←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
از روؤسای کنده در پیش از [[اسلام]] با نام «[[ملوک]] کنده» یاد میشد؛ اما واقع امر این است که این [[پادشاهان]] از [[پادشاهی]] جز نامی نداشتند و آنگونه که ابنشَبه<ref>ابنشبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۴۵.</ref>، [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱.</ref>، یاقوت<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۷۱. (ذیل کلمه حضرموت)</ref> و [[بلاذری]]<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۹.</ref> بر ما معلوم داشتهاند شاهان چهارگانه کنده -مِخوَس، مَشرَح، جَمد، أبضَعَه- فقط مالک درههای خود بودند. اینان عنوان [[ملک]] را از اجدادشان به [[ارث]] میبردند و به آن [[افتخار]] میجستند و آنگونه که از [[رفتار]] [[امرؤالقیس]]<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۸۷.</ref> [[شاعر]] و [[اشعث بن قیس]] برمیآید، [[جاهطلبی]] آنان را وامیداشت تا با این عنوان بر رقبای خود [[برتری]] جویند.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref> | از روؤسای کنده در پیش از [[اسلام]] با نام «[[ملوک]] کنده» یاد میشد؛ اما واقع امر این است که این [[پادشاهان]] از [[پادشاهی]] جز نامی نداشتند و آنگونه که ابنشَبه<ref>ابنشبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۴۵.</ref>، [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱.</ref>، یاقوت<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۷۱. (ذیل کلمه حضرموت)</ref> و [[بلاذری]]<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۹.</ref> بر ما معلوم داشتهاند شاهان چهارگانه کنده -مِخوَس، مَشرَح، جَمد، أبضَعَه- فقط مالک درههای خود بودند. اینان عنوان [[ملک]] را از اجدادشان به [[ارث]] میبردند و به آن [[افتخار]] میجستند و آنگونه که از [[رفتار]] [[امرؤالقیس]]<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۸۷.</ref> [[شاعر]] و [[اشعث بن قیس]] برمیآید، [[جاهطلبی]] آنان را وامیداشت تا با این عنوان بر رقبای خود [[برتری]] جویند.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref> | ||
==بنی عدی و تعامل با [[رسول خدا]]{{صل}}== | |||
===[[پذیرش اسلام]]=== | |||
[[مردم]] این [[طایفه]] در [[سال دهم هجری]] [[مسلمان]] شدند و در پی آن جمعی از ایشان با حضور در هیأت اعزامی کنده به [[مدینه]] رفتند و [[اعلان]] [[مسلمانی]] نمودند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۵۴۵.</ref>. این گروه شصت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴.</ref> یا هشتاد<ref>ابنهشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۵.</ref> نفره با [[ریاست]] اشعث بن قیس در حالی که با تبختر و [[غرور]] خاصی خود را آراسته بودند و جبههای حریر سیاه حاشیه دار پوشیده و دیباهای زربفت که جقههای زرین داشت بر تن کرده بودند، به مدینه رفته، وارد [[مسجد النبی]]{{صل}} شدند. رسول خدا{{صل}} فرمودند: «مگر شما مسلمان نشده اید. گفتند: چرا، فرمودند: پس اینها چیست که بر تن کرده اید». در پی [[دستور پیامبر]]{{صل}} به کندن این لباسها از تن، آنان لباسهای حریر خود را از تن در آوردند و سپس با رسول خدا{{صل}} به [[گفتگو]] پرداختند<ref>ابنشبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۲، ص۵۴۲؛ ابنهشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۵؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۸.</ref>. نقل است اشعث در این دیدار به حضرت گفت: «ای [[پیامبر خدا]]{{صل}} ما [[فرزندان]] آکل المراریم<ref>بدیهی است که اشعث بن قیس از نسل معاویة الاکرمین است و این نسب با نسبی که نسبشناسان برای بنی آکل المرار برشمردهاند، متفاوت است. اما چرا اشعث در اینجا خود را در شمار بنی مرار معرفی میکند وجوهی محتمل است: | |||
#محتمل است که محدثان و مورخان به این امر (نسب) توجهی نداشتند و از این رو بدون توجه به صحت یا سقم این مطلب، به عینه مطالب فوق را ذکر کردند. | |||
