بدون خلاصۀ ویرایش
(←پانویس) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = عباسیان | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} | ||
== عوامل سرنگونی عباسیان == | == عوامل سرنگونی عباسیان == | ||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
== دوران پایانی [[حکومت عباسی]] == | == دوران پایانی [[حکومت عباسی]] == | ||
(۵۹۰ - ۶۵۶ ق / ۱۱۹۴ - ۱۲۵۸م) | (۵۹۰ - ۶۵۶ ق / ۱۱۹۴ - ۱۲۵۸م) | ||
=== حکومتهای اتابکان - شاهات - | === حکومتهای اتابکان - شاهات - مغول === | ||
در نتیجه [[ضعف]] سلاجقه پدیده ایجاد حکومتهای خود مختار در پایان دوره آنان، بروز کرد که در محدوده حکومت عباسی فعالیت میکردند و به عنوان [[حکومت]] اتابکان شناخته شدند که دارای ریشه ترکی بودند<ref>مصحح: اتابک واژهای ترکیه به معنای مربی شاهزادگان و مرکب از دو کلمه «اَتا» و «بک» به معنای امیر است.</ref>. | در نتیجه [[ضعف]] سلاجقه پدیده ایجاد حکومتهای خود مختار در پایان دوره آنان، بروز کرد که در محدوده حکومت عباسی فعالیت میکردند و به عنوان [[حکومت]] اتابکان شناخته شدند که دارای ریشه ترکی بودند<ref>مصحح: اتابک واژهای ترکیه به معنای مربی شاهزادگان و مرکب از دو کلمه «اَتا» و «بک» به معنای امیر است.</ref>. | ||
نظامی که سلاجقه پدید آوردند بر خرید [[بندگان]] ترک و به [[خدمت]] گرفتن آنان در قصرهای سلطانی با گرفت. برخی از این ممالیک علاوه بر عهدهدار شدن [[وظایف]] عمومی، [[وظیفه]] [[تربیت]] [[فرزندان]] سلاجقه را به عهده داشتند که اتابک نامیده میشدند، در نتیجه اتابکان در دربار سلجوقی [[رشد]] کردند و در [[مناصب]] [[اداری]] و نظامی [[ترقی]] نمودند، حتی به مقامهای [[فرماندهی]] رسیدند و از درگیریهای داخل [[خاندان]] سلجوقی، بعد از [[مرگ]] سلطان [[ملک]] شاه اول، برای [[تحمیل]] [[سلطه]] بر مناطق تحت [[حاکمیت]] آنان استفاده کردند و برای گسترش منطقه خود با یکدیگر به [[رقابت]] پرداختند. بدینگونه درگیری میان اتابکان به موازات درگیری میان سلجوقیان آغاز شد. | نظامی که سلاجقه پدید آوردند بر خرید [[بندگان]] ترک و به [[خدمت]] گرفتن آنان در قصرهای سلطانی با گرفت. برخی از این ممالیک علاوه بر عهدهدار شدن [[وظایف]] عمومی، [[وظیفه]] [[تربیت]] [[فرزندان]] سلاجقه را به عهده داشتند که اتابک نامیده میشدند، در نتیجه اتابکان در دربار سلجوقی [[رشد]] کردند و در [[مناصب]] [[اداری]] و نظامی [[ترقی]] نمودند، حتی به مقامهای [[فرماندهی]] رسیدند و از درگیریهای داخل [[خاندان]] سلجوقی، بعد از [[مرگ]] سلطان [[ملک]] شاه اول، برای [[تحمیل]] [[سلطه]] بر مناطق تحت [[حاکمیت]] آنان استفاده کردند و برای گسترش منطقه خود با یکدیگر به [[رقابت]] پرداختند. بدینگونه درگیری میان اتابکان به موازات درگیری میان سلجوقیان آغاز شد. | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
[[سلاطین]] سلاجقه در مناطق زیر سلطه خویش، افرادی [از اتابکان] را به [[نیابت]] از خود، عهدهدار کردند. این [[جانشینان]]، حکومت در این مناطق را به انحصار خود در آوردند و آن را به عنوان [[ارث]] به فرزندان خویش انتقال دادند؛ در نتیجه در کنار اتابکان، حکومتهایی دیگر تشکیل شد که «شاهات» [[لقب]] گرفتند. مشهورترین این شاهات عباتند از: شاهات [[خوارزم]][۴۷۰-۶۲۸) و ارمنستان [۴۹۳-۶۰۴]<ref>مصحح: ر. ک: خضری بک، تاریخ الدولة العباسیه، ص۳۷۲.</ref>. | [[سلاطین]] سلاجقه در مناطق زیر سلطه خویش، افرادی [از اتابکان] را به [[نیابت]] از خود، عهدهدار کردند. این [[جانشینان]]، حکومت در این مناطق را به انحصار خود در آوردند و آن را به عنوان [[ارث]] به فرزندان خویش انتقال دادند؛ در نتیجه در کنار اتابکان، حکومتهایی دیگر تشکیل شد که «شاهات» [[لقب]] گرفتند. مشهورترین این شاهات عباتند از: شاهات [[خوارزم]][۴۷۰-۶۲۸) و ارمنستان [۴۹۳-۶۰۴]<ref>مصحح: ر. ک: خضری بک، تاریخ الدولة العباسیه، ص۳۷۲.</ref>. | ||
بدینگونه حکومتهای اتابکان و شاهات خوارزم، [[وارث]] متصرفات سلاجقه شدند و راه را برای ایجاد دورهای هموار کردند که [[خلفای عباسی]] در آن [[استقلال]] یافته، قدرتهای پیشین خود را باز پس ستاندند؛ همانگونه که این [[ضعف]] و تکهتکه شدن به [[غرب]] اروپایی [[فرصت]] داد تا [[جنگهای صلیبی]] را در برابر [[سرزمینهای اسلامی]] به راه اندازد و | بدینگونه حکومتهای اتابکان و شاهات خوارزم، [[وارث]] متصرفات سلاجقه شدند و راه را برای ایجاد دورهای هموار کردند که [[خلفای عباسی]] در آن [[استقلال]] یافته، قدرتهای پیشین خود را باز پس ستاندند؛ همانگونه که این [[ضعف]] و تکهتکه شدن به [[غرب]] اروپایی [[فرصت]] داد تا [[جنگهای صلیبی]] را در برابر [[سرزمینهای اسلامی]] به راه اندازد و مغول را واداشت تا [[جهان]] [[اسلامی]] را در مناطق ماوراءالنهر و [[فارس]] و [[عراق]] در هم نوردد، [[بغداد]] را ویران کند و بر [[حکومت عباسی]] چیره شود. | ||
ناچاریم پیش از آنکه از علل و زمینههای [[سقوط]] حکومت عباسی سخن بگوییم، اطلاعاتی مختصر از [[تاریخ]] این [[مردم]] بیان کنیم.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۲۹۴.</ref> | ناچاریم پیش از آنکه از علل و زمینههای [[سقوط]] حکومت عباسی سخن بگوییم، اطلاعاتی مختصر از [[تاریخ]] این [[مردم]] بیان کنیم.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۲۹۴.</ref> | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
علاءالدین محمد خوارزم شاه - که جانشین پدرش، تکش شده بود- [[چشم به راه]] رسیدن به این [[آرزو]] و گرفتن [[قدرت]] از دست [[خلیفه عباسی]]، [[ناصر]] [۵۷۵- ۶۲۲]، بود<ref>این [[خلیفه]] [[اندیشه]] ایجاد [[خلافت]] [[علوی]] به جای خلافت عباسی داشت و به [[مذهب شیعه]] گرویده بود. در خصوص علل [[چشمداشت]] سلطان خوارزمی به بغداد، ر. ک: حسین، محمد عبدالباسط عبدالهادی [[محمدی]] الشرق الاسلامی من [[ظهور]] السلاجقة حتی زوال دولة الخلافة العباسیة ببغداد، ص۱۳۵-۱۳۶. | علاءالدین محمد خوارزم شاه - که جانشین پدرش، تکش شده بود- [[چشم به راه]] رسیدن به این [[آرزو]] و گرفتن [[قدرت]] از دست [[خلیفه عباسی]]، [[ناصر]] [۵۷۵- ۶۲۲]، بود<ref>این [[خلیفه]] [[اندیشه]] ایجاد [[خلافت]] [[علوی]] به جای خلافت عباسی داشت و به [[مذهب شیعه]] گرویده بود. در خصوص علل [[چشمداشت]] سلطان خوارزمی به بغداد، ر. ک: حسین، محمد عبدالباسط عبدالهادی [[محمدی]] الشرق الاسلامی من [[ظهور]] السلاجقة حتی زوال دولة الخلافة العباسیة ببغداد، ص۱۳۵-۱۳۶. | ||
مصحح: [[سرداب]] [[امام زمان]] {{ع}} در [[سامرا]] به دستور ناصر ساخته و بر آن نام ناصر و [[تاریخ]] بنا نوشته شده است. این مکان برای [[شیعه]] هیچ ویژگی ندارد، مگر اینکه محل [[عبادت امام]] هادی {{ع}} و [[امام عسکری]] {{ع}} بوده است و تنها به همین دلیل آن را از مکانهای [[شریف]] میشمرد؛ [[محدث قمی]]، الکنی و الالقاب، ص۲۳۵ و ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص۲۳۷.</ref>؛ اما او تحت فشار | مصحح: [[سرداب]] [[امام زمان]] {{ع}} در [[سامرا]] به دستور ناصر ساخته و بر آن نام ناصر و [[تاریخ]] بنا نوشته شده است. این مکان برای [[شیعه]] هیچ ویژگی ندارد، مگر اینکه محل [[عبادت امام]] هادی {{ع}} و [[امام عسکری]] {{ع}} بوده است و تنها به همین دلیل آن را از مکانهای [[شریف]] میشمرد؛ [[محدث قمی]]، الکنی و الالقاب، ص۲۳۵ و ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص۲۳۷.</ref>؛ اما او تحت فشار مغول - که سرزمین وی را در مینوردید - و نیز فشار [[امیران]] خود، ناچار به بازگشت شد<ref>اقبال، تاریخ ایران پس از اسلام، ص۳۳۲ - ۳۳۳.</ref>. | ||
وقتی که [[اختلاف]] میان او و خلیفه شدت گرفت، خلیفه از مغول [[تقاضای کمک]] کرد تا سلطان خوارزم شاه با آنان مشغول شود و خلیفه از [[شر]] او در [[امان]] بماند و او را از [[عراق]] دور کرده باشد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۳۶۱. مصحح: این مسأله را برخی از محققان انکار کردهاند و در هر صورت پیش از وی، اَتْسَز امیر خوارزمشاهی با دعوت از ختائیان برای تهاجم بر ماوراءالنهر، پای ترکان کافر را به این منطقه باز کرد.</ref>؛ از این رو به چنگیزخان [[نامه]] نوشت و او را [[تشویق]] کرد به [[سرزمینهای اسلامی]] بیاید و به او [[وعده]] [[همکاری]] برای [[سرکوب]] خوارزم شاهیان داد<ref>Lamb.II: Jengkis Khan: P. ۱۱۶.. </ref>. | وقتی که [[اختلاف]] میان او و خلیفه شدت گرفت، خلیفه از مغول [[تقاضای کمک]] کرد تا سلطان خوارزم شاه با آنان مشغول شود و خلیفه از [[شر]] او در [[امان]] بماند و او را از [[عراق]] دور کرده باشد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۹، ص۳۶۱. مصحح: این مسأله را برخی از محققان انکار کردهاند و در هر صورت پیش از وی، اَتْسَز امیر خوارزمشاهی با دعوت از ختائیان برای تهاجم بر ماوراءالنهر، پای ترکان کافر را به این منطقه باز کرد.</ref>؛ از این رو به چنگیزخان [[نامه]] نوشت و او را [[تشویق]] کرد به [[سرزمینهای اسلامی]] بیاید و به او [[وعده]] [[همکاری]] برای [[سرکوب]] خوارزم شاهیان داد<ref>Lamb.II: Jengkis Khan: P. ۱۱۶.. </ref>. | ||
رسیدن این [[نامه]] به | رسیدن این [[نامه]] به مغول، علت [[حمله]] چنگیزخان به [[حکومت]] خوارزم شاهیان نشد؛ زیرا [[رهبر]] مغول هنگامی نامه [[خلیفه]] را دریافت کرد که سرگرم گسترش فتوحاتش به سوی [[غرب]] بود، حتی سرزمینش با مرزهای حکومت خوارزم شاهیان مشترک شده بود و با آنان [[معاهده]] [[تجاری]] منعقد کرده بود؛ بنابراین به نامه خلیفه توجهی نکرد<ref>Curtin: The Mongols: P. ۹۹.. </ref>. | ||
پیدا است که [[مصیبت]] در [[آینده]] بود، اما علت مستقیم [حمله] به یکی از این هیأتهای تجاری باز میگردد. چنگیزخان کاروانی تجاری به غرب [[آسیا]] برای [[تجارت]] در بازارهای خوارزم شاهیان گسیل داشت. هنگامی که این کاروان به [[شهر]] اُترار<ref>مصحح: اترار نام قدیم فاراب و محل درگذشت تیمور است.</ref> در کنار رود [[سیحون]] رسید، اینال خان، [[حاکم]] شهر، به آنان حمله کرد، همگی را به [[قتل]] رساند و کالاهای آنان را به یغما برد<ref>نسوی، سیرة جلال الدین منکبرتی، ص۸۶، مصحح: برخی نسبشناسان اروپایی وی را مِنْکُبِرتی به معنای «داده خدا» گفتهاند، ولی در بیشتر منابع قدیمی مِنْکُبِرنی به معنای «دماغ خالدار» آمده است.</ref>. | پیدا است که [[مصیبت]] در [[آینده]] بود، اما علت مستقیم [حمله] به یکی از این هیأتهای تجاری باز میگردد. چنگیزخان کاروانی تجاری به غرب [[آسیا]] برای [[تجارت]] در بازارهای خوارزم شاهیان گسیل داشت. هنگامی که این کاروان به [[شهر]] اُترار<ref>مصحح: اترار نام قدیم فاراب و محل درگذشت تیمور است.</ref> در کنار رود [[سیحون]] رسید، اینال خان، [[حاکم]] شهر، به آنان حمله کرد، همگی را به [[قتل]] رساند و کالاهای آنان را به یغما برد<ref>نسوی، سیرة جلال الدین منکبرتی، ص۸۶، مصحح: برخی نسبشناسان اروپایی وی را مِنْکُبِرتی به معنای «داده خدا» گفتهاند، ولی در بیشتر منابع قدیمی مِنْکُبِرنی به معنای «دماغ خالدار» آمده است.</ref>. | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
اوضاع در [[شهر]] [[بغداد]] آن [[روزگار]] بسیار بد بود. خلیفه عباسی، مستعصم، به جدی نبودن در اداره کارهای [[مردم]] شهره بود<ref>ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۳۳۳.</ref>؛ از این رو برای مقابله با حمله مغولان آماده نبود؛ گرچه [[گمان]] میکرد که [[توانایی]] [[حیله]] و [[پایداری]] در مقابل خطر آنان را دارد<ref>صیاد، فؤاد عبدالمعطی، المغول فی التاریخ، ص۲۵۲.</ref>. مراکز [[قدرت]] نیز در بغداد آن روزگار متعدد بود و به علت عوامل [[سیاسی]] و مذهبی میان آنها [[اختلاف]] افتاد. [[خلیفه]] در جلوگیری از شدت گرفتن [[مشکلات]] [[ناتوان]] شد و در پی آن، [[اختلافات]] میان مجاهدالدین ایبک، دواتدار کوچک [[سنی]] [[مذهب]]، و [[مؤیدالدین بن علقمی]]، [[وزیر]] مستعصم - که [[شیعی]] بود - شدت گرفت. این مسأله تأثیری بد در [[ناآرامی]] [[کارها]] و از بین بردن قدرت [[خلافت]] داشت<ref>صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۳، ص۱۲۰.</ref>. | اوضاع در [[شهر]] [[بغداد]] آن [[روزگار]] بسیار بد بود. خلیفه عباسی، مستعصم، به جدی نبودن در اداره کارهای [[مردم]] شهره بود<ref>ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۳۳۳.</ref>؛ از این رو برای مقابله با حمله مغولان آماده نبود؛ گرچه [[گمان]] میکرد که [[توانایی]] [[حیله]] و [[پایداری]] در مقابل خطر آنان را دارد<ref>صیاد، فؤاد عبدالمعطی، المغول فی التاریخ، ص۲۵۲.</ref>. مراکز [[قدرت]] نیز در بغداد آن روزگار متعدد بود و به علت عوامل [[سیاسی]] و مذهبی میان آنها [[اختلاف]] افتاد. [[خلیفه]] در جلوگیری از شدت گرفتن [[مشکلات]] [[ناتوان]] شد و در پی آن، [[اختلافات]] میان مجاهدالدین ایبک، دواتدار کوچک [[سنی]] [[مذهب]]، و [[مؤیدالدین بن علقمی]]، [[وزیر]] مستعصم - که [[شیعی]] بود - شدت گرفت. این مسأله تأثیری بد در [[ناآرامی]] [[کارها]] و از بین بردن قدرت [[خلافت]] داشت<ref>صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۳، ص۱۲۰.</ref>. | ||
[[اختلافات]] از میان [[حاکمان]] در [[بغداد]] فراتر رفت و به ساکنان بغداد کشیده شد که در درگیریهای مذهبی شاخه شاخه بودند<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۴۶۵.</ref>. این مسأله [[وزیر]]، ابنعلقمی، را به [[نامهنگاری]] با | [[اختلافات]] از میان [[حاکمان]] در [[بغداد]] فراتر رفت و به ساکنان بغداد کشیده شد که در درگیریهای مذهبی شاخه شاخه بودند<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۴۶۵.</ref>. این مسأله [[وزیر]]، ابنعلقمی، را به [[نامهنگاری]] با مغول و تحریک آنان برای [[چشمداشت]] در [[پادشاهی]] بغداد واداشت<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۴۶۵.</ref>. | ||
در واقع، این نامهنگاری میان طرفین یا مباحثاتی که بین آنان صورت گرفت، تأثیری چشمگیر در واداشتن هولاکو یا در خودداری او از [[حمله]] به بغداد نداشت؛ زیرا [[استیلا]] بر [[عراق]] جزء سیاستهای کلی مغول بود. | در واقع، این نامهنگاری میان طرفین یا مباحثاتی که بین آنان صورت گرفت، تأثیری چشمگیر در واداشتن هولاکو یا در خودداری او از [[حمله]] به بغداد نداشت؛ زیرا [[استیلا]] بر [[عراق]] جزء سیاستهای کلی مغول بود. | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
هنگامی که فرستادگان به بغداد بازگشتند و خلیفه از واکنش تهدیدآمیز مغولان اطلاع یافت، آن را به بزرگان [[حکومت]] خویش عرضه کرد و از آنان نظر خواست. ابنعلقمی، [[وزیر]] او، پیشنهاد کرد که [[اموال]] و هدایایی را برای هولاکو فرستاده، از او عذرخواهی کند و [[خطبه]] و سکه به نامش بخوانند و ضرب کنند<ref>رشیدالدین، جامع التواریخ، ج۲، ص۲۷۱.</ref>، به همان نحو که در دوران [[آل بویه]] و سلاجقه معمول بود. خلیفه برای پذیرش و اجرای این نظر اظهار [[تمایل]] کرد؛ اما مجاهدالدین ایبک، دواتدار کوچک -که به نیروی [[سپاه]] و کمک عناصر [[سنی]] در بغداد تکیه داشت - پیشنهاد وزیر را رد کرد و بر [[مقاومت]] [[اصرار]] ورزید؛ از این رو خلیفه از نظر وزیر بازگشت و راه مقاومت را برگزید<ref>رشیدالدین، جامع التواریخ، ج۲، ص۲۷۲.</ref>. بدینگونه تبادل [[نامهها]] میان دو طرف بیاثر ماند و [[جنگ]] ضرورتی اجتناب ناپذیر شد<ref>حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام السیاسی، ج۴، ص۱۵۶.</ref>. | هنگامی که فرستادگان به بغداد بازگشتند و خلیفه از واکنش تهدیدآمیز مغولان اطلاع یافت، آن را به بزرگان [[حکومت]] خویش عرضه کرد و از آنان نظر خواست. ابنعلقمی، [[وزیر]] او، پیشنهاد کرد که [[اموال]] و هدایایی را برای هولاکو فرستاده، از او عذرخواهی کند و [[خطبه]] و سکه به نامش بخوانند و ضرب کنند<ref>رشیدالدین، جامع التواریخ، ج۲، ص۲۷۱.</ref>، به همان نحو که در دوران [[آل بویه]] و سلاجقه معمول بود. خلیفه برای پذیرش و اجرای این نظر اظهار [[تمایل]] کرد؛ اما مجاهدالدین ایبک، دواتدار کوچک -که به نیروی [[سپاه]] و کمک عناصر [[سنی]] در بغداد تکیه داشت - پیشنهاد وزیر را رد کرد و بر [[مقاومت]] [[اصرار]] ورزید؛ از این رو خلیفه از نظر وزیر بازگشت و راه مقاومت را برگزید<ref>رشیدالدین، جامع التواریخ، ج۲، ص۲۷۲.</ref>. بدینگونه تبادل [[نامهها]] میان دو طرف بیاثر ماند و [[جنگ]] ضرورتی اجتناب ناپذیر شد<ref>حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام السیاسی، ج۴، ص۱۵۶.</ref>. | ||
هنگامی که هولاکو [[یقین]] کرد بدون [[دشواری]] توان رفتن به [[عراق]] را دارد و نیروهایش میتوانند بر [[بغداد]] چیره شوند، [[تصمیم]] به اجرای نقشهای [[جنگی]] گرفت که آن را در اثنای اقامتش در [[همدان]] کشیده بود. وی دستورهایی مبنی بر اینکه نیروهای | هنگامی که هولاکو [[یقین]] کرد بدون [[دشواری]] توان رفتن به [[عراق]] را دارد و نیروهایش میتوانند بر [[بغداد]] چیره شوند، [[تصمیم]] به اجرای نقشهای [[جنگی]] گرفت که آن را در اثنای اقامتش در [[همدان]] کشیده بود. وی دستورهایی مبنی بر اینکه نیروهای مغول به سوی پایتخت [[خلافت]] به حرکت در آیند، صادر کرد. هنگامی که در ۱۳ [[محرم]] ۶۵۶ق. / کانون دوم ۱۲۵۸م. به آنجا رسید، بغداد را شدیداً محاصره شدید و پایگاهش را در بخش شرقی اطراف [[شهر]] مستقر کرد<ref>ابنعبری، ابوالفرج جمالالدین، تاریخ الزمان، ص۳۰۷.</ref>. | ||
[[خلیفه]] خود را در موضع نابسامان دید و خواست مغولان را آرام و از تصمیم آنها برای کامل کردن [[فتوحات]] خود منصرف کند؛ از این رو فرستادگانی را با [[هدایا]] نزد هولاکو فرستاد<ref>مصحح: صیاد، فؤاد عبدالمعطی، المغول فی التاریخ، ص۲۶۳.</ref>؛ اما وی از قبول این درخواست خودداری کرد و نقشهای نظامی را طراحی نمود که لازمهاش خالی کردن بغداد از مدافعان آن بود، پیش از آنکه [[سپاهیان]] او به آنجا [[حمله]] کنند؛ از این رو [[نصیرالدین طوسی]] را نزد خلیفه فرستاد و به او دستور داد سلیمان شاه و دواتدار را نزد او بفرستد که خلیفه چنین کرد. وقتی آنان نزد هولاکو رفتند وی آنان را به بغداد بازگرداند تا اطرافیان و یارانشان را با این سخن که خان مغول آنان را به [[مصر]] و [[شام]] [[تبعید]] خواهد کرد [و نخواهد کشت] [[راضی]] کند. پس از آن شمار فراوانی از سپاهیان بغداد و ساکنان شهر، آن دو را در خروج از بغداد به سوی هولاکو [[همراهی]] کردند<ref>صیاد، فؤاد عبدالمعطی، المغول فی التاریخ، ص۲۶۳.</ref>. | [[خلیفه]] خود را در موضع نابسامان دید و خواست مغولان را آرام و از تصمیم آنها برای کامل کردن [[فتوحات]] خود منصرف کند؛ از این رو فرستادگانی را با [[هدایا]] نزد هولاکو فرستاد<ref>مصحح: صیاد، فؤاد عبدالمعطی، المغول فی التاریخ، ص۲۶۳.</ref>؛ اما وی از قبول این درخواست خودداری کرد و نقشهای نظامی را طراحی نمود که لازمهاش خالی کردن بغداد از مدافعان آن بود، پیش از آنکه [[سپاهیان]] او به آنجا [[حمله]] کنند؛ از این رو [[نصیرالدین طوسی]] را نزد خلیفه فرستاد و به او دستور داد سلیمان شاه و دواتدار را نزد او بفرستد که خلیفه چنین کرد. وقتی آنان نزد هولاکو رفتند وی آنان را به بغداد بازگرداند تا اطرافیان و یارانشان را با این سخن که خان مغول آنان را به [[مصر]] و [[شام]] [[تبعید]] خواهد کرد [و نخواهد کشت] [[راضی]] کند. پس از آن شمار فراوانی از سپاهیان بغداد و ساکنان شهر، آن دو را در خروج از بغداد به سوی هولاکو [[همراهی]] کردند<ref>صیاد، فؤاد عبدالمعطی، المغول فی التاریخ، ص۲۶۳.</ref>. | ||
هولاکو با بیرون آمدن این جمع، دستور [[قتل]] همه آنان را صادر کرد<ref>رشیدالدین، جامع التواریخ، ج۲، ج۲، ص۲۹۰.</ref>. در این هنگام [[ضعف]] خلیفه آشکار شد و هنگامی که دریافت جز ورود مغولان به بغداد گزیری نیست، [[تسلیم]] شد. | هولاکو با بیرون آمدن این جمع، دستور [[قتل]] همه آنان را صادر کرد<ref>رشیدالدین، جامع التواریخ، ج۲، ج۲، ص۲۹۰.</ref>. در این هنگام [[ضعف]] خلیفه آشکار شد و هنگامی که دریافت جز ورود مغولان به بغداد گزیری نیست، [[تسلیم]] شد. | ||
هنوز دو روزی از وعدههای [[دروغین]] مغولان به خلیفه نگذشته بود که به او [[نیرنگ]] زدند. ابنعلقمی با قانع کردن [[خلیفه]] به [[ضرورت]] [[تسلیم شدن]] و اینکه زمینه را برای [[صلح]] آماده میکند و به زودی هولاکو و | هنوز دو روزی از وعدههای [[دروغین]] مغولان به خلیفه نگذشته بود که به او [[نیرنگ]] زدند. ابنعلقمی با قانع کردن [[خلیفه]] به [[ضرورت]] [[تسلیم شدن]] و اینکه زمینه را برای [[صلح]] آماده میکند و به زودی هولاکو و مغول از در [[اطاعت]] در میآیند، در این [[توطئه]] شرکت کرد<ref>صیاد، فؤاد عبدالمعطی، المغول فی التاریخ، ص۲۶۳.</ref>. | ||
[[ابنکثیر]] گفته است: «[[وزیر]] او ابنعلقمی با [[خاندان]]، [[یاران]] و ملازمانش به هولاکو پیوستند، سپس خلیفه را برای رفتن به سوی هولاکو و حضور یافتن در برابر او فراخواندند تا مصالحهای بین آن دو، مبنی بر اینکه نصف [[خراج]] برای هولاکو و نصف دیگر برای خلیفه باشد<ref>ابنکثیر، البدایة والنهایة، ج۱۳، ص۲۰۱.</ref>، صورت پذیرد. | [[ابنکثیر]] گفته است: «[[وزیر]] او ابنعلقمی با [[خاندان]]، [[یاران]] و ملازمانش به هولاکو پیوستند، سپس خلیفه را برای رفتن به سوی هولاکو و حضور یافتن در برابر او فراخواندند تا مصالحهای بین آن دو، مبنی بر اینکه نصف [[خراج]] برای هولاکو و نصف دیگر برای خلیفه باشد<ref>ابنکثیر، البدایة والنهایة، ج۱۳، ص۲۰۱.</ref>، صورت پذیرد. | ||
خلیفه [[روز]] یکشنبه، چهارم صفر ۶۵۶ ق. / شباط ۱۲۵۸ م. از [[بغداد]] خارج شد و خود و پایتختش را - بعد از اینکه هولاکو به او [[امان]] داد - بدون قید و شرط [[تسلیم]] مغولان کرد<ref>صیاد، فؤاد عبدالمعطی، المغول فی التاریخ، ص۲۶۳.</ref>. | خلیفه [[روز]] یکشنبه، چهارم صفر ۶۵۶ ق. / شباط ۱۲۵۸ م. از [[بغداد]] خارج شد و خود و پایتختش را - بعد از اینکه هولاکو به او [[امان]] داد - بدون قید و شرط [[تسلیم]] مغولان کرد<ref>صیاد، فؤاد عبدالمعطی، المغول فی التاریخ، ص۲۶۳.</ref>. |