|
|
خط ۶: |
خط ۶: |
| }} | | }} |
|
| |
|
| ==[[سیره پیامبر]]== | | == مقدمه == |
| در [[سیره]] [[نبی اکرم]]{{صل}} نیز [[شایستهسالاری]] در گزینشها جایگاه ویژهای داشت دربینش [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} [[فضیلت]] و برتریهای شخصی تنها معیار نبود بلکه حضرت در کنار [[ایمان]] و [[تعهد]] «[[لیاقت]]» را نیز لحاظ میکرد. در روایتی آمده است: روزی ابیذر این [[صحابی]] بزرگ و [[وفادار]] و [[مخلص]] [[پیامبر]]{{صل}} به حضرت عرض کرد آیا مرا به مسؤولیتی نمیگماری {{متن حدیث|ألا تستعملني؟}} حضرت دستی بر شانه ابیذر زد و فرمود: ابیذر تو را [[دوست]] میدارم و هر آن چه را که برای خود میپسندم برایت نیز میخواهم لکن [[مسؤولیتها]] [[امانت]] است و اگر [[انسان]] درست از عهده آن بر نیاید مایه [[خواری]] و [[پشیمانی در قیامت]] میباشد. من تو را در [[مدیریت]] [[ضعیف]] میبینم بنابراین هیچگاه امارت حتی بر دو نفر را نپذیر و [[ولایت]] بر [[مال یتیم]] را بر عهده مگیر {{متن حدیث|إِنِّي أَرَاكَ ضَعِيفاً، فَلَا تُؤَمَّرَنَّ عَلَى اثْنَيْنِ، وَ لَا تَوَلَّيَنَّ مَالَ يَتِيمٍ}}<ref>بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۰۶؛ بحارالانوار، طبع بیروت، ح۷۲، ص۳۴۲ و طبع ایران، ج۷۵، ص۳۴۲؛ و صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۷، کتاب الامارة، باب ۴، ح۱۸۲۵.</ref>؛
| | [[سیره]] [[مبارک]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} مبتنی بر رعایت اصل [[شایستهسالاری]] بوده است. معیار [[تکریم]] و [[بزرگداشت]] افراد، نه صرفاً خصایص نسبی و حسبی آنان، بلکه برخورداری از شایستگیهای [[اخلاقی]] و [[معرفتی]] بود. در [[قرآن کریم]] به نقد رویکرد برخی از تازه مسلمانانی پرداخته شده است که با لحاظ [[سنتهای جاهلی]] [[دست]] به [[فخرفروشی]] به حسب و نسب خویش زده بودند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref>«ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>. در کافی از [[حضرت باقر]]{{ع}} [[روایت]] شده است که فرمودند: «[[سلمان]] با جمعی از [[قریش]] در [[مسجد]] نشسته بود، هر یک از آنها فخر و [[مباهات]] میکردند در [[نسب]] خود. عمر به [[سلمان]] گفت نسب تو چیست و پدر و مادر تو کیست؟ سلمان گفت: من بندهای از [[بندگان خدا]] هستم. [[گمراه]] بودم [[خداوند]] به واسطه [[وجود مقدس]] [[پیغمبر]] خاتم مرا [[هدایت]] نمود. [[فقیر]] بودم بینیازم کرد. [[بنده]] بودم آزادم فرمود به وسیله پیغمبر. نسب و حسب من این است. از [[مسجد]] بیرون آمد، داستان را به سمع [[مبارک]] پیغمبر رسانید. [[جبرئیل]] نازل شد و [[آیه]] فوق را آورد»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تحقیق و تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ج۸، ص۱۸۱.</ref>.<ref>[[غلام رضا بهروز لک|بهروز لک، غلام رضا]]، [[اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام (مقاله)|مقاله «اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]] ص۷۴.</ref> |
|
| |
|
| این [[روایت]] هرگز دلالتی بر کم ارجی ابیذر ندارد که شخص پیامبر بارها و بارها او را به بهترین [[خصال]] [[ستوده]] است. بلکه الهامبخش این درس است که شایستهسالاری به حدی از دیدگاه پیامبر{{صل}} مهم است که حتی در مورد شخصیتی هم چون ابیذر نیز پیامبر در سپردن [[مسؤولیت]] به او [[امتناع]] میکند؛ چراکه توان کاری در او نمیبیند.
| | [[شناخت]] تواناییها و استعدادهای افراد و استفاده از نیروها و پتانسیلهای موجود در [[جامعه اسلامی]] و بهکارگیری آنها به منظور [[تعالی جامعه]]، از اصول مهم و اساسی در [[فعالیتهای سیاسی]] است. البته بهرهبرداری از استعدادها و تواناییها باید بر اساس رعایت اصل [[شایستگی]] و [[تخصص]] صورت گیرد، چنان که [[خداوند تبارک و تعالی]] در این باره میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا}}<ref>«خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref>. در [[شأن نزول]] این [[آیه]] آمده است هنگامی که [[مکه]] به طور کامل فتح شد، [[پیامبر]]، [[عثمان بن طلحه]] را که [[کلیددار]] [[خانه کعبه]] بود، احضار کرد و کلید را از وی گرفت تا درون [[خانه خدا]] را از وجود [[بتها]] [[پاک]] سازد. پس از اینکه خانه خدا از وجود بتها پاک شد، عباس، عموی پیامبر نزد آن حضرت آمد و تقاضا کرد منصب کلیدداری خانه کعبه به او سپرده شود، ولی پیامبر درحالی که آیه {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا}}<ref>«خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری میکنید با دادگری داوری کنید؛ بیگمان خداوند به کاری نیک اندرزتان میدهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref> را میخواند، کلید را به عثمان بن طلحه سپرد<ref>جارالله زمخشری، تفسیر کشاف، ج۱، ص۵۲۳.</ref>. همچنین وقتی آن حضرت، [[معاذ بن جبل]] را به عنوان فرماندار به [[یمن]] فرستاد، به وی اینگونه سفارش کرد: [[امر خدا]] را در میان ایشان اجرا کن و کسی را بر دخالت در امور و [[مال]] [[مردم]] جرئت مده؛ زیرا این [[حکومت]]، مال و [[ملک]] شخصی تو نیست و در هر چیز؛ کم یا زیاد، [[امانت]] را نسبت به ایشان ادا کن<ref>تحف العقول، ص۱۹.</ref>. |
|
| |
|
| نیز در سیره حضرت میخوانیم حضرت پس از [[فتح مکه]] عازم [[نبرد حنین]] شد و [[جوانی]] بیست و یک ساله به نام «[[عتاب بن اسید]]» را به [[فرمانداری مکه]] برگزید و فرمود: {{متن حدیث| لَوْ اعْلَمْ لَهُمْ خَيْراً مِنْكَ اسْتَعْمَلْتُهُ عَلَيْهِمْ}}<ref>اسدالغابة، ج۳، ص۳۵۸.</ref>؛ اگر برای اداره [[مکه]] بهتر از تو کسی را میشناختم او را برمیگزیدم». این [[انتصاب]] مورد [[اعتراض]] برخی قرار گرفت حضرت فرمود: {{متن حدیث|لَا يَحْتَجَّ مُحْتَجٌّ مِنْكُمْ فِي مُخَالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ فَلَيْسَ الْأَكْبَرُ هُوَ الْأَفْضَلَ بَلِ الْأَفْضَلُ هُوَ الْأَكْبَرُ وَ هُوَ الْأَكْبَرُ}}<ref>ناسخ التواریخ، حالات النبی، ص۳۸۷.</ref>؛ «نباید هیچ یک از شما به خاطر کمی سن او [[مخالفت]] کنید زیرا که هر که سن بیشتری دارد [[برتر]] نیست بلکه هر آن کس که برتر است او بزرگتر است». | | بر اساس این سفارش پیامبر، مناصب [[حکومتی]] نیز از مصداقهای امانتهای در دست [[حاکم]] است و باید به افراد شایسته سپرده شود. از اینرو، [[پیامبر خدا]] همواره افراد را از تصدی امور بدون [[شایستگی]] لازم [[نهی]] میکرد و میفرمود: هر کس [[رهبری]] جماعتی را به عهده گیرد و در میان این [[جماعت]]، داناتر و فقیهتر از وی باشد، پیوسته کارشان تا [[روز قیامت]] در [[پستی]] و [[سقوط]] است<ref>ابراهیم بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۱، ص۹۳.</ref>.<ref>[[سید رشید صمیمی|صمیمی، سید رشید]]، [[اصول و شاخصههای تمدن نبوی (کتاب)|اصول و شاخصههای تمدن نبوی]]، ص۶۲.</ref> |
|
| |
|
| در روایتی [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِي حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ}}<ref>اصول کافی، ج۱، ص۴۰۷، کتاب الحجة باب ما یجب من حق الامام علی الرعیة، ح۸.</ref>؛ [[رهبری]] و [[امامت امت]] [[صالح]] نیست مگر برای کسی که از سه ویژگی برخوردار باشد:
| | [[حضرت علی]]{{ع}} در نامهای به قاضی منصوب از طرف خویش در [[اهواز]] توصیه میکنند که: «... بدان ای [[رفاعه]] که این [[حکومت]] امانتی است که هر کس به آن [[خیانت]] کند، [[لعنت خدا]] تا [[روز قیامت]] بر او باشد و هر کس خائنی را [[استخدام]] کند و بر سر کار نهد، محمد و آل محمد{{صل}} از او در [[دنیا]] و [[آخرت]] بیزار است»<ref>الشیخ المحمودی، نهج السعاده، (بیروت، مؤسسة التضامن الفکری، ۱۹۶۸ م / ۱۳۸۷ ﻫ.ق) ج۵، ص۳۳.</ref>.<ref>[[غلام رضا بهروز لک|بهروز لک، غلام رضا]]، [[اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام (مقاله)|مقاله «اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]] ص۷۴.</ref> |
| # [[پارسایی]] که او را از [[معصیت]] باز دارد
| |
| # [[بردباری]] که بتواند با آن خشمش را کنترل کند
| |
| # [[مدیریت]] [[نیکو]] بر مجموعه زیر [[پوشش]] مدیریتش داشته باشد تا برای آنان همانند [[پدری]] [[مهربان]] باشد».
| |
|
| |
|
| این ویژگیها در [[حقیقت]] شرطهای اساسی برای هر گزینشی است.<ref>[[احمد خاتمی|خاتمی، احمد]]، [[شایستهسالاری در سیره امام علی (مقاله)|مقاله «شایستهسالاری در سیره امام علی»]]</ref> | | == پرهیز از سپردن کارها به نااهلان == |
| | در [[سیره]] مبارک حضرت{{صل}} از واگذاری امور به نااهلان پرهیز میشده است. مسلم در صحیح خود و دیگر مجامع روایی [[اهل سنت]] و [[شیعه]] این [[روایت]] را نقل کردهاند که: [[ابوبرده]] از [[ابوموسی]] نقل کرده است که گفت: من به همراه دو نفر از پسر عموهایم بر [[پیامبر]]{{صل}} وارد شدیم، یکی از آن دو گفت: ای [[رسول خدا]] ما را بر قسمتی از آنچه خداوند تو را بر آن [[ولایت]] و حکومت داده، [[زمامداری]] بده، دیگری نیز سخنی نظیر این گفت. حضرت فرمودند: «به [[خدا]] [[سوگند]] ما هرگز به کسی که درخواست حکومت و زمامداری نماید و یا بر کسب آن [[حریص]] باشد، [[حکومت]] نخواهیم داد»<ref> مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۱۲، ص۲۰۷؛ سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن ابی داود، ج۲، ص۲۶۹.</ref>. در روایتی از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نقل شده است که آن حضرت فرمودند: «هر که [[کارگزاری]] از [[مسلمانان]] را به کار گمارد و بداند که در میان ایشان شایستهتر از او و داناتر از او به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] پیامبرش هست، به [[خدا]] و پیامبرش و به همه مسلمانان[[خیانت]] کرده است»<ref>المتقی الهندی، کنز العمال، تحقیق الشیخ بکری حیانی، ج۶، ص۷۹، ح۱۴۹۱۹.</ref>. |
|
| |
|
| ==در [[سیره نبوی]]==
| | آن حضرت در سپردن همه امور تنها شایستگیهای افراد را ملاحظه میکرد و خلاف هنجارهای زمانه خویش [[جوانان]] شایسته را در مناصب و مسئولیتهای مهم قرار میداد. آن حضرت [[عمرو بن حزم]] را در حالی که جوانی هفده ساله بود به [[فرمانداری]] [[نجران]] در [[یمن]] منصوب کرد و [[عتاب بن اسید]] را که جوانی بیست و چند ساله و در نهایت [[زهد]] و [[پرهیزکاری]] بود، [[فرماندار مکه]] قرار داد که از نظر [[سیاسی]] پس از [[مدینه]] مهمترین پایگاه محسوب میشد و او نخستین [[امیرالحاج]] [[مکه]] بود<ref>مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی منطق عملی، ج۳، ص۲۲۲.</ref> و خطاب به او فرمود: «اگر برای اداره [[مکه]] بهتر از تو کسی را میشناختم او را برمیگزیدم»<ref>{{متن حدیث| لَوْ اعْلَمْ لَهُمْ خَيْراً مِنْكَ اسْتَعْمَلْتُهُ عَلَيْهِمْ}}؛ اسدالغابة، ج۳، ص۳۵۸.</ref>. این [[انتصاب]] مورد [[اعتراض]] برخی قرار گرفت حضرت فرمود: «نباید هیچ یک از شما به خاطر کمی سن او [[مخالفت]] کنید زیرا که هر که سن بیشتری دارد [[برتر]] نیست بلکه هر آن کس که برتر است او بزرگتر است»<ref>{{متن حدیث|لَا يَحْتَجَّ مُحْتَجٌّ مِنْكُمْ فِي مُخَالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ فَلَيْسَ الْأَكْبَرُ هُوَ الْأَفْضَلَ بَلِ الْأَفْضَلُ هُوَ الْأَكْبَرُ وَ هُوَ الْأَكْبَرُ}}؛ ناسخ التواریخ، حالات النبی، ص۳۸۷.</ref>. [[انتخاب]] [[زید بن حارثه]] و فرزند وی [[اسامة بن زید]] به [[فرماندهی سپاه]] مسلمانان نمونه دیگری از [[شایستهسالاری]] در [[سیره سیاسی]] آن حضرت است<ref>[[غلام رضا بهروز لک|بهروز لک، غلام رضا]]، [[اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام (مقاله)|مقاله «اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]] ص۷۴؛ [[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص۱۱۱.</ref>. |
| [[سیره]] [[مبارک]] پیامبر گرامی اسلام{{صل}} مبتنی بر رعایت اصل [[شایستهسالاری]] بوده است. معیار [[تکریم]] و [[بزرگداشت]] افراد، نه صرفاً خصایص نسبی و حسبی آنان، بلکه برخورداری از شایستگیهای [[اخلاقی]] و [[معرفتی]] بود. در [[قرآن کریم]] به نقد رویکرد برخی از تازه مسلمانانی پرداخته شده است که با لحاظ [[سنتهای جاهلی]] [[دست]] به [[فخرفروشی]] به [[حسب و نسب]] خویش زده بودند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref>«ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>. در کافی از [[حضرت باقر]]{{ع}} [[روایت]] شده است که فرمودند: [[سلمان]] با جمعی از [[قریش]] در [[مسجد]] نشسته بود هر یک از آنها [[فخر]] و [[مباهات]] میکردند در [[نسب]] خود. عمر به [[سلمان]] گفت نسب تو چیست و پدر و مادر تو کیست؟ سلمان گفت: من بندهای از [[بندگان خدا]] هستم. [[گمراه]] بودم [[خداوند]] به واسطه [[وجود مقدس]] [[پیغمبر]] خاتم مرا [[هدایت]] نمود. [[فقیر]] بودم بینیازم کرد. [[بنده]] بودم آزادم فرمود به وسیله پیغمبر. نسب و حسب من این است. از [[مسجد]] بیرون آمد، داستان را به [[سمع]] [[مبارک]] پیغمبر رسانید. [[جبرئیل]] نازل شد و [[آیه]] فوق را آورد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تحقیق و تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ج۸، ص۱۸۱.</ref>. | |
|
| |
|
| خداوند در [[قرآن کریم]] دستور میدهد تا امانات به [[اهل]] آن سپرده شوند: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا}}<ref>«خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref>. [[حضرت علی]]{{ع}} در نامهای به [[قاضی منصوب]] از طرف خویش در [[اهواز]] توصیه میکنند که: «... بدان ای [[رفاعه]] که این [[حکومت]] امانتی است که هر کس به آن [[خیانت]] کند، [[لعنت خدا]] تا [[روز قیامت]] بر او باشد و هر کس خائنی را [[استخدام]] کند و بر سر کار [[نهد]]، [[محمد و آل محمد]]{{صل}} از او در [[دنیا]] و [[آخرت]] بیزار است»<ref>الشیخ المحمودی، نهج السعاده، (بیروت، مؤسسة التضامن الفکری، ۱۹۶۸ م / ۱۳۸۷ ﻫ.ق) ج۵، ص۳۳.</ref>.
| | نقل است [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[جوانی]] به نام [[اسامة بن زید]] را که حدود بیست سال داشت، به فرماندهی سپاه [[اسلام]] در مقابل [[رومیان]] [[منصوب]] کرد و به او فرمود: «[[به نام خدا]] و در [[راه خدا]] و با [[دشمنان خدا]] [[پیکار]] کن. سحرگاهان بر اهالی اُبنا حمله بر و این مسافت را چنان به سرعت بپیما که پیش از آنکه خبر حرکت تو به آنها برسد، خود و سربازانت به آنجا رسیده باشید». اسامه، پرچم سپاه را به بریده سپرد و جرفُ را اردوگاه خود قرار داد تا [[سربازان]] اسلام در آنجا گرد آیند و در [[زمان]] معیّن به سمت رومیان حرکت کنند. |
|
| |
|
| در [[سیره]] مبارک حضرت{{صل}} از واگذاری امور به نااهلان [[پرهیز]] میشده است. مسلم در صحیح خود و دیگر مجامع [[روایی]] [[اهل سنت]] و [[شیعه]] این [[روایت]] را نقل کردهاند که: | | در [[حقیقت]]، پیامبر از [[انتخاب]] اسامه [[جوان]] به فرماندهی سپاه دو [[هدف]] داشت: نخست آنکه با این انتخاب به دیگران نشان دهد ملاک سپردن مسئولیتهای حساس، بزرگی، سن و سال و مقام و موقعیت خانوادگی نیست، بلکه شایستگی و [[توانایی]]، ملاک اصلی [[انتخاب]] شایسته است. آن حضرت با این انتخاب اعلام کرد ملاک انتخاب در [[اسلام]]، [[لیاقت]] و [[کاردانی]] است، نه سن و سال و شخصیت اجتماعی و رتبه خانوادگی<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۲، ص۴۸۶.</ref>. دومین دلیل [[پیامبر]] این بود که با سپردن این [[مسئولیت]] به [[اسامه]]، [[مصیبت]] [[مرگ]] پدرش را که در [[جنگ]] با [[رومیان]] کشته شده بود، جبران کند. |
| [[ابوبرده]] از [[ابوموسی]] نقل کرده است که گفت: من به همراه دو نفر از پسر عموهایم بر [[پیامبر]]{{صل}} وارد شدیم، یکی از آن دو گفت: ای [[رسول خدا]] ما را بر قسمتی از آنچه خداوند تو را بر آن [[ولایت]] و حکومت داده، [[زمامداری]] بده، دیگری نیز سخنی نظیر این گفت. حضرت فرمودند: به [[خدا]] [[سوگند]] ما هرگز به کسی که درخواست حکومت و زمامداری نماید و یا بر کسب آن [[حریص]] باشد، [[حکومت]] نخواهیم داد<ref>مسلم، صحیح مسلم، (بیروت، دارالفکر) ج۶، ص۶؛ همچنین مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی منطق عملی، ج۳، ص۲۱۶.</ref>. | |
|
| |
|
| در روایتی از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نقل شده است که آن حضرت فرمودند:
| | این انتخاب پیامبر به مذاق برخی [[اصحاب]] که برای خود مقام و شخصیت اجتماعی و خانوادگی بالاتری قائل بودند، بسیار تلخ و ناگوار بود. از اینرو، [[زبان]] به [[طعن]] و [[اعتراض]] گشودند. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} از کارشکنیهای آنان در حرکت [[سپاه]] از [[لشکرگاه]] و اعتراضشان به [[فرماندهی]] اسامه باخبر گشت، بسیار [[خشمگین]] شد و در حالی که به شدت [[بیمار]] بود، راهی [[مسجد]] شد. سپس بر بالای [[منبر]] رفت و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] چنین فرمود: هان ای [[مردم]]! من از تأخیر حرکت سپاه بسیار ناراحتم. گویا فرماندهی اُسامه برای گروهی از شما گران آمده است و زبان به [[انتقاد]] گشودهاید، ولی اعتراض و [[سرپیچی]] شما تازگی ندارد. پیش از این نیز از فرماندهی پدرش زید انتقاد میکردید. به [[خدا]] [[سوگند]]! هم پدرش شایسته این منصب بود و هم اسامه لایق و شایسته این مقام است. من او را بسیار دوست دارم. ای مردم! به او [[نیکی]] کنید و دیگران را نیز به نیکی در [[حق]] او فرا خوانید که او از [[نیکان]] شماست<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۲، ص۴۸۸.</ref>.<ref>[[سید رشید صمیمی|صمیمی، سید رشید]]، [[اصول و شاخصههای تمدن نبوی (کتاب)|اصول و شاخصههای تمدن نبوی]]، ص۶۲.</ref> |
| هر که [[کارگزاری]] از [[مسلمانان]] را به کار گمارد و بداند که در میان ایشان شایستهتر از او و داناتر از او به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] پیامبرش هست، به [[خدا]] و پیامبرش و به همه مسلمانان[[خیانت]] کرده است<ref>المتقی الهندی، کنز العمال، تحقیق الشیخ بکری حیانی، ج۶، ص۷۹، ح۱۴۹۱۹.</ref>.
| |
|
| |
|
| آن حضرت در سپردن همه امور تنها شایستگیهای افراد را ملاحظه میکرد و خلاف هنجارهای زمانه خویش [[جوانان]] شایسته را در [[مناصب]] و مسئولیتهای مهم قرار میداد. آن حضرت [[عمرو بن حزم]] را در حالی که [[جوانی]] هفده ساله بود به [[فرمانداری]] [[نجران]] در [[یمن]] [[منصوب]] کرد و [[عتاب بن اسید]] را که جوانی بیست و چند ساله و در نهایت [[زهد]] و [[پرهیزکاری]] بود، [[فرماندار مکه]] قرار داد که از نظر [[سیاسی]] پس از [[مدینه]] مهمترین پایگاه محسوب میشد و او نخستین [[امیرالحاج]] [[مکه]] بود<ref>مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی منطق عملی، ج۳، ص۲۲۲.</ref>. [[انتخاب]] [[زید بن حارثه]] و فرزند وی [[اسامة بن زید]] به [[فرماندهی سپاه]] مسلمانان نمونه دیگری از [[شایستهسالاری]] در [[سیره سیاسی]] آن حضرت است.<ref>[[غلام رضا بهروز لک|بهروز لک، غلام رضا]]، [[اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام (مقاله)|مقاله «اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]] ص۷۴.</ref>
| | در روایتی دیگر آمده است: روزی ابیذر این [[صحابی]] بزرگ و [[وفادار]] و [[مخلص]] [[پیامبر]]{{صل}} به حضرت عرض کرد آیا مرا به مسؤولیتی نمیگماری {{متن حدیث|ألا تستعملني؟}} حضرت دستی بر شانه ابیذر زد و فرمود: ابیذر تو را [[دوست]] میدارم و هر آنچه را که برای خود میپسندم برایت نیز میخواهم، لکن [[مسؤولیتها]] [[امانت]] است و اگر [[انسان]] درست از عهده آن بر نیاید مایه [[خواری]] و پشیمانی در قیامت میباشد. من تو را در [[مدیریت]] [[ضعیف]] میبینم بنابراین هیچگاه امارت حتی بر دو نفر را نپذیر و [[ولایت]] بر [[مال یتیم]] را بر عهده مگیر: {{متن حدیث|إِنِّي أَرَاكَ ضَعِيفاً، فَلَا تُؤَمَّرَنَّ عَلَى اثْنَيْنِ، وَ لَا تَوَلَّيَنَّ مَالَ يَتِيمٍ}}<ref>بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۰۶؛ بحارالانوار، طبع بیروت، ح۷۲، ص۳۴۲ و طبع ایران، ج۷۵، ص۳۴۲؛ و صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۷، کتاب الامارة، باب ۴، ح۱۸۲۵.</ref>؛ |
|
| |
|
| == شایستهسالاری ==
| | این [[روایت]] هرگز دلالتی بر کم ارجی ابیذر ندارد که شخص پیامبر بارها و بارها او را به بهترین خصال [[ستوده]] است، بلکه الهامبخش این درس است که شایستهسالاری به حدی از دیدگاه پیامبر{{صل}} مهم است که حتی در مورد شخصیتی هم چون ابیذر نیز پیامبر در سپردن [[مسؤولیت]] به او [[امتناع]] میکند؛ چراکه توان کاری در او نمیبیند. |
| [[شناخت]] تواناییها و استعدادهای افراد و استفاده از نیروها و پتانسیلهای موجود در [[جامعه اسلامی]] و بهکارگیری آنها به منظور [[تعالی جامعه]]، از اصول مهم و اساسی در [[فعالیتهای سیاسی]] است. البته بهرهبرداری از استعدادها و تواناییها باید بر اساس رعایت اصل [[شایستگی]] و [[تخصص]] صورت گیرد، چنان که [[خداوند تبارک و تعالی]] در این باره میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا}}<ref>«خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref>. در [[شأن نزول]] این [[آیه]] آمده است هنگامی که [[مکه]] به طور کامل فتح شد، [[پیامبر]]، [[عثمان بن طلحه]] را که [[کلیددار]] [[خانه کعبه]] بود، احضار کرد و کلید را از وی گرفت تا درون [[خانه خدا]] را از وجود [[بتها]] [[پاک]] سازد. پس از اینکه خانه خدا از وجود بتها پاک شد، عباس، [[عموی پیامبر]] نزد آن حضرت آمد و تقاضا کرد [[منصب]] [[کلیدداری]] خانه کعبه به او سپرده شود، ولی پیامبر درحالی که آیه {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا}}<ref>«خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری میکنید با دادگری داوری کنید؛ بیگمان خداوند به کاری نیک اندرزتان میدهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref> را میخواند، کلید را به عثمان بن طلحه سپرد<ref>جارالله زمخشری، تفسیر کشاف، ج۱، ص۵۲۳.</ref>. همچنین وقتی آن حضرت، [[معاذ بن جبل]] را به عنوان [[فرماندار]] به [[یمن]] فرستاد، به وی اینگونه سفارش کرد: [[امر خدا]] را در میان ایشان [[اجرا]] کن و کسی را بر دخالت در امور و [[مال]] [[مردم]] جرئت مده؛ زیرا این [[حکومت]]، مال و [[ملک]] شخصی تو نیست و در هر چیز؛ کم یا زیاد، [[امانت]] را نسبت به ایشان ادا کن<ref>تحف العقول، ص۱۹.</ref>.
| |
| بر اساس این سفارش پیامبر، [[مناصب]] [[حکومتی]] نیز از مصداقهای امانتهای در دست [[حاکم]] است و باید به افراد شایسته سپرده شود. از اینرو، [[پیامبر خدا]] همواره افراد را از [[تصدی]] امور بدون [[شایستگی]] لازم [[نهی]] میکرد و میفرمود:
| |
| هر کس [[رهبری]] جماعتی را به عهده گیرد و در میان این [[جماعت]]، داناتر و فقیهتر از وی باشد، پیوسته کارشان تا [[روز قیامت]] در [[پستی]] و [[سقوط]] است<ref>ابراهیم بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۱، ص۹۳.</ref>.
| |
|
| |
|
| بیشک، از عوامل مهم [[ضعف]] و [[انحطاط جوامع]] و [[تمدنها]]، سپردن مسئولیتهای مهم و حساس به دست افراد [[ناشایست]] است. از اینرو، [[پیامبر اعظم]]{{صل}} و [[جانشینان]] بر حقش میکوشیدند چنین افرادی در مصدر امور قرار نگیرند. ابوبُرده از [[ابوموسی]] نقل کرده است:
| | در روایتی [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} فرمود: «[[رهبری]] و [[امامت امت]] [[صالح]] نیست مگر برای کسی که از سه ویژگی برخوردار باشد: [[پارسایی]] که او را از [[معصیت]] باز دارد؛ [[بردباری]] که بتواند با آن خشمش را کنترل کند؛ [[مدیریت]] [[نیکو]] بر مجموعه زیر [[پوشش]] مدیریتش داشته باشد تا برای آنان همانند [[پدری]] [[مهربان]] باشد»<ref>{{متن حدیث|لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِي حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ}}؛ اصول کافی، ج۱، ص۴۰۷، کتاب الحجة باب ما یجب من حق الامام علی الرعیة، ح۸.</ref>. این ویژگیها در [[حقیقت]] شرطهای اساسی برای هر گزینشی است<ref>[[احمد خاتمی|خاتمی، احمد]]، [[شایستهسالاری در سیره امام علی (مقاله)|مقاله «شایستهسالاری در سیره امام علی»]].</ref>. |
| روزی من و دو تن از پسرعموهایم نزد [[پیامبر خدا]] رفتیم. پسرعموهایم به حضرت گفتند: ای [[رسول خدا]]! ما را بر بخشی از آنچه [[خداوند]]، تو را بر آن [[ولایت]] داده است، [[حاکم]] کن! [[پیامبر]] فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]]! ما هرگز به کسی که درخواست [[حکومت]] کند یا برای به دست آوردن آن [[حریص]] باشد، [[منصب حکومتی]] نخواهیم داد»<ref>مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۱۲، ص۲۰۷؛ سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن ابی داود، ج۲، ص۲۶۹.</ref>.
| |
| | |
| [[رسول اکرم]]{{صل}} در طول [[زندگی]] پربرکتش همواره بر [[شایستهسالاری]] تأکید فراوان داشت، ولی جاهطلبان با این اقدام پیامبر مخالف بودند و از تحقق این اصل بسیار اساسی جلوگیری میکردند. همین امر موجب [[انحطاط جامعه اسلامی]] پس از پیامبر شد که برای نمونه میتوان به [[مخالفت]] [[مردم]] با [[فرماندهی]] [[اسامه]] در [[زمان پیامبر]] اشاره کرد.
| |
| نقل است [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[جوانی]] به نام [[اسامة بن زید]] را که حدود بیست سال داشت، به [[فرماندهی سپاه]] [[اسلام]] در مقابل [[رومیان]] [[منصوب]] کرد و به او فرمود:
| |
| «[[به نام خدا]] و در [[راه خدا]] و با [[دشمنان خدا]] [[پیکار]] کن. [[سحرگاهان]] بر اهالی اُبنا [[حمله]] بر و این مسافت را چنان به سرعت بپیما که پیش از آنکه خبر [[حرکت]] تو به آنها برسد، خود و سربازانت به آنجا رسیده باشید». اسامه، [[پرچم سپاه]] را به بریده سپرد و جرفُ را اردوگاه خود قرار داد تا [[سربازان]] اسلام در آنجا گرد آیند و در [[زمان]] معیّن به سمت رومیان حرکت کنند. | |
| | |
| در [[حقیقت]]، پیامبر از [[انتخاب]] اسامه [[جوان]] به فرماندهی سپاه دو [[هدف]] داشت: نخست آنکه با این انتخاب به دیگران نشان دهد ملاک سپردن مسئولیتهای حساس، بزرگی، سن و سال و [[مقام]] و موقعیت [[خانوادگی]] نیست، بلکه [[شایستگی]] و [[توانایی]]، ملاک اصلی [[انتخاب]] شایسته است. آن حضرت با این انتخاب اعلام کرد ملاک انتخاب در [[اسلام]]، [[لیاقت]] و [[کاردانی]] است، نه سن و سال و [[شخصیت اجتماعی]] و رتبه خانوادگی<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۲، ص۴۸۶.</ref>. دومین دلیل [[پیامبر]] این بود که با سپردن این [[مسئولیت]] به [[اسامه]]، [[مصیبت]] [[مرگ]] پدرش را که در [[جنگ]] با [[رومیان]] کشته شده بود، جبران کند.
| |
| | |
| این انتخاب پیامبر به مذاق برخی [[اصحاب]] که برای خود مقام و شخصیت اجتماعی و خانوادگی بالاتری قائل بودند، بسیار تلخ و ناگوار بود. از اینرو، [[زبان]] به [[طعن]] و [[اعتراض]] گشودند. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} از کارشکنیهای آنان در [[حرکت]] [[سپاه]] از [[لشکرگاه]] و اعتراضشان به [[فرماندهی]] اسامه باخبر گشت، بسیار [[خشمگین]] شد و در حالی که به شدت [[بیمار]] بود، راهی [[مسجد]] شد. سپس بر بالای [[منبر]] رفت و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] چنین فرمود: هان ای [[مردم]]! من از تأخیر حرکت سپاه بسیار ناراحتم. گویا فرماندهی اُسامه برای گروهی از شما گران آمده است و زبان به [[انتقاد]] گشودهاید، ولی اعتراض و [[سرپیچی]] شما تازگی ندارد. پیش از این نیز از فرماندهی پدرش زید انتقاد میکردید. به [[خدا]] [[سوگند]]! هم پدرش شایسته این [[منصب]] بود و هم اسامه لایق و شایسته این مقام است. من او را بسیار دوست دارم. ای مردم! به او [[نیکی]] کنید و دیگران را نیز به نیکی در [[حق]] او فرا خوانید که او از [[نیکان]] شماست<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۲، ص۴۸۸.</ref>.<ref>[[سید رشید صمیمی|صمیمی، سید رشید]]، [[اصول و شاخصههای تمدن نبوی (کتاب)|اصول و شاخصههای تمدن نبوی]]، ص۶۲.</ref>.
| |
| | |
| ==[[شایستهسالاری]]==
| |
| پیامبر در [[گزینش]] [[فرماندهان]] و [[کارگزاران]]، [[شایستگان]] را برمیگزید. از نگاه آن حضرت، سن و سال اهمیت نداشت. اگر کسی میتوانست مأموریتی را درست انجام دهد، او را [[مأمور]] میکرد. برای نمونه، پیامبر در نخستین حرکت نظامی، [[حضرت حمزه]]، عموی خود را برگزید؛ زیرا همه [[مسلمانان]] از [[شجاعت]] و توانمندی او [[آگاه]] بودند.
| |
| هنگامی که اصل بر [[گزینش شایستگان]] باشد، [[رهبر]] باید [[جوانان]] را [[باور]] کند. [[جوان]]، [[تجربه]] کافی ندارد، ولی میتواند از تجربه دیگران بهرهمند شود. [[پیامبر]] بر این باور بودند که {{متن حدیث|الْأَفْضَلُ هُوَ الْأَكْبَرُ}}؛ «شایستهتر، بزرگتر است»<ref>بحارالانوار، ج۲۱، ص۱۲۳، ح۲۰.</ref>. به سن کم [[فرمانده]] یا [[فرماندار]] نباید خرده گرفت. اگر او شایسته است، پس میتواند کارهای بزرگ انجام دهد.
| |
| هنگامی که پیامبر، [[مصعب بن عمیر]] را به عنوان نخستین [[سفیر]] خود به [[مدینه]] فرستاد، [[شگفتی]] مسلمانان را برانگیخت. چیزی نگذشت که [[مردم مدینه]] به وسیله همین جوان کمسن و سال، [[اسلام]] را برگزیدند و پیامبر را به دیارشان [[دعوت]] کردند. از افتخارهای [[مصعب]] این بود که نخستین [[نماز جمعه]] را در مدینه برپا کرد و بزرگانی از مدینه همچون [[سعد بن معاذ]]، به [[همت]] او [[مسلمان]] شدند<ref>پیامبر اعظم{{صل}}، صص۱۶۴- ۱۸۳.</ref>.
| |
| | |
| پیامبر هنگام [[گزینش]] فرماندار برای [[مکه]] نیز [[جوانی]] ۲۱ ساله را برگزید. پیامبر که میدانست [[انتصاب]] [[عتاب بن اسید]] سبب رنجش بزرگان مکه میشود، در نامهای به [[مردم]] مکه نوشت:
| |
| کسی در [[نافرمانی]] از او، به کمی سنّش [[استدلال]] نکند؛ زیرا مسنتر، شایستهتر نیست، بلکه شایستهتر، بزرگتر است<ref>بحارالانوار، ج۲۱، ص۱۲۳، ح۲۰.</ref>.
| |
| پیامبر در اقدامی دیگر، [[اسامه بن زید]] را که هیجده سال داشت، به عنوان فرمانده [[نبرد با رومیان]] [[منصوب]] کرد و فرمود: «او و پدرش شایسته [[فرماندهی]] بودند»<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۴۹.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص۱۱۱.</ref>
| |
|
| |
|
| == پرسش مستقیم == | | == پرسش مستقیم == |