عصمت قرآن در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

 
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
دو ویژگی صدق مطلق از یکسو و [[بشر]] فهم بودن زبان قرآن نتایج ویژه‌ای را در راستای زبان‌شناسی قرآن و فهم آن پدید می‌آورد. برای روشن شدن مسأله باید توجه داشت که برخی از نواندیشان معاصر، مانند "نصر حامد ابوزید معتقدند زبان امری کاملاً بشری، همراه با رنگ محیطی و ساخت [[فرهنگی]] تاریخی است. بنابراین پیامبر در بازگویی زبانی [[پیام]] وحی، جدا از [[باورها]] و تصورات فرهنگی [[روزگار]] خود نیست<ref>بنگرید: ابوزید، نصرحامد، مفهوم النص، ص۳۴؛ همان، مفهوم پوشیده و مبهم وحی، ترجمه محمدتقی کرمی، نقد و نظر شماره ۱۲ ص۳۴۵.</ref>. اکنون فارغ از نقدهایی که بر مبنای دیدگاه فوق می‌‌توان وارد ساخت، به نظر می‌رسد با توجه به دو نکته مشکل یاد شده مرتفع خواهد شد:
دو ویژگی صدق مطلق از یکسو و [[بشر]] فهم بودن زبان قرآن نتایج ویژه‌ای را در راستای زبان‌شناسی قرآن و فهم آن پدید می‌آورد. برای روشن شدن مسأله باید توجه داشت که برخی از نواندیشان معاصر، مانند "نصر حامد ابوزید معتقدند زبان امری کاملاً بشری، همراه با رنگ محیطی و ساخت [[فرهنگی]] تاریخی است. بنابراین پیامبر در بازگویی زبانی [[پیام]] وحی، جدا از [[باورها]] و تصورات فرهنگی [[روزگار]] خود نیست<ref>بنگرید: ابوزید، نصرحامد، مفهوم النص، ص۳۴؛ همان، مفهوم پوشیده و مبهم وحی، ترجمه محمدتقی کرمی، نقد و نظر شماره ۱۲ ص۳۴۵.</ref>. اکنون فارغ از نقدهایی که بر مبنای دیدگاه فوق می‌‌توان وارد ساخت، به نظر می‌رسد با توجه به دو نکته مشکل یاد شده مرتفع خواهد شد:
# بنیاد الهی زبان قرآن؛ یعنی اینکه گوینده آن فوق بشر و فراتر از تنگناهای محیطی، فرهنگی و تاریخی است و هرگز نمی‌توان او را تحت تأثیر درونمایه‌های محیطی انگاشت.
# بنیاد الهی زبان قرآن؛ یعنی اینکه گوینده آن فوق بشر و فراتر از تنگناهای محیطی، فرهنگی و تاریخی است و هرگز نمی‌توان او را تحت تأثیر درونمایه‌های محیطی انگاشت.
# بر اساس گفته فوق، قرآن از [[عقاید]]، [[افکار]]، [[آداب]] و [[فرهنگ]] [[باطل]] پیراسته است؛ چنانچه [[خداوند]] در [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|... لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ...}}<ref>سوره فصلت، آیه ۴۱ و ۴۲.</ref>. اما به جهت امکان تفاهم با [[مردم]] به هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف پرداخته است؛ اما کاربست واژگان رایج در میان مردم لزوماً به معنای پذیرش [[فرهنگ]] آنان و یا [[التزام]] به تمامِ بار [[فرهنگی]]‌ای که در وضع و کاربرد اولیۀ آن واژه مورد نظر [[اهل]] زبان بوده نیست، بلکه می‌تواند صرفاً از باب مجارات در استعمال (هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف هر زبان) باشد که امری رایج در کاربرد واژه‌ها در همۀ زبان‌هاست. در توضیح این اصل گفته شده است: "کسی که با زبان قومی سخن می‌گوید بایستی در کاربرد واژگان، با آن [[قوم]]، همگام حرکت کند، تا امکان تفاهم میسَّر گردد و این همگامی در کاربرد الفاظ و کلمات، نشانگر آن نیست که بار محتوایی آن را پذیرفته باشد. بلکه به عنوان نام و نشان و برای انتقال مفهوم مورد نظر به مخاطب، به کار گرفته می‌شود، و چه بسا به انگیزۀ واضع اصل یا [[باور]] داشتن فرهنگی که وضع چنین الفاظی را ایجاب کرده است، هیچ گونه توجّهی ندارد. مثلاً واژه "[[مجنون]]" (دیوانه) که به فرد [[مبتلا]] به یک گونه [[بیماری]] روانی گفته می‌شود، استعمال کنندگان این لفظ فقط به عنوان نام و نشان آن را به کار می‌برند، و هرگز توجّهی ندارند که سبب و انگیزۀ این نام گذاری، فرهنگِ غلط [[حاکم]] بر جامعۀ آن [[روز]] بوده، که [[گمان]] می‌بردند "[[جنّ]]" (دیو) او را لمس کرده و به اختلال حواسّ دچار گردیده، و به همین جهت برای معالجۀ وی به اوراد و بخورات و تعویذها روی می‌آوردند. امروزه که این گونه [[باورها]] را [[افسانه]] می‌دانند، هنوز برای نام بردن [[بیمار]] روانی از همین نام استفاده می‌کنند؛ زیرا بدون آن، امکان تفاهم میسَّر نیست. این را اصطلاحاً "مجارات در استعمال" گویند، یعنی همگامی با عرف رایج در کاربرد الفاظ و کلمات که صرفاً همگامی در کاربرد الفاظ است، بدون پذیرش بار [[فرهنگی]] واژگان! این گونه کاربردهای صرفاً لفظی، در [[قرآن]] فراوان وجود دارد، که همگامی در کاربرد الفاظ را می‌رساند و هرگز در آن بار فرهنگی واژگان مدّ نظر نیست"<ref>محمدهادی معرفت، شبهات وردود، ص۱۱۰-۱۱۳. نیز: محمد هادی معرفت، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref>.
# بر اساس گفته فوق، قرآن از [[عقاید]]، [[افکار]]، [[آداب]] و [[فرهنگ]] [[باطل]] پیراسته است؛ چنانچه [[خداوند]] در [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|... لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ...}}<ref>سوره فصلت، آیه ۴۱ و ۴۲.</ref>. اما به جهت امکان تفاهم با [[مردم]] به هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف پرداخته است؛ اما کاربست واژگان رایج در میان مردم لزوماً به معنای پذیرش [[فرهنگ]] آنان و یا [[التزام]] به تمامِ بار [[فرهنگی]]‌ای که در وضع و کاربرد اولیۀ آن واژه مورد نظر [[اهل]] زبان بوده نیست، بلکه می‌تواند صرفاً از باب مجارات در استعمال (هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف هر زبان) باشد که امری رایج در کاربرد واژه‌ها در همۀ زبان‌هاست. در توضیح این اصل گفته شده است: "کسی که با زبان قومی سخن می‌گوید بایستی در کاربرد واژگان، با آن [[قوم]]، همگام حرکت کند، تا امکان تفاهم میسَّر گردد و این همگامی در کاربرد الفاظ و کلمات، نشانگر آن نیست که بار محتوایی آن را پذیرفته باشد. بلکه به عنوان نام و نشان و برای انتقال مفهوم مورد نظر به مخاطب، به کار گرفته می‌شود، و چه بسا به انگیزۀ واضع اصل یا [[باور]] داشتن فرهنگی که وضع چنین الفاظی را ایجاب کرده است، هیچ گونه توجّهی ندارد. مثلاً واژه "مجنون" (دیوانه) که به فرد [[مبتلا]] به یک گونه [[بیماری]] روانی گفته می‌شود، استعمال کنندگان این لفظ فقط به عنوان نام و نشان آن را به کار می‌برند، و هرگز توجّهی ندارند که سبب و انگیزۀ این نام گذاری، فرهنگِ غلط [[حاکم]] بر جامعۀ آن [[روز]] بوده، که [[گمان]] می‌بردند "[[جنّ]]" (دیو) او را لمس کرده و به اختلال حواسّ دچار گردیده، و به همین جهت برای معالجۀ وی به اوراد و بخورات و تعویذها روی می‌آوردند. امروزه که این گونه [[باورها]] را [[افسانه]] می‌دانند، هنوز برای نام بردن [[بیمار]] روانی از همین نام استفاده می‌کنند؛ زیرا بدون آن، امکان تفاهم میسَّر نیست. این را اصطلاحاً "مجارات در استعمال" گویند، یعنی همگامی با عرف رایج در کاربرد الفاظ و کلمات که صرفاً همگامی در کاربرد الفاظ است، بدون پذیرش بار [[فرهنگی]] واژگان! این گونه کاربردهای صرفاً لفظی، در [[قرآن]] فراوان وجود دارد، که همگامی در کاربرد الفاظ را می‌رساند و هرگز در آن بار فرهنگی واژگان مدّ نظر نیست"<ref>محمدهادی معرفت، شبهات وردود، ص۱۱۰-۱۱۳. نیز: محمد هادی معرفت، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref>.


[[پیراستگی]] و مجارات در [[زبان قرآن]]، نتایج چندی در عرصه فهم و [[تفسیر قرآن]] دارد که برخی از آنها عبارت‌ند از:
[[پیراستگی]] و مجارات در [[زبان قرآن]]، نتایج چندی در عرصه فهم و [[تفسیر قرآن]] دارد که برخی از آنها عبارت‌ند از:
۱۱۲٬۱۷۱

ویرایش