|
|
خط ۸۰: |
خط ۸۰: |
| === [[رفع اختلاف مردم]] === | | === [[رفع اختلاف مردم]] === |
| یکی از [[شئون]] اصلی [[حکومتها]]، رفع اختلافهاست و برای الزامآور بودن [[حکم]] [[قاضی]] نیز باید راهکارهای عملی اتخاذ شود. نگاه [[قرآن کریم]] به [[نبوت]] اینچنین است: {{متن قرآن|وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ}}<ref> سوره بقره، آیه۲۱۳.</ref>. [[آیه]] دیگری [[مردم]] را برای [[رفع اختلاف]] به [[انبیا]] و [[دین]] [[رجوع]] داده: {{متن قرآن|فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}}<ref>سوره نساء، آیه۵۹.</ref>. در ادامه ین [[آیه]]، اینرا [[شرط ایمان]] میانگارد: {{متن قرآن|إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ...}}. [[آیات]] فوق، نظر سکولاریستها را رد میکند که برای [[حفظ]] [[قداست]] و اعتبار [[دین]]، [[دین]] نباید وارد صحنه [[سیاست]] و [[حکومت]] گردد. اما باید گفت این امر نهتنها دون [[شأن]] [[الهی]] [[انبیا]] نیست، بلکه بهعنوان [[غایت]] انزال [[کتب آسمانی]] توصیف شده است. مثلاً [[امام رضا]] {{ع}}، [[تعلیم]] [[منافع]] و مضرات بعضی از اشیای [[طبیعت]] را یکی از ضروریات وجود [[رسول]] بیان میکند<ref>بحار الانوار، ج۱۱، ص ۴۰.</ref>. [[علامه طباطبائی]] در تعریف [[نبی]] مینویسد: {{عربی|"النبی هو الذی یتبین الناس صلاح معاشهم و معادهم"}}. بله! وضع [[قانون]] و [[حکومت]]، به منظور نیل [[انسان]] به [[قرب الهی]] که [[شریعت]]، نقش مقدمه موصله را ایفا میکند. [[امام خمینی]]: "تمام چیزهایی که [[انبیا]] آوردند، مقصود بالذات نبوده است، [[تشکیل حکومت]] مقصود بالذات نیست. لکن محل اختلاف، در منشأ [[مشروعیت حکومت]] است که عدهای آن را آرای عمومی میداند حتی [[حکومت]] [[پیامبر خاتم|پیامبر گرامی اسلام]] را". سکولاریستها [[اصرار]] دارند با [[تمسک]] به تعریف اصطلاحی [[نبوت]]، [[حکومت]] را خارج از ماهیت آن نشان دهند، چراکه [[ماهیت نبوت]]، همان [[ابلاغ]] [[پیام الهی]] است اما باید گفت ادعا این است که [[حکومت]] و [[اجرای عدالت]] یکی از [[اهداف]] [[پیامبر]] است و اگر [[اکثریت]] [[پیامبران]] به [[تشکیل حکومت دینی]]، موفق نشدهاند عمده [[دلیل]] آن، عدم زمینه لازم بوده است<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[دین و نبوت (کتاب)|دین و نبوت]]، ص ۲۷۵-۲۷۷.</ref>. | | یکی از [[شئون]] اصلی [[حکومتها]]، رفع اختلافهاست و برای الزامآور بودن [[حکم]] [[قاضی]] نیز باید راهکارهای عملی اتخاذ شود. نگاه [[قرآن کریم]] به [[نبوت]] اینچنین است: {{متن قرآن|وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ}}<ref> سوره بقره، آیه۲۱۳.</ref>. [[آیه]] دیگری [[مردم]] را برای [[رفع اختلاف]] به [[انبیا]] و [[دین]] [[رجوع]] داده: {{متن قرآن|فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}}<ref>سوره نساء، آیه۵۹.</ref>. در ادامه ین [[آیه]]، اینرا [[شرط ایمان]] میانگارد: {{متن قرآن|إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ...}}. [[آیات]] فوق، نظر سکولاریستها را رد میکند که برای [[حفظ]] [[قداست]] و اعتبار [[دین]]، [[دین]] نباید وارد صحنه [[سیاست]] و [[حکومت]] گردد. اما باید گفت این امر نهتنها دون [[شأن]] [[الهی]] [[انبیا]] نیست، بلکه بهعنوان [[غایت]] انزال [[کتب آسمانی]] توصیف شده است. مثلاً [[امام رضا]] {{ع}}، [[تعلیم]] [[منافع]] و مضرات بعضی از اشیای [[طبیعت]] را یکی از ضروریات وجود [[رسول]] بیان میکند<ref>بحار الانوار، ج۱۱، ص ۴۰.</ref>. [[علامه طباطبائی]] در تعریف [[نبی]] مینویسد: {{عربی|"النبی هو الذی یتبین الناس صلاح معاشهم و معادهم"}}. بله! وضع [[قانون]] و [[حکومت]]، به منظور نیل [[انسان]] به [[قرب الهی]] که [[شریعت]]، نقش مقدمه موصله را ایفا میکند. [[امام خمینی]]: "تمام چیزهایی که [[انبیا]] آوردند، مقصود بالذات نبوده است، [[تشکیل حکومت]] مقصود بالذات نیست. لکن محل اختلاف، در منشأ [[مشروعیت حکومت]] است که عدهای آن را آرای عمومی میداند حتی [[حکومت]] [[پیامبر خاتم|پیامبر گرامی اسلام]] را". سکولاریستها [[اصرار]] دارند با [[تمسک]] به تعریف اصطلاحی [[نبوت]]، [[حکومت]] را خارج از ماهیت آن نشان دهند، چراکه [[ماهیت نبوت]]، همان [[ابلاغ]] [[پیام الهی]] است اما باید گفت ادعا این است که [[حکومت]] و [[اجرای عدالت]] یکی از [[اهداف]] [[پیامبر]] است و اگر [[اکثریت]] [[پیامبران]] به [[تشکیل حکومت دینی]]، موفق نشدهاند عمده [[دلیل]] آن، عدم زمینه لازم بوده است<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[دین و نبوت (کتاب)|دین و نبوت]]، ص ۲۷۵-۲۷۷.</ref>. |
|
| |
| ==فلسفه بعثت==
| |
| [[متکلمان]]، [[فیلسوفان]] و دیگر اندیشهمندان [[مسلمان]]، از راههایی گوناگون به تبیین [[اهداف بعثت]] پرداختهاند<ref>برای نمونه، ر.ک: ابن سینا، الشفاء (قسم الالهیات)، ص۴۴۲ - ۴۴۱؛ علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۴۸ - ۳۴۶؛ لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر، مراد، ص۲۵۶ - ۲۵۱، سبزواری، ملا، هادی اسرار الحکم، ج۱ و ۲ ص۳۷۹ - ۳۷۵؛ سبحانی، جعفر الالهیات، ج۳، ص۵۸ - ۲۲.</ref>. برخی از آنان با پای فشاری بر موضوعات [[اخروی]] و [[رستگاری]] [[ابدی]] از [[برنامهریزی]] [[دین]] برای [[دنیا]] [[غفلت]] ورزیده و گروهی دیگر [[برهان]] اصلی [[نبوت]] را بر نیاز [[بشر]] به [[زندگی اجتماعی]] [[استوار]] ساخته و [[زندگی]] جاوید پس از [[مرگ]] را نادیده گرفتهاند<ref>برای نقد و بررسی این دیدگاه ر.ک: فرامرز قراملکی، احد، مبانی کلامی جهتگیری دعوت انبیاء ص۱۰۴ - ۲۵.</ref>. در این میان، کم نبودهاند اندیشهمندانی که با بهرهگیری از [[آیات]] و [[روایات]]، دنیا و [[آخرت]] را درهم تنیده انگاشته و قلمرو نبوت را تنها به یکی از آن دو منحصر نساختهاند. [[اندیشه]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیز ما را به همین دیدگاه میانه راه مینماید و دنیا و آخرت را کنار هم مینشاند. با این همه، از آنجا که زندگی این جهانی، مقدمهای برای [[زندگی اخروی]] است، [[پیامبران]] بیش از هر چیز بر نمایاندن [[راه رستگاری]] [[جاودانی]] پای فشردهاند؛ هرچند برنامهریزی برای دنیای [[آدمیان]] را نیز نادیده نگرفتهاند<ref>بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی در این باره میفرماید: «آنچه که انبیا برای او مبعوث شده بودند و تمام کارهای دیگر مقدمه او است، بسط توحید و شناخت مردم از عالم است... تشکیل حکومت مقصود به ذات نیست برای انبیا. دعوتها هر چه میشود، مقدمه است برای این که انسان را بیدار کنند». (صحیفه نور، ج۱۹، ص۲۸۵ - ۲۸۴)؛ همچنین در این باره، ر.ک: رازی، فخرالدین، المطالب العالیة من العلم الالهی، ج۸، ص۱۱۵؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۷، ص۳۷۴.</ref>.
| |
|
| |
| ===نمایاندن راه رستگاری===
| |
| [[آدمی]] به گونهای [[فطری]] در پی [[سعادت]] خویش است و چرخ زندگیاش به گرد محور [[کمالخواهی]] میگردد. از سوی دیگر، ابزاری که برای [[شناخت]] در [[اختیار]] او قرار گرفته است، در پیریزی برنامهای همه جانبه برای [[زندگی]] این جهانی نیز ناکارآمد است، تا چه رسد به اینکه بتواند زندگی آن جهانی او را باز نماید. از این رو، توجه به [[حکمت الهی]] ما را به منبعی دیگر از [[معرفت]] رهنمون میگردد که [[منابع دینی]] آن را با نام «[[وحی]]» یاد کردهاند<ref>برای آشنایی با پیش نیازهای این برهان، ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، راهنماشناسی، ص۳۸ - ۲۷.</ref>. [[پیامبران الهی]] با برخورداری از این [[موهبت]] ویژه، [[هدایت]] [[آدمیان]] را به عهده گرفتند. [[پیشوایان معصوم]]، این [[برهان]] را با بیانهای گوناگون پرورانده و [[خردمندان]] و [[حقجویان]] را وامدار خویش ساختهاند<ref>برای نمونه، دو بیان گویا از امام صادق{{ع}} و امام عصر{{ع}} به ترتیب در این دو منبع آمده است: صدوق، التوحید، ص۲۵۰ - ۲۴۹؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۲۷۴ - ۲۷۳.</ref>؛ چنان که [[امام رضا]]{{ع}} در این باره میفرماید:
| |
| از آنجا که در [[آفرینش]] [[مردمان]] و نیروها [و استعدادها]ی آنان، آنچه به گونه کامل به مصالحشان رساند، وجود نداشت و [[آفریدگار]] [[برتر]] از آن بود که [به چشم ظاهر] دیده شود [و [[ارتباط مستقیم]] با وی برقرار گردد]... چارهای جز این نبود که فرستادهای [[معصوم]] میان او و آدمیان [[میانجیگری]] کند و [[امر و نهی]] [[الهی]] را به ایشان رساند<ref>بحار الانوار، ج۱۱، ص۴۰.</ref>.
| |
| [[امام علی]]{{ع}} نیز در بیان فلسفه بعثت بر این نکته پای میفشارد که بیوجود [[پیامبران]]، [[مردم]] از [[سود]] و [[زیان]] خود [[آگاه]] نمیشدند و [[حق بندگی]] را به جای نمیآوردند. پیامبران با آوردن [[شریعت]] و آگاه ساختن مردمان از امر و نهی [[خداوند]]، [[راه رستگاری]] و خوشبختی را آنان نشان دادند و با اشاره به [[پاداش]] و [[عقوبت]] [[اخروی]]، راه رسیدن به این مقصود را هموار ساختند:
| |
| چون خداوند - تبارک و تعالی - آدمیان را بیافرید، از آنان [[رفتار]] [[پسندیده]] و [[خلق و خوی]] [[شایسته]] میخواست و میدانست که این مقصود، جز با شناساندن [[سود]] و زیانشان برآورده نمیگردد و این [[شناخت]] تنها از راه [[امر و نهی]] تحقق میپذیرد و امر و نهی با [[وعده]] [به [[بهشت]]] و [[ترساندن]] [از [[دوزخ]]] کامل میگردد<ref>محمودی، محمد باقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۳، ص١٠١.</ref>.
| |
|
| |
| [[قرآن کریم]] با اشاره به این [[دلیل عقلی]]، باز شدن راه [[وحی]] را موجب بسته شدن راه [[عذر]] [[مردمان]] میداند و بر این [[حقیقت]] پای میفشارد که اگر [[پیامبران الهی]] نبودند، [[توده]] [[مردم]] میتوانستند نارسایی [[حس]] و [[عقل]] را سبب [[گمراهی]] خود بخوانند و برای [[بیایمانی]] خویش دلیلی روشن فراهم آورند: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ}}<ref>«پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>. [[امیر مؤمنان]] نیز - که [[همتای قرآن]] و سرآمد [[مفسران]] وحی است - با اشاره به اینکه هیچگاه [[زمین]] خالی از [[حجت]] نخواهد بود<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ ج۸، ص۳۶؛ نهج البلاغه تصحیح صبحی صالح و ترجمه شهیدی، حکمت ۱۴۷، ص۳۸۸.</ref>، بارها بر این حقیقت که با آمدن [[پیامبران]] جایی برای [[بهانهجویی]] مردمان باقی نمیماند، تأکید میورزد:
| |
| و [[پیامبر]] خویش را روزگاری میان شما [[زندگی]] داد و... به زبان او به شما خبر داد که چه را میپسندد و چه او را خوش نیاید، از چه باز میدارد و کردن چکار را فرماید؛ چندان که راه عذر را بر شما ببست، و حجتی گرفت که از آن نتوانید رست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۶، ص۶۸؛ و ر.ک: خطبه ۹۱، ص۸۲؛ خطبه ۱۴۴، ص۱۳۹.</ref>.
| |
| به بیانی دیگر، غرض از [[آفرینش انسان]] چیزی جز [[پرستش]] [[خدای یگانه]] نیست<ref>البته پرستش هدف نهایی نیست و خود به منظور رسیدن به قرب الهی است. (ر.ک: مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص۵۹).</ref>: {{متن قرآن|وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ}}<ref>«و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.</ref>. اما مردمی که از آموزههای [[پیامبران]] بهره نبردهاند، از این [[هدف]] روی میگردانند و در برابر [[خدایان دروغین]] سر به [[سجده]] میسایند؛ به فرموده [[امیرمؤمنان]]:
| |
|
| |
| {{متن حدیث|أرسله... إلی أهل جاهلیة جهلاء، جاهلین لما خلقوا له، یعبدون الأصنام}}<ref>محمودی، محمد باقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۳، ص۱۰.</ref>؛ «[[پیامبر]] را به سوی [[مردمان]] [[نادانی]] فرستاد که مقصود از [[آفرینش]] را نمیدانستند و [[بتها]] را میپرستیدند». از این رو، [[انسانها]] را به خود [[وانهادن]]، به معنای نادیده گرفتن [[هدف آفرینش]] است و با [[حکمت خداوندی]]، سازگاری ندارد.
| |
| کوتاه سخن آنکه، [[خدای حکیم]] را نشاید که [[مردم]] را به خود واگذارد و [[سود]] و زیانشان را به آنان ننماید، بنابراین، با توجه به کاستیهای [[معارف]]، بشری، میان [[حکمت خداوند]] و [[بعثت پیامبران]]، رابطهای تنگاتنگ برقرار است و جدایی ناپذیری آن دو از یکدیگر حتی میتواند دلیلی برای [[اثبات]] [[توحید]] باشد؛ زیرا اگر خدای دیگری میبود، او نیز از [[فرستادن پیامبران]] دست فرو نمیگذارد<ref>علامه طباطبایی اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی مرتضی مطهری، ج۵، ص۱۲۰ - ۱۱۸.</ref>: {{متن حدیث|لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۳۱، ص۳۰۰.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[بعثت و نبوت (مقاله)| مقاله «بعثت و نبوت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۱۱.</ref>.
| |
|
| |
| ===غفلتزدایی و [[بیدارگری]]===
| |
| در [[خطبه]] آغازین [[نهج البلاغه]]، درباره [[انگیزه بعثت پیامبران]] چنین آمده است:
| |
| {{متن حدیث|فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱، ص۶. </ref>.
| |
| پس رسولانش را در میانشان گمارد، و پیمبرانش را پیاپی فرستاد، تا از آنان بخواهند [[حق]] [[میثاق]] [[فطرت]] را بگزارند، و نعمتی را که فراموششان شده به یادشان آرند و با رساندن [[حکم خدا]]، جای عذری برایشان نگذارند و گنجینههای [[خرد]] را بر ایشان بگشایند و آیتهای به اندازه را بر آنان بنمایند.
| |
|
| |
| [[پیامبران الهی]] در کنار معارفی که به [[آدمیان]] میآموزند، در پارهای از امور، همچون [[خداشناسی]]، تنها آنان را به فطرت و خردشان فرا میخوانند و جز یادآوری، کاری دیگر نمیکنند. از این رو، [[قرآن کریم]]، [[انبیا]] را گاه «[[معلم]]» میداند و گاه «مُذَکر» میخواند. چنانکه یادآور شدیم، [[هدف]] نهایی و بنیادین [[پیامبران]] آن است که [[آدمی]] را از [[بندگی]] [[شیطان]] برهانند و به [[پرستش خدا]] بکشانند {{متن حدیث|لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۴۷، ص۱۴۲.</ref>. [[سرسپردگی]] در برابر انسانهای دیگر، [[پیروی]] از [[خواهشهای نفسانی]] و [[کرنش]] در برابر بتهای سنگی و چوبی، همگی گونهای از [[پرستش]] شیطانند و مایه [[تباهی]] [[انسان]]. هدف اصلی پیامبران این است که انسان را به [[پاسخگویی]] به ندای [[عقل]] و [[فطرت]] فرا خوانند<ref>برخی از دانشمندان بر آنند که فطرت ندایی از خود ندارد و آدمی را به هیچ سو نمیخواند؛ بلکه مانند صفحه سفیدی است که هر نقشی را میپذیرد، و چه نیکوتر که رنگ خدایی گیرد. (ر.ک: مغنیه، محمد جواد، فی ظلال نهج البلاغه، ج۱، ص۵۹ - ۵۸) ناگفته پیدا است که این تفسیر با چگونگی کاربرد این واژه در آیات و روایات، به ویژه تعبیر {{متن حدیث|لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ}} سازگاری ندارد؛ زیرا بر اساس این برداشت، نمیتوان از پیمان فطری و وفاکردن به آن پیمان سخن گفت.</ref> و از او بخواهند که [[پیمان]] فراموش شده [[الهی]] را به یاد آورد؛ همان پیمانی که قرآن کریم چنین از آن سخن میگوید:
| |
| {{متن قرآن|أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ}}<ref>«ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟» سوره یس، آیه ۶۰.</ref>.
