بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
برخی شواهد [[تاریخی]] و نقل بعضی [[احادیث]] نشان دهنده این [[واقعیت]] است که عدهای از [[مسلمانان]] و [[صحابه]]، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را حتی پیش از [[نبوت]] ایشان نیز [[معصوم]] میدانستند. به شماری از آنها توجه کنید: | برخی شواهد [[تاریخی]] و نقل بعضی [[احادیث]] نشان دهنده این [[واقعیت]] است که عدهای از [[مسلمانان]] و [[صحابه]]، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را حتی پیش از [[نبوت]] ایشان نیز [[معصوم]] میدانستند. به شماری از آنها توجه کنید: | ||
# [[روایات]] مربوط به «[[شق الصدر]]» در [[منابع اهل سنت]] با مضمونهای متفاوت و در سنین مختلفی از زندگانی [[پیامبر]] {{صل}} نقل شده که برخی از آنها مربوط به | # [[روایات]] مربوط به «[[شق الصدر]]» در [[منابع اهل سنت]] با مضمونهای متفاوت و در سنین مختلفی از زندگانی [[پیامبر]] {{صل}} نقل شده که برخی از آنها مربوط به کودکی یا [[نوجوانی]] و یا [[جوانی]] [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} است. این روایات که به وسیله [[راویان]] مختلفی، از جمله [[انس بن مالک]]، [[ابی بن کعب]]، [[ابوهریره]]، [[ابوذر غفاری]] و [[عایشه]] نقل شدهاند، بیانگر این مطلباند که [[قلب]] [[مبارک]] پیامبر اکرم {{صل}}، به وسیله [[ملائکه]] یا دیگر [[فرستادگان الهی]] از هرگونه [[آلودگی]] [[پاک]] شده است. برای نمونه، به روایتی که انس بن مالک نقل کرده است، دقت کنید: «در حالی که پیامبر مشغول [[بازی]] با کودکان بود، [[جبرائیل]] نزد وی آمد. پس او را گرفت و شکمش را شکافت و [[خون]] بسته شدهای را از قلب او بیرون آورد. آن گاه گفت: این بهره [[شیطان]] از تو بود. سپس قلب را در تشت با آب [[زمزم]] شست و در جایش نهاد.... انس گفت: من خودم جای دوخته شده را روی سینه پیامبر دیدم»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۲۲۱-۲۲۲. نیز ر.ک: یحیی بن معین، تاریخ یحیی بن معین، ج۱، ص۴۷-۴۸؛ عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۱، ص۱۰۷؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۱۲۱ و ۲۸۸؛ ج۴، ص۱۸۴؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۸، ص۲۰۳-۲۰۴؛ مسلم نیشابوری، الصحیح، ج۱، ص۱۰۱۔۱۰۲؛ عبدالله بن بهرام دارمی، سنن الدارمی، ج۱، ص۸؛ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابة، ج۱، ص۲۱؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۱، ص۱۴۳-۱۴۶.</ref>. [[تطهیر]] قلب پیامبر اکرم {{صل}} به وسیله ملایکه، مطلبی است که در دیگر روایات نیز منعکس شده است. برای نمونه [[ابی بکره]] نقل میکند که [[ختنه]] [[پیامبر]] به وسیله [[جبرائیل]] بوده است و او همان هنگام [[قلب]] پیامبر را [[تطهیر]] کرد<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۵۵. گفتنی است ذهبی پس از نقل این داستان آن را رد کرده، مینویسد: {{عربی|هذا منكر}} (محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۲۸). اما به هر حال این اجتهاد ذهبی است، و اگر حتی دروغ نیز باشد، نشان اعتقاد راوی به عصمت پیامبر اکرم {{صل}} است.</ref>. بیگمان نقل این [[روایتها]] به دست صحابهای که به [[اخبار غیبی]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[نبوت]] ایشان [[اعتقاد]] [[راسخ]] داشتند، از [[باور]] آنان به [[عصمت]] آن [[حضرت]] حکایت میکند؛ | ||
# گروهی از [[صحابه]] روایتهایی را نقل کردهاند که بیانگر محفوظ ماندن پیامبر اکرم {{صل}} در سنین مختلف پیش از نبوت از برخی [[گناهان]] بوده است. برای نمونه، [[ام ایمن]] نقل کرده است که روزی در یکی از [[اعیاد]] [[عرب پیش از اسلام]]، حضرت [[ابوطالب]] از پیامبر خواست تا در [[عید]] آنها شرکت کند. [[پیامبر خدا]] {{صل}} نخست [[مخالفت]] کرد؛ اما به [[اصرار]] عمههایش رفت. پس از چندی، در حالی که هراسان بود، بازگشت و به عمههایش فرمود که از وقوع [[گناه]] نگران است. در اینجا عمههای پیامبر خدا، [[کلامی]] را بر زبان آوردند که نشان اعتقاد آنها به [[عصمت پیامبر اکرم]] {{صل}}، حتی در آن سن بود: {{متن حدیث|ما كان الله عز و جل ليبتليك بالشيطان و فيك من خصال الخير}}؛ «از آنجا که در تو ویژگیهای [[نیک]] است، [[خداوند]] تو را به وسیله [[شیطان]] [[آزمایش]] نمیکند». پیامبر اکرم {{صل}} نیز در پاسخ آنها چنین فرمود: {{متن حدیث|إِنِّي كُلَّمَا دَنَوْتُ مِنْ صَنَمٍ مِنْهَا تَمَثَّلَ لِي رَجُلٌ أَبْيَضُ طَوِيلٌ يَصِيحُ: وَرَاءَكَ يَا مُحَمَّدُ لَا تَمَسَّهُ}}<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۷-۱۸۸.</ref>؛ «هرگاه به بتی نزدیک میشدم، مرد بلندقامت سفیدرنگی برایم متمثل میشد که صدا میزد: ای محمد {{صل}}، دست نگهدار، آن ([[بت]]) را لمس نکن». [[جابر بن عبدالله انصاری]] نیز نقل میکند که پیامبر خدا {{صل}} همراه سایر [[مردم]] در حال انتقال سنگها به سوی [[کعبه]] بود؛ در حالی که ازاری به تن داشت. عباس، [[عموی پیامبر]] از ایشان خواست تا [[ازار]] را بر کتف خود اندازد تا راحتتر باشد، که البته در این صورت پایین تنه آن [[حضرت]] عریان میشد. [[پیامبر خدا]] بنا بر بعضی نقلها با شنیدن این جمله به [[زمین]] افتاد و مطابق برخی نقلهای دیگر به [[آسمان]] نگاه کرد و فرمود: «از اینکه بخواهم برهنه راه بروم، [[نهی]] شدهام»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۹-۱۹۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۲۹۵، ۳۱۰، ۳۳۳ و ۳۸۰؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۱، ص۹۶؛ ج۴، ص۲۳۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۱، ص۱۸۴؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۷۴-۷۵.</ref>. این [[روایات]] محفوظ ماندن [[رسول خدا]] {{صل}} را از افتادن در ورطه [[گناهان]] - بلکه حتی اموری که [[گناه]] نیز نیست - نشان میدهند، و [[خبرهای غیبی]] آن حضرت که بیانگر [[ارتباط]] ویژه ایشان با [[خداوند]] - [[پیش از بعثت]] - است نیز، مؤید همین ادعاست. نقل این [[روایتها]] به دست [[صحابه پیامبر اکرم]] {{صل}} نیز، از [[اعتقاد]] ایشان به مضمونهای روشن آنها حکایت میکند؛ | # گروهی از [[صحابه]] روایتهایی را نقل کردهاند که بیانگر محفوظ ماندن پیامبر اکرم {{صل}} در سنین مختلف پیش از نبوت از برخی [[گناهان]] بوده است. برای نمونه، [[ام ایمن]] نقل کرده است که روزی در یکی از [[اعیاد]] [[عرب پیش از اسلام]]، حضرت [[ابوطالب]] از پیامبر خواست تا در [[عید]] آنها شرکت کند. [[پیامبر خدا]] {{صل}} نخست [[مخالفت]] کرد؛ اما به [[اصرار]] عمههایش رفت. پس از چندی، در حالی که هراسان بود، بازگشت و به عمههایش فرمود که از وقوع [[گناه]] نگران است. در اینجا عمههای پیامبر خدا، [[کلامی]] را بر زبان آوردند که نشان اعتقاد آنها به [[عصمت پیامبر اکرم]] {{صل}}، حتی در آن سن بود: {{متن حدیث|ما كان الله عز و جل ليبتليك بالشيطان و فيك من خصال الخير}}؛ «از آنجا که در تو ویژگیهای [[نیک]] است، [[خداوند]] تو را به وسیله [[شیطان]] [[آزمایش]] نمیکند». پیامبر اکرم {{صل}} نیز در پاسخ آنها چنین فرمود: {{متن حدیث|إِنِّي كُلَّمَا دَنَوْتُ مِنْ صَنَمٍ مِنْهَا تَمَثَّلَ لِي رَجُلٌ أَبْيَضُ طَوِيلٌ يَصِيحُ: وَرَاءَكَ يَا مُحَمَّدُ لَا تَمَسَّهُ}}<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۷-۱۸۸.</ref>؛ «هرگاه به بتی نزدیک میشدم، مرد بلندقامت سفیدرنگی برایم متمثل میشد که صدا میزد: ای محمد {{صل}}، دست نگهدار، آن ([[بت]]) را لمس نکن». [[جابر بن عبدالله انصاری]] نیز نقل میکند که پیامبر خدا {{صل}} همراه سایر [[مردم]] در حال انتقال سنگها به سوی [[کعبه]] بود؛ در حالی که ازاری به تن داشت. عباس، [[عموی پیامبر]] از ایشان خواست تا [[ازار]] را بر کتف خود اندازد تا راحتتر باشد، که البته در این صورت پایین تنه آن [[حضرت]] عریان میشد. [[پیامبر خدا]] بنا بر بعضی نقلها با شنیدن این جمله به [[زمین]] افتاد و مطابق برخی نقلهای دیگر به [[آسمان]] نگاه کرد و فرمود: «از اینکه بخواهم برهنه راه بروم، [[نهی]] شدهام»<ref>احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۹-۱۹۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۲۹۵، ۳۱۰، ۳۳۳ و ۳۸۰؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۱، ص۹۶؛ ج۴، ص۲۳۴؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۱، ص۱۸۴؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۷۴-۷۵.</ref>. این [[روایات]] محفوظ ماندن [[رسول خدا]] {{صل}} را از افتادن در ورطه [[گناهان]] - بلکه حتی اموری که [[گناه]] نیز نیست - نشان میدهند، و [[خبرهای غیبی]] آن حضرت که بیانگر [[ارتباط]] ویژه ایشان با [[خداوند]] - [[پیش از بعثت]] - است نیز، مؤید همین ادعاست. نقل این [[روایتها]] به دست [[صحابه پیامبر اکرم]] {{صل}} نیز، از [[اعتقاد]] ایشان به مضمونهای روشن آنها حکایت میکند؛ | ||
# در برخی منابع آمده است که [[امام علی]] {{ع}} از پیامبر خدا {{صل}} نقل کرده است که آن حضرت پیش از [[نبوت]]، دوبار در صدد عمل به برخی [[رسوم]] [[جاهلیت]] برآمده که در هر دو نوبت خداوند او را از این کار بازداشته بود. در آن منابع چنین آمده است که شبی در [[مکه]] صدای ساز و آواز از مجلس [[عروسی]] یکی از [[اهل مکه]] به گوش رسید. پیامبر خدا {{صل}} نشست تا آن [[مراسم]] را ببیند که خداوند او را از این کار بازداشت [[پیامبر]] خود در این باره فرموده است: «پس خداوند به گوشهایم زد، پس به [[خدا]] [[سوگند]] بیدار نشدم، مگر به وسیله [[نور]] [[خورشید]]... و پس از آن دیگر به سوی گناهی قصد نکردم تا اینکه او مرا به [[رسالت]] برگزید»<ref>{{عربی|فَضَرَبَ اللَّهُ عَلَى أُذُنِي فَوَاللَّهِ مَا أَيْقَظَنِي إِلَّا مَسُّ الشَّمْسَ... ثُمَّ مَا هَمَمْتُ بَعْدَهَا بِسُوءٍ حَتَّى أَكْرَمَنِي اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِرِسَالَتِهِ}}؛ (محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۴) نیز ر.ک: محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۷۹-۸۰؛ احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۷۹-۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۳۳-۳۴.</ref>. | # در برخی منابع آمده است که [[امام علی]] {{ع}} از پیامبر خدا {{صل}} نقل کرده است که آن حضرت پیش از [[نبوت]]، دوبار در صدد عمل به برخی [[رسوم]] [[جاهلیت]] برآمده که در هر دو نوبت خداوند او را از این کار بازداشته بود. در آن منابع چنین آمده است که شبی در [[مکه]] صدای ساز و آواز از مجلس [[عروسی]] یکی از [[اهل مکه]] به گوش رسید. پیامبر خدا {{صل}} نشست تا آن [[مراسم]] را ببیند که خداوند او را از این کار بازداشت [[پیامبر]] خود در این باره فرموده است: «پس خداوند به گوشهایم زد، پس به [[خدا]] [[سوگند]] بیدار نشدم، مگر به وسیله [[نور]] [[خورشید]]... و پس از آن دیگر به سوی گناهی قصد نکردم تا اینکه او مرا به [[رسالت]] برگزید»<ref>{{عربی|فَضَرَبَ اللَّهُ عَلَى أُذُنِي فَوَاللَّهِ مَا أَيْقَظَنِي إِلَّا مَسُّ الشَّمْسَ... ثُمَّ مَا هَمَمْتُ بَعْدَهَا بِسُوءٍ حَتَّى أَكْرَمَنِي اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِرِسَالَتِهِ}}؛ (محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۴) نیز ر.ک: محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۷۹-۸۰؛ احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۷۹-۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۳۳-۳۴.</ref>. | ||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
'''عصمت پس از تصدی منصب (نبوت):''' | '''عصمت پس از تصدی منصب (نبوت):''' | ||
یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبر خاتم از [[گناه]] پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم{{ع}} مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۴۱۲.</ref>. این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم میشود که عبارتاند از: عصمت در تلقی و ابلاغ وحی؛ عصمت در [[تفسیر]] و تبیین وحی؛ [[عصمت از اشتباه]]، [[خطا]] و | یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبر خاتم از [[گناه]] پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم{{ع}} مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۴۱۲.</ref>. این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم میشود که عبارتاند از: عصمت در تلقی و ابلاغ وحی؛ عصمت در [[تفسیر]] و تبیین وحی؛ [[عصمت از اشتباه]]، [[خطا]] و فراموشی در انجام [[تکالیف]] شخصی و [[اجتماعی]] و [[عصمت از گناه]]. | ||
=== گستره متعلق (ابعاد [[عصمت]]) === | === گستره متعلق (ابعاد [[عصمت]]) === | ||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
==== [[عصمت عملی]] ==== | ==== [[عصمت عملی]] ==== | ||
# '''[[عصمت از گناهان]] صغیره و کبیره، پیش یا پس از تصدی منصب:''' تمامی متکلمان [[شیعه]] پیامبران خاتم را از انجام کلیه [[گناهان]] صغیره و کبیره، قبل و پس از تصدی منصب، معصوم میدانند و اختلافی در این خصوص میان آنها وجود ندارد هرچند در آرای [[متکلمان]] [[اهل سنت]] در این بحث اختلافاتی میان اصل عصمت پیامبر خاتم از گناهان قبل از رسیدن به [[مقام نبوت]] و نیز در جواز یا عدم جواز [[ارتکاب گناهان]] صغیره پس از تصدی [[نبوت]]، وجود داشته است<ref>[[مهدی فرمانیان|فرمانیان، مهدی]]، [[عصمت امامان شیعه (مقاله)|عصمت امامان شیعه]]، [[معارف کلامی شیعه (کتاب)|معارف کلامی شیعه]]، ص۱۹.</ref>. | # '''[[عصمت از گناهان]] صغیره و کبیره، پیش یا پس از تصدی منصب:''' تمامی متکلمان [[شیعه]] پیامبران خاتم را از انجام کلیه [[گناهان]] صغیره و کبیره، قبل و پس از تصدی منصب، معصوم میدانند و اختلافی در این خصوص میان آنها وجود ندارد هرچند در آرای [[متکلمان]] [[اهل سنت]] در این بحث اختلافاتی میان اصل عصمت پیامبر خاتم از گناهان قبل از رسیدن به [[مقام نبوت]] و نیز در جواز یا عدم جواز [[ارتکاب گناهان]] صغیره پس از تصدی [[نبوت]]، وجود داشته است<ref>[[مهدی فرمانیان|فرمانیان، مهدی]]، [[عصمت امامان شیعه (مقاله)|عصمت امامان شیعه]]، [[معارف کلامی شیعه (کتاب)|معارف کلامی شیعه]]، ص۱۹.</ref>. | ||
# '''[[عصمت از سهو]]:''' [[مرحوم صدوق]] به | # '''[[عصمت از سهو]]:''' [[مرحوم صدوق]] به همراهو استاد خود ابن ولید، با ادعای وجود [[روایات]] فراوانی مبنی بر وقوع [[سهو]] و به تعبیر دقیقتر، اسهاء از [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، [[ضرورت عصمت]] آن حضرت از [[اشتباه]] در [[نماز]]<ref>ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۰۳.</ref> و نیز [[خواب]] ماندن از نماز<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.</ref>را [[نفی]] میکند. اما پس از او مرحوم [[شیخ مفید]] قاطعانه امکان اشتباه امام در نماز<ref>مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۴.</ref> و به طور کلی عمل به [[دین]] را رد نموده و امام را از چنین اشتباهاتی معصوم میداند. روشن است که اعتقاد به عصمت امام از سهو که جانشین پیامبر خاتم است به طریق اولی مستلزم اعتقاد به عصمت خود پیامبر خواهد بود. | ||
# '''[[عصمت از نسیان]]:''' فراموش کردن [[احکام الهی]] از جانب [[انبیا]]{{ع}} باعث [[گمراهی]] دیگران و [[احتجاج]] ایشان به آن عمل میگردد. جمله {{متن قرآن|لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ}}<ref>«تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند» سوره جن، آیه ۲۸.</ref> میفهماند که [[رسول]] بهگونهای [[وحی|وحی الهی]] را دریافت و [[ابلاغ]] میکند که [[اشتباه]] و | # '''[[عصمت از نسیان]]:''' فراموش کردن [[احکام الهی]] از جانب [[انبیا]]{{ع}} باعث [[گمراهی]] دیگران و [[احتجاج]] ایشان به آن عمل میگردد. جمله {{متن قرآن|لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ}}<ref>«تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند» سوره جن، آیه ۲۸.</ref> میفهماند که [[رسول]] بهگونهای [[وحی|وحی الهی]] را دریافت و [[ابلاغ]] میکند که [[اشتباه]] و فراموشی در آن رخ نمیدهد. اگر رسول در گرفتن [[وحی]]، حفظ وحی و [[تبلیغ]] آن مصونیت نداشته باشد. غرض [[خداوند]] یعنی ابلاغ [[رسالت]] حاصل نمیشود. | ||
# '''[[عصمت از ترک اولی]] و [[ترک مستحبات]]:''' مسأله [[عصمت]] از ترک مستحبات و [[ترک اولی]] هر چند با برخی [[روایتها]] قابل [[استنباط]] است اما در منابع [[کلامی]] [[امامیه]] تا [[زمان]] مرحوم [[شیخ مفید]] مطرح نبوده و ایشان نخستین کسی بود که با اشاره به این مسأله زمینه طرح آن را برای برخی [[متکلمان]] متأخر، فراهم آورد<ref>مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، ص۶۲؛ همو، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۹.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۷۰.</ref> | # '''[[عصمت از ترک اولی]] و [[ترک مستحبات]]:''' مسأله [[عصمت]] از ترک مستحبات و [[ترک اولی]] هر چند با برخی [[روایتها]] قابل [[استنباط]] است اما در منابع [[کلامی]] [[امامیه]] تا [[زمان]] مرحوم [[شیخ مفید]] مطرح نبوده و ایشان نخستین کسی بود که با اشاره به این مسأله زمینه طرح آن را برای برخی [[متکلمان]] متأخر، فراهم آورد<ref>مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، ص۶۲؛ همو، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۹.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۷۰.</ref> | ||
خط ۱۲۸: | خط ۱۲۸: | ||
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پسزمینه=#F8FBF9| گیومه نقلقول =| تراز منبع = وسط}} | |تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پسزمینه=#F8FBF9| گیومه نقلقول =| تراز منبع = وسط}} | ||
# '''ادله قرآنی:''' | # '''ادله قرآنی:''' | ||
## '''آیات مشتمل بر عصمت پیامبران:''' در برخی از [[آیات قرآن کریم]] خصوصیاتی همچون اصطفای [[الهی]]، [[وجوب اطاعت]] تام و عدم [[تسلط]] [[شیطان]] بر برخی [[انسانهای برگزیده]] و نیز [[الگو]] بودن [[انبیا]] بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، [[خطا]]، [[نسیان]] و [[اشتباه]] که همان [[حقیقت عصمت]] است، اشاره دارند. به عنوان نمونه [[خدای متعال]] در آیهای خطاب به شيطان مىفرمايد: {{متن قرآن|إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ}} <ref>«قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.</ref>. عمومیت این فراز از [[آیه]]، قرینه است بر اینکه مراد از «[[عبادی]]»، صرفا بندگان [[خالص]] و [[حقیقی]] خداوند است و نه گنهکاران یا کسانی که در [[زندگی]] خویش مرتکب برخی [[گناهان]] شدهاند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از [[ارتکاب معاصی]]، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر [[وسوسههای ابلیس]] نشأت میگیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای [[نفی]] تأثیر [[وسوسه]] در [[عبادالله]] است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسههای ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از [[قرآن کریم]] و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به [[خدا]] [[توکل]] میکنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان | ## '''آیات مشتمل بر عصمت پیامبران:''' در برخی از [[آیات قرآن کریم]] خصوصیاتی همچون اصطفای [[الهی]]، [[وجوب اطاعت]] تام و عدم [[تسلط]] [[شیطان]] بر برخی [[انسانهای برگزیده]] و نیز [[الگو]] بودن [[انبیا]] بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، [[خطا]]، [[نسیان]] و [[اشتباه]] که همان [[حقیقت عصمت]] است، اشاره دارند. به عنوان نمونه [[خدای متعال]] در آیهای خطاب به شيطان مىفرمايد: {{متن قرآن|إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ}} <ref>«قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.</ref>. عمومیت این فراز از [[آیه]]، قرینه است بر اینکه مراد از «[[عبادی]]»، صرفا بندگان [[خالص]] و [[حقیقی]] خداوند است و نه گنهکاران یا کسانی که در [[زندگی]] خویش مرتکب برخی [[گناهان]] شدهاند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از [[ارتکاب معاصی]]، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر [[وسوسههای ابلیس]] نشأت میگیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای [[نفی]] تأثیر [[وسوسه]] در [[عبادالله]] است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسههای ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از [[قرآن کریم]] و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به [[خدا]] [[توکل]] میکنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، [[ثابت]] مینماید<ref>سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباسزاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبههپژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی]].</ref> | ||
## '''آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم{{صل}}:''' [[آیات]] دال بر [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} را میتوان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود. | ## '''آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم{{صل}}:''' [[آیات]] دال بر [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} را میتوان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود. | ||
### '''خبر دوری حضرت از [[گمراهی]] و [[هوای نفس]]''': [[قرآن کریم]] ضمن بیان [[اوصاف پیامبر]] خاتم{{صل}} و [[نفی]] هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفتههای [[پیامبر]]{{صل}} را مستند به [[وحی الهی]] دانسته و میفرماید: {{متن قرآن|ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوي * وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي}}<ref>صاحب شما (محمّد مصطفی) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمیگوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.» سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>. | ### '''خبر دوری حضرت از [[گمراهی]] و [[هوای نفس]]''': [[قرآن کریم]] ضمن بیان [[اوصاف پیامبر]] خاتم{{صل}} و [[نفی]] هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفتههای [[پیامبر]]{{صل}} را مستند به [[وحی الهی]] دانسته و میفرماید: {{متن قرآن|ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوي * وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي}}<ref>صاحب شما (محمّد مصطفی) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمیگوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.» سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>. | ||
### '''[[ امر]] به [[اطاعت]] مطلق از آن حضرت''': قرآن کریم در آیهای به طور مطلق به اطاعت از [[فرامین]] [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، امر کرده<ref>سوره نساء، آیه ۵۹ و سوره آل عمران، آیه ۳۲.</ref> و بدیهی است، مقام آمریت مطلق مستلزم [[عصمت]] است. این معنا از [[آیات]] دیگری که به [[وجوب اطاعت]] مطلق از [[اوامر و نواهی]] [[رسول خدا]]{{صل}}[[ امر]] فرموده نیز قابل استفاده است. | ### '''[[ امر]] به [[اطاعت]] مطلق از آن حضرت''': قرآن کریم در آیهای به طور مطلق به اطاعت از [[فرامین]] [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، امر کرده<ref>سوره نساء، آیه ۵۹ و سوره آل عمران، آیه ۳۲.</ref> و بدیهی است، مقام آمریت مطلق مستلزم [[عصمت]] است. این معنا از [[آیات]] دیگری که به [[وجوب اطاعت]] مطلق از [[اوامر و نواهی]] [[رسول خدا]]{{صل}}[[ امر]] فرموده نیز قابل استفاده است. | ||
### '''معرفی حضرت به عنوان [[اسوه حسنه]]''': مصونیت [[پیامبر خاتم]] {{عم}} را میتوان از آیهای که آن حضرت را به صورت مطلق و بدون قید و شرط، به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به [[تأسی]] از ایشان ترغیب نموده، استفاده کرد. چه اینکه [[قرآن کریم]] از [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} به عنوان اسوهای [[نیکو]] یاد کرده و میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>. | ### '''معرفی حضرت به عنوان [[اسوه حسنه]]''': مصونیت [[پیامبر خاتم]] {{عم}} را میتوان از آیهای که آن حضرت را به صورت مطلق و بدون قید و شرط، به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به [[تأسی]] از ایشان ترغیب نموده، استفاده کرد. چه اینکه [[قرآن کریم]] از [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} به عنوان اسوهای [[نیکو]] یاد کرده و میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>. | ||
### '''تاکید بر عدم ارتکاب | ### '''تاکید بر عدم ارتکاب فراموشی''': آنچه باقی میماند عصمت آن حضرت از [[نسیان]] و فراموشی است که [[قرآن کریم]] در این باره نیز چنین میفرماید: {{متن قرآن|سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسي}}<ref>ما تو را قرائت آیات قرآن چندان آموزیم که هیچ فراموش نکنی». سوره اعلی، آیه۶.</ref>. | ||
# '''ادله روایی:''' | # '''ادله روایی:''' | ||
## '''روایات مشتمل بر عصمت انبیاء:''' در [[روایات]] متعددی بر [[قطعی]] بودن [[عصمت انبیا]]{{ع}} تأکید شده است<ref>نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.</ref> از جمله آنها روایتی از [[امام باقر]]{{ع}} که در آن آمده است: «[[انبیا]] [[گناه]] نمیکنند؛ چون همگی [[معصوم]] و پاکاند و آنان [[مرتکب گناه]] کوچک یا بزرگ نمیشوند»<ref>صدوق، الخصال، ص۳۹۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۱۸۰-۱۸۱.</ref> | ## '''روایات مشتمل بر عصمت انبیاء:''' در [[روایات]] متعددی بر [[قطعی]] بودن [[عصمت انبیا]]{{ع}} تأکید شده است<ref>نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.</ref> از جمله آنها روایتی از [[امام باقر]]{{ع}} که در آن آمده است: «[[انبیا]] [[گناه]] نمیکنند؛ چون همگی [[معصوم]] و پاکاند و آنان [[مرتکب گناه]] کوچک یا بزرگ نمیشوند»<ref>صدوق، الخصال، ص۳۹۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن]]، ص ۱۸۰-۱۸۱.</ref> | ||
خط ۱۸۱: | خط ۱۸۱: | ||
پاسخهای متعددی به این شبهه داداه شده که البته برخی از آنها دارای اشکالات و ایراداتی است و قابل استناد نیستند. | پاسخهای متعددی به این شبهه داداه شده که البته برخی از آنها دارای اشکالات و ایراداتی است و قابل استناد نیستند. | ||
# '''پاسخ نخست:''' [[حقیقت]] این است که نه "[[ذنب]]" در این آیه به معنای ارتکاب [[حرام]] و [[مخالفت]] با امر مولوی است و نه "غفران" به معنای رفع | # '''پاسخ نخست:''' [[حقیقت]] این است که نه "[[ذنب]]" در این آیه به معنای ارتکاب [[حرام]] و [[مخالفت]] با امر مولوی است و نه "غفران" به معنای رفع عقاب از مستحق آن، میباشد؛ زیرا در این [[آیات]]، غفران ذنب متقدم و متأخر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به [[دلیل]] [[فتح مکّه]] دانسته شده است. حال آنکه، هیچ رابطهای بین اعطای [[پیروزی]] و [[بخشش گناهان]] [[شرعی]] نیست و معنا ندارد گفته شود "ما تو را [[پیروز]] کردیم تا [[گناهان]] پیشین و پسین تو را بیامرزیم" به طور حتم در این آیه، ذنب و همچنین [[مغفرت]] در معنای لغوی خود به کار رفتهاند. معنای لغوی ذنب، عبارت است از: "هر کاری که دارای پیامدهای ناگوار باشد". و [[مغفرت]] هم به معنای "بر چیزی [[پوشش]] نهادن" است.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۲۲۰.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۴۲۲-۴۳۹.</ref>.<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص ۲۳۲.</ref> | ||
# '''پاسخ دوم''': گناه [[قوم]] [[پیامبر]] {{صل}} در مورد آن حضرت: «[[ذنب]]» مصدر است و مصدر گاهی به فاعل و گاهی به مفعولش اضافه میشود؛ در این [[آیه]] به مفعولش اضافه شده است. پس مراد از «ذنب» همان گناهی است که قوم پیامبر درباره حضرت روا داشتند و ایشان را (در جریان [[حدیبیه]]) از ورود به [[مکه]] بازداشتند؛ ولی [[خداوند]] این نقصان را با [[فتح مکه]] از حضرت برداشت و آن را جزای جهادش در فتح مکه قرار داد<ref>ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۹، ص۳۱۴؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان، تصحیح محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، ج۱۷، ص۳۲۴.</ref>. بنابراین آیه این سان [[تفسیر]] میشود: «خداوند گناهی که [[مشرکان]] در [[حق]] تو مرتکب شدهاند - که تو را از ورود به مکه و [[مسجدالحرام]] بازداشتند - میآمرزد و راه ورود به مکه و مسجدالحرام را به روی تو میگشاید»<ref>سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۶۱.</ref>.این پاسخ با ظاهر آیه همخوان نیست؛ زیرا در این دو آیه [[خداوند متعال]]، پیامبر {{صل}} را مخاطب قرار داده و فتح مبین را از آن حضرتش دانسته است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۷۶؛ [[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۴۲۲-۴۳۹.</ref>. | # '''پاسخ دوم''': گناه [[قوم]] [[پیامبر]] {{صل}} در مورد آن حضرت: «[[ذنب]]» مصدر است و مصدر گاهی به فاعل و گاهی به مفعولش اضافه میشود؛ در این [[آیه]] به مفعولش اضافه شده است. پس مراد از «ذنب» همان گناهی است که قوم پیامبر درباره حضرت روا داشتند و ایشان را (در جریان [[حدیبیه]]) از ورود به [[مکه]] بازداشتند؛ ولی [[خداوند]] این نقصان را با [[فتح مکه]] از حضرت برداشت و آن را جزای جهادش در فتح مکه قرار داد<ref>ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۹، ص۳۱۴؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان، تصحیح محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، ج۱۷، ص۳۲۴.</ref>. بنابراین آیه این سان [[تفسیر]] میشود: «خداوند گناهی که [[مشرکان]] در [[حق]] تو مرتکب شدهاند - که تو را از ورود به مکه و [[مسجدالحرام]] بازداشتند - میآمرزد و راه ورود به مکه و مسجدالحرام را به روی تو میگشاید»<ref>سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۶۱.</ref>.این پاسخ با ظاهر آیه همخوان نیست؛ زیرا در این دو آیه [[خداوند متعال]]، پیامبر {{صل}} را مخاطب قرار داده و فتح مبین را از آن حضرتش دانسته است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۷۶؛ [[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۴۲۲-۴۳۹.</ref>. | ||
# '''پاسخ سوم''': آمرزش گناه به معنای متداول: آمرزش گناه در این آیه، به همان معنای معروف خود است. مراد از «ما تقدم»، [[گناهان]] پیش از بعثت یا پیش از نزول [[سوره فتح]]<ref>ر.ک: محمود بن ابی الحسن نیشابوری، ایجاز البیان، تحقیق حنیف بن حسن القاسمی، ج۴، ص۷۴۹؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، تحقیق خالد عبدالرحمن العک و مروان سوار، ج۴، ص۲۳؛ احمد بن محمد نحاس، اعراب القرآن، تحقیق زهیر غازی زاهد، ج۴، ص۱۲۹؛ مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۴، ص۶۶؛ عتیق بن محمد سورآبادی، تفسیر قرآن کریم، ج۴، ص۲۳۳۸ (جامع التفاسیر).</ref>، و مراد از «ما تأخر» گناهان پس از [[رسالت]] تا پایان [[عمر]] آن حضرت، یا گناهان پیش از نزول این [[سوره]] یا گناهانی است که تاکنون انجام نداده است. [[خداوند]] گناه [[پیامبر]] {{صل}} را میآمرزد و پیوند آن با فتح این است که خداوند [[اراده]] فرموده وسیله [[خشنودی]] حضرت را در [[دنیا]] و [[آخرت]] فراهم سازد؛ در دنیا با فتح، و در آخرت با [[آمرزش]]<ref>ر.ک: محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۶۲.</ref>. [[طبری]] چنین مینویسد: «اگر گناهی انجام نشده باشد، درخواست آمرزش آن کاری نامعقول است. پس حضرت آمرزش گناهان خود را از خداوند درخواست دارد»<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۲۶، ص۴۳.</ref>. ایراد این [[تفسیر]] در این است که اولاً [[وعده]] آمرزش گناه پیش از ارتکاب آن بدان معناست که هرگونه تکلیفی از عهده آن حضرت برداشته شده و [[ارتکاب گناهان]] بر او رواست و این با صریح [[آیات قرآن]] ناسازگار است: {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ}}<ref>«ما این کتاب را به حقّ به سوی تو فرو فرستادهایم، از این روی خداوند را در حالی که دین (خود) را برای او ناب میداری بپرست» سوره زمر، آیه ۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و فرمان یافتهام که نخستین فرمانبردار باشم» سوره زمر، آیه ۱۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ}}<ref>«و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را میبست* دست راستش را میگرفتیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۵.</ref> و سیاق این [[آیات]] هیچگونه تخصیصی را برنمیتابد؛ ثانیاً اطلاق [[آمرزش گناهان]]، همه آنها را در بر میگیرد. پس گناهانی همچون [[شرک]] و نسبت ناروا به [[خداوند]] و استهزای [[آیات الهی]] و... در گستره [[آمرزش]] قرار میگیرند؛ ولی چسان میتوان پذیرفت که خداوند [[پیامبری]] را برای [[اقامه دین]] و [[اصلاح]] [[زمین]] [[مبعوث]] فرماید، آنگاه پس از [[پیروز]] شدنش او را در انجام دادن هر کاری [[آزاد]] گذارد و به وی وعده آمرزش هر گناهی را بدهد (این در [[باور]] هیچ کس نمیگنجد)<ref>ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۸، ص۲۵۵.</ref>؛ ثالثاً چگونه آمرزش گناه با فتح پیوند مییابد؟ رابعاً در [[آیه]] میفرماید [[گناه]] [[آینده]] تو را میآمرزد؛ گناه آینده چگونه [[تفسیر]] میشود با توجه به اینکه آمرزش در [[آخرت]] با آمرزش گناه آینده متفاوت است؟ (آیا با وعده به آمرزش گناه در آینده، گناه تحقق مییابد یا اینکه گناه دیگر گناه نمیشود؟)؛ خامساً سخن [[طبری]] نیز نادرست است؛ زیرا در آیه سخن از درخواست آمرزش نیست، بلکه آمرزش با لام (لیغفر) بر فتح مترتب شده است. | # '''پاسخ سوم''': آمرزش گناه به معنای متداول: آمرزش گناه در این آیه، به همان معنای معروف خود است. مراد از «ما تقدم»، [[گناهان]] پیش از بعثت یا پیش از نزول [[سوره فتح]]<ref>ر.ک: محمود بن ابی الحسن نیشابوری، ایجاز البیان، تحقیق حنیف بن حسن القاسمی، ج۴، ص۷۴۹؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، تحقیق خالد عبدالرحمن العک و مروان سوار، ج۴، ص۲۳؛ احمد بن محمد نحاس، اعراب القرآن، تحقیق زهیر غازی زاهد، ج۴، ص۱۲۹؛ مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۴، ص۶۶؛ عتیق بن محمد سورآبادی، تفسیر قرآن کریم، ج۴، ص۲۳۳۸ (جامع التفاسیر).</ref>، و مراد از «ما تأخر» گناهان پس از [[رسالت]] تا پایان [[عمر]] آن حضرت، یا گناهان پیش از نزول این [[سوره]] یا گناهانی است که تاکنون انجام نداده است. [[خداوند]] گناه [[پیامبر]] {{صل}} را میآمرزد و پیوند آن با فتح این است که خداوند [[اراده]] فرموده وسیله [[خشنودی]] حضرت را در [[دنیا]] و [[آخرت]] فراهم سازد؛ در دنیا با فتح، و در آخرت با [[آمرزش]]<ref>ر.ک: محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۶۲.</ref>. [[طبری]] چنین مینویسد: «اگر گناهی انجام نشده باشد، درخواست آمرزش آن کاری نامعقول است. پس حضرت آمرزش گناهان خود را از خداوند درخواست دارد»<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۲۶، ص۴۳.</ref>. ایراد این [[تفسیر]] در این است که اولاً [[وعده]] آمرزش گناه پیش از ارتکاب آن بدان معناست که هرگونه تکلیفی از عهده آن حضرت برداشته شده و [[ارتکاب گناهان]] بر او رواست و این با صریح [[آیات قرآن]] ناسازگار است: {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ}}<ref>«ما این کتاب را به حقّ به سوی تو فرو فرستادهایم، از این روی خداوند را در حالی که دین (خود) را برای او ناب میداری بپرست» سوره زمر، آیه ۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و فرمان یافتهام که نخستین فرمانبردار باشم» سوره زمر، آیه ۱۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ}}<ref>«و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را میبست* دست راستش را میگرفتیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۵.</ref> و سیاق این [[آیات]] هیچگونه تخصیصی را برنمیتابد؛ ثانیاً اطلاق [[آمرزش گناهان]]، همه آنها را در بر میگیرد. پس گناهانی همچون [[شرک]] و نسبت ناروا به [[خداوند]] و استهزای [[آیات الهی]] و... در گستره [[آمرزش]] قرار میگیرند؛ ولی چسان میتوان پذیرفت که خداوند [[پیامبری]] را برای [[اقامه دین]] و [[اصلاح]] [[زمین]] [[مبعوث]] فرماید، آنگاه پس از [[پیروز]] شدنش او را در انجام دادن هر کاری [[آزاد]] گذارد و به وی وعده آمرزش هر گناهی را بدهد (این در [[باور]] هیچ کس نمیگنجد)<ref>ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۸، ص۲۵۵.</ref>؛ ثالثاً چگونه آمرزش گناه با فتح پیوند مییابد؟ رابعاً در [[آیه]] میفرماید [[گناه]] [[آینده]] تو را میآمرزد؛ گناه آینده چگونه [[تفسیر]] میشود با توجه به اینکه آمرزش در [[آخرت]] با آمرزش گناه آینده متفاوت است؟ (آیا با وعده به آمرزش گناه در آینده، گناه تحقق مییابد یا اینکه گناه دیگر گناه نمیشود؟)؛ خامساً سخن [[طبری]] نیز نادرست است؛ زیرا در آیه سخن از درخواست آمرزش نیست، بلکه آمرزش با لام (لیغفر) بر فتح مترتب شده است. | ||
# '''پاسخ چهارم''': [[آمرزش]] به معنای [[محبت]]: واژه «[[مغفرت]]» در این آیه، معنای [[رضایت]] و محبت را در بردارد؛ زیرا این امور نتیجه آمرزش را آشکار میسازند. بنابراین در [[تفسیر آیه]] باید گفت [[خداوند]] در آنچه به تو [[وحی]] کرده، [[رضایت]] و [[محبت]] خود را بر تو ارزانی داشته است. پیوند این [[مغفرت]] با [[فتح مکه]]، در این است که فتح مبین، میدان وسیعی را برای [[اسلام]] مهیا ساخته بود که [[مردم]] را به سوی پروردگارشان رهنمون شود و [[پیامبر]] {{صل}} هم با [[جهاد]] فراوان و تلاش بیامان خود، با عنایت الهی توانست به این نتیجه برسد. از این رو محبت خداوند را در آغاز این جهاد خود (پیش از فتح) و پایان آن (پس از فتح) جلب کرده است<ref>ر.ک: محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۲۱، ص۹۹.</ref>. ایراد این پاسخ در آن است که [[تفسیر]] مغفرت به رضایت و محبت و [[رحمت]]، با گفتار لغتشناسان ناهمخوان است و هیچگونه قرینه و شاهدی نیز آن را [[همراهی]] نمیکند. | # '''پاسخ چهارم''': [[آمرزش]] به معنای [[محبت]]: واژه «[[مغفرت]]» در این آیه، معنای [[رضایت]] و محبت را در بردارد؛ زیرا این امور نتیجه آمرزش را آشکار میسازند. بنابراین در [[تفسیر آیه]] باید گفت [[خداوند]] در آنچه به تو [[وحی]] کرده، [[رضایت]] و [[محبت]] خود را بر تو ارزانی داشته است. پیوند این [[مغفرت]] با [[فتح مکه]]، در این است که فتح مبین، میدان وسیعی را برای [[اسلام]] مهیا ساخته بود که [[مردم]] را به سوی پروردگارشان رهنمون شود و [[پیامبر]] {{صل}} هم با [[جهاد]] فراوان و تلاش بیامان خود، با عنایت الهی توانست به این نتیجه برسد. از این رو محبت خداوند را در آغاز این جهاد خود (پیش از فتح) و پایان آن (پس از فتح) جلب کرده است<ref>ر.ک: محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۲۱، ص۹۹.</ref>. ایراد این پاسخ در آن است که [[تفسیر]] مغفرت به رضایت و محبت و [[رحمت]]، با گفتار لغتشناسان ناهمخوان است و هیچگونه قرینه و شاهدی نیز آن را [[همراهی]] نمیکند. | ||
# '''پاسخ پنجم''': فتح؛ همان گشایش قلب پیامبر {{صل}}: «شاید مقصود از فتح در این [[آیه]]، همان گشایش قلب [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به سوی خداوند متعال باشد که ذات متعالی در مقام [[منت نهادن]] به پیامبرش بفرماید: "ما سینه تو را برای [[علوم]] و [[حکمت]] باز گردانیدیم... تا آنکه [[عقل]] و [[روحانیت]] تو بر قوای طبیعی غالب گردد... و در هیچ زمانی از [[عمر]] خود، گناهی از تو سر نزند". بنا بر این معنا، سبب که [[غلبه]] قوای [[نفسانی]] است، به جای مسبب که [[گناه]] باشد، گذارده شده؛ یعنی آنچه سبب گناه میشد از تو دفع کردیم و تو بر قوای طبیعی خود مظفر و منصور گردید. مؤید همین توجیه است؛ بلکه از لام {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ}} که از آن تعلیل استفاده میشود که به تو فتح دادیم برای آنکه [[گناهان]] گذشته و [[آینده]] تو بخشیده شود، بیمناسبت خواهد گردید. چگونه [[فتح مکه]] سبب [[بخشش]] [[گناه]] میشود؟ گناه باید با [[توبه]] بخشیده شود، نه با فتح و فیروزی. گرچه گفته شده مورد نزول آیه پس از [[صلح حدیبیه]] بوده، طبق [[قواعد]] اصول، مورد هرگز مخصص نخواهد بود»<ref>نصرت بیگم امین، مخزن العرفان، ج۱۲، ص۱۹۳.</ref>. این پاسخ نارساست؛ زیرا اولاً [[تفسیر]] آمرزش گناه به از میان بردن سبب گناه، نیازمند قرینه و [[شاهد]] است؛ زیرا [[آمرزش]] در رتبه پس از گناه قرار دارد؛ در حالی که از میان بردن سبب، در رتبه پیشین است؛ ثانیاً این تفسیر با مورد نزول آیه هیچ همخوانی ندارد. گرچه مورد، مخصص نیست، تفسیر باید به گونهای باشد که با مورد نزول همخوان باشد. اگر نزول آیه را در فتح مکه با صلح حدیبیه بدانیم، باید آن را به گونهای تفسیر کنیم که این مورد نزول به | # '''پاسخ پنجم''': فتح؛ همان گشایش قلب پیامبر {{صل}}: «شاید مقصود از فتح در این [[آیه]]، همان گشایش قلب [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به سوی خداوند متعال باشد که ذات متعالی در مقام [[منت نهادن]] به پیامبرش بفرماید: "ما سینه تو را برای [[علوم]] و [[حکمت]] باز گردانیدیم... تا آنکه [[عقل]] و [[روحانیت]] تو بر قوای طبیعی غالب گردد... و در هیچ زمانی از [[عمر]] خود، گناهی از تو سر نزند". بنا بر این معنا، سبب که [[غلبه]] قوای [[نفسانی]] است، به جای مسبب که [[گناه]] باشد، گذارده شده؛ یعنی آنچه سبب گناه میشد از تو دفع کردیم و تو بر قوای طبیعی خود مظفر و منصور گردید. مؤید همین توجیه است؛ بلکه از لام {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ}} که از آن تعلیل استفاده میشود که به تو فتح دادیم برای آنکه [[گناهان]] گذشته و [[آینده]] تو بخشیده شود، بیمناسبت خواهد گردید. چگونه [[فتح مکه]] سبب [[بخشش]] [[گناه]] میشود؟ گناه باید با [[توبه]] بخشیده شود، نه با فتح و فیروزی. گرچه گفته شده مورد نزول آیه پس از [[صلح حدیبیه]] بوده، طبق [[قواعد]] اصول، مورد هرگز مخصص نخواهد بود»<ref>نصرت بیگم امین، مخزن العرفان، ج۱۲، ص۱۹۳.</ref>. این پاسخ نارساست؛ زیرا اولاً [[تفسیر]] آمرزش گناه به از میان بردن سبب گناه، نیازمند قرینه و [[شاهد]] است؛ زیرا [[آمرزش]] در رتبه پس از گناه قرار دارد؛ در حالی که از میان بردن سبب، در رتبه پیشین است؛ ثانیاً این تفسیر با مورد نزول آیه هیچ همخوانی ندارد. گرچه مورد، مخصص نیست، تفسیر باید به گونهای باشد که با مورد نزول همخوان باشد. اگر نزول آیه را در فتح مکه با صلح حدیبیه بدانیم، باید آن را به گونهای تفسیر کنیم که این مورد نزول به فراموشی سپرده نشود. این [[مفسر]]، برای توجیه تفسیر خود و نقد دیگر [[تفاسیر]] میگوید: فتح مکه چسان میتواند سبب آمرزش گناه شود؟! در پاسخ باید گفت [[تفسیری]] که از آمرزش در پاسخ نخست بیان شد، پیوند آمرزش را با فتح کاملاً روشن میسازد. | ||
# '''پاسخ ششم''': «[[ذنب]]» به معنای [[ترک اولی]]: گناه در این [[آیه]] به ترک اولی (کاری که ترک آن، بهتر از انجام دادن آن است) تفسیر میشود، ولی با توجه به [[شخصیت]] والای [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از این ترک اولی با عنوان گناه یاد شده است؛ چراکه {{متن حدیث|حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ}} و {{عربی|حسنات المقربین سیئات النبیین}}<ref>ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۴، ص۱۳۸؛ محمد علی خالدی (سلطان العلما)، صفوة العرفان، ج۶، ص۸۹.</ref>. این توجیه هم دارای ایراداتی است. | # '''پاسخ ششم''': «[[ذنب]]» به معنای [[ترک اولی]]: گناه در این [[آیه]] به ترک اولی (کاری که ترک آن، بهتر از انجام دادن آن است) تفسیر میشود، ولی با توجه به [[شخصیت]] والای [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از این ترک اولی با عنوان گناه یاد شده است؛ چراکه {{متن حدیث|حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ}} و {{عربی|حسنات المقربین سیئات النبیین}}<ref>ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۴، ص۱۳۸؛ محمد علی خالدی (سلطان العلما)، صفوة العرفان، ج۶، ص۸۹.</ref>. این توجیه هم دارای ایراداتی است. | ||
# '''پاسخ هفتم''': [[گناه]] گذشته، همان گناه [[آدم]] {{ع}}، و گناه آینده؛ همان گناه [[امت]]: توجیه و [[تفسیر آیه]] این است که خداوند گناه گذشتگان ([[حضرت آدم]] و [[حوا]]) و آیندگان ([[امت مسلمان]]) را به [[برکت]] وجود [[مقدس]] حضرت رسول {{صل}} آمرزیده است.. ایراد این تفسیر در این است که بحث در مورد گناه و لغزش حضرت آدم {{ع}} بسان بحث درباره لغزش حضرت رسول {{صل}} است. اگر سخن از عصمت پیامبران از گناه مطرح است، تفاوتی بین [[پیامبران]] نیست؛ گرچه برخی از ایشان در این جهت و دیگر جهات، بر برخی دیگر [[برتری]] دارند. همچنین تفسیر این «ذنب» به گناه صغیره نیز کارساز نیست؛ زیرا طبق وعده الهی، گناه صغیره در صورت [[اجتناب از گناه]] کبیره، آمرزیده خواهد شد و به آمرزشی دیگر و وعدهای جداگانه نیازی ندارد. [[وعده خداوند]] مبنی بر [[آمرزش گناهان]] صغیره در صورت اجتناب از کبائر، در این [[آیه]] بازگو شده است: {{متن قرآن|إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ...}}<ref>«اگر از گناهان بزرگی که از آن بازداشته شدهاید دوری گزینید از گناهان (کوچک) تان چشم میپوشیم و شما را به جایگاهی کرامند در میآوریم» سوره نساء، آیه ۳۱.</ref>.<ref>ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۱۱۰.</ref> | # '''پاسخ هفتم''': [[گناه]] گذشته، همان گناه [[آدم]] {{ع}}، و گناه آینده؛ همان گناه [[امت]]: توجیه و [[تفسیر آیه]] این است که خداوند گناه گذشتگان ([[حضرت آدم]] و [[حوا]]) و آیندگان ([[امت مسلمان]]) را به [[برکت]] وجود [[مقدس]] حضرت رسول {{صل}} آمرزیده است.. ایراد این تفسیر در این است که بحث در مورد گناه و لغزش حضرت آدم {{ع}} بسان بحث درباره لغزش حضرت رسول {{صل}} است. اگر سخن از عصمت پیامبران از گناه مطرح است، تفاوتی بین [[پیامبران]] نیست؛ گرچه برخی از ایشان در این جهت و دیگر جهات، بر برخی دیگر [[برتری]] دارند. همچنین تفسیر این «ذنب» به گناه صغیره نیز کارساز نیست؛ زیرا طبق وعده الهی، گناه صغیره در صورت [[اجتناب از گناه]] کبیره، آمرزیده خواهد شد و به آمرزشی دیگر و وعدهای جداگانه نیازی ندارد. [[وعده خداوند]] مبنی بر [[آمرزش گناهان]] صغیره در صورت اجتناب از کبائر، در این [[آیه]] بازگو شده است: {{متن قرآن|إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ...}}<ref>«اگر از گناهان بزرگی که از آن بازداشته شدهاید دوری گزینید از گناهان (کوچک) تان چشم میپوشیم و شما را به جایگاهی کرامند در میآوریم» سوره نساء، آیه ۳۱.</ref>.<ref>ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۱۱۰.</ref> | ||
خط ۲۵۴: | خط ۲۵۴: | ||
'''پاسخ نخست: فرضی بودن قضیه''': در آیه به حضرت نسبت شرک داده نشده، بلکه فرض آن مطرح شده است؛ یعنی [[خداوند متعال]] میداند. پیامبرانش هرگز در راه شرک گام نخواهند نهاد، اما با این بیان ایشان را مورد خطاب قرار میدهد. فرض محال چه بسا برای هدفی [[عقلی]] در گفتار آورده میشود، مانند آیه شریفه {{متن قرآن|وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ}}<ref>«و اگر پروردگارت میخواست، تمام آن کسان که روی زمیناند همگی ایمان میآوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.</ref>؛ ولی [[ایمان آوردن]] اجباری نیست<ref>ر. ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۱۴۳.</ref> و در قضیه شرطیه لازم نیست هر دو جزء موجود باشد؛ یعنی ممکن است هیچ کدام از مقدم و [[تالی]] در قضیه شرطیه محقق نباشند<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۴، جزء ۲۷، ص۱۴.</ref>، مانند [[آیه]] {{متن قرآن|لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا}}<ref>«اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی میبودند، هر دو تباه میشدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref>. پس وجود این فرض در این آیه، هرگز [[عصمت پیامبران]] {{عم}} را [[نفی]] نمیکند؛ زیرا هیچگاه نمیتوان جمله شرطیه را دلیل بر [[اثبات]] موضوعی دانست. این بدان معنا نیست که خطاب را صوری بدانیم، بلکه میتوان گفت این خطاب به [[نبی]] [[اسلام]] و دیگر [[پیامبران الهی]] خطابی [[حقیقی]] است؛ چراکه آن حضرات، همگی بر ایمان به خداوند و دوری از [[شرک]] مکلفاند و هرگز آنان را روا نیست تا به پیشنهاد [[مشرکان]]، به [[عبادت]] خدایان روی آورند و اینکه [[پیامبران]] معصوماند، هرگز خطاب [[تکلیف]] را از ایشان منصرف نمیسازد؛ زیرا با وجود [[عصمت]]، باز [[اختیار]] و قدرتشان بر [[گناه]] همچنان باقی است<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۱۶۲-۱۶۴؛ [[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۳۹۸.</ref> | '''پاسخ نخست: فرضی بودن قضیه''': در آیه به حضرت نسبت شرک داده نشده، بلکه فرض آن مطرح شده است؛ یعنی [[خداوند متعال]] میداند. پیامبرانش هرگز در راه شرک گام نخواهند نهاد، اما با این بیان ایشان را مورد خطاب قرار میدهد. فرض محال چه بسا برای هدفی [[عقلی]] در گفتار آورده میشود، مانند آیه شریفه {{متن قرآن|وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ}}<ref>«و اگر پروردگارت میخواست، تمام آن کسان که روی زمیناند همگی ایمان میآوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.</ref>؛ ولی [[ایمان آوردن]] اجباری نیست<ref>ر. ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۱۴۳.</ref> و در قضیه شرطیه لازم نیست هر دو جزء موجود باشد؛ یعنی ممکن است هیچ کدام از مقدم و [[تالی]] در قضیه شرطیه محقق نباشند<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۴، جزء ۲۷، ص۱۴.</ref>، مانند [[آیه]] {{متن قرآن|لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا}}<ref>«اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی میبودند، هر دو تباه میشدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref>. پس وجود این فرض در این آیه، هرگز [[عصمت پیامبران]] {{عم}} را [[نفی]] نمیکند؛ زیرا هیچگاه نمیتوان جمله شرطیه را دلیل بر [[اثبات]] موضوعی دانست. این بدان معنا نیست که خطاب را صوری بدانیم، بلکه میتوان گفت این خطاب به [[نبی]] [[اسلام]] و دیگر [[پیامبران الهی]] خطابی [[حقیقی]] است؛ چراکه آن حضرات، همگی بر ایمان به خداوند و دوری از [[شرک]] مکلفاند و هرگز آنان را روا نیست تا به پیشنهاد [[مشرکان]]، به [[عبادت]] خدایان روی آورند و اینکه [[پیامبران]] معصوماند، هرگز خطاب [[تکلیف]] را از ایشان منصرف نمیسازد؛ زیرا با وجود [[عصمت]]، باز [[اختیار]] و قدرتشان بر [[گناه]] همچنان باقی است<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۱۶۲-۱۶۴؛ [[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۳۹۸.</ref> | ||
'''پاسخ دوم: دیگران؛ مخاطبان | '''پاسخ دوم: دیگران؛ مخاطبان واقعی''': این خطاب، نوعی [[ادب]] با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است؛ ولی در واقع تهدیدی برای دیگران شمرده میشود؛ زیرا [[پیامبر]] {{صل}} به [[عصمت الهی]] از [[لغزشها]] [[معصوم]] است<ref>ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۷۹۰.</ref>. | ||
این پاسخ چنین نقد شده است: مخاطب حقیقی این گونه خطابها همان پیامبراناند؛ زیرا آنان همانند دیگران بر دوری از شرک و... مکلفاند و از آنجا که عصمت با اختیار سازگاری دارد، پس توجه این خطاب به آنان هیچ گونه محذوری را در بر نخواهد داشت؛ اما اینکه در پارهای از [[روایات]] آمده که اینها از باب مثال معروف است که میگوید: {{عربی|إِيَّاكِ أَعْنِي وَاسْمَعِي يَا جَارَة}}؛ «به در میگویم، دیوار تو بشنو»، چنین توجیه میشود که تکلیف و خطاب در ظاهر به افرادی تعلق مییابد که احتمال [[اطاعت]] و [[معصیت]] در آنان مطرح است، اما اگر مخاطب این خطاب [[معصومان]] باشند و دیگران نیز در این خطاب [[شریک]] آنان قرار گیرند، رسایی خطاب بیشتر خواهد بود؛ چنان که گفته شده است: {{عربی|الکنایة ابلغ من التصریح}}<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۳۹۸.</ref> | این پاسخ چنین نقد شده است: مخاطب حقیقی این گونه خطابها همان پیامبراناند؛ زیرا آنان همانند دیگران بر دوری از شرک و... مکلفاند و از آنجا که عصمت با اختیار سازگاری دارد، پس توجه این خطاب به آنان هیچ گونه محذوری را در بر نخواهد داشت؛ اما اینکه در پارهای از [[روایات]] آمده که اینها از باب مثال معروف است که میگوید: {{عربی|إِيَّاكِ أَعْنِي وَاسْمَعِي يَا جَارَة}}؛ «به در میگویم، دیوار تو بشنو»، چنین توجیه میشود که تکلیف و خطاب در ظاهر به افرادی تعلق مییابد که احتمال [[اطاعت]] و [[معصیت]] در آنان مطرح است، اما اگر مخاطب این خطاب [[معصومان]] باشند و دیگران نیز در این خطاب [[شریک]] آنان قرار گیرند، رسایی خطاب بیشتر خواهد بود؛ چنان که گفته شده است: {{عربی|الکنایة ابلغ من التصریح}}<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۳۹۸.</ref> | ||
خط ۳۲۷: | خط ۳۲۷: | ||
# در اواخر این [[سوره]] ([[یونس]]) میفرماید: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«بگو: ای مردم! اگر در دین من شک دارید پس (بدانید که) من کسانی را که به جای خداوند میپرستید نمیپرستم ولی خداوندی را میپرستم که جان شما را میستاند و فرمان یافتهام که از مؤمنان باشم» سوره یونس، آیه ۱۰۴.</ref> پس آنچه در آیه ۹۴ [[سوره یونس]] به صورت رمز آمده، در آیه ۱۰۴ همین سوره به صراحت بیان شده است؛ | # در اواخر این [[سوره]] ([[یونس]]) میفرماید: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«بگو: ای مردم! اگر در دین من شک دارید پس (بدانید که) من کسانی را که به جای خداوند میپرستید نمیپرستم ولی خداوندی را میپرستم که جان شما را میستاند و فرمان یافتهام که از مؤمنان باشم» سوره یونس، آیه ۱۰۴.</ref> پس آنچه در آیه ۹۴ [[سوره یونس]] به صورت رمز آمده، در آیه ۱۰۴ همین سوره به صراحت بیان شده است؛ | ||
# اگر [[پیامبر]] {{صل}} در [[نبوت]] خود [[شک]] داشته باشد، دیگران به طریق اولی باید شک داشته باشند و این، [[سقوط]] کلی [[شریعت]] را به دنبال خواهد داشت؛ | # اگر [[پیامبر]] {{صل}} در [[نبوت]] خود [[شک]] داشته باشد، دیگران به طریق اولی باید شک داشته باشند و این، [[سقوط]] کلی [[شریعت]] را به دنبال خواهد داشت؛ | ||
# اگر حضرت در [[نبوت]] خویش شک داشته باشد، چگونه این شک با [[اخبار]] [[اهل کتاب]] که بیشترشان [[کافر]] بودهاند، برطرف میشود؟ البته در میان اهل کتاب افراد مؤمنی نیز بودهاند، اما گفتارشان برای [[حضرت حجت]] نبوده است؛ به ویژه که [[تورات]] و [[انجیل]] از [[تحریف]] در [[امان]] نبودهاند. پس باید گفت مخاطب ظاهری [[آیه]] حضرت است، ولی مخاطب | # اگر حضرت در [[نبوت]] خویش شک داشته باشد، چگونه این شک با [[اخبار]] [[اهل کتاب]] که بیشترشان [[کافر]] بودهاند، برطرف میشود؟ البته در میان اهل کتاب افراد مؤمنی نیز بودهاند، اما گفتارشان برای [[حضرت حجت]] نبوده است؛ به ویژه که [[تورات]] و [[انجیل]] از [[تحریف]] در [[امان]] نبودهاند. پس باید گفت مخاطب ظاهری [[آیه]] حضرت است، ولی مخاطب واقعی، همه امتاند<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.</ref>. | ||
'''پاسخ چهارم: شبههزدایی''': وجه دیگر در تبیین آیه این است که [[خداوند متعال]] میداند در [[دل]] حضرت راهی برای نفوذ شک وجود ندارد، اما این سخن را از آن جهت فرموده است که هرگاه حضرت این سخن را بشنود، چنین بازگوید که خداوندا من هرگز شک نخواهم داشت و هیچ گاه از اهل کتاب درخواست [[حجت]] و [[برهان]] نخواهم کرد، بلکه براهینی که بر من نازل فرمودهای مرا کفایت میکند. نظیر این موضوع را در مورد [[حضرت عیسی]] {{ع}} شاهدیم: {{متن قرآن|أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ...}}<ref>«و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟ گفت: پاکا که تویی، مرا نسزد که آنچه را حقّ من نیست بر زبان آورم، اگر آن را گفته باشم تو دانستهای، تو آنچه در درون من است میدانی و من آنچه در ذات توست نمیدانم، بیگمان این تویی که بسیار داننده نهانهایی» سوره مائده، آیه ۱۱۶.</ref> که [[عیسی]] {{ع}} با پاسخش غبار [[شبهه]] را از وجود خود میزداید<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.</ref>. | '''پاسخ چهارم: شبههزدایی''': وجه دیگر در تبیین آیه این است که [[خداوند متعال]] میداند در [[دل]] حضرت راهی برای نفوذ شک وجود ندارد، اما این سخن را از آن جهت فرموده است که هرگاه حضرت این سخن را بشنود، چنین بازگوید که خداوندا من هرگز شک نخواهم داشت و هیچ گاه از اهل کتاب درخواست [[حجت]] و [[برهان]] نخواهم کرد، بلکه براهینی که بر من نازل فرمودهای مرا کفایت میکند. نظیر این موضوع را در مورد [[حضرت عیسی]] {{ع}} شاهدیم: {{متن قرآن|أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ...}}<ref>«و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟ گفت: پاکا که تویی، مرا نسزد که آنچه را حقّ من نیست بر زبان آورم، اگر آن را گفته باشم تو دانستهای، تو آنچه در درون من است میدانی و من آنچه در ذات توست نمیدانم، بیگمان این تویی که بسیار داننده نهانهایی» سوره مائده، آیه ۱۱۶.</ref> که [[عیسی]] {{ع}} با پاسخش غبار [[شبهه]] را از وجود خود میزداید<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.</ref>. | ||
خط ۴۷۰: | خط ۴۷۰: | ||
'''پاسخ نخست: ناسازگاری طرد [[مؤمنان]] با اخلاق حضرت''': جمله {{متن قرآن|وَلَا تَطْرُدِ}} که در آغاز [[آیه]] مورد بحث میخوانیم، نشان میدهد که آنها پیشنهاد طرد مطلق آن دسته از [[یاران پیامبر]] {{صل}} را داشتهاند، نه پیشنهاد تناوب [(یک [[روز]] برای آنان و [[روز]] دگر از آن ایشان)؛ زیرا تناوب با طرد فرق بسیار دارد»<ref>ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۵۳.</ref>. البته این با عظمت [[خلق]] حضرت که پیش از [[سوره انعام]]، در [[سوره قلم]]، [[خداوند]] با چندین تأکید، از آن یاد کرده است، سازگاری ندارد {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. پس هر گونه [[روایت]] مخالف با این خُلق عظیم، مخالف [[قرآن]] و مطرود است و بیگمان پذیرش پیشنهاد طرد یا تناوب با چنین خلق عظیمی هماهنگی ندارد<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۵، ص۳۰۴.</ref>. | '''پاسخ نخست: ناسازگاری طرد [[مؤمنان]] با اخلاق حضرت''': جمله {{متن قرآن|وَلَا تَطْرُدِ}} که در آغاز [[آیه]] مورد بحث میخوانیم، نشان میدهد که آنها پیشنهاد طرد مطلق آن دسته از [[یاران پیامبر]] {{صل}} را داشتهاند، نه پیشنهاد تناوب [(یک [[روز]] برای آنان و [[روز]] دگر از آن ایشان)؛ زیرا تناوب با طرد فرق بسیار دارد»<ref>ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۵۳.</ref>. البته این با عظمت [[خلق]] حضرت که پیش از [[سوره انعام]]، در [[سوره قلم]]، [[خداوند]] با چندین تأکید، از آن یاد کرده است، سازگاری ندارد {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. پس هر گونه [[روایت]] مخالف با این خُلق عظیم، مخالف [[قرآن]] و مطرود است و بیگمان پذیرش پیشنهاد طرد یا تناوب با چنین خلق عظیمی هماهنگی ندارد<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۵، ص۳۰۴.</ref>. | ||
به بیانی دیگر، [[مشرکان]] در مرحله نخست با شخص [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مشکل داشتند و میگفتند ایشان نباید [[فقیر]] باشد: {{متن قرآن|وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ}}<ref>«و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟» سوره زخرف، آیه ۳۱.</ref>. آنان در مرحله بعدی به تحقیر مؤمنان فقیر روی آوردند و از حضرت خواستند که از آنان فاصله بگیرد؛ ولی [[رسول خدا]] {{صل}} با [[الهام]] از [[وحی]] با این منطق نیز [[مبارزه]] کرد. [[سیره]] آن حضرت، جمع میان صفت سلبی۔ یعنی طرد نکردن [[پارسایان]] تهی دست ـ و وصف ایجابی - یعنی جذب مؤمنان به عنوان [[اصحاب]]، نه به عنوان | به بیانی دیگر، [[مشرکان]] در مرحله نخست با شخص [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مشکل داشتند و میگفتند ایشان نباید [[فقیر]] باشد: {{متن قرآن|وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ}}<ref>«و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟» سوره زخرف، آیه ۳۱.</ref>. آنان در مرحله بعدی به تحقیر مؤمنان فقیر روی آوردند و از حضرت خواستند که از آنان فاصله بگیرد؛ ولی [[رسول خدا]] {{صل}} با [[الهام]] از [[وحی]] با این منطق نیز [[مبارزه]] کرد. [[سیره]] آن حضرت، جمع میان صفت سلبی۔ یعنی طرد نکردن [[پارسایان]] تهی دست ـ و وصف ایجابی - یعنی جذب مؤمنان به عنوان [[اصحاب]]، نه به عنوان مرید و شاگرد ـ بود. | ||
پس ساحت قدسی حضرت از این [[لغزش]]، [[پاک]] و [[منزه]] است؛ اما توجیه این خطاب به حضرت این است که مصحح توجه [[امر و نهی]] و تعلق [[تکلیف]]، [[اختبار]] [[مکلف]] است و هرگز [[عصمت]] او مانع از توجه دستور تکلیفی به او نخواهد بود، هر چند صدور [[مأمور]] به از او عادتاً [[واجب]] و ضروری، و ارتکاب منهی عنه نسبت به وی عادتاً ممتنع است<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۵، ص۲۹۱ و ۲۹۶.</ref>. | پس ساحت قدسی حضرت از این [[لغزش]]، [[پاک]] و [[منزه]] است؛ اما توجیه این خطاب به حضرت این است که مصحح توجه [[امر و نهی]] و تعلق [[تکلیف]]، [[اختبار]] [[مکلف]] است و هرگز [[عصمت]] او مانع از توجه دستور تکلیفی به او نخواهد بود، هر چند صدور [[مأمور]] به از او عادتاً [[واجب]] و ضروری، و ارتکاب منهی عنه نسبت به وی عادتاً ممتنع است<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۵، ص۲۹۱ و ۲۹۶.</ref>. | ||
خط ۵۳۸: | خط ۵۳۸: | ||
'''پاسخ نهم: برداشتن [[غفلت]] درباره [[احکام]]''': برداشتن غفلت و [[نادانی]] درباره [[احکام الهی]]؛ به این بیان که وزر به معنای سنگینی بار [[رسالت]] است؛ اما از آنجا که حضرت [[امی]] بود و از احکام الهی [[آگاهی]] نداشت، [[خداوند]] این سنگینی را از دوش حضرتش برگرفت<ref>ر.ک: محمد بن مرتضی کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۷، ص۴۶۱؛ نعمت الله محمود نخجوانی، الفواتح الالهیه، ج۲، ص۵۱۷.</ref>. | '''پاسخ نهم: برداشتن [[غفلت]] درباره [[احکام]]''': برداشتن غفلت و [[نادانی]] درباره [[احکام الهی]]؛ به این بیان که وزر به معنای سنگینی بار [[رسالت]] است؛ اما از آنجا که حضرت [[امی]] بود و از احکام الهی [[آگاهی]] نداشت، [[خداوند]] این سنگینی را از دوش حضرتش برگرفت<ref>ر.ک: محمد بن مرتضی کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۷، ص۴۶۱؛ نعمت الله محمود نخجوانی، الفواتح الالهیه، ج۲، ص۵۱۷.</ref>. | ||
ایراد این تفسیر این است که بر پایه قاعده «قبح | ایراد این تفسیر این است که بر پایه قاعده «قبح عقاب بلابیان» نمیتوان [[جهل]] به احکام الهی پیش از بعشت را وزر و سنگینی دانست. [[احساس]] سنگینی بار [[مسئولیت]]، در پرتو آگاهی از احکام پدیدار میشود، نه آنکه ندانستن، بار گرانی شمرده شود. | ||
'''پاسخ دهم: پاکسازی [[قلب]] حضرت''': برخی [[مفسران]] اهل سنت، تفسیر این [[آیه]] را با موضوع شستوشوی قلب حضرت در دوران کودکی به دست | '''پاسخ دهم: پاکسازی [[قلب]] حضرت''': برخی [[مفسران]] اهل سنت، تفسیر این [[آیه]] را با موضوع شستوشوی قلب حضرت در دوران کودکی به دست فرشته وحی پیوند میدهند. مسلم در صحیح خود آورده است: پیامبر {{صل}} در کودکی با کودکان سرگرم [[بازی]] بود که [[جبرئیل]] او را گرفت و سینهاش را شکافت و [[خون]] بسته شدهای را از قلب حضرت خارج ساخت و گفت این بهره [[شیطان]] از تو بود. سپس آن را در تشتی طلایی با آب [[زمزم]] شستوشو داد و جمع کرد و به جایگاه اصلیاش باز گرداند. انس میگوید من اثر آن دوخته شدن را در سینه حضرت مشاهده کردهام<ref>مسلم بن الحجاج نیشابوری، صحیح مسلم، تحقیق موسی شاهین لاشین و احمد عمر هاشم، ج۱، ص۱۹۶.</ref>.این تفسیر با آیاتی که نفوذ و تسلط شیطان بر انبیا را غیر ممکن دانسته نقض شده و بر اساس روایاتی است که به لحاظ سندی و دلالی دچار ایرادات عمده هستند<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۴۶۵-۴۷۲.</ref>. | ||
=== آیات ۱ و ۲ سوره عبس === | === آیات ۱ و ۲ سوره عبس === | ||
خط ۵۷۴: | خط ۵۷۴: | ||
'''پاسخ نخست: تلازم نداشتن شرط با تحقق مشروط''': پاسخ این است که جمله شرطیه هرگز با تحقق مشروط آن پیوند ندارد، مانند [[آیه]] {{متن قرآن|لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ}}<ref>«و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بیگمان کردارت از میان خواهد رفت و بیشک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.</ref>. | '''پاسخ نخست: تلازم نداشتن شرط با تحقق مشروط''': پاسخ این است که جمله شرطیه هرگز با تحقق مشروط آن پیوند ندارد، مانند [[آیه]] {{متن قرآن|لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ}}<ref>«و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بیگمان کردارت از میان خواهد رفت و بیشک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.</ref>. | ||
'''پاسخ دوم: مخاطب | '''پاسخ دوم: مخاطب واقعی؛ [[امت]]''': [[تفسیر]] [[آیه شریفه]] این است که اگر [[شیطان]] [[وسوسه]] کند که تو را در برابر [[جهالت]] و بدی آنان [[غضبناک]] سازد تا دست به [[انتقام]] زنی، پس به [[خداوند]] پناه ببر. گرچه خطاب به [[پیامبر]] {{صل}} است، مخاطب واقعی، همه امت آن حضرتاند<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۳۸۱؛ نصرت بیگم امین، مخزن العرفان، ج۵، ص۳۴۵.</ref>. به بیانی دیگر، جمهور [[مفسران]]، نزغ {{متن قرآن|وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ}}<ref>«و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.</ref> را به وسوسه شیطان تفسیر کردهاند که اگر در [[قلب]] شما وسوسه کرد که شما را به امری [[قبیح]]، [[زشت]]، [[معصیت]] و [[شر]] وادار کند، باید به [[خدا]] پناه ببری و [[استعاذه]] کنی؛ ولی این اشتباهی بزرگ است و قلبهای [[مطهر]] آن حضرت و اوصیای ایشان از وسوسه [[شیاطین]] خالی است؛ زیرا در مقام خود ثابت کردهایم که از برای [[قلوب]] دو باب است: یکی باب ملایکه است و دیگری باب شیاطین، و خطورات [[قلبی]] اگر از طرف ملایکه باشد، الهامش گویند و اگر از شیاطین باشد، وسوسه نام نهند و باب ملایکه [[اخلاق]] حمیده است و باب شیاطین صفات خبیثه و کسی که جامع جمیع صفات حمیده باشد و [[منزه]] از جمیع اخلاق خبیثه، باب شیطان مسدود است بر او، و وسوسه در قلب او داخل نمیشود؛ چنانچه بالعکس بالعکس است؛ و این [[خاندان]]، مستکمل جمیع [[کمالات]] و صفات [[حسنه]] و خالی از جمیع نواقص و صفات قبیحهاند؛ [[شیطان]] به آنها راه نمییابد: {{متن قرآن|مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ}}<ref>«و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.</ref>، و مراد از نزغ [[وسوسه]] شیطان نسبت به [[قوم]] آن حضرت است که وادار میکند آنها را بر [[مخالفت]] آن حضرت و [[اذیت]] به آن بزرگوار<ref>ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۶، ص۶۲.</ref>. | ||
'''پاسخ سوم: منظور از وسوسه؛ همان چیرگی [[خشم]] بر [[انسان]]''': برخی چنین توجه کردهاند که منظور از وسوسه شیطان، همان معنای مجازی آن، یعنی چیرگی خشم بر انسان است، و امر به [[استعاذه]] (پناه بردن به [[خداوند]]) مفید آن است که این از امور پیچیده و مشکلی است که تنها با پناه بردن به [[حرم]] [[عصمت]] میتوان از زیان آن در [[امان]] ماند<ref>ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۶، جزء ۹، ص۲۱۴.</ref>. | '''پاسخ سوم: منظور از وسوسه؛ همان چیرگی [[خشم]] بر [[انسان]]''': برخی چنین توجه کردهاند که منظور از وسوسه شیطان، همان معنای مجازی آن، یعنی چیرگی خشم بر انسان است، و امر به [[استعاذه]] (پناه بردن به [[خداوند]]) مفید آن است که این از امور پیچیده و مشکلی است که تنها با پناه بردن به [[حرم]] [[عصمت]] میتوان از زیان آن در [[امان]] ماند<ref>ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۶، جزء ۹، ص۲۱۴.</ref>. | ||
خط ۵۹۶: | خط ۵۹۶: | ||
وجه نخست: این فراز آیه {{متن قرآن|مَا كَانَ لِنَبِيٍّ...}} دلالت بر آن دارد که این کار مورد نهی الهی بوده و حضرت به آن دست یازیده است، به دلیل آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَى...}}<ref>«ای پیامبر! به اسیرانی که در دست دارید بگو: اگر خداوند در دلهایتان خیری ببیند به شما بهتر از آنچه از شما ستاندهاند خواهد رساند و شما را میآمرزد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره انفال، آیه ۷۰.</ref>. روایتی حکایت از آن دارد که حضرت [[کافران]] را نکشته است، بلکه آنان را به [[اسارت]] گرفته است. | وجه نخست: این فراز آیه {{متن قرآن|مَا كَانَ لِنَبِيٍّ...}} دلالت بر آن دارد که این کار مورد نهی الهی بوده و حضرت به آن دست یازیده است، به دلیل آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَى...}}<ref>«ای پیامبر! به اسیرانی که در دست دارید بگو: اگر خداوند در دلهایتان خیری ببیند به شما بهتر از آنچه از شما ستاندهاند خواهد رساند و شما را میآمرزد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره انفال، آیه ۷۰.</ref>. روایتی حکایت از آن دارد که حضرت [[کافران]] را نکشته است، بلکه آنان را به [[اسارت]] گرفته است. | ||
در نقد این وجه باید گفت این فراز آیه بر [[مشروعیت]] [[اسیر]] گرفتن به شرط تحقق [[اثخان]] دلالت دارد و بیگمان، [[صحابیان]] در [[جنگ بدر]] به آن [[جامه]] عمل پوشاندند. آیه {{متن قرآن|حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً}}<ref>«پس هرگاه با کافران (حربی) روبهرو شدید (آنان را) گردن بزنید تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید تا جنگ، به پایان آید، (فرمان خداوند) چنین است و اگر خدا میخواست از آنان انتقام میگرفت لیک (نگرفت) تا شما را به یکدیگر بیازماید و آنان که در راه خداوند کشته شدند هرگز (خداوند) کارهایشان را بیراه نمیسازد» سوره محمد، آیه ۴.</ref> این ایده را [[تأیید]] میکند. | در نقد این وجه باید گفت این فراز آیه بر [[مشروعیت]] [[اسیر]] گرفتن به شرط تحقق [[اثخان]] دلالت دارد و بیگمان، [[صحابیان]] در [[جنگ بدر]] به آن [[جامه]] عمل پوشاندند. آیه {{متن قرآن|حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً}}<ref>«پس هرگاه با کافران (حربی) روبهرو شدید (آنان را) گردن بزنید تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید تا جنگ، به پایان آید، (فرمان خداوند) چنین است و اگر خدا میخواست از آنان انتقام میگرفت لیک (نگرفت) تا شما را به یکدیگر بیازماید و آنان که در راه خداوند کشته شدند هرگز (خداوند) کارهایشان را بیراه نمیسازد» سوره محمد، آیه ۴.</ref> این ایده را [[تأیید]] میکند. | ||
ایراد: اگر آیه دلالت بر جواز دارد، پس چرا در ادامه، از | ایراد: اگر آیه دلالت بر جواز دارد، پس چرا در ادامه، از عقاب سخن به میان میآورد؟ | ||
پاسخ: اثخان ضابطه معینی ندارد، بلکه مقصود این است که [[کشتار]] کافران به حدی باشد که در [[دل]] آنان [[رعب]] بیفکند. مقدار کشتار بستگی به نظر [[حاکم]] دارد و حاکم ([[پیامبر]] {{صل}}) همچنین تشخیص داده است که کشتار آنان به حد کفایت رسیده است. البته ممکن بود حضرت در تشخیص قدر کفایت دچار [[اشتباه]] شده باشد و از آنجا که در این مورد نصی وجود نداشته، [[اجتهاد]] در آن روا بوده است؛ {{متن حدیث|حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ}}. ترتب | پاسخ: اثخان ضابطه معینی ندارد، بلکه مقصود این است که [[کشتار]] کافران به حدی باشد که در [[دل]] آنان [[رعب]] بیفکند. مقدار کشتار بستگی به نظر [[حاکم]] دارد و حاکم ([[پیامبر]] {{صل}}) همچنین تشخیص داده است که کشتار آنان به حد کفایت رسیده است. البته ممکن بود حضرت در تشخیص قدر کفایت دچار [[اشتباه]] شده باشد و از آنجا که در این مورد نصی وجود نداشته، [[اجتهاد]] در آن روا بوده است؛ {{متن حدیث|حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ}}. ترتب عقاب نیز بدین وجه توجیه میپذیرد. | ||
وجه دوم: [[خداوند]]، [[پیامبر]] {{صل}} و قومش را در [[جنگ بدر]] به [[کشتار]] [[کافران]] فراخواند: {{متن قرآن|فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی میفرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردنها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید» سوره انفال، آیه ۱۲.</ref>؛ اما ایشان این [[امر الهی]] را وانهادند و آنان را به [[اسارت]] گرفتند. | وجه دوم: [[خداوند]]، [[پیامبر]] {{صل}} و قومش را در [[جنگ بدر]] به [[کشتار]] [[کافران]] فراخواند: {{متن قرآن|فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی میفرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردنها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید» سوره انفال، آیه ۱۲.</ref>؛ اما ایشان این [[امر الهی]] را وانهادند و آنان را به [[اسارت]] گرفتند. | ||
خط ۶۲۷: | خط ۶۲۷: | ||
در آیاتی چند، از تأثیرگذاری [[شیطان]] بر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به گونهای خاص سخن به میان آمده است. «یکی از آیاتی که توهم [[معصوم]] نبودن [[پیامبر خاتم]]{{صل}} را برای برخی به وجود آورده، [[آیه]] ۶۸ [[سوره انعام]] است که میفرماید: {{متن قرآن|وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}}<ref>و چون کسانی را بنگری که در آیات ما به یاوهگویی میپردازند روی از آنان بگردان تا در گفتوگویی جز آن درآیند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸.</ref>. آیه ۲۰۰ [[اعراف]] نیز بسان این آیه است که پیشتر درباره آن بحث شد. سخن در این است که اگر شیطان بتواند در [[روح]] [[پاک]] پیامبر اکرم {{صل}} راه یابد و حکم الهی را از یاد حضرتش ببرد، چگونه میتوان عصمت آن حضرت را [[باور]] داشت؟ | در آیاتی چند، از تأثیرگذاری [[شیطان]] بر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به گونهای خاص سخن به میان آمده است. «یکی از آیاتی که توهم [[معصوم]] نبودن [[پیامبر خاتم]]{{صل}} را برای برخی به وجود آورده، [[آیه]] ۶۸ [[سوره انعام]] است که میفرماید: {{متن قرآن|وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}}<ref>و چون کسانی را بنگری که در آیات ما به یاوهگویی میپردازند روی از آنان بگردان تا در گفتوگویی جز آن درآیند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸.</ref>. آیه ۲۰۰ [[اعراف]] نیز بسان این آیه است که پیشتر درباره آن بحث شد. سخن در این است که اگر شیطان بتواند در [[روح]] [[پاک]] پیامبر اکرم {{صل}} راه یابد و حکم الهی را از یاد حضرتش ببرد، چگونه میتوان عصمت آن حضرت را [[باور]] داشت؟ | ||
'''پاسخ نخست: مخاطب اصلی؛ [[امت]]''': در اینجا این [[پرسش]] مطرح میشود که مگر ممکن است شیطان بر [[پیامبر]] {{صل}} مسلط گردد و سبب فراموشیاش شود و آیا با وجود [[مقام عصمت]] و [[مصونیت از خطا]] حتی در موضوعات، ممکن است پیامبر {{صل}} گرفتار [[اشتباه]] و | '''پاسخ نخست: مخاطب اصلی؛ [[امت]]''': در اینجا این [[پرسش]] مطرح میشود که مگر ممکن است شیطان بر [[پیامبر]] {{صل}} مسلط گردد و سبب فراموشیاش شود و آیا با وجود [[مقام عصمت]] و [[مصونیت از خطا]] حتی در موضوعات، ممکن است پیامبر {{صل}} گرفتار [[اشتباه]] و فراموشی شود؟! در پاسخ این پرسش میتوان گفت روی سخن در آیه گرچه به پیامبر {{صل}} است، در [[حقیقت]] منظور [[پیروان]] اویند که اگر گرفتار فراموشکاری شدند و در جلسات آمیخته به [[گناه]] [[کفار]] شرکت کردند، به محض اینکه متوجه شوند باید از آنجا برخیزند و بیرون روند. نظیر این بحث در گفتوگوهای روزانه ما و در ادبیات زبانهای گوناگون دیده میشود که [[انسان]] روی سخن را به کسی میکند، اما هدفش این است که دیگران بشنوند؛ مطابق ضرب المثل معروف [[عرب]] که میگوید: {{متن حدیث|إِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةِ}}. پس گرچه در ظاهر این آیات، پیامبر اکرم {{صل}} مخاطب است، در واقع مخاطبان اصلی این آیه مؤمناناند. عطف آیه بعد که میفرماید: {{متن قرآن|وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ}}<ref>«و از حساب آنان بر عهده کسانی که پرهیزگاری میورزند هیچ نیست اما (این) یادکردی است باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۶۹.</ref>، این [[حقیقت]] را روشن میسازد. در این [[آیه]]، هرگونه [[گناه]] در این زمینه از [[پرهیزکاران]] [[نفی]] شده است؛ چراکه [[تقوا]] آنان را از [[همراهی]] با [[اهل باطل]] باز میدارد. در آیه مورد بحث هم [[مؤمنان]] را از همنشینی با آنان دور میدارد تا به تقوا و ایمانشان آسیبی وارد نیاید. آیه ۱۴۰ [[سوره نساء]] که میفرماید: {{متن قرآن|وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ...}}<ref>«و (خداوند) در این کتاب بر شما (پیشتر آیهای) فرو فرستاده است که چون شنیدید آیات خداوند (از سوی کسانی) انکار و ریشخند میشود با آنان منشینید تا در گفت و گویی جز آن درآیند که در آن صورت بیگمان شما (نیز) مانند آنان خواهید بود؛ به راستی خداوند همه منافقان و کافران را یک جا در دوزخ فراهم میآورد» سوره نساء، آیه ۱۴۰.</ref>، حقیقت امر را روشنتر میسازد؛ زیرا سوره نساء در [[مدینه]] نازل شده و بند {{متن قرآن|وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ}} بر همین موضوعی دلالت دارد که در [[سوره انعام]] آمده است (سوره انعام مکی است). پس، از آنجا که در آیه ۱۴۰ سوره نساء، خطاب (به گونهای مستقیم) به مؤمنان شده است، میتوان به دست آورد که مخاطب در سوره انعام هم مؤمناناند. این خطاب از نوع مثل معروف است که میگوید: «به در میگویم، دیوار تو بشنو» و این سان خطابها در [[قرآن]] دیده میشود. نمونه روشن آن، آیه ۲۳ [[سوره اسراء]] در مورد [[احترام به پدر و مادر]] {{متن قرآن|إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ...}}<ref>«و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.</ref> است که ظاهر خطاب، متوجه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است، در حالی که پدر و مادر آن حضرت سالیانی پیش از نزول این [[آیات]]، دار فانی را وداع گفته بودند. | ||
میتوان گفت ظاهر این جمله بر [[سلطه]] و نفوذ [[شیطان]] در امر | میتوان گفت ظاهر این جمله بر [[سلطه]] و نفوذ [[شیطان]] در امر فراموشی [[تکلیف]] ([[اعراض]] از مجالس [[کافران]]) دلالت دارد؛ حال آنکه پذیرفتنی نیست که مخاطب آن پیامبر اکرم {{صل}} میباشد؛ زیرا ادله عقلی [[قطعی]] و [[نقلی]] معتبر بر [[عصمت]] آن حضرت از [[سهو]] و [[نسیان]] و [[گناه]] دلالت دارند. پس ممکن نیست که ایشان با نفوذ شیطان، چیزی ([[حکم شرعی]] یا موضوع آن) را فراموش کند. افزون بر این، [[خداوند]] در پایان [[آیه]] یادشده (آیه ۱۴۰ [[سوره نساء]]) میفرماید که اگر [[مسلمانان]] در مجلس [[استهزای دین]] باشند، باید بکوشند آن مجلس را به مجلس [[استدلال]] و دفاع علمی از [[دین]] بدل کنند، یا آن مجلس را ترک گویند؛ و گرنه از [[منافقان]] و کافران به شمار میآیند {{متن قرآن|إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ}}؛ چون افراد بیاعتنا به ظاهر مسلماناند، ولی در واقع منافقانیاند که [[خدا]] آنان را در [[جهنم]] کنار کافران گرد میآورد {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا}}<ref>«به راستی خداوند همه منافقان و کافران را یک جا در دوزخ فراهم میآورد» سوره نساء، آیه ۱۴۰.</ref>. این گونه تعبیرها تنها در مورد مسلمانان عادی و سست ایمان رواست، نه [[پیامبر عظیمالشأن اسلام]] {{صل}}. در نتیجه آیه سوره نساء گویاست که مخاطب آیه مورد بحث، مسلماناناند نه پیامبر اکرم {{صل}}. | ||
'''توهم مخاطب بودن [[پیامبر]] {{صل}}''': شاید گفته شود در این آیه حضور پیامبر اکرم {{صل}} در مجلس استهزای کافران و [[اقدام]] شیطان به ایجاد فراموشی در آن حضرت، به صورت قضیه شرطی آمده است که هرگز بر وقوع شرط و جزا و تحقق مقدم و [[تالی]] دلالت ندارند. پس میتوان گفت شخص پیامبر {{صل}} مراد است نه [[امت]]. ولی قضیه، فرضیهای است که هرگز رخ نداد؛ نه حضرت به آن مجالس رفت تا [[اعراض]] کند و نه [[شیطان]] او را به | '''توهم مخاطب بودن [[پیامبر]] {{صل}}''': شاید گفته شود در این آیه حضور پیامبر اکرم {{صل}} در مجلس استهزای کافران و [[اقدام]] شیطان به ایجاد فراموشی در آن حضرت، به صورت قضیه شرطی آمده است که هرگز بر وقوع شرط و جزا و تحقق مقدم و [[تالی]] دلالت ندارند. پس میتوان گفت شخص پیامبر {{صل}} مراد است نه [[امت]]. ولی قضیه، فرضیهای است که هرگز رخ نداد؛ نه حضرت به آن مجالس رفت تا [[اعراض]] کند و نه [[شیطان]] او را به فراموشی انداخت. [[شاهد]] گویای این مطلب، وجود آیاتی در [[قرآن کریم]] است که بالاتر از این مضمون را به حضرت به صورت فرض و شرط نسبت داده است، مانند نسبت [[شرک]] ([[آیه]] ۶۵ [[سوره زمر]]) و نسبت [[دروغ]] به [[خداوند]] ([[آیات]] ۴۴ تا ۴۶ [[سوره حاقه]])؛ ولی کسی توهم نکرده که موضوع این گونه آیات تحقق بیرونی داشته است. بنابراین مخاطب آیه مورد بحث، همانند آیه حبط و آیه تقول، شخص [[پیامبر]] {{صل}} است و با [[منزلت]] و [[عصمت]] آن حضرت از [[خطا]] و [[نسیان]] هیچ منافاتی ندارد. | ||
باید دانست که اگر اصل [[حکم]] به صورت «قضیه شرطی» و تلازم مقدم و [[تالی]] باشد که هیچ گونه نظارتی به تحقق بیرونی ندارد، سخن [[درستی]] است؛ چون [[صدق]] قضیه شرطی، به صدق تلازم بین شرط و جزاست، نه تحقق آنها. پس اگر میان شرط و جزا تلازم باشد، اصل قضیه درست است؛ هرچند تحقق مقدم و تالی محال باشد، مانند (آیه ۲۲ [[سوره انبیاء]] و ۶۵ سوره زمر)؛ ولی در آیه مورد بحث تلازم شرط و جزا مطرح نیست، بلکه تکلیفی جدی آمده است که به تحقق خارجی نظر دارد: {{متن قرآن|فَأَعْرِضْ... فَلَا تَقْعُدْ...}}؛ و به قرینه آیه بعدی {{متن قرآن|وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ}}<ref>«و از حساب آنان بر عهده کسانی که پرهیزگاری میورزند هیچ نیست اما (این) یادکردی است باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۶۹.</ref> قضیه خارجی مراد است، نه صرف تلازمی کلی. قضیه خارجی و [[تکلیف]] جدی، متوجه کسی نمیشود که حضورش در مجلس [[استهزا]] و انسای شیطان به او، محال است. بنابراین قضیه شرطی آیه مورد بحث با قضیه شرطی در آیه «حبط» و آیه «تقول» بسیار تفاوت دارد. | باید دانست که اگر اصل [[حکم]] به صورت «قضیه شرطی» و تلازم مقدم و [[تالی]] باشد که هیچ گونه نظارتی به تحقق بیرونی ندارد، سخن [[درستی]] است؛ چون [[صدق]] قضیه شرطی، به صدق تلازم بین شرط و جزاست، نه تحقق آنها. پس اگر میان شرط و جزا تلازم باشد، اصل قضیه درست است؛ هرچند تحقق مقدم و تالی محال باشد، مانند (آیه ۲۲ [[سوره انبیاء]] و ۶۵ سوره زمر)؛ ولی در آیه مورد بحث تلازم شرط و جزا مطرح نیست، بلکه تکلیفی جدی آمده است که به تحقق خارجی نظر دارد: {{متن قرآن|فَأَعْرِضْ... فَلَا تَقْعُدْ...}}؛ و به قرینه آیه بعدی {{متن قرآن|وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ}}<ref>«و از حساب آنان بر عهده کسانی که پرهیزگاری میورزند هیچ نیست اما (این) یادکردی است باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۶۹.</ref> قضیه خارجی مراد است، نه صرف تلازمی کلی. قضیه خارجی و [[تکلیف]] جدی، متوجه کسی نمیشود که حضورش در مجلس [[استهزا]] و انسای شیطان به او، محال است. بنابراین قضیه شرطی آیه مورد بحث با قضیه شرطی در آیه «حبط» و آیه «تقول» بسیار تفاوت دارد. | ||
خط ۶۴۲: | خط ۶۴۲: | ||
'''پاسخ سوم: تلازم نداشتن شرط با تحقق مشروط''': این موضوع (تأثیر شیطان بر حضرت) در این [[آیات]] به گونه شرطی بیان شده است. «اما» یعنی «ان ما»، و جمله شرطیه، بر تحقق و وقوع مشروط دلالت ندارد<ref>اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۳، ص۴۹.</ref>. به بیانی دیگر، به کار رفتن «ان» شرطیه به جای «اذا»، گویای این است که این موضوع در حد فرضیه است. شاید سرّ آنکه به [[پیامبر]] {{صل}} خطاب شده است، آن باشد که کسی از این عمل، استنکاف و [[استکبار]] نکند و تصور نکند که برخاستن از مجلس [[ستمگران]]، وهن [[مسلمان]] است. پس قضیه، شرطیه است که مستلزم وقوع نیست و مقصود، ردع از عمل است<ref>محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنز الرقائق، ج۴، ص۳۵۰.</ref>. | '''پاسخ سوم: تلازم نداشتن شرط با تحقق مشروط''': این موضوع (تأثیر شیطان بر حضرت) در این [[آیات]] به گونه شرطی بیان شده است. «اما» یعنی «ان ما»، و جمله شرطیه، بر تحقق و وقوع مشروط دلالت ندارد<ref>اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۳، ص۴۹.</ref>. به بیانی دیگر، به کار رفتن «ان» شرطیه به جای «اذا»، گویای این است که این موضوع در حد فرضیه است. شاید سرّ آنکه به [[پیامبر]] {{صل}} خطاب شده است، آن باشد که کسی از این عمل، استنکاف و [[استکبار]] نکند و تصور نکند که برخاستن از مجلس [[ستمگران]]، وهن [[مسلمان]] است. پس قضیه، شرطیه است که مستلزم وقوع نیست و مقصود، ردع از عمل است<ref>محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنز الرقائق، ج۴، ص۳۵۰.</ref>. | ||
ایراد این بیان این است که گرچه قضیه شرطیه است و شرط دلالتی بر وقوع ندارد، آیا احتمال تحقق آن وجود دارد؟ عالمان اهل سنت تحقق این احتمال را ممکن میپندارند، اما آیا به لازمه این پندار نیز پایبندند. اگر موضوع | ایراد این بیان این است که گرچه قضیه شرطیه است و شرط دلالتی بر وقوع ندارد، آیا احتمال تحقق آن وجود دارد؟ عالمان اهل سنت تحقق این احتمال را ممکن میپندارند، اما آیا به لازمه این پندار نیز پایبندند. اگر موضوع فراموشی در مورد [[پیامبر اکرم]] {{صل}} تحقق پذیر باشد، چگونه میتوان به [[سلامت وحی]] [[اطمینان]] یافت؟<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۵۱۴-۵۱۹.</ref>. | ||
=== آیه ۳۷ سوره احزاب === | === آیه ۳۷ سوره احزاب === | ||
خط ۶۵۱: | خط ۶۵۱: | ||
'''شأن نزول آیه''' | '''شأن نزول آیه''' | ||
یکی از سنتهای رایج در [[عصر جاهلیت]] این بود که [[عربها]] پسرخوانده خود را همانند پسر [[حقیقی]] خود میپنداشتند. بر این اساس، پسرخوانده نیز از پدرخوانده خود [[ارث]] میبرد و [[زن]] وی همانند عروس | یکی از سنتهای رایج در [[عصر جاهلیت]] این بود که [[عربها]] پسرخوانده خود را همانند پسر [[حقیقی]] خود میپنداشتند. بر این اساس، پسرخوانده نیز از پدرخوانده خود [[ارث]] میبرد و [[زن]] وی همانند عروس واقعی بر پدرخوانده [[حرام]] [[ابدی]] بود و او نمیتوانست در صورت [[طلاق]] گرفتن [[همسر]] فرزندخواندهاش با وی [[ازدواج]] کند. [[اسلام]] این [[سنت]] را غلط دانست<ref>{{متن قرآن|ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ}} «آنان را به (نام) پدرانشان بخوانید، این نزد خداوند دادگرانهتر است» سوره احزاب، آیه ۵.</ref>. | ||
این سنت چنان در [[فرهنگ جاهلی]] نهادینه شده بود که عمل کردن برخلاف آن پذیرفته نبود و با واکنش شدید [[اجتماعی]] روبهرو میشد. برای همین، [[حکمت خداوند]] اقتضا کرد که این سنت جاهلی عملاً به دست خود [[پیامبر]]{{صل}} در ازدواج با همسر فرزندخوانده خود، ([[زید بن حارثه]]) شکسته شود تا پذیرش آن برای [[مسلمانان]] آسان شود و قطعیت پیدا کند و استمرار یابد. در چنین فضای [[فکری]] و [[فرهنگی]]، [[خداوند]] به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[وحی]] کرد که [[زید بن حارثه]] همسر خود را که [[زینب دختر جحش]] و عمه زاده پیامبر بود طلاق خواهد داد و تو با آن ازدواج خواهی کرد. روزی زید نزد پیامبر آمد و از قصد خود مبنی بر طلاق دادن همسرش خبر داد. پیامبر{{صل}} درحالیکه از فرجام کار زید و همسرش [[آگاه]] بود، به وی توصیه کرد که همسر خود را طلاق ندهد و با رعایت [[تقوا]]، [[عدالت]] را درباره او رعایت کند. در چنین شرایطی [[آیه]] ۳۷ [[سوره احزاب]] نازل شد: {{متن قرآن|وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ...}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه میداشتی و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجامیافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.</ref>. | این سنت چنان در [[فرهنگ جاهلی]] نهادینه شده بود که عمل کردن برخلاف آن پذیرفته نبود و با واکنش شدید [[اجتماعی]] روبهرو میشد. برای همین، [[حکمت خداوند]] اقتضا کرد که این سنت جاهلی عملاً به دست خود [[پیامبر]]{{صل}} در ازدواج با همسر فرزندخوانده خود، ([[زید بن حارثه]]) شکسته شود تا پذیرش آن برای [[مسلمانان]] آسان شود و قطعیت پیدا کند و استمرار یابد. در چنین فضای [[فکری]] و [[فرهنگی]]، [[خداوند]] به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[وحی]] کرد که [[زید بن حارثه]] همسر خود را که [[زینب دختر جحش]] و عمه زاده پیامبر بود طلاق خواهد داد و تو با آن ازدواج خواهی کرد. روزی زید نزد پیامبر آمد و از قصد خود مبنی بر طلاق دادن همسرش خبر داد. پیامبر{{صل}} درحالیکه از فرجام کار زید و همسرش [[آگاه]] بود، به وی توصیه کرد که همسر خود را طلاق ندهد و با رعایت [[تقوا]]، [[عدالت]] را درباره او رعایت کند. در چنین شرایطی [[آیه]] ۳۷ [[سوره احزاب]] نازل شد: {{متن قرآن|وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ...}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه میداشتی و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجامیافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.</ref>. |