←وصیت و دلداری حسین بن علی {{ع}} به زینب کبری {{س}}
(←مقدمه) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
دو یا سه بار این ابیات را تکرار کرد تا اینکه فهمیدم و متوجه شدم منظورش چیست، [[بغض]] گلویم را گرفت، ولی اشکم را نگه داشتم و ساکت شدم، اما فهمیدم [[بلا]] نازل شده است! اما عمهام نیز، آنچه را که من شنیده بودم شنید ـ ولی از آن رو که [[زن]] بود و [[زنان]] رقت قلب دارند و بیتاب میشوند ـ نتوانست خودش را کنترل کند در حالی که پیراهنش روی [[زمین]] کشیده میشد و رویش باز بود برخاست نزد [[حسین]] {{ع}} رفت، گفت: ای وای! ای کاش [[مرگ]]، [[زندگی]] را از من میگرفت، یک [[روز]] مادرم [[فاطمه]] مرد، بعد پدرم [[علی]] و بعد برادرم [[حسن]]، تنها تو ماندهای ای [[جانشین]] و باقیمانده گذشتگان! | دو یا سه بار این ابیات را تکرار کرد تا اینکه فهمیدم و متوجه شدم منظورش چیست، [[بغض]] گلویم را گرفت، ولی اشکم را نگه داشتم و ساکت شدم، اما فهمیدم [[بلا]] نازل شده است! اما عمهام نیز، آنچه را که من شنیده بودم شنید ـ ولی از آن رو که [[زن]] بود و [[زنان]] رقت قلب دارند و بیتاب میشوند ـ نتوانست خودش را کنترل کند در حالی که پیراهنش روی [[زمین]] کشیده میشد و رویش باز بود برخاست نزد [[حسین]] {{ع}} رفت، گفت: ای وای! ای کاش [[مرگ]]، [[زندگی]] را از من میگرفت، یک [[روز]] مادرم [[فاطمه]] مرد، بعد پدرم [[علی]] و بعد برادرم [[حسن]]، تنها تو ماندهای ای [[جانشین]] و باقیمانده گذشتگان! | ||
حسین {{ع}} نگاهی به خواهر کرد و فرمود: خواهرم! [[شیطان]]، [[شکیبایی]] و بردباریات را نگیرد. عمهام زینب گفت: پدر و مادرم به فدایت ای [[ابا عبدالله]]! آیا آماده شدهای تا کشته شوی؟ جانم به فدایت. پدرم اندوهش را فرو نشاند و [[اشک]] از چشمانش جاری شد و این | حسین {{ع}} نگاهی به خواهر کرد و فرمود: خواهرم! [[شیطان]]، [[شکیبایی]] و بردباریات را نگیرد. عمهام زینب گفت: پدر و مادرم به فدایت ای [[ابا عبدالله]]! آیا آماده شدهای تا کشته شوی؟ جانم به فدایت. پدرم اندوهش را فرو نشاند و [[اشک]] از چشمانش جاری شد و این مَثَل عربی را به زبان جاری ساخت فرمود: که اگر شترمرغ شبی رها میشد به [[خواب]] میرفت! یعنی اگر مرا رها میکردند و متعرضم نمیشدند به جای خود میماندم و به اینجا نمیآمدم. | ||
عمهام [[زینب]] گفت: وای بر من! برخلاف میل خود کشته میشوی! اینکه بر من جگر خراشتر و سختتر است! آنگاه به صورت خویش سیلی زد و دستش را به طرف گریبانش برده آن را پاره کرد و بیهوش بر [[زمین]] افتاد! [[حسین]] {{ع}} بر بالینش رفت و بر صورتش آب ریخت<ref>شاید از باقیمانده آبهایی بوده که شب هفتم آورده بودهاند.</ref> و به خواهرش فرمود: ای خواهرم! [[تقوای الهی]] را پیشه کن و به واسطه دلگرمیهایی که [[خداوند]] به [[صابرین]] داده خویشتنداری نما، بدان که [[اهل]] زمین میمیرند و اهل آسمان باقی نخواهند ماند، همه چیز نابود خواهد شد جز ذات خداوندی که زمین را با قدرتش [[خلق]] کرد و [[مخلوقات]] را برانگیخته و به سوی خود باز میگرداند و او یکتا و واحد است، پدرم بهتر از من بود، مادرم بهتر از من بود و برادرم هم [[برتر]] از من بود. همه اینها به [[شهادت]] رسیدند، من و آنها و هر [[مسلمانی]] چون [[رسول خدا]] خواهند مرد. | عمهام [[زینب]] گفت: وای بر من! برخلاف میل خود کشته میشوی! اینکه بر من جگر خراشتر و سختتر است! آنگاه به صورت خویش سیلی زد و دستش را به طرف گریبانش برده آن را پاره کرد و بیهوش بر [[زمین]] افتاد! [[حسین]] {{ع}} بر بالینش رفت و بر صورتش آب ریخت<ref>شاید از باقیمانده آبهایی بوده که شب هفتم آورده بودهاند.</ref> و به خواهرش فرمود: ای خواهرم! [[تقوای الهی]] را پیشه کن و به واسطه دلگرمیهایی که [[خداوند]] به [[صابرین]] داده خویشتنداری نما، بدان که [[اهل]] زمین میمیرند و اهل آسمان باقی نخواهند ماند، همه چیز نابود خواهد شد جز ذات خداوندی که زمین را با قدرتش [[خلق]] کرد و [[مخلوقات]] را برانگیخته و به سوی خود باز میگرداند و او یکتا و واحد است، پدرم بهتر از من بود، مادرم بهتر از من بود و برادرم هم [[برتر]] از من بود. همه اینها به [[شهادت]] رسیدند، من و آنها و هر [[مسلمانی]] چون [[رسول خدا]] خواهند مرد. |