نورا بنت مالک: تفاوت میان نسخه‌ها

 
خط ۲: خط ۲:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
نوار و به قولی عیوف بنت مالک [[همسر خولی]]، از شیعیان [[امام حسین]]{{ع}} بود. او [[اهل بیت]]{{عم}} و دوستداران آنها را [[دوست]] می‌داشت و از [[دشمنان]] آنها [[بیزاری]] می‌جست. افزون بر این، او از تعصب قومی و قبیله‌ای که بسیاری از [[عرب‌ها]] گرفتارش بودند بر کنار بود. از این‌رو، در برابر [[عمل زشت]] شوهرش که شرکت در [[سپاه ابن زیاد]] و [[جنگ با امام حسین]]{{ع}} بود، به شدت ناراحت شد و [[دشمنی]] او را در [[دل]] گرفت. [[مورخان]] و شرح‌ حال‌نویسان نوشته‌اند: پس از [[شهادت امام حسین]] و یارانش، [[عمر سعد]]، [[خولی بن یزید]] اصبحی و [[حمید بن مسلم]] را [[مأمور]] بردن سر [[امام]] از [[کربلا]] به [[کوفه]] نزد [[ابن زیاد]] کرد. [[خولی]] چون شبانگاه به کوفه رسید و [[قصر ابن زیاد]] بسته بود، ناچار آن را به [[خانه]] برد. او دو [[همسر]] داشت. یکی از آنان به نام نوار، که [[شیعه]] و از علاقه‌مندان به اهل بیت بود، گفت: چه خبر؟ خولی گفت: [[گنج]] [[دنیا]] را برایت آورده‌ام.
نوار و به قولی عیوف بنت مالک همسر خولی، از شیعیان [[امام حسین]]{{ع}} بود. او [[اهل بیت]]{{عم}} و دوستداران آنها را [[دوست]] می‌داشت و از [[دشمنان]] آنها [[بیزاری]] می‌جست. افزون بر این، او از تعصب قومی و قبیله‌ای که بسیاری از [[عرب‌ها]] گرفتارش بودند بر کنار بود. از این‌رو، در برابر عمل زشت شوهرش که شرکت در سپاه ابن زیاد و جنگ با امام حسین{{ع}} بود، به شدت ناراحت شد و [[دشمنی]] او را در [[دل]] گرفت. مورخان و شرح‌ حال‌نویسان نوشته‌اند: پس از [[شهادت امام حسین]] و یارانش، [[عمر سعد]]، [[خولی بن یزید]] اصبحی و [[حمید بن مسلم]] را مأمور بردن سر [[امام]] از [[کربلا]] به [[کوفه]] نزد [[ابن زیاد]] کرد. [[خولی]] چون شبانگاه به کوفه رسید و [[قصر ابن زیاد]] بسته بود، ناچار آن را به [[خانه]] برد. او دو [[همسر]] داشت. یکی از آنان به نام نوار، که [[شیعه]] و از علاقه‌مندان به اهل بیت بود، گفت: چه خبر؟ خولی گفت: [[گنج]] [[دنیا]] را برایت آورده‌ام.


سر بریده حسین اینک در خانه توست. او چون این سخنان را شنید، با [[خشم]] فریاد زد: وای بر تو! [[مردم]] از [[سفر]]، طلا و [[نقره]] به خانه میآورند و تو سر بریده فرزند [[رسول خدا]] را آورده‌ای؟ به [[خدا]] [[سوگند]]! دیگر با تو زیر یک سقف [[زندگی]] نخواهم کرد و لباسش را پوشید و از خانه بیرو ن رفت.<ref>{{عربی|وَيلك جاء الناسُ بالذَهبِ والفضّة وجئتَ برأسِ ابنِ رسولِ الله{{صل}} لا واللهِ لایَجمعُ رأسي ورأسك بيتَ أبدا}}الکامل، ج۴، ص۸۱۸؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۲۵۰؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴۸؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص۳۷۴.</ref>؛
سر بریده حسین اینک در خانه توست. او چون این سخنان را شنید، با [[خشم]] فریاد زد: وای بر تو! [[مردم]] از [[سفر]]، طلا و [[نقره]] به خانه میآورند و تو سر بریده فرزند [[رسول خدا]] را آورده‌ای؟ به [[خدا]] [[سوگند]]! دیگر با تو زیر یک سقف [[زندگی]] نخواهم کرد و لباسش را پوشید و از خانه بیرو ن رفت.<ref>{{عربی|وَيلك جاء الناسُ بالذَهبِ والفضّة وجئتَ برأسِ ابنِ رسولِ الله{{صل}} لا واللهِ لایَجمعُ رأسي ورأسك بيتَ أبدا}}الکامل، ج۴، ص۸۱۸؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۲۵۰؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴۸؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص۳۷۴.</ref>؛
خط ۱۲: خط ۱۲:
سپس خوابی را نقل می‌کند و پس از آن می‌گوید: وقتی که [[خولی]] خواست سر را پیش [[ابن زیاد]] ببرد، زنش گفت: وای بر تو! من دیگر با تو [[زندگی]] نخواهم کرد. مرا [[طلاق]] بده. خولی گفت: سر را به من بده و هر کار خواستی بکن. [[زن]] گفت: نه به [[خدا]] [[سوگند]]! آن را به تو نمی‌دهم. پس [[زن]] را کشت، سر را برداشت و به نزد [[ابن زیاد]] برد<ref>مدینة المعاجز، ج۴، ص۱۲۴. نقل بحرانی با دیگر نقل‌ها متفاوت است. بخشی از نقل یاد شده در جلاء العیون، مجلسی ص۷۱۷ آمده است.</ref>.
سپس خوابی را نقل می‌کند و پس از آن می‌گوید: وقتی که [[خولی]] خواست سر را پیش [[ابن زیاد]] ببرد، زنش گفت: وای بر تو! من دیگر با تو [[زندگی]] نخواهم کرد. مرا [[طلاق]] بده. خولی گفت: سر را به من بده و هر کار خواستی بکن. [[زن]] گفت: نه به [[خدا]] [[سوگند]]! آن را به تو نمی‌دهم. پس [[زن]] را کشت، سر را برداشت و به نزد [[ابن زیاد]] برد<ref>مدینة المعاجز، ج۴، ص۱۲۴. نقل بحرانی با دیگر نقل‌ها متفاوت است. بخشی از نقل یاد شده در جلاء العیون، مجلسی ص۷۱۷ آمده است.</ref>.


هنگامی که مختار [[قیام]] کرد «نوار» [[همسر خولی]] که دشمن‌تر از شوهرش در نزد او کسی نبود کسانی را که برای دست‌گیری [[خولی]] آمده بودند، [[راهنمایی]] کرد تا هر چه زودتر او را به سزای اعمالش برسانند.
هنگامی که مختار [[قیام]] کرد «نوار» همسر خولی که دشمن‌تر از شوهرش در نزد او کسی نبود کسانی را که برای دست‌گیری [[خولی]] آمده بودند، [[راهنمایی]] کرد تا هر چه زودتر او را به سزای اعمالش برسانند.


