←نامه ابن زیاد به ابن سعد و ترغیب به شتاب ورزیدن در نبرد با امام {{ع}}
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
از خوارزمی نقل است: در ماجرای باز داشتن [[امام]] {{ع}} از آب: [[ابن سعد]]، مردی به نام [[عمرو بن حجاج زبیدی]] را فرا خواند و سواران فراوانی را با او همراه کرد و به او [[فرمان]] داد تا بر راه آبی که کنار [[لشکرگاه]] [[امام حسین]] {{ع}} بود، فرود آید. سواران، بر راه آب، فرود آمدند. [از آن سو،] هنگامی که [[تشنگی]] [[حسین]] {{ع}} و یارانش شدّت گرفت، برادرش عبّاس {{ع}} را فرا خواند و سی سوار و بیست پیاده را با او همراه کرد و بیست مَشک به آنان داد. آنان، در دلِ شب، به [[فرات]] نزدیک شدند. عمرو بن حَجّاج گفت: کیست؟ [[هلال بن نافع جملی]] به او گفت: من پسر عموی تو، از [[یاران]] حسین {{ع}} هستم. آمدهام تا از این آبی که از ما دریغ کردهاید، بنوشم. عمرو به او گفت: بنوش. گوارایت باد! [[نافع]] گفت: وای بر تو! چگونه به من فرمان میدهی که از آب بنوشم، در حالی که حسین {{ع}} و همراهانش، از تشنگی در حال مرگاند؟! عمرو گفت: راست میگویی. این را میدانم؛ امّا فرمانی به ما داده شده است و ناگزیریم که این فرمان را به انجام برسانیم. هلال، یارانش را فرا خواند و به درون فرات رفتند. عمرو نیز یارانش را فرا خواند تا مانعِ آنان شوند. هر دو گروه، بر سرِ آب، سخت با هم درگیر شدند. دستهای میجنگیدند و دستهای، مَشکها را از آب، پُر میکردند. گروهی از [[یاران]] عمرو بن حجاج، کشته شدند؛ ولی هیچ یک از یاران [[حسین]] {{ع}}، کشته نشدند. سپس آن گروه، با آب به لشکرگاهشان باز گشتند و حسین {{ع}} و همراهانش، آب نوشیدند. عبّاس {{ع}}، آن [[روز]]، «سَقّا (آبآور)» نامیده شد»<ref>{{متن حدیث|وَ دَعا [ابْنُ سَعْدٍ] بِرَجُلٍ يُقَالُ لَهُ: عَمْرُو بْنُ الحَجَّاجِ الزُّبَيْدِيُّ، فَضَمَّ إلَيْهِ خَيْلَاً كَثِيرَةً، وَ أمَرَهُ أنْ يَنْزِلَ عَلَى الشَّرِيعَةِ الَّتِي هِيَ حِذَاءَ مُعَسْكَرِ الحُسَينِ {{ع}}، فَنَزَلَتِ الخَيْلُ عَلَى شَرِيعَةِ المَاءِ. فَلَمَّا اشْتَدَّ العَطَشُ بِالحُسَيْنِ {{ع}} وَ أصْحَابِهِ دَعَا أخَاهُ العَبّاسَ {{ع}}، وَضَمَّ إلَيْهِ ثَلاثِينَ فَارِسَاً وَ عِشْرْينَ رَاجِلَاً، وَ بَعَثَ مَعَهُمْ عِشْرِينَ قِرْبَةً فِي جَوْفِ اللَّيلِ حَتَّى دَنَوا مِنَ الفُرَاتِ، فَقَالَ عَمرُو بْنُ الحَجَّاجِ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالَ لَهُ هِلالُ بنُ نَافِعٍ الجَمَلِيُّ: أنَا ابْنُ عَمٍّ لَكَ مِنْ أصْحَابِ الحُسَيْنِ {{ع}}، جِئْتُ حَتّى أشْرَبَ مِنْ هذَا المَاءِ الَّذِي مَنَعْتُمُونَا عَنْهُ، فَقَالَ لَهُ عَمْرٌو: اِشْرَبْ هَنِيئاً مَرِيئاً. فَقَالَ نَافِعٌ: وَيْحَكَ كَيْفَ تَأمُرُنِي أنْ أشْرَبَ مِنَ المَاءِ وَالحُسَيْنُ {{ع}} وَ مَنْ مَعَهُ يَمُوتُونَ عَطَشَاً؟! فَقَالَ: صَدَقْتَ قَدْ عَرَفْتُ هَذَا، وَلكِنْ اُمِرْنَا بِأَمْرٍ وَ لا بُدَّ لَنَا أنْ نَنْتَهِيَ إلى مَا