[امیرمؤمنان]]! ما ندیده بودیم که [[سرکشان]] و [[فرمانبرداران]] و [[اهل]] [[تفرقه]] و [[اهل جماعت]]، از [[زمامداران]] [[عادل]] و سرچشمههای [[فضیلت]]، یکسان [[کیفر]] ببینند تا [[رفتار]] تو را با برادرم حارث دیدم. تو سینههای ما را از خشم انباشتی و کارهای ما را پریشان ساختی و ما را به راهی کشاندی که هر کس رهرو آن باشد، سرانجامش [[دوزخ]] است. [[امام]] فرمود: {{متن قرآن|وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ}}<ref>«از شکیبایی و نماز یاری بجویید و بیگمان این کار جز بر فروتنان دشوار است» سوره بقره، آیه ۴۵.</ref>. ای [[برادر]] بنینهد، مگر نه چنین است که او یکی از [[مسلمانان]] است که حرمت [[حکم خداوند]] را رعایت نکرده و [[پردهدری]] کرده است و ما نیز حدی را که [[کفاره گناه]] او است، بر وی جاری ساختیم؟ [[خداوند متعال]] میفرماید: [[دشمنی]] و [[شماتت]] گروهی، شما را واندارد که [[عدالت]] را رعایت نکنید. عدالت بورزید که به [[پروا]] نزدیکتر است<ref>ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۲، ص۵۳۹؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۰ و ۹.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص | البته همگان در برابر [[اجرای عدالت]] علی{{ع}} همانند این برده سیاه نبودند که چنین عاشقانه و با [[شیفتگی]] از [[امام]] خویش یاد کنند؛ بلکه برخی [[تحمل]] خویش را از دست میدادند و بر میآشفتند؛ به طور مثال، [[نجاشی شاعر]]، که از [[یاران امام علی]]{{ع}} بود، در [[ماه مبارک رمضان]] شراب خورد و حضرت بیهیچ [[مداهنه]] و [[سستی]] در [[اجرای حد]] [[الهی]]، او را مجازات کرد و حتی بیست تازیانه افزون بر حد شرابخواری بر وی جاری ساخت. آنگاه که [[نجاشی]] با [[اعتراض]] گفت: چرا بیست تازیانه اضافه. بر من زدی، فرمود: چون در ماه مبارک رمضان [[گناه]] کردی و [[حرمت]] این ماه را شکستی. کسانی از [[قبایل یمن]] که با حضرت بودند و این ماجرا را از نزدیک دیدند، به [[خشم]] آمدند و [[طارق بن عبدالله]] گفت: ای [[امیرمؤمنان]]! ما ندیده بودیم که [[سرکشان]] و [[فرمانبرداران]] و [[اهل]] [[تفرقه]] و [[اهل جماعت]]، از [[زمامداران]] [[عادل]] و سرچشمههای [[فضیلت]]، یکسان [[کیفر]] ببینند تا [[رفتار]] تو را با برادرم حارث دیدم. تو سینههای ما را از خشم انباشتی و کارهای ما را پریشان ساختی و ما را به راهی کشاندی که هر کس رهرو آن باشد، سرانجامش [[دوزخ]] است. [[امام]] فرمود: {{متن قرآن|وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ}}<ref>«از شکیبایی و نماز یاری بجویید و بیگمان این کار جز بر فروتنان دشوار است» سوره بقره، آیه ۴۵.</ref>. ای [[برادر]] بنینهد، مگر نه چنین است که او یکی از [[مسلمانان]] است که حرمت [[حکم خداوند]] را رعایت نکرده و [[پردهدری]] کرده است و ما نیز حدی را که [[کفاره گناه]] او است، بر وی جاری ساختیم؟ [[خداوند متعال]] میفرماید: [[دشمنی]] و [[شماتت]] گروهی، شما را واندارد که [[عدالت]] را رعایت نکنید. عدالت بورزید که به [[پروا]] نزدیکتر است<ref>ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۲، ص۵۳۹؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۰ و ۹.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۳۶.</ref>. | ||
==[[عدالت اجتماعی]]== | ==[[عدالت اجتماعی]]== | ||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
[[ابن ابی الحدید]]، پس از نقل این ماجرا و موارد دیگری از [[عدالتخواهی]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} مینویسد: | [[ابن ابی الحدید]]، پس از نقل این ماجرا و موارد دیگری از [[عدالتخواهی]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} مینویسد: | ||
با آوردن این مطالب خواستیم این موضوع را روشن کنیم که امیرمؤمنان{{ع}} در [[خلافت]] خود به روش و [[سیره]] [[پادشاهان]]، [[رفتار]] نکرده و همچون کسانی که [[اموال]] را در جهت [[لذتجویی]] و [[مصالح]] خویش [[مصرف]] میکنند، نبوده است؛ زیرا او [[اهل]] [[دنیا]] نبوده، بلکه [[انسانی]] [[الهی]] و [[حق]] [[طلب]] بود که هیچ چیزی را جایگزین [[خدا]] و رسولش نمیکرد<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹۸ و ۱۹۷.</ref>. | با آوردن این مطالب خواستیم این موضوع را روشن کنیم که امیرمؤمنان{{ع}} در [[خلافت]] خود به روش و [[سیره]] [[پادشاهان]]، [[رفتار]] نکرده و همچون کسانی که [[اموال]] را در جهت [[لذتجویی]] و [[مصالح]] خویش [[مصرف]] میکنند، نبوده است؛ زیرا او [[اهل]] [[دنیا]] نبوده، بلکه [[انسانی]] [[الهی]] و [[حق]] [[طلب]] بود که هیچ چیزی را جایگزین [[خدا]] و رسولش نمیکرد<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹۸ و ۱۹۷.</ref>. | ||
سخن در مورد [[عدالت علی]]{{ع}} و نمونههای عینی آن، بسیار است که در بخشهای بعدی و در [[سیره حکومتی]] آن حضرت نیز به آنها اشاره خواهیم کرد و در اینجا به یک مورد مهم و اساسی در [[زندگی]] او اشاره میکنیم که برای نخستین بار در [[تاریخ اسلام]] و در [[حکومت]] وی پدید آمد و آن تأسیس «[[بیت]] القصص» یا به تعبیر امروزین «صندوق [[شکایات]]» بود که حضرت آن را جهت [[رسیدگی به مشکلات]] مردم و برای [[آگاهی]] از [[تظلمات]] [[جامعه]] و [[گسترش عدالت]] پی افکند تا اگر فردی نخواست یا نتوانست به صورت شفاهی، [[مشکلات]] و تظلمات خویش را بیان کند، آن را بنویسد و در آن صندوق بیندازد تا بدین وسیله، به [[گوش]] [[مسئولان]] و [[فرمانداران]] برسد و در اسرع وقت، به شکایتهای آنها رسیدگی شود. [[نیازمندان]] نیز برای اینکه شرمسار نشوند، نیازهای خود را مینوشتند و در بیتالقصص میانداختند<ref>ابوهلال، الاوائل، ص۱۴۲؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۱، ص۲۰۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۸۷؛ قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱، ص۴۴.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص | سخن در مورد [[عدالت علی]]{{ع}} و نمونههای عینی آن، بسیار است که در بخشهای بعدی و در [[سیره حکومتی]] آن حضرت نیز به آنها اشاره خواهیم کرد و در اینجا به یک مورد مهم و اساسی در [[زندگی]] او اشاره میکنیم که برای نخستین بار در [[تاریخ اسلام]] و در [[حکومت]] وی پدید آمد و آن تأسیس «[[بیت]] القصص» یا به تعبیر امروزین «صندوق [[شکایات]]» بود که حضرت آن را جهت [[رسیدگی به مشکلات]] مردم و برای [[آگاهی]] از [[تظلمات]] [[جامعه]] و [[گسترش عدالت]] پی افکند تا اگر فردی نخواست یا نتوانست به صورت شفاهی، [[مشکلات]] و تظلمات خویش را بیان کند، آن را بنویسد و در آن صندوق بیندازد تا بدین وسیله، به [[گوش]] [[مسئولان]] و [[فرمانداران]] برسد و در اسرع وقت، به شکایتهای آنها رسیدگی شود. [[نیازمندان]] نیز برای اینکه شرمسار نشوند، نیازهای خود را مینوشتند و در بیتالقصص میانداختند<ref>ابوهلال، الاوائل، ص۱۴۲؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۱، ص۲۰۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۸۷؛ قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱، ص۴۴.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۳۸.</ref>. | ||
