محبت و عشق: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۱: خط ۱۱:


== رابطه محبت با [[زیارت]] ==
== رابطه محبت با [[زیارت]] ==
آنکه [[عشق]] و [[شوق]] داشته باشد، به زیارت هم می‌رود. برای عاشقِ شائق، نه تنها خودِ [[محبوب]]، جالب و جاذب است، بلکه هر چیزی هم که به‌گونه‌ای رنگ تعلّق و رایحه انتساب به او را داشته باشد، مطلوب و [[جاذبه]] دار است و دلداده را به سوی خود می‌کشد. در [[زیارت]] چنین است. چگونه می‌شود که [[عاشق]] [[خدا]] و [[دوستدار]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}}، و [[محبّ]] [[صالحین]] و [[صدیقین]] و [[شهدا]] و اولیاءالله، [[شوق دیدار]] [[خانه خدا]] و [[بیت الله]] و [[مزار]] و [[مرقد]] و [[خانه]] و [[شهر]] و [[دیار]] [[معشوق]] را نداشته باشد و شیفته دیدار [[کعبه]] و [[مدینه]] و [[مزار ائمه]] و [[قبور]] صالحین و شهرهای خاطره آمیز و شوق‌انگیزی که ریشه در [[فرهنگ دینی]] ما دارد نباشد؟!به گفته [[مرحوم علامه امینی]]:"اگر [[مدینه منوره]]، [[حرم]] [[محترم]] [[الهی]] شمرده شده و در [[سنت نبوی]]، برای مدینه و خاکش و اهلش و مدفونین آنجا ارزش‌های فراوان بیان شده است، به خاطر همان انتساب به خدا و پیامبر{{صل}} است و بر مبنای همین اصل، هر چیز دیگری هم که نوعی تعلق و انتساب به [[پیامبران]] و [[اوصیاء]] و [[اولیای الهی]] و صدیقین و شهدا و افراد [[مؤمن]] دارد [[ارزش]] پیدا می‌کند و [[شرافت]] می‌یابد..."<ref>سیرتنا و سنتنا، ص۱۶۱،۱۶۰</ref>.
آنکه [[عشق]] و [[شوق]] داشته باشد، به زیارت هم می‌رود. برای عاشقِ شائق، نه تنها خودِ محبوب، جالب و جاذب است، بلکه هر چیزی هم که به‌گونه‌ای رنگ تعلّق و رایحه انتساب به او را داشته باشد، مطلوب و جاذبه دار است و دلداده را به سوی خود می‌کشد. در [[زیارت]] چنین است. چگونه می‌شود که [[عاشق]] [[خدا]] و [[دوستدار]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} و محبّ [[صالحین]] و [[صدیقین]] و [[شهدا]] و اولیاءالله، [[شوق دیدار]] [[خانه خدا]] و [[بیت الله]] و مزار و مرقد و [[خانه]] و [[شهر]] و [[دیار]] [[معشوق]] را نداشته باشد و شیفته دیدار [[کعبه]] و [[مدینه]] و مزار ائمه و [[قبور]] صالحین و شهرهای خاطره آمیز و شوق‌انگیزی که ریشه در فرهنگ دینی ما دارد نباشد؟!به گفته [[مرحوم علامه امینی]]:"اگر [[مدینه منوره]]، [[حرم]] [[محترم]] [[الهی]] شمرده شده و در [[سنت نبوی]]، برای مدینه و خاکش و اهلش و مدفونین آنجا ارزش‌های فراوان بیان شده است، به خاطر همان انتساب به خدا و پیامبر{{صل}} است و بر مبنای همین اصل، هر چیز دیگری هم که نوعی تعلق و انتساب به [[پیامبران]] و [[اوصیاء]] و [[اولیای الهی]] و صدیقین و شهدا و افراد [[مؤمن]] دارد [[ارزش]] پیدا می‌کند و [[شرافت]] می‌یابد..."<ref>سیرتنا و سنتنا، ص۱۶۱،۱۶۰</ref>.


زیارت، می‌تواند نمودی از [[احساس]] [[شوق]] درونی [[انسان]] باشد. نشانی از [[محبّت]] و دلیلی بر [[عشق]] و علامتی از تعلق خاطر باشد. [[زیارت]]، زبانِ علاقه و ترجمان [[وابستگی]] [[قلبی]] است. برای عاشق، حتی خانه‌ای که روزی معشوق در آن ساکن بوده، کوچه‌ای که روزی دلبر از آن گذشته، زمینی که بر آن قدم نهاده، شهری که روزی در آنجا می‌زیسته، سنگی که دست [[محبوب]] به آن خورده، لباسی که بر اندام او بوده، کفشی که در پایش بوده، دلربا و جاذب است، [[دوست]] داشتنی و شوق انگیز است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۴-۲۷.</ref>.
زیارت، می‌تواند نمودی از [[احساس]] [[شوق]] درونی [[انسان]] باشد. نشانی از [[محبّت]] و دلیلی بر [[عشق]] و علامتی از تعلق خاطر باشد. [[زیارت]]، زبانِ علاقه و ترجمان [[وابستگی]] [[قلبی]] است. برای عاشق، حتی خانه‌ای که روزی معشوق در آن ساکن بوده، کوچه‌ای که روزی دلبر از آن گذشته، زمینی که بر آن قدم نهاده، شهری که روزی در آنجا می‌زیسته، سنگی که دست محبوب به آن خورده، لباسی که بر اندام او بوده، کفشی که در پایش بوده، دلربا و جاذب است، [[دوست]] داشتنی و شوق انگیز است.


در زیارت و مزار، مسأله در ظاهرِ سنگ و چوب و آجر و آهن و [[ضریح]] و ساختمانِ مزار و گنبد و گلدسته و [[رواق]] و... خلاصه نمی‌شود، تا به زیارت و بوسیدن و [[تقدیس]] اینها اشکال شود، بلکه نقش عمده با آن [[محبت]] و [[شناخت]] و [[معنویت]] و عشقی نهفته است که در ورای اینهاست که حتی به اینها، معنی و جهت و [[قداست]] و [[حرمت]] بخشیده است. وقتی [[قلب]]، در گرو یک [[عشق]] بود، صاحبِ آن [[دل]]، از نام و یاد و [[لباس]] و دستمال و [[کفش]] و کوچه و [[شهر]] [[محبوب]]، خوشش می‌آید و [[لذت]] می‌برد و همه اینها برایش [[جاذبه]] دارد و در هر یک از اینها عکس رخ [[یار]] را می‌بیند. با [[محبت]] وافر و علاقه و احساسی که به [[حضرت محمد]]{{صل}} داریم، اگر با خبر شویم که در جایی ردّپایی و نشانی از آن حضرت باقی است، آیا [[شوق]] دیدنش را نخواهیم داشت؟ «[[مقام ابراهیم]]» در [[مسجدالحرام]]، برای [[حاجی]] چرا آنقدر خاطره به همراه دارد؟ جز این است که سنگی است که [[حضرت ابراهیم]] در بالا بردنِ دیواره [[کعبه]]، به کمک پسرش اسماعیل، آن را زیر پا می‌گذاشته است و جای قدم او بر سنگ باقی است؟! می‌بینم که [[وادی]] [[زیارت]]، وادی عشق و علاقه و [[عرفان]] است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۴-۲۷.</ref>.
در زیارت و مزار، مسأله در ظاهرِ سنگ و چوب و آجر و آهن و [[ضریح]] و ساختمانِ مزار و گنبد و گلدسته و [[رواق]] و... خلاصه نمی‌شود، تا به زیارت و بوسیدن و [[تقدیس]] اینها اشکال شود، بلکه نقش عمده با آن [[محبت]] و [[شناخت]] و [[معنویت]] و عشقی نهفته است که در ورای اینهاست که حتی به اینها، معنی و جهت و [[قداست]] و [[حرمت]] بخشیده است. وقتی [[قلب]]، در گرو یک [[عشق]] بود، صاحبِ آن [[دل]]، از نام و یاد و [[لباس]] و دستمال و کفش و کوچه و [[شهر]] محبوب، خوشش می‌آید و [[لذت]] می‌برد و همه اینها برایش جاذبه دارد و در هر یک از اینها عکس رخ یار را می‌بیند. با [[محبت]] وافر و علاقه و احساسی که به [[حضرت محمد]]{{صل}} داریم، اگر با خبر شویم که در جایی ردّپایی و نشانی از آن حضرت باقی است، آیا [[شوق]] دیدنش را نخواهیم داشت؟ «[[مقام ابراهیم]]» در [[مسجدالحرام]]، برای [[حاجی]] چرا آنقدر خاطره به همراه دارد؟ جز این است که سنگی است که [[حضرت ابراهیم]] در بالا بردنِ دیواره [[کعبه]]، به کمک پسرش اسماعیل، آن را زیر پا می‌گذاشته است و جای قدم او بر سنگ باقی است؟! می‌بینم که [[وادی]] [[زیارت]]، وادی عشق و علاقه و [[عرفان]] است.


در قلمرو دل، گاهی پای [[عقل]] هم می‌لنگد و وقتی عشق [[فرمان]] می‌دهد، عقل چاره‌ای جز [[تسلیم]] و [[فرمانبرداری]] ندارد. [[مرحوم علامه امینی]] نقل می‌کند که:"... [[فقیه]] و ادیب [[بزرگوار]] [[اهل سنت]]، تاج الدین فاکهانی ([[وفات]] ۷۳۹) به [[دمشق]] رفت و در آنجا به قصد زیارت کفش [[پیامبر]]{{صل}} که در "[[دارالحدیث]] الأشرفیّه" است رفت. وقتی کفش را دید، افتاد و شروع به بوسیدن کرد و صورتش را بر آن می‌مالید و [[اشک شوق]] از دیدگانش جاری بود و شعری به این مضمون را می‌خواند: اگر به [[مجنون]] گفته شود: [[لیلی]] و وصال و دیدار او را می‌خواهی، یا [[دنیا]] را و آنچه در آن است؟ او در جواب خواهد گفت: غباری از خاک کفش لیلی، برایم محبوب‌تر و برای دردهای من [[شفا]] بخش‌تر است..."<ref>الغدیر، ج۵ ص۱۵۵</ref>.
در قلمرو دل، گاهی پای [[عقل]] هم می‌لنگد و وقتی عشق [[فرمان]] می‌دهد، عقل چاره‌ای جز [[تسلیم]] و [[فرمانبرداری]] ندارد. [[مرحوم علامه امینی]] نقل می‌کند که:"... [[فقیه]] و ادیب بزرگوار [[اهل سنت]]، تاج الدین فاکهانی ([[وفات]] ۷۳۹) به [[دمشق]] رفت و در آنجا به قصد زیارت کفش [[پیامبر]]{{صل}} که در "دارالحدیث الأشرفیّه" است رفت. وقتی کفش را دید، افتاد و شروع به بوسیدن کرد و صورتش را بر آن می‌مالید و اشک شوق از دیدگانش جاری بود و شعری به این مضمون را می‌خواند: اگر به مجنون گفته شود: [[لیلی]] و وصال و دیدار او را می‌خواهی، یا [[دنیا]] را و آنچه در آن است؟ او در جواب خواهد گفت: غباری از خاک کفش لیلی، برایم محبوب‌تر و برای دردهای من [[شفا]] بخش‌تر است..."<ref>الغدیر، ج۵ ص۱۵۵</ref>.


آری؛ وقتی عشق در کار باشد، خاکِ رهِ [[دوست]] را باید سرمه چشم نمود و برای [[عاشق]]، آنچه [[ارزشمند]] است، [[محبوب]] و دیدار او و هر چیزی است که منتسب به اوست. برادرانه بیا قسمتی کنیم رقیب [[جهان]] و هرچه در آن است از تو، [[یار]] ازمن این یک طرف قضیه است، که [[محبت]]، [[انسان]] را به [[زیارت]] وا می‌دارد. سوی دیگر قضیه آن است که زیارت، محبت و [[شناخت]] می‌آورد و از آن جهت، عاملی سازنده و [[تربیت]] کننده است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۴-۲۷.</ref>.
آری؛ وقتی عشق در کار باشد، خاکِ رهِ [[دوست]] را باید سرمه چشم نمود و برای [[عاشق]]، آنچه ارزشمند است، محبوب و دیدار او و هر چیزی است که منتسب به اوست. برادرانه بیا قسمتی کنیم رقیب [[جهان]] و هرچه در آن است از تو، یار ازمن این یک طرف قضیه است، که [[محبت]]، [[انسان]] را به [[زیارت]] وا می‌دارد. سوی دیگر قضیه آن است که زیارت، محبت و [[شناخت]] می‌آورد و از آن جهت، عاملی سازنده و [[تربیت]] کننده است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۴-۲۷.</ref>.


== رابطه [[عشق]] با زیارت ==
== رابطه [[عشق]] با زیارت ==
۱۱۰٬۴۷۹

ویرایش