←شرح واقعه
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
در واقع، اگر [[قریش]]، خواسته [[پیامبر]] {{صل}} را قبول میکرد و [[مسلمانان]] وارد [[مکه]] میشدند، تمام رفتارهای خود در برابر [[رسول خدا]] {{صل}} را زیر سؤال میبردند. آنان میگفتند: «اگر [[عرب]]، با آن جنگهایی که میان [[پیامبر]] {{صل}} و ما اتفاق افتاده است بشنود، او بر ما وارد میشود، چه میگوید؟»<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۹.</ref>. از سوی دیگر ممانعت [[پیامبر]] {{صل}} از [[زیارت]] [[مکه]] در [[حقیقت]]، نقض ادعای [[قریش]] در [[دفاع]] از [[بیت الله الحرام]] و [[مکه]] بود. آنان مدعی تلاش برای فراهم آوردن زمینههای [[رفاه]] برای [[حجاج]] و زیارت کنندگان [[کعبه]] بودند. بدون تردید، مقابله و [[جنگ]] با گروهی که اعلام کردهاند برای [[حج]] و [[زیارت]] [[کعبه]]، قصد ورود به [[مکه]] را دارند، لکه ننگی برای [[قریش]] میشود؛ به گونهای که هیچ قبیلهای آن را بر نمیتابد؛ نکتهای که برخی از [[قبایل]] همپیمان [[قریش]] به آنان [[تذکر]] دادند و حتی تعدادی از آنان به [[قریش]] اعلام [[جنگ]] کردند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۳.</ref>. از طرفی، داخل [[مکه]] نیز اوضاع بر وفق مراد [[قریش]] نبود؛ چرا که در [[شهر]]، مسلمانانی بودند که آرزوی [[پیروزی]] [[رسول خدا]] {{صل}} را داشتند و این خود، خطری برای [[قریش]] به شمار میآمد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۱.</ref>. | در واقع، اگر [[قریش]]، خواسته [[پیامبر]] {{صل}} را قبول میکرد و [[مسلمانان]] وارد [[مکه]] میشدند، تمام رفتارهای خود در برابر [[رسول خدا]] {{صل}} را زیر سؤال میبردند. آنان میگفتند: «اگر [[عرب]]، با آن جنگهایی که میان [[پیامبر]] {{صل}} و ما اتفاق افتاده است بشنود، او بر ما وارد میشود، چه میگوید؟»<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۹.</ref>. از سوی دیگر ممانعت [[پیامبر]] {{صل}} از [[زیارت]] [[مکه]] در [[حقیقت]]، نقض ادعای [[قریش]] در [[دفاع]] از [[بیت الله الحرام]] و [[مکه]] بود. آنان مدعی تلاش برای فراهم آوردن زمینههای [[رفاه]] برای [[حجاج]] و زیارت کنندگان [[کعبه]] بودند. بدون تردید، مقابله و [[جنگ]] با گروهی که اعلام کردهاند برای [[حج]] و [[زیارت]] [[کعبه]]، قصد ورود به [[مکه]] را دارند، لکه ننگی برای [[قریش]] میشود؛ به گونهای که هیچ قبیلهای آن را بر نمیتابد؛ نکتهای که برخی از [[قبایل]] همپیمان [[قریش]] به آنان [[تذکر]] دادند و حتی تعدادی از آنان به [[قریش]] اعلام [[جنگ]] کردند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۳.</ref>. از طرفی، داخل [[مکه]] نیز اوضاع بر وفق مراد [[قریش]] نبود؛ چرا که در [[شهر]]، مسلمانانی بودند که آرزوی [[پیروزی]] [[رسول خدا]] {{صل}} را داشتند و این خود، خطری برای [[قریش]] به شمار میآمد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۱.</ref>. | ||
[[پیامبر]] {{صل}} زمانی که [[لجاجت]] [[قریش]] را برای عدم ورود [[مسلمانان]] به [[مکه]] و [[جنگ]] [[مشاهده]] کرد، پیشنهاد [[صلح]] را مطرح فرمود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۳.</ref>. حضرت، [[عمر بن خطاب]] را به نمایندگی خویش، برای [[گفتگو]] با [[قریش]] [[انتخاب]] کرد؛ اما [[عمر بن خطاب]]، [[ترس]] بر [[جان]] را عاملی در [[اجرا]] نکردن [[دستور خدا]] {{صل}} بیان کرد و از [[فرمان]] حضرت {{صل}} سرباز زد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.</ref>. بعد از او «[[عثمان بن عفان]]» [[انتخاب]] شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.</ref> تا برای اجازه دادن به [[مسلمانان]] برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] و [[قربانی]] کردن شتران، با [[قریش]] [[گفتگو]] کند. [[عثمان بن عفان]]، سه روز در [[مکه]] ماند. [[مسلمانان]]، هیچ خبری از او نداشتند تا آنجا که [[گمان]] بردند [[مشرکان]]، [[عثمان بن عفان]] را کشتهاند و [[عزم]] [[جنگ]] دارند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۲.</ref>. در یکی از این شبها نیز [[قریشیان]] با پنجاه نفر برای ضربه زدن به [[سپاهیان اسلام]] آمده بودند که عدهای از آنان به دست [[مسلمانان]] [[اسیر]] شدند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۴۸- | [[پیامبر]] {{صل}} زمانی که [[لجاجت]] [[قریش]] را برای عدم ورود [[مسلمانان]] به [[مکه]] و [[جنگ]] [[مشاهده]] کرد، پیشنهاد [[صلح]] را مطرح فرمود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۳.</ref>. حضرت، [[عمر بن خطاب]] را به نمایندگی خویش، برای [[گفتگو]] با [[قریش]] [[انتخاب]] کرد؛ اما [[عمر بن خطاب]]، [[ترس]] بر [[جان]] را عاملی در [[اجرا]] نکردن [[دستور خدا]] {{صل}} بیان کرد و از [[فرمان]] حضرت {{صل}} سرباز زد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.</ref>. بعد از او «[[عثمان بن عفان]]» [[انتخاب]] شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.</ref> تا برای اجازه دادن به [[مسلمانان]] برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] و [[قربانی]] کردن شتران، با [[قریش]] [[گفتگو]] کند. [[عثمان بن عفان]]، سه روز در [[مکه]] ماند. [[مسلمانان]]، هیچ خبری از او نداشتند تا آنجا که [[گمان]] بردند [[مشرکان]]، [[عثمان بن عفان]] را کشتهاند و [[عزم]] [[جنگ]] دارند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۲.</ref>. در یکی از این شبها نیز [[قریشیان]] با پنجاه نفر برای ضربه زدن به [[سپاهیان اسلام]] آمده بودند که عدهای از آنان به دست [[مسلمانان]] [[اسیر]] شدند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۱۴۸-۱۵۴؛ [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]]، ص ۲۱۱.</ref> | ||
== بیعت رضوان == | == بیعت رضوان == |