==[[برابری اجتماعی]]== | ==[[برابری اجتماعی]]== | ||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
{{متن حدیث|قَدْ قَرَأْتُ مَا بَيْنَ اللَّوْحَتَيْنِ، فَمَا رَأَيْتُ لِوُلْدِ إِسْمَاعِيلَ عَلى وُلْدِ إِسْحَاقَ{{ع}} فَضْلاً وَ لَا جَنَاحَ بَعُوضَةٍ}}<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴۱؛ ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۷۰.</ref>؛ «من [[قرآن]] را خوانده و در آن خوب نگریستهام؛ ولی ندیدهام که در آن، برای [[فرزندان]] اسماعیل ([[اعراب]]) بر فرزندان [[اسحاق]] (غیر اعراب)، حتی به اندازه بال پشهای برتری باشد». | {{متن حدیث|قَدْ قَرَأْتُ مَا بَيْنَ اللَّوْحَتَيْنِ، فَمَا رَأَيْتُ لِوُلْدِ إِسْمَاعِيلَ عَلى وُلْدِ إِسْحَاقَ{{ع}} فَضْلاً وَ لَا جَنَاحَ بَعُوضَةٍ}}<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴۱؛ ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۷۰.</ref>؛ «من [[قرآن]] را خوانده و در آن خوب نگریستهام؛ ولی ندیدهام که در آن، برای [[فرزندان]] اسماعیل ([[اعراب]]) بر فرزندان [[اسحاق]] (غیر اعراب)، حتی به اندازه بال پشهای برتری باشد». | ||
همچنین [[روایت]] شده است که [[امهانی]]، [[خواهر امام علی]]{{ع}}، نزد آن حضرت آمد و امام بیست درهم از [[بیتالمال]] را به او داد؛ سپس کنیز امهانی که عجم بود، نزد حضرت آمد و به او نیز بیست درهم داد. امهانی برآشفت و به امام گفت: باید به من [[پول]] بیشتری بدهی. امام پاسخ داد: من در قرآن دقت کردم؛ ولی هیچ امتیازی بین فرزندان اسماعیل (اعراب) و فرزندان اسحاق (غیر اعراب) نیافتم<ref>شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۱.</ref>. به این ترتیب، هیچگونه امتیاز طبقاتی در سیره اجتماعی امام علی{{ع}} وجود ندارد و همگان برابرند؛ از این رو وقتی [[مرد]] [[انصاری]] به حضرت [[اعتراض]] میکند که ای [[امیرمؤمنان]]، این برده سیاه را که دیروز [[آزاد]] کردهای، اکنون با من برابر میدانی، حضرت همان پاسخ را میدهد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۶۹.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص | همچنین [[روایت]] شده است که [[امهانی]]، [[خواهر امام علی]]{{ع}}، نزد آن حضرت آمد و امام بیست درهم از [[بیتالمال]] را به او داد؛ سپس کنیز امهانی که عجم بود، نزد حضرت آمد و به او نیز بیست درهم داد. امهانی برآشفت و به امام گفت: باید به من [[پول]] بیشتری بدهی. امام پاسخ داد: من در قرآن دقت کردم؛ ولی هیچ امتیازی بین فرزندان اسماعیل (اعراب) و فرزندان اسحاق (غیر اعراب) نیافتم<ref>شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۱.</ref>. به این ترتیب، هیچگونه امتیاز طبقاتی در سیره اجتماعی امام علی{{ع}} وجود ندارد و همگان برابرند؛ از این رو وقتی [[مرد]] [[انصاری]] به حضرت [[اعتراض]] میکند که ای [[امیرمؤمنان]]، این برده سیاه را که دیروز [[آزاد]] کردهای، اکنون با من برابر میدانی، حضرت همان پاسخ را میدهد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۶۹.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۴۳.</ref>. | ||
===[[برابری]] [[حقوقی]]=== | ===[[برابری]] [[حقوقی]]=== | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۶: | ||
علی بن ابی رافع میگوید: من خزانهدار [[بیتالمال]] و کاتب [[علی بن ابی طالب]] بودم. روزی دختر امام، کسی را نزد من فرستاد و گردنبندی عاریه گرفت تا در [[روز عید قربان]] از آن استفاده کند. وقتی [[امیرمؤمنان]] فهمید، مرا نزد خود خواست و با [[خشم]] و [[ناراحتی]] فرمود: آیا به [[مسلمانان]] [[خیانت]] میکنی؟ مبادا دوباره چنین کاری بکنی که [[مجازات]] خواهی شد. [[سوگند]] میخورم اگر دخترم گردنبند را بدون شرط [[امانت]] و ضمانت گرفته بود، دستش را به [[جرم]] [[دزدی]] قطع میکردم و او نخستین [[زن]] [[هاشمی]] بود که به این جرم دستش قطع میشد. چون این موضوع به گوش دختر علی{{ع}} رسید، به پدر گفت: ای امیرمؤمنان، من دختر شما و پاره تنتان هستم. چه کسی سزاوارتر از من به استفاده از آن گردنبند است؟ امیرمؤمنان، فرمود: دختر علی بن ابی طالب، [[هوای نفس]] تو را از راه حق خارج نسازد! آیا همه [[زنان]] [[مهاجر]] در این [[عید]]، چنین زینتی دارند؟<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۰۸؛ ورام بن ابی فراس، تنبیه الخواطر، ج۲، ص۴ - ۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۵۱.</ref>. | علی بن ابی رافع میگوید: من خزانهدار [[بیتالمال]] و کاتب [[علی بن ابی طالب]] بودم. روزی دختر امام، کسی را نزد من فرستاد و گردنبندی عاریه گرفت تا در [[روز عید قربان]] از آن استفاده کند. وقتی [[امیرمؤمنان]] فهمید، مرا نزد خود خواست و با [[خشم]] و [[ناراحتی]] فرمود: آیا به [[مسلمانان]] [[خیانت]] میکنی؟ مبادا دوباره چنین کاری بکنی که [[مجازات]] خواهی شد. [[سوگند]] میخورم اگر دخترم گردنبند را بدون شرط [[امانت]] و ضمانت گرفته بود، دستش را به [[جرم]] [[دزدی]] قطع میکردم و او نخستین [[زن]] [[هاشمی]] بود که به این جرم دستش قطع میشد. چون این موضوع به گوش دختر علی{{ع}} رسید، به پدر گفت: ای امیرمؤمنان، من دختر شما و پاره تنتان هستم. چه کسی سزاوارتر از من به استفاده از آن گردنبند است؟ امیرمؤمنان، فرمود: دختر علی بن ابی طالب، [[هوای نفس]] تو را از راه حق خارج نسازد! آیا همه [[زنان]] [[مهاجر]] در این [[عید]]، چنین زینتی دارند؟<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۰۸؛ ورام بن ابی فراس، تنبیه الخواطر، ج۲، ص۴ - ۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۵۱.</ref>. | ||
[[حضرت علی]]{{ع}} به این وسیله به همگان و حتی به [[فرزندان]] خود فهماند که هیچ کس حتی آنان حق ندارند برای خویش موقعیت و منزلتی [[برتر]] از دیگران در نظر بگیرند و از [[مقام]] و [[منصب]] پدر خود [[سوء استفاده]] کنند.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص | [[حضرت علی]]{{ع}} به این وسیله به همگان و حتی به [[فرزندان]] خود فهماند که هیچ کس حتی آنان حق ندارند برای خویش موقعیت و منزلتی [[برتر]] از دیگران در نظر بگیرند و از [[مقام]] و [[منصب]] پدر خود [[سوء استفاده]] کنند.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۴۴.</ref>. | ||
===[[برابری]] در [[تقسیم بیتالمال]]=== | ===[[برابری]] در [[تقسیم بیتالمال]]=== | ||
خط ۱۲۰: | خط ۱۲۰: | ||
او به [[عمار یاسر]]، [[عبیدالله بن ابی رافع]] و [[ابوهیثم تیهان]]، [[مأموریت]] داد تا اموالی که در بیتالمال است بین مسلمانان تقسیم کنند و به آنان فرمود: «عادلانه بین آنان تقسیم کنید و کسی را بر دیگری [[برتری]] ندهید». آنان ابتدا مسلمانان حاضر را شمردند؛ سپس موجودی بیتالمال را سنجیدند و معلوم شد که به هر نفر از مسلمانان حاضر، سه دینار میرسد؛ سپس آن را [[توزیع]] کردند. [[طلحه]] و [[زبیر]] که از این تقسیم و از چگونگی آن سخت شگفتزده شده بودند، زبان به [[اعتراض]] گشودند که [[عمر]] با ما چنین [[رفتار]] نمیکرد. آیا این نوع [[تقسیم بیتالمال]]، نظر خود شما است یا دستور رفیقتان [علی]؟ آنها پاسخ دادند: دستور [[امیرمؤمنان]] است طلحه و زبیر نزد علی{{ع}} آمدند و و به شیوه تقسیم بیتالمال اعتراض کردند و حتی چگونگی طبقهبندی و سهمیهبندی دوره عمر را یادآور شدند. حضرت از آنان پرسید: [[رسول خدا]]{{صل}}، در تقسیم بیتالمال به شما چگونه رفتار میکرد و به شمار چقدر میداد؟ آنها [[سکوت]] کردند. حضرت خود پاسخ داد: «آیا [[پیامبر]] بیتالمال را میان مسلمانان به [[مساوات]] تقسیم نمیکرد؟ گفتند: آری. حضرت فرمود: «آیا نزد شما [[سنت پیامبر]] سزاوارتر است [[پیروی]] شود یا [[سنت]] عمر؟ گفتند: [[سنت رسول خدا]]. [پس چون دیدند از این راه نمیتوانند علی{{ع}} را قانع کنند، گفتند:] اما ما دارای سوابق درخشان و خدمات فراوان بوده، در راه [[اسلام]] [[سختیها]] کشیدهایم و و از [[نزدیکان]] هستیم. حضرت از آنها پرسید: سابقه شما در اسلام بیشتر است یا من؟ گفتند: سابقه تو بیشتر است. حضرت فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]! من و کارگری که برایم کار میکند در سهمی که از [[بیتالمال]] میگیریم یکسان هستیم<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۱ و ۱۱۰؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹۱ و ۹۰.</ref>. | او به [[عمار یاسر]]، [[عبیدالله بن ابی رافع]] و [[ابوهیثم تیهان]]، [[مأموریت]] داد تا اموالی که در بیتالمال است بین مسلمانان تقسیم کنند و به آنان فرمود: «عادلانه بین آنان تقسیم کنید و کسی را بر دیگری [[برتری]] ندهید». آنان ابتدا مسلمانان حاضر را شمردند؛ سپس موجودی بیتالمال را سنجیدند و معلوم شد که به هر نفر از مسلمانان حاضر، سه دینار میرسد؛ سپس آن را [[توزیع]] کردند. [[طلحه]] و [[زبیر]] که از این تقسیم و از چگونگی آن سخت شگفتزده شده بودند، زبان به [[اعتراض]] گشودند که [[عمر]] با ما چنین [[رفتار]] نمیکرد. آیا این نوع [[تقسیم بیتالمال]]، نظر خود شما است یا دستور رفیقتان [علی]؟ آنها پاسخ دادند: دستور [[امیرمؤمنان]] است طلحه و زبیر نزد علی{{ع}} آمدند و و به شیوه تقسیم بیتالمال اعتراض کردند و حتی چگونگی طبقهبندی و سهمیهبندی دوره عمر را یادآور شدند. حضرت از آنان پرسید: [[رسول خدا]]{{صل}}، در تقسیم بیتالمال به شما چگونه رفتار میکرد و به شمار چقدر میداد؟ آنها [[سکوت]] کردند. حضرت خود پاسخ داد: «آیا [[پیامبر]] بیتالمال را میان مسلمانان به [[مساوات]] تقسیم نمیکرد؟ گفتند: آری. حضرت فرمود: «آیا نزد شما [[سنت پیامبر]] سزاوارتر است [[پیروی]] شود یا [[سنت]] عمر؟ گفتند: [[سنت رسول خدا]]. [پس چون دیدند از این راه نمیتوانند علی{{ع}} را قانع کنند، گفتند:] اما ما دارای سوابق درخشان و خدمات فراوان بوده، در راه [[اسلام]] [[سختیها]] کشیدهایم و و از [[نزدیکان]] هستیم. حضرت از آنها پرسید: سابقه شما در اسلام بیشتر است یا من؟ گفتند: سابقه تو بیشتر است. حضرت فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]! من و کارگری که برایم کار میکند در سهمی که از [[بیتالمال]] میگیریم یکسان هستیم<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۱ و ۱۱۰؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹۱ و ۹۰.</ref>. | ||