| |
| [[امیرمؤمنان]]{{ع}}، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را طبیبی میداند که به درمان [[بیماری]] [[غفلت]] میپردازد: «با داروی خود دلهایی را جوید که در غفلتند»<ref>نهج البلاغه، خطبه، ۱۰۸، ص۱۰۱. نیز، ر.ک: محمودی، محمد باقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۳، ص۱۶۴.</ref> در [[خطبه]] آغازین [[نهج البلاغه]] نیز پس از بیان این نکته که بیشتر [[مردم]] پیمان خود را با [[خدا]] گسستند و از [[شناخت]] او بازماندند و دست از [[پرستش]] و [[بندگی]] کشیدند، بر این [[حقیقت]] تأکید میرود که [[پیامبران]] آمدهاند نیاز درونی [[انسان]] انگشت بگذارند و پردههای [[غفلت]] را از برابر دیدگان [[عقل]] و فطرتش بزدایند. بدینسان، [[طینت]] [[آدمی]] را با [[معرفت خدا]] و [[گرایش]] به او سرشتهاند و توجه به [[نعمتهای الهی]] نیز او را به سوی [[پروردگار]] میخواند و عقل و [[خرد]] نیز به چیزی جز این [[فرمان]] نمیراند. این سه نکته را در سه بخش از این [[خطبه]] پی میگیریم.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[بعثت و نبوت (مقاله)| مقاله «بعثت و نبوت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۱۴.</ref>.
| |
|
| |
| ====[[بازخواست پیمان فطری]]====
| |
| «[[فطرت]]» در لغت به معنای [[آفرینش]] است<ref>برای آشنایی با معنای دقیق این واژه و تفاوت آن با «طبیعت» و «غریزه» ر.ک: مطهری، مرتضی، فطرت، ص۱۸-۳۴.</ref> و آنچه از آغاز در [[سرشت انسان]] نهاده شده، آدمی با آن زاده میشود، «امر [[فطری]]» نام میگیرد. [[قرآن کریم]]، [[دین]] را یکی از [[فطریات]] انسان میداند و [[مردمان]] را به [[پاسخگویی]] به این نیاز درونی میخواند.
| |
| {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>.
| |
| [[امام علی]]{{ع}} در [[حدیث]] پرآوازۀ {{متن حدیث|مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ}}<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰ ص۲۹۲؛ آمدی، عبدالواحد غرر الحکم شرح خوانساری، ح۷۹۴۶. این حدیث از پیامبر اکرم{{صل}} نیز نقل شده است. ر.ک: عوالی اللآلی، ج۴، ص۱۰۲.</ref>، [[خداشناسی]] را با [[خودشناسی]] پیوند میزند و فرزند گرامیاش، [[امام حسین]]{{ع}} همین حقیقت را چنین با [[خدا]] [[نجوا]] میکند:
| |
| جلوه کدام موجود از تو بیشتر است تا تو را نمایان سازد و کی از ما [[نهان]] بودهای تا به دلیل و رهنما نیاز افتد و یکی از ما دور بودهای تا آفریدگانت ما را به تو نزدیک سازند؟ [[کور]] است چشمی که تو را نبیند! <ref>بحار الانوار، ج۹۵، ص۲۲۶.</ref>.
| |
|
| |
| به فرموده [[امام علی]]{{ع}}، این رابطه یک سویه نیست؛ بلکه [[خداوند]] با کسانی که همواره در یاد اویند، به [[نجوا]] میپردازد و با آنان سخن میگوید:
| |
| همواره [[خدا]] را - که بخششهای او بیشمار است و نعمتهایش بسیار - در پارهای از [[روزگار]] پس از پارهای دیگر، و در زمانی میان آمدن دو [[پیامبر]]، بندگانی است که از راه [[اندیشه]] با آنان در [[راز]] است و از طریق [[خرد]] دمساز<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲، ص۲۵۵.</ref>.
| |
| اما از آنجا که [[آدمی]]، موجودی مختار است و از عنصر «[[انتخاب]]» [[سود]] میبرد، این [[گرایش فطری]] - بر خلاف [[غرایز]] طبیعی و حیوانی - به خودی خود شکوفا نمیگردد و بسیار مورد [[غفلت]] قرار میگیرد. از این رو، [[پیامبران]] همواره این [[پیمان]] [[فطری]] را به یاد [[انسانها]] میآورند و از آنان میخواهند تا [[حق]] آن [[عهد]] و [[میثاق]] را بگزارند و به ندای درونی خویش گوش بسپارند. بر این اساس، [[امام صادق]]{{ع}} کسی را که از بحث و [[گفتوگو]] درباره خدا راه به جایی نبرده و در [[حیرت]] افتاده بود، به یاد حالتی فرا میخواند که امیدش را از همه اسباب مادی بریده است، ولی همچنان به [[فریادرسی]] والاتر چشم دوخته است<ref>بحار الانوار، ج۳، ص۴۱.</ref>. آری، آنگاه که حوادث روزگار، کشتی توانمندیهای [[انسان]] را به تلاطم میاندازند و [[کاستیها]] و ناتوانیهایش را آشکار میسازند، نیرویی دیگر رخ مینماید و [[حجاب]] از چهره بر میگیرد. در آن هنگام، هر کسی با [[خلوص نیت]] خدا را میخواند:
| |
| و چون موجی [[کوه]] آسا آنان را فراگیرد، خدا را بخوانند و [[اعتقاد]] [خود] را برای او [[خالص]] گردانند، و[لی] چون نجاتشان داد و به خشکی رساند، [تنها] برخی از آنان راه میانه گیرند<ref>{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آيَاتِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ}} «آیا ندیدهای که کشتیها در دریا به نعمت خداوند روانند تا (خداوند) برخی از نشانههای خود را به شما نشان دهد؛ بیگمان در این، نشانههایی برای هر شکیب پیشه سپاسمندی است» سوره لقمان، آیه ۳۱؛ {{متن قرآن|فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ}} «و چون در کشتی سوار میشوند خداوند را میخوانند در حالی که دین (خویش) را برای او ناب میگردانند و چون آنان را رهاند (و) به خشکی (رساند) ناگاه شرک میورزند» سوره عنکبوت، آیه ۶۵.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[بعثت و نبوت (مقاله)| مقاله «بعثت و نبوت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۱۵.</ref>.
| |
|
| |
| ====یادآوری [[نعمتهای الهی]]====
| |
| یکی دیگر از کارهای [[پیامبران]]، یادآوری نعمتهای الهی است؛ نعمتهایی که اگر [[نیک]] در آنها بنگریم، سر [[تعظیم]] در برابر [[آفریدگار]] فرو میآوریم و برای [[سپاس]] از او جز در راهی که وی میپسندد، به کارشان نمیگیریم. پیامبران همواره بر این [[حقیقت]] پای میفشارند که [[سپاسگزاری]] از آفریدگار [[آدمی]] را به [[خداشناسی]] فرامیخواند و با این همه [[نعمت]]، راهی برای عذر و بهانه بر جای نمیماند. [[امام علی]]{{ع}} - که رهرو راه پیامبران و راهنمای [[مردمان]] است - خود نیز با یادآوری نعمتهای الهی، [[سرسپردگی]] در برابر [[خدا]] را با [[شکرگزاری]] [[نعمتها]] پیوند زده، میفرماید:
| |
| {{متن حدیث|لَوْ لَمْ يَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَى مَعْصِيَتِهِ لَكَانَ يَجِبُ أَنْ لَا يُعْصَى شُكْراً لِنِعْمَتِهِ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۹۰، ص۴۱۵.</ref>؛
| |
| اگر [حتی] [[خداوند]] از [[نافرمانی]] خود [[بیم]] نمیداد، [[واجب]] بود به شکرانه نعمتهایش نافرمانی نشود.
| |
| آنچه [[اولیای الهی]] را به [[پرستش خدا]] میکشاند، انگیزه سپاسگزاری از نعمتهای او است<ref>بر این اساس خداوند از پیامبران خود میخواهد که با یادآوری نعمتهای الهی، بذر [[محبت خدا]] را در [[دل]] [[مردم]] بنشانند.
| |
|
| |
| (ر.ک: [[بحار الانوار]]، ج۶۷، ص۲۲) </ref>، نه [[شوق]] رسیدن به [[بهشت]] و نه [[ترس]] از فرو غلتیدن در [[دوزخ]]. [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}}، چندان به [[نماز]] پرداخت که پاهایش ورم کرد و رنگ رخسارش به زردیگرایید و چنان میگریست که گاه به [[بیحالی]] میانجامید و آنگاه که درباره این همه [[عبادت]]، از او سؤال میکردند، در پاسخ میفرمود: {{متن حدیث|أَ فَلَا أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً}}<ref>بحار الانوار، ج۱۰، ص۴۰.</ref> و پیشوای [[پرهیزگاران]] علی{{ع}}، تنها چنین عبادتی را سزاوار آزادمردان میشمارد و میفرماید:
| |
| مردمی [[خدا]] را به [[امید]] [[بخشش]] پرستیدند، این [[پرستش]] [[بازرگانان]] است، و گروهی او را از روی [[ترس]] [[عبادت]] کردند و این عبادت [[بردگان]] است، و گروهی وی را برای [[سپاس]] پرستیدند و این پرستش [[آزادگان]] است<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۳۷، ص۴۰۰.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[بعثت و نبوت (مقاله)| مقاله «بعثت و نبوت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۱۷.</ref>.
| |
|
| |
| ====هموار ساختن راه [[تفکر]]====
| |
| امیربیان، علی{{ع}} فرآوردههای [[عقل]] را به گنجینهای همانند میکند که در زیر خاک مدفون است و چه بسا دارنده گنج، خود، از وجود آن [[غافل]] است. [[پیامبران]] این خاکها را کنار میزنند و {{متن حدیث|دَفَائِنَ الْعُقُولِ}} را آشکار میسازند. مقصود [[ادیان الهی]] آن نیست که [[وحی]] را [[جانشین]] عقل [[مردمان]] سازند و از آنان [[سرسپردگی]] بیدلیل بخواهند، بلکه پیامبران در درجه نخست پرده از چهره عقل بر میگیرند و [[آدمیان]] را به استفاده از این [[موهبت الهی]] فرامیخوانند<ref>ر.ک: مطهری، مرتضی، فطرت، ص۲۵۱.</ref>. بدینسان، [[پیشوایان معصوم]]، عقل را [[حجت]]<ref>{{متن حدیث|فَمَا الْحُجَّةُ عَلَى الْخَلْقِ الْيَوْمَ؟ قَالَ فَقَالَ{{ع}} الْعَقْلُ}}؛ (بحار الانوار، ج۱۱، ص۷۱).</ref> و [[پیامبر]] درونی میخوانند و در ستایشش سخنانی شگفتانگیز بر زبان میآورند؛ چنان که [[امام کاظم]]{{ع}} در این باره میفرماید:
| |
| {{متن حدیث|إِنَّ لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً، وَ حُجَّةً بَاطِنَةً، فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ{{عم}} وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ}}<ref>الکافی، ج۱، ص، ۱۶، کتاب العقل والجهل، ح١٢.</ref>؛
| |
|
| |
| خدا را بر مردمان دو حجت است: حجتی بیرونی و حجتی درونی. حجت برونی، پیامبران و امامانند و [[حجت درونی]]، عقل آدمیان.
