امام از دیدگاه اهل سنت: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۹: خط ۱۹:
[هم‌چنین [[امام]] باید] در [[جنگ]] و [[صلح]] و [[آماده‌سازی]] [[لشکریان]] و [[حفظ مرزها]] دارای [[رأی]] [[قوی]]، [[بصیرت]] و [[تدبیر]] باشد تا بتواند امور مملکت را اداره کند.
[هم‌چنین [[امام]] باید] در [[جنگ]] و [[صلح]] و [[آماده‌سازی]] [[لشکریان]] و [[حفظ مرزها]] دارای [[رأی]] [[قوی]]، [[بصیرت]] و [[تدبیر]] باشد تا بتواند امور مملکت را اداره کند.
[و نیز باید] [[شجاع]] و دارای [[قوت قلب]] باشد تا بتواند از [[حریم]] [[اسلام]] و [[بلاد مسلمین]] با [[ثبات قدم]] در معرکه جنگ [[محافظت]] کند....
[و نیز باید] [[شجاع]] و دارای [[قوت قلب]] باشد تا بتواند از [[حریم]] [[اسلام]] و [[بلاد مسلمین]] با [[ثبات قدم]] در معرکه جنگ [[محافظت]] کند....
برخی گفته‌اند در امامت این سه ویژگی شرط نیست؛ زیرا در [[زمان]] کنونی همه این شروط در هیچ یک از [[پیشوایان]] وجود ندارد و اگر این چنین باشد، یا [[نصب]] شخصی بدون این ویژگی‌ها [[واجب]] است که در این صورت گذاشتن این شروط [[بیهوده]] خواهد بود؛ زیرا امامت بدون این شرایط تحقق یافته است.
برخی گفته‌اند در امامت این سه ویژگی شرط نیست؛ زیرا در [[زمان]] کنونی همه این شروط در هیچ یک از [[پیشوایان]] وجود ندارد و اگر این چنین باشد، یا [[نصب]] شخصی بدون این ویژگی‌ها [[واجب]] است که در این صورت گذاشتن این شروط [[بیهوده]] خواهد بود؛ زیرا امامت بدون این شرایط تحقق یافته است.
و یا این که نصب کسی با چنین شرایطی واجب است که این نیز [[تکلیف]] [[مردم]] است به امری فراتر از توان آنان.
و یا این که نصب کسی با چنین شرایطی واجب است که این نیز [[تکلیف]] [[مردم]] است به امری فراتر از توان آنان.
اگر بگوییم که هیچ کدام از این دو واجب نیست، در این صورت گذاشتن این شروط مستلزم مفاسدی خواهد بود که دفع این [[مفاسد]] با نصب شخصی بدون این ویژگی‌ها ممکن خواهد بود؛ در نتیجه این اوصاف در امامت معتبر نیست.
اگر بگوییم که هیچ کدام از این دو واجب نیست، در این صورت گذاشتن این شروط مستلزم مفاسدی خواهد بود که دفع این [[مفاسد]] با نصب شخصی بدون این ویژگی‌ها ممکن خواهد بود؛ در نتیجه این اوصاف در امامت معتبر نیست.
آری، واجب است که امام در ظاهر [[عادل]] باشد که به مردم [[ستم]] روا ندارد. پس چه بسا [[فاسق]]، [[اموال]] را در [[خواهش‌های نفسانی]] [[مصرف]] کند و این موجب ضایع شدن [[حقوق]] گردد.
آری، واجب است که امام در ظاهر [[عادل]] باشد که به مردم [[ستم]] روا ندارد. پس چه بسا [[فاسق]]، [[اموال]] را در [[خواهش‌های نفسانی]] [[مصرف]] کند و این موجب ضایع شدن [[حقوق]] گردد.
[هم‌چنین واجب است] بالغ باشد؛ چراکه [[عقل]] [[نوجوان]] قاصر است.
 
هم‌چنین واجب است بالغ باشد؛ چراکه [[عقل]] [[نوجوان]] قاصر است.
[[واجب]] است مرد باشد؛ زیرا [[عقل و دین]] [[زنان]] ناقص است.
[[واجب]] است مرد باشد؛ زیرا [[عقل و دین]] [[زنان]] ناقص است.
[و بالاخره واجب است] [[آزاد]] باشد تا این که [[خدمت]] به مالکش او را از انجام [[وظایف امامت]] باز ندارد....
[و بالاخره واجب است] [[آزاد]] باشد تا این که [[خدمت]] به مالکش او را از انجام [[وظایف امامت]] باز ندارد....
خط ۴۱: خط ۴۳:
{{متن حدیث|الْحَقُّ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ}}<ref>فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۸ و ۲۷۲؛ ج۴، ص۲۳، ش۴۰۹؛ تفسیر السمعانی، ج۱، ص۷۲؛ تفسیر القرطبی، ج۱، ص۳۴۰.</ref>؛
{{متن حدیث|الْحَقُّ لَا يُعْرَفُ بِالرِّجَالِ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ}}<ref>فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۸ و ۲۷۲؛ ج۴، ص۲۳، ش۴۰۹؛ تفسیر السمعانی، ج۱، ص۷۲؛ تفسیر القرطبی، ج۱، ص۳۴۰.</ref>؛
حق به [[مردمان]] شناخته نمی‌شود. حق را بشناس تا اهلش را بشناسی.
حق به [[مردمان]] شناخته نمی‌شود. حق را بشناس تا اهلش را بشناسی.
پس بنا بر مبنا و روش صحیح، ابتدا باید بر طبق آن‌چه در [[کتاب و سنت]] آمده و عقل بر آن تأکید دارد حق را [[شناخت]] و آن را معیار قرار داد، نه این که عمل و [[رفتار]] اشخاص را [[میزان حق]] برشمرد. اما متأسفانه اهل تسنّن در بیان [[شرایط امام]] از حق دور شده و حتی از شروطی که خود مقرر کرده‌اند دست برمی‌دارند؛ چراکه هیچ یک از [[حاکمان]] پس از رسول خدا{{صل}} ویژگی‌های لازم برای امامت را ندارند، از این رو اهل تسنّن به جای این شرایط، شروط عام‌تری قرار داده‌اند که به ادعای «[[قاضی ایجی]]» و به تبع وی «[[جرجانی]]» مورد [[اجماع]] اهل تسنّن است.
پس بنا بر مبنا و روش صحیح، ابتدا باید بر طبق آن‌چه در [[کتاب و سنت]] آمده و عقل بر آن تأکید دارد حق را [[شناخت]] و آن را معیار قرار داد، نه این که عمل و [[رفتار]] اشخاص را [[میزان حق]] برشمرد. اما متأسفانه اهل تسنّن در بیان [[شرایط امام]] از حق دور شده و حتی از شروطی که خود مقرر کرده‌اند دست برمی‌دارند؛ چراکه هیچ یک از [[حاکمان]] پس از رسول خدا{{صل}} ویژگی‌های لازم برای امامت را ندارند، از این رو اهل تسنّن به جای این شرایط، شروط عام‌تری قرار داده‌اند که به ادعای «[[قاضی ایجی]]» و به تبع وی «[[جرجانی]]» مورد [[اجماع]] اهل تسنّن است.
روشن است که همواره افراد زیادی دارای این شرایط عام بوده‌اند؛ به همین روی [[اهل تسنّن]] باید معیاری برای [[گزینش امام]] از میان افراد حایز شرایط عمومی [[امامت]] ارائه دهند.
روشن است که همواره افراد زیادی دارای این شرایط عام بوده‌اند؛ به همین روی [[اهل تسنّن]] باید معیاری برای [[گزینش امام]] از میان افراد حایز شرایط عمومی [[امامت]] ارائه دهند.
خط ۴۹: خط ۵۲:
بنابراین لازم است ابتدا با مراجعه به منابع حدیثی، تاریخی و رجالیِ اهل تسنّن، وجود یا عدم وجود شرایط امامت در ابوبکر را واکاوی کرده و بررسی کنیم.
بنابراین لازم است ابتدا با مراجعه به منابع حدیثی، تاریخی و رجالیِ اهل تسنّن، وجود یا عدم وجود شرایط امامت در ابوبکر را واکاوی کرده و بررسی کنیم.


==بررسی [[شرایط امامت]] [[ابو بکر]]==
===[[شجاعت]]===
شجاعت صفت و حالتی [[نفسانی]] است که [[پس از ظهور]] و بروز آن است که برای دیگران معلوم می‌گردد. به عنوان مثال چنان که [[جود]] و [[سخاوت]] افراد با بذل و بخشش‌های آنها به دیگران آشکار می‌شود، شجاعت نیز باید در میدان [[جنگ]]، مواقع حساس و مواضع خطر بروز کند. با این وجود هیچ شاهدی مبنی بر شرکت [[ابوبکر]] در معرکه جنگ و درگیری وجود ندارد!
ممکن است گفته شود که موقعیت بروز شجاعت برای او پدید نیامده است و عدم بروز قرائن و نشانه‌های شجاعت با [[شجاع]] بودن یک فرد منافات ندارد.
آری، ما می‌پذیریم که به صرف عدم بروز شجاعت نمی‌توان شجاعت فردی را منتفی دانست، اما از سویی به [[یقین]] شجاعت با [[فرار از جنگ]] ناسازگار است و از سوی دیگر - بر اساس [[روایات]] [[اهل تسنّن]] - [[فرار]] ابوبکر و بسیاری از بزرگان [[صحابه]] در جنگ‌هایی هم‌چون [[جنگ اُحُد]] مسلّم و [[قطعی]] است<ref>ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج٣، ص۲۷؛ کنز العمال، ج۱۰، ص۴۲۴ – ۴۲۵، ش۳۰۰۲۵. طبری، سیوطی، شوکانی و دیگران از اهل سنت می‌نویسند، {{عربی|نادى مناد يوم أحد حين هزم أصحاب محمد{{صل}} ألا إن محمدا قد قتل فارجعوا إلى دينكم الأول فأنزل الله و ما محمد إلا رسول...}}؛ تفسیر الطبری، ج۴، ص۱۵۰؛ الدر المنثور، ج۲، ص۸۰؛ فتح القدیر، ج۱، ص۳۸۸.</ref>.
در [[مستدرک حاکم نیشابوری]] به [[سند صحیح]] از [[ابن عباس]] آمده است که تمامی اطرافیان [[رسول خدا]]{{صل}} در [[جنگ احد]] از معرکه گریختند و این تنها [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بود که در کنار [[پیامبر]]{{صل}} ماند و [[استقامت]] ورزید<ref>حاکم نیشابوری به نقل از ابن عباس می‌نویسد، {{عربی|لعلي أربع خصال ليست لأحد، هو أول عربي و أعجمي صلى مع رسول الله{{صل}}، وهو الذي كان لواؤة معه في كل زحف، والذي صبر معه يوم المهراس، وهو الذي غسله و أدخله قبره}}؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۱. ابن عساکر نیز همین روایت را با همین سند ذکر می‌کند و پس از کلمه «یوم المهراس» می‌گوید، {{عربی|انهزم الناس كلهم غيره}}؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۷۲. و با سندی دیگر در صفحه ۷۳. همچنین ر.ک: المناقب (خوارزمی)، ص۵۸.</ref>.
داستان [[جنگ خیبر]] نیز بسیار معروف و مشهور است به اعتراف خود [[اهل تسنّن]] [[رسول خدا]]{{صل}} در جنگ خیبر [[پرچم]] را ابتدا به [[ابوبکر]] سپرد، اما وی پیش از درگیری از معرکه گریخت<ref>{{متن حدیث|عن عبد الرحمن، عن أبي ليلى، عن علي أنه قال، يا أبا ليلى، أما كنت معنا بخيبر؟ قال، بلى والله كنت معكم. قال، فإن رسول الله{{صل}} بعث أبابكر إلى خيبر فسار بالناس وانهزم حتى رجع}}؛ المستدرک علی الصحیحین، ج٣، ص٣٧؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۱۶۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۹۷.</ref>. حضرت پرچم را به عمر داد و او نیز در نخستین [[رویارویی]] از صحنه [[نبرد]] [[فرار]] کرد<ref>فتح الباری، ج۷، ص۳۶۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۱، ص۴۶۴؛ کنز العمال، ج۱۰، ص۴۶۳، ش۳۰۱۲۰؛ أسد الغابة، ج۴، ص۳۳۴؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۶، ص۳۶، ش۷۸۳۹؛ البدایة والنهایة، ج۴، ص۲۱۲؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج۳، ص۳۵۳ – ۳۵۴. حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین، جلد ۳، صفحه ۳۸، پس از این که سند را ذکر می‌کند می‌نویسد، {{عربی|دفع الراية يوم خيبر إلى عمر فانطلق فرجع يجبن أصحابه و يجبنونه}}. وی در آخر روایت می‌گوید، {{عربی|هذا حديث صحيح على شرط مسلم و لم يخرجاه}}. أحمد نیز در مسند، جلد ۵ صفحه ۳۵۸ می‌نویسد، {{عربی|لما نزل رسول الله{{صل}} بحصن أهل خيبر، أعطى رسول الله{{صل}} اللواء عمر بن الخطاب و نهض معه من نهض من المسلمين}}.</ref>. [[اهل]] [[سنّت]] درباره فرار عمر چنین نقل می‌کنند:
{{عربی|هزموا عمر و أصحابه فجاؤوا يجبنونه و يجبنهم}}<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۷؛ کنز العمال، ج۱۰، ص۴۶۲، ش۳۰۱۱۹؛ جامع الأحادیث، ج۳۰، ص۴۲۳، ش۳۳۴۷۶؛ مجمع الزوائد، ج۶، ص۱۵۱؛ المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۸، ص۵۲۵، ش۲۲؛ خصائص أمیر المؤمنین{{ع}}، ص۵۵. در بعضی منابع چنین آمده است، {{عربی|فرجعوا إلى رسول الله{{صل}} يجبنه أصحابه و يجبنهم}}؛ المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۸، ص۵۲۱، ش۷؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۰۹، ش۸۴۰۳؛ کنز العمال، ج۱۰، ص۴۶۳، ش۳۰۱۲۱؛ تفسیر الثعلبی، ج۹، ص۵۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۹۳؛ تاریخ الطبری، ج٢، ص٣٠٠؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۱۲۲.</ref>؛
عمر و یارانش از [[جنگ]] گریخته و بازگشتند در حالی که [[یاران]] وی او را می‌ترساندند و او نیز آنها را می‌ترساند.
پس از این اتفاقات [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود:
{{متن حدیث|لأعطين اللواء غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله}}<ref>مسند أحمد، ج۵، ص۳۵۸؛ المصنف (ابن أبی‌شیبه)، ج۸، ص۵۲۱ – ۵۲۲؛ مجمع الزوائد، ج۶، ص۱۵۰؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۰۸، ش۸۳۹۹ و ص۱۱۱، ش۸۴۰۵؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۴۳۷؛ المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۲۳۷ - ۲۳۸؛ الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۳، ص۱۰۹۹؛ الدرر (ابن عبد البر)، ص۱۹۸ - ۱۹۹؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۱، ص۲۳۴ و ج۱۳، ص۱۸۶؛ کنز العمال، ج۱۰، ص۴۶۳، ش۳۰۱۲۱؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۶، ص۴۶۵، ش۹۶۰۶؛ تفسیر الثعلبی، ج۹، ص۵۰؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۶، ش۶۵۶؛ تفسیر البغوی، ج۲، ص۱۹۵؛ تفسیر الرازی، ج١٢، ص٢٣؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۷۹ و ۹۳.</ref>؛
فردا [[پرچم]] را به دست مردی عطا می‌دهم، [[خدا]] و [[رسول]] را [[دوست]] می‌دارد و خدا و رسولش نیز وی را دوست می‌دارند.
در برخی از منابع این اضافه هم وجود دارد:
{{متن حدیث|كَرَّارٌ غَيْرُ فَرَّارٍ يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَيْهِ‌}}<ref>ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج۴۱، ص۲۱۹؛ تمهید الأوائل، ص۵۴۴؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۶.</ref>؛
پیروزمندی که [[فرار]] نمی‌کند و خدا به دست او قلعه را فتح می‌کند.
آن شب تا به صبح هر یک از افراد [[لشکر]] [[آرزو]] می‌کرد پرچم به او سپرده شود، اما آن‌گاه که صبح شد، رسول خدا{{صل}} به دنبال [[امیر مؤمنان]]{{ع}} فرستاد و [[درد]] چشم حضرتش را با آب دهان [[مبارک]] [[شفا]] بخشید و پرچم را به ایشان سپرد<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۵؛ عمدة القاری، ج۱۴، ص۲۱۳، ش۲۴۹۲؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج٩، ص۱۰٧؛ مسند أبی یعلی، ج۱۳، ص۵۲۳؛ المعجم الکبیر، ج۶، ص۱۶۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۸۶ – ۸۷.</ref>.
[[جنگ خندق]] نیز یکی از شواهد [[شجاعت]] [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} است. پس از آنکه «[[عمرو بن عبدود]]» از [[خندق]] عبور کرد و [[رجز]] خواند، [[رسول خدا]]{{صل}} [[مسلمانان]] را به [[مبارزه]] با وی فراخواند، اما همه سر خود را پایین انداختند. و [[دعوت پیامبر]]{{صل}} را پاسخ نگفتند. باز هم [[امیر مؤمنان]]{{ع}} برخاست و به [[دعوت]] رسول خدا لبیک گفت<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۲ - ۳۳؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۹، ص۱۳۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۷۷؛ کنز العمال، ج۱۰، ص۴۵۶ - ۴۵۷، ش۳۰۱۰۶؛ الدرر (ابن عبد البر)، ص۱۷۴؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۸.</ref> و چنان که در منابع [[اهل تسنن]] نیز آمده است، رسول خدا درباره امیر مؤمنان فرمود:
{{متن حدیث|لَمُبَارَزَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لِعَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ أَعْمَالِ أُمَّتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ}}<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۸؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۲۳، ش۳۳۰۳۵؛ تفسیر الرازی، ص۳۱ و ۳۲؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۹، ش۶۹۷۸؛ المناقب (خوارزمی)، ص۱۰۷.</ref>؛
هر آینه بالاترین عمل در میان [[امت]] من تا [[روز قیامت]] مبارزه‌ای است که [[علی بن ابی طالب]] با عمرو بن عبدود در [[روز خندق]] انجام داد.
پس با توجه به مدارک اهل تسنن به این [[حقیقت]] می‌رسیم که نه تنها شاهدی بر شجاعت [[ابوبکر]] و [[ثبات قدم]] وی در معرکه [[جنگ]] وجود ندارد، بلکه شواهد فراوانی بر [[فرار]] وی وجود دارد و این امیر مؤمنان علی{{ع}} بوده است که شجاعتش را به منصه ظهور گزارده است.
پس وی فاقد یکی از سه شرط لازم برای [[امامت]] است، همان شرطی که [[جرجانی]] در [[شرح مواقف]] گفت:
{{عربی|شجاع قوي القلب، ليقوي على الذب عن الحوزة والحفظ لبيضة الإسلام بالثبات في المعارك}}.
[[حال]] سؤال این است که شجاعت [[صحابی پیامبر]] در کجا باید بروز پیدا کند؟!<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۲۲.</ref>.
'''[[دفاع]] [[ابن تیمیه]] از شجاعت ابوبکر''': ابن تیمیه در [[مقام]] دفاع از ابوبکر به روایتی از [[بخاری]] استناد می‌کند که براساس آن ابوبکر در مقابل [[آزار]] و [[اذیت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از سوی [[مشرکان]]، از [[رسول خدا]]{{صل}} [[دفاع]] کرده است<ref>منهاج السنة، ج۸، ص۲۹۴.</ref>. [[بخاری]] از [[عروة بن زبیر]] نقل می‌کند که: «از [[عبد الله بن عمرو بن عاص]] در مورد بدترین [[رفتار]] [[مشرکان]] و [[سخت‌گیری]] آنها به [[پیامبر]] سؤال کردم. وی در پاسخ گفت: روزی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} مشغول [[نماز]] بود که [[عقبة بن ابی معیط]] ردای ایشان را به گردن حضرتش پیچید و به شدت فشار داد. در این هنگام [[ابوبکر]] شانه [[عقبة]] را گرفت، او را کنار زد و گفت:
{{عربی|أتقتلون رجلا أن يقول ربي الله}}<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۲۴۰ و ج۶، ص۳۴- ۳۵.</ref>؛
آیا مردی را که می‌گوید پروردگارم «[[الله]]» است می‌کشید؟
فارغ از [[صحت]] و یا عدم صحت این قضیه، نمی‌تواند این جریان در مقابل عدم حضور وی و یا حضور و [[فرار]] وی از [[جنگ]] مورد توجه قرار گیرد.
[[ابن تیمیه]] علاوه بر استناد به این [[حدیث]] بخاری، به توجیه فرار ابوبکر از [[جنگ‌ها]] نیز پرداخته است! در این راستا وی به تبع از [[ابن حزم]]<ref>الفصل فی الملل والنحل، ج۳، ص۵۸ - ۵۹.</ref> این [[شجاعت]] را سه صورت دانسته است. وی می‌نویسد:
{{عربی|الجهاد ينقسم أقساما ثلاثة: أحدها: الدعاء إلى الله عزوجل باللسان، والثاني: الجهاد عند الحرب بالرأي والتدبير و الثالث: الجهاد باليد في الطعن والضرب}}.
از نظر وی شجاعت گاهی در میدان جنگ و [[مبارزه مسلحانه]] بروز می‌کند و گاهی با [[دعا کردن]] آشکار می‌گردد! وی پس از این بیان مدعی شده است که هر چند شجاعت ابوبکر در میدان [[نبرد]] بروز نکرده، اما وی شجاعت [[قلبی]] خود را با [[دعا]] به [[اثبات]] رسانده است و چنین شجاعتی برای [[جانشینی رسول خدا]]{{صل}} کافی است!
به ادعای وی عمر نیز با دعا کردن به [[قتال]] و [[مقابله با دشمنان]] [[اسلام]] می‌پرداخته است و قتال او قتال دعایی بوده است!<ref>منهاج السنة، ج۸، ص۶۳ – ۶۴. در تفسیر بحر المحیط نیز آمده است: {{عربی|و شروطه [الإمام]: أن يكون.... شجاعاً، والشجاعة في القلب بحيث يمكنه ضبط الأمر و حفظ بيضة الإسلام}}؛ تفسیر البحر المحیط، ج۱، ص۵۵۰.</ref>
بنابراین به نظر [[ابن تیمیه]] [[فرار از جنگ]] با [[شجاعت]] منافات ندارد؛ چراکه ممکن است شجاعت در [[دعا]] ظهور یابد و چنان که شجاعت [[ابوبکر]] و عمر نیز از این سنخ بوده است! آن دو این شرط اساسی را برای [[خلافت]] داشته‌اند!<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۲۶.</ref>.
===[[عدالت]]===
جهت روشن شدن عدالت ابوبکر، به نقل داستان برخورد [[خالد بن ولید]] با [[مالک بن نویره]] بسنده می‌کنیم.
[[قبیله]] «[[بنو یربوع]]» یکی از [[قبایل]] بزرگ اطراف [[مدینه]] و دارای مردان [[شجاع]] و [[دلیری]] بوده است. پس از استقرار [[رسول خدا]]{{صل}} در مدینه، [[مالک بن نویره]] - [[رئیس قبیله]] بنو یربوع - به همراه عده‌ای از افراد قبیله به [[خدمت]] حضرتش شرفیاب شدند و [[اسلام]] آوردند. رسول خدا{{صل}} نیز به مالک [[وکالت]] داد که [[زکات]] قبیله خود را دریافت و در میان فقرای قبیله تقسیم کند.
پس از [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[به خلافت رسیدن ابوبکر]]، مالک بن نویره [[حاکمیت]] او را نپذیرفت و با او [[بیعت]] نکرد. این امر موجب شد تا ابوبکر به بهانه عدم [[پرداخت زکات]]، با قبیله بنو یربوع وارد [[جنگ]] شود. بدین منظور لشکری به [[فرماندهی]] خالد بن ولید برای [[مبارزه]] و اخذ بیعت از مالک بن نویره به سمت این قبیله روانه کرد. چون [[لشکر]] خالد وارد منطقه شد، افراد قبیله دست به [[شمشیر]] بردند و آماده [[نبرد]] شدند. اما خالد طرح [[دوستی]] ریخت و [[اطمینان]] داد که قصد جنگ ندارد. مبارزان قبیله مالک [[سلاح]] خود را بر [[زمین]] گذاشتند و از خالد و لشکریانش [[پذیرایی]] کردند و همگی به [[جماعت]] [[نماز]] به جای آوردند. اما خالد به ناگاه دستور داد مالک را دستگیر کنند و سرش را از بدن جدا سازند. وی سپس در همان شب با [[همسر]] مالک -که خالد از [[زیبایی]] او مطلع بود-[[زنا]] کرد و ضمن [[کشتار]] مردان قبیله بنو یربوع عده‌ای از [[زنان]] و [[کودکان]] را به [[اسارت]] گرفت. وقتی خبر این [[جنایت]] به [[مدینه]] رسید و جمعی از بزرگان [[صحابه]] که در [[لشکر]] خالد بودند به این امر [[شهادت]] دادند، بزرگان صحابه به شدت نسبت به عمل غیر [[شرعی]] و حتی [[انسانی]] خالد [[اعتراض]] کردند و هنگامی که خالد وارد مدینه شد، عمر با او برخورد تندی کرد و او را به خاطر [[زنا]] با [[همسر]] مالک، مستحق [[رجم]] دانست. با این وجود هنگامی که خالد نزد [[ابوبکر]] رفت، ابوبکر اعتراض ساده‌ای به عمل وی کرد و فقط دستور داد فوراً همسر مالک را رها کند!<ref>ر.ک: الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۵، ص۵۶۰ – ۵۶۱، ش۷۷۱۲؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۷، ص۲۰۴ - ۲۰۷.</ref>
وی همچنین در مقابل اعتراض بزرگان صحابه عمل خالد را توجیه کرد و گفت: او [[اجتهاد]] کرده و در اجتهادش دچار [[اشتباه]] شده است و طبق این قاعده که اگر اجتهاد [[مجتهد]] [[مطابق واقع]] باشد دو [[اجر]] دارد، و اگر مخالف واقع باشد یک اجر، از این رو خالد به خاطر جنایتی که مرتکب شده مأجور است!<ref>ر.ک: وفیات الأعیان، ج۶، ص۱۵؛ عمدة القاری، ج۱۴، ص۲۶۴؛ کنز العمال، ج۵، ص۶۱۹، ش۱۴۰۹۱؛ أسد الغابة، ج۴، ص۲۹۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۵۹ و منابع دیگر.</ref>
از طرفی دیگر نیز ابوبکر به خالد [[لقب]] «[[سیف الله]]» داده بود و می‌گفت من نمی‌توانم [[شمشیر]] [[خدا]] را غلاف کنم!<ref>ر.ک: تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۸۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۵۹؛ عمدة القاری، ج۱۴، ص۲۶۴؛ المصنف (صنعانی)، ج۵، ص۲۱۲، ش۹۴۱۲؛ المصنف ابن أبی‌شیبه، ج۸، ص۵، ش۸؛ الفائق فی غریب الحدیث، ج۲، ص۲۲۶؛ کنز العمال، ج۵، ص۶۱۹، ش۱۴۰۹۱؛ الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۹۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۶، ص۲۴۰؛ أسد الغابة، ج۴، ص۲۹۵؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱، ص۳۷۲ و منابع دیگر.</ref>
[[حال]] با توجه به این اتفاق، آیا می‌توان شرط [[عدالت]] در ابوبکر را احراز نمود؟ آن‌گونه که [[شارح مواقف]] می‌گوید:
{{عربی|نعم، يجب أن يكون عدلا}}.
و یا می‌توان گفت که وی [[مدیر و مدبر]] بوده است؟ آن‌گونه که در ادامه [[شارح مواقف]] می‌نویسد:
{{عربی|ذو رأي و بصارة بتدبير الحرب و السلم<ref>به عبارات شارح مواقف در صفحات گذشته رجوع شود.</ref>}}<ref>داستان خالد بن ولید و برخورد ابوبکر با آن به صورت مستند، دقیق و با حفظ امانت و تجزیه و تحلیلی منصفانه در کتاب النص والاجتهاد، ص۱۱۶ - ۱۳۸ آمده است. این کتاب به فارسی نیز ترجمه شده است.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۲۸.</ref>.
'''[[جنایت]] [[خالد بن ولید]] و توجیهاتی عجیب پیرامون جنایتش''': برخی از [[عالمان]] و [[محدثان اهل سنت]]، سال‌ها و بلکه قرن‌ها پس از این جنایت، در صدد توجیه عمل خالد بن ولید برآمده‌اند و در مورد [[دستگیری]] و کشتن [[مالک بن نویره]] بعد از [[اعلان]] [[صلح]] و [[دوستی]]، گفته‌اند که ممکن است در گفتگوی خالد بن ولید با مالک بر وی معلوم شده که مالک [[مرتد]] و [[واجب]] القتل است. همچنین درباره زنای خالد با [[همسر]] مالک گفته شده که شاید همسر مالک مطلقه بوده است هر چند که در [[منزل]] او باشد. با این احتمال [[عقد]] خالد با همسر مالک از نظر [[شرع]] صحیح خواهد بود!<ref>ر.ک: الصواعق المحرقة، ج۱، ص۹۱؛ المواقف، ج۳، ص۶۱۱ - ۶۱۲؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۸؛ السیرة الحلبیة، ج٣، ص٢١٢ - ٢١٣؛ وفیات الأعیان، ج۶، ص۱۴.</ref>
آیا به [[راستی]] با طرح این توجیهات واهی و احتمالات مضحک می‌توان [[ابوبکر]] و خالد را از این جنایات تبرئه کرد؟!<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۳۰.</ref>.
===[[علم]]===
روشن است که ابوبکر شرط «[[عالم بودن]]» را هم نداشته و شواهد و قرائن فراوانی بر [[جهل]] وی دلالت دارد. بر اساس این شواهد، ابوبکر در موارد متعددی بر خلاف [[سنت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[حکم]] کرده است. به عنوان مثال نقل است که وی به جای دست چپ، دست راست سارقی را قطع کرده است! برخی از عالمان [[سنّی]] ضمن اعتراف به این که [[احکام]] و کارهای ابوبکر [[خلاف شرع]] [[مقدس]]، [[حرام]] و [[معصیت]] بوده است، [[معصوم]] نبودن او را عذر موجهی بر این [[اعمال]] می‌شمارند و معتقدند که چون ابوبکر معصوم نبوده، صدور چنین اعمال و احکامی از وی اشکال ندارد<ref>ر.ک: تعلیقه علی شرح الخطابی للعقائد النسفیه، (اسماعیل قرمانی) معروف به بقره کمال.</ref>. برای [[آگاهی]] از برخی شواهد دیگر می‌توان به کتاب الإمامة و شرح [[منهاج الکرامة]] مراجعه کرد<ref>الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة، ص۷۶ - ۲۲۶؛ شرح منهاج الکرامة، ج۳، ص۲۷ – ۳۷.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۳۰.</ref>.
'''[[قریشی بودن امام]]''': [[اشاعره]] و جبائیان شرط دیگری را برای [[امامت]] ذکر کرده‌اند و آن قریشی بودن امام است.
در [[شرح مواقف]] آمده است:
{{عربی|إشترطه الأشاعرة و الجبائيان ومنعه الخوارج وبعض المعتزلة. لنا قوله{{ع}}: «الأئمة من قريش»... احتجوا، أي المانعون من اشتراطها بقوله{{ع}}: «السمع والطاعة ولو عبداً حبشيا» فإنه يدل على أن الإمام قد لا يكون قرشيا}}!<ref>شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۰. هم‌چنین ر.ک: المواقف، ج۳، ص۵۸۷ - ۵۸۸.</ref>
اشاعره و جبّائیان قریشی بودن امام را شرط دانسته‌اند و [[خوارج]] و برخی از [[معتزله]] آن را شرط نمی‌دانند. دلیل ما [بر شرط قریشی بودن امام] [[قول پیامبر]]{{صل}} است [که فرمود]: «[[امامان]] از [[قریش]] هستند»... و آنان که [[قریشی بودن]] را شرط نمی‌دانند به قول [دیگر] [[پیامبر]]{{صل}} [[احتجاج]] می‌کنند [که فرمود]:
«بشنوید و [[فرمان]] [[برید]] حتی اگر بنده‌ای [[حبشی]] به [[ریاست]] شما گماشته شود».
پس قریشی بودن امام یکی از شروط اختلافی است و هر یک از دو طرف [[اختلاف]] به [[حدیثی]] که از پیامبر{{صل}} [[روایت]] شده [[استدلال]] می‌کنند. [[حدیث]] نخست {{متن حدیث|الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ‌}} مشهور است و حدیث دوم {{متن حدیث|السَّمْعُ وَ الطَّاعَةُ...}} نیز در برخی [[کتب حدیثی]]<ref>مسند أحمد، ج۳، ص۱۷۱؛ صحیح البخاری، ج۱، ص۱۷۱؛ مسند أبی داوود، ص۲۸؛ مسند ابن الجعد، ص۲۱۳؛ صحیح ابن حبان، ج۷، ص۴۶۷؛ مسند الشامیین، ج۴، ص۵۶، ش۲۷۱۷؛ کنز العمال، ج۵، ص۷۸۹، ۱۴۳۹۲ و ج۶، ص۴۹، ش۱۴۷۹۵؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۳، ص۸۸ و منابع دیگر.</ref> و اصولی آمده است<ref>المحصول، ج۴، ص۳۲۲.</ref>.