[[امام]] در خطبهای دیگر، همگان را از موضع و عملکرد خویش درباره [[تقسیم اموال]] بیتالمال، [[آگاه]] ساخت و فرمود: تمام دفاتر [[حقوق]] و [[عطایا]] را که [[عمر]] رایج کرده و بر ملاکها و معیارهای طبقاتی [[استوار]] شده بود، از میان خواهم برد<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۶۱ و ۶۰.</ref>. | [[امام]] در خطبهای دیگر، همگان را از موضع و عملکرد خویش درباره [[تقسیم اموال]] بیتالمال، [[آگاه]] ساخت و فرمود: تمام دفاتر [[حقوق]] و [[عطایا]] را که [[عمر]] رایج کرده و بر ملاکها و معیارهای طبقاتی [[استوار]] شده بود، از میان خواهم برد<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۶۱ و ۶۰.</ref>. | ||
در پاسخ [[اعتراض]] [[طلحه]] و [[زبیر]] درباره چگونگی [[تقسیم مساوی]] بیتالمال فرمود: آنچه به من [[تذکر]] دادهاید، در این که چرا میان شما و سایر [[مسلمانان]]، به [[تساوی]] [[رفتار]] کردهام؛ این حکمی نبوده که به [[رأی]] خود صادر کرده و طبق خواسته دلم انجام داده باشم؛ بلکه شما و من میدانیم این همان دستورالعملی است که [[پیامبر]] آورده و بر اساس آن عمل کرده است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص | در پاسخ [[اعتراض]] [[طلحه]] و [[زبیر]] درباره چگونگی [[تقسیم مساوی]] بیتالمال فرمود: آنچه به من [[تذکر]] دادهاید، در این که چرا میان شما و سایر [[مسلمانان]]، به [[تساوی]] [[رفتار]] کردهام؛ این حکمی نبوده که به [[رأی]] خود صادر کرده و طبق خواسته دلم انجام داده باشم؛ بلکه شما و من میدانیم این همان دستورالعملی است که [[پیامبر]] آورده و بر اساس آن عمل کرده است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۴۷.</ref>. | ||
===[[برابری در برابر قانون]] و [[قضا]]=== | ===[[برابری در برابر قانون]] و [[قضا]]=== | ||
خط ۱۲۷: | خط ۱۲۷: | ||
روزی فردی [[یهودی]]، بر ضد علی{{ع}} [[اقامه دعوا]] کرد و کار به [[محکمه]] کشید و [[عمر بن خطاب]]، [[علی بن ابی طالب]] را برای [[اقامه دلیل]] به محکمه [[دعوت]] کرد و در آنجا علی{{ع}} را با [[کنیه]] [[ابوالحسن]] خواند. حضرت از این طرز بیان و خطاب رنگش متغیر شد. پس از پایان محکمه، [[خلیفه]] به علی گفت: گویا از اینکه با یک یهودی در محکمه حاضر شدی تا اقامه دلیل کنی، ناراحت شدی. حضرت فرمود: {{متن حدیث|كلا إنما سائني إنك كنيتني و لم تساو بيني و بين خصمي! و المسلم و اليهودي أمام الحق سواء}}<ref>شریف قرشی، باقر، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۲۱۰.</ref>؛ «هرگز، [[ناراحتی]] من از این جهت بود که مرا با کنیه یادکردی [و مرا بر او ترجیح دادی] و میان من و مدعی [[مساوات]] را رعایت نکردی؛ حال آنکه در پیشگاه [[حق]] و [[عدالت]]، و از نظر [[قانون]]، [[مسلمان]] و یهودی یکسانند. | روزی فردی [[یهودی]]، بر ضد علی{{ع}} [[اقامه دعوا]] کرد و کار به [[محکمه]] کشید و [[عمر بن خطاب]]، [[علی بن ابی طالب]] را برای [[اقامه دلیل]] به محکمه [[دعوت]] کرد و در آنجا علی{{ع}} را با [[کنیه]] [[ابوالحسن]] خواند. حضرت از این طرز بیان و خطاب رنگش متغیر شد. پس از پایان محکمه، [[خلیفه]] به علی گفت: گویا از اینکه با یک یهودی در محکمه حاضر شدی تا اقامه دلیل کنی، ناراحت شدی. حضرت فرمود: {{متن حدیث|كلا إنما سائني إنك كنيتني و لم تساو بيني و بين خصمي! و المسلم و اليهودي أمام الحق سواء}}<ref>شریف قرشی، باقر، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۲۱۰.</ref>؛ «هرگز، [[ناراحتی]] من از این جهت بود که مرا با کنیه یادکردی [و مرا بر او ترجیح دادی] و میان من و مدعی [[مساوات]] را رعایت نکردی؛ حال آنکه در پیشگاه [[حق]] و [[عدالت]]، و از نظر [[قانون]]، [[مسلمان]] و یهودی یکسانند. | ||
روزی [[زره]] حضرت گم شد، و به گفته [[شعبی]]، حضرت زره خویش را در دست مردی [[نصرانی]] دید. او را برای اقامه دعوا نزد [[شریح قاضی]] برد. وقتی به محکمه رسیدند، [[شریح]] قصد داشت به [[احترام]] حضرت از جای برخیزد؛ اما [[امام]] به او اشاره کرد که در جای خود بنشین و خود در کنار شریح نشست و به شریح گفت: ای شریح، اگر طرف دعوای من مسلمان بود، حتماً در کنار او مینشستم؛ اما وی نصرانی است و از [[پیامبر]] شنیدم که هرگاه شما و نصرانی در یک مسیر قرار گرفتید، به صورتی که به آنان [[ستم]] نشود، بر آنها سخت بگیرید و کوچکشان بشمارید؛ همان طور که [[خداوند]] آنان را کوچک شمرده است؛ پس فرمود: این زره من است که نه آن را فروختهام و نه به کسی بخشیدهام. شریح به نصرانی گفت: [[امیر مؤمنان]] چه میگوید؟ نصرانی گفت: این زره از آن خود من است؛ ولی [[امیرمؤمنان]] را نیز [[دروغگو]] نمیدانم. شریح به علی{{ع}} گفت: ای [[امیرمؤمنان]]، آیا برای ادعای خویش دلیل و شاهدی داری؟ حضرت فرمود: نه. پس [[شریح]] به نفع [[نصرانی]] [[حکم]] کرد. پس از پایان [[داوری]]، نصرانی و علی{{ع}} از [[محکمه]] بیرون آمدند و نصرانی به آهستگی اندکی از محکمه دور شد؛ ولی بازگشت و گفت: من [[شهادت]] میدهم که این نوع داوری، از [[احکام]] [[پیامبران]] است که امیرمؤمنان همراه من نزد [[قاضی]] در محکمه حاضر شود و قاضی بر ضد او حکم صادر کند؛ پس [[شهادتین]] را بر زبان جاری کرد و [[مسلمان]] شد و گفت: ای امیرمؤمنان، به [[خدا]] [[سوگند]]! این [[زره]] از آن تو است و من آن را هنگامی که وقتی به [[جنگ صفین]] میرفتی و از روی شترت به [[زمین]] افتاد، برداشتم. حضرت به او فرمود: چون مسلمان شدی، زره را به تو بخشیدم<ref>ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۱۲۵ و ۱۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۸۷؛ وکیع، محمد بن خلف، اخبار القضاة، ج۲، ص۲۰۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۵؛ سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۷.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص | روزی [[زره]] حضرت گم شد، و به گفته [[شعبی]]، حضرت زره خویش را در دست مردی [[نصرانی]] دید. او را برای اقامه دعوا نزد [[شریح قاضی]] برد. وقتی به محکمه رسیدند، [[شریح]] قصد داشت به [[احترام]] حضرت از جای برخیزد؛ اما [[امام]] به او اشاره کرد که در جای خود بنشین و خود در کنار شریح نشست و به شریح گفت: ای شریح، اگر طرف دعوای من مسلمان بود، حتماً در کنار او مینشستم؛ اما وی نصرانی است و از [[پیامبر]] شنیدم که هرگاه شما و نصرانی در یک مسیر قرار گرفتید، به صورتی که به آنان [[ستم]] نشود، بر آنها سخت بگیرید و کوچکشان بشمارید؛ همان طور که [[خداوند]] آنان را کوچک شمرده است؛ پس فرمود: این زره من است که نه آن را فروختهام و نه به کسی بخشیدهام. شریح به نصرانی گفت: [[امیر مؤمنان]] چه میگوید؟ نصرانی گفت: این زره از آن خود من است؛ ولی [[امیرمؤمنان]] را نیز [[دروغگو]] نمیدانم. شریح به علی{{ع}} گفت: ای [[امیرمؤمنان]]، آیا برای ادعای خویش دلیل و شاهدی داری؟ حضرت فرمود: نه. پس [[شریح]] به نفع [[نصرانی]] [[حکم]] کرد. پس از پایان [[داوری]]، نصرانی و علی{{ع}} از [[محکمه]] بیرون آمدند و نصرانی به آهستگی اندکی از محکمه دور شد؛ ولی بازگشت و گفت: من [[شهادت]] میدهم که این نوع داوری، از [[احکام]] [[پیامبران]] است که امیرمؤمنان همراه من نزد [[قاضی]] در محکمه حاضر شود و قاضی بر ضد او حکم صادر کند؛ پس [[شهادتین]] را بر زبان جاری کرد و [[مسلمان]] شد و گفت: ای امیرمؤمنان، به [[خدا]] [[سوگند]]! این [[زره]] از آن تو است و من آن را هنگامی که وقتی به [[جنگ صفین]] میرفتی و از روی شترت به [[زمین]] افتاد، برداشتم. حضرت به او فرمود: چون مسلمان شدی، زره را به تو بخشیدم<ref>ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۱۲۵ و ۱۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۸۷؛ وکیع، محمد بن خلف، اخبار القضاة، ج۲، ص۲۰۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۵؛ سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۷.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۵۰.</ref>. | ||
==[[مشورت]] در [[امور اجتماعی]]== | ==[[مشورت]] در [[امور اجتماعی]]== | ||
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۶: | ||
بیگمان شما کسانی هستید که نظرتان [[محترم]]، خردتان ارجمند، سخنتان [[حق]] و [[کردار]] و رفتارتان [[نیکو]] است. اکنون آهنگ آن داریم که به سوی [[دشمن]] خود و شما رهسپار شویم؛ پس [[رأی]] خویش را در این باره بیان و اعلام کنید<ref>منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۹۲.</ref>. | بیگمان شما کسانی هستید که نظرتان [[محترم]]، خردتان ارجمند، سخنتان [[حق]] و [[کردار]] و رفتارتان [[نیکو]] است. اکنون آهنگ آن داریم که به سوی [[دشمن]] خود و شما رهسپار شویم؛ پس [[رأی]] خویش را در این باره بیان و اعلام کنید<ref>منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۹۲.</ref>. | ||
[[امام]] نه تنها به مشاوره و تبادل نظر با دیگران [[فرمان]] داده و عمل کرده، بلکه ویژگیها و مشخصههای افراد مورد مشاوره را نیز بیان داشته است. او افراد [[خردمند]]، [[با تدبیر]]، [[امین]]، [[راستگو]]، [[متدین]] و [[خداترس]]، متخصص، و کاردان در آن امور را [[مشاوران]] مناسب و شایسته معرفی میکند: {{متن حدیث|شَاوِرْ فِي حَدِيثِكَ الَّذِينَ يَخَافُونَ اللَّهَ}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۸.</ref>؛ «در تبادل نظر، با افرادی [[مشورت]] کن که خداترس باشند». در جایی دیگر میفرماید: | [[امام]] نه تنها به مشاوره و تبادل نظر با دیگران [[فرمان]] داده و عمل کرده، بلکه ویژگیها و مشخصههای افراد مورد مشاوره را نیز بیان داشته است. او افراد [[خردمند]]، [[با تدبیر]]، [[امین]]، [[راستگو]]، [[متدین]] و [[خداترس]]، متخصص، و کاردان در آن امور را [[مشاوران]] مناسب و شایسته معرفی میکند: {{متن حدیث|شَاوِرْ فِي حَدِيثِكَ الَّذِينَ يَخَافُونَ اللَّهَ}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۸.</ref>؛ «در تبادل نظر، با افرادی [[مشورت]] کن که خداترس باشند». در جایی دیگر میفرماید: | ||
نخست آنکه، طرف [[شور]] تو [[عاقل]] باشد. دوم آنکه آزادمرد متدین باشد و سوم آنکه [[دوستی]] [[دلسوز]] به شمار آید و چهارم اینکه اگر موضوعی مهم و پنهانی را با او در میان گذاشتی، همچون خود تو از آن [[آگاه]] باشد<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۴۲۶.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص | نخست آنکه، طرف [[شور]] تو [[عاقل]] باشد. دوم آنکه آزادمرد متدین باشد و سوم آنکه [[دوستی]] [[دلسوز]] به شمار آید و چهارم اینکه اگر موضوعی مهم و پنهانی را با او در میان گذاشتی، همچون خود تو از آن [[آگاه]] باشد<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۴۲۶.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۵۱.</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |