بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
معاویه نیز برای اینکه به سادگی بتواند به مقصد خود برسد و [[هدف]] خویش را با کمال [[راحتی]] تعقیب کند، نامهای به [[امام حسن]]{{ع}} نوشته، تقاضای [[صلح]] و [[سازش]] کرد و نامههای پنهانی اصحابش را نیز که تضمین کرده بودند [[امام]] را بکشند یا به معاویه [[تسلیم]] کنند، برای آن حضرت فرستاد و برای انعقاد صلح، شروطی را خود معاویه به عهده گرفت که به آنها [[وفا]] کند و [[مصلحت عمومی]] را در نظر بگیرد. لکن امام حسن{{ع}} به [[تعهدات]] او اطمینانی نداشت؛ زیرا میدانست او از آنچه گفته، به غیر از [[حیله]] و [[مکر]]، غرض دیگری ندارد، اما چاره ایشان هم فقط سازش بود و باید از [[جنگ]] دست برمیداشت و با او صلح میکرد. [[بینش]] اطرافیان آن حضرت نسبت به [[حق]] و [[شایستگی]] آن امام [[سست]] شده بود و آنان دیده حقبین خود را از دست داده بودند. آنان ریختن [[خون]] [[مبارک]] حضرت را جایز میشمردند و تصمیم گرفته بودند او را به [[دشمن]] تسلیم کنند؛ همچنین یکی از نزدیکترین بستگانش، [[عبیدالله بن عباس]] به طرف معاویه رفته، با دشمنش دست [[دوستی]] داده و با او سازش کرده بود و بیشتر [[یاران]] او در [[فکر]] [[آسایش]] و [[رفاه]] [[دنیا]] بودند و از [[عالم آخرت]] روی گردانده بودند. | معاویه نیز برای اینکه به سادگی بتواند به مقصد خود برسد و [[هدف]] خویش را با کمال [[راحتی]] تعقیب کند، نامهای به [[امام حسن]]{{ع}} نوشته، تقاضای [[صلح]] و [[سازش]] کرد و نامههای پنهانی اصحابش را نیز که تضمین کرده بودند [[امام]] را بکشند یا به معاویه [[تسلیم]] کنند، برای آن حضرت فرستاد و برای انعقاد صلح، شروطی را خود معاویه به عهده گرفت که به آنها [[وفا]] کند و [[مصلحت عمومی]] را در نظر بگیرد. لکن امام حسن{{ع}} به [[تعهدات]] او اطمینانی نداشت؛ زیرا میدانست او از آنچه گفته، به غیر از [[حیله]] و [[مکر]]، غرض دیگری ندارد، اما چاره ایشان هم فقط سازش بود و باید از [[جنگ]] دست برمیداشت و با او صلح میکرد. [[بینش]] اطرافیان آن حضرت نسبت به [[حق]] و [[شایستگی]] آن امام [[سست]] شده بود و آنان دیده حقبین خود را از دست داده بودند. آنان ریختن [[خون]] [[مبارک]] حضرت را جایز میشمردند و تصمیم گرفته بودند او را به [[دشمن]] تسلیم کنند؛ همچنین یکی از نزدیکترین بستگانش، [[عبیدالله بن عباس]] به طرف معاویه رفته، با دشمنش دست [[دوستی]] داده و با او سازش کرده بود و بیشتر [[یاران]] او در [[فکر]] [[آسایش]] و [[رفاه]] [[دنیا]] بودند و از [[عالم آخرت]] روی گردانده بودند. | ||
امام حسن{{ع}} به ناچار، صلح با معاویه را پذیرفت و با معاویه [[اتمام حجت]] کرد و هیچگونه عذری میان خود و معاویه در پیشگاه [[خدا]] و [[مردم]] باقی نگذارد و همچنین با او شرط کرد در [[قنوت]] [[نمازها]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را [[سب]] نکند و متعرض شیعیان علی{{ع}} نشود و حق هر صاحب حقی را ادا کند. معاویه هم صلحنامه امام مجتبی{{ع}} را امضا کرد و شرائط آن را به عهده گرفت و [[سوگند]] یاد کرد به آنها [[وفا]] کند. معاویه پس از [[امضا]] [[قرارداد صلح]] از حبوبیه حرکت کرد و [[روز جمعه]] در نزدیک [[کوفه]] به [[نخیله]] وارد شد. [[نماز ظهر]] را با [[مردم]] خواند و بعد سخنرانی کرد و در ضمن [[خطبه]] گفت: "سوگند به [[خدا]]! من با شما نمیجنگیدم که [[نماز]] بخوانید و [[روزه]] بگیرید و [[حج]] بیتالله بروید و [[زکات مال]] خود را بپردازید؛ زیرا همه این کارها را خود انجام میدهید، بلکه من با شما [[پیکار]] کردم تا بر شما امارت کنم و خدا هم آن را با آنکه شما نمیخواستید؛ به من ارزانی داشت. بدانید در شرط ضمن [[عقد]] [[صلح]]، وعدههایی به [[حسن بن علی]]{{ع}} دادم و شرایطی به عهده گرفتم که اکنون همه را زیر پا میاندازم و به هیچیک وفا نخواهم کرد"<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: ساعدی خراسانی)، ص۳۵۰- ۳۵۴. (با اندکی تغییر).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۶۴-۷۷ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | امام حسن{{ع}} به ناچار، صلح با معاویه را پذیرفت و با معاویه [[اتمام حجت]] کرد و هیچگونه عذری میان خود و معاویه در پیشگاه [[خدا]] و [[مردم]] باقی نگذارد و همچنین با او شرط کرد در [[قنوت]] [[نمازها]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را [[سب]] نکند و متعرض شیعیان علی{{ع}} نشود و حق هر صاحب حقی را ادا کند. معاویه هم صلحنامه امام مجتبی{{ع}} را امضا کرد و شرائط آن را به عهده گرفت و [[سوگند]] یاد کرد به آنها [[وفا]] کند. معاویه پس از [[امضا]] [[قرارداد صلح]] از حبوبیه حرکت کرد و [[روز جمعه]] در نزدیک [[کوفه]] به [[نخیله]] وارد شد. [[نماز ظهر]] را با [[مردم]] خواند و بعد سخنرانی کرد و در ضمن [[خطبه]] گفت: "سوگند به [[خدا]]! من با شما نمیجنگیدم که [[نماز]] بخوانید و [[روزه]] بگیرید و [[حج]] بیتالله بروید و [[زکات مال]] خود را بپردازید؛ زیرا همه این کارها را خود انجام میدهید، بلکه من با شما [[پیکار]] کردم تا بر شما امارت کنم و خدا هم آن را با آنکه شما نمیخواستید؛ به من ارزانی داشت. بدانید در شرط ضمن [[عقد]] [[صلح]]، وعدههایی به [[حسن بن علی]]{{ع}} دادم و شرایطی به عهده گرفتم که اکنون همه را زیر پا میاندازم و به هیچیک وفا نخواهم کرد"<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: ساعدی خراسانی)، ص۳۵۰- ۳۵۴. (با اندکی تغییر).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۶۴-۷۷ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۴۴-۳۵۷؛ [[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص۲۹۳.</ref> | ||
در مجموع تبیین علل و عوامل شکلگیری صلح، بیانگر [[تدبیر]] و [[سیاست]] صحیح [[امام حسن]]{{ع}} در این رویداد مهم و سرنوشتساز [[تاریخی]] است که به اختصار عبارتاند از: | در مجموع تبیین علل و عوامل شکلگیری صلح، بیانگر [[تدبیر]] و [[سیاست]] صحیح [[امام حسن]]{{ع}} در این رویداد مهم و سرنوشتساز [[تاریخی]] است که به اختصار عبارتاند از: | ||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
پس از [[صلح]] [[امام مجتبی]]{{ع}} با معاویه، [[مردم]] به حضور آن حضرت رفتند و درباره [[صلح با معاویه]] بر آن حضرت خرده گرفته و ایشان را [[سرزنش]] کردند؛ [[امام حسن]]{{ع}} به آنها فرمود: "وای بر شما! شما نمیدانید من چه عملی را انجام دادهام؟! به [[خدا]] [[سوگند]]، عمل من برای شیعیانم از آنچه که [[خورشید]] بر آن پرتو میافکند، بهتر است؛ مگر شما نمیدانید من [[امام]] شما هستم، و [[اطاعت]] من بر شما [[واجب]] است و من یکی از [[سید]] [[جوانان]] [[اهل]] بهشتم و جدم به این موضوع تصریح کرده است؟" آنها گفتند: "آری، میدانیم"؛ امام{{ع}} فرمود: "مگر نمیدانید هنگامی که [[خضر]] کشتی را سوراخ کرد و [[غلام]] را کشت و [[دیوار]] کج را راست نمود؛ [[حضرت موسی]] بر وی [[اعتراض]] کرد؛ زیرا [[موسی]] از [[حکمت]] آن اطلاع نداشت؛ در صورتی که نزد [[خداوند]]، عمل خضر، خوب بود؟ مگر نمیدانید [[بیعت]] جبابره و [[طاغیان]] [[زمان]] بر گردن همه ما [[اهلبیت]] هست و فقط [[قائم]] ما از این مورد مستثنی است و هیچ کس بر گردن او بیعت ندارد؛ قائم، همان کسی است که [[حضرت عیسی]] پشت سر او [[نماز]] میخواند؛ خداوند ولادت او را مخفی میدارد و شخص او را از انظار پنهان میکند تا کسی در گردن او بیعت نداشته باشد. وی نهمین فرزند از [[اولاد]] برادرم، حسین است که از [[سیده]] کنیزان متولد خواهد شد؛ [[خداوند]] عمر او را طولانی خواهد کرد و در پشت پرده [[غیبت]] نگاه خواهد داشت و پس از مدتی طولانی ظهور میکند، در حالی که [[جوان]] است و سنش از چهل سال کمتر نشان میدهد، و این، برای آن است که [[مردم]] بدانند خداوند به هر چیزی [[قادر]] است"<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۴۷؛ الاحتجاج، طبرسی (ترجمه: غفاری مازندرانی)، ج۳، ص۹۰-۹۷.</ref>. | پس از [[صلح]] [[امام مجتبی]]{{ع}} با معاویه، [[مردم]] به حضور آن حضرت رفتند و درباره [[صلح با معاویه]] بر آن حضرت خرده گرفته و ایشان را [[سرزنش]] کردند؛ [[امام حسن]]{{ع}} به آنها فرمود: "وای بر شما! شما نمیدانید من چه عملی را انجام دادهام؟! به [[خدا]] [[سوگند]]، عمل من برای شیعیانم از آنچه که [[خورشید]] بر آن پرتو میافکند، بهتر است؛ مگر شما نمیدانید من [[امام]] شما هستم، و [[اطاعت]] من بر شما [[واجب]] است و من یکی از [[سید]] [[جوانان]] [[اهل]] بهشتم و جدم به این موضوع تصریح کرده است؟" آنها گفتند: "آری، میدانیم"؛ امام{{ع}} فرمود: "مگر نمیدانید هنگامی که [[خضر]] کشتی را سوراخ کرد و [[غلام]] را کشت و [[دیوار]] کج را راست نمود؛ [[حضرت موسی]] بر وی [[اعتراض]] کرد؛ زیرا [[موسی]] از [[حکمت]] آن اطلاع نداشت؛ در صورتی که نزد [[خداوند]]، عمل خضر، خوب بود؟ مگر نمیدانید [[بیعت]] جبابره و [[طاغیان]] [[زمان]] بر گردن همه ما [[اهلبیت]] هست و فقط [[قائم]] ما از این مورد مستثنی است و هیچ کس بر گردن او بیعت ندارد؛ قائم، همان کسی است که [[حضرت عیسی]] پشت سر او [[نماز]] میخواند؛ خداوند ولادت او را مخفی میدارد و شخص او را از انظار پنهان میکند تا کسی در گردن او بیعت نداشته باشد. وی نهمین فرزند از [[اولاد]] برادرم، حسین است که از [[سیده]] کنیزان متولد خواهد شد؛ [[خداوند]] عمر او را طولانی خواهد کرد و در پشت پرده [[غیبت]] نگاه خواهد داشت و پس از مدتی طولانی ظهور میکند، در حالی که [[جوان]] است و سنش از چهل سال کمتر نشان میدهد، و این، برای آن است که [[مردم]] بدانند خداوند به هر چیزی [[قادر]] است"<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۴۷؛ الاحتجاج، طبرسی (ترجمه: غفاری مازندرانی)، ج۳، ص۹۰-۹۷.</ref>. | ||
نقل شده است، "[[امام حسن]]{{ع}} در پاسخ معاویه که به ایشان گفت: "ای حسن، تو [[امید]] به [[خلافت]] داشتی، ولی شایسته آن نیستی!"، فرمود: "اما [[خلیفه]] کسی است که مطابق [[سیره]] و روش [[رسول خدا]]{{صل}} عمل نموده و بر [[طاعت]] خداوند [[رفتار]] نماید نه کسی که راه [[جور]] و [[بیداد]] را پیش گرفته و [[سنن]] [[نبوی]] را تعطیل نموده و [[دنیا]] را پدر و مادر خود بداند؛ لکن آن، کار حاکمی است که روزگارِ کمی به [[حکومت]] [[دست]] یابد و به زودی آن تمتّع از او منقطع و [[لذات]] آن رو به افول نهاده و تبعات و سختیهای آن گریبانش را بگیرد و همچون این [[آیه قرآن]] است: {{متن قرآن|وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}}<ref>«و نمیدانم، بسا این برای شما آزمونی و مایه برخورداری تا هنگامی (معیّن) باشد» سوره انبیاء، آیه ۱۱۱.</ref>. و با دست اشاره به معاویه فرمود؛ سپس برخاسته و بازگشت. در این حال، معاویه به [[عمروعاص]] گفت: "به [[خدا]] وقتی که [[اراده]] این کار را نمودی؛ قصدی جز [[رسوایی]] و [[ننگ]] مرا نکرده بودی؛ به خدا تا پیش از این، [[اهل شام]] هیچ کس را در حسب و غیر آن، در ردیف من نمیدانست، تا اینکه حسن این سخنان را گفت!" عمروعاص گفت: "[[محبوبیت]] حسن میان مردم امری است پرواضح و آشکار که توان دفع و [[تغییر]] آن نیست!" پس معاویه خاموش و ساکت شد"<ref>الاحتجاج، طبرسی (ترجمه: جعفری)، ج۲، ص۵۰-۵۳. </ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۶۴-۷۷ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | نقل شده است، "[[امام حسن]]{{ع}} در پاسخ معاویه که به ایشان گفت: "ای حسن، تو [[امید]] به [[خلافت]] داشتی، ولی شایسته آن نیستی!"، فرمود: "اما [[خلیفه]] کسی است که مطابق [[سیره]] و روش [[رسول خدا]]{{صل}} عمل نموده و بر [[طاعت]] خداوند [[رفتار]] نماید نه کسی که راه [[جور]] و [[بیداد]] را پیش گرفته و [[سنن]] [[نبوی]] را تعطیل نموده و [[دنیا]] را پدر و مادر خود بداند؛ لکن آن، کار حاکمی است که روزگارِ کمی به [[حکومت]] [[دست]] یابد و به زودی آن تمتّع از او منقطع و [[لذات]] آن رو به افول نهاده و تبعات و سختیهای آن گریبانش را بگیرد و همچون این [[آیه قرآن]] است: {{متن قرآن|وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}}<ref>«و نمیدانم، بسا این برای شما آزمونی و مایه برخورداری تا هنگامی (معیّن) باشد» سوره انبیاء، آیه ۱۱۱.</ref>. و با دست اشاره به معاویه فرمود؛ سپس برخاسته و بازگشت. در این حال، معاویه به [[عمروعاص]] گفت: "به [[خدا]] وقتی که [[اراده]] این کار را نمودی؛ قصدی جز [[رسوایی]] و [[ننگ]] مرا نکرده بودی؛ به خدا تا پیش از این، [[اهل شام]] هیچ کس را در حسب و غیر آن، در ردیف من نمیدانست، تا اینکه حسن این سخنان را گفت!" عمروعاص گفت: "[[محبوبیت]] حسن میان مردم امری است پرواضح و آشکار که توان دفع و [[تغییر]] آن نیست!" پس معاویه خاموش و ساکت شد"<ref>الاحتجاج، طبرسی (ترجمه: جعفری)، ج۲، ص۵۰-۵۳. </ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۶۴-۷۷ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۴۴-۳۵۷.</ref> | ||
== انگیزههای [[صلح]] از نظر دو طرف == | == انگیزههای [[صلح]] از نظر دو طرف == | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
# با توجه به [[سیاست معاویه]]، وی در [[صلح]]، پیشقدم شد و بر آن [[اصرار]] ورزید و هر اندازه که برای او ممکن بود از [[مردم]] در منطقه [[عراق]] و [[شام]] و دیگر جاها که صدای وی به آن جاها میرسید، بر این [[صلحطلبی]] [[گواه]] گرفت. وی در پشت این ظاهر صلحجویانه منظور دیگری را تعقیب میکرد و آن فراهم کردن زمینه برای [[آینده]] نزدیک خود بود که [[سرنوشت]] [[جنگ]] را مشخص میکرد. از نتایج احتمالی [[جنگ]]، پایان یافتن جنگ با [[پیروزی]] [[لشکر شام]] و کشته شدن حسن و حسین{{عم}} و [[خاندان]] و یارانشان بود؛ در این صورت، هیچ عذری برای این [[جنایت]] بزرگ، بهتر از این نبود که وی [[مسئولیت]] [[فاجعه]] را بر عهده [[امام حسن]]{{ع}} دانسته، به مردم بگوید: من حسن{{ع}} را به صلح خود خواندم ولی او به هیچ چیز جز جنگ [[راضی]] نشد؛ من [[زندگی]] او را میخواستم و او [[مرگ]] مرا؛ من در پی [[حفظ]] [[خون]] مردم بودم و او خواهان کشتن مردمی که در میان من و او میجنگیدند.... | # با توجه به [[سیاست معاویه]]، وی در [[صلح]]، پیشقدم شد و بر آن [[اصرار]] ورزید و هر اندازه که برای او ممکن بود از [[مردم]] در منطقه [[عراق]] و [[شام]] و دیگر جاها که صدای وی به آن جاها میرسید، بر این [[صلحطلبی]] [[گواه]] گرفت. وی در پشت این ظاهر صلحجویانه منظور دیگری را تعقیب میکرد و آن فراهم کردن زمینه برای [[آینده]] نزدیک خود بود که [[سرنوشت]] [[جنگ]] را مشخص میکرد. از نتایج احتمالی [[جنگ]]، پایان یافتن جنگ با [[پیروزی]] [[لشکر شام]] و کشته شدن حسن و حسین{{عم}} و [[خاندان]] و یارانشان بود؛ در این صورت، هیچ عذری برای این [[جنایت]] بزرگ، بهتر از این نبود که وی [[مسئولیت]] [[فاجعه]] را بر عهده [[امام حسن]]{{ع}} دانسته، به مردم بگوید: من حسن{{ع}} را به صلح خود خواندم ولی او به هیچ چیز جز جنگ [[راضی]] نشد؛ من [[زندگی]] او را میخواستم و او [[مرگ]] مرا؛ من در پی [[حفظ]] [[خون]] مردم بودم و او خواهان کشتن مردمی که در میان من و او میجنگیدند.... | ||
این تردستی [[سیاسی]] بسیاری از هدفهای معاویه را تأمین میکرد و باعث میشد او به طور کامل، [[حساب]] خود را با [[آل محمد]] [[تصفیه]] کند؛ در آن صورت، وی در نظر عموم، رقیب فاتح و در عین حال، [[مرد]] [[عادل]] و منصفی قلمداد میشد و همه کسانی که ندای صلح او را پیش از شروع جنگ شنیده بودند، بر [[انصاف]] و [[عدالت]] او [[گواهی]] میدادند. ولی امام حسن{{ع}} کسی نبود که از تردستیهای سیاسی حریف خود، [[غافل]] یا از به کار بستن این روشها [[ناتوان]] باشد؛ او در همه حال از [[دشمن]] خود هوشیارتر و زبردستتر و در بهرهبرداری درستتر از [[فرصتها]] نیرومندتر بود؛ لذا با دیدن شرایط [[ناهنجاری]] که از همهسو او را در میان گرفته بود و با [[آگاهی]] از مقاصد [[پلید]] دشمن از طرح صلح، مناسب دید که به پیشنهاد صلح، پاسخ مثبت دهد و فقط به این بسنده نکرد که نقشههای معاویه را [[باطل]] کند، بلکه در [[پوشش]] [[صلح]]، [[دشمن]] خود را با نقشهای [[حکیمانه]] و [[قاطع]]، تا ابد بدنام کرد<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۷۷-۸۴ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | این تردستی [[سیاسی]] بسیاری از هدفهای معاویه را تأمین میکرد و باعث میشد او به طور کامل، [[حساب]] خود را با [[آل محمد]] [[تصفیه]] کند؛ در آن صورت، وی در نظر عموم، رقیب فاتح و در عین حال، [[مرد]] [[عادل]] و منصفی قلمداد میشد و همه کسانی که ندای صلح او را پیش از شروع جنگ شنیده بودند، بر [[انصاف]] و [[عدالت]] او [[گواهی]] میدادند. ولی امام حسن{{ع}} کسی نبود که از تردستیهای سیاسی حریف خود، [[غافل]] یا از به کار بستن این روشها [[ناتوان]] باشد؛ او در همه حال از [[دشمن]] خود هوشیارتر و زبردستتر و در بهرهبرداری درستتر از [[فرصتها]] نیرومندتر بود؛ لذا با دیدن شرایط [[ناهنجاری]] که از همهسو او را در میان گرفته بود و با [[آگاهی]] از مقاصد [[پلید]] دشمن از طرح صلح، مناسب دید که به پیشنهاد صلح، پاسخ مثبت دهد و فقط به این بسنده نکرد که نقشههای معاویه را [[باطل]] کند، بلکه در [[پوشش]] [[صلح]]، [[دشمن]] خود را با نقشهای [[حکیمانه]] و [[قاطع]]، تا ابد بدنام کرد<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۷۷-۸۴ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۵۷-۳۶۴.</ref> | ||
منتها برای روشن شدن [[دلایل]] صلح [[امام مجتبی]]{{ع}}، این واقعه از دو جهت باید مورد بررسی قرار گیرد: نخست شرایط نابسامان [[اجتماعی]] آن [[روزگار]] که [[امام]] را به صلح واداشت<ref>پیشوایان ما، ۱۱۷- ۱۰۵.</ref> و دیگر اینکه بر اساس [[مقام]] والای [[امامت]] و برخورداری از [[دانش]] آسمانی، همواره بهترین راه را برمیگزینند و [[اطاعت]] از او بیچون چرا [[واجب]] است<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۱۰۰.</ref>. | منتها برای روشن شدن [[دلایل]] صلح [[امام مجتبی]]{{ع}}، این واقعه از دو جهت باید مورد بررسی قرار گیرد: نخست شرایط نابسامان [[اجتماعی]] آن [[روزگار]] که [[امام]] را به صلح واداشت<ref>پیشوایان ما، ۱۱۷- ۱۰۵.</ref> و دیگر اینکه بر اساس [[مقام]] والای [[امامت]] و برخورداری از [[دانش]] آسمانی، همواره بهترین راه را برمیگزینند و [[اطاعت]] از او بیچون چرا [[واجب]] است<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۱۰۰.</ref>. | ||
خط ۱۴۲: | خط ۱۴۲: | ||
[[ابن قتیبه]] مینویسد: سپس [[عبدالله بن عامر]] ـ فرستاده معاویه ـ قیود و شروط حسن{{ع}} را به همان صورتی که آن حضرت به او گفته بود، برای معاویه نوشت و فرستاد و معاویه همه آنها را به خط خود در ورقهای نوشت و مهر کرد و سوگندهای شدید بر آن افزود و همه سران [[شام]] را بر آن [[گواه]] گرفت و آن را برای [[نماینده]] خود، عبدالله فرستاد و او آن را به حسن{{ع}} [[تسلیم]] کرد<ref>الامامة و السیاسة ابن قتیبه، ص۲۰۰.</ref>. | [[ابن قتیبه]] مینویسد: سپس [[عبدالله بن عامر]] ـ فرستاده معاویه ـ قیود و شروط حسن{{ع}} را به همان صورتی که آن حضرت به او گفته بود، برای معاویه نوشت و فرستاد و معاویه همه آنها را به خط خود در ورقهای نوشت و مهر کرد و سوگندهای شدید بر آن افزود و همه سران [[شام]] را بر آن [[گواه]] گرفت و آن را برای [[نماینده]] خود، عبدالله فرستاد و او آن را به حسن{{ع}} [[تسلیم]] کرد<ref>الامامة و السیاسة ابن قتیبه، ص۲۰۰.</ref>. | ||
دیگر [[مؤرخان]]، متن جملهای را که معاویه در پایان [[قرارداد]] نوشته و با [[خدا]] بر وفای به آن، [[پیمان]] بسته، چنین آوردهاند: "به [[پیمان]] خدایی و به هر آنچه [[خداوند]] [[مردم]] را بر وفای بدان مجبور ساخته، بر [[ذمه]] [[معاویة بن ابیسفیان]] است که به مواد این قرارداد عمل کند"<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۰، ص۱۵۵.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۸۴-۸۷ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | دیگر [[مؤرخان]]، متن جملهای را که معاویه در پایان [[قرارداد]] نوشته و با [[خدا]] بر وفای به آن، [[پیمان]] بسته، چنین آوردهاند: "به [[پیمان]] خدایی و به هر آنچه [[خداوند]] [[مردم]] را بر وفای بدان مجبور ساخته، بر [[ذمه]] [[معاویة بن ابیسفیان]] است که به مواد این قرارداد عمل کند"<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۰، ص۱۵۵.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۸۴-۸۷ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۶۴-۳۶۷؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص۱۰۳.</ref> | ||
== سخنان دو طرف درباره صلحنامه == | == سخنان دو طرف درباره صلحنامه == | ||
'''[[امام حسن]]{{ع}}''': [[امام]] بارها برای توضیح [[فلسفه]] [[صلح]] به شیعیانش میفرمود: "چه میدانید من چه کردهام؟ به خدا آنچه کردهام، برای شیعیانم از هر آنچه در [[جهان]] است بهتر است" و به "[[بشیر همدانی]]" که از سران شیعه در کوفه بود، فرمود: "از این صلح منظوری جز این نداشتم که شما را از کشته شدن [[نجات]] دهم"<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ص۲۰۳.</ref>. همچنین از آن حضرت نقل شده است که فرمود: "هان ای مردم! همانا خداوند شما را با اولین ما [[هدایت]] و جانتان را با آخرین ما [[حفظ]] کرد. اینک من با معاویه قرار صلح بستهام؛ چه میدانیم؟ شاید این، آزمایشی و فرصتی تا زمانی دیگر است"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۹۲.</ref>. | '''[[امام حسن]]{{ع}}''': [[امام]] بارها برای توضیح [[فلسفه]] [[صلح]] به شیعیانش میفرمود: "چه میدانید من چه کردهام؟ به خدا آنچه کردهام، برای شیعیانم از هر آنچه در [[جهان]] است بهتر است" و به "[[بشیر همدانی]]" که از سران شیعه در کوفه بود، فرمود: "از این صلح منظوری جز این نداشتم که شما را از کشته شدن [[نجات]] دهم"<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ص۲۰۳.</ref>. همچنین از آن حضرت نقل شده است که فرمود: "هان ای مردم! همانا خداوند شما را با اولین ما [[هدایت]] و جانتان را با آخرین ما [[حفظ]] کرد. اینک من با معاویه قرار صلح بستهام؛ چه میدانیم؟ شاید این، آزمایشی و فرصتی تا زمانی دیگر است"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۹۲.</ref>. | ||
'''معاویه''': [[ابن کثیر]] و برخی دیگر از مؤرخان از او نقل کردهاند او پس از نوشتن قرارداد صلح گفت: "بدین [[سلطنت]] [[راضی]] و خشنودیم"<ref>تاریخ ابن کثیر، ابن کثیر، ج۶، ص۲۲۰.</ref>. همچنین نقل شده است معاویه هنگام زمینهچینی برای [[صلح]]، در نامهای برای [[امام حسن]]{{ع}} چنین نوشت: "و برای تو این امتیاز خواهد بود که کسی بر تو سخت نگیرد و بیاطلاع تو کاری، تمام و در هیچ امری با نظر تو [[مخالفت]] نشود"<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج۴، ص۱۳.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۸۷-۹۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | '''معاویه''': [[ابن کثیر]] و برخی دیگر از مؤرخان از او نقل کردهاند او پس از نوشتن قرارداد صلح گفت: "بدین [[سلطنت]] [[راضی]] و خشنودیم"<ref>تاریخ ابن کثیر، ابن کثیر، ج۶، ص۲۲۰.</ref>. همچنین نقل شده است معاویه هنگام زمینهچینی برای [[صلح]]، در نامهای برای [[امام حسن]]{{ع}} چنین نوشت: "و برای تو این امتیاز خواهد بود که کسی بر تو سخت نگیرد و بیاطلاع تو کاری، تمام و در هیچ امری با نظر تو [[مخالفت]] نشود"<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج۴، ص۱۳.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۸۷-۹۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۶۸-۳۷۲.</ref> | ||
== نتایج صلح [[امام]]{{ع}} == | == نتایج صلح [[امام]]{{ع}} == | ||
خط ۱۷۵: | خط ۱۷۵: | ||
غزالی پس از نقل دوران [[خلافت]] [[حسن بن علی]]{{ع}} در کتاب خود، درباره معاویه چنین نوشت: "و خلافت به مردمی رسید که بدون [[شایستگی]] آن را از آن خود کردند"<ref>دائرة المعارف، فرید وجدی، ج۳، ص۲۳۱.</ref>. شیواترین سخنی که در [[قرن ششم]] درباره معاویه گفته شده، [[سخن]] [[نقیب]] [[بصره]] است که گفت: "معاویه همانند سکه تقلبی است"<ref>ابوجعفر النقیب، مصطفی جواد، ص۴۱.</ref>. [[ابن کثیر]] با استناد به [[حدیث نبوی]]، صریحا [[خلافت]] را از معاویه [[نفی]] میکند و میگوید: "پیشتر گفتیم که خلافت پس از [[رسول خدا]] سی سال است و از آن پس سلطنتی گزنده فرا میرسد. این سی سال با خلافت [[حسن بن علی]]{{عم}} پایان یافت؛ پس [[دوران معاویه]] آغاز همان [[سلطنت]] است"<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۹. </ref>. دمیری پس از نقل مدت خلافت حسن{{ع}} مینویسد: "و این، پایان دورانی بود که رسول خدا{{صل}} برای خلافت [[پیشبینی]] کرده بود و پس از آن، سلطنت است و به دنبال آن، [[سلطه]] کبرآمیز و فسادانگیز در [[زمین]] و همانگونه شد که رسول خدا{{صل}} فرموده بود"<ref>حیاة الحیوان، دمیری، ج۱، ص۵۸.</ref>. | غزالی پس از نقل دوران [[خلافت]] [[حسن بن علی]]{{ع}} در کتاب خود، درباره معاویه چنین نوشت: "و خلافت به مردمی رسید که بدون [[شایستگی]] آن را از آن خود کردند"<ref>دائرة المعارف، فرید وجدی، ج۳، ص۲۳۱.</ref>. شیواترین سخنی که در [[قرن ششم]] درباره معاویه گفته شده، [[سخن]] [[نقیب]] [[بصره]] است که گفت: "معاویه همانند سکه تقلبی است"<ref>ابوجعفر النقیب، مصطفی جواد، ص۴۱.</ref>. [[ابن کثیر]] با استناد به [[حدیث نبوی]]، صریحا [[خلافت]] را از معاویه [[نفی]] میکند و میگوید: "پیشتر گفتیم که خلافت پس از [[رسول خدا]] سی سال است و از آن پس سلطنتی گزنده فرا میرسد. این سی سال با خلافت [[حسن بن علی]]{{عم}} پایان یافت؛ پس [[دوران معاویه]] آغاز همان [[سلطنت]] است"<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۹. </ref>. دمیری پس از نقل مدت خلافت حسن{{ع}} مینویسد: "و این، پایان دورانی بود که رسول خدا{{صل}} برای خلافت [[پیشبینی]] کرده بود و پس از آن، سلطنت است و به دنبال آن، [[سلطه]] کبرآمیز و فسادانگیز در [[زمین]] و همانگونه شد که رسول خدا{{صل}} فرموده بود"<ref>حیاة الحیوان، دمیری، ج۱، ص۵۸.</ref>. | ||
[[امام حسن]]{{ع}} نیز پس از اینکه [[حکومت]] را به معاویه واگذار کرد، صریحاً همچون دیگر بزرگان [[اسلام]]، خلافت را از معاویه نفی کرد و در روزی که دو گروه در [[کوفه]] گرد آمدند، در خطابهای فرمود: "معاویه چنین پنداشته است که من او را برای خلافت شایسته دیدهام و خود را ندیدهام؛ او [[دروغ]] میگوید؛ ما در کتاب خدای ـ عزوجل ـ و به [[قضاوت]] رسول خدا، از همه [[مردم]] به حکومت اولیتریم" و در [[خطابه]] دیگر پس از [[صلح]] و با حضور معاویه، چنین فرمود: "[[خلیفه]] آن کسی نیست که دست [[ستم]] بگشاید و [[سنتها]] را تعطیل کند و [[دنیا]] را پدر و مادر خود بداند؛ چنین کسی [[پادشاهی]] است که بر [[حکومتی]] [[دست]] یافته و به بهرهای رسیده است. این حکومت از او بازستانده میشود و آن [[لذت]] به زودی میگذرد و بار [[گناه]] بر دوش او میماند و آنچنان میشود که خدای ـ عزوجل ـ فرمود؛ چه میدانم؛ شاید این، آزمایشی است و بهرهای تا زمانی دیگر..."<ref>المحاسن و المساوی، بیهقی، ج۲، ص۶۳. محمد بن عقیل کتاب پر ارج خود، «النصایح الکافیة لمن یتولی معاویه» را درباره معاویه نوشت که به حقیقت، قضاوت نهائی درباره اوست، پس از آن، کتاب معاویه، از عبدالباقی الجزائری کتاب جامعی درباره معرفی شخصیت و افکار و رفتار معاویه بن ابیسفیان است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۸۷-۹۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | [[امام حسن]]{{ع}} نیز پس از اینکه [[حکومت]] را به معاویه واگذار کرد، صریحاً همچون دیگر بزرگان [[اسلام]]، خلافت را از معاویه نفی کرد و در روزی که دو گروه در [[کوفه]] گرد آمدند، در خطابهای فرمود: "معاویه چنین پنداشته است که من او را برای خلافت شایسته دیدهام و خود را ندیدهام؛ او [[دروغ]] میگوید؛ ما در کتاب خدای ـ عزوجل ـ و به [[قضاوت]] رسول خدا، از همه [[مردم]] به حکومت اولیتریم" و در [[خطابه]] دیگر پس از [[صلح]] و با حضور معاویه، چنین فرمود: "[[خلیفه]] آن کسی نیست که دست [[ستم]] بگشاید و [[سنتها]] را تعطیل کند و [[دنیا]] را پدر و مادر خود بداند؛ چنین کسی [[پادشاهی]] است که بر [[حکومتی]] [[دست]] یافته و به بهرهای رسیده است. این حکومت از او بازستانده میشود و آن [[لذت]] به زودی میگذرد و بار [[گناه]] بر دوش او میماند و آنچنان میشود که خدای ـ عزوجل ـ فرمود؛ چه میدانم؛ شاید این، آزمایشی است و بهرهای تا زمانی دیگر..."<ref>المحاسن و المساوی، بیهقی، ج۲، ص۶۳. محمد بن عقیل کتاب پر ارج خود، «النصایح الکافیة لمن یتولی معاویه» را درباره معاویه نوشت که به حقیقت، قضاوت نهائی درباره اوست، پس از آن، کتاب معاویه، از عبدالباقی الجزائری کتاب جامعی درباره معرفی شخصیت و افکار و رفتار معاویه بن ابیسفیان است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۸۷-۹۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱]]، ص۳۶۸-۳۷۲.</ref> | ||
==مواضع [[کوفیان]] پس از انعقاد [[صلح]]== | ==مواضع [[کوفیان]] پس از انعقاد [[صلح]]== |