←خبر شهادت امام{{ع}} به مدینه میرسد
خط ۱۱۱: | خط ۱۱۱: | ||
[[ابومخنف]] گوید: [[عبیدالله بن زیاد]] سپس دستور داد [[سر حسین]] را بر نیزه کنند و در محلههای [[کوفه]] بگردانند.<ref>[[سید مرتضی عسکری|عسکری، سید مرتضی]]، [[ترجمه معالم المدرستین ج۳ (کتاب)|ترجمه معالم المدرستین ج۳]] ص ۲۰۰.</ref>. | [[ابومخنف]] گوید: [[عبیدالله بن زیاد]] سپس دستور داد [[سر حسین]] را بر نیزه کنند و در محلههای [[کوفه]] بگردانند.<ref>[[سید مرتضی عسکری|عسکری، سید مرتضی]]، [[ترجمه معالم المدرستین ج۳ (کتاب)|ترجمه معالم المدرستین ج۳]] ص ۲۰۰.</ref>. | ||
==خبر | ==خبر شهادت امام{{ع}} به [[مدینه]] میرسد== | ||
[[طبری]] از قول «[[عوانة بن حکم]]» گوید: هنگامیکه عبیدالله بن زیاد، [[حسین بن علی]] را کشت و سرش را نزد او آوردند «[[عبدالملک بن ابی حارث]]» را خواست و به او گفت: بهسوی مدینه بشتاب و نزد «[[عمرو بن سعید بن عاص]]» برو و او را به کشته شدن حسین [[بشارت]] بده! او خواست بهانه آورد که ابن زیاد بهانهناپذیر پرخاش کرد و توبیخاش نمود و گفت: «به سرعت برو تا به مدینه برسی که مبادا این خبر از تو پیشی بگیرد!» و بعد مقداری دینار طلا به او داد و گفت: «بهانه نیاور! اگر مرکبت هم در راه ماند، مرکب دیگری کرایه کن!» عبد الملک گوید: وارد مدینه شدم. مردی از [[قریش]] مرا دید و پرسید: چه خبر؟ گفتم: خبر نزد [[امیر مدینه]]! و او گفت «{{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}، حسین بن علی کشته شد!» | [[طبری]] از قول «[[عوانة بن حکم]]» گوید: هنگامیکه عبیدالله بن زیاد، [[حسین بن علی]] را کشت و سرش را نزد او آوردند «[[عبدالملک بن ابی حارث]]» را خواست و به او گفت: بهسوی مدینه بشتاب و نزد «[[عمرو بن سعید بن عاص]]» برو و او را به کشته شدن حسین [[بشارت]] بده! او خواست بهانه آورد که ابن زیاد بهانهناپذیر پرخاش کرد و توبیخاش نمود و گفت: «به سرعت برو تا به مدینه برسی که مبادا این خبر از تو پیشی بگیرد!» و بعد مقداری دینار طلا به او داد و گفت: «بهانه نیاور! اگر مرکبت هم در راه ماند، مرکب دیگری کرایه کن!» عبد الملک گوید: وارد مدینه شدم. مردی از [[قریش]] مرا دید و پرسید: چه خبر؟ گفتم: خبر نزد [[امیر مدینه]]! و او گفت «{{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}، حسین بن علی کشته شد!» | ||
آنگاه نزد [[عمرو بن سعید]] رفتم و او گفت: از کوفه چه خبر؟ گفتم: خبری که [[امیر]] را [[خرسند]] میکند، حسین بن علی کشته شد! گفت: کشته شدنش را جار بزن! من چنان کردم، و به [[خدا]] [[سوگند]] هرگز شیونی چون شیون [[زنان]] [[بنی هاشم]]، که بر حسین میگریستند، ندیدم! و عمرو بن سعید که شنید گفت: این شیون بهجای شیون بر [[عثمان بن عفان]]! سپس به [[منبر]] رفت و [[مردم]] را از کشته شدن حسین [[آگاه]] کرد. | آنگاه نزد [[عمرو بن سعید]] رفتم و او گفت: از کوفه چه خبر؟ گفتم: خبری که [[امیر]] را [[خرسند]] میکند، حسین بن علی کشته شد! گفت: کشته شدنش را جار بزن! من چنان کردم، و به [[خدا]] [[سوگند]] هرگز شیونی چون شیون [[زنان]] [[بنی هاشم]]، که بر حسین میگریستند، ندیدم! و عمرو بن سعید که شنید گفت: این شیون بهجای شیون بر [[عثمان بن عفان]]! سپس به [[منبر]] رفت و [[مردم]] را از کشته شدن حسین [[آگاه]] کرد. |