| |
| از دیدگاه [[امیرمؤمنان]]، یکی از ویژگیهای [[دوران جاهلیت]] این است که [[مردم]] عقل خود را درباره خدا به کار نمیگیرند: {{متن حدیث|وَ لَا عَنِ اللَّهِ يَعْقِلُونَ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۶، ص۱۷۳.</ref>. همین [[حقیقت]] در [[حدیث]] امام کاظم{{ع}}، محور بنیادین [[دعوت]] پیامبران به شمار آمده است:
| |
| [[هدف]] از [[بعثت پیامبران]]، جز این نیست که مردم درباره خدا بیندیشند. پس هر کس به این دعوت نیکوتر پاسخ دهد، به [[شناختی]] والاتر دست یافته است و هر کس از [[فرمان خدا]] [[آگاهی]] بیشتری یابد، از عقل نیکوتری برخوردار است و آن کس که در [[عقل]]، کاملتر است، مرتبهاش در [[دنیا]] و [[آخرت]] از دیگران [[برتر]] است<ref>الکافی، ج۱، ص۱۶.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[بعثت و نبوت (مقاله)| مقاله «بعثت و نبوت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۱۸.</ref>.
| |
|
| |
| ===پشتیبانی از [[فضایل اخلاقی]]===
| |
| [[قرآن کریم]] در بیان فلسفه بعثت، همواره «[[تزکیه]]» را با «[[تعلیم]]» همراه میسازد و با مقدم داشتن آن، اهمیت پرورش معنوی و [[اخلاقی]] را دو چندان میکند<ref>در سه آیه (سوره بقره، آیه ۱۵۱؛ سوره آل عمران، آیه ۱۶۴ و سوره جمعه، آیه ۲) تزکیه پیش از تعلیم قرار گرفته و در یک آیه (سوره بقره، آیه ۱۲۹) تعلیم، پیش افتاده است. برای آگاهی از دلایل این تقدیم و تأخیر، ر.ک: المیزان، ج۱۹، ص۲۶۵؛ مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۲۰ – ۱۸.</ref>. در [[سوره آل عمران]]، در این باره آمده است:
| |
| {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref>.
| |
| [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز در [[حدیث مشهور]] {{متن حدیث|بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ}}<ref>این حدیث با اندکی تفاوت، در منابع زیر نیز آمده است: بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۸۷ و ج۶۸، ص۳۷۳؛ متقی هندی، علاءالدین بن حسام الدین، کنز العمال، ج۱۱، ص۴۲۰، ح۳۱۹۶۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۳ - ۱۹۲.</ref> یکی از هدفهای اصلی بحثت را به [[کمال رساندن]] فضایل اخلاقی میداند و [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}}، همین را یکی از هدفهای همه [[پیامبران]]، بلکه مقصود از [[آفرینش]] میشمارد و میفرماید:
| |
| چون [[خداوند]] - تبارک و تعالی- [[آدمیان]] را بیافرید، از آنان [[رفتار]] [[پسندیده]] و [[خلق و خوی]] [[شایسته]] میخواست و میدانست که این مقصود جز با شناساندن [[سود]] و زیانشان برآورده نمیگردد و این [[شناخت]] تنها از راه [[امر و نهی]] تحقق میپذیرد و امر و نهی با [[وعده]] [به [[بهشت]]] و [[ترساندن]] [از [[دوزخ]]] کامل میگردد<ref>محمودی، محمد باقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۳، ص۱۰۱.</ref>.
| |
|
| |
| بیگمان، [[آدمیان]] [[نیکی]] و [[زشتی]] برخی [[کارها]] را با بهرهگیری از [[وحی]] در مییابند و [[خدا]]<ref>{{متن حدیث|فَإِنَّهُ لَمْ يَأْمُرْكَ إِلَّا بِحَسَنٍ وَ لَمْ يَنْهَكَ إِلَّا عَنْ قَبِيحٍ}}؛ (نهج البلاغه، نامه ۳۱، ص۳۰۰).</ref> و پیامبرش<ref>{{متن حدیث|وَ يُحَسِّنُ الْحَسَنَ وَ يُقَوِّيهِ وَ يُقَبِّحُ الْقَبِيحَ وَ يُوهِنُهُ}}؛ (نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۱، ص۱۱۹).</ref> نیز جز به آنچه [[نیک]] است [[فرمان]] نمیدهند و جز از کارهایی که [[زشت]] و [[ناپسند]] است، باز نمیدارند. با این همه، شمار کسانی که به این [[حکم عقلی]] گردن مینهند، بسیار اندک است؛ کسی که به [[دین]] پشت میکند و [[رفتار]] [[اخلاقی]] خود را دارای سرانجام [[اخروی]] نمیبیند، به آسانی از [[جوانمردی]] و [[فتوت]] نیز میگذرد<ref>{{متن حدیث|مَنْ لَا دِينَ لَهُ لَا مُرُوَّةَ لَهُ}}؛ (آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۸۶).</ref> و به [[عهد]] و پیمانش نیز [[دل]] نمیتوان بست<ref>{{متن حدیث|لَا تَثِقَنَّ بِعَهْدِ مَنْ لَا دِينَ لَهُ}}؛ (آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۸۷).</ref>. از این رو، چنانکه پیش از این، در [[حدیث امام علی]]{{ع}} گذشت، آدمیان در [[قلمرو اخلاق]] فردی و [[اجتماعی]] نیز به کسانی نیازمندند که آنان را به [[پاداش]] [[کارهای نیک]] [[بشارت]] دهند و از [[عقوبت]] [[کردار زشت]] بترسانند.
| |
| [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} که به [[تأیید الهی]] همه [[خویهای پسندیده]]<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۲۲. عبارت حضرت در این توصیف، «محاسن اخلاق العالم» است.</ref> را در خود گرد آورده بود، [[اصلاح]] وضعیت اخلاقی و [[معنوی]] [[جامعه جاهلی]] را در سرلوحه اهداف خویش قرار داد؛ جامعهای که [[نادانان]] را گرامی میداشت و [[دانشمندان]] را [[خوار]] میانگاشت<ref>{{متن حدیث|عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ}}؛ (نهج البلاغه، خطبه ۲، ص۹).</ref> و دامنه [[جنگ]] و [[خونریزی]] را تا آنجا میگسترانید که [[پیوندهای خویشاوندی]] از هم میگسست<ref>{{متن حدیث|تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ}}؛ (نهج البلاغه، خطبه ۲۶، ص۲۶).</ref> و فرزند تازه به [[دنیا]] آمده، [[زنده به گور]] میگشت<ref>{{متن حدیث|بنات مؤودة}}؛ (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۲۰). </ref>.
| |
| او را هنگامی فرستاد که [[پیامبران]] نبودند و [[مردمان]] در خوابی دراز میغنودند. اسب [[فتنه]] در [[جولان]]، [[کارها]] پریشان، [[آتش]] [[جنگها]] فروزان، [[جهان]] تیره، [[فریب]] دنیا بر همه چیره، باغ آن افسرده، برگ آن زرد و پژمرده، میوهاش [[نومید]]، آبش در [[دل]] [[زمین]] ناپدید، نشانههای [[رستگاری]]، [[ناپیدا]]، علامتهای [[گمراهی]] هویدا، دنیا با [[مردم]] خود ناخوشروی، و با خواهنده خویش ترشروی، بارش [[محنت]] و [[آزار]]، خوردنی آن مردار، درونش [[بیم]]، برونش تیغ مرگبار<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۹، ص۷۲.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[بعثت و نبوت (مقاله)| مقاله «بعثت و نبوت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۱۹.</ref>.
| |
|
| |
| ===[[برقراری عدالت]] [[اجتماعی]]===
| |
| از دیدگاه [[قرآن کریم]] یکی از [[اهداف پیامبران]] این است که هنگام [[اختلاف]] - که [[جامعه انسانی]] گریزی از آن ندارد<ref>ر.ک: المیزان، ج۲، ص۱۲۰ - ۱۱۸.</ref> - میان مردم [[داوری]] کنند<ref>از دیدگاه علامه طباطبایی، مناسبتر آن است که مقصود از «میزان» را دین الهی بدانیم (ر.ک: المیزان، ج۱۹، ص۱۷۲ - ۱۷۱).</ref> و [[قسط]] و [[عدالت]] را برقرار سازند.
| |
| {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>.
| |
| پیامبران به [[موعظه]] و [[نظارت]] بسنده نمیکردند، بلکه اگر توان مییافتند، خود دست به [[تشکیل حکومت]] میزدند. این نکته- به ویژه درباره [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} به [[گواهی]] [[تاریخ]] تردیدناپذیر است. ژان ژاک روسو (۱۷۷۸ - ۱۷۱۲م)، نظریهپرداز پرآوازه جهان [[سیاست]]، با اشاره به [[اندیشه]] جدایی [[دین]] و [[دولت]] در [[جهان مسیحیت]] میگوید:
| |
| [[حضرت محمد]] در این باره به [[راستی]] نظرات دقیقی داشت و [[نظام سیاسی]] [[استوار]] و پا برجایی را پیریزی نمود که این [[نظام]] پیوسته در پرتو [[حکومت]] جانشینانش استمرار داشت. در این [[نظام]] فقط یک [[حکومت]] برقرار بود که همه امور [[اجتماع]] را [[سرپرستی]] مینمود. اما چون [[عرب]] به [[رشد]] و شکوفایی رسید، ظاهراً به [[فرهنگ]] و [[تمدن بشری]] دست یافت، ولی در [[حقیقت]] به موجودی... بیتحرک تبدیل شد؛ نژاد بربر بر وی [[برتری]] یافت و او را به زیر [[سلطه]] خود کشید. در این هنگام تفکیک بین [[قدرت]] [[دین]] و قدرت [[دولت]] آشکار گردید و دو سلطه بر [[جامعه]] حکومت یافت<ref>روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعی، ص۱۹۶ – ۱۹۵، به نقل از بنیان حکومت در اسلام، ص۵۰.</ref>.
| |
|
| |
| [[امام علی]]{{ع}}، با اشاره به اوضاع آشفته [[زمان جاهلیت]]، [[تشکیل حکومت اسلامی]] را در [[سایه]] [[بعثت]] [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} یکی از [[نعمتهای بزرگ الهی]] میشمارد و میفرماید:
| |
| پس بنگرید که [[نعمتهای خدا]] چگونه بر آنان فرو ریخت؛ هنگامی که [[پیامبری]] بر ایشان برانگیخت... پس در [[نعمت]] [[شریعت]] [[غرقه]] گردیدند و [[لذت]] [[زندگی]] خرم و فراخ را چشیدند. زندگیشان به سامان، در سایه دولت قویشان. و نیکویی حال، آنان را به عزتی رساند ارجمند، و کارهاشان [[استوار]] گردید و دولتشان نیرومند؛ چنانکه [[حاکم]] شدند بر جهانیان و [[پادشاهان]] [[زمین]]، در این کرانه و آن کران<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۲۲۰.</ref>.
| |
| نگاهی به [[سخنان امام علی]]{{ع}} آشکار میسازد که در دیدگاه او، [[اصلاح]] [[وضعیت اجتماعی]] [[مردم]] در [[رسالت پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} گنجانده شده و - برخلاف آنچه برخی پنداشتهاند -<ref>مهندس مهدی بازرگان در این باره مینویسد: «مسئله این نیست که بدانیم ادیان الهی، از جمله اسلام... در عمل چه آثار و نتایجی به بار آورده است، تا آنها را به حساب اهداف بعثت بگذاریم». («آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا»، کیان، شماره ۲۸، سال ۱۳۷۳، ص۴۶).</ref> از پیامدهای اتفاقی نبوده است. برای نمونه، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پس از اشاره به این که خدا [[پیامبر]] را برانگیخت تا مایه [[رحمت]] جهانیان باشد، گستره این رحمت را چنین بر میشمارد:
| |
| پس آنچه را بدو فرمودند، آشکار گرداند و پیامهای پروردگارش را رساند. پس [[خدا]] بدو شکستها را بست و گشادگیها را به هم پیوست. راهها را به دست او ایمن گرداند و خونریزیها را فرو نشاند، و کسانی را که [[دشمنی]] سینههاشان را پر کرده و [[کینهها]] در دلهاشان جای گرفته بود، با یکدیگر [[مهربان]] ساخت<ref>نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۳.</ref>.
| |
|
| |
| در [[زمامداری]] [[جامعه]] به دست برخی [[پیامبران]] و [[امامان]] هیچ تردیدی نیست. از این رو، گروهی از نویسندگان معاصر - با این پیش فرض که [[دین]] را نمیتوان دارای برنامه [[حکومتی]] دانست - از راهی دیگر پیش آمده و سر [[حکومت]] [[معصومان]] را در جایی غیر از [[آموزههای دینی]] پی جستهاند. به [[باور]] اینان، [[پیشوایان معصوم]]، [[تشکیل حکومت]] را مأموریتی [[الهی]] نمیدانستند، بلکه زمامداری آنان، دعوتی بود مردمی و [[دموکراتیک]]<ref>بازرگان، مهدی، «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا»، کیان، ش۲۸، سال ۱۳۷۳، ص۵۰.</ref>.
| |
| بدینسان، اگر [[مردم]]، [[پیشوایان دینی]] همچون پیامبران و امامان را سزاوار حکومت دانستند، آنان را به این [[مقام]] برمیگزینند و کسی نباید با نام دین به حکومت بپردازد و آن را مأموریتی الهی بپندارد.
| |
| در پاسخ به این دیدگاه، باید پرسید: اگر چنین است، چرا پیشوایان معصوم، همواره در پی [[تشکیل حکومت اسلامی]] بوده و از [[غصب خلافت]] به دست [[امویان]] و [[عباسیان]] سخن میگفتهاند؟ [[امام صادق]]{{ع}} به [[سدیر]] صیرفی میفرماید: «اگر یاورانی به شمار این گوسفندان میداشتم، برمیخاستم». سدیر میگوید: «چون گوسفندان را شمردم، بیش از هفده رأس نبودند»<ref>بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۷۳.</ref>. همچنین، [[امام کاظم]]{{ع}} در پاسخ به ادعای [[هارون]] که از بازگرداندن [[فدک]] سخن میگفت، حد آن را به گونهای تعیین کرد که همه [[قلمرو حکومت]] هارون را در بر میگرفت<ref>بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۴۴. </ref>؛ کنایه از اینکه ما بنیان حکومت شما را بر [[باطل]] میدانیم و همواره در [[اندیشه]] [[تشکیل حکومت دینی]] هستیم. بزرگ [[پرچمدار]] [[عدالت]] و [[دادگری]]، [[امام علی]]{{ع}} نیز از یک سو [[پذیرش حکومت]] را بیمقبولیت مردمی، [[بیهوده]] میشمارد و از سوی دیگر [[مشروعیت حکومت]] پیشوایان دینی را [[الهی]] میخواند و آن را بسته و محتاج به [[خواست مردم]] نمیداند. این دو نکته به خوبی در [[خطبه]] مشهور [[شقشقیه]] گرد آمده است:
| |
| اگر این [[بیعت کنندگان]] نبودند، و [[یاران]] [[حجت]] بر من تمام نمیکردند، و [[خدا]] [[علما]] را نفرموده بود که [[ستمکار]] [[شکمباره]] را برنتابند و به [[یاری]] گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار از دست میگذاشتم و پایانش را چون آغازش میانگاشتم و چون گذشته، خود را به کنار میداشتم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳، ص۱۱.</ref>.
| |
|
| |
| با این همه – چنانکه پیشتر یاد شد - [[هدف]]، [[پیامبران]]، [[تعلیم و تزکیه]] [[معنوی]] و نمایاندن [[راه رستگاری]] است و [[تشکیل حکومت دینی]]، زمینهساز دستیابی به این هدف است؛ چنانکه [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در این باره میفرماید:
| |
| خدایا، تو میدانی آنچه از ما رفت، نه به خاطر [[رغبت]] در [[قدرت]] بود و نه از دنیای ناچیز، خواستن زیادت؛ بلکه میخواستیم نشانههای [[دین]] را به جایی که بود بنشانیم و [[اصلاح]] را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا [[بندگان]] ستمدیدهات را [[ایمنی]] فراهم آید و حدود ضایع ماندهات [[اجرا]] گردد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱، ص۱۲۹.</ref>.
| |
| تعبیرهایی از این دست، که هدف [[حکومت دینی]] را برپایی [[حدود الهی]] میداند، در سخنان امیرمؤمنان{{ع}} فراوان است<ref>ر.ک: دلشاد تهرانی، مصطفی، دولت آفتاب (اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی{{ع}})، ص۸۰ – ۷۱.</ref>. با این حال، برخی نویسندگان با اشاره به اینکه نباید از سر [[خودخواهی]]، [[دین الهی]] را دارای برنامهای برای دنیای [[آدمی]] بدانیم، [[مردم]] را از پیشداوری برحذر میدارند و به روی آوردن به [[منابع دینی]] فرا میخوانند. آن گاه با نادیده گرفتن معارفی که برخی از آنها را یاد کردیم، [[تفسیری]] یک جانبه از پارهای [[آیات]] و
| |
| [[روایات]] و رخدادهای [[تاریخی]] به دست میدهند و به این نتیجه شگفت انگیز میرسند:
| |
| اگر به فرض، یک حکومت دینی از همه جهت تمام و کمال به دست [[مؤمنان مخلص]] [[ناب]] تشکیل شد، آنچه نباید این [[حکومت و دولت]] دست به آن بزند و دخالتی بنماید، دین و [[ایمان]] و [[اخلاق]] [[مردم]] است<ref>بازرگان، مهدی، «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا»، کیان، ش۲۸، سال ۱۳۷۳، ص۵۷. برای آگاهی از رویکردی برون دینی به این بحث، ر.ک: سروش، عبدالکریم، مدارا و مدیریت، ص۳۸۰ - ۳۵۳.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[بعثت و نبوت (مقاله)| مقاله «بعثت و نبوت»]]، [[دانشنامه امام علی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۳]] ص ۲۱.</ref>.
| |
|
| |
|
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |