جز
جایگزینی متن - '{{عربی|«' به '{{عربی|اندازه=150%|«'
جز (جایگزینی متن - '{{عربی|اندازه=100%|' به '{{عربی|') |
جز (جایگزینی متن - '{{عربی|«' به '{{عربی|اندازه=150%|«') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
[[پرونده:11546943.jpg|بندانگشتی|100px|right|[[علی نمازی شاهرودی]]]] | [[پرونده:11546943.jpg|بندانگشتی|100px|right|[[علی نمازی شاهرودی]]]] | ||
آیتالله [[علی نمازی شاهرودی|نمازی شاهرودی]] در کتاب ''«[[علم غیب (کتاب)|علم غیب]]»'' در اینباره گفته است: | آیتالله [[علی نمازی شاهرودی|نمازی شاهرودی]] در کتاب ''«[[علم غیب (کتاب)|علم غیب]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«روایات متواترهای است که [[ائمه هدی]] {{عم}} فرمودند: {{عربی|«عِندَنا عِلمُ المَنايا وَ البَلايا وَ فَصلِ الخِطابِ وَ أنسابِ العَرَبِ وَ مَولِدِ الإسْلامِ»}}<ref>علم بلایا و منایا و فصل الخطاب و علم انساب نزد ماست؛ بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۴۶ (باب نهم از ابواب علومهم{{عم}} از کتاب الإمامه)</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نقل نموده که فرمود: {{عربی|«قَالَ اَمیرُالمؤُمِنینَ{{ع}}: اُعْطِیْتُ تِسْعاً لَم یُعطَهَا اَحَدٌ قَبْلی سِوَی النَّبیّ.لَقَد فُتِحَتْ لِیَ السُّبُلُ وَعَلِمْتُ المَنَایَا وَالبَلایَا وَالاَنْسَابَ وَفَصْلَ الخِطَابِ وَلَقَد نَظَرْتُ فِی المَلَکْوتِ بِاِذْنِ رَبّی فَمَا غَابَ عَنّی مَا کَانَ قَبْلی وَلَا مَا یَأتِی بَعْدِی. وَاِنَّ بِوِلَایَتِی اَکمَلَ الله لِهذِهِ الأُمَّهِ دِینَهُمْ»}}<ref> نُه چیز به من بخشیده شده که پیش از من به هیچ کس داده نشده مگر به [[پیامبر|پیغمبر اکرم]]{{صل}} همانا به تحقیق راهها برای من باز شده یعنی راههای آسمان و زمین و مرگها و بلایا و نَسَبها و فصل الخطاب را میدانم. نیز، به اذن پروردگار به ملکوت آسمان نظر کردم؛ آن چه پیش از من بوده و آن چه بعد از من خواهد آمد، از من پنهان نشد همه را دیدم؛ بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۴۱، ح۱۴</ref>. [[علامه مجلسی]] پس از نقل این حدیث، در بیان آن میفرماید: «همانا به تحقیق راهها برای من باز شده» یعنی راههای علم به معارف و غیوب و یا راههای تقرب به خدا و یا راههای آسمان و زمین؛ چنان که در حدیثی وارد شده است. و «منایا مرگها را میدانم» یعنی اجلهای مردم را. مقصود از «بلایا» اموری است که خدا به واسطه آنها بندگان را امتحان مینماید، مانند امراض و آفات، و یا اعم از آنهاست و شامل خیرات هم میشود. مقصود از علم به «نسبها» این است که: پدر هر شخصی را میدانم و بنابراین اولاد حلال را از حرام زادگان میشناسم» <ref>[http://www.ghbook.ir/index.php?name=%D8%B9%D9%84%D9%85%20%D8%BA%DB%8C%D8%A8&option=com_mtree&task=readonline&link_id=16234&page=113&chkhashk=0F2FCD66D0&Itemid=&lang=fa علم غیب، ص۱۱۳.]</ref>. | ::::::«روایات متواترهای است که [[ائمه هدی]] {{عم}} فرمودند: {{عربی|اندازه=150%|«عِندَنا عِلمُ المَنايا وَ البَلايا وَ فَصلِ الخِطابِ وَ أنسابِ العَرَبِ وَ مَولِدِ الإسْلامِ»}}<ref>علم بلایا و منایا و فصل الخطاب و علم انساب نزد ماست؛ بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۴۶ (باب نهم از ابواب علومهم{{عم}} از کتاب الإمامه)</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نقل نموده که فرمود: {{عربی|اندازه=150%|«قَالَ اَمیرُالمؤُمِنینَ{{ع}}: اُعْطِیْتُ تِسْعاً لَم یُعطَهَا اَحَدٌ قَبْلی سِوَی النَّبیّ.لَقَد فُتِحَتْ لِیَ السُّبُلُ وَعَلِمْتُ المَنَایَا وَالبَلایَا وَالاَنْسَابَ وَفَصْلَ الخِطَابِ وَلَقَد نَظَرْتُ فِی المَلَکْوتِ بِاِذْنِ رَبّی فَمَا غَابَ عَنّی مَا کَانَ قَبْلی وَلَا مَا یَأتِی بَعْدِی. وَاِنَّ بِوِلَایَتِی اَکمَلَ الله لِهذِهِ الأُمَّهِ دِینَهُمْ»}}<ref> نُه چیز به من بخشیده شده که پیش از من به هیچ کس داده نشده مگر به [[پیامبر|پیغمبر اکرم]]{{صل}} همانا به تحقیق راهها برای من باز شده یعنی راههای آسمان و زمین و مرگها و بلایا و نَسَبها و فصل الخطاب را میدانم. نیز، به اذن پروردگار به ملکوت آسمان نظر کردم؛ آن چه پیش از من بوده و آن چه بعد از من خواهد آمد، از من پنهان نشد همه را دیدم؛ بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۴۱، ح۱۴</ref>. [[علامه مجلسی]] پس از نقل این حدیث، در بیان آن میفرماید: «همانا به تحقیق راهها برای من باز شده» یعنی راههای علم به معارف و غیوب و یا راههای تقرب به خدا و یا راههای آسمان و زمین؛ چنان که در حدیثی وارد شده است. و «منایا مرگها را میدانم» یعنی اجلهای مردم را. مقصود از «بلایا» اموری است که خدا به واسطه آنها بندگان را امتحان مینماید، مانند امراض و آفات، و یا اعم از آنهاست و شامل خیرات هم میشود. مقصود از علم به «نسبها» این است که: پدر هر شخصی را میدانم و بنابراین اولاد حلال را از حرام زادگان میشناسم» <ref>[http://www.ghbook.ir/index.php?name=%D8%B9%D9%84%D9%85%20%D8%BA%DB%8C%D8%A8&option=com_mtree&task=readonline&link_id=16234&page=113&chkhashk=0F2FCD66D0&Itemid=&lang=fa علم غیب، ص۱۱۳.]</ref>. | ||
==پاسخهای دیگر== | ==پاسخهای دیگر== | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
[[پرونده:11466.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[لطفالله صافی گلپایگانی|صافی]]]] | [[پرونده:11466.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[لطفالله صافی گلپایگانی|صافی]]]] | ||
::::::آیتالله '''[[لطفالله صافی گلپایگانی]]''' در کتاب ''«[[معارف دین (کتاب)|معارف دین]]»'' در اینباره گفتهاست: | ::::::آیتالله '''[[لطفالله صافی گلپایگانی]]''' در کتاب ''«[[معارف دین (کتاب)|معارف دین]]»'' در اینباره گفتهاست: | ||
::::::«آن [[امام|حضرت]] در ضمن یکی از خطب [[نهج البلاغه]] میفرماید:{{عربی|«فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا [تَسْأَلُونَنِي] تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتا»}}<ref>از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید، پس قسم به آن کسی که جانم در دست اوست از مسألهای در زمان خود تا روز قیامت مگر آنکه شما را نسبت به آن آگاه خواهم ساخت. هم چنین پرسشی در خصوص گروهی که صد نفری را هدایت کنند و صد نفری را گمراه سازند، نپرسید مگر آنکه شما را نسبت به دعوت کننده آن، و رئیس آن و رهبر آن و وضعیت تسلط یافتن آنها و چگونگی پایان یافتن حرکت آنها، و اینکه چه کسی از آنها کشته میشود و چه کسی از آنها به مرگ طبیعی میمیرد؛ آگاه خواهم ساخت.</ref> کسی که به نقل [[ابن ابی الحدید]] در مورد تقسیم بیت المال آن گونه خبر از واقع میدهد و از مبلغ موجود در آن آگاه است، کسی که در ذی قار، به [[ابن عبّاس]] از عدد نفراتی که به او از کوفه پیوسته میشوند خبر میدهد که شش هزار و شصت و پنج نفر خواهند بود؛ نه یک نفر بیش، و نه یک نفر کمتر، کسی که در جنگ نهروان به اصحاب خود خبر میدهد که: به خدا سوگند از شما ده نفر کشته نمیشود، و از خوارج، ده نفر سالم نمیماند، (...) از قتل "[[جویبره]]" و "[[میثم]]" و "[[رشید هجری]]" خبر میدهد، و مکان شهادت [[امام حسین|سیّدالشهدا]]{{ع}} را میشناسد و اخبار بیشمار دیگر از آینده داده است»<ref>[http://www.ghbook.ir/index.php?name=%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%81%20%D8%AF%DB%8C%D9%86%20%D8%AC%D9%84%D8%AF%201&option=com_mtree&task=readonline&link_id=1910&page=112&chkhashk=8BFB97E9CF&Itemid=&lang=fa معارف دین، ج۱، ص۹۴.].</ref>. | ::::::«آن [[امام|حضرت]] در ضمن یکی از خطب [[نهج البلاغه]] میفرماید:{{عربی|اندازه=150%|«فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا [تَسْأَلُونَنِي] تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتا»}}<ref>از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید، پس قسم به آن کسی که جانم در دست اوست از مسألهای در زمان خود تا روز قیامت مگر آنکه شما را نسبت به آن آگاه خواهم ساخت. هم چنین پرسشی در خصوص گروهی که صد نفری را هدایت کنند و صد نفری را گمراه سازند، نپرسید مگر آنکه شما را نسبت به دعوت کننده آن، و رئیس آن و رهبر آن و وضعیت تسلط یافتن آنها و چگونگی پایان یافتن حرکت آنها، و اینکه چه کسی از آنها کشته میشود و چه کسی از آنها به مرگ طبیعی میمیرد؛ آگاه خواهم ساخت.</ref> کسی که به نقل [[ابن ابی الحدید]] در مورد تقسیم بیت المال آن گونه خبر از واقع میدهد و از مبلغ موجود در آن آگاه است، کسی که در ذی قار، به [[ابن عبّاس]] از عدد نفراتی که به او از کوفه پیوسته میشوند خبر میدهد که شش هزار و شصت و پنج نفر خواهند بود؛ نه یک نفر بیش، و نه یک نفر کمتر، کسی که در جنگ نهروان به اصحاب خود خبر میدهد که: به خدا سوگند از شما ده نفر کشته نمیشود، و از خوارج، ده نفر سالم نمیماند، (...) از قتل "[[جویبره]]" و "[[میثم]]" و "[[رشید هجری]]" خبر میدهد، و مکان شهادت [[امام حسین|سیّدالشهدا]]{{ع}} را میشناسد و اخبار بیشمار دیگر از آینده داده است»<ref>[http://www.ghbook.ir/index.php?name=%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%81%20%D8%AF%DB%8C%D9%86%20%D8%AC%D9%84%D8%AF%201&option=com_mtree&task=readonline&link_id=1910&page=112&chkhashk=8BFB97E9CF&Itemid=&lang=fa معارف دین، ج۱، ص۹۴.].</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
[[پرونده:11046759983.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[محمد محمدی ریشهری]]]] | [[پرونده:11046759983.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[محمد محمدی ریشهری]]]] | ||
::::::آیت الله '''[[محمد محمدی ریشهری]]''' در دو کتاب ''«[[دانشنامهٔ امام مهدی (کتاب)|دانشنامهٔ امام مهدی ]]»'' و ''«[[شرح زیارت جامعه کبیره ۴ (کتاب)|شرح زیارت جامعه کبیره]]»'' در این باره گفته است: | ::::::آیت الله '''[[محمد محمدی ریشهری]]''' در دو کتاب ''«[[دانشنامهٔ امام مهدی (کتاب)|دانشنامهٔ امام مهدی ]]»'' و ''«[[شرح زیارت جامعه کبیره ۴ (کتاب)|شرح زیارت جامعه کبیره]]»'' در این باره گفته است: | ||
::::::«خبر دادن [[امام علی]] {{ع}} از [[غیبت]] [[امام مهدی]] {{ع}}: {{عربی|«عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ {{ع}} فَوَجَدْتُهُ مُفَكِّراً يَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا لِي أَرَاكَ مُفَكِّراً تَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ أَ رَغْبَةً فِيهَا قَالَ: لَا وَ اللَّهِ مَا رَغِبْتُ فِيهَا وَ لَا فِي الدُّنْيَا يَوْماً قَطُّ وَ لَكِنِّي فَكَّرْتُ فِي مَوْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرِي الْحَادِيَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي هُوَ الْمَهْدِيُّ يَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً تَكُونُ لَهُ حَيْرَةٌ وَ غَيْبَةٌ يَضِلُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَهْتَدِي فِيهَا آخَرُونَ فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِنَّ هَذَا لَكَائِنٌ فَقَالَ: نَعَمْ كَمَا أَنَّهُ مَخْلُوقٌ وَ أَنَّى لَكَ بِالْعِلْمِ بِهَذَا الْأَمْرِ يَا أَصْبَغُ أُولَئِكَ خِيَارُ هَذِهِ الْأُمَّةِ مَعَ أَبْرَارِ هَذِهِ الْعِتْرَة»}}<ref> به نقل از اصبغ بن نباته: بر [[امیر المؤمنین]]{{ع}}، وارد شدم. او را دیدم که در فکر فرو رفته و آرام بر زمین میکوبد. گفتم: ای امیر المؤمنان! چرا شما را اندیشناک میبینم و بر زمین میکوبی؟ آیا علاقهای به آن داری؟ فرمود: نه، به خدا سوگند، تاکنون یک روز هم به زمین و دنیا رغبتی نورزیدهام؛ اما در اندیشه مولودی از نسل خودم هستم که یازدهمین فرزند من است. او همان مهدی است که زمین را از عدالت پر میکند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است. او حیرت و غیبتی دارد که گروههایی در آن، گمراه و گروههایی دیگر، رهنمون میشوند. گفتم: ای امیر المؤمنان، آیا این میشود؟. فرمود: آری، همان گونه که به دنیا میآید، و تو کجا و آگاهی از این امر کجا، ای اصبغ بن نباته! آنان برگزیدگان این امت به همراه نیکان این عترتاند؛ کمال الدین: ص ۲۸۸، ح ۱، اعلام الوری: ج ۲ ص ۲۲۸، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۷۱ ح ۱۸.</ref>. | ::::::«خبر دادن [[امام علی]] {{ع}} از [[غیبت]] [[امام مهدی]] {{ع}}: {{عربی|اندازه=150%|«عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ {{ع}} فَوَجَدْتُهُ مُفَكِّراً يَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا لِي أَرَاكَ مُفَكِّراً تَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ أَ رَغْبَةً فِيهَا قَالَ: لَا وَ اللَّهِ مَا رَغِبْتُ فِيهَا وَ لَا فِي الدُّنْيَا يَوْماً قَطُّ وَ لَكِنِّي فَكَّرْتُ فِي مَوْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرِي الْحَادِيَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي هُوَ الْمَهْدِيُّ يَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً تَكُونُ لَهُ حَيْرَةٌ وَ غَيْبَةٌ يَضِلُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَهْتَدِي فِيهَا آخَرُونَ فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِنَّ هَذَا لَكَائِنٌ فَقَالَ: نَعَمْ كَمَا أَنَّهُ مَخْلُوقٌ وَ أَنَّى لَكَ بِالْعِلْمِ بِهَذَا الْأَمْرِ يَا أَصْبَغُ أُولَئِكَ خِيَارُ هَذِهِ الْأُمَّةِ مَعَ أَبْرَارِ هَذِهِ الْعِتْرَة»}}<ref> به نقل از اصبغ بن نباته: بر [[امیر المؤمنین]]{{ع}}، وارد شدم. او را دیدم که در فکر فرو رفته و آرام بر زمین میکوبد. گفتم: ای امیر المؤمنان! چرا شما را اندیشناک میبینم و بر زمین میکوبی؟ آیا علاقهای به آن داری؟ فرمود: نه، به خدا سوگند، تاکنون یک روز هم به زمین و دنیا رغبتی نورزیدهام؛ اما در اندیشه مولودی از نسل خودم هستم که یازدهمین فرزند من است. او همان مهدی است که زمین را از عدالت پر میکند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است. او حیرت و غیبتی دارد که گروههایی در آن، گمراه و گروههایی دیگر، رهنمون میشوند. گفتم: ای امیر المؤمنان، آیا این میشود؟. فرمود: آری، همان گونه که به دنیا میآید، و تو کجا و آگاهی از این امر کجا، ای اصبغ بن نباته! آنان برگزیدگان این امت به همراه نیکان این عترتاند؛ کمال الدین: ص ۲۸۸، ح ۱، اعلام الوری: ج ۲ ص ۲۲۸، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۷۱ ح ۱۸.</ref>. | ||
::::::{{عربی|«عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ {{ع}} أَنَّهُ ذَكَرَ الْقَائِمَ {{ع}} فَقَالَ: أَمَا لَيَغِيبَنَّ حَتَّى يَقُولَ الْجَاهِلُ مَا لِلَّهِ فِي آلِ مُحَمَّدٍ حَاجَة»}}<ref> به نقل از اصبغ بن نباته: [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[قائم]]{{ع}} را یاد کرد و فرمود: هان، چنان غیبتی میکند که نادان میگوید: خدا را با خاندان؛ کمال الدین: ص ۳۰۲، ح ۹، اعلام الوری: ج ۲ ص ۲۲۸، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۱۱۹ ح ۱۹.</ref> <ref>دانشنامهٔ امام مهدی، ج ۳، ص۱۰۳ - ۱۰۵.</ref>. | ::::::{{عربی|اندازه=150%|«عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ {{ع}} أَنَّهُ ذَكَرَ الْقَائِمَ {{ع}} فَقَالَ: أَمَا لَيَغِيبَنَّ حَتَّى يَقُولَ الْجَاهِلُ مَا لِلَّهِ فِي آلِ مُحَمَّدٍ حَاجَة»}}<ref> به نقل از اصبغ بن نباته: [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[قائم]]{{ع}} را یاد کرد و فرمود: هان، چنان غیبتی میکند که نادان میگوید: خدا را با خاندان؛ کمال الدین: ص ۳۰۲، ح ۹، اعلام الوری: ج ۲ ص ۲۲۸، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۱۱۹ ح ۱۹.</ref> <ref>دانشنامهٔ امام مهدی، ج ۳، ص۱۰۳ - ۱۰۵.</ref>. | ||
::::::*«[[امیرالمؤمنان]]{{ع}}، بارها از دانش به غیب خویش، بهره برد و بدینسان، دستهای از شکاکان را از حیرت، رهانید <ref>دانشنامه امیرالمؤمنین{{ع}}، ج ۱۱، ص۱۳۳ - ۱۹۴.</ref>. نمونهای از استفاده [[امام علی]]{{ع}} از دانش غیبی خود، در نبرد نهروان به وقوع پیوست، آنجا که [[امام]]{{ع}} به یاران خویش فرمود: {{عربی|«فَوَ اللَّهِ لَا يُقْتَلُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَسْلَمُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ»}}<ref> به خدا سوگند، از شما، بیش از ده تن، کشته نمیشوند و از آنها، بیش از ده تن، زنده نمیمانند!؛ الکامل فی التاریخ؛ ج۲، ص ۴۰۵.</ref>. و سرانجام، پیشبینی امام{{ع}} به وقوع پیوست و از خوارج خودسر، بیش از ده تن، زنده نماند. نبرد نهروان، رزمگاه سختی بود که یاران راستین امام{{ع}} باید در برابر مدعیان عابدنما میایستادند و آنان را به هلاکت میرساندند. | ::::::*«[[امیرالمؤمنان]]{{ع}}، بارها از دانش به غیب خویش، بهره برد و بدینسان، دستهای از شکاکان را از حیرت، رهانید <ref>دانشنامه امیرالمؤمنین{{ع}}، ج ۱۱، ص۱۳۳ - ۱۹۴.</ref>. نمونهای از استفاده [[امام علی]]{{ع}} از دانش غیبی خود، در نبرد نهروان به وقوع پیوست، آنجا که [[امام]]{{ع}} به یاران خویش فرمود: {{عربی|اندازه=150%|«فَوَ اللَّهِ لَا يُقْتَلُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَسْلَمُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ»}}<ref> به خدا سوگند، از شما، بیش از ده تن، کشته نمیشوند و از آنها، بیش از ده تن، زنده نمیمانند!؛ الکامل فی التاریخ؛ ج۲، ص ۴۰۵.</ref>. و سرانجام، پیشبینی امام{{ع}} به وقوع پیوست و از خوارج خودسر، بیش از ده تن، زنده نماند. نبرد نهروان، رزمگاه سختی بود که یاران راستین امام{{ع}} باید در برابر مدعیان عابدنما میایستادند و آنان را به هلاکت میرساندند. | ||
::::::در زندگانی [[اهل بیت]]{{عم}}، رابطه با غیب، امری ضرور است؛ ولی آنجه مسلم است این که خداوند، [[علم غیب]] خود را در اختیار کسانی میگذارد که بر خلاف حکمت الهی، رفتار نمیکنند و هر جا که خدا بخواهد، از این دانش، بهره میبرند<ref>[http://fa.imamatpedia.com/wiki/%D8%B4%D8%B1%D8%AD_%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA_%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87_%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1%D9%87_%DB%B4_(%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8) شرح زیارت جامعه کبیره]</ref>. | ::::::در زندگانی [[اهل بیت]]{{عم}}، رابطه با غیب، امری ضرور است؛ ولی آنجه مسلم است این که خداوند، [[علم غیب]] خود را در اختیار کسانی میگذارد که بر خلاف حکمت الهی، رفتار نمیکنند و هر جا که خدا بخواهد، از این دانش، بهره میبرند<ref>[http://fa.imamatpedia.com/wiki/%D8%B4%D8%B1%D8%AD_%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA_%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87_%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1%D9%87_%DB%B4_(%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8) شرح زیارت جامعه کبیره]</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
خط ۱۱۹: | خط ۱۱۹: | ||
::::::«خبرهای غیبی فراوانی از [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} در کتب حدیثی و تاریخی شیعه و سنی نقل شده است، به طوری که [[ابن ابی الحدید]] گوید: [[حضرت علی]]{{ع}} اخبار غیبی بسیار فرموده و همگی صحیح بوده و اگر ما بخواهیم همه آنها را بیان کنیم باید جزوههای بسیاری به آن اختصاص دهیم و کتابهای سیره آن اخبار را به صورت مشروح آوردهاند<ref>شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۵۰.</ref> که همه آنها حکایت از آگاهی گسترده و احاطه آن حضرت بر امور غیبی است و در بسیاری از این موارد روی جزئیات تکیه شده است که این به خوبی نشان از آن است که این خبرها از آگاهی به [[علم غیب]] سرچشمه گرفته است. در [[نهج البلاغه]] در خطبههای متعددی اخبار غیبی از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بیان شده است از جمله: | ::::::«خبرهای غیبی فراوانی از [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} در کتب حدیثی و تاریخی شیعه و سنی نقل شده است، به طوری که [[ابن ابی الحدید]] گوید: [[حضرت علی]]{{ع}} اخبار غیبی بسیار فرموده و همگی صحیح بوده و اگر ما بخواهیم همه آنها را بیان کنیم باید جزوههای بسیاری به آن اختصاص دهیم و کتابهای سیره آن اخبار را به صورت مشروح آوردهاند<ref>شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۵۰.</ref> که همه آنها حکایت از آگاهی گسترده و احاطه آن حضرت بر امور غیبی است و در بسیاری از این موارد روی جزئیات تکیه شده است که این به خوبی نشان از آن است که این خبرها از آگاهی به [[علم غیب]] سرچشمه گرفته است. در [[نهج البلاغه]] در خطبههای متعددی اخبار غیبی از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بیان شده است از جمله: | ||
:::::#خبر دادن [[حضرت علی]]{{ع}} از آمدن تعداد نیرو در جنگ جمل از کوفه همراه [[امام حسن]]{{ع}} [[ابو طفیل]] گوید: [[علی]]{{ع}} فرمود: از کوفه دوازده هزار و یک نفر به سوی شما میآید. به تپه ذیقار نشستم و آنها را شمارش کردم. یکی بیش و کم نبود<ref>تاریخ طبری، ابی جعفر محمد بن جریر طبری، ج۴، ص۵۰۰.</ref> | :::::#خبر دادن [[حضرت علی]]{{ع}} از آمدن تعداد نیرو در جنگ جمل از کوفه همراه [[امام حسن]]{{ع}} [[ابو طفیل]] گوید: [[علی]]{{ع}} فرمود: از کوفه دوازده هزار و یک نفر به سوی شما میآید. به تپه ذیقار نشستم و آنها را شمارش کردم. یکی بیش و کم نبود<ref>تاریخ طبری، ابی جعفر محمد بن جریر طبری، ج۴، ص۵۰۰.</ref> | ||
:::::#'''اخبار [[حضرت علی]]{{ع}} درباره خوارج در جنگ نهروان:''' [[حضرت علی]]{{ع}} در جنگ نهروان به باقی نماندن دو نفر از خوارج و به شهادت نرسیدن، بیش از ده نفر از لشکریانش خبر دادند که این خبر دادن [[علی]]{{ع}} با سندها وعبارتهای مختلف در کتابهای گوناگون نقل شده است. در خطبه ۵۹ درباره هلاکت خوارج فرموده است: {{عربی|« مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَة»}}<ref>کشتنگاه آنان این سوی نطفه (نهر) است. به خدا، که ده کس از آنان نرهد و از شما ده تن هلاک نشود؛ نهجالبلاغه، خطبه ۵۹، ص ۴۸.</ref>. [[ابی سلیمان مرعشی]] گوید: [[حضرت علی]]{{ع}} به سوی نهروان حرکت کرد و من هم همراه او حرکت میکردم. او فرمود: قسم به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، از شما دو تن کشته نمیشود و از آنها ده نفر باقی نمیماند<ref>کنزالعمال، ج۱۱، ص۴۳۵. تاریخ بغدادی، احمد خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۶۴.</ref>. [[ابن ابی الحدید معتزلی]] گوید: این خبر غیبی از معجزات آن حضرت به شمار میرود، زیرا خبر تفصیلی دادن از شمار کشتگان ارتباط با عالم ورای حس را به خوبی مینمایاند و این گونه پیشگویی فراتر از توان بشری است<ref>شرح نهجالبلاغه، ج۵، ص۴.</ref>. در خطبه ۶۰ هنگامی که به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} عرض کردند: خوارج تار و مار شدند، فرمود: {{عربی|« كَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ وَ كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِين»}}<ref>هرگز به خدا که نطفه-هایند در پشتهای مردان و زهدانهای مادران. هرگاه مهمتری از آنان سر برآورد، از پایش در اندازند، چندان که آخرِ کار مالِ مردم ربایند و دست به دزدی یازند.</ref>. در این جا، به سرکوبی خوارج در حکومتهای مختلف و نیز پایان کار آنها اشاره فرموده است، و به گفته [[ابن ابی الحدید]] "این مسئله عیناً واقع شد، زیرا دعوت خوارج مضمحل گردید و مردان فعال آنها از بین رفتند و سرانجام اخلاف آنها دزدانی شدند متظاهر به فسق و فساد" <ref>شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۵، ص۷۳.</ref>. | :::::#'''اخبار [[حضرت علی]]{{ع}} درباره خوارج در جنگ نهروان:''' [[حضرت علی]]{{ع}} در جنگ نهروان به باقی نماندن دو نفر از خوارج و به شهادت نرسیدن، بیش از ده نفر از لشکریانش خبر دادند که این خبر دادن [[علی]]{{ع}} با سندها وعبارتهای مختلف در کتابهای گوناگون نقل شده است. در خطبه ۵۹ درباره هلاکت خوارج فرموده است: {{عربی|اندازه=150%|« مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَة»}}<ref>کشتنگاه آنان این سوی نطفه (نهر) است. به خدا، که ده کس از آنان نرهد و از شما ده تن هلاک نشود؛ نهجالبلاغه، خطبه ۵۹، ص ۴۸.</ref>. [[ابی سلیمان مرعشی]] گوید: [[حضرت علی]]{{ع}} به سوی نهروان حرکت کرد و من هم همراه او حرکت میکردم. او فرمود: قسم به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، از شما دو تن کشته نمیشود و از آنها ده نفر باقی نمیماند<ref>کنزالعمال، ج۱۱، ص۴۳۵. تاریخ بغدادی، احمد خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۶۴.</ref>. [[ابن ابی الحدید معتزلی]] گوید: این خبر غیبی از معجزات آن حضرت به شمار میرود، زیرا خبر تفصیلی دادن از شمار کشتگان ارتباط با عالم ورای حس را به خوبی مینمایاند و این گونه پیشگویی فراتر از توان بشری است<ref>شرح نهجالبلاغه، ج۵، ص۴.</ref>. در خطبه ۶۰ هنگامی که به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} عرض کردند: خوارج تار و مار شدند، فرمود: {{عربی|اندازه=150%|« كَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ وَ كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِين»}}<ref>هرگز به خدا که نطفه-هایند در پشتهای مردان و زهدانهای مادران. هرگاه مهمتری از آنان سر برآورد، از پایش در اندازند، چندان که آخرِ کار مالِ مردم ربایند و دست به دزدی یازند.</ref>. در این جا، به سرکوبی خوارج در حکومتهای مختلف و نیز پایان کار آنها اشاره فرموده است، و به گفته [[ابن ابی الحدید]] "این مسئله عیناً واقع شد، زیرا دعوت خوارج مضمحل گردید و مردان فعال آنها از بین رفتند و سرانجام اخلاف آنها دزدانی شدند متظاهر به فسق و فساد" <ref>شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۵، ص۷۳.</ref>. | ||
:::::#'''اخبار از شهادت خودش:'''احادیث خبر دادن [[حضرت علی]]{{ع}} از شهادت خود، گاهی اخبار از خضاب شدن محاسنش به خون سرش و گاهی به خبر دادن از قاتلش [[ابن ملجم]] با اسناد و تعابیر گوناگون بیان شده است؛ در این جا از باب نمونه برخی از آن روایات نقل میشود: [[ابن سعد]] از [[ابو نعیم]] و او از [[ابو طفیل]] نقل میکند که [[علی]]{{ع}} مردم را به بیعت کردن با خود فراخواند. [[عبدالرحمن بن ملجم مرادی]] برای بیعت آمد و [[علی]]{{ع}} دو مرتبه او را برگرداند و بیعتش را نپذیرفت، سپس فرمود: چه چیزی از شقیترین امت جلوگیری میکند، هر آینه محاسن مرا با خون سرم رنگین خواهد کرد. [[ابن سعد]] گوید: راوی دیگری هم غیر از [[ابو نعیم]] به همین اسناد از [[علی]]{{ع}} نقل میکند، که در دنباله این مطلب فرمود: بخدا سوگند این عهدی است که [[پیامبر]]{{صل}} فرموده است<ref>الطبقات الکبری، ج۳، ص ۲۴.</ref>. [[سالم بن ابی جعد]] از [[عبدالله بن سبع]] نقل میکند که شنیدم [[علی]]{{ع}} میفرمود: همانا ریش من از خون سرم خضاب خواهد شد و شقیترین مردم منتظر چیست؟ گفتند: ای امیرالمؤمنین بگو آن کیست؟ تا جانش را بستانیم؟ فرمود: در این صورت به خدا سوگند در قبال خون من کسی غیر از قاتل مرا کشتهاید. [[عبدالله بن موسی]] از اسرائیل از [[سنان بن حبیب]] از نبل از دختر بدر، از قول شوهرش نقل میکند که میگفته است: خودم شنیدم [[علی]]{{ع}} میفرمود: همانا ریش من از خون سرم خضاب خواهد شد. | :::::#'''اخبار از شهادت خودش:'''احادیث خبر دادن [[حضرت علی]]{{ع}} از شهادت خود، گاهی اخبار از خضاب شدن محاسنش به خون سرش و گاهی به خبر دادن از قاتلش [[ابن ملجم]] با اسناد و تعابیر گوناگون بیان شده است؛ در این جا از باب نمونه برخی از آن روایات نقل میشود: [[ابن سعد]] از [[ابو نعیم]] و او از [[ابو طفیل]] نقل میکند که [[علی]]{{ع}} مردم را به بیعت کردن با خود فراخواند. [[عبدالرحمن بن ملجم مرادی]] برای بیعت آمد و [[علی]]{{ع}} دو مرتبه او را برگرداند و بیعتش را نپذیرفت، سپس فرمود: چه چیزی از شقیترین امت جلوگیری میکند، هر آینه محاسن مرا با خون سرم رنگین خواهد کرد. [[ابن سعد]] گوید: راوی دیگری هم غیر از [[ابو نعیم]] به همین اسناد از [[علی]]{{ع}} نقل میکند، که در دنباله این مطلب فرمود: بخدا سوگند این عهدی است که [[پیامبر]]{{صل}} فرموده است<ref>الطبقات الکبری، ج۳، ص ۲۴.</ref>. [[سالم بن ابی جعد]] از [[عبدالله بن سبع]] نقل میکند که شنیدم [[علی]]{{ع}} میفرمود: همانا ریش من از خون سرم خضاب خواهد شد و شقیترین مردم منتظر چیست؟ گفتند: ای امیرالمؤمنین بگو آن کیست؟ تا جانش را بستانیم؟ فرمود: در این صورت به خدا سوگند در قبال خون من کسی غیر از قاتل مرا کشتهاید. [[عبدالله بن موسی]] از اسرائیل از [[سنان بن حبیب]] از نبل از دختر بدر، از قول شوهرش نقل میکند که میگفته است: خودم شنیدم [[علی]]{{ع}} میفرمود: همانا ریش من از خون سرم خضاب خواهد شد. | ||
:::::#'''اخبار [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} از چگونگی به شهادت رسیدن [[میثم تمار]]:''' [[میثم تمار]] یکی از اصحاب خاص [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است که اسرار بسیاری از آن جناب شنیده بود. روزی [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به او فرمود: همانا تو پس از من گرفتار خواهی شد و به دار آویخته شوی و حربه به تو خواهند زد، و چون سومین روز شود، از سوراخهای بینی و دهانت خون باز شود که ریشت را رنگین نماید، پس چشم به راه آن خضاب باش، و به درب خانه عمرو بن حریث به دار آویخته خواهی شد. تو دهمین نفری که در آنجا به دار آویخته میشوی و چوبه دار تو از همه آنان کوتاهتر میباشد، و از آنها به آستانه خانه نزدیکتر خواهی بود. برو تا آن درخت خرمایی که بر تنه آن به دار کشیده شوی به تو نشان دهم، و نشانش داد»<ref>[http://fa.imamatpedia.com/wiki/گستره_علم_غیب_از_دیدگاه_ادیان_ابراهیمی_(کتاب)#.D8.AF.D8.B1.D8.A8.D8.A7.D8.B1.D9.87.D9.94_.D9.BE.D8.AF.DB.8C.D8.AF.D8.A2.D9.88.D8.B1.D9.86.D8.AF.D9.87 گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۲۰۶ - ۲۱۰.]</ref>. | :::::#'''اخبار [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} از چگونگی به شهادت رسیدن [[میثم تمار]]:''' [[میثم تمار]] یکی از اصحاب خاص [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است که اسرار بسیاری از آن جناب شنیده بود. روزی [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به او فرمود: همانا تو پس از من گرفتار خواهی شد و به دار آویخته شوی و حربه به تو خواهند زد، و چون سومین روز شود، از سوراخهای بینی و دهانت خون باز شود که ریشت را رنگین نماید، پس چشم به راه آن خضاب باش، و به درب خانه عمرو بن حریث به دار آویخته خواهی شد. تو دهمین نفری که در آنجا به دار آویخته میشوی و چوبه دار تو از همه آنان کوتاهتر میباشد، و از آنها به آستانه خانه نزدیکتر خواهی بود. برو تا آن درخت خرمایی که بر تنه آن به دار کشیده شوی به تو نشان دهم، و نشانش داد»<ref>[http://fa.imamatpedia.com/wiki/گستره_علم_غیب_از_دیدگاه_ادیان_ابراهیمی_(کتاب)#.D8.AF.D8.B1.D8.A8.D8.A7.D8.B1.D9.87.D9.94_.D9.BE.D8.AF.DB.8C.D8.AF.D8.A2.D9.88.D8.B1.D9.86.D8.AF.D9.87 گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۲۰۶ - ۲۱۰.]</ref>. | ||
خط ۱۲۷: | خط ۱۲۷: | ||
[[پرونده:Pic1419.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید محمد نجفی یزدی]]]] | [[پرونده:Pic1419.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید محمد نجفی یزدی]]]] | ||
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید محمد نجفی یزدی]]''' در کتاب ''«[[پیشگوییهای امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (کتاب)|پیشگوییهای امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]»'' در اینباره گفته است: | ::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید محمد نجفی یزدی]]''' در کتاب ''«[[پیشگوییهای امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (کتاب)|پیشگوییهای امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«[[عبایه بن ربعی]] گوید: [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} بسیار میفرمود: {{عربی|«سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی»}}؛<ref>«از من بپرسید قبل از اینکه مرا نیابید»</ref>، به خدا سوگند که هیچ زمین سبز و یا خشکی نیست و نه گروهی که صد نفر را گمراه کند و یا صد نفر را هدایت کند مگر اینکه من میشناسم جلودار آن و محرک آن و سخنگوی آن را تا قیامت. | ::::::«[[عبایه بن ربعی]] گوید: [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} بسیار میفرمود: {{عربی|اندازه=150%|«سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی»}}؛<ref>«از من بپرسید قبل از اینکه مرا نیابید»</ref>، به خدا سوگند که هیچ زمین سبز و یا خشکی نیست و نه گروهی که صد نفر را گمراه کند و یا صد نفر را هدایت کند مگر اینکه من میشناسم جلودار آن و محرک آن و سخنگوی آن را تا قیامت. | ||
::::::حضرت [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: به خدا سوگند، اگر بخواهم هر کدام از شما را به تمامی کارهایتان و رفت و آمدتان خبر دهم، خواهم داد ولی میترسم که به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره من کافر شوید. بدانید که من این اخبار را به عدهای که از این نظر مصون هستند خواهم داد. و سوگند به آن خدائی که [[پیامبر]]{{صل}} را به حق به پیامبری برگزید و از میان مردم انتخاب کرد، من جز سخن راست نمیگویم، تمامی اینها را او به من سپرده است، جایگاه هلاکت هر هلاکشونده و نجات هر نجاتیابنده و به سرانجام این امر و خلاصه هیچ مسألهای نماند که بر سرم بگذرد مگر اینکه در گوش من نهاد و به من تعلیم نمود. | ::::::حضرت [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: به خدا سوگند، اگر بخواهم هر کدام از شما را به تمامی کارهایتان و رفت و آمدتان خبر دهم، خواهم داد ولی میترسم که به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره من کافر شوید. بدانید که من این اخبار را به عدهای که از این نظر مصون هستند خواهم داد. و سوگند به آن خدائی که [[پیامبر]]{{صل}} را به حق به پیامبری برگزید و از میان مردم انتخاب کرد، من جز سخن راست نمیگویم، تمامی اینها را او به من سپرده است، جایگاه هلاکت هر هلاکشونده و نجات هر نجاتیابنده و به سرانجام این امر و خلاصه هیچ مسألهای نماند که بر سرم بگذرد مگر اینکه در گوش من نهاد و به من تعلیم نمود. | ||
::::::از جمله پیشگوئیهای [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در مورد ابوبکر و عمر این بود که فرمود : بخدا سوگند هیچ یک از نسل شما تا قیامت به حکومت نخواهد رسید (خلافت را عهدهدار) نمیشود»<ref>[http://www.ghadeer.org/Book/1020/152200 پیشگوییهای امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]</ref>. | ::::::از جمله پیشگوئیهای [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در مورد ابوبکر و عمر این بود که فرمود : بخدا سوگند هیچ یک از نسل شما تا قیامت به حکومت نخواهد رسید (خلافت را عهدهدار) نمیشود»<ref>[http://www.ghadeer.org/Book/1020/152200 پیشگوییهای امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]</ref>. | ||
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
[[پرونده:11355.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[محمد حسن قدردان قراملکی]]]] | [[پرونده:11355.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[محمد حسن قدردان قراملکی]]]] | ||
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[محمد حسن قدردان قراملکی]]'''، در کتاب ''«[[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]»'' در اینباره گفته است: | ::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[محمد حسن قدردان قراملکی]]'''، در کتاب ''«[[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«[[امام علی]]{{ع}} بارها به [[علم غیب]] خویش تصریح داشته است، چنان که میفرماید: {{عربی|«ألا و إنا أهل بیت من علم الله علمنا و بحکم الله حکمنا و من قول صادق سمعنا»}}<ref> «همانا ما خاندانی هستیم که علم خداوند متعال علم ما میباشد و به حکم خداوند متعال حکم میکنیم و از راستگویی سخن شنیدهایم».شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۷۶.</ref> در این حدیث حضرت، علم [[اهل بیت]] را به صورت شفاف از جانب خداوند توصیف و تأکید میکند که منبع علم و شنیدن ما قول صادق است که در آن هیچ احتمال خلاف و خطایی نیست. {{عربی|«أَلهَمَنِی اللهُ عَزَّوَجَلَّ عِلمَ ما فِیهِ»}}.<ref> «خداوند متعال دانش آنچه در آن است را به من الهام فرمود»[[بحار الأنوار (کتاب)|بحار الأنوار]]، ج ۲۶، ص۴.</ref> حضرت در خطبه دیگر تأکید میکند که به اموری که از دید مردم نهان است، علم و آگاهی دارد. {{عربی|«لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِیَ عَنْکُمْ غَیْبُهُ»}}.<ref>«اگر نسبت به آنچه میدانم و از شما پوشیده مانده آگاهی بیابید»نهج البلاغه خطبه ۱۱۵.</ref> در این خطبه حضرت به اموری که در سراپرده غیب است، مانند خبردادن از ظهور حجاج بن یوسف، اذعان میکند. حضرت با اتکا به علم غیب خویش از مردم میخواست پیش از آنکه حضرت را از دست بدهند از هر مسئله و نکتهای سؤال نمایند: {{عربی|«فَاسألُونی قبلَ أن تَفقِدُونی، فَوَالذی نَفسِی بِیَدِهِ لا تَسألُونِّی عن شَیءٍ فیما بَینَکُم و بینَ الساعَةِ، و لا عَن فئةٍ تَهدِی مِائةً و تُضِلُّ مِائةً إلاّ أنبَأتُکُم...»