#این احتمال هم وجود دارد که جمع همراه اشعث بن قیس، بیشتر از فرزندان آکل المرار بودند از این رو اشعث با در نظر گرفتن جمع و وجوه آنان، جمع حاضر را جمیعاً از باب تغلیب، بنی آکل المرار معرفی کرده است. | |||
#احتمال دیگری هم که وجود دارد این است که در آن زمان بزرگی شأن و جایگاه اجتماعی و سیاسی بنی آکل المرار در اذهان عرب به حدی بود که بنی کنده به نام آنها شناخته میشدند. کندیها هم فارق از هر طیف و عشیره ای که بودند، بدین امر افتخار میکردند و با فخر فروشی به دیگران جمیعاً خود را از فرزندان آنها میخواندند.</ref> و تو هم فرزند آکل المراری». [[نبی خاتم]]{{صل}} خندید و فرمود: «[[عباس بن عبدالمطلب]] و [[ربیعة بن حارثه]] را بدین [[نسب]] منسوب دارید»<ref>در توضیح علت این انتساب چنین آمده است که عباس و ربیعه بواسطه شغل تجارت پیشگی، دائماً در سرزمین عرب در مسافرت بودند. و چون مردم از نسب شان میپرسیدند [هم به خاطر امنیت و هم به جهت فخرفروشی و افتخار] میگفتند: «ما فرزندان آکل المراریم» و به این نسب بزرگی میکردند. (ابنهشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۳۹)</ref> سپس فرمود: «ما فرزندان [[بنی نضر بن کنانه]] ایم مادر خود را بدنام نمیکنیم و پدر خویش را [[انکار]] نمیکنیم». اشعث هم خطاب به [[قوم]] خود ابراز داشت که از این به بعد هر کس خود را به بنی آکل المرار منتسب کند بر او هشتاد تازیانه خواهد زند<ref>ابنهشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳۸-۱۳۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۷۲-۷۳.</ref>. این گروه پس از [[اعلان]] [[مسلمانی]] عازم [[سرزمین]] خود شدند. در [[زمان]] بازگشت، حضرت به هر یک از آنان ده اوقیه و به اشعث [[دوازده]] اوقیه عطا فرمود<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۸.</ref>. | |||
علاوه بر شخصیتهای یاد شده، از [[حجر بن عدی]] و برادرش [[هانی بن عدی بن معاویة بن جبله کندی]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۲؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۴۶۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۶۱.</ref>، [[شریح بن مکدد بن مره]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۶۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۲۷۳-۲۷۴.</ref>، [[حارث بن هانی بن ابی شمر بن جبلة بن عدی]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۲۰؛ اصابه۱/۶۹۶</ref>، [[یزید بن کبش بن هانی]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۶.</ref>، [[هانی بن حارث بن جبله]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۶۰۴-۶۰۵؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۴۰۸.</ref>، [[معدی کرب بن حارث بن لحی بن شرحبیل]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۷. ابن حجر از او با نسبت معد یکرب بن حارث بن شرحبیل بن حارث کندی یاد کرده است.(ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۳۹)</ref>، [[عدی بن همام بن مرة بن حجر بن عدی]]<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۵۱۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۳۹۶.</ref>، [[شرحبیل بن معدیکرب بن معاویة بن جبلة بن عدی]]، - [[پسر عمو]] یا به [[نقلی]] عموی [[اشعث بن قیس]] - معروف به «[[عفیف]] [[کندی]]»<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۳۶۴؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۳۴۱. او را به جهت تحریم شراب بر خود در جاهلیت «عفیف» لقب دادند. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۰)</ref>-<ref>از عفیف کندی روایت شده که: در زمان جاهلیت که تجارت میکردم یک بار برای خرید عطر و سایر لوازم به مکه رفتم و به خانه عباس بن عبدالمطلب وارد شدم. روزی در مسجد نشسته بودیم که ناگاه مردی را دیدیم که از باب صفا وارد شد؛ رنگ رویش به سرخی میگرائید و موهایی مجعد داشت و بینیاش بلند و کشیده، دندانهایش براق و پسندیده، چشم هایش سیاه و گشاده، کف دستها و رویش بسیار زیبا بود و با او جوانی بسیار زیبا بود که تقریبا در سن بلوغ به سر میبرد. پس از آن دو، زنی وارد شد که زیباییهایش را در پوشش قرار داده بود. آن سه کنار حجرالاسود آمدند و اول آن مرد بر حجر دست کشید و بعد آن جوان و سپس آن زن نیز چنین کردند. سپس خانه را هفت شوط طواف کردند و همین که ظهر شد، مردان در مقابل کعبه به نماز ایستادند و سپس آن زن نیز آمد و پشت سرشان به نماز ایستاد. آن جوان رکوع کرد و پسر هم رکوع کرد و زن هم از آنها پیروی کرد. وقتی آن جوان به سجده رفت، آن پسر و زن هم سجده کردند و به این گونه نماز را به جا آوردند. از عباس پرسیدم: ایشان کیستند و این چه کار شگفتی است که انجام میدهند؟ عباس گفت: «آن جوان، برادر زادهام فرزند عبدالله بن عبدالمطلب است و معتقد است که پروردگارش که آفریننده آسمانها و زمین است او را به این آیین فرمان داده و این دین، در روی زمین، جز این سه نفر پیرو ندارد و آن پسر نیز برادر زادهام فرزند ابوطالب است و آن زن خدیجه دختر خویلد همسر آن جوان است که دعوی پیامبری میکند». عفیف پس از مسلمان شدن، افسوس میخورد که چرا آن روز به او نگرویدم وگرنه دومین مردی بودم که مسلمان میشدم. (شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۹؛ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۵؛ قاضی نعمان مغربی، شرح الاخبار، ج۱، ص۱۷۹)</ref> [[هانی بن حجر بن معاویة بن جبلة بن عدی]]<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۴۰۹.</ref>، [[إبراهیم بن حجر بن معدی کرب أعرج]] -خواهرزاده [[اشعث بن قیس]]-<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۱. ابن حجر از او با نام و نسب «ابراهیم بن قیس بن حجر بن معدیکرب کندی» یاد کرده است. (ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۲۶)</ref> [[ابراهیم بن قیس کندی]] -[[برادر]] اشعث بن قیس-<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۱۶۰.</ref> [[سیف بن قیس بن معدی کرب]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۹۲: ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۱۰.</ref> و [[بشیر بن أودج بن أبی کرب بن جبله و برادرش قیس بن أودج]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۳.</ref> هم، به عنوان دیگر وفود کنندگان بر [[پیامبر]]{{صل}} و احتمالاً از همراهان اشعث بن قیس در [[وفد]] به [[مدینه]] نام برده شده است.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref> | |||
===بنی عدی و حضور در وقایع [[عصر نبوی]]{{صل}}=== | |||
علاوه بر [[اخبار]] وفد، از دیگر اخبار بنی عدی بن ربیعه در دوران [[حیات پیامبر]]{{صل}} میتوان به خبر [[پرچمداری]] [[حجر بن عدی کندی]] برای [[رسول خدا]]{{صل}}<ref>اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۴، ص۵۸۲ به نقل از شهید اول.</ref> و [[همراهی]] او با [[پیامبر]]{{صل}} در یکی از سفرهای [[حج]] یاد کرد<ref>ر.ک: حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۴۶۵-۴۶۸.</ref>. همچنین نقل برخی گزارشات مبنی بر [[ازدواج]] قتیله بنت قیس با رسول خدا{{صل}} نیز از دیگر [[اخبار]] این [[قوم]] است. قتیله بنت قیس -[[خواهر]] [[اشعث بن قیس]]- که به نقل از برخی منابع در [[یمن]] ساکن بود با وساطت برادرش اشعث که به حضور رسول خدا{{صل}} شرفیاب شده بود، به [[ازدواج پیامبر]]{{صل}} در آمد اما پیش از آنکه به [[مدینه]] برسد، حضرت از [[دنیا]] رفت<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱۶.</ref>. برخی نیز، او را از زنانی دانستهاند که خود را به پیامبر{{صل}} بخشیده بود. در برابر این اقوال، برخی نیز ازدواج قتیله بنت قیس را از اساس منکر شده، گزارشات ازدواج او یا هر [[زن]] دیگری از کنده را با رسول خدا{{صل}}، را مردود دانستند<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱۷.</ref>. قتیله، بعد از [[رحلت نبی خاتم]]{{صل}} بمانند برادرش اشعث به جمع [[شورشیان]] علیه [[حکومت مدینه]] موسوم به رده پیوست<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |