←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
===[[بنی کعب]] و دیگر وقایع دوران [[حکومت اموی]]=== | ===[[بنی کعب]] و دیگر وقایع دوران [[حکومت اموی]]=== | ||
از دیگر [[اخبار]] بهدست آمده از این [[طایفه]] در دوران [[حکومت امویان]] میتوان از تجدید انصاب [[حرم]] [[کعبه]] و ترسیم علائم و نشانههای حرم توسط [[کرز بن علقمة بن هلال بن جریبه]] در [[زمان]] [[حکومت]] [[معاویة بن ابوسفیان]] اشاره داشت<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۳؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۲.</ref>. نگهداری از مهر [[خلافت]] توسط [[قبیصة بن ذؤیب بن حلحله]] در دوران حکومت [[عبدالملک بن مروان]] (حک. ۶۵-۸۶) از دیگر اخبار مرتبط به بنی کعب بن عمرو در این دوران است<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۳۴؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۶۹.</ref>. [[قبیصه]] در نظر عبدالملک بن مروان از همه [[مردم]] برگزیدهتر بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۳۴؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۳۹۱.</ref>. نامههای [[خلیفه]]، نخست دست او میرسید و وی پس از مطالعه آنها، گزارشی آنها را به [[عبدالملک]] ارائه میداد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۳۴؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۳۹۱.</ref>. مشارکت محمّد بن فضیلة (نضلة) بن عبداللّه بن عمرو بن عبداللّه بن حزمر از اشراف [[عراق]] در ولایتداری و [[کارگزاری]] برخی خلفای [[مروانی]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۵؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۳۹۱.</ref>، از دیگر آگاهیهایمان از این طایفه بزرگ است.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref> | از دیگر [[اخبار]] بهدست آمده از این [[طایفه]] در دوران [[حکومت امویان]] میتوان از تجدید انصاب [[حرم]] [[کعبه]] و ترسیم علائم و نشانههای حرم توسط [[کرز بن علقمة بن هلال بن جریبه]] در [[زمان]] [[حکومت]] [[معاویة بن ابوسفیان]] اشاره داشت<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۳؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۲.</ref>. نگهداری از مهر [[خلافت]] توسط [[قبیصة بن ذؤیب بن حلحله]] در دوران حکومت [[عبدالملک بن مروان]] (حک. ۶۵-۸۶) از دیگر اخبار مرتبط به بنی کعب بن عمرو در این دوران است<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۳۴؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۶۹.</ref>. [[قبیصه]] در نظر عبدالملک بن مروان از همه [[مردم]] برگزیدهتر بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۳۴؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۳۹۱.</ref>. نامههای [[خلیفه]]، نخست دست او میرسید و وی پس از مطالعه آنها، گزارشی آنها را به [[عبدالملک]] ارائه میداد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۳۴؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۳۹۱.</ref>. مشارکت محمّد بن فضیلة (نضلة) بن عبداللّه بن عمرو بن عبداللّه بن حزمر از اشراف [[عراق]] در ولایتداری و [[کارگزاری]] برخی خلفای [[مروانی]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۵؛ ابن حجر عسقلانی، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۳۹۱.</ref>، از دیگر آگاهیهایمان از این طایفه بزرگ است.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref> | ||
==بنی کعب بن عمرو و [[خلافت]] [[بنی عباس]]== | |||
دوران خلافت بنی عباس اوج حضور [[خزاعه]] و [[طوایف]] آن از جمله بنی کعب بن عمرو و بهویژه شاخه بنی قمیر بن حبشیه بن سلول در [[امور حکومتی]] و [[ملک]] داری است. از حضور و نقشآفرینی آنها در دوران خلافت بنی عباس میتوان به [[نقابت]] [[داعی]] بزرگ [[عباسیان]] [[مالک بن هیثم]] معروف به «ذو السیفین»<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۲.</ref> در ابتدای [[دولت عباسی]] اشاره کرد<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۴۶۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۱۳۵؛ مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۲۱۶.</ref>. وی از داعیان بزرگ [[عباسی]] در نشیطین و از جمله دعاتی بود که توسط [[اسد بن عبداللّه قسری]] -[[حاکم اموی]] [[خراسان]]- دستگیر شد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۰۷-۱۰۸.</ref>. با نضج گرفتن [[دعوت عباسی]] در خراسان، مالک بن هیثم از سوی [[ابومسلم خراسانی]]، به امارت هرات و نواحی اطراف آن [[منصوب]] شد. در این هنگام ([[سال ۱۲۹ هجری]])، عبدالله بن معاویه علوی که پس از [[شکست]] در برابر قوای [[اموی]]، به خراسان گریخته بود، به [[طمع]] [[یاری]] ابومسلم صاحب الدعوه که در [[مرو]] بود، به سوی هرات شتافت. مالک بن هیثم از آمدنش اطلاع یافت، از این رو کس نزد ابن معاویه فرستاد و علت آمدنش به هرات را جویا شد. وی نیز گفت: «شنیدم که در جستجوی [[رضای آل محمد]]{{صل}} هستید، من هم آمدم». مالک از او شرح [[نسب]] خواست. پس از سخنانی که بین این دو در این باب رد و بدل شد، مالک، ابومسلم را از آمدن عبدالله بن معاویه [[آگاه]] کرد و از او در این باره چاره جویی کرد. ابومسلم نیز، طی نامهای [[فرمان]] به [[دستگیری]] عبدالله داد. [[مالک بن هیثم]] بیدرنگ [[عبدالله بن معاویه]] و همراهانش را به بند کشید. سپس در پی دستور دیگر ابومسلم که از او خواسته بود تا عبدالله را به [[قتل]] برساند، ابتدا حسن و یزید -[[برادران]] عبدالله- را [[آزاد]] و سپس پلاسی بر سر عبدالله بن معاویه افکندند و او را خفه کردند. پس آن گاه، جنازهاش را بیرون کشیدند و بر آن [[نماز]] خواندند و دفنش کردند<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۷۲-۳۷۳.</ref>. [[مالک بن هیثم]] در پی آشکار شدن [[قیام]] ابومسلم در [[خراسان]]، از سوی وی به سمت [[رییس]] پلیسی ([[شرطه]]) [[انتخاب]] شد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۶۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۷۲.</ref> و در تمامی مراحل قیام، که منجر به [[فتح خراسان]] توسط [[ابومسلم خراسانی]] و سپس به ثمر رسیدن [[دعوت عباسی]] در [[سال ۱۳۲ هجری]] گردید، با وی همراه گردید. فتح [[مرو]] توسط [[ابومسلم]] (به [[سال ۱۳۰ هجری]])، از جمله مهمترین این وقایع بود که مالک بن هیثم در آن، [[فرماندهی]] جناح راست [[لشکر]] ابومسلم را بر عهده داشت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۳۷۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۷۹.</ref>. | |||
پس از به ثمر نشستن قیام [[عباسیان]]، مالک بن هیثم در [[سرکوب]] مخالفان این [[دولت]] با ایشان به [[همکاری]] پرداخت. از جمله این مخالفتها، [[شورش]] یزید بن هبیره در سال ۱۳۲ هجری بود. در راستای سرکوب این [[جنبش]]، مالک و دیگر مدافعان تشکیل [[دولت عباسی]]، [[یزید بن هبیره]] را در واسط به محاصره گرفتند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۱۴۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۴۵۶-۴۵۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۴۹۳-۴۴۰.</ref>. در این محاصره، یکی از پسران مالک کشته شد. دیدن جنازه پسر، او را بسیار متأثر کرد چندان که [[زندگی]] بعد از او را [[لعن]] کرد و با یارانش بر [[اهل واسط]] تاخت و با آنها جنگید تا این که پس از شکستن [[مقاومت]] معارضان، وارد [[شهر]] گردید<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۴۴۰؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۳، ص۲۲۱.</ref>. حضور در [[سپاه]] ابومسلم و فرماندهی پیشقراولان سپاه وی در [[رویارویی]] با [[لشکر]] [[عبدالله بن علی]] -عموی [[شورشی]] [[منصور دوانیقی]]- در [[سال ۱۳۷ هجری]]<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۴۷۵؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۳، ص۳۵۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۴۶۵</ref> هم، از دیگر مواردی است که در آن ذکری از [[مالک بن هیثم خزاعی]] به میان آمده است. نقل است که او در ماجرای [[قتل]] [[ابومسلم خراسانی]] به دست منصور دوانیقی، زمانی که ابومسلم پس از دریافت نامههای مکرر منصور جهت رفتن به [[بغداد]] و دیدار با او، در [[اجابت]] یا عدم قبول دعوتش با مالک بن هیثم به [[مشاوره]] پرداخت، مالک، صلاح کار او را در نرفتن نزد منصور دانست و و بدو هشدار داد که وی چون به تو دست یابد، در کشتنت درنگ نخواهد کرد<ref>ابن طقطقی، الفخری، ص۱۶۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۴۷۲.</ref>. | |||
پس از قتل ابومسلم خراسانی در سال ۱۳۷ هجری، منصور در صدد [[مجازات]] ابونصر مالک بن هیثم بر آمد از این رو، از زبان ابومسلم نامهای به او نوشت و در آن، به حمل [[مال و منال]] وی [[فرمان]] داد. ابومسلم پیش از رفتن نزد منصور، به مالک [[وصیت]] کرده بود که چنانچه نامهای از من به تو رسید و در آن به تمام خاتم من مهر نهاده بودند، بدان که آن [[نامه]] از من نیست. چون ابن هیثم چنان دید، به [[فراست]] دریافت و به همدان [[فرار]] کرد تا از آنجا به [[خراسان]] برود. منصور برای او فرمانی نوشت و امارت «شهرزور» را بدو سپرد. و نیز به [[زهیر بن ترکی]] که در همدان بود، نوشت که مالک را به [[زندان]] افکند. چون ابونصر به همدان آمد، زهیر او را [[فریب]] داد و به طعام [[دعوت]] کرد. و چون مالک در مجلس حضور یافت، او را دستگیر کرد و به زندان افکند. در این احوال، فرمان [[انتصاب]] مالک بن هیثم به امارت شهرزور در رسید و بدین جهت، زهیر آزادش کرد. مدتی بعد، نامهای از منصور بهدست [[زهیر]] بن [[ترکی]] رسید که از او خواسته بود تا [[ابونصر بن هیثم]] را به [[قتل]] برساند. اما زهیر در پاسخ نوشت که چون منشور امارت مالک رسید، آزادش کرده است. ابونصر بعد این واقعه، نزد منصور رفت. منصور، زبان به ملامتش گشود که چرا ابومسلم را به رفتن به [[خراسان]] [[راهنمایی]] کرده است. مالک در پاسخ گفت: «او از من [[مصلحت]] خواست، من نیز شرط مناصحت به جای آوردم؛ اگر شما هم در کاری، از من نظرخواهی کنید همان کار کنم که با ابومسلم کردم». منصور، او را [[سپاس]] گفت و وی را به امارت [[موصل]] گماشت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۴۹۳-۴۹۴؛ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۸۶؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۳، ص۲۳۲.</ref>. او تا سال۱۴۵ [[هجری]] که از امارت موصل [[عزل]] گردید و جای خود را به جعفر پسر منصور داد، همچنان بر این سمت باقی ماند<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۷۲.</ref>. | |||
مقابله با [[شورش]] راوندیان در [[سال ۱۴۱ هجری]] در [[بغداد]]، و [[حمایت]] از [[حکومت منصور]] در برابر این شورش هم، از دیگر [[اخبار]] واصله از نقشآفرینی [[مالک بن هیثم]] در دوران [[حکومت]] [[بنی العباس]] است. در این واقعه، او و دیگر [[رجال]] حامی [[خلیفه عباسی]]، ضمن باز داشتن [[منصور عباسی]] از [[رویارویی]] مستقیم با [[شورشیان]] [[راوندیه]]، خود [[نبرد]] با ایشان را متقبل شدند. در این تلاش همگانی، مالک، [[دربانی]] [[قصر]] منصور را بر عهده گرفت. در پی این تلاشها، شورش راوندیه با کشته شدن جمع زیادی از آنان به [[شکست]] کشیده شد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۵۰۶؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۳، ص۳۷۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۰۳.</ref>. | |||
علاوه بر مالک بن هیثم، [[فرزندان]] او و نیز برخی دیگر از مردان [[خاندان]] [[بنی هیثم بن عوف]] هم، از جایگاه ویژهای در دربار [[خلفای عباسی]] و نیز نزد [[مردم]] بغداد برخوردار بودند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۱۳۶؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۴، ص۲۷۹.</ref>. [[مالک بن هیثم]] پسرانی به نامهای نصر، [[حمزه]]، عبداللّه<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۲؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۶.</ref>، جعفر و داوود<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۲.</ref> داشت که از میان آنها، حمزه و عبداللّه<ref>ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۶.</ref>، و به نقل [[ابن کلبی]] (م. ۲۰۴) همگی آنها<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۲.</ref> به [[منصب]] [[رییس]] پلیسی [[خلفای عباسی]] در برخی [[شهرها]] دست یافتند. از اقدامات [[عبدالله بن مالک]] بن هیثم مقابله با خرّمیه در [[منطقه جبل]] و [[آذربایجان]] در [[سال ۱۹۲ هجری]] بود. وی به دستور [[هارون الرشید]] (حک. ۱۷۰-۱۹۳) همراه با ده هزار سواره به [[جنگ]] آنها رفت<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۲۰۶.</ref> و با کشتن عدهای از آنان و به [[اسارت]] جمعی دیگر همراه با [[زن]] و بچههایی که از آنان به اسارت گرفته بود، به [[بغداد]] بازگشت<ref>ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۱۹۷؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۱۰، ص۲۰۶.</ref>. از [[حمزة بن مالک]] ملقب به «عروس» هم به عنوان [[والی]] هارون الرشید بر [[خراسان]] در [[سال ۱۷۶ هجری]] یاد شده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۵۲؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۱۹.</ref>. [[نصر بن مالک بن هیثم]] از جمله این افراد بود. وی از [[امراء]] [[مهدی عباسی]] (حک. ۱۵۸-۱۶۹) بود<ref>زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۲۷.</ref> و سویقه ([[بازار]]) نصر در بخش شرقی بغداد که از [[اقطاعات]] مهدی عباسی به او بود، منسوب به نصر است<ref>ابن فقیه، البلدان، ص۳۰۶؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۲۸۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۲۷. نیز ر.ک: خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۵، ص۳۸۲.</ref>. [[برادر]] مالک بن هیثم یعنی [[عوف]] بن هیثم بن عوف، هم از [[فرماندهان]] و امرای [[دعوت عباسی]] به شمار آمده است که [[مسجد]] عوف [[مصر]] بدو منسوب است<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۲.</ref>. اما از شناختهشدهترین و معروفترین چهرههای این [[خاندان]] در دوران [[دولت عباسی]]، باید از [[احمد بن نصر بن مالک بن هیثم خزاعی]] نام برد. وی از بزرگان [[اهل حدیث]]<ref>مسکویه، تجارب الامم، ج۴، ص۲۷۹.</ref> در نیمه اول [[قرن سوم]] بود و چنان بود که بزرگانی نظیر یحیی بن معین و ابن دورقی و ابن [[خیثمه]] به مجلس او آمد و شد داشتند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۱۳۵؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۴، ص۲۷۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۰.</ref>. او به سبب منزلتی که پدرش در دولت عباسی به نزد [[سلطان]] داشت، در برابر [[اعتقاد]] به [[مخلوق بودن قرآن]] که [[واثق عباسی]] (حک: ۲۲۷ـ۲۳۲ [[هجری]]) [[پشتیبان]] آن بود، به [[سختی]] [[ایستادگی]] کرد و از [[واثق]] با تعبیراتی مثل «خوک» یاد کرده و او را [[تکفیر]] مینمود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۱۳۵؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۴، ص۲۷۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۱.</ref>. احمد بن نصر در [[سال ۲۰۱ هجری]] زمانی که در [[غیبت]] [[مأمون عباسی]] (حک. ۱۹۸-۲۱۸) [[فاسقان]] [[بغداد]] بسیار شده بودند و [[فساد]] علنی شده بود، [[مردم]] بر وی بر [[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[اطاعت]] از او، [[بیعت]] کردند و وی تا [[سال ۲۰۴ هجری]] که [[مأمون]] به بغداد آمد، بر این امر برقرار بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۱۳۶؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۴، ص۲۷۹ -۲۸۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۱، ص۳۰۳.</ref>. این مسأله و نیز با توجه به نفوذی که وی در بغداد داشت و نیز جایگاهی که پدر و جدش در دولت عباسی داشتند، موجب شد تا جمعی از از مردم بغداد و [[محدثان]] و [[منکران]] [[خلق قرآن]] بر او [[اجتماع]] کنند و از او بخواهند تا به جهت [[انکار]] [[عقیده]] خلق قرآن [[قیام]] کند. او هم پذیرفت و با [[همت]] و تلاش دو تن از [[یاران]] نزدیک خود، -ابوهارون [[سراج]] و طالب- قیامش را آغاز کرد. اما [[قیام]] او با به صدا در آمدن زود هنگام طبل قیام از سوی برخی قیام کنندگان، [[کشف]] شد و [[حکام عباسی]] به سرعت به [[دستگیری]] عوامل قیام اقدام نمودند. با دستگیری احمد بن نصر و دیگر سران قیام، [[اسرا]] در اواخر [[شعبان]] [[سال ۲۳۱ هجری]] نزد [[واثق]] –خلیفه [[عباسی]]- فرستاده شدند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۱۳۶-۱۳۸؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۴، ص۲۷۹ -۲۸۱. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۱-۲۲. نیز یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۸۴.</ref>. واثق، در مجمعی عمومی احمد بن نصر را در دو مسئله [[خلق قرآن]] و [[رؤیت خداوند]] [[امتحان]] کرد. پاسخ وی این بود که [[قرآن]] کلاماللّه است و [[احادیث نبوی]] بر رؤیت خداوند دلالت دارند و واثق را [[نصیحت]] کرد که با احادیث نبوی [[مخالفت]] نکند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۱۳۷-۱۳۸؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۴، ص۲۸۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۱-۲۲.</ref>. واثق نظر اطرافیانش را درباره وی جویا شد که برخی از اطرافیان وی، [[حکم]] به روا بودن [[خون]] [[خزاعی]] دادند<ref>مسکویه، تجارب الامم، ج۴، ص۲۸۱-۲۸۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۲.</ref> و در نهایت واثق، خود، خزاعی را گردن زد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۹، ص۱۳۸؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۴، ص۲۸۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۳.</ref>. | |||
ثابت بن نصر بن مالک هم از دیگر چهرههای شهیر بنی قمیر و این [[خاندان]] بود که به مدت هفده سال امارت نواحی مرزی [[شام]] را بهعهده داشت<ref>خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۱۵.</ref>. | |||
از دیگر [[رجال]] مشهور بنی کعب بن عمرو در این دوره، باید از ابو مالک اسید (اسد) بن عبداللّه بن اجحم بن اسد بن اجحم بن دندنه -از رجال [[دعوت عباسی]] در [[شهر]] «نسا»<ref>مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸ و ۲۲۰.</ref> و از [[فرماندهان]] و [[استانداران خراسان]]- نام برد<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۵۱؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۳. نیز ر.ک: عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۵۸۹.</ref>. [[ابومالک]] از فرماندهان [[شجاع]] و از صاحبنظرانی بود که در [[نساء]] -از شهرهای [[خراسان]]- اقامت داشت. وی پیش از آشکار شدن [[دعوت عباسی]]، مصاحب ابومسلم بود و کمک کار او در [[اندیشه]] و قوای [[بدنی]]<ref>زرکلی، الاعلام، ج۱، ص۳۳.</ref>. ابومالک، نخستین بار در نسا، رخت سیاه [[عباسی]] به تن کرد<ref>زرکلی، الاعلام، ج۱، ص۳۳.</ref>. او در جریان دعوت عباسی با [[ابومسلم خراسانی]] همراه شد و ابومسلم او را بر مقدمه سپاهش در فتح [[مرو]] گماشت<ref>زرکلی، الاعلام، ج۱، ص۳۳. نیز ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۷، ص۳۶۳.</ref>. پس از فتح این [[شهر]]، او به [[ولایت خراسان]] رسید و تا هنگام مرگش عهده دار [[حکومت]] آن سامان بود<ref>زرکلی، الاعلام، ج۱، ص۳۳.</ref>. از اجحم بن عبدالله<ref>مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸.</ref> و [[شمر بن عبید بن أجحم بن اسد بن أجحم بن دندنه]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۵۱.</ref> هم از دیگر [[رجال]] و داعیان دعوت عباسی بودند، که [[نسب]] از بنی کعب بن عمرو گرفته بودند. [[خالد بن طلیق بن محمد بن عمران بن حصین]] نیز از دیگر افراد بنام این [[قوم]] است که از او به عنوان [[منصب]] دار قضای [[بصره]] یاد شده است<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۶؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۲۸۹.</ref>. خالد در [[سال ۱۶۶ هجری]] توسط [[مهدی عباسی]] (حک. ۱۵۸-۱۶۹ [[هجری]]) بدین منصب رسید؛ اما [[تدابیر]] او [[رضایت]] [[اهالی بصره]] را در پی نداشت، از این روی، از [[خلیفه]] خواستند تا وی را از این سمت [[عزل]] کند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۱۵۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۸۱.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |