علم معصوم به نهان آدمی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۷: خط ۷:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
{{اصلی|آیا علم به خطورات قلبی یا ضمائر و نهان آدمیان علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)}}
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[آیا علم به خطورات قلبی یا ضمائر و نهان آدمیان علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟ (پرسش)|آیا علم به خطورات قلبی یا ضمائر و نهان آدمیان علم غیب است و معصوم از آن آگاهی دارد؟]]'''{{پایان}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[علم معصوم (پرسش)|(پرسمان علم معصوم)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F۸FBF۹| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
قسمی از [[علم غیب]] [[امامان]]، علم ایشان به باطن و منویات افراد است که به چند نمونه آن اشاره می‌کنیم:
# یکی از اصحاب [[امام رضا]] {{ع}} نقل می‌کند که روزی در محضر [[امام رضا]] {{ع}} بودیم که سخن از [[محمد بن جعفر]]، عموی ایشان به میان آمد، [[امام]] {{ع}} در مورد وی گفتند: من با خودم عهد کرده‌ام که با او زیر یک سقف نمانم، من با خودم گفتم او ما را به صله رحم و نیکی با خویشان امر می‌کند ولی درباره عموی خود چنین می‌گوید! تا این را گفتم، حضرت نظری به من کرد و فرمود: این کار، خودش برّ و صله است، زیرا وقتی او نزد من رفت و آمد کند درباره من چیزهایی می‌گوید و مردم باورشان می‌‏شود و او را تصدیق می‌‏کنند و چون رفت و آمدی نباشد و او نزد من نیاید، اگر مطلبی بگوید، قولش مقبول دیگران نخواهد بود.
# جواب دادن به سؤال قبل از پرسیدن: [[شیخ صدوق]] روایتی را از پدرش در مورد احوال یکی از شیعیان که بعد از شهادت [[امام کاظم]] {{ع}}، در [[امامت]] ایشان توقف کرده و به فرقه واقفیه پیوسته بود و [[امامت]] [[امام رضا]] {{ع}} را قبول نکرده بود، این گونه نقل می‌کند: قبل از اینکه به محضر [[امام رضا]] {{ع}} برسم، مسائل زیادی را نوشته بودم و همراه خودم بردم تا امام رضا {{ع}} را امتحان کرده و امامتش برایم ثابت شود. وقتی نزدیک منزل ایشان رسیدم، چون می‌خواستم با ایشان به تنهایی خلوت کرده و سؤالاتم را به صورت خصوصی بپرسم، در گوشه‌ای خارج از منزل امام نشستم و منتظر ماندم، عده ای از مردم جلوی در خانه ایشان نشسته و مشغول صحبت بودند و من در افکار خودم غرق بودم و به این فکر می‌کردم که چگونه اجازه داخل شدن به خانه و سخن گفتن بگیرم، در همین افکار بودم که دیدم غلامی‌از خانه خارج شد و در حالی که نوشته‌ای در دستش بود، اسم مرا صدا زد و گفت: کدام یک از شما [[علی بن الحسن الوشاء بغدادی]] هستید؟ من بلند شده و به سمتش رفتم و گفتم من [[حسن بن علی وشاء]] هستم، غلام آن نوشته را به من داده و گفت: به من گفته‌اند این را به تو بدهم، آن مکتوب را گرفته و به گوشه‌ای رفتم و آن را خواندم، به خدا قسم دیدم که در آن مکتوب، جواب تمام سؤالات من نوشته شده بود، در این هنگام بود که [[امامت]] ایشان برایم قطعی شده و دیدگاه وقف را رها کردم.
# [[شیخ صدوق]] در کتاب کمال الدین و تمام النعمه روایتی را نقل کرده و در آن شرح حال کاروانی را نقل می‌کند که از قم عازم سامراء شده بودند تا اموالی از وجوهات متعلق به [[امام حسن عسکری]] {{ع}} را به خدمت ایشان برسانند. آنها از رحلت [[امام عسکری]] {{ع}} بی خبر بودند، ابتدا با جعفر کذاب برخورد کرده و از او، خبر رحلت [[امام حسن عسکری]] {{ع}} را شنیدند. جعفر خود را جانشین برادرش معرفی کرد، اما شیعیان قمی‌که به رسم معمول خود، اموال را در یک کیسه خدمت [[امام]] {{ع}} می‌آوردند و [[امام]] {{ع}} از جزئیات اموال و اینکه فلان مبلغ متعلق به فلانی است خبر می‌داد، از جعفر همین نشانه‌ها را خواستند ولی او نتوانست جواب بدهد و در عوض، نسبت دادن چنین علمی را به امام حسن عسکری {{ع}} انکار کرد، بعد از چندی این کاروان از شهر بیرون رفته و در راه به جوانی برخورد کردند که پیکی بود از طرف فرزند [[امام حسن عسکری]] {{ع}} که آن کاروانیان را به منزل امام حسن عسکری {{ع}} هدایت کرد. بعد از دیدار کاروانیان با فرزند [[امام عسکری]] {{ع}}، [[امام مهدی]] {{ع}} که جانشین واقعی پدرش بود، سلام آنها را پاسخ گفته و جزئیات همه اموالی را که کاروانیان حمل می‌کردند به آنها گفت، بعد از آن از لباس‌هایشان و کمیت و کیفیت چارپایان و اسباب سفرشان به آنها خبر داد. سپس مقداری حنوط و کفن به [[ابوالعباس محمد بن جعفر قمی‌]] داده و از رحلت قریب الوقوع او خبر داد. می‌گویند هنوز به نزدیکی هَمْدَان نرسیده بودیم که ابوالعباس از دنیا رفت.
# [[صفار قمی]]، در یک باب از کتاب بصائر الدرجات، روایاتی را نقل می‌کند مبنی بر اینکه، [[امامان]] {{عم}} از درونیات افراد آگاه بوده و قبل از اینکه شروع به حرف زدن بکند، از محتوای سخنش مطلع بودند. [[امامان]] {{عم}} از اعمال شیعیانشان با خبر بودند: صفار روایاتی نقل کرده است مبنی بر اینکه [[امامان]] {{عم}} از افعال شیعیان شان با خبر بوده  و از اسرار و کارهای پنهانی شان به خودشان خبر می‌دادند. در یکی از این روایات، به محض ورود یکی از شیعیان به محضر [[امام صادق]] {{ع}}، [[امام]] {{ع}} رو به او کرد و او را به خاطر درشت‌گویی به  مادرش عتاب کرده و او را نصیحت کرد<ref>[[سید ابراهیم افتخاری]]، [[بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد (پایان‌نامه)|بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد]]، ص ۱۰۷- ۱۰۹.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش