←مقدمه
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←مقدمه) |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[مأمون]] [[دوست]] داشت امام رضا {{ع}} را در نزد دیگران عاجز نماید، بنابراین به کسانی که برای | [[مأمون]] [[دوست]] داشت امام رضا {{ع}} را در نزد دیگران عاجز نماید، بنابراین به کسانی که برای مناظره به نزد امام {{ع}} میآمدند، در خفا میگفت که حول چه محوری با امام {{ع}} بحث و مناظره نمایید. | ||
مأمون از یحیی بن ضحاک سمرقندی که از فقهای [[اهل]] [[کلام]] بود و در [[خراسان]] همانندی نداشت و بنا بر قول آن سامان، بر همه چیز واقف بود، خواست که حول محور [[امامت]] با امام {{ع}} مناظره نماید. | مأمون از یحیی بن ضحاک سمرقندی که از فقهای [[اهل]] [[کلام]] بود و در [[خراسان]] همانندی نداشت و بنا بر قول آن سامان، بر همه چیز واقف بود، خواست که حول محور [[امامت]] با امام {{ع}} مناظره نماید. مجلس برپا شد. حضرت فرمودند: ای یحیی! بپرس. | ||
مجلس برپا شد. | |||
یحیی گفت: ای فرزند رسول خدا {{صل}}! تو بپرس که مایه [[شرف]] و | یحیی گفت: ای فرزند رسول خدا {{صل}}! تو بپرس که مایه [[شرف]] و سربلندی من شود. حضرت فرمودند. ای یحیی! چه میگویی درباره مردی که ادعای [[راستی]] کرده و [[راستگویان]] را [[تکذیب]] نموده است، آیا یک چنین فردی، در دینش صادق و محق است یا [[دروغگو]] است؟ | ||
حضرت فرمودند. ای یحیی! چه میگویی درباره مردی که ادعای [[راستی]] کرده و [[راستگویان]] را [[تکذیب]] نموده است، آیا یک چنین فردی، در دینش صادق و محق است یا [[دروغگو]] است؟ | |||
[[یحیی]] یک [[ساعت]] سر در گریبان برده، هر چه [[فکر]] کرد، نتوانست جوابی بدهد. | [[یحیی]] یک [[ساعت]] سر در گریبان برده، هر چه [[فکر]] کرد، نتوانست جوابی بدهد. [[مأمون]] گفت: ای یحیی! جواب بده. یحیی پاسخ داد: وی [[حجت]] را از دستم گرفته است و هیچگونه پاسخی ندارم. مأمون به [[امام]] {{ع}} گفت: این چه مسألهای است که یحیی [[اقرار]] به عجز کرده است؟ | ||
[[مأمون]] گفت: ای یحیی! جواب بده. | |||
یحیی | امام {{ع}} فرمودند: اگر یحیی [[گمان]] دارد که بر آن شخص لازم است که راستگویان را تصدیق کند، پس بر چنین کسی که علیه خودش [[شهادت]] عجز و [[ناتوانی]] داده، امامتی نخواهد بود که سر [[منبر]] [[رسول خدا]] {{صل}} بگوید: من [[سرپرستی]] شما را به عهده گرفتم، در حالی که بهتر از شما نیستم، در حالی که [[امیر]] از رعیت بهتر است. اگر یحیی گمان برد که او [[صادقین]] و راستگویان را تصدیق کرده، پس امامتی برای اقرارکننده علیه خودش نخواهد بود که بر فراز منبر بگوید: در وجود من [[شیطانی]] هست که مرا پیوسته در معرض کار [[اشتباه]] و خلاف قرار میدهد، در حالی که در امام، [[شیطان]] وجود ندارد. اگر یحیی گمان کند که وی راستگویان را تصدیق کرده، باز هم برای آن فرد، امامتی ثابت نخواهد شد؛ زیرا وقتی که دوستش دربارهاش اقرار کرده که [[امامت ابوبکر]] کاری برخلاف [[مصالح]] [[امت]] بوده که [[خداوند]] همگان را از شرش [[حفظ]] کرد و هر که شبیه آن را انجام دهد، او را بکشید، زمینه [[امامت]] برای او ثابت نمیباشد. | ||
اینجا بود که مأمون از روی [[خشم]] و [[عصبانیت]] بر سر حاضران فریاد کشید که همگان از [[ترس]] و [[وحشت]] مجلس را ترک گفته و متفرق شدند<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۵۵۹-۵۶۱؛ مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۵۱.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]]، ص ۷۳۸.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |