بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[بلال]] فرزند | [[بلال]] فرزند رباح، از [[مسلمانان]] برجسته [[زمان]] [[پیامبر اسلام]] و مؤذّن آن حضرت بود. [[بلال حبشی]] سیاهپوستی از [[حبشه]] بود که پدر و مادرش به عنوان [[اسیر]] به [[جزیرة العرب]] وارد شده بودند. با آغاز بعثت، بلال یکی از پیش قدمان در [[ایمان]] به [[حضرت محمد]]{{صل}} بود و در این راه، از سوی «[[امیة بن خلف]]»، شکنجههای بسیاری را تحمّل کرد ولی دست از [[توحید]] و [[پیامبر]] بر نداشت. سرانجام از [[بردگی]] امیّه [[آزاد]] شد. | ||
جزء مسلمانانی بود که پیش از پیامبر، به [[مدینه]] [[هجرت]] کرده بودند. در نخستین روزهای [[هجرت پیامبر به مدینه]]، بلال حبشی از سوی آن حضرت [[مأمور]] [[اذان]] گفتن و خبر کردن [[مردم]] برای حضور در [[مسجد]] و [[نماز جماعت]] شد. افتخار [[مؤذن]] بودن را تا پایان عمر داشت. همواره همراه پیامبر بود و در میدانهای [[جهاد]]، [[شجاعانه]] میجنگید. | |||
در [[فتح مکّه]] نیز به فرمان پیامبر بر بام [[کعبه]] رفت و اذان گفت. بلال پس از [[وفات پیامبر]] [[خدا]] به «[[شام]]» رفت و تا سال ۲۰ هجری آنجا بود که از [[دنیا]] رفت. هنگام [[وفات]] ۶۳ سال داشت. قبرش در [[سوریه]]، در قبرستان [[باب الصغیر]] است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۴۵.</ref>. | |||
در [[فتح مکّه]] نیز به | |||
== [[اذان بلال]] == | == [[اذان بلال]] == | ||
بلال بن رباح حبشی، از [[نخستین مسلمانان]] و مؤذّن [[اسلام]] بود، در اولین روزهای [[هجرت به مدینه]]، با اذان بلال مردم به سوی [[نماز]] و مسجد میشتافتند. وی به [[خاندان رسالت]]، علاقه و [[محبّت]] عجیبی داشت و مدافع آنان بود. در فتح مکّه نیز بر بام کعبه رفت و ندای {{متن حدیث|اللَّهُ أَكْبَر}} سرداد. در بازگشت از [[حجة الوداع]]، آنگاه که [[پیامبر خدا]] میخواست [[فرمان خدا]] را دربارۀ [[خلافت علی]]{{ع}} اعلام کند، باز صدای اذان بلال بود که در [[وادی]] [[غدیر خم]] پیچید و مسلمانان را پای خطبۀ پیامبر گردآورد. پس از [[وفات رسول خدا]]{{صل}} دیگر اذان نگفت، چون نمیخواست مؤذّن حکومت غاصب باشد. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: خدا بلال را [[رحمت]] کند که [[دوستدار اهل بیت]] بود و بندهای [[نیکوکار]] و بعد از [[پیامبر خدا]] برای هیچکس [[اذان]] نگفت<ref>سفینة البحار، ج ۱ ص۱۰۴</ref> روزی هم که [[فاطمه زهرا]]{{عم}} [[مشتاق]] شنیدن [[اذان بلال]] و یاد | [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: خدا بلال را [[رحمت]] کند که [[دوستدار اهل بیت]] بود و بندهای [[نیکوکار]] و بعد از [[پیامبر خدا]] برای هیچکس [[اذان]] نگفت<ref>سفینة البحار، ج ۱ ص۱۰۴</ref> روزی هم که [[فاطمه زهرا]]{{عم}} [[مشتاق]] شنیدن [[اذان بلال]] و یاد دوران پیامبر بود، به خواستۀ آن حضرت [[بلال]] اذان سرداد، لکن چون [[دختر پیامبر]] از [[غم]] و [[اندوه]]، [[گریه]] کرد و از هوش رفت، بر [[جان]] او بیمناک شد و اذان را ناتمام گذاشت<ref>بحار الأنوار، ج ۴۳ ص۱۵۷، اعیان الشیعه، ج ۳ ص۶۰۲</ref>. | ||
اذان نگفتن بلال، بار [[سیاسی]] داشت و نوعی [[اعتراض]] به [[حاکمان]] بود و با [[ابوبکر]] [[بیعت]] نکرد و به همین جهت، عمر با او [[بدرفتاری]] میکرد. وی [[عهد]] بسته بود که تنها برای [[پیامبر]] اذان بگوید، یا برای علی{{ع}} اگر [[جانشین پیامبر]] شود. اذان نگفتن او برای [[خلیفه]] گران تمام میشد، ازاینرو عمر بلال را به [[شام]] [[تبعید]] کرد و تا آخر عمر در آنجا بود<ref>اعیان الشیعه، ج ۳ ص۶۰۳</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۶۰.</ref> | اذان نگفتن بلال، بار [[سیاسی]] داشت و نوعی [[اعتراض]] به [[حاکمان]] بود و با [[ابوبکر]] [[بیعت]] نکرد و به همین جهت، عمر با او [[بدرفتاری]] میکرد. وی [[عهد]] بسته بود که تنها برای [[پیامبر]] اذان بگوید، یا برای علی{{ع}} اگر [[جانشین پیامبر]] شود. اذان نگفتن او برای [[خلیفه]] گران تمام میشد، ازاینرو عمر بلال را به [[شام]] [[تبعید]] کرد و تا آخر عمر در آنجا بود<ref>اعیان الشیعه، ج ۳ ص۶۰۳</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۶۰.</ref> | ||
== [[شکنجه]] بلال == | == [[شکنجه]] بلال == | ||
[[بردگان]]، | [[بردگان]]، انسانهای پاک فطرتی بودند که در [[روابط اجتماعی]] از تنزل مقام و تحقیر دیگران [[رنج]] میبردند؛ ولی در خصیصههای [[انسانی]] و ارزشهای [[خدا]] دادی و گرایشهای [[معنوی]] و خداجویی از دیگران چیزی کم نداشتند و چون [[ظلم و ستم]] را با سلول سلول وجودشان لمس کرده بودند در جبهههای [[عدالتخواهی]] بیش از دیگران انگیزه داشتند و این موضوع را بردهداران به خوبی [[احساس]] میکردند. | ||
[[ترس]] از [[مؤمن]] شدن [[غلامان]] و بردگان، [[قلب]] اشراف قریش را میلرزاند. آنها میدانستند اگر نفس گرم و [[دعوت]] [[رهایی]] بخش پیامبر{{صل}} به بردگان برسد [[آزادی]] و [[حریت]] را در لسان او میبینند و آنها از اعماق جانشان به پیامبر{{صل}} وابسته و شیفته خواهند شد و لذا عبدالله بن جدعان که خود بردهدار معروف و از اشراف قریش بود روزی در مجلس امیة بن صفوان گفت: صد نفر از غلامان و بندههای خود را از [[مکه]] بیرون کردم تا مبادا [[فتنه]] محمد آنان را به خود جذب نموده و یار و [[یاور]] او شوند. | |||
[[ | «[[بلال]]» [[غلام]] «أمیة بن خلف» بود. وی از [[دشمنان]] سرسخت پیشوای بزرگ [[مسلمانان]] به شمار میرفت. چون [[عشیره]] [[رسول خدا]] [[دفاع]] از حضرت را برعهده گرفته بودند وی برای [[انتقام]]، غلام تازه مسلمان خود را در ملأعام [[شکنجه]] میداد و او را در گرمترین روزها با بدن برهنه روی ریگهای داغ میخوابانید و سنگ بسیار بزرگ و داغی را روی سینهاش مینهاد و او را با جمله زیر مخاطب میساخت: [[دست]] از تو برنمیدارم تا این که به همین حالت [[جان]] بسپاری و یا از [[اعتقاد]] به خدای محمد برگردی و [[لات]] و [[عزی]] را بپرستی! بلال در برابر آن همه شکنجه، گفتار او را با دو کلمه که روشنگر پایه [[استقامت]] او بود پاسخ داد و چنین گفت: [[أحد]]، أحد؛ [[خدا]] یکی است و هرگز به [[آیین]] [[شرک]] و [[بتپرستی]] برنمیگردم. [[استقامت]] این غلام سیاه که [[اسیر]] فرد [[سنگدلی]] بود، اعجاب دیگران را برانگیخت. حتی [[ورقه بن نوفل]] بر وضع رقتبار او گریست و به امیه گفت: به خدا [[سوگند]]! اگر او را با این وضع بکشید، قبرش را زیارتگاه خواهم ساخت<ref>سیرة ابن هشام، ج۱، ص۳۱۸.</ref>. | ||
گاهی امیه شدت عمل بیشتری نشان میداد، ریسمانی به گردنش میافکند و به دست بچهها و دیوانگان میداد تا او را در کوچهها بگردانند و به او میگفت بگو: [[اللات]]، [[العزی]]، تا تو را رها کنیم، ولی بلال میگفت: [[احد]]، احد<ref>طبقات ابنسعد، ج۳، ص۲۳۳؛ فروغ ابدیت، ص۲۷۰.</ref>. | |||
بلال | |||
روزی که بلال به [[جرم]] دفاع از عقیده و [[دین]] خود تحت شکنجه قرار گرفته بود در حالیکه زیر تخته سنگ [[بزرگی نفس]] نفس میکشید ورقه بن نوفل که از علمای [[مسیحی]] و از دشمنان اسلام بود از آنجا عبور کرد، صدای جانسوزی که از سینه داغدار بلال برمیخاست ورقه را به لرزه در آورد، پردههای [[غفلت]] به کنار رفت، لحظهای [[فطرت]] اولیهاش جلوه کرد، بیاختیار گفت: ای بلال تا کی «[[احد]]، [[احد]]» میگویی؟ سپس متوجه [[شکنجه]] گران شد و گفت: قسم به خدای لایزال اگر او را با این [[حال]] به [[قتل]] برسانید {{عربی|لأجعلن قبره موضع حنان}} [[قبر]] او را محل [[نزول رحمت]] و [[تبرک]] قرار میدهم و در [[مصائب]] [[پناهنده]] به قبر او میشوم! همانگونه که به قبر مردان [[صالح]] تبرک میجویند و پناهنده میشوند، در نتیجه برای شما [[ننگ و عار]] به وجود خواهد آمد<ref>اعیان الشیعه، ج۵، ص۵۰۹.</ref>. | |||
روزی که بلال به [[جرم]] | |||
به [[عقیده]] [[مورخین]] [[اهل سنت]] [[ابوبکر]]، [[بلال]] را خرید و [[آزاد]] نمود لکن به عقیده [[علمای شیعه]] بلال [[دوست]] و [[غلام رسول خدا]] شد و آن حضرت او را آزاد کرد و بنا به [[نقلی]] ابوبکر، بلال را که [[غلام]] [[امیه]] بود با غلام [[بتپرستی]] که داشت معاوضه نمود سپس آزادش کرد<ref>اعیان الشیعه، ج۵، ص۵۰۹.</ref>. | به [[عقیده]] [[مورخین]] [[اهل سنت]] [[ابوبکر]]، [[بلال]] را خرید و [[آزاد]] نمود لکن به عقیده [[علمای شیعه]] بلال [[دوست]] و [[غلام رسول خدا]] شد و آن حضرت او را آزاد کرد و بنا به [[نقلی]] ابوبکر، بلال را که [[غلام]] [[امیه]] بود با غلام [[بتپرستی]] که داشت معاوضه نمود سپس آزادش کرد<ref>اعیان الشیعه، ج۵، ص۵۰۹.</ref>. |