علی اصغر: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۸۰: خط ۸۰:
از کتاب [[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]] نقل است که: یاران حسین {{ع}}، یک به یک، گامْ پیش نهادند [و رزمیدند و [[شهید]] شدند] تا اینکه حسین {{ع}} تنها ماند و هیچ یک از [مردان] [[خانواده]] و [[فرزندان]] و نزدیکانش با او نماند. او بر بالای اسبش بود. کودکی را که همان [[ساعت]] متولّد شده بود، برایش آوردند. حسین {{ع}}، در گوشش [[اذان]] گفت و کامِ او را بر می‌داشت که تیری آمد و در گلوی کودک نشست و ذبحش کرد. [[حسین]] {{ع}}، تیر را از گلوی او بیرون کشید و خونش را به بدن او مالید و گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]]، تو نزد خدا، از شتر [[صالح]]، گرامی‌تری و [[محمّد]] {{صل}} نیز نزد خدا از صالح، گرامی‌تر است». سپس آمد و او را کنار [[فرزندان]] و برادرزادگانش نهاد<ref>{{متن حدیث|تَقَدَّمُوا رَجُلَاً رَجُلَاً، حَتَّى بَقِيَ وَحْدَهُ مَا مَعَهُ أحَدٌ مِنْ أَهْلِهِ، وَ لَا وُلْدِهِ وَ لَا أَقَارِبِهِ، فَإِنَّهُ لَواقِفٌ عَلَى فَرَسِهِ، إِذْ اُتِيَ بِمَولُودٍ قَدْ وُلِدَ لَهُ فِي تِلكَ السَّاعَةِ، فَأَذَّنَ فِي اُذُنِهِ، وَ جَعَلَ يُحَنِّكُهُ إِذْ أَتَاهُ سَهْمٌ فَوَقَعَ فِي حَلْقِ الصَّبِيِّ فَذَبَحَهُ، فَنَزَعَ الحُسَيْنُ {{ع}} السَّهْمَ مِنْ حَلْقِهِ، وَ جَعَلَ يُلَطِّخُهُ بِدَمِهِ وَ يَقُولُ: وَاللّهِ لَأَنْتَ أَكْرَمُ عَلَى اللّهِ مِنَ النَّاقَةِ، وَ لَمُحَمَّدٌ أَكْرَمُ عَلَى اللّهِ مِنْ صَالِحٍ! ثُمَّ أَتَى فَوَضَعَهُ مَعَ وُلْدِهِ وَ بَنِي أَخِيهِ}} (تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۵).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۷۲-۵۷۷؛ [[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگ‌نامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگ‌نامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۴]] ص۹۲؛ جمعی از نویسندگان، [[پژوهشی پیرامون شهدای کربلا (کتاب)|پژوهشی پیرامون شهدای کربلا]]، ص۲۳۴-۲۳۵.</ref>
از کتاب [[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]] نقل است که: یاران حسین {{ع}}، یک به یک، گامْ پیش نهادند [و رزمیدند و [[شهید]] شدند] تا اینکه حسین {{ع}} تنها ماند و هیچ یک از [مردان] [[خانواده]] و [[فرزندان]] و نزدیکانش با او نماند. او بر بالای اسبش بود. کودکی را که همان [[ساعت]] متولّد شده بود، برایش آوردند. حسین {{ع}}، در گوشش [[اذان]] گفت و کامِ او را بر می‌داشت که تیری آمد و در گلوی کودک نشست و ذبحش کرد. [[حسین]] {{ع}}، تیر را از گلوی او بیرون کشید و خونش را به بدن او مالید و گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]]، تو نزد خدا، از شتر [[صالح]]، گرامی‌تری و [[محمّد]] {{صل}} نیز نزد خدا از صالح، گرامی‌تر است». سپس آمد و او را کنار [[فرزندان]] و برادرزادگانش نهاد<ref>{{متن حدیث|تَقَدَّمُوا رَجُلَاً رَجُلَاً، حَتَّى بَقِيَ وَحْدَهُ مَا مَعَهُ أحَدٌ مِنْ أَهْلِهِ، وَ لَا وُلْدِهِ وَ لَا أَقَارِبِهِ، فَإِنَّهُ لَواقِفٌ عَلَى فَرَسِهِ، إِذْ اُتِيَ بِمَولُودٍ قَدْ وُلِدَ لَهُ فِي تِلكَ السَّاعَةِ، فَأَذَّنَ فِي اُذُنِهِ، وَ جَعَلَ يُحَنِّكُهُ إِذْ أَتَاهُ سَهْمٌ فَوَقَعَ فِي حَلْقِ الصَّبِيِّ فَذَبَحَهُ، فَنَزَعَ الحُسَيْنُ {{ع}} السَّهْمَ مِنْ حَلْقِهِ، وَ جَعَلَ يُلَطِّخُهُ بِدَمِهِ وَ يَقُولُ: وَاللّهِ لَأَنْتَ أَكْرَمُ عَلَى اللّهِ مِنَ النَّاقَةِ، وَ لَمُحَمَّدٌ أَكْرَمُ عَلَى اللّهِ مِنْ صَالِحٍ! ثُمَّ أَتَى فَوَضَعَهُ مَعَ وُلْدِهِ وَ بَنِي أَخِيهِ}} (تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۵).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۷۲-۵۷۷؛ [[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگ‌نامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگ‌نامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۴]] ص۹۲؛ جمعی از نویسندگان، [[پژوهشی پیرامون شهدای کربلا (کتاب)|پژوهشی پیرامون شهدای کربلا]]، ص۲۳۴-۲۳۵.</ref>


==[[شهادت حضرت علی]] اصغر==
==شهادت حضرت علی اصغر==
[[روز عاشورا]] با [[رنج]] و [[بلا]] و [[سختی]] آمیخته بود، لحظه لحظه‌اش بر حسین{{ع}} امتحانی به سنگینی [[امتحانات]] و [[ابتلائات]] تمام [[انبیا]] می‌گذشت. [[تقدیر الهی]] این‌گونه رقم خورده بود که [[سیدالشهدا]] برای [[حفظ دین]] و صیانت از دستاوردهای [[مکتب]] [[وحی]] همه عزیزانش را [[فدا]] سازد.
[[روز عاشورا]] با [[رنج]] و [[بلا]] و [[سختی]] آمیخته بود، لحظه لحظه‌اش بر حسین{{ع}} امتحانی به سنگینی [[امتحانات]] و [[ابتلائات]] تمام [[انبیا]] می‌گذشت. [[تقدیر الهی]] این‌گونه رقم خورده بود که [[سیدالشهدا]] برای [[حفظ دین]] و صیانت از دستاوردهای [[مکتب]] [[وحی]] همه عزیزانش را [[فدا]] سازد.
[[سید بن طاووس]] در [[لهوف]] می‌نویسد: {{متن حدیث|لَمَّا رَأَى الْحُسَيْنُ{{ع}} مَصَارِعَ فِتْيَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا}}<ref>لهوف، ص۱۱۶.</ref>.
[[سید بن طاووس]] در [[لهوف]] می‌نویسد: {{متن حدیث|لَمَّا رَأَى الْحُسَيْنُ{{ع}} مَصَارِعَ فِتْيَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا}}<ref>لهوف، ص۱۱۶.</ref>.
وقتی که [[امام]] دید جوانانش و اصحابش تمامی کشته شدند از [[دل]] و [[جان]] قصد [[جدال]] با آن [[مردم]] را نمود و ندا داد: آیا کسی هست که از [[حرم]] [[رسول خدا]] [[دفاع]] کند؟ آیا [[خداپرستی]] و [[یکتاشناسی]] در این جا وجود دارد که درباره ما از [[خدا]] بترسد؟ آیا [[دادرس]] و [[فریادرسی]] هست که به فریاد ما برسد؟ آیا [[یاری]] کننده‌ای هست که [[امیدوار]] به خدا باشد در یاری نمودن به ما؟ در این اثنا صدای [[زنان]] حرم به ناله و فریاد بلند شد. حضرت در این موقع برای [[وداع]] آخر به خیام آمد، همه [[زن‌ها]] را به [[صبر]] [[دعوت]] کرد، همه ساکت شدند جز [[علی اصغر]] که از [[تشنگی]] و [[گرسنگی]] آرام نداشت. امام سفارش علی اصغر را به زن‌ها کرد، زن‌ها عرضه داشتند یا [[ابا عبدالله]] دو [[روز]] است که از بی‌آبی و بی‌غذایی شیر در سینه مادرش خشکیده و این طفل گرسنه و [[تشنه]] مانده است.
وقتی که [[امام]] دید جوانانش و اصحابش تمامی کشته شدند از [[دل]] و [[جان]] قصد [[جدال]] با آن [[مردم]] را نمود و ندا داد: آیا کسی هست که از [[حرم]] [[رسول خدا]] [[دفاع]] کند؟ آیا [[خداپرستی]] و [[یکتاشناسی]] در این جا وجود دارد که درباره ما از [[خدا]] بترسد؟ آیا [[دادرس]] و [[فریادرسی]] هست که به فریاد ما برسد؟ آیا [[یاری]] کننده‌ای هست که [[امیدوار]] به خدا باشد در یاری نمودن به ما؟ در این اثنا صدای [[زنان]] حرم به ناله و فریاد بلند شد. حضرت در این موقع برای [[وداع]] آخر به خیام آمد، همه [[زن‌ها]] را به [[صبر]] [[دعوت]] کرد، همه ساکت شدند جز علی اصغر که از [[تشنگی]] و [[گرسنگی]] آرام نداشت. امام سفارش علی اصغر را به زن‌ها کرد، زن‌ها عرضه داشتند یا [[ابا عبدالله]] دو [[روز]] است که از بی‌آبی و بی‌غذایی شیر در سینه مادرش خشکیده و این طفل گرسنه و [[تشنه]] مانده است.
[[ابومخنف]] می‌نویسد: [[ام کلثوم]] به امام عرض کرد: خوب است شما از این گروه برایش آبی بطلبید تا از تشنگی نمیرد! حضرت فرمود: {{متن حدیث|نَاوِلُونِي عَلِيّاً ابْنِيَ الطِّفْلَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ}} طفل صغیرم را بیاورید تا با او وداع کنم! علی اصغر را به [[دست حضرت]] دادند، امام از حالت آن طفل سخت متأثر شد، دید [[کودک]] از [[تشنگی]] می‌سوزد، در حالتی که او را می‌بوسید و می‌فرمود: {{متن حدیث|يا ويل لهؤلاء القوم إذا كان جدك محمد المصطفى خصمهم}} وای بر این [[مردم]] زمانی که [[محمد مصطفی]] در [[قیامت]] [[دشمن]] ایشان باشد. [[زینب]] مظلومه به [[سیدالشهدا]] فرمود: {{متن حدیث|يا أخي هذا ولدك له ثلاثة ايام ما ذاق الماء فاطلب له شربة ماء}} [[برادر]] [[جان]] این فرزندت سه [[روز]] است آب نیاشامیده برای او آبی [[طلب]] کن<ref>زندگانی خامس آل عبا از سحاب، ص۵۰۴.</ref>.
[[ابومخنف]] می‌نویسد: [[ام کلثوم]] به امام عرض کرد: خوب است شما از این گروه برایش آبی بطلبید تا از تشنگی نمیرد! حضرت فرمود: {{متن حدیث|نَاوِلُونِي عَلِيّاً ابْنِيَ الطِّفْلَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ}} طفل صغیرم را بیاورید تا با او وداع کنم! علی اصغر را به [[دست حضرت]] دادند، امام از حالت آن طفل سخت متأثر شد، دید [[کودک]] از [[تشنگی]] می‌سوزد، در حالتی که او را می‌بوسید و می‌فرمود: {{متن حدیث|يا ويل لهؤلاء القوم إذا كان جدك محمد المصطفى خصمهم}} وای بر این [[مردم]] زمانی که [[محمد مصطفی]] در [[قیامت]] [[دشمن]] ایشان باشد. [[زینب]] مظلومه به [[سیدالشهدا]] فرمود: {{متن حدیث|يا أخي هذا ولدك له ثلاثة ايام ما ذاق الماء فاطلب له شربة ماء}} [[برادر]] [[جان]] این فرزندت سه [[روز]] است آب نیاشامیده برای او آبی [[طلب]] کن<ref>زندگانی خامس آل عبا از سحاب، ص۵۰۴.</ref>.


حضرت از باب [[اتمام حجت]] [[علی اصغر]] را نزدیک صفوف دشمن برد، سپس با دو دست آن شیرخوار را بلند کرد و با صدای رسا فرمود: {{متن حدیث|يا قوم ان اكن انا اثم على زعمكم اسقوا هذا الرضيع اما ترونه كيف يتلظى عطشا... فاسقوه شربة من الماء}} اگر من به [[اعتقاد]] شما تقصیر کارم اما این طفل تقصیری ندارد! ببینید چقدر [[تشنه]] است، الان از تشنگی می‌میرد، قدری به این طفل آب بچشانید، اگر به من نمی‌دهید این طفل را بگیرید و سیرابش کنید این طفل جرمی مرتکب نشده.
حضرت از باب [[اتمام حجت]] علی اصغر را نزدیک صفوف دشمن برد، سپس با دو دست آن شیرخوار را بلند کرد و با صدای رسا فرمود: {{متن حدیث|يا قوم ان اكن انا اثم على زعمكم اسقوا هذا الرضيع اما ترونه كيف يتلظى عطشا... فاسقوه شربة من الماء}} اگر من به [[اعتقاد]] شما تقصیر کارم اما این طفل تقصیری ندارد! ببینید چقدر [[تشنه]] است، الان از تشنگی می‌میرد، قدری به این طفل آب بچشانید، اگر به من نمی‌دهید این طفل را بگیرید و سیرابش کنید این طفل جرمی مرتکب نشده.
حاج [[شیخ جعفر شوشتری]] می‌نویسد: دو چیز از بابت این طفل [[دل]] را می‌سوزاند یکی آنکه [[امام]] فرمود: خودتان آبش بدهید، یکی دیگر آنکه او را بلند کرد و فرمود: ببینید از بی‌آبی چطور رنگش زرد شده و دست و پا می‌زند<ref>مجالس المواعظ، ص۱۱۸.</ref>.
حاج [[شیخ جعفر شوشتری]] می‌نویسد: دو چیز از بابت این طفل [[دل]] را می‌سوزاند یکی آنکه [[امام]] فرمود: خودتان آبش بدهید، یکی دیگر آنکه او را بلند کرد و فرمود: ببینید از بی‌آبی چطور رنگش زرد شده و دست و پا می‌زند<ref>مجالس المواعظ، ص۱۱۸.</ref>.


بین [[لشکر]] [[عمر سعد]] [[گفتگو]] و ولوله رخ داد دسته‌ای گفتند که دستور [[ابن زیاد]] بر منع آب منحصر به [[سالمندان]] است ربطی به [[کودکان]] ندارد، دسته‌ای دیگر گفتند که کار حسین{{ع}} از تشنگی به انتها رسیده، اگر کمی درنگ کنیم و آبش ندهیم [[تسلیم]] می‌شود و عمر سعد که خواست [[اختلاف]] بالا نگیرد به [[حرمله]] که از [[تیراندازان]] [[سنگدل]] بود گفت: [[نزاع]] مردم را قطع کن و اختلاف را تمام کن! حرمله غرض او را فهمید، گلوی علی اصغر را نشانه رفت و تیری به گلویش نشاند. {{عربی|فاستهدف حلق الرضيع و عبرت النشابه من حلقه إلى عضد الحسين{{ع}}}}؛ [[تیر حرمله]] از حلقوم [[علی اصغر]] گذشت به [[بازوی امام]] رسید.
بین [[لشکر]] [[عمر سعد]] [[گفتگو]] و ولوله رخ داد دسته‌ای گفتند که دستور [[ابن زیاد]] بر منع آب منحصر به [[سالمندان]] است ربطی به [[کودکان]] ندارد، دسته‌ای دیگر گفتند که کار حسین{{ع}} از تشنگی به انتها رسیده، اگر کمی درنگ کنیم و آبش ندهیم [[تسلیم]] می‌شود و عمر سعد که خواست [[اختلاف]] بالا نگیرد به [[حرمله]] که از [[تیراندازان]] [[سنگدل]] بود گفت: [[نزاع]] مردم را قطع کن و اختلاف را تمام کن! حرمله غرض او را فهمید، گلوی علی اصغر را نشانه رفت و تیری به گلویش نشاند. {{عربی|فاستهدف حلق الرضيع و عبرت النشابه من حلقه إلى عضد الحسين{{ع}}}}؛ [[تیر حرمله]] از حلقوم علی اصغر گذشت به [[بازوی امام]] رسید.
[[ابومخنف]] می‌نویسد: {{عربی|فذبح الطفل من الاذن إلى الاذن}} آن تیر گوش تا گوش گلوی علی اصغر را [[درید]]، [[امام]] [[خون]] گلوی علی را گرفت و به [[آسمان]] پاشید و فرمود: {{عربی|اللهم لا يكونن اهون عليك من دم فصيل}} خدایا [[ارزش]] خون علی اصغر در رتبه کمتر از [[ناقه صالح]] نزد تو نیست. امام خون گلوی علی اصغر را در مشت کرد و به آسمان پاشید. [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: {{عربی|فلم يسقط من ذالك الدم قطرة على الأرض}} از آن دو مشت خون علی اصغر که امام به آسمان پاشید قطره‌ای به [[زمین]] نریخت. ابومخنف می‌گوید: امام در آن [[حال]] فرمود: خدایا تو [[گواه]] باش که این [[قوم]] گویا [[نذر]] کرده‌اند یک نفر از [[ذریه]] [[پیغمبر]] را باقی نگذارند! بعد فرمود: {{عربی|هون على ما نزل بي انه بعين الله}}<ref>نفس المهموم، ص۳۳۷؛ الملهوف، ص۱۶۹.</ref>.
[[ابومخنف]] می‌نویسد: {{عربی|فذبح الطفل من الاذن إلى الاذن}} آن تیر گوش تا گوش گلوی علی اصغر را [[درید]]، [[امام]] [[خون]] گلوی علی را گرفت و به [[آسمان]] پاشید و فرمود: {{عربی|اللهم لا يكونن اهون عليك من دم فصيل}} خدایا [[ارزش]] خون علی اصغر در رتبه کمتر از [[ناقه صالح]] نزد تو نیست. امام خون گلوی علی اصغر را در مشت کرد و به آسمان پاشید. [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: {{عربی|فلم يسقط من ذالك الدم قطرة على الأرض}} از آن دو مشت خون علی اصغر که امام به آسمان پاشید قطره‌ای به [[زمین]] نریخت. ابومخنف می‌گوید: امام در آن [[حال]] فرمود: خدایا تو [[گواه]] باش که این [[قوم]] گویا [[نذر]] کرده‌اند یک نفر از [[ذریه]] [[پیغمبر]] را باقی نگذارند! بعد فرمود: {{عربی|هون على ما نزل بي انه بعين الله}}<ref>نفس المهموم، ص۳۳۷؛ الملهوف، ص۱۶۹.</ref>.
آنچه از [[مصائب]] که بر من نازل شده آسان است زیرا که [[خدا]] می‌بیند. در [[زیارت ناحیه مقدسه]] تصریح دارد که در مورد علی اصغر، امام خون را به آسمان پرتاب کرده است<ref>{{عربی|السلام على عبدالله الرضيع المرمي الصريع المصعد بدمه إلى السماء لعن الله قاتله حرملة بن كامل الأسدي}}.</ref>.
آنچه از [[مصائب]] که بر من نازل شده آسان است زیرا که [[خدا]] می‌بیند. در [[زیارت ناحیه مقدسه]] تصریح دارد که در مورد علی اصغر، امام خون را به آسمان پرتاب کرده است<ref>{{عربی|السلام على عبدالله الرضيع المرمي الصريع المصعد بدمه إلى السماء لعن الله قاتله حرملة بن كامل الأسدي}}.</ref>.
خط ۹۸: خط ۹۸:
مرحوم [[طبرسی]] در [[احتجاج]] می‌نویسد: امام با غلاف شمشیر زمین را حفر کرده و طفل خود را به خاک سپرد و سپس به [[درگاه الهی]] نالید {{عربی|رب انتقم لنا من هولاء الظالمين}} خدایا [[انتقام]] ما را از این [[ستمگران]] بگیر<ref>از مدینه تا مدینه، ص۶۹۱.</ref>.
مرحوم [[طبرسی]] در [[احتجاج]] می‌نویسد: امام با غلاف شمشیر زمین را حفر کرده و طفل خود را به خاک سپرد و سپس به [[درگاه الهی]] نالید {{عربی|رب انتقم لنا من هولاء الظالمين}} خدایا [[انتقام]] ما را از این [[ستمگران]] بگیر<ref>از مدینه تا مدینه، ص۶۹۱.</ref>.


[[شیخ جعفر شوشتری]] در خصائص هم [[معتقد]] است بدن [[علی اصغر]] را امام [[دفن]] کرد. [[محدثین]] نقل کرده‌اند که [[پیامبر]] عده‌ای را به [[جنگ با کفار]] فرستاد و در آنجا [[زنان]] و [[کودکان]] را کشتند، وقتی خبر به پیامبر رسید، پیامبر از این عمل ناراحت شد. عرض کردند یا [[رسول الله]] [[زن]] و بچه [[مشرکان]] بودند، فرمود: آیا [[خوبان]] شما ذراری [[مشرکین]] نمی‌باشند؟ [[خالد بن ولید]] چون در عمیصاء کودکان را کشت خبر به پیامبر رسید، [[پیامبر اکرم]] به طوری دست‌ها به [[آسمان]] بلند کرد که سفیدی زیر بغل حضرت نمودار شد و فرمود: خدایا من از آنچه خالد بجا آورده بیزارم! سپس علی را فرستاد تا آنها را به خاک سپرد. پس از این کار دیگر سر بریدن کودکان رسم نبود تا معاویه اطفال [[شیعیان]] را در [[شهر انبار]] کشت و در [[یمن]] اطفال [[عبیدالله بن عباس]] به دست بسر سر بریده شدند و این عمل در [[کربلا]] هم تکرار شد<ref>عظمت حسینی از شهرستانی، ص۱۴۵.</ref>.
[[شیخ جعفر شوشتری]] در خصائص هم [[معتقد]] است بدن علی اصغر را امام [[دفن]] کرد. [[محدثین]] نقل کرده‌اند که [[پیامبر]] عده‌ای را به [[جنگ با کفار]] فرستاد و در آنجا [[زنان]] و [[کودکان]] را کشتند، وقتی خبر به پیامبر رسید، پیامبر از این عمل ناراحت شد. عرض کردند یا [[رسول الله]] [[زن]] و بچه [[مشرکان]] بودند، فرمود: آیا [[خوبان]] شما ذراری [[مشرکین]] نمی‌باشند؟ [[خالد بن ولید]] چون در عمیصاء کودکان را کشت خبر به پیامبر رسید، [[پیامبر اکرم]] به طوری دست‌ها به [[آسمان]] بلند کرد که سفیدی زیر بغل حضرت نمودار شد و فرمود: خدایا من از آنچه خالد بجا آورده بیزارم! سپس علی را فرستاد تا آنها را به خاک سپرد. پس از این کار دیگر سر بریدن کودکان رسم نبود تا معاویه اطفال [[شیعیان]] را در [[شهر انبار]] کشت و در [[یمن]] اطفال [[عبیدالله بن عباس]] به دست بسر سر بریده شدند و این عمل در [[کربلا]] هم تکرار شد<ref>عظمت حسینی از شهرستانی، ص۱۴۵.</ref>.
[[شهادت علی اصغر]] در اوج [[مظلومیت]] و در کمال [[بی‌شرمی]] و [[قساوت]] از سوی [[دشمن]] موجی از تأثر و تألم [[روحی]] را برای [[اهل‌بیت]] و [[شیعیان]] به جا گذاشت. منهال گوید: پس از انجام [[حج]] به [[مدینه]] رفتم و به محضر [[امام سجاد]]{{ع}} رسیدم، [[امام]] از [[کوفه]] سؤال کرد، از جمله از [[حال]] [[حرمله]] جویا شد، فرمود: حرمله چه کار می‌کند؟ گفتم: هنگامی که آمدم زنده بود! حضرت دست‌ها را به [[آسمان]] گشود و فرمود: بار خدایا گرمی آهن و حرارت [[آتش]] را به او بچشان<ref>ترجمه مثیر الاحزان، ص۴۱۰؛ امالی طوسی، ص۱۳۸.</ref>.
شهادت علی اصغر در اوج [[مظلومیت]] و در کمال [[بی‌شرمی]] و [[قساوت]] از سوی [[دشمن]] موجی از تأثر و تألم [[روحی]] را برای [[اهل‌بیت]] و [[شیعیان]] به جا گذاشت. منهال گوید: پس از انجام [[حج]] به [[مدینه]] رفتم و به محضر [[امام سجاد]]{{ع}} رسیدم، [[امام]] از [[کوفه]] سؤال کرد، از جمله از [[حال]] [[حرمله]] جویا شد، فرمود: حرمله چه کار می‌کند؟ گفتم: هنگامی که آمدم زنده بود! حضرت دست‌ها را به [[آسمان]] گشود و فرمود: بار خدایا گرمی آهن و حرارت [[آتش]] را به او بچشان<ref>ترجمه مثیر الاحزان، ص۴۱۰؛ امالی طوسی، ص۱۳۸.</ref>.
در کتاب «ریاض القدس» آمده که چون [[اسرا]] از [[اسارت]] [[سفر]] [[شام]] به مدینه برگشتند، [[زنان]] مدینه به دیدار [[زنان اهل بیت]] می‌آمدند و در مجالس [[یاد حسین]]{{ع}} شرکت می‌کردند، بعضی از [[زن‌ها]] با [[کودک]] در بغل می‌آمدند، [[مادر علی اصغر]] به زنان سفارش می‌کرد که وقتی به دیدار ما می‌آیید طفل [[شیرخواره]] با خود نیاورید!! چون طفل شیرخواره‌ام که در [[کربلا]] [[شهید]] شد به نظر من مجسم می‌شود<ref>مصایب الایام، ص۱۳۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۹۵.</ref>.
در کتاب «ریاض القدس» آمده که چون [[اسرا]] از [[اسارت]] [[سفر]] [[شام]] به مدینه برگشتند، [[زنان]] مدینه به دیدار [[زنان اهل بیت]] می‌آمدند و در مجالس [[یاد حسین]]{{ع}} شرکت می‌کردند، بعضی از [[زن‌ها]] با [[کودک]] در بغل می‌آمدند، [[مادر علی اصغر]] به زنان سفارش می‌کرد که وقتی به دیدار ما می‌آیید طفل [[شیرخواره]] با خود نیاورید!! چون طفل شیرخواره‌ام که در [[کربلا]] [[شهید]] شد به نظر من مجسم می‌شود<ref>مصایب الایام، ص۱۳۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۹۵.</ref>.


۷۳٬۳۵۲

ویرایش