مختار [[رئیس پلیس]] خود به نام [[ابو عمره]]، [[معاذ]] بن هانی [[کندی]] ([[برادر]] [[شهید]] [[حجر بن عدی]]) و چند سرباز [[مسلح]] دیگر را [[مأمور]] دست‌گیری خولی کرد. آنان خانه‌اش را به محاصره درآوردند. او که [[غافل]] گیر شده بود و راه [[فرار]] و نجاتی برای خود نمی‌دید، به مستراح خانه‌اش [[پناه]] برده در چشمه [[چاه]] مستراح پنهان شد و سبدی چوبی را روی دهانه آن گذاشت تا او را نبینند. مأموران مختار وقتی وارد [[خانه]] شدند، زن او جلو آمد و گفت: چه خبر است؟ گفتند: شوهرت کجاست؟ او که [[منتظر]] چنین فرصتی بود، با صدای بلند گفت: نمی‌دانم، ولی با دستش به مستراح اشاره کرد. آنان سبد چوبی را برداشتند و او را با وضع [[بدی]] بیرون کشیده به سوی مختار [[حرکت]] دادند. از سوی دیگر، مختار با گروهی از یارانش از قصر خارج شده در پی [[قاتلان]] [[امام]] میگشتند که در بین راه، دست‌گیری خولی را به او خبر دادند. مختار راه خود را به سوی خانه خولی کج کرد و وقتی به مأموران دست‌گیری خولی برخورد، دستور داد در برابر خانه‌اش او را بکشید و جسدش را بسوزانید<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۱؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۲۵۰؛ بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۳۷، ۳۷۴ و۳۷۵.</ref>.
مختار رئیس پلیس خود به نام [[ابو عمره]]، [[معاذ]] بن هانی [[کندی]] ([[برادر]] [[شهید]] [[حجر بن عدی]]) و چند سرباز [[مسلح]] دیگر را مأمور دست‌گیری خولی کرد. آنان خانه‌اش را به محاصره درآوردند. او که [[غافل]] گیر شده بود و راه [[فرار]] و نجاتی برای خود نمی‌دید، به مستراح خانه‌اش [[پناه]] برده در چشمه [[چاه]] مستراح پنهان شد و سبدی چوبی را روی دهانه آن گذاشت تا او را نبینند. مأموران مختار وقتی وارد [[خانه]] شدند، زن او جلو آمد و گفت: چه خبر است؟ گفتند: شوهرت کجاست؟ او که [[منتظر]] چنین فرصتی بود، با صدای بلند گفت: نمی‌دانم، ولی با دستش به مستراح اشاره کرد. آنان سبد چوبی را برداشتند و او را با وضع [[بدی]] بیرون کشیده به سوی مختار [[حرکت]] دادند. از سوی دیگر، مختار با گروهی از یارانش از قصر خارج شده در پی [[قاتلان]] [[امام]] میگشتند که در بین راه، دست‌گیری خولی را به او خبر دادند. مختار راه خود را به سوی خانه خولی کج کرد و وقتی به مأموران دست‌گیری خولی برخورد، دستور داد در برابر خانه‌اش او را بکشید و جسدش را بسوزانید<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۱؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۲۵۰؛ بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۳۷، ۳۷۴ و۳۷۵.</ref>.


[[زنان]] و مردان بسیاری گرد آمدند تا [[کیفر]] این [[جنایتکار]] را تماشا کنند. همسرش نوار نیز در این صحنه حضور داشت. او با نگاهی به تن [[غرقه]] به [[خون]] [[همسر]] و شعله‌های [[آتش]] که زبانه میکشید، اندکی [[احساس آرامش]] کرد و بر او و دیگر کسانی که در [[کربلا]] [[امام]] را به [[شهادت]] رسانده بودند، [[لعنت]] فرستاد<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۷۶-۲۷۹.</ref>.
[[زنان]] و مردان بسیاری گرد آمدند تا [[کیفر]] این [[جنایتکار]] را تماشا کنند. همسرش نوار نیز در این صحنه حضور داشت. او با نگاهی به تن [[غرقه]] به [[خون]] [[همسر]] و شعله‌های [[آتش]] که زبانه میکشید، اندکی [[احساس آرامش]] کرد و بر او و دیگر کسانی که در [[کربلا]] [[امام]] را به [[شهادت]] رسانده بودند، [[لعنت]] فرستاد<ref>[[محمد صادق مزینانی|مزینانی، محمد صادق]]، [[نقش زنان در حماسه عاشورا (کتاب)|نقش زنان در حماسه عاشورا]]، ص۲۷۶-۲۷۹.</ref>.
۱۱۲٬۶۶۳

ویرایش