←تصمیم به قتل پیامبر{{صل}}
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
=== تصمیم به قتل پیامبر{{صل}} === | === تصمیم به قتل پیامبر{{صل}} === | ||
وقتی ابوجهل و یارانش از تطمیع [[نبی مکرم اسلام]] برای دست برداشتن از [[دعوت به اسلام]] نتیجه نمیگیرند، ابوجهل تصمیم میگیرد هنگامی که رسول خدا{{صل}} در مسجدالحرام در سجده است سر او را با سنگ بکوبد. حضرت به [[مسجدالحرام]] میآیند و ابوجهل، آماده ضربه زدن به ایشان میشود که ترسی او را فرا میگیرد و به اجرای نقشه خود، موفق نمیشود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۹۸-۲۹۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱، ص۱۵۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱۲، ص۱۹۰؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸ ص۶۴۹.</ref>. | وقتی ابوجهل و یارانش از تطمیع [[نبی مکرم اسلام]] برای دست برداشتن از [[دعوت به اسلام]] نتیجه نمیگیرند، ابوجهل تصمیم میگیرد هنگامی که رسول خدا{{صل}} در مسجدالحرام در سجده است سر او را با سنگ بکوبد. حضرت به [[مسجدالحرام]] میآیند و ابوجهل، آماده ضربه زدن به ایشان میشود که ترسی او را فرا میگیرد و به اجرای نقشه خود، موفق نمیشود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۹۸-۲۹۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱، ص۱۵۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱۲، ص۱۹۰؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸ ص۶۴۹.</ref>. | ||
داستان از این قرار است که [[فرعون]] مکه «ابوجهل»، روزی در محفل قریش چنین گفت: شما ای گروه قریش! میبینید که محمد چگونه [[دین]] ما را بد میشمرد و به [[آیین]] پدران ما و [[خدایان]] آنها بد میگوید و ما را [[بیخرد]] قلمداد مینماید، به [[خدا]] [[سوگند]]، فردا در کمین او مینشینم و سنگی را در کنار خود میگذارم، هنگامی که محمد سر به [[سجده]] میگذارد سر او را با آن میشکنم<ref>گلواژههای حج و عمره، بصیری، ص۳۸.</ref>. | |||
فردای آن [[روز]]، پیامبر{{صل}} برای [[نماز]] وارد [[مسجدالحرام]] شد و میان [[رکن یمانی]] و [[حجرالاسود]] به [[نماز]] ایستاد و گروهی از [[قریش]] که از تصمیم [[ابوجهل]] [[آگاه]] بودند به [[فکر]] فرو رفته بودند که آیا ابوجهل در این [[مبارزه]] [[پیروز]] میگردد یا نه. [[پیامبر گرامی]] سر به [[سجده]] نهاده، [[دشمن]] دیرینه او از کمینگاه برخاست و نزدیک [[پیامبر]]{{صل}} آمد، ولی چیزی نگذشت که [[رعب]] عجیبی در [[دل]] او پدید آمد. لرزان و ترسان با چهره رنگ پریده به سوی قریش برگشت. همه جلو او دویدند و گفتند: چه شد «اَبا حکم»؟ وی با صدای بسیار [[ضعیف]] که حاکی از [[ترس]] و [[اضطراب]] او بود، گفت: منظرهای در برابرم مجسم گشت که در تمام [[عمر]] ندیده بودم، از این جهت از تصمیم خود منصرف گشتم. جای گفتگو نیست که یک [[نیروی غیبی]] به [[فرمان خدا]] به کمک پیامبر{{صل}} برخاسته و چنین منظرهای را پدید آورده بود، و وجود پیامبر را طبق وعده قطعی [[الهی]] {{متن قرآن|إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ}}<ref>«ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسندهایم» سوره حجر، آیه ۹۵.</ref> از گزند دشمن [[حفظ]] کرده بود<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۷۱.</ref>. | |||
هنگامی که در [[دارالندوه]] برای تصمیمگیری درباره آن حضرت جلسه تشکیل شد، پس از مطرح شدن آرای مختلف درباره چگونگی برخورد با [[پیامبر]]{{صل}}، ابوجهل پیشنهاد کرد که از هر قبیلهای فردی [[دلاور]] [[انتخاب]] شود و هر کدام ضربهای به محمد{{صل}} وارد کنند تا همه [[قبایل]] در [[قتل]] او [[شریک]] باشند و [[خون]] ایشان در میان قبیلهها پخش شود. در این صورت [[قبیله]] [[رسول خدا]]{{صل}} قادر نخواهد بود با همه قبایل وارد [[جنگ]] شود و به گرفتن خونبها [[رضایت]] خواهد داد. این پیشنهاد مورد پسند واقع شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۷۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref>. شبی که قرار بود این طرح اجرا شود، ابوجهل در جمعی که برای حمله به [[رسول الله]]{{صل}} آماده شده بودند حاضر شد و آنان را برای قتل پیامبر{{صل}} ترغیب کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۳.</ref>. [[امداد الهی]]، باعث [[هجرت]] ایشان به [[مدینه]] و خنثی شدن این نقشه شد<ref>شیخ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۸۲۶.</ref>.<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۶۶.</ref> | هنگامی که در [[دارالندوه]] برای تصمیمگیری درباره آن حضرت جلسه تشکیل شد، پس از مطرح شدن آرای مختلف درباره چگونگی برخورد با [[پیامبر]]{{صل}}، ابوجهل پیشنهاد کرد که از هر قبیلهای فردی [[دلاور]] [[انتخاب]] شود و هر کدام ضربهای به محمد{{صل}} وارد کنند تا همه [[قبایل]] در [[قتل]] او [[شریک]] باشند و [[خون]] ایشان در میان قبیلهها پخش شود. در این صورت [[قبیله]] [[رسول خدا]]{{صل}} قادر نخواهد بود با همه قبایل وارد [[جنگ]] شود و به گرفتن خونبها [[رضایت]] خواهد داد. این پیشنهاد مورد پسند واقع شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۷۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref>. شبی که قرار بود این طرح اجرا شود، ابوجهل در جمعی که برای حمله به [[رسول الله]]{{صل}} آماده شده بودند حاضر شد و آنان را برای قتل پیامبر{{صل}} ترغیب کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۳.</ref>. [[امداد الهی]]، باعث [[هجرت]] ایشان به [[مدینه]] و خنثی شدن این نقشه شد<ref>شیخ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۸۲۶.</ref>.<ref>[[حسین قاضی خانی|قاضی خانی، حسین]]، [[ابوجهل ۱ (مقاله)|ابوجهل]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۶۶.</ref> |