راه تعیین امام: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۳: خط ۱۳:


== دیدگاه [[امامیه]] ==
== دیدگاه [[امامیه]] ==
[[شیعیان]] امامیه به دلیل اینکه [[امامت]] را در امتداد «[[نبوت]]» می‌دانند، معقتدند تعیین و [[نصب امام]] تنها در محدوده [[اختیار]] [[خداوند متعال]] است که تنها از طریق «[[نص نبوی]]» اعلام می‌شود؛ زیرا یکی از [[شرایط امام]]، [[عصمت]] است و بر [[عصمت امام]] که [[امر باطنی]] و درونی است تنها [[خداوند]] [[آگاهی]] دارد. از این رو، ‌ امامِ‌ معصومِ [[شایسته]] این [[مقام]]، باید از سوی خداوند معین و [[منصوب]] گردد<ref>{{عربی|وقال أصحابنا: لا یحصل إلّا بالنصّ لا غیر؛ وذلک لأنّ العصمة شرط فی الإمام وهی أمر خفیّ لا یطّلع علیه إلّا علّام الغیوب... فلو لا النصّ علی العصمة لم یکن لنا طریق إلی معرفتها}}، فاضل مقداد، الأنوار الجلالیة فی شرح الفصول النصیریة، ص۱۶۰؛ برخی فرقه‌های دیگر همانند بکریه و عباسیه (یا راوندیه) نیز با این دیدگاه هم‌نظرند. (سید مرتضی‏، علی بن حسین، الشافی فی الإمامة، ج‏۱، ص۷)؛ عباسیه وراثت را نیز یکی از راه‌های تعیین امام شمرده‌اند: {{عربی|وقالت العباسیة إن الطریق إلی تعیین الإمام النص أو المیراث}}، علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۷؛ شیعیان زیدی نیز یکی از راه‌های تعیین امام را نص می‌دانند: {{عربی|و قالت الزیدیة تعیین الإمام بالنص أو الدعوة إلی نفسه‏}}، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۶.</ref>.
[[شیعیان]] امامیه به دلیل اینکه [[امامت]] را در امتداد «[[نبوت]]» می‌دانند، معقتدند تعیین و [[نصب امام]] تنها در محدوده [[اختیار]] [[خداوند متعال]] است که تنها از طریق «نص نبوی» اعلام می‌شود؛ زیرا یکی از [[شرایط امام]]، [[عصمت]] است و بر [[عصمت امام]] که امر باطنی و درونی است تنها [[خداوند]] [[آگاهی]] دارد. از این رو، ‌ امامِ‌ معصومِ شایسته این مقام، باید از سوی خداوند معین و [[منصوب]] گردد<ref>{{عربی|وقال أصحابنا: لا یحصل إلّا بالنصّ لا غیر؛ وذلک لأنّ العصمة شرط فی الإمام وهی أمر خفیّ لا یطّلع علیه إلّا علّام الغیوب... فلو لا النصّ علی العصمة لم یکن لنا طریق إلی معرفتها}}، فاضل مقداد، الأنوار الجلالیة فی شرح الفصول النصیریة، ص۱۶۰؛ برخی فرقه‌های دیگر همانند بکریه و عباسیه (یا راوندیه) نیز با این دیدگاه هم‌نظرند. (سید مرتضی‏، علی بن حسین، الشافی فی الإمامة، ج‏۱، ص۷)؛ عباسیه وراثت را نیز یکی از راه‌های تعیین امام شمرده‌اند: {{عربی|وقالت العباسیة إن الطریق إلی تعیین الإمام النص أو المیراث}}، علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۷؛ شیعیان زیدی نیز یکی از راه‌های تعیین امام را نص می‌دانند: {{عربی|و قالت الزیدیة تعیین الإمام بالنص أو الدعوة إلی نفسه‏}}، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۶.</ref>.


=== [[ادله]] دیدگاه [[امامیه]] ===
=== [[ادله]] دیدگاه [[امامیه]] ===
[[عالمان]] امامیه جهت [[اثبات نصب الهی]] [[امامت]]، به [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] استناد کرده‌اند:
[[عالمان]] امامیه جهت اثبات نصب الهی [[امامت]]، به [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] استناد کرده‌اند:
==== ادله عقلی ====
==== ادله عقلی ====
برخی ادله عقلی [[نصب الهی امامت]] از این قرار است:
برخی ادله عقلی [[نصب الهی امامت]] از این قرار است:
===== قاعده لطف =====
===== قاعده لطف =====
{{اصلی|قاعده لطف}}
{{اصلی|قاعده لطف}}
«[[حکمت]]، [[جود]] و [[کرم]] و [[عدالت الهی]]»، ‌ از مبانی سه‌گانه قاعده لطف است که بر [[ضرورت نصب]] [[امامت عامه]] دلالت دارند. «[[حکمت الهی]]» اقتضا دارد که [[خداوند]] [[تکالیف]] خویش را با [[لطف]] ـ چیزی که [[مکلف]] را به [[طاعت]] نزدیک و از [[نافرمانی]] دور می‌سازد ـ همراه سازد و گرنه غرض وی از [[تکلیف]] حاصل نخواهد شد. بر اساس حکمت الهی [[نصب امام]]، لطفی از خداوند در اجرای [[واجبات]] و [[تکالیف شرعی]] است و چنین لطفی با ویژگی‌های یاد شده به مقتضای حکمت الهی [[واجب]] است پس تا زمانی‌که تکلیف موجود باشد، ‌ [[نصب الهی امام]] بر خداوند واجب است<ref>بحرانی، میثم بن علی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۵.</ref>.
«[[حکمت]]، [[جود]] و [[کرم]] و [[عدالت الهی]]»، ‌ از مبانی سه‌گانه قاعده لطف است که بر ضرورت نصب [[امامت عامه]] دلالت دارند. «[[حکمت الهی]]» اقتضا دارد که [[خداوند]] [[تکالیف]] خویش را با [[لطف]] ـ چیزی که [[مکلف]] را به [[طاعت]] نزدیک و از [[نافرمانی]] دور می‌سازد ـ همراه سازد و گرنه غرض وی از [[تکلیف]] حاصل نخواهد شد. بر اساس حکمت الهی [[نصب امام]]، لطفی از خداوند در اجرای [[واجبات]] و [[تکالیف شرعی]] است و چنین لطفی با ویژگی‌های یاد شده به مقتضای حکمت الهی [[واجب]] است پس تا زمانی‌که تکلیف موجود باشد، ‌ [[نصب الهی امام]] بر خداوند واجب است<ref>بحرانی، میثم بن علی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۵.</ref>.


[[شیخ مفید]] [[وجوب لطف]] را براساس «جود و [[کرم الهی]]» این‌گونه بیان می‌کند: "لطفی را که قائلین به آن، [[معتقد]] به [[وجوب]] آن هستند، به‌خاطر جود و کرم الهی واجب است، نه از این نظر که خداوند [[عدل]] واجب ساخته است و اگر لطف نداشته باشد [[ظالم]] است<ref>{{عربی|إن ما أوجبه أصحاب اللطف من اللطف إنما وجب من جهة الجود و الکرم لا من حیث ظنوا أن العدل أوجبه و أنه لو لم یفعله لکان ظالما}}، شیخ مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات فی المذاهب والمختارات، ص۵۹.</ref>. براساس «[[عدل الهی]]» نیز می‌توان [[برهان لطف]] را این‌گونه تقریر کرد: "از آنجایی‌که خداوند [[عادل]] است و همۀ [[افعال خداوند]] [[پسندیده]] و [[نیکو]] بوده و از [[قبایح]] و ترک چیزی که به مقتضای حکمتش لازم باشد، پیراسته است<ref>{{عربی|والکلام فی العدل کلام فی أفعاله تعالی وأنّها کلّها حسنة وتنزیهه عن القبائح وعن الإخلال بالواجب فی حکمته}}، حمصی رازی، سدید الدین، المنقذ من التقلید، ج‏۱، ص۱۵۰.</ref>، [[نصب امام]] نیز از [[افعال]] پسندیده‌‌ای است که آن را به مقتضای حکمتش انجام داده است. [[عدل]] با این [[تفسیر]]، مساوی با [[حکمت]] است که می‌توان [[قاعده لطف]] را براساس آن تقریر کرد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[القواعد الکلامیة (کتاب)|القواعد الکلامیة]]، ص۱۰۹.</ref>.
[[شیخ مفید]] وجوب لطف را براساس «جود و [[کرم الهی]]» این‌گونه بیان می‌کند: "لطفی را که قائلین به آن، [[معتقد]] به [[وجوب]] آن هستند، به‌خاطر جود و کرم الهی واجب است، نه از این نظر که خداوند [[عدل]] واجب ساخته است و اگر لطف نداشته باشد [[ظالم]] است<ref>{{عربی|إن ما أوجبه أصحاب اللطف من اللطف إنما وجب من جهة الجود و الکرم لا من حیث ظنوا أن العدل أوجبه و أنه لو لم یفعله لکان ظالما}}، شیخ مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات فی المذاهب والمختارات، ص۵۹.</ref>. براساس «[[عدل الهی]]» نیز می‌توان [[برهان لطف]] را این‌گونه تقریر کرد: "از آنجایی‌که خداوند [[عادل]] است و همۀ [[افعال خداوند]] پسندیده و [[نیکو]] بوده و از [[قبایح]] و ترک چیزی که به مقتضای حکمتش لازم باشد، پیراسته است<ref>{{عربی|والکلام فی العدل کلام فی أفعاله تعالی وأنّها کلّها حسنة وتنزیهه عن القبائح وعن الإخلال بالواجب فی حکمته}}، حمصی رازی، سدید الدین، المنقذ من التقلید، ج‏۱، ص۱۵۰.</ref>، [[نصب امام]] نیز از [[افعال]] پسندیده‌‌ای است که آن را به مقتضای حکمتش انجام داده است. [[عدل]] با این [[تفسیر]]، مساوی با [[حکمت]] است که می‌توان [[قاعده لطف]] را براساس آن تقریر کرد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[القواعد الکلامیة (کتاب)|القواعد الکلامیة]]، ص۱۰۹.</ref>.


===== برهان عنایت =====
===== برهان عنایت =====
خط ۳۱: خط ۳۱:


===== [[جامعیت دین]] =====
===== [[جامعیت دین]] =====
بدون تردید، [[اسلام]] [[دین جامع]] است و کامل‌ترین [[قوانین الهی]] را دارد که گستره آن، شامل موضوعات [[احکام]] [[عبادی]]، [[اعتقادی]]، [[اخلاقی]]، مسائل [[سیاسی]] و مباحث [[دنیوی]] و اخری [[بشر]] است. مسألۀ [[رهبری]] [[امت اسلام]] پس از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} از مهمترین مسائل سیاسی ـ اعتقادی است که به [[اعتقاد شیعیان]]، [[خداوند متعال]] جهت [[اکمال دین]] و [[جامعیت]] آن، [[اقدام]] به [[نصب امام]] نموده‌ و از سوی [[پیامبر]] نیز معرفی گردیده است؛ چون اکمال دین بدون [[نصب]] و تعیین آن متصور نیست و پیامبر در معرفی و [[ابلاغ]] امر [[امامت]] فروگذار نکرده است<ref>{{عربی|و أمر الإمامة أی ما یتعلق بها من تعیین الإمام فی کل زمان «من تمام الدین» أی من أجزائه التی لا یتم إلا بها، فإکمال الدین بدون بیانه غیر متصور و لم یمض {{صل}} أی کما لم یفرط الله تعالی فی البیان لم یفرط الرسول {{صل}} فی التبلیغ}}، مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول، ج‏۲، ص۳۷۹.</ref>.
بدون تردید، [[اسلام]] دین جامع است و کامل‌ترین [[قوانین الهی]] را دارد که گستره آن، شامل موضوعات [[احکام]] [[عبادی]]، [[اعتقادی]]، [[اخلاقی]]، مسائل [[سیاسی]] و مباحث [[دنیوی]] و اخری [[بشر]] است. مسألۀ [[رهبری]] [[امت اسلام]] پس از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} از مهمترین مسائل سیاسی ـ اعتقادی است که به اعتقاد شیعیان، [[خداوند متعال]] جهت [[اکمال دین]] و [[جامعیت]] آن، [[اقدام]] به [[نصب امام]] نموده‌ و از سوی [[پیامبر]] نیز معرفی گردیده است؛ چون اکمال دین بدون [[نصب]] و تعیین آن متصور نیست و پیامبر در معرفی و [[ابلاغ]] امر [[امامت]] فروگذار نکرده است<ref>{{عربی|و أمر الإمامة أی ما یتعلق بها من تعیین الإمام فی کل زمان «من تمام الدین» أی من أجزائه التی لا یتم إلا بها، فإکمال الدین بدون بیانه غیر متصور و لم یمض {{صل}} أی کما لم یفرط الله تعالی فی البیان لم یفرط الرسول {{صل}} فی التبلیغ}}، مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول، ج‏۲، ص۳۷۹.</ref>.


===== برهان واسطه فیض =====
===== برهان واسطه فیض =====
خط ۳۸: خط ۳۸:
===== [[اظهار معجزه]] =====
===== [[اظهار معجزه]] =====
{{اصلی|معجزه}}
{{اصلی|معجزه}}
یکی از براهین عقلی [[اثبات]] الهی [[امامت]]، «معجزه‌» است که از دیدگاه برخی [[متکلمان امامیه]] از [[راه‌های تعیین امام]] محسوب می‌شود<ref>شوشتری، قاضی نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج‏۲، ص۳۳۴.</ref>. [[معجزه]]، همان‌گونه که [[برهان عقلی]] بر [[صدق مدعی نبوت]] است، برهان عقلی بر [[صدق]] [[مدعی امامت]] نیز محسوب می‌شود.
یکی از براهین عقلی [[اثبات]] الهی [[امامت]]، «معجزه‌» است که از دیدگاه برخی متکلمان امامیه از [[راه‌های تعیین امام]] محسوب می‌شود<ref>شوشتری، قاضی نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج‏۲، ص۳۳۴.</ref>. [[معجزه]]، همان‌گونه که [[برهان عقلی]] بر صدق مدعی نبوت است، برهان عقلی بر [[صدق]] مدعی امامت نیز محسوب می‌شود.


معجزه، با [[راستگویی]] شخصی ملازمه دارد که با زبان حال یا قال مدعی [[مقام]] و منصبی الهی است؛ هرگاه آن مقام و [[منصب]]، [[نبوت]] باشد، [[معجزه]]، [[راستگویی]] مدعی نبوت را [[اثبات]] می‌کند و هرگاه آن [[مقام]] و [[منصب]]، [[امامت]] باشد، معجزه، راستگویی [[مدعی امامت]] را اثبات می‌کند و هرگاه آن مقام و منصب، [[ولایت]] و [[قرب]] [[معنوی]] در پیشگاه [[الهی]] باشد، معجزه، راستگویی مدعی آن را اثبات می‌کند<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص۷۹-۸۳.</ref>.
معجزه، با [[راستگویی]] شخصی ملازمه دارد که با زبان حال یا قال مدعی مقام و منصبی الهی است؛ هرگاه آن مقام و منصب، [[نبوت]] باشد، [[معجزه]]، [[راستگویی]] مدعی نبوت را [[اثبات]] می‌کند و هرگاه آن مقام و منصب، [[امامت]] باشد، معجزه، راستگویی مدعی امامت را اثبات می‌کند و هرگاه آن مقام و منصب، [[ولایت]] و [[قرب]] [[معنوی]] در پیشگاه [[الهی]] باشد، معجزه، راستگویی مدعی آن را اثبات می‌کند<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص۷۹-۸۳.</ref>.


==== [[ادله نقلی]] ====
==== [[ادله نقلی]] ====
خط ۴۶: خط ۴۶:
===== ادله قرآنی =====
===== ادله قرآنی =====
====== [[آیه]]: {{متن قرآن|مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ}} ======
====== [[آیه]]: {{متن قرآن|مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ}} ======
{{متن قرآن|وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ}}<ref>«و پروردگارت هر چه خواهد می‌آفریند و می‌گزیند؛ آنان را گزینشی نیست، پاکا خداوند و فرابرترا (که اوست) از آنچه (برای او) شریک می‌آورند» سوره قصص، آیه ۶۸.</ref>؛ کلمه‌ «ما» در {{متن قرآن|مَا كَانَ}}، ‌ اگر [[نافیه]] باشد، از جمله ماقبلش جدا معنا می‌شود‌؛ یعنی [[پروردگار]] تو هرچه را بخواهد می‌آفریند و برمی‌گزیند و برای [[انسان‌ها]] اختیاری نیست. اگر این کلمه موصوله باشد؛ با جمله قبل پیوند دارد و معنا این می‌شود: پروردگار تو هرچه را بخواهد می‌آفریند و آنچه را برای انسان‌ها خیر و [[مصلحت]] دارد برمی‌گزیند<ref>طوسی، محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏۸، ص۱۷۰.</ref>. بدون تردید، مسأله [[نبوت]] و [[امامت]] و [[رهبری جامعه]]، از مصادیق «خیر و مصلحت» است که براساس آیه، [[گزینش]] و [[انتخاب]] آن، در [[اختیار]] [[خداوند]] است. این معنا از روایات، قابل اثبات است که در آنها جمله {{متن قرآن|وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ}} به امر نبوت و امامت [[تفسیر]] شده است<ref>پیامبر در ضمن روایت فرمود: {{متن حدیث|«ما کانَ لَهُمُ الْخِیرَةُ» یعْنِی مَا جَعَلْتُ لِلْعِبَادِ أَنْ یخْتَارُوا وَلَکِنِّی أَخْتَارُ مَنْ أَشَاءُ فَأَنَا وَأَهْلُ بَیتِی صَفْوَةُ اللَّهِ وَخِیرَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ}}، ابن طاووس حلی، علی، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ص۹۷.</ref>.
{{متن قرآن|وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ}}<ref>«و پروردگارت هر چه خواهد می‌آفریند و می‌گزیند؛ آنان را گزینشی نیست، پاکا خداوند و فرابرترا (که اوست) از آنچه (برای او) شریک می‌آورند» سوره قصص، آیه ۶۸.</ref>؛ کلمه‌ «ما» در {{متن قرآن|مَا كَانَ}}، ‌ اگر نافیه باشد، از جمله ماقبلش جدا معنا می‌شود‌؛ یعنی [[پروردگار]] تو هرچه را بخواهد می‌آفریند و برمی‌گزیند و برای [[انسان‌ها]] اختیاری نیست. اگر این کلمه موصوله باشد؛ با جمله قبل پیوند دارد و معنا این می‌شود: پروردگار تو هرچه را بخواهد می‌آفریند و آنچه را برای انسان‌ها خیر و [[مصلحت]] دارد برمی‌گزیند<ref>طوسی، محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏۸، ص۱۷۰.</ref>. بدون تردید، مسأله [[نبوت]] و [[امامت]] و [[رهبری جامعه]]، از مصادیق «خیر و مصلحت» است که براساس آیه، [[گزینش]] و [[انتخاب]] آن، در [[اختیار]] [[خداوند]] است. این معنا از روایات، قابل اثبات است که در آنها جمله {{متن قرآن|وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ}} به امر نبوت و امامت [[تفسیر]] شده است<ref>پیامبر در ضمن روایت فرمود: {{متن حدیث|«ما کانَ لَهُمُ الْخِیرَةُ» یعْنِی مَا جَعَلْتُ لِلْعِبَادِ أَنْ یخْتَارُوا وَلَکِنِّی أَخْتَارُ مَنْ أَشَاءُ فَأَنَا وَأَهْلُ بَیتِی صَفْوَةُ اللَّهِ وَخِیرَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ}}، ابن طاووس حلی، علی، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ص۹۷.</ref>.


====== آیه ابتلاء ======
====== آیه ابتلاء ======
خط ۵۲: خط ۵۲:
آیه ابتلاء، یکی از آیاتی است ‌که [[نصب الهی امامت]] را بیان می‌کند: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.
آیه ابتلاء، یکی از آیاتی است ‌که [[نصب الهی امامت]] را بیان می‌کند: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.


یکی از دلالت‌های [[آیه]]، [[اثبات نصب الهی]] [[حضرت ابراهیم]] به [[مقام امامت]] پس از نیل به [[مقام نبوت]] است. این دلالت از هر دو قسمت آیه استفاده می‌شود؛ قسمت نخست آیه بیان می‌کند که حضرت ابراهیم {{ع}} پس از [[موفقیت]] در [[آزمون الهی]]، از سوی [[خداوند]] به مقام امامت [[منصوب]] گردید و خداوند آن را با خطاب {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} بیان کرد. براساس قسمت دوم آیه، ‌ وقتی حضرت ابراهیم {{ع}} خودش به مقام امامت دست یافت، ‌ آن را برای ذریه‌اش نیز درخواست نمود. خداوند در پاسخ فرمود: این [[عهد]] من به کسانی‌که [[ظالم]] باشند، نمی‌رسند. مفهومش این است که [[عهد امامت]]، برای [[ذریه]] [[حضرت ابراهیم]] که [[ستمکار]] نیستند، خواهد بود.
یکی از دلالت‌های [[آیه]]، اثبات نصب الهی [[حضرت ابراهیم]] به [[مقام امامت]] پس از نیل به [[مقام نبوت]] است. این دلالت از هر دو قسمت آیه استفاده می‌شود؛ قسمت نخست آیه بیان می‌کند که حضرت ابراهیم {{ع}} پس از [[موفقیت]] در [[آزمون الهی]]، از سوی [[خداوند]] به مقام امامت [[منصوب]] گردید و خداوند آن را با خطاب {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} بیان کرد. براساس قسمت دوم آیه، ‌ وقتی حضرت ابراهیم {{ع}} خودش به مقام امامت دست یافت، ‌ آن را برای ذریه‌اش نیز درخواست نمود. خداوند در پاسخ فرمود: این [[عهد]] من به کسانی‌که [[ظالم]] باشند، نمی‌رسند. مفهومش این است که عهد امامت، برای [[ذریه]] [[حضرت ابراهیم]] که [[ستمکار]] نیستند، خواهد بود.


مفاد هر دو قسمت آیه این است، تنها کسی‌که می‌تواند شخصی را به [[مقام امامت]] [[نصب]] و [[جعل]] نماید، [[خداوند]] است و [[گزینش امام]] در [[اختیار]] [[بشر]] نیست؛ زیرا اولا: [[جعل امامت]] را خداوند به خودش نسبت داده است و ثانیا: حضرت ابراهیم {{ع}} آن را برای ذریه‌اش از خداوند درخواست نمود. اگر امر امامت انتخابی بود، حضرت ابراهیم نمی‌بایست آن را از خداوند درخواست می‌کرد.
مفاد هر دو قسمت آیه این است، تنها کسی‌که می‌تواند شخصی را به [[مقام امامت]] [[نصب]] و جعل نماید، [[خداوند]] است و [[گزینش امام]] در [[اختیار]] [[بشر]] نیست؛ زیرا اولا: [[جعل امامت]] را خداوند به خودش نسبت داده است و ثانیا: حضرت ابراهیم {{ع}} آن را برای ذریه‌اش از خداوند درخواست نمود. اگر امر امامت انتخابی بود، حضرت ابراهیم نمی‌بایست آن را از خداوند درخواست می‌کرد.


====== آیه اولی الامر ======
====== آیه اولی الامر ======
{{اصلی|آیه اولی الامر}}
{{اصلی|آیه اولی الامر}}


[[آیه ۵۹ سوره نساء]]: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> معروف به آیه «[[اولوالامر]]»، یکی از آیاتی است که با [[عنایت]] به مقدمات ذیل، بر [[نصب الهی امامت]] دلالت دارد.
[[آیه ۵۹ سوره نساء]]: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> معروف به آیه «[[اولوالامر]]»، یکی از آیاتی است که با عنایت به مقدمات ذیل، بر [[نصب الهی امامت]] دلالت دارد.
# اولا: در این آیه جملۀ {{متن قرآن|أُولِي الْأَمْرِ}} بر کلمه {{متن قرآن|الرَّسُولَ}} عطف شده و معنای عطف آن است که [[اطاعت از اولی الامر]] همانند [[اطاعت از رسول]]، مطلقا [[واجب]] و اطاعتشان از جنس [[اطاعت الهی]] است.  
# اولا: در این آیه جملۀ {{متن قرآن|أُولِي الْأَمْرِ}} بر کلمه {{متن قرآن|الرَّسُولَ}} عطف شده و معنای عطف آن است که [[اطاعت از اولی الامر]] همانند [[اطاعت از رسول]]، مطلقا [[واجب]] و اطاعتشان از جنس [[اطاعت الهی]] است.  
# ثانیا: مقتضای [[وجوب]] [[تبعیت]] مطلق از اولی الامر، [[عصمت]] آنان از هرگونه [[خطا]] و [[اشتباه]] است و در [[حقیقت]]، عصمت یکی از ویژگی‌های [[اولی‌الامر]] محسوب می‌شود<ref>{{عربی|الآیة جمع فیها بین الرسول وأولی الامر وذکر لهما معا طاعة واحدة فقال وأطیعوا الرسول وأولی الامر منکم ولا یجوز علی الرسول أن یأمر بمعصیة أو یغلط فی حکم فلو جاز شئ من ذلک علی اولی الامر لم یسع إلا أن یذکر القید الوارد علیهم فلا مناص من أخذ الآیة مطلقة من غیر أی تقیید ولازمه اعتبار العصمة فی جانب اولی الامر کما اعتبر فی جانب رسول الله {{صل}} من غیر فرق}}، طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۹۲.</ref>.
# ثانیا: مقتضای [[وجوب]] [[تبعیت]] مطلق از اولی الامر، [[عصمت]] آنان از هرگونه [[خطا]] و [[اشتباه]] است و در [[حقیقت]]، عصمت یکی از ویژگی‌های [[اولی‌الامر]] محسوب می‌شود<ref>{{عربی|الآیة جمع فیها بین الرسول وأولی الامر وذکر لهما معا طاعة واحدة فقال وأطیعوا الرسول وأولی الامر منکم ولا یجوز علی الرسول أن یأمر بمعصیة أو یغلط فی حکم فلو جاز شئ من ذلک علی اولی الامر لم یسع إلا أن یذکر القید الوارد علیهم فلا مناص من أخذ الآیة مطلقة من غیر أی تقیید ولازمه اعتبار العصمة فی جانب اولی الامر کما اعتبر فی جانب رسول الله {{صل}} من غیر فرق}}، طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۹۲.</ref>.
# ثالثا: اولوالامری که [[خداوند]] [[اطاعت]] آنها را مقرون اطاعت خود و پیامبرش دانسته، می‌بایست [[برترین]] و [[کامل‌ترین]] فرد [[امت]] پس از [[رسول خدا]] باشند<ref>{{عربی|وانّما الکلام فی أولی الأمر من هو وحیث انّه صار قرینا للَّه ورسوله فلابدّ من أن یکون أفضل الافراد بعد النّبی وأکملهم ولیس هذا الَّا علیّ ابن أبی طالب}}، قاینی خراسانی، محمد تقی، مفتاح السعادة فی شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۳۹۲.</ref>.  
# ثالثا: اولوالامری که [[خداوند]] [[اطاعت]] آنها را مقرون اطاعت خود و پیامبرش دانسته، می‌بایست [[برترین]] و کامل‌ترین فرد [[امت]] پس از [[رسول خدا]] باشند<ref>{{عربی|وانّما الکلام فی أولی الأمر من هو وحیث انّه صار قرینا للَّه ورسوله فلابدّ من أن یکون أفضل الافراد بعد النّبی وأکملهم ولیس هذا الَّا علیّ ابن أبی طالب}}، قاینی خراسانی، محمد تقی، مفتاح السعادة فی شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۳۹۲.</ref>.  
# رابعا: [[اهل سنت]] در تعیین مصداق «اولی الامر» [[اختلاف]] نظر دارند؛ اما [[شیعیان]] مصداق آن را [[ائمه طاهرین]] {{ع}} می‌دانند که همانند [[پیامبر]]، معصوم از هرگونه [[خطا]] هستند؛ چون اطاعت مطلق از غیر معصوم جایز نیست<ref>{{عربی|ویمکن الاستدلال أیضاً بوجه آخر: وهو أن اولی الأمر الذین أوجب الله تعالی علینا اتباعهم علی سبیل الاطلاق کاتباع الله واتباع رسوله، لا یجوز أن یکونوا غیر معصومین، لأن غیر المعصوم لا یجوز اتباعه علی سبیل الاطلاق، بل فی حال العصیان یجب مخالفته ونهیه عنه، وأئمة المخالفین لم یکونوا معصومین بالاجماع، فثبت أن المراد باولی الأمر أئمتنا المعصومین الاثنی عشر}}، قمی شیرازی، محمد طاهر، کتاب الأربعین، ص۳۹۹.</ref>.
# رابعا: [[اهل سنت]] در تعیین مصداق «اولی الامر» [[اختلاف]] نظر دارند؛ اما [[شیعیان]] مصداق آن را [[ائمه طاهرین]] {{ع}} می‌دانند که همانند [[پیامبر]]، معصوم از هرگونه [[خطا]] هستند؛ چون اطاعت مطلق از غیر معصوم جایز نیست<ref>{{عربی|ویمکن الاستدلال أیضاً بوجه آخر: وهو أن اولی الأمر الذین أوجب الله تعالی علینا اتباعهم علی سبیل الاطلاق کاتباع الله واتباع رسوله، لا یجوز أن یکونوا غیر معصومین، لأن غیر المعصوم لا یجوز اتباعه علی سبیل الاطلاق، بل فی حال العصیان یجب مخالفته ونهیه عنه، وأئمة المخالفین لم یکونوا معصومین بالاجماع، فثبت أن المراد باولی الأمر أئمتنا المعصومین الاثنی عشر}}، قمی شیرازی، محمد طاهر، کتاب الأربعین، ص۳۹۹.</ref>.


خط ۶۹: خط ۶۹:
{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>. یکی از مباحث [[آیه]]، ‌ دلالت آن بر [[نصب الهی امامت]] و [[ولایت]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} است که با دلائل ذیل ثابت می‌شود:
{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>. یکی از مباحث [[آیه]]، ‌ دلالت آن بر [[نصب الهی امامت]] و [[ولایت]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} است که با دلائل ذیل ثابت می‌شود:
# [[حصر]] {{متن قرآن|إِنَّمَا}}: {{متن قرآن|إِنَّمَا}} از ادات حصر است و بر [[ولایتی]] خاص که به [[خداوند]] اختصاص دارد و با [[اذن]] او برای دیگران نیز ثابت می‌شود دلالت می‌‌کند<ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴ـ۳، ص۲۱۱.</ref>.<ref>ر. ک: [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ولایت - ربانی گلپایگانی (مقاله)|آیه ولایت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]].</ref>
# [[حصر]] {{متن قرآن|إِنَّمَا}}: {{متن قرآن|إِنَّمَا}} از ادات حصر است و بر [[ولایتی]] خاص که به [[خداوند]] اختصاص دارد و با [[اذن]] او برای دیگران نیز ثابت می‌شود دلالت می‌‌کند<ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴ـ۳، ص۲۱۱.</ref>.<ref>ر. ک: [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ولایت - ربانی گلپایگانی (مقاله)|آیه ولایت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]].</ref>
# کلمه ولی به معنای [[سرپرستی]]، [[صاحب اختیار]] و [[حق تصرف]] است: اگر چه واژه «ولی» بر معانی یا مصادیق متعددی اطلاق شده است، ولی هرگاه بدون قرینه به کار رود مراد از آن مالک امر بودن خواهد بود، به ویژه اگر به کسی اسناد داده شود که دارای [[شأن]] [[رهبری]] و [[فرمانروایی]] است؛ حال با توجه به اینکه ولایت در مورد [[خدا]] و [[رسول]] {{صل}} به معنای مالک امر بودن و سرپرستی است و از طرفی ﴿الَّذِینَ آمَنُوا﴾ بر خداوند یا [[پیامبر]] {{صل}} عطف شده و [[حکم]] آنها یکی است؛ لذا ولایت در مورد مؤمنانی که در آیه توصیف شده‌‎اند نیز به معنای [[مالکیت]] امر و [[تدبیر]] ([[امامت]]) خواهد بود<ref>بهبهانی، سید علی، مصباح الهدایة فی اثبات الولایة، ص۳۲۰ـ۳۲۱.</ref>.
# کلمه ولی به معنای [[سرپرستی]]، صاحب اختیار و [[حق تصرف]] است: اگر چه واژه «ولی» بر معانی یا مصادیق متعددی اطلاق شده است، ولی هرگاه بدون قرینه به کار رود مراد از آن مالک امر بودن خواهد بود، به ویژه اگر به کسی اسناد داده شود که دارای [[شأن]] [[رهبری]] و [[فرمانروایی]] است؛ حال با توجه به اینکه ولایت در مورد [[خدا]] و [[رسول]] {{صل}} به معنای مالک امر بودن و سرپرستی است و از طرفی ﴿الَّذِینَ آمَنُوا﴾ بر خداوند یا [[پیامبر]] {{صل}} عطف شده و [[حکم]] آنها یکی است؛ لذا ولایت در مورد مؤمنانی که در آیه توصیف شده‌‎اند نیز به معنای [[مالکیت]] امر و [[تدبیر]] ([[امامت]]) خواهد بود<ref>بهبهانی، سید علی، مصباح الهدایة فی اثبات الولایة، ص۳۲۰ـ۳۲۱.</ref>.
# مصداق {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} [[حضرت علی]] {{ع}} است؛ زیرا براساس [[روایات]] [[فریقین]] این آیه در شأن آن حضرت نازل شده است<ref>ر. ک: [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ولایت - ربانی گلپایگانی (مقاله)|آیه ولایت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]].</ref>.
# مصداق {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} [[حضرت علی]] {{ع}} است؛ زیرا براساس [[روایات]] [[فریقین]] این آیه در شأن آن حضرت نازل شده است<ref>ر. ک: [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ولایت - ربانی گلپایگانی (مقاله)|آیه ولایت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]].</ref>.


===== ادله روایی =====
===== ادله روایی =====
روایاتی‌که از طریق [[فریقین]] نقل شده نیز، [[الهی بودن امامت]] [[عامه]] و [[امامت خاصه]] را ثابت می‌کنند.
روایاتی‌که از طریق [[فریقین]] نقل شده نیز، [[الهی بودن امامت]] [[عامه]] و [[امامت خاصه]] را ثابت می‌کنند. در بحث دلالت روایات لازم است به دو نکته توجه داشت: نکته نخست آنکه به اعتقاد شیعیان، [[نصب امام]] در [[اختیار]] [[خداوند]] است و تنها معرفی ایشان بر [[پیامبر]] واگذار شده است. نکته دوم، ممکن است در برخی [[روایات]] لفظ صریح بر نصب امام ذکر شده باشد. مثل اینکه فرموده باشد: {{متن حدیث|انت وصیی}}، {{متن حدیث|انت خلیفتی}} و... و ممکن است در روایات، الفاظ دیگری به‌کار رفته باشد که صریح نباشد ولی از [[ولایت]] و [[امامت]] آن حضرت خبر بدهد. در این موارد نیز [[اخبار]] پیامبر دلیل بر [[نصب الهی امام]] است.
در بحث [[دلالت روایات]] لازم است به دو نکته توجه داشت: نکته نخست آنکه به [[اعتقاد شیعیان]]، [[نصب امام]] در [[اختیار]] [[خداوند]] است و تنها معرفی ایشان بر [[پیامبر]] واگذار شده است. نکته دوم، ممکن است در برخی [[روایات]] لفظ صریح بر نصب امام ذکر شده باشد. مثل اینکه فرموده باشد: {{متن حدیث|انت وصیی}}، {{متن حدیث|انت خلیفتی}} و... و ممکن است در روایات، الفاظ دیگری به‌کار رفته باشد که صریح نباشد ولی از [[ولایت]] و [[امامت]] آن حضرت خبر بدهد. در این موارد نیز [[اخبار]] پیامبر دلیل بر [[نصب الهی امام]] است.


====== روایات بیانگر الهی بودن امر امامت و [[خلافت]] ======
====== روایات بیانگر الهی بودن امر امامت و [[خلافت]] ======
تعداد روایاتی که این مطلب را بیان می‌کنند فراوان است، اما به ذکر چند [[روایت]] از [[منابع شیعه]] و [[سنی]] اکتفا می‌کنیم:
تعداد روایاتی که این مطلب را بیان می‌کنند فراوان است، اما به ذکر چند [[روایت]] از منابع شیعه و [[سنی]] اکتفا می‌کنیم:
# [[ابوبصیر]] می‌گوید: [[خدمت]] [[امام صادق]] {{ع}} بودم که نام [[اوصیاء]] را بردند و من هم اسماعیل را نام بردم. حضرت فرمود: "نه به [[خدا]] [[سوگند]]، ای [[ابا محمد]]! [[تعیین امام]] در اختیار ما نیست، این کار تنها به دست خداست که در باره هر یک پس از دیگری فرو می‌فرستد"<ref>{{متن حدیث|لَا وَاللَّهِ یا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا ذَاکَ إِلَینَا وَمَا هُوَ إِلَّا إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ ینْزِلُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ}}، کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۷۹، ح۱.</ref>.
# [[ابوبصیر]] می‌گوید: خدمت [[امام صادق]] {{ع}} بودم که نام [[اوصیاء]] را بردند و من هم اسماعیل را نام بردم. حضرت فرمود: "نه به [[خدا]] [[سوگند]]، ای ابا محمد! [[تعیین امام]] در اختیار ما نیست، این کار تنها به دست خداست که در باره هر یک پس از دیگری فرو می‌فرستد"<ref>{{متن حدیث|لَا وَاللَّهِ یا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا ذَاکَ إِلَینَا وَمَا هُوَ إِلَّا إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ ینْزِلُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ}}، کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۷۹، ح۱.</ref>.
# [[عمرو]] بن [[اشعث]] می‌گوید: از امام صادق {{ع}} شنیدم که می‌فرمود: "شما [[گمان]] می‌کنید [[وصیت]] کنندگان از ما [[امامان]] به هر کسی که بخواهد وصیت می‌کند؟! نه به خدا، چنین نیست، بلکه امر امامت [[عهد]] و فرمانی است از جانب خدا و رسولش (صلّی اللَّه علیه و آله) برای مردی پس از مردی (از ما [[خانواده]]) تا به صاحبش برسد"<ref>{{متن حدیث|أَتَرَوْنَ الْمُوصِی مِنَّا یوصِی إِلَی مَنْ یرِیدُ لَا وَاللَّهِ وَلَکِنْ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ صلی الله علیه وآله لِرَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّی ینْتَهِی الْأَمْرُ إِلَی صَاحِبِهِ}}، کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۷۸، ح۲.</ref>.
# عمرو بن اشعث می‌گوید: از امام صادق {{ع}} شنیدم که می‌فرمود: "شما [[گمان]] می‌کنید [[وصیت]] کنندگان از ما [[امامان]] به هر کسی که بخواهد وصیت می‌کند؟! نه به خدا، چنین نیست، بلکه امر امامت [[عهد]] و فرمانی است از جانب خدا و رسولش (صلّی اللَّه علیه و آله) برای مردی پس از مردی (از ما [[خانواده]]) تا به صاحبش برسد"<ref>{{متن حدیث|أَتَرَوْنَ الْمُوصِی مِنَّا یوصِی إِلَی مَنْ یرِیدُ لَا وَاللَّهِ وَلَکِنْ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ صلی الله علیه وآله لِرَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّی ینْتَهِی الْأَمْرُ إِلَی صَاحِبِهِ}}، کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۷۸، ح۲.</ref>.


====== حدیث دار ======
====== حدیث دار ======
{{اصلی|حدیث یوم‌الدار}}
{{اصلی|حدیث یوم‌الدار}}
رسول خدا {{صل}} در جلسه‌ای که [[نزدیکان]] خویش را به [[اسلام]] دعوت نمود، پس از اینکه [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[آمادگی]] خود را بر [[نصرت]] [[پیامبر]] اعلام نمود، درباره او فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ هذَا أَخِی وَوَصِیی وَخَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا}}<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۴۲.</ref> از این [[روایت]] با توجه به دو نکته می‌توان بر [[نصب الهی امامت]] [[استدلال]] کرد.
رسول خدا {{صل}} در جلسه‌ای که [[نزدیکان]] خویش را به [[اسلام]] دعوت نمود، پس از اینکه [[امیرمؤمنان]] {{ع}} آمادگی خود را بر [[نصرت]] [[پیامبر]] اعلام نمود، درباره او فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ هذَا أَخِی وَوَصِیی وَخَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا}}<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۱، ص۵۴۲.</ref> از این [[روایت]] با توجه به دو نکته می‌توان بر [[نصب الهی امامت]] [[استدلال]] کرد.
# [[دعوت پیامبر]] از بزرگان [[بنی‌هاشم]] و [[فرزندان عبدالمطلب]]، به [[دستور خداوند]] انجام شد: {{متن حدیث|إن الله أمرنی أن أنذر عشیرتی الأقربین، وقَدْ أَمَرَنِی رَبِّی أنْ أُدْعُوکُم إلیهِ}}.
# [[دعوت پیامبر]] از بزرگان [[بنی‌هاشم]] و [[فرزندان عبدالمطلب]]، به [[دستور خداوند]] انجام شد: {{متن حدیث|إن الله أمرنی أن أنذر عشیرتی الأقربین، وقَدْ أَمَرَنِی رَبِّی أنْ أُدْعُوکُم إلیهِ}}.
# [[هدف]] از این تجمع، تنها [[دعوت به دین اسلام]] نیست؛ بلکه اعلام [[جانشینی رسول خدا]] نیز منظور [[خداوند]] است: {{متن حدیث|یا مُحَمَّدُ، إنَّکَ إنْ لاَ تَفْعَلْ مَا تُؤْمَرُ بِه یعَذِّبُکَ رَبُّکَ}}. اگر مقصود تنها [[دعوت به دین]] [[الهی]] باشد، [[تهدید]] از جانب [[خدا]] معنی ندارد.
# [[هدف]] از این تجمع، تنها دعوت به دین اسلام نیست؛ بلکه اعلام [[جانشینی رسول خدا]] نیز منظور [[خداوند]] است: {{متن حدیث|یا مُحَمَّدُ، إنَّکَ إنْ لاَ تَفْعَلْ مَا تُؤْمَرُ بِه یعَذِّبُکَ رَبُّکَ}}. اگر مقصود تنها [[دعوت به دین]] [[الهی]] باشد، [[تهدید]] از جانب [[خدا]] معنی ندارد.


از طرفی، ‌ رسول خدا {{صل}} هیچ برنامه‌ و سخنی را بدون [[اذن الهی]] و از روی [[هوای نفس]] اعلام و بیان نفرموده ‌‌است<ref>{{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}، «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳ ـ ۴.</ref>‏. بحث [[جانشینی]] و [[رهبری]] پس از پیامبر از برنامه‌های مهم الهی است؛ بنابراین، حضرت نمی‌تواند با [[تصمیم]] خودش [[امیرمؤمنان]] {{ع}} را به عنوان [[جانشین]] معرفی کرده باشد و این با عصمت ایشان نیز منافات دارد.
از طرفی، ‌ رسول خدا {{صل}} هیچ برنامه‌ و سخنی را بدون [[اذن الهی]] و از روی [[هوای نفس]] اعلام و بیان نفرموده ‌‌است<ref>{{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}، «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳ ـ ۴.</ref>‏. بحث [[جانشینی]] و [[رهبری]] پس از پیامبر از برنامه‌های مهم الهی است؛ بنابراین، حضرت نمی‌تواند با تصمیم خودش [[امیرمؤمنان]] {{ع}} را به عنوان [[جانشین]] معرفی کرده باشد و این با عصمت ایشان نیز منافات دارد.


====== حدیث منزلت ======
====== حدیث منزلت ======
{{اصلی|حدیث منزلت}}
{{اصلی|حدیث منزلت}}
حدیث منزلت، در زمان‌ها و مکان‌های مختلفی در [[شأن]] امیرمؤمنان {{ع}} از لسان [[مبارک]] [[پیامبر اعظم]] {{صل}} بیان شده است که [[محدثان]] [[فریقین]] با سند‌های مختلف و برخی صحیح و معتبر آن را در [[منابع حدیثی]] نقل کرده‌اند. معروف‌ترین محل صدور آن، [[جنگ تبوک]] است که [[پیامبر]] ایشان را به عنوان [[جانشین]] خویش در [[مدینه]] گمارد و فرمود: {{متن حدیث|أنت مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَی إلا أَنَّهُ لَا نَبِی بَعْدِی}}؛ «جایگاه تو نسبت به من، همانند جایگاه [[هارون]] نسبت به [[موسی]] است؛ جز اینکه پس از من، [[پیامبری]] نخواهد بود»<ref>شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین وتمام النعمة، ص۲۷۸-۲۷۴؛ نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۰.</ref>.
حدیث منزلت، در زمان‌ها و مکان‌های مختلفی در [[شأن]] امیرمؤمنان {{ع}} از لسان [[مبارک]] [[پیامبر اعظم]] {{صل}} بیان شده است که محدثان [[فریقین]] با سند‌های مختلف و برخی صحیح و معتبر آن را در منابع حدیثی نقل کرده‌اند. معروف‌ترین محل صدور آن، [[جنگ تبوک]] است که [[پیامبر]] ایشان را به عنوان [[جانشین]] خویش در [[مدینه]] گمارد و فرمود: {{متن حدیث|أنت مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَی إلا أَنَّهُ لَا نَبِی بَعْدِی}}؛ «جایگاه تو نسبت به من، همانند جایگاه [[هارون]] نسبت به [[موسی]] است؛ جز اینکه پس از من، [[پیامبری]] نخواهد بود»<ref>شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین وتمام النعمة، ص۲۷۸-۲۷۴؛ نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۰.</ref>.


این جمله، نه تنها [[نص]] [[رسول خدا]] {{صل}} بر [[امامت]] و [[جانشینی]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} در مدینه است؛ بلکه بر امامت ایشان بعد از [[رحلت]] آن حضرت نیز دلالت دارد. [[عالمان]] [[امامیه]] در طول [[تاریخ]] بر دلالت این [[حدیث]]، [[استدلال]] کرده‌اند.  
این جمله، نه تنها [[نص]] [[رسول خدا]] {{صل}} بر [[امامت]] و [[جانشینی]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} در مدینه است؛ بلکه بر امامت ایشان بعد از رحلت آن حضرت نیز دلالت دارد. [[عالمان]] [[امامیه]] در طول [[تاریخ]] بر دلالت این [[حدیث]]، [[استدلال]] کرده‌اند.  


====== حدیث غدیر ======
====== حدیث غدیر ======
{{اصلی|حدیث غدیر}}
{{اصلی|حدیث غدیر}}
حدیث غدیر یکی از روشن‌ترین [[ادله]] [[نصب الهی امامت]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} است که در [[صحت]] و [[تواتر]] آن تردیدی وجود ندارد: {{متن حدیث|من کنت مَوْلاَهُ فَهَذَا مَوْلاَهُ اللهم وَالِ من وَالاَهُ وَعَادِ من عَادَاهُ}}<ref>«آیا من برمؤمنان از خود آنان سزاوار نیستم؟ همه تصدیق کردند. پیامبر فرمود: هرکه من مولا و سرپرست اویم، پس علی مولای اوست. خداوندا! هرکه علی را دوست بدارد دوست بدار و هرکه او را دشمن بدارد، دشمن بدار». مسند أحمد بن حنبل، ج۴، ص۳۷۰، ح۱۹۳۲۱.</ref>، {{متن حدیث|من کنت مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ}}<ref>ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۳۳</ref> و تعبیرات دیگر.
حدیث غدیر یکی از روشن‌ترین [[ادله]] [[نصب الهی امامت]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} است که در صحت و تواتر آن تردیدی وجود ندارد: {{متن حدیث|من کنت مَوْلاَهُ فَهَذَا مَوْلاَهُ اللهم وَالِ من وَالاَهُ وَعَادِ من عَادَاهُ}}<ref>«آیا من برمؤمنان از خود آنان سزاوار نیستم؟ همه تصدیق کردند. پیامبر فرمود: هرکه من مولا و سرپرست اویم، پس علی مولای اوست. خداوندا! هرکه علی را دوست بدارد دوست بدار و هرکه او را دشمن بدارد، دشمن بدار». مسند أحمد بن حنبل، ج۴، ص۳۷۰، ح۱۹۳۲۱.</ref>، {{متن حدیث|من کنت مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ}}<ref>ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۳۳</ref> و تعبیرات دیگر.


دو مطلب مهم دلالی این [[روایت]]، یکی [[اثبات امامت امیرمؤمنان]] {{ع}} و دیگری نصب الهی امامت آن حضرت است. در مورد مطلب نخست، واژه‌های «مولا» و «ولی» نقش مهمی ‌دارند که جهت [[اثبات]] دلالت آنها به معنای [[سرپرستی]]، اولی به [[تصرف در امور]]، از سخنان واژه شناسان<ref>فخر رازی، سخنان این افراد را نقل کرده است: محمد بن سائب کلبی، فراء، معمر بن مثنی، ابواسحاق زجاج. محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۱۹۸؛ ابوبکر انباری، محمد بن قاسم، الزاهر فی معانی کلمات الناس، ج۱، ص۱۲۵؛ طالقانی، اسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۳۸۰. </ref> و [[مفسران]] باید کمک گرفت و این مطلب در جای خودش اثبات شده است.
دو مطلب مهم دلالی این [[روایت]]، یکی [[اثبات امامت امیرمؤمنان]] {{ع}} و دیگری نصب الهی امامت آن حضرت است. در مورد مطلب نخست، واژه‌های «مولا» و «ولی» نقش مهمی ‌دارند که جهت [[اثبات]] دلالت آنها به معنای [[سرپرستی]]، اولی به تصرف در امور، از سخنان واژه شناسان<ref>فخر رازی، سخنان این افراد را نقل کرده است: محمد بن سائب کلبی، فراء، معمر بن مثنی، ابواسحاق زجاج. محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۱۹۸؛ ابوبکر انباری، محمد بن قاسم، الزاهر فی معانی کلمات الناس، ج۱، ص۱۲۵؛ طالقانی، اسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۳۸۰. </ref> و [[مفسران]] باید کمک گرفت و این مطلب در جای خودش اثبات شده است.


اما مطلب دوم ([[دلالت روایت]] بر [[نصب الهی امامت]]) را می‌توان با کمک [[آیات]] نازل شده پیرامون [[حادثه غدیر]] [[اثبات]] کرد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>؛ دو نکته در این ‌آیه حائز اهمیت است: نکته اول: کلمه {{متن قرآن|بَلِّغْ}} فعل امر است که به [[پیامبر]] دستور می‌دهد آنچه را که بر ایشان نازل شده، [[ابلاغ]] نماید. مصداق {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ}} در [[روایات]]، [[ولایت]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} بیان شده است. در نتیجه پیامبر [[مأمور]] به ابلاغ امر ولایت گردید. نکته دوم [[آیه]]، [[تهدید]] پیامبر در فرض عدم ابلاغ است. این نکته اهمیت امر ولایت را از دیدگاه [[خداوند]] بیان می‌کند. با [[عنایت]] به این دو نکته، هردو جمله {{متن قرآن|بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}} صریح در [[الهی بودن امر امامت]] است که از سوی خداوند نازل شده و تنها اعلام آن به [[رسول خدا]] {{صل}} در [[غدیر]] محول شد.
اما مطلب دوم (دلالت روایت بر [[نصب الهی امامت]]) را می‌توان با کمک [[آیات]] نازل شده پیرامون [[حادثه غدیر]] [[اثبات]] کرد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>؛ دو نکته در این ‌آیه حائز اهمیت است: نکته اول: کلمه {{متن قرآن|بَلِّغْ}} فعل امر است که به [[پیامبر]] دستور می‌دهد آنچه را که بر ایشان نازل شده، [[ابلاغ]] نماید. مصداق {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ}} در [[روایات]]، [[ولایت]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} بیان شده است. در نتیجه پیامبر [[مأمور]] به ابلاغ امر ولایت گردید. نکته دوم [[آیه]]، [[تهدید]] پیامبر در فرض عدم ابلاغ است. این نکته اهمیت امر ولایت را از دیدگاه [[خداوند]] بیان می‌کند. با عنایت به این دو نکته، هردو جمله {{متن قرآن|بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}} صریح در الهی بودن امر امامت است که از سوی خداوند نازل شده و تنها اعلام آن به [[رسول خدا]] {{صل}} در [[غدیر]] محول شد.


[[آیه اکمال]] نیز قرینۀ دیگری بر اثبات [[الهی بودن امامت]] است که پس از [[انتصاب]] امیرمؤمنان {{ع}} نازل شد و ابلاغ [[امامت]] را عامل [[یأس]] [[دشمنان]]، [[اکمال دین]]، [[اتمام نعمت]] و [[رضایت پروردگار]] از [[دین اسلام]]، اعلام می‌کند.
[[آیه اکمال]] نیز قرینۀ دیگری بر اثبات [[الهی بودن امامت]] است که پس از [[انتصاب]] امیرمؤمنان {{ع}} نازل شد و ابلاغ [[امامت]] را عامل [[یأس]] [[دشمنان]]، [[اکمال دین]]، اتمام نعمت و [[رضایت پروردگار]] از [[دین اسلام]]، اعلام می‌کند.


== نظریه [[مذاهب اهل سنت]] درباره راه تعیین امام ==
== نظریه [[مذاهب اهل سنت]] درباره راه تعیین امام ==
خط ۱۱۵: خط ۱۱۴:
اجماع یکی از راه‌های [[تعیین خلیفه]] است که به دو قسم تقسیم می‌شود:
اجماع یکی از راه‌های [[تعیین خلیفه]] است که به دو قسم تقسیم می‌شود:
===== [[اجماع مسلمین]] =====
===== [[اجماع مسلمین]] =====
گاهی مقصود از اجماع، اتفاق آراء [[مسلمانان]] در [[گزینش]] و [[انتخاب خلیفه]] است. برخی از [[متکلمان]] اهل سنت به صورت کلی از اجماع مسلمانان نام برده است. برخی [[عالمان اهل سنت]] در رد [[اعتقاد]] برخی [[شیعیان]] که [[علوی]] بودن را از [[شرایط امامت]] دانسته‌اند، ‌ بحث اجماع مسلمین را بر [[امامت]] خلفای سه‌گانه مطرح کرده و آن را دلیل بر [[مشروعیت خلافت]] آنها قلمداد نموده‌ و وجود چنین [[اجماعی]] را بر شیعیان [[حجت]] [[قاطع]] دانسته است<ref>{{عربی|و کفی بإجماع المسلمین علی إمامة الأئمة الثلاثة حجة علیهم}}، تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، ج‏۵، ص۲۴۶.</ref>. این در حالی است که از چنین اجماع قاطعی بر خلافت خلفای ثلاثه خبری نبوده است.
گاهی مقصود از اجماع، اتفاق آراء [[مسلمانان]] در [[گزینش]] و [[انتخاب خلیفه]] است. برخی از [[متکلمان]] اهل سنت به صورت کلی از اجماع مسلمانان نام برده است. برخی عالمان اهل سنت در رد [[اعتقاد]] برخی [[شیعیان]] که [[علوی]] بودن را از [[شرایط امامت]] دانسته‌اند، ‌ بحث اجماع مسلمین را بر [[امامت]] خلفای سه‌گانه مطرح کرده و آن را دلیل بر مشروعیت خلافت آنها قلمداد نموده‌ و وجود چنین [[اجماعی]] را بر شیعیان [[حجت]] [[قاطع]] دانسته است<ref>{{عربی|و کفی بإجماع المسلمین علی إمامة الأئمة الثلاثة حجة علیهم}}، تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، ج‏۵، ص۲۴۶.</ref>. این در حالی است که از چنین اجماع قاطعی بر خلافت خلفای ثلاثه خبری نبوده است.


===== [[اجماع اهل حل و عقد]] =====
===== [[اجماع اهل حل و عقد]] =====
گاهی منظور از اجماع، ‌ اجماع تمامی افراد «[[اهل حل و عقد]]»<ref>مقصود از اهل حل و عقد، علماء، رؤسا چهره‌های برجسته مردم هستند: أهل الحل والعقد من العلماء والرؤساء ووجوه الناس. (تفتازانی، مسعود، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج ۲، ص۲۷۲).</ref> از تمامی شهرهای [[اسلامی]] است و در غیر این صورت اجماع تام محقق نخواهد شد<ref>ابویعلی، فراء، المعتمد فی اصول الدین، ص۱۳۹.</ref>. برخی اجماع را به [[جمهور]]<ref>مقصود از جمهور در این دیدگاه، اغلب افراد گروه اهل حل و عقد است نه همه آنها.</ref> «اهل حل و عقد» محقق دانسته‌اند اما این دیدگاه را با روشی که [[خلیفه اول]] [[انتخاب]] شد، رد نموده است<ref>{{عربی|فقالت طائفة: لاتنعقد إلّا بجمهور أهل العقد والحلّ من کلّ بلد، لیکون الرضا به عامّاً، والتسلیم لإمامته إجماعاً، وهذا مذهب مدفوع ببیعة أبی بکر عنه علی الخلافة باختیار من حضرها، ولم ینتظر ببیعته قدوم غائب عنها}}، ماوردی، الأحکام السلطانیّة، ص۳۳.</ref>. به همین جهت [[اجماع]] [[جمهور]] [[اهل حل و عقد]] را شرط ندانسته و [[انتخاب]] از سوی برخی آنها را معتبر می‌دانند<ref>{{عربی|لنا إجماع أهل الحل و العقد و إن کان من البعض}}، تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، ج‏۵، ص۲۶۳؛ دلیل شان این است که در روز سقیفه عمر به تنهایی ابوبکر را انتخاب نمود و با او بیعت کرد و هیچ یکی از صحابه بیعت وی را انکار نکردند: {{عربی|فإن عقدها واحد من أهل الحل والعقد فذلک ثابت ویلزم الغیر فعله.. ودلیلنا أن عمر رضی الله عنه عقد البیعة لأبی بکر ولم ینکر أحد من الصحابة ذلک}}، قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۲۶۹؛ چنانچه عبد الرحمن بن عوف تنها با عثمان بیعت کرد.</ref>. پس در این صورت، [[بیعت]] یک یا دو نفر از اهل حل و عقد کافی است و بر سایر [[مسلمانان]] [[واجب]] است که از [[خلیفه]] و [[امام]] منتخب [[پیروی]] نمایند<ref>{{عربی|بل الواحد والإثنین من أهل الحل والعقد کاف فی ثبوت الإمامة ووجوب اتباع الإمام علی أهل الإسلام وذلک لعلمنا أن الصحابة مع صلابتهم فی الدین وشدة محافظتهم علی أمور الشرع کما هو حقها اکتفوا فی عقد الإمامة بذلک المذکور من الواحد والإثنین کعقد عمر لأبی بکر وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان}}، ایجی، عبد الرحمن بن احمد، کتاب المواقف، ج۳، ص۵۹۴.</ref>.
گاهی منظور از اجماع، ‌ اجماع تمامی افراد «[[اهل حل و عقد]]»<ref>مقصود از اهل حل و عقد، علماء، رؤسا چهره‌های برجسته مردم هستند: أهل الحل والعقد من العلماء والرؤساء ووجوه الناس. (تفتازانی، مسعود، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج ۲، ص۲۷۲).</ref> از تمامی شهرهای [[اسلامی]] است و در غیر این صورت اجماع تام محقق نخواهد شد<ref>ابویعلی، فراء، المعتمد فی اصول الدین، ص۱۳۹.</ref>. برخی اجماع را به جمهور<ref>مقصود از جمهور در این دیدگاه، اغلب افراد گروه اهل حل و عقد است نه همه آنها.</ref> «اهل حل و عقد» محقق دانسته‌اند اما این دیدگاه را با روشی که [[خلیفه اول]] [[انتخاب]] شد، رد نموده است<ref>{{عربی|فقالت طائفة: لاتنعقد إلّا بجمهور أهل العقد والحلّ من کلّ بلد، لیکون الرضا به عامّاً، والتسلیم لإمامته إجماعاً، وهذا مذهب مدفوع ببیعة أبی بکر عنه علی الخلافة باختیار من حضرها، ولم ینتظر ببیعته قدوم غائب عنها}}، ماوردی، الأحکام السلطانیّة، ص۳۳.</ref>. به همین جهت [[اجماع]] جمهور [[اهل حل و عقد]] را شرط ندانسته و [[انتخاب]] از سوی برخی آنها را معتبر می‌دانند<ref>{{عربی|لنا إجماع أهل الحل و العقد و إن کان من البعض}}، تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، ج‏۵، ص۲۶۳؛ دلیل شان این است که در روز سقیفه عمر به تنهایی ابوبکر را انتخاب نمود و با او بیعت کرد و هیچ یکی از صحابه بیعت وی را انکار نکردند: {{عربی|فإن عقدها واحد من أهل الحل والعقد فذلک ثابت ویلزم الغیر فعله.. ودلیلنا أن عمر رضی الله عنه عقد البیعة لأبی بکر ولم ینکر أحد من الصحابة ذلک}}، قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۲۶۹؛ چنانچه عبد الرحمن بن عوف تنها با عثمان بیعت کرد.</ref>. پس در این صورت، [[بیعت]] یک یا دو نفر از اهل حل و عقد کافی است و بر سایر [[مسلمانان]] [[واجب]] است که از [[خلیفه]] و [[امام]] منتخب [[پیروی]] نمایند<ref>{{عربی|بل الواحد والإثنین من أهل الحل والعقد کاف فی ثبوت الإمامة ووجوب اتباع الإمام علی أهل الإسلام وذلک لعلمنا أن الصحابة مع صلابتهم فی الدین وشدة محافظتهم علی أمور الشرع کما هو حقها اکتفوا فی عقد الإمامة بذلک المذکور من الواحد والإثنین کعقد عمر لأبی بکر وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان}}، ایجی، عبد الرحمن بن احمد، کتاب المواقف، ج۳، ص۵۹۴.</ref>.


==== [[شورا]] ====
==== [[شورا]] ====
خط ۱۲۷: خط ۱۲۶:


===== [[شورای اهل حل و عقد]] (عملکرد [[خلیفه دوم]]) =====
===== [[شورای اهل حل و عقد]] (عملکرد [[خلیفه دوم]]) =====
مقطع دوم، عملکرد شورای اهل حل و عقد در [[گزینش]] [[خلیفه سوم]] است که به دستور خلیفه دوم با اعضاء مشخصی تشکیل شد. این مقطع نیز به عنوان معیار [[انتخاب امام]] و یکی از [[راه‌های تعیین امام]] در [[نظام فکری]] [[اهل سنت]] جایگاه خاصی دارد<ref>سعد الدین تفتازانی (متوفای۷۹۳ق) در باره هر دو شورا می‌گوید: «صحابه بعد از رحلت پیامبر {{صل}} و کشته شدن عثمان به انتخاب امام پرداختند و با امام بیعت کردند بدون اینکه کسی آن را انکار کنند پس همه اجماع دارند که این‌گونه انتخاب، یک راه برای تعیین امام است: {{عربی|اشتغل‏ الصحابة (رضی اللّه تعالی عنهم) بعد وفاة النبی (صلی اللّه علیه و سلّم) و مقتل عثمان (رضی اللّه تعالی عنه) باختیار الإمام، و عقد البیعة من غیر نکیر، فکان إجماعا علی کونه طریقا}}، شرح المقاصد، ج ۵، ص۲۵۵.</ref>.
مقطع دوم، عملکرد شورای اهل حل و عقد در [[گزینش]] [[خلیفه سوم]] است که به دستور خلیفه دوم با اعضاء مشخصی تشکیل شد. این مقطع نیز به عنوان معیار [[انتخاب امام]] و یکی از [[راه‌های تعیین امام]] در نظام فکری [[اهل سنت]] جایگاه خاصی دارد<ref>سعد الدین تفتازانی (متوفای۷۹۳ق) در باره هر دو شورا می‌گوید: «صحابه بعد از رحلت پیامبر {{صل}} و کشته شدن عثمان به انتخاب امام پرداختند و با امام بیعت کردند بدون اینکه کسی آن را انکار کنند پس همه اجماع دارند که این‌گونه انتخاب، یک راه برای تعیین امام است: {{عربی|اشتغل‏ الصحابة (رضی اللّه تعالی عنهم) بعد وفاة النبی (صلی اللّه علیه و سلّم) و مقتل عثمان (رضی اللّه تعالی عنه) باختیار الإمام، و عقد البیعة من غیر نکیر، فکان إجماعا علی کونه طریقا}}، شرح المقاصد، ج ۵، ص۲۵۵.</ref>.


از آنجایی‌که [[پیروان]] [[مکتب خلفاء]] برای [[اثبات]] [[مشروعیت خلافت]] آنان نصی از [[قرآن]] و [[روایات]] روی دست نداشتند، عملکرد [[شورا]] را در این دو مقطع به [[آیات]] [[وحیانی]] مستند کرده‌اند<ref>آیه اول: {{متن قرآن|فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ}}، «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹. آیه دوم: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ}}، «و آنان که (فراخوان) پروردگارشان را اجابت کرده‌اند و نماز را بر پا داشته‌اند و کارشان رایزنی میان همدیگر است و از آنچه روزیشان داده‌ایم می‌بخشند» سوره شوری، آیه ۳۸.</ref> و از این طریق به [[خلافت]] آنان [[مشروعیت]] دادند<ref>در نقد این نظریه به صورت مختصر باید گفت: اولاً: از عایشه نقل شده است که هیچ آیه‌ای در شأن مان نازل نشده است: {{عربی|والله ما نزل فینا من القرآن شیء إلا براءتی}}، اندلسی، عبد الحق، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج ۲، ص۳۰۷؛ ثانیاً: در انتخاب خلیفه اول نه شورایی بوده و نه اجماع صحابه. در انتخاب عثمان نیز شورا را به گونه تنظیم کرده بودند که جز عثمان کسی دیگر انتخاب نشود. ثالثاً: اگر انتخاب امام از طریق شوراست، چرا خلیفه اول بر خلاف آیاتی‌که انتخاب را از طریق مشورت و شورا مطرح می‌کند، عمر بن خطاب را منصوب کرد؟ رابعا: آیه۳۸ سوره شوری مربوط به امور جنگی است و آیه ۱۵۹ آل عمران نیز صفات مؤمنان را بیان می‌کند و قرینه که بتواند طریقیت شورا را در تعیین امام ثابت کند، وجود ندارد. [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲]]، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref>.
از آنجایی‌که [[پیروان]] [[مکتب خلفاء]] برای [[اثبات]] مشروعیت خلافت آنان نصی از [[قرآن]] و [[روایات]] روی دست نداشتند، عملکرد [[شورا]] را در این دو مقطع به [[آیات]] [[وحیانی]] مستند کرده‌اند<ref>آیه اول: {{متن قرآن|فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ}}، «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹. آیه دوم: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ}}، «و آنان که (فراخوان) پروردگارشان را اجابت کرده‌اند و نماز را بر پا داشته‌اند و کارشان رایزنی میان همدیگر است و از آنچه روزیشان داده‌ایم می‌بخشند» سوره شوری، آیه ۳۸.</ref> و از این طریق به [[خلافت]] آنان [[مشروعیت]] دادند<ref>در نقد این نظریه به صورت مختصر باید گفت: اولاً: از عایشه نقل شده است که هیچ آیه‌ای در شأن مان نازل نشده است: {{عربی|والله ما نزل فینا من القرآن شیء إلا براءتی}}، اندلسی، عبد الحق، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج ۲، ص۳۰۷؛ ثانیاً: در انتخاب خلیفه اول نه شورایی بوده و نه اجماع صحابه. در انتخاب عثمان نیز شورا را به گونه تنظیم کرده بودند که جز عثمان کسی دیگر انتخاب نشود. ثالثاً: اگر انتخاب امام از طریق شوراست، چرا خلیفه اول بر خلاف آیاتی‌که انتخاب را از طریق مشورت و شورا مطرح می‌کند، عمر بن خطاب را منصوب کرد؟ رابعا: آیه۳۸ سوره شوری مربوط به امور جنگی است و آیه ۱۵۹ آل عمران نیز صفات مؤمنان را بیان می‌کند و قرینه که بتواند طریقیت شورا را در تعیین امام ثابت کند، وجود ندارد. [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲]]، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref>.


==== [[بیعت]] ====
==== [[بیعت]] ====
یکی از طرق رایج در میان [[اهل سنت]] در [[تعیین امام]]، بیعت است که از دو راه برای [[انتخاب]] یک [[خلیفه]] منعقد می‌شود:
یکی از طرق رایج در میان [[اهل سنت]] در [[تعیین امام]]، بیعت است که از دو راه برای [[انتخاب]] یک [[خلیفه]] منعقد می‌شود:
===== [[بیعت مسلمین]] =====
===== [[بیعت مسلمین]] =====
گاهی مقصود از [[بیعت]]، بیعت همه [[مسلمانان]] با [[امام]] و خلیفه است. البته چنین بیعتی در مورد [[شیخین]] و [[عثمان]] صورت نگرفت. بدین جهت گفته‌اند در [[انعقاد خلافت]]، چنین [[اجماعی]] شرط نیست<ref>{{عربی|ولم یشترطوا اجتماع مَن فی المدینة فضلاً عن اجتماع الأمّة. هذا ولم ینکر علیه أحد، وعلیه انطوت الأعصار إلی وقتنا هذا}}، المواقف فی علم الکلام، ج۳، ص۵۹۱.</ref>. در میان [[خلفای راشدین]] این‌گونه بیعت جز برای [[امیرمؤمنان]] {{ع}} برای خلفای دیگر صورت نگرفت<ref>تاریخ اهل سنت در باره بیعت همگانی با امیرمؤمنان {{ع}} آورده است که بعد از قتل عثمان مردم سراغ آن حضرت رفتند و گفتند: هیچ کسی را امروز سزاوارتر از شما برای خلافت نمی‌بینیم. حضرت نمی‌پذیرفت، چندین مرتبه نزد حضرت رفت وآمد کردند. حضرت فرمود: بیعت باید به صورت علنی در مسجد صورت گیرد؛ لذا مهاجران و انصار در مسجد حضور یافتند و بیعت کردند: {{عربی|فقالوا: ما نختار غیرک، وترددوا إلیه مراراً. وقالوا: إنا لا نعلم أحداً أحق بالأمر منک، ولا أقدمٍ منک سابقة ولا أقرب من رسول الله صلی الله علیه وسلم، فقال: أکون وزیراً خیر من أنْ أکون أمیراً. فأتوا علیه، فأتی المسجد، فبایعوه}}، ابوالفداء، اسماعیل بن علی، المختصر فی أخبار البشر، ج۱، ص۱۱۷؛ نه تنها ساکنان مدینه، بلکه مردم شهرهای دیگر نیز با امیرمؤمنان بیعت کردند. به عنوان مثال، امیرمؤمنان برای والی یمن نامه فرستاد که از مردم آن سامان بیعت بگیرد و ده تن از عقلاء، فصحاء و معتمدان آنجا را نزدش برای بیعت بفرستد. در میان آنها عبد الرحمن بن ملجم نیز بود و این افراد در مدینه با آن حضرت بیعت کردند: {{عربی|فإذا ورد علیک کتابی هذا فاقرأه علی من قبلک من أهل الیمن، وخذ لی البیعة علی من حضرک من المسلمین فإذا بایع القوم مثل بیعة الرضوان فامکث فی عملک، وأنفذ إلی منهم عشرة یکونون من عقلائهم وفصحائهم وثقاتهم، ممن یکون أشدهم عونا من أهل الفهم والشجاعة عارفین بالله، عالمین بأدیانهم، وما لهم وما علیهم وأجودهم رأیا}}، مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج۴۲، ص۲۶۰.</ref>.
گاهی مقصود از [[بیعت]]، بیعت همه [[مسلمانان]] با [[امام]] و خلیفه است. البته چنین بیعتی در مورد [[شیخین]] و [[عثمان]] صورت نگرفت. بدین جهت گفته‌اند در انعقاد خلافت، چنین [[اجماعی]] شرط نیست<ref>{{عربی|ولم یشترطوا اجتماع مَن فی المدینة فضلاً عن اجتماع الأمّة. هذا ولم ینکر علیه أحد، وعلیه انطوت الأعصار إلی وقتنا هذا}}، المواقف فی علم الکلام، ج۳، ص۵۹۱.</ref>. در میان [[خلفای راشدین]] این‌گونه بیعت جز برای [[امیرمؤمنان]] {{ع}} برای خلفای دیگر صورت نگرفت<ref>تاریخ اهل سنت در باره بیعت همگانی با امیرمؤمنان {{ع}} آورده است که بعد از قتل عثمان مردم سراغ آن حضرت رفتند و گفتند: هیچ کسی را امروز سزاوارتر از شما برای خلافت نمی‌بینیم. حضرت نمی‌پذیرفت، چندین مرتبه نزد حضرت رفت وآمد کردند. حضرت فرمود: بیعت باید به صورت علنی در مسجد صورت گیرد؛ لذا مهاجران و انصار در مسجد حضور یافتند و بیعت کردند: {{عربی|فقالوا: ما نختار غیرک، وترددوا إلیه مراراً. وقالوا: إنا لا نعلم أحداً أحق بالأمر منک، ولا أقدمٍ منک سابقة ولا أقرب من رسول الله صلی الله علیه وسلم، فقال: أکون وزیراً خیر من أنْ أکون أمیراً. فأتوا علیه، فأتی المسجد، فبایعوه}}، ابوالفداء، اسماعیل بن علی، المختصر فی أخبار البشر، ج۱، ص۱۱۷؛ نه تنها ساکنان مدینه، بلکه مردم شهرهای دیگر نیز با امیرمؤمنان بیعت کردند. به عنوان مثال، امیرمؤمنان برای والی یمن نامه فرستاد که از مردم آن سامان بیعت بگیرد و ده تن از عقلاء، فصحاء و معتمدان آنجا را نزدش برای بیعت بفرستد. در میان آنها عبد الرحمن بن ملجم نیز بود و این افراد در مدینه با آن حضرت بیعت کردند: {{عربی|فإذا ورد علیک کتابی هذا فاقرأه علی من قبلک من أهل الیمن، وخذ لی البیعة علی من حضرک من المسلمین فإذا بایع القوم مثل بیعة الرضوان فامکث فی عملک، وأنفذ إلی منهم عشرة یکونون من عقلائهم وفصحائهم وثقاتهم، ممن یکون أشدهم عونا من أهل الفهم والشجاعة عارفین بالله، عالمین بأدیانهم، وما لهم وما علیهم وأجودهم رأیا}}، مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج۴۲، ص۲۶۰.</ref>.


===== [[بیعت اهل حل و عقد]] =====
===== [[بیعت اهل حل و عقد]] =====
آنان معتقدند اگر فردی صلاحیت [[خلافت]] را داشته باشد حتی اگر یک نفر در جمعی با وی [[بیعت]] نماید، کافی است و نیازی به [[اجماع]] ندارد و [[پیروی]] دیگران از او [[واجب]] است. با اینکه [[صحابه]] نسبت به [[دین]] سخت گیر بودند و شدیدا از [[قواعد]] [[مسلمین]] محافظت می‌کردند، [[بیعت]] یک یا دو نفر از [[اهل حل و عقد]] را کافی می‌دانستند<ref>{{عربی|لعلمنا بأن السلف من الصحابة رضوان الله علیهم مع ما کانوا علیه من الصلابة فی الدین والمحافظة علی قواعد المسلمین اکتفوا فی عقد الإمامة بالواحد والإثنین من اهل الحل والعقد کعقد عمر لأبی بکر وعبد الرحمن بن عوف لعثمان ولم یشترطوا إجماع من فی المدینة من اهل الحل والعقد فضلا عن إجماع الأمصار واتفاق من فی سائر الأقطار وکانون علی ذلک من المتفقین وله من المتبعین من غیر مخالفة ولا نکیر وعلی ذلک انطوت الأعصار فی عقد الإمامة فی کل حین وعلیه اتفاق کافة المسلمین}}، آمدی، علی بن ابی علی، غایة المرام فی علم الکلام، ج۱، ص۳۸۱.</ref>.
آنان معتقدند اگر فردی صلاحیت [[خلافت]] را داشته باشد حتی اگر یک نفر در جمعی با وی [[بیعت]] نماید، کافی است و نیازی به [[اجماع]] ندارد و [[پیروی]] دیگران از او [[واجب]] است. با اینکه [[صحابه]] نسبت به [[دین]] سخت گیر بودند و شدیدا از قواعد [[مسلمین]] محافظت می‌کردند، [[بیعت]] یک یا دو نفر از [[اهل حل و عقد]] را کافی می‌دانستند<ref>{{عربی|لعلمنا بأن السلف من الصحابة رضوان الله علیهم مع ما کانوا علیه من الصلابة فی الدین والمحافظة علی قواعد المسلمین اکتفوا فی عقد الإمامة بالواحد والإثنین من اهل الحل والعقد کعقد عمر لأبی بکر وعبد الرحمن بن عوف لعثمان ولم یشترطوا إجماع من فی المدینة من اهل الحل والعقد فضلا عن إجماع الأمصار واتفاق من فی سائر الأقطار وکانون علی ذلک من المتفقین وله من المتبعین من غیر مخالفة ولا نکیر وعلی ذلک انطوت الأعصار فی عقد الإمامة فی کل حین وعلیه اتفاق کافة المسلمین}}، آمدی، علی بن ابی علی، غایة المرام فی علم الکلام، ج۱، ص۳۸۱.</ref>.


آنها برای [[اثبات]] این راه هیچ [[دلیل قرآنی]] و [[روایی]] ندارند تنها مستند شان فعل [[صحابه]] است و آن اینکه در [[سقیفه]] تنها [[عمر]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد و هیچ یک از صحابه آن را [[انکار]] نکردند<ref>{{عربی|فإن عقدها واحد من أهل الحل والعقد فذلک ثابت ویلزم الغیر فعله.. ودلیلنا أن عمر رضی الله عنه عقد البیعة لأبی بکر ولم ینکر أحد من الصحابة ذلک}}، قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۲۶۹.</ref>. از این رو برخی گفته‌اند: [[امامت]] نزد اکثر [[اهل سنت]] به [[اختیار]] علمای [[اهل حل و عقد]] [[ثابت]] می‌شود؛ هرچند تعداد آنان اندک باشد زیرا [[امامت ابوبکر]] بدون [[نص]] و [[اجماع]] بود<ref>تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۵، ص۲۵۲؛ نقد این طریق، با مطالبی که در نقد نظریه شورا و همچنین نظریه اجماع ذکر گردید روشن می‌شود و نیاز به تکرار آن نیست.</ref>.
آنها برای [[اثبات]] این راه هیچ دلیل قرآنی و [[روایی]] ندارند تنها مستند شان فعل [[صحابه]] است و آن اینکه در [[سقیفه]] تنها [[عمر]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد و هیچ یک از صحابه آن را [[انکار]] نکردند<ref>{{عربی|فإن عقدها واحد من أهل الحل والعقد فذلک ثابت ویلزم الغیر فعله.. ودلیلنا أن عمر رضی الله عنه عقد البیعة لأبی بکر ولم ینکر أحد من الصحابة ذلک}}، قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۲۶۹.</ref>. از این رو برخی گفته‌اند: [[امامت]] نزد اکثر [[اهل سنت]] به [[اختیار]] علمای [[اهل حل و عقد]] [[ثابت]] می‌شود؛ هرچند تعداد آنان اندک باشد زیرا [[امامت ابوبکر]] بدون [[نص]] و [[اجماع]] بود<ref>تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۵، ص۲۵۲؛ نقد این طریق، با مطالبی که در نقد نظریه شورا و همچنین نظریه اجماع ذکر گردید روشن می‌شود و نیاز به تکرار آن نیست.</ref>.


==== قهر و غلبه (عملکرد برخی از [[اصحاب]] و [[تابعین]]) ====
==== قهر و غلبه (عملکرد برخی از [[اصحاب]] و [[تابعین]]) ====
۱۱۳٬۶۸۰

ویرایش