مراد از عصمت در مقام تلقی وحی چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:


«تلقی به معنای "دریافت کردن" می‌باشد. منظور از [[عصمت]] در [[مقام]] تلقّی وحی این است که [[پیامبر]]، [[وحی]] را همان طور که در [[لوح]] و [[خزانه]] [[علم الهی]] است، بدون کم و زیاد، دریافت می‌کند، و در این میان نه [[شیاطین]] می‌توانند در آن [[تصرف]] نمایند؛ نه فرشتگانی که واسطه در رساندن [[پیام]] [[خداوند]] می‌باشد مرتکب [[خطا]] می‌گردند؛ و نه [[ابزار ادراکی]] پیامبر {{صل}} در [[فهم]] و دریافت کامل آن به [[اشتباه]] می‌رود»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص۹۰.</ref>.
«تلقی به معنای "دریافت کردن" می‌باشد. منظور از [[عصمت]] در [[مقام]] تلقّی وحی این است که [[پیامبر]]، [[وحی]] را همان طور که در [[لوح]] و [[خزانه]] [[علم الهی]] است، بدون کم و زیاد، دریافت می‌کند، و در این میان نه [[شیاطین]] می‌توانند در آن [[تصرف]] نمایند؛ نه فرشتگانی که واسطه در رساندن [[پیام]] [[خداوند]] می‌باشد مرتکب [[خطا]] می‌گردند؛ و نه [[ابزار ادراکی]] پیامبر {{صل}} در [[فهم]] و دریافت کامل آن به [[اشتباه]] می‌رود»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص۹۰.</ref>.
'''ادله اثبات عصمت در تلقی وحی'''
'''الف) [[برهان]] [[کمال]] یابی [[انسان‌ها]]'''
[[انسان‌ها]] فطرتاً [[طالب]] [[سعادت]] و [[کمال]] خویش هستند و [[سعی]] می‌کنند تا [[بهترین]] و ارزنده‌ترین راه‌های وصول به کمال نهایی را بیابند و بر محور آن، چرخ [[زندگی]] خویش را به حرکت در آورند. از طرفی، ابزاری که برای [[درک]] و [[شناخت]] در [[اختیار]] همه [[انسان‌ها]] قرار داده شده است؛ یعنی، [[حس]] و [[عقل]]، برای وصول به [[سعادت ابدی]] [[کافی]] نیستند.
[[ضعف]]، نقصان و خطاپذیری شناخت حسی در این مورد پرواضح است. شناخت عقلانی نیز [[کافی]] نیست؛ زیرا [[عقل]] هر چند بسیاری از اسباب [[سعادت]] را می‌شناسد، اما از [[درک]] و [[شناخت]] بسیاری دیگر عاجز است. از این رو با توجه به [[حکمت خداوند]]، درمی‌یابد که حتماً باید راه دیگری در [[اختیار انسان]] قرار گیرد و آن، راه [[وحی]] و [[نبوت]] است. [[عقل]] می‌گوید: بدون [[وحی]]، [[هدف خلقت]] به ثمر نمی‌نشیند، و غرض [[خداوند]] از [[آفرینش]] نقص خواهد بود.
[[قرآن کریم]] درباره [[هدف بعثت انبیا]] می‌فرماید: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}}<ref>«پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref> که در واقع [[ارشاد]] به همین [[دلیل عقلی]] است؛ زیرا، اگر [[خداوند]] از [[طریق وحی]]، راه [[سعادت]] و [[کمال]] [[آدمی]] را به او نشان نمی‌داد، [[حجت]] بر [[مردم]] تمام نبود و [[انسان‌ها]] می‌توانستند عذر بیاورند که [[خداوند]] ابزار [[کافی]] برای شناخت راه و وصول به آن را در [[اختیار]] آنها قرار نداده است. امّا [[خدای حکیم]]، با ارسال [[انبیا]] و انزال [[وحی]]، [[حجت]] را بر [[انسان‌ها]] تمام نمود.