البته برخی از معتزلیان از جمله [[ابوهاشم]] جبّائی و فرزندش [[ابو علی]] جبّائی در این زمینه با اشاعره هم‌عقیده هستند. با این وجود این [[اعتقاد]] با [[باور]] و عمل [[خلیفه دوم]] [[اهل تسنن]] ناسازگار است. از عمر نقل شده است که به هنگام تشکیل [[شورای شش نفره]] برای تعیین جانشینِ خود می‌گفت:
{{عربی|لو كان سالم حيا ما جعلتها شورى}}<ref>عمدة القاری، ج۱۶، ص۲۴۶؛ الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۵۶۸، ش۸۸۱؛ أسد الغابة، ج۲، ص۲۴۶؛ الأعلام (زرکلی)، ج۳، ص۷۳؛ الوافی بالوفیات، ج۱۵، ص۵۸؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۸۶. جملات دیگری از وی و با سندهای مختلفی نقل کرده‌اند، به مانند: {{عربی|لو كان سالم حيا لأستخلفته}} و یا {{عربی|لو كان سالم حيا لما تخالجني فيه شك}} که بررسی این روایات به طور مفصل در آخر همین کتاب و در بحث شورا خواهد آمد -ان شاء الله-.</ref>؛
اگر سالم ([[غلام]] [[ابو حذیفه]]) زنده بود [[خلافت]] را به [[شورا]] نمی‌سپردم.
و نیز در این باره از وی نقل شده است:
{{عربی|لو استخلفت سالما مولى أبي حذيفة، فسألني عنه ربي: ما حملك على ذلك؟ لقلت: يا رب، سمعت نبيك{{صل}} وهو يقول: إنه يحب [[الله]] تعالى حقا من قلبه}}<ref>کنز العمال، ج۱۲، ص۶۷۵، ح۳۶۰۳۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵۸، ص۴۰۴؛ کشف الخفاء، ج۲، ص۳۲۳؛ حلیة الأولیاء، ج۱، ص۱۷۷؛ جامع الأحادیث، ج۲۷، ص۴۵۶، ش۳۰۴۷۳؛ فضائل الصحابة (أحمد بن حنبل)، ج۲، ص۷۴۲، ش۱۲۸۷؛ صفة الصفوة، ج۱، ص۳۸۳ - ۳۸۴.</ref>؛
[اگر سالم بود] او را [[جانشین]] خود می‌کردم و پروردگارم در این باره می‌پرسید که چه چیزی باعث شد این کار را انجام بدهی؟ در پاسخ می‌گفتم: پروردگارا، از پیامبرت{{صل}} شنیدم که می‌گفت سالم حقیقتاً [[خدای تعالی]] را از صمیم [[دل]] [[دوست]] می‌دارد.
سالم [[اهل]] [[ایران]] و غلام ابو حذیفه بوده است. پس به [[اعتقاد]] عمر، کسی که نه تنها [[قریشی]]، بلکه [[عرب]] و [[آزاد]] هم نبوده [[شایستگی خلافت]] و [[ریاست]] [[مسلمانان]] را داشته است.
علاوه بر آن، شرط [[قریشی بودن امام]] با [[حدیثی]] که [[عایشه]] از [[پیامبر]]{{صل}} نقل می‌کند نیز ناهمگون است در [[مسند احمد]] به نقل از عایشه آمده است:
{{عربی|ما بعث رسول الله{{صل}} زيد بن حارثة في جيش قط إلا أمره عليهم و لو بقي بعده استخلفه}}<ref>مسند أحمد، ج۶، ص۲۲۷، ۲۵۴ و ۲۸۱. این روایت را در منابع زیر نیز می‌یابید: المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۷، ص۵۳۳، ش۵؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۲۱۵؛ فضائل الصحابة (نسائی)، ص۲۴؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۵۲، ش۸۱۸۲؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۶۹۵، ش۴۱۸۳؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۶؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱، ص۲۲۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۹، ص۳۶۶؛ تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۳۸؛ تهذیب التهذیب، ج۳، ص۳۴۷ و منابع دیگر.</ref>؛
[[رسول خدا]]{{صل}} [[زید بن حارثه]] را با لشکری نفرستاد مگر این که وی را [[امیر]] [[لشکر]] قرار داد و چنان چه زید پس از ایشان زنده می‌ماند، به [[یقین]] او را [[جانشین]] خود می‌کرد.
این قول [[عایشه]] نیز با [[اعتقاد]] به [[قریشی بودن امام]] همخوانی ندارد؛ چراکه زید بن حارثه [[قریشی]] نبود. پس آنان که [[قریشی بودن]] را از [[شرایط امامت]] می‌دانند یا باید [[احادیث]] فوق را مردود بدانند، و یا اعتراف کنند که اعتقادشان با [[عقیده]] عمر و عایشه مخالف است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۳۱.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۳۶۵

ویرایش