اُمِرْنَا بِهِ فَصَاحَ هِلالٌ بِأَصْحَابِهِ وَدَخَلُوا الفُراتَ، وَصَاحَ عَمرٌو بِأَصْحابِهِ لِيَمْنَعُوا، فَاقْتَتَلَ القَوْمُ عَلَى المَاءِ قِتَالاً شَدِيدَاً، فَكَانَ قَوْمٌ يُقَاتِلُونَ وَقَومٌ يَمْلَؤونَ القِرَبَ حَتَّى مَلَؤوهَا، وَ قُتِلَ مِنْ أصْحَابِ عَمْرِو بنِ الحَجّاجِ جَمَاعَةٌ، وَلَمْ يُقْتَلْ مِن أصحابِ الحُسَيْنِ {{ع}} أحَدٌ، ثُمَّ رَجَعَ القَومُ إلى مُعَسْكَرِهِمْ بِالمَاءِ، فَشَرِبَ الحُسَيْنُ {{ع}} وَ مَنْ كَانَ مَعَهُ، وَ لُقِّبَ العَبّاسُ {{ع}} يَومَئِذٍ السَّقّاءَ}} (مقتل الحسین {{ع}}، خوارزمی، ج۱، ص۲۴۴).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۷۵.</ref> | از خوارزمی نقل است: در ماجرای باز داشتن [[امام]] {{ع}} از آب: [[ابن سعد]]، مردی به نام [[عمرو بن حجاج زبیدی]] را فرا خواند و سواران فراوانی را با او همراه کرد و به او [[فرمان]] داد تا بر راه آبی که کنار [[لشکرگاه]] [[امام حسین]] {{ع}} بود، فرود آید. سواران، بر راه آب، فرود آمدند. [از آن سو،] هنگامی که [[تشنگی]] [[حسین]] {{ع}} و یارانش شدّت گرفت، برادرش عبّاس {{ع}} را فرا خواند و سی سوار و بیست پیاده را با او همراه کرد و بیست مَشک به آنان داد. آنان، در دلِ شب، به [[فرات]] نزدیک شدند. عمرو بن حَجّاج گفت: کیست؟ [[هلال بن نافع جملی]] به او گفت: من پسر عموی تو، از [[یاران]] حسین {{ع}} هستم. آمدهام تا از این آبی که از ما دریغ کردهاید، بنوشم. عمرو به او گفت: بنوش. گوارایت باد! [[نافع]] گفت: وای بر تو! چگونه به من فرمان میدهی که از آب بنوشم، در حالی که حسین {{ع}} و همراهانش، از تشنگی در حال مرگاند؟! عمرو گفت: راست میگویی. این را میدانم؛ امّا فرمانی به ما داده شده است و ناگزیریم که این فرمان را به انجام برسانیم. هلال، یارانش را فرا خواند و به درون فرات رفتند. عمرو نیز یارانش را فرا خواند تا مانعِ آنان شوند. هر دو گروه، بر سرِ آب، سخت با هم درگیر شدند. دستهای میجنگیدند و دستهای، مَشکها را از آب، پُر میکردند. گروهی از [[یاران]] عمرو بن حجاج، کشته شدند؛ ولی هیچ یک از یاران [[حسین]] {{ع}}، کشته نشدند. سپس آن گروه، با آب به لشکرگاهشان باز گشتند و حسین {{ع}} و همراهانش، آب نوشیدند. عبّاس {{ع}}، آن [[روز]]، «سَقّا (آبآور)» نامیده شد»<ref>{{متن حدیث|وَ دَعا [ابْنُ سَعْدٍ] بِرَجُلٍ يُقَالُ لَهُ: عَمْرُو بْنُ الحَجَّاجِ الزُّبَيْدِيُّ، فَضَمَّ إلَيْهِ خَيْلَاً كَثِيرَةً، وَ أمَرَهُ أنْ يَنْزِلَ عَلَى الشَّرِيعَةِ الَّتِي هِيَ حِذَاءَ مُعَسْكَرِ الحُسَينِ {{ع}}، فَنَزَلَتِ الخَيْلُ عَلَى شَرِيعَةِ المَاءِ. فَلَمَّا اشْتَدَّ العَطَشُ بِالحُسَيْنِ {{ع}} وَ أصْحَابِهِ دَعَا أخَاهُ العَبّاسَ {{ع}}، وَضَمَّ إلَيْهِ ثَلاثِينَ فَارِسَاً وَ عِشْرْينَ رَاجِلَاً، وَ بَعَثَ مَعَهُمْ عِشْرِينَ قِرْبَةً فِي جَوْفِ اللَّيلِ حَتَّى دَنَوا مِنَ الفُرَاتِ، فَقَالَ عَمرُو بْنُ الحَجَّاجِ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالَ لَهُ هِلالُ بنُ نَافِعٍ الجَمَلِيُّ: أنَا ابْنُ عَمٍّ لَكَ مِنْ أصْحَابِ الحُسَيْنِ {{ع}}، جِئْتُ حَتّى أشْرَبَ مِنْ هذَا المَاءِ الَّذِي مَنَعْتُمُونَا عَنْهُ، فَقَالَ لَهُ عَمْرٌو: اِشْرَبْ هَنِيئاً مَرِيئاً. فَقَالَ نَافِعٌ: وَيْحَكَ كَيْفَ تَأمُرُنِي أنْ أشْرَبَ مِنَ المَاءِ وَالحُسَيْنُ {{ع}} وَ مَنْ مَعَهُ يَمُوتُونَ عَطَشَاً؟! فَقَالَ: صَدَقْتَ قَدْ عَرَفْتُ هَذَا، وَلكِنْ اُمِرْنَا بِأَمْرٍ وَ لا بُدَّ لَنَا أنْ نَنْتَهِيَ إلى مَا اُمِرْنَا بِهِ فَصَاحَ هِلالٌ بِأَصْحَابِهِ وَدَخَلُوا الفُراتَ، وَصَاحَ عَمرٌو بِأَصْحابِهِ لِيَمْنَعُوا، فَاقْتَتَلَ القَوْمُ عَلَى المَاءِ قِتَالاً شَدِيدَاً، فَكَانَ قَوْمٌ يُقَاتِلُونَ وَقَومٌ يَمْلَؤونَ القِرَبَ حَتَّى مَلَؤوهَا، وَ قُتِلَ مِنْ أصْحَابِ عَمْرِو بنِ الحَجّاجِ جَمَاعَةٌ، وَلَمْ يُقْتَلْ مِن أصحابِ الحُسَيْنِ {{ع}} أحَدٌ، ثُمَّ رَجَعَ القَومُ إلى مُعَسْكَرِهِمْ بِالمَاءِ، فَشَرِبَ الحُسَيْنُ {{ع}} وَ مَنْ كَانَ مَعَهُ، وَ لُقِّبَ العَبّاسُ {{ع}} يَومَئِذٍ السَّقّاءَ}} (مقتل الحسین {{ع}}، خوارزمی، ج۱، ص۲۴۴).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۷۵.</ref> | ||
== | == نامه [[ابن زیاد]] به [[ابن سعد]] و ترغیب به [[شتاب]] ورزیدن در [[نبرد]] با [[امام]] {{ع}} == | ||
[[ابو مخنف]] نقل کرده است که: [[سلیمان بن ابی راشد]]، از [[حمید بن مسلم]]، برایم نقل کرد که: [[عبید اللّه بن زیاد]]، [[شمر بن ذی الجوشن]] را فرا خواند و به او گفت: این نامه را برای [[عمر بن سعد]] ببر و باید [[گردن نهادن]] به [[حکم]] مرا به [[حسین]] و یارانش، عرضه بدارد. اگر پذیرفتند، باید آنان را دستْ بسته، به سوی من بفرستد، و اگر نپذیرفتند، باید با آنان بجنگد. اگر [[عمر]] چنین کرد، [[گوش به فرمان]] و مطیعِ او باش، و اگر خودداری کرد، تو با آنان بجنگ و تو، | [[ابو مخنف]] نقل کرده است که: [[سلیمان بن ابی راشد]]، از [[حمید بن مسلم]]، برایم نقل کرد که: [[عبید اللّه بن زیاد]]، [[شمر بن ذی الجوشن]] را فرا خواند و به او گفت: این نامه را برای [[عمر بن سعد]] ببر و باید [[گردن نهادن]] به [[حکم]] مرا به [[حسین]] و یارانش، عرضه بدارد. اگر پذیرفتند، باید آنان را دستْ بسته، به سوی من بفرستد، و اگر نپذیرفتند، باید با آنان بجنگد. اگر [[عمر]] چنین کرد، [[گوش به فرمان]] و مطیعِ او باش، و اگر خودداری کرد، تو با آنان بجنگ و تو، فرمانده مردمی (لشکری) و بر او (حسین {{ع}}) بپَر و گردنش را بزن و سرش را به سوی من بفرست. ابو جَناب کَلْبی نیز برایم گفت: سپس [[عبید اللّه بن زیاد]]، به [[عمر بن سعد]] نوشت: «امّا بعد، من، تو را به سوی حسینْ نفرستادم که کاری به او نداشته باشی و یا به او مهلت دهی و برایش [[سلامت]] و ماندگاری را [[آرزو]] کنی و یا برایش نزد من به [[شفاعت]] بنشینی.... دقّت کن! اگر حسین و یارانش، به حکم [من] گردن نهادند و [[تسلیم]] شدند، آنها را دستبسته، نزد من بفرست، و اگر خودداری کردند، [[لشکر]] را به سویشان حرکت ده و آنها را بکُش و مُثْله کن که سزامندِ این هستند؛ و اگر حسین، کشته شد، بر سینه و پشتش اسب بتازان که او نافرمان و بُریده از [[امّت]] و بُرَنده[ی رَحِم] و [[ستمکار]] است. قصدم از این کار، زیان رساندن به او پس از [[مرگ]] نیست - که امکان ندارد -؛ بلکه [[عهد]] کرده بودم که اگر او را بکُشم، این کار را با او بکنم. اگر تو، کار ما را [[اجرا]] کنی، [[پاداش]] مطیعِ گوش به فرمان را به تو میدهیم، و اگر خودداری کردی، از کار و [[سپاه]] ما، کناره بگیر و لشکر را به [[شمر بن ذی الجوشن]]، وا بگذار که ما، فرمانمان را به او دادهایم. والسّلام!»<ref>{{متن حدیث|إنَّ عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ زِيادٍ دَعَا شِمرَ بنَ ذِي الجَوشَنِ، فَقَالَ لَهُ: اُخْرُجْ بِهَذَا الكِتَابِ إلى عُمَرَ بنِ سَعْدٍ، فَلْيَعْرِضْ عَلَى الحُسَيْنِ وَ أصْحَابِهِ النُّزُولَ عَلى حُكْمِي، فَإِنْ فَعَلوا فَلْيَبْعَثْ بِهِم إلَيَّ سِلْماً، وَ إنْ هُمْ أبَوا فَلْيُقاتِلْهُمْ، فَإِنْ فَعَلَ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أطِعْ، وَ إنْ هُوَ أبِى فَقَاتِلْهُمْ، فَأَنْتَ أمِيرُ النَّاسِ، وَثِبْ عَلَيْهِ، فَاضْرِب عُنُقَهُ، وَابْعَثْ إلَيَّ بِرَأسِهِ. قَالَ أبُو مِخْنَفٍ: حَدَّثَنِي أبُو جَنَابٍ الكَلبِيُّ، قَالَ: ثُمَّ كَتَبَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ زِيادٍ إلى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ: أمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي لَمْ أبْعَثْكَ إلَى حُسَيْنٍ لِتَكُفَّ عَنْهُ وَ لا لِتُطاوِلَهُ، وَ لا لِتُمَنِّيَهُ السَّلامَةَ وَالبَقاءَ، وَلا لِتَقعُدَ لَهُ عِنْدي شَافِعَاً... ، اُنظُرْ فَإِنْ نَزَلَ حُسَيْنٌ وَأصْحابُهُ عَلَى الحُكْمِ وَاسْتَسْلَمُوا فَابْعَث بِهِم إلَيَّ سِلْمَاً، وَ إنْ أبَوا فَازْحَفْ إلَيْهِم حَتّى تَقْتُلَهُمْ وَتُمَثِّلَ بِهِمْ؛ فَإِنَّهُم لِذلِكَ مُسْتَحِقُّونَ! فَإِنْ قُتِلَ حُسَينٌ فَأَوطِئِ الخَيْلَ صَدْرَهُ وَظَهْرَهُ؛ فَإِنَّهُ عَاقٌّ مُشَاقٌّ قَاطِعٌ ظَلومٌ!! وَلَيْسَ دَهْرِي فِي هَذَا أنْ يُضَرَّ بَعدَ المَوْتِ شَيْئاً، وَلكِنْ عَلَيَّ قَوْلٌ لَوْ قَدْ قَتَلْتُهُ فَعَلْتُ هَذَا بِهِ!! إنْ أنْتَ مَضَيتَ لِأَمرِنا فِيهِ جَزَيْنَاكَ جَزَاءَ السَّامِعِ المُطِيعِ، وَ إنْ أبَيْتَ فَاعْتَزِلْ عَمَلَنا وَ جُنْدَنَا، وَخَلِّ بَيْنَ شِمْرِ بنِ ذِي الجَوشَنِ وَ بَينَ العَسْكَرِ، فَإِنَّا قَدْ أمَرْنَاهُ بِأَمْرِنَا، وَالسَّلامُ}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۱۴؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۳۹۰).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۷۷.</ref> | ||
== [[روز]] محاصره [[حسین]] {{ع}} و یارانش == | == [[روز]] محاصره [[حسین]] {{ع}} و یارانش == |