حال با تمسّک به این [[دلیل عقلی]] که [[ضرورت وحی]] و [[نبوت]] را [[اثبات]] می‌کند، می‌توان [[ضرورت]] [[عصمت]] و [[مصونیت وحی]] [[الهی]] را از هر گونه [[سهو]] و اشتباهی و همچنین [[عصمت]] [[ملائکه]] [[مأمور]] [[پیام الهی]] را [[اثبات]] کرد؛ زیرا در غیر این صورت، [[هدف از بعثت انبیا]] تأمین نخواهد شد<ref>جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۵۴۳-۵۵۱ و ۶۳۷؛ همچنین ر.ک: قواعد المرام، ص۱۲۵-۱۲۷؛ امام‌شناسی، ج۱، ص۱۰۳.</ref>.
'''ب) برهان اعطای [[معجزه]] و تصدیق [[انبیا]]'''
[[دلیل عقلی]] دیگری که بر [[عصمت انبیا]] در مقام تلقی و ابلاغ وحی، اقامه شده، این است که: اعطای [[معجزه]] به [[پیامبران]]، عقلاً دلالت می‌کند بر اینکه، [[دروغ]] در آن‌چه [[انبیا]] به [[خداوند]] نسبت می‌دهند راه ندارد<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۳۳۸.</ref>. چون، اعطای [[معجزه]] به یک شخص به منزله [[تأیید]] و [[تصدیق]] او در گفتارش می‌باشد. حال اگر قرار باشد [[انبیا]] به [[دروغ]] چیزی را به [[خداوند]] نسبت دهند، [[تأیید]] چنین [[پیامبری]] با [[معجزه]]، در [[حکم]] تصدیق نمودن شخص [[دروغگو]] است و [[تصدیق]] دروغگو [[قبیح]] و ناپسند است، و از [[خدای حکیم]] [[کار]] [[قبیح]] سر نمی‌زند.
بسیاری از پیشینیان و از جمله [[اشاعره]]، برای [[اثبات]] [[عصمت انبیا]] در مقام [[تبلیغ]]، به [[دلیل]] پیش‌گفته استناد کرده‌اند. [[ولی]] باید توجّه داشت، کسانی می‌توانند به این [[دلیل]] تمسک نمایند که [[حُسن و قبح]] [[عقلی]] را پذیرفته باشند. یعنی بپذیرند که با قطع نظر از [[شرع]]، چیز‌هایی وجود دارد که [[عقل انسان‌ها]] مستقلاً، [[زشتی]] یا [[زیبایی]] آنها را [[درک]] می‌کند. مثلاً: [[عقل]] در این [[حکم]] که "تصدیق شخص دروغگو ناپسند است" احتیاجی به بیان [[خداوند]] و اولیای دین ندارد.
بنابراین، از دیدگاه کسانی مانند [[اشاعره]] ـ که با صرف نظر از [[حکم]] [[شارع]]، منکر هر حسن و قبحی هستند و می‌گویند: {{عربی|الحسن ما حسنه الشارع}}؛ هر کاری که [[خداوند]] انجام دهد و آن را [[نیکو]] بداند، همان پسندیده است ـ اعطای [[معجزه]] به کسی که [[افترا]] به [[خدا]] ببندد و به [[دروغ]] چیزی را به او نسبت دهد، قاعدتاً نباید مانعی داشته باشد! از این رو طبق این مبنا، نمی‌توان با [[دلیل]] [[اعجاز]]، [[عصمت انبیا]] در این مقام را [[اثبات]] نمود<ref>دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.</ref>.
همچنان که اشاره شد، بسیاری از کسانی که به این [[دلیل]] استناد کرده‌اند، تنها در صدد بوده‌اند که [[کذب]] و [[دروغ]] در مقام ابلاغ وحی را با آن [[نفی]] کنند. اما [[علامه طباطبایی]] آن را [[توسعه]] داده و [[خطا]] در تلقی وحی و نیز [[سهو]] و [[اشتباه]] در [[ابلاغ]] را هم مشمول آن دانسته‌اند<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۶.</ref>.
به گفته ایشان، [[تصدیق]] نمودن آورنده [[معجزه]]، همچنان که دلالت بر [[نفی]] [[کذب]] او دارد، نشان می‌دهد که [[پیامبر]]، [[وحی]] را درست دریافت نموده و در مقام ابلاغ نیز اشتباهی صورت نگرفته است؛ زیرا که [[تصدیق]] [[کذب]] [[قبیح]] است، [[تصدیق]] [[باطل]] و خلاف [[حق]] نیز ناپسند است؛ یعنی، اگر در محتوای [[وحی]] تغییری صورت گیرد. هر چند از روی [[خطا]] و [[اشتباه]] و [[فراموشی]] [[تصدیق]] نمودن دعوتی که متضمن این [[انحرافات]] است، مخالف با [[حکمت خداوند]] می‌باشد.
ممکن است گفته شود نمی‌توان از ناحیه [[عقل]] دلیلی بر قبح [[تصدیق]] خبر مشتمل بر [[خطا]] و [[اشتباه]] و حتّی [[تصدیق]] خبری که مشتمل بر [[دروغ]] باشد‌، یافت؛ زیرا معمولاً عقلای [[عالم]] برای رساندن پیام‌های خود از افرادی استفاده می‌کنند که احتمال خطای آنها و یا حتّی کوتاهی و [[سهل‌انگاری]] آنها وجود دارد. امّا در عین حال، این باعث نمی‌شود که از واسطه قرار دادن چنین افرادی برای انتقال پیام‌های خود اجتناب ورزند.
پاسخی که می‌توان به این اشکال داد این است که عقلای [[عالم]] گاه در مورد اهداف خود [[سهل‌انگاری]] کرده، رسیدن به برخی از خواسته‌هایشان را [[کافی]] می‌دانند<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۷.</ref>. همچنین عقلا در امور مهم، حداکثر تلاش خود را به [[کار]] می‌برند تا [[بهترین]] و شایسته‌ترین افراد را برای [[ابلاغ]] پیام‌های خود [[انتخاب]] نمایند و اگر گاه در این [[کار]] [[توفیق]] نمی‌یابند، به خاطر [[جهل]] یا [[ناتوانی]] آنهاست. امّا خداوندی که او را با صفاتی همچون [[علم]]، [[حکمت]] و [[قدرت]] می‌شناسیم، نه در اهداف خود [[مسامحه]] می‌کند، و نه نسبت احوال [[بندگان]] [[جاهل]] است و نه از [[حفظ]] [[پیام]] خود [[ناتوان]].
'''ج) [[هدایت تکوینی]] و [[عصمت]]'''
[[دلیل]] دیگری که [[علامه طباطبایی]]<ref>شیعه در اسلام، ص۸۱-۸۵.</ref> به آن اشاره کرده‌اند این است که دریافت، [[حفظ]] و ابلاغ وحی، سه رکن [[هدایت تکوینی]] است و [[خطا]] در [[تکوین]] معنا ندارد. برای دریافت صحیح این نظریه، توضیحی درباره [[هدایت تکوینی]] و [[تشریعی]] ضروری می‌نماید.
در [[هدایت تشریعی]]، فقط [[راهنمایی]] و نشان دادن راه، صورت می‌پذیرد. [[اوامر و نواهی الهی]] که در [[قرآن]] و [[سنت]] بیان شده، همگی از مصادیق [[هدایت]] تشریعی‌اند که راه [[سعادت]] و چاه [[شقاوت]] را به [[بشریت]] می‌نمایانند. در این میان، [[آدمی]] هست و اختیارش. هر بانگی را که بخواهد، می‌تواند گوش سپارد و هر راهی را که می‌خواهد، برگزیند. {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا}}<ref>«ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.</ref>. خلاصه آن‌که اساس [[هدایت تشریعی]] و رکن مهم آن را [[اختیار انسان]] تشکیل می‌دهد.
امّا [[هدایت تکوینی]] را می‌توان به "رساندن به مقصد" معنا کرد<ref>ر. ک: المیزان، ج۱۴، ص۳۰۴.</ref>. در [[هدایت تکوینی]][[ سخن]] از [[اختیار]] و [[انتخاب]] آزادانه نیست. [[انسان]] و سایر موجودات، در این عرصه بی‌اختیار ۔ طوعاً او کرهاً - به سوی مقصدی که او فراهم دیده در حرکتند.
مثلاً، [[خداوند]] در [[قرآن]]، درباره [[زندگی]] زنبور عسل می‌فرماید: {{متن قرآن|وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ}}<ref>«و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.</ref>. معنای [[وحی]] در اینجا آن نیست که [[حکم]] و فرمانی صادر نمودیم که {{متن قرآن|أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا...}} آنگاه زنبور عسل درباره [[اطاعت]] از این [[فرمان]]، تصمیم‌گیری نمود و... بلکه بدین معنا است که [[خلقت]] و [[آفرینش]] زنبور عسل این گونه بوده است، و تکویناً در نهاد او میل و غریزه‌ای قرار داده شده که او را به سوی [[کمال]] خویش می‌راند.
با توجه به آنچه گذشت، [[دلیل]] سوّم بر [[عصمت انبیا]] در دریافت و ابلاغ وحی آن است که تمام موجودات [[عالم]] با [[هدایت تکوینی]] [[الهی]] به سوی [[کمال]] خویش رهسپارند<ref>این مطلب، خود، یکی از دلایل اثبات وجود خدا شمرده شده است. استاد شهید مطهری، در این مورد می‌گوید: «از جمله آثار و علایمی که در خلقت موجودات مشاهده می‌شود و دلیل بر دخالت نوعی قصد و عمد و تدبیر است «راه‌یابی» اشیاء است، هر موجودی علاوه بر ارگانیزم و سازمان منظم داخلی، از یک نیروی مرموز برخوردار است که به موجب آن نیرو، راه خود را به سوی آینده می‌شناسد... [و وجود این نیرو] دلیل و مؤید وجود قدرت مدبری است که بر موجودات سیطره دارد و آنها را تدبیر می‌کند» (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۸۷).</ref>. [[انسان]] نیز در برخورداری از [[هدایت تکوینی]] عمومی از سایر موجودات مستثنا نیست. اما از یک امتیاز اساسی برخوردار است و آن مجهز بودن به دستگاه [[عقل]] و [[تفکر]] است. [[ولی]] در عین حال، در طول روزگاران گذشته، [[آدمی]] نتوانسته است قانونی فراگیر و کامل که متضمّن تأمین [[سعادت]] [[جامعه بشری]] باشد، ارائه دهد. همین خود نمایان‌گر آن است که [[هدایت تکوینی]] [[انسان]]، بر عهده [[عقل]] او گذاشته نشده و از اینجا است که ناگزیر، وجود دستگاه ادراکی دیگری در بین نوع [[انسان‌ها]]، ضروری است. و آن، شعور و درکی است که [[وحی]] نامیده می‌شود. اما چون [[وحی]] اختصاص به افراد معینی از [[انسان‌ها]] دارد، [[هدایت تکوینی]] سایر [[آدمیان]] به وسیله [[عصمت پیامبران]] تضمین می‌گردد. و چون [[پیغمبران]] که با [[وحی]] و [[نبوت]] مجهّز بودند، در هر [[زمان]] که ظاهر شدند، بیش از یک فرد یا چند فرد نبودند، [[خدای متعال]]، [[هدایت]] بقیه [[مردم]] را با مأموریت [[دعوت]] و [[تبلیغ]] که به [[پیغمبران]] خود داده، تتمیم و تکمیل نمود و از اینجاست که [[پیغمبر]] [[خدا]] باید به صفت [[عصمت]] متصف باشد.. ؛ زیرا چنان‌چه گذشت، تلقی وحی و [[حفظ]] و [[تبلیغ]] آن، سه رکن [[هدایت تکوینی]] می‌باشند و [[خطا]] در [[تکوین]] معنا ندارد<ref>شیعه در اسلام، ص۸۵.</ref>.
نقد و بررسی: به نظر می‌رسد این بیان برهانی نباشد؛ زیرا:
'''اولاً''': نمی‌توان از وجود [[هدایت تکوینی]] در سایر موجودات و راهیابی غریزی آنها به سوی [[هدف]] و [[کمال]] خود، چنین نتیجه‌گیری کرد که [[انسان]] نیز باید از این [[هدایت تکوینی]] برخوردار باشد.
'''ثانیاً''': اینکه [[عقل انسان‌ها]] در طول سالیان متمادی نتوانسته است [[قانون]] کاملی برای [[سعادت بشر]] سامان دهد، لزوماً بدان معنا نیست که [[هدایت تکوینی]][[بشر]] در هیچ زمانی به عهده [[عقل]] او گذاشته نشده است. یعنی، با این بیان نیاز به [[وحی]] در همه زمان‌ها [[اثبات]] نمی‌شود. چون این احتمال- هر چند بسیار [[ضعیف]] باشد- وجود دارد که [[عقل انسان]] در [[آینده]] چنان کامل شود که بتواند قانونی کامل و [[سعادت‌بخش]] را تدوین کند.
البته می‌توان با تصرفات اندکی در این [[برهان]]، آن را به همان [[برهان]] [[اول]] برگرداند. به این صورت که بگوییم: اگر راه [[سعادت]] به [[انسان]] ارائه نشود، نقض غرض شده و [[آفرینش]] [[آدمی]]، [[لغو]] و [[بیهوده]] خواهد بود. از این رو می‌توان گفت که "اراده تکوینی" [[خداوند]] به "[[هدایت تشریعی]]" [[انسان]] تعلق گرفته است. به عبارت دیگر، به اقتضای [[حکمت خداوند]] می‌بایست راه [[سعادت انسان]] به او نشان داده شود. پس "باید" [[انبیا]] و پیام‌آوران راه [[سعادت]]، [[وحی]] و [[پیام الهی]] را درست و کامل دریافت کرده، به همان صورت به امت‌های خود برسانند. دور از احتمال نیست که مراد مرحوم [[علامه طباطبایی]] نیز همین بوده است؛ آنجا که می‌فرماید: مدلول [[وحی]] که یک [[سلسله]] دستوراتی است که [[اختلافات]] بشری را طبق اقتضای [[عصر]] رفع کرده و [[سعادت]] [[جامعه انسانی]] را تأمین می‌نماید، باید به گوش همین [[جامعه]]، با کفالت دستگاه [[آفرینش]]، برسد. بدیهی است که در این میانه، خطایی واقع نخواهد شد<ref>وحی یا شعور مرموز، ص۱۹.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص۹۸-۱۰۵.</ref>
'''ادله قرآنی'''
[[آیات]] متعددی برای اثبات عصمت پیامبران در مقام تلقی و ابلاغ [[وحی]] اقامه شده است که به ذکر چند نمونه بسنده می‌کنیم<ref>ممکن است گفته شود استدلال به [[آیات قرآن]] برای عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]]، دور [[باطل]] است؛ زیرا صحیح بودن آیات قرآن متوقف بر [[معصوم]] بودن پیامبر است و معصوم بودن پیامبر متوقف بر صحیح بودن [[آیات قرآنی]] است. در پاسخ به این سخن باید گفت این [[شبهه]] در مورد آیات قرآن وارد نیست؛ زیرا می‌توان [[صحت]] آیات قرآن را از طریق [[تحدی]] [[اثبات]] کرد؛ [[تحدی]] آیات قرآن، نشانه از سوی خدا بودن آن خواهد بود و نیازی به اثبات معصوم بودن پیامبر ندارد. بنابراین صحت آیات قرآنی متوقف بر تحدی خواهد بود نه [[عصمت پیامبر]] و دور مذکور باطل می‌شود اما این مشکل در مورد [[ادله روایی]] وارد است و با آنها نمی‌توان عصمت را ثابت کرد؛ زیرا تحدی به ادله روایی صورت نگرفته است.</ref>:
# '''آیات ۲ ـ ۴ [[سوره نجم]]:''' {{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«هرگز دوست شما حضرت محمّد{{صل}} منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید! آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>. [[آیات]] به روشنی بیانگر این است که [[پیامبر]] به عنوان نماینده [[خدا]] سخن می‌گوید، در واقع سخن [[خداوند]] است که بر او وحی شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمی‌فرمود آنچه او می‌گوید، [[وحی الهی]] است.
# ''' [[آیه]] ۲۱۳ [[سوره بقره]]:''' {{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ}}<ref>«مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می‌کرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت کرده و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود، به منظور انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، کسانی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بی‌ایمان، هم چنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند»، سوره بقره، آیه۲۱۳.</ref>. از این آیه استفاده می‌شود که [[بعثت پیامبران]] دو [[هدف]] را دنبال می‌کند؛ نخست اینکه در میان مردم به حق داوری کنند و دوم آنکه آنان را به سوی [[اعتقاد]] [[حق]] و عمل صحیح رهبری کنند. این دو هدف جز در سایه [[عصمت انبیا]] از [[خطا]] در اخذ و تبلیغ وحی امکان‌پذیر نیست؛ زیرا در غیر این صورت گفتار آنان نه تنها [[رهبری]] به سوی [[حقیقت]] نخواهد بود، بلکه مایه [[گمراهی]] می‌شود.
# ''' [[آیات]] ۲۸ - ۲۶ [[سوره جن]]:''' {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}}<ref>«او دانای غیب است و هیچ کس را از اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»، سوره نجم، آیات۲۸-۲۶.</ref>. در آیات یاد شده، دو نوع [[نگهبان]] برای صیانت از [[وحی]] وارد شده است: نخست فرشتگانی که [[پیامبر]] را از هر سو احاطه می‌کنند و دوم [[خداوند بزرگ]] که بر پیامبر و [[فرشتگان]] احاطه دارد. علت این [[مراقبت]] کامل نیز تحقق یافتن [[هدف]] [[نبوت]] ـ رسیدن وحی ـ به [[بشر]] است<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۶؛ منشور عقاید امامیه، ص۱۱۰.</ref>. افزون بر این، باید گفت: {{متن قرآن|فَلا يُظْهِرُ}}؛ «اظهار» از باب إفعال و به معنای اعلام کردن است که نتیجه آن، رساندن [[پیام]] اعلام شده به مخاطبان است؛ {{متن قرآن|مِن}} در {{متن قرآن|مِن رَّسُولٍ}} بیانی است؛ یعنی [[خداوند]] از پیامبرانش [[خشنود]] است که آنان را بر غیب خویش آگاه می‌کند؛ ضمیر در {{متن قرآن|فَإِنَّهُ يَسْلُكُ}} به خداوند بر می‌گردد؛ همانطور که ضمیر مستتر در {{متن قرآن|يَسْلُكُ}} نیز به او بر می‌گردد. افزون بر این {{متن قرآن|يَسْلُكُ}} به معنای «یجعل» (گماردن) آمده است؛ ضمائر در عبارت {{متن قرآن|مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ}} به پیامبر اکرم{{صل}} بر می‌گردد، ولی منظور از ضمیر نخست آن است که خداوند میان [[پیامبران]] و مخاطبان واسطه‌ای قرار نداده است و منظور از ضمیر دوم این است که خداوند میان خود و آنان (پیامبران)، فرشتگانی را برای مراقبت و نگهبانی از [[وحی]] و [[پیام]] خویش می‌گذارد تا از [[لوح محفوظ]] تا [[زمین]] ([[قلب]] [[پیامبران]]) مصون از گزند باشد و هم از قلب پیامبران تا زمانی که آن را به [[مردمان]] [[ابلاغ]] می‌کند و هم آن‌گاه که واژه‌ها و اوصافی را بر زبان می‌آورد»<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]؛ [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ۱۱۲ـ۱۱۰.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
۱۱۲٬۸۹۶

ویرایش