}}.<ref>«پس از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید، سوگند به آنکه جانم در دست اوست، از هر چیزی که نزد شما تا روز قیامت وجود دارد، و نیز از گروهی که صد نفری را هدایت کنند و صد نفری را گمراه کنند نپرسید مگر آنکه شما را نسبت به آن آگاه سازم...»نهج البلاغه، خطبه ۹۲.</ref> حضرت در این کلام خویش میفرماید: از هر نکته و رازی تا قیامت سؤال کنید به آن جواب خواهم داد. حضرت در خطبه دیگر بعد از درخواست از سؤال از همه چیز میفزاید که وی به راههای آسمان از راههای زمین آگاهتر است. [[امام علی]] {{ع}} در موارد متعدد به پیشگویی حوادث آینده - که در اصطلاح ملاحم تعبیر میشود- میپرداخت که از عهده هیچ کس بر نمیآید . اینجا میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: (۱): خبر دادن از ویرانی کوفه؛ (۲): خبر دادن از ویرانی و حمله به بصره؛ (۳): پیشگویی حاکمیت بنی امیه و انقراض آن؛ (۴): پیشگویی ظهور حجاج بن یوسف با عنوان «غلام ثقیف»؛ (۵): تعیین کشتار دو طرف مقابل در جنگ نهروان قبل از جنگ؛ (۶): پیشگویی حمله مغولان و جنایت آنها»<ref>پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۲۰۵.</ref>. | ::::::«[[امام علی]]{{ع}} بارها به [[علم غیب]] خویش تصریح داشته است، چنان که میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«ألا و إنا أهل بیت من علم الله علمنا و بحکم الله حکمنا و من قول صادق سمعنا»}}<ref> «همانا ما خاندانی هستیم که علم خداوند متعال علم ما میباشد و به حکم خداوند متعال حکم میکنیم و از راستگویی سخن شنیدهایم».شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۷۶.</ref> در این حدیث حضرت، علم [[اهل بیت]] را به صورت شفاف از جانب خداوند توصیف و تأکید میکند که منبع علم و شنیدن ما قول صادق است که در آن هیچ احتمال خلاف و خطایی نیست. {{عربی|اندازه=150%|«أَلهَمَنِی اللهُ عَزَّوَجَلَّ عِلمَ ما فِیهِ»}}.<ref> «خداوند متعال دانش آنچه در آن است را به من الهام فرمود»[[بحار الأنوار (کتاب)|بحار الأنوار]]، ج ۲۶، ص۴.</ref> حضرت در خطبه دیگر تأکید میکند که به اموری که از دید مردم نهان است، علم و آگاهی دارد. {{عربی|اندازه=150%|«لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِیَ عَنْکُمْ غَیْبُهُ»}}.<ref>«اگر نسبت به آنچه میدانم و از شما پوشیده مانده آگاهی بیابید»نهج البلاغه خطبه ۱۱۵.</ref> در این خطبه حضرت به اموری که در سراپرده غیب است، مانند خبردادن از ظهور حجاج بن یوسف، اذعان میکند. حضرت با اتکا به علم غیب خویش از مردم میخواست پیش از آنکه حضرت را از دست بدهند از هر مسئله و نکتهای سؤال نمایند: {{عربی|اندازه=150%|«فَاسألُونی قبلَ أن تَفقِدُونی، فَوَالذی نَفسِی بِیَدِهِ لا تَسألُونِّی عن شَیءٍ فیما بَینَکُم و بینَ الساعَةِ، و لا عَن فئةٍ تَهدِی مِائةً و تُضِلُّ مِائةً إلاّ أنبَأتُکُم...»}}.<ref>«پس از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید، سوگند به آنکه جانم در دست اوست، از هر چیزی که نزد شما تا روز قیامت وجود دارد، و نیز از گروهی که صد نفری را هدایت کنند و صد نفری را گمراه کنند نپرسید مگر آنکه شما را نسبت به آن آگاه سازم...»نهج البلاغه، خطبه ۹۲.</ref> حضرت در این کلام خویش میفرماید: از هر نکته و رازی تا قیامت سؤال کنید به آن جواب خواهم داد. حضرت در خطبه دیگر بعد از درخواست از سؤال از همه چیز میفزاید که وی به راههای آسمان از راههای زمین آگاهتر است. [[امام علی]] {{ع}} در موارد متعدد به پیشگویی حوادث آینده - که در اصطلاح ملاحم تعبیر میشود- میپرداخت که از عهده هیچ کس بر نمیآید . اینجا میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: (۱): خبر دادن از ویرانی کوفه؛ (۲): خبر دادن از ویرانی و حمله به بصره؛ (۳): پیشگویی حاکمیت بنی امیه و انقراض آن؛ (۴): پیشگویی ظهور حجاج بن یوسف با عنوان «غلام ثقیف»؛ (۵): تعیین کشتار دو طرف مقابل در جنگ نهروان قبل از جنگ؛ (۶): پیشگویی حمله مغولان و جنایت آنها»<ref>پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۲۰۵.</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
خط ۱۷۰: | خط ۱۷۰: | ||
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[علی اکبر بابازاده|بابازاده]]''' در کتاب ''«[[آفتاب ولایت (کتاب)|آفتاب ولایت]]»'' در این باره گفته است: | ::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[علی اکبر بابازاده|بابازاده]]''' در کتاب ''«[[آفتاب ولایت (کتاب)|آفتاب ولایت]]»'' در این باره گفته است: | ||
::::::«[[امام علی|مولای متقیان]]{{ع}} در طول زندگی و حیاتش بارها در میان انبوه مردم، خواه بالای منبر و هنگام خطابهها، و یا در هنگام شهادت پس از ضربت [[ابن ملجم مرادی]]، و یا سایر مواقع میفرمود:ای مردم! هر چه میخواهید از من بپرسید، از گذشته تا روز قیامت هر چه اتفاق افتاده و یا اتفاق میافتد آگاهم، و میدانم هر کسی چگونه و به چه کیفیت از دنیا میرود، من به آسمانها از زمین آشناترم، بدانید که علوم اولین و آخرین همه در اختیار من است، من به کتاب تورات و انجیل و زبور،از پیروان خود آنان آگاهتر میباشم،... | ::::::«[[امام علی|مولای متقیان]]{{ع}} در طول زندگی و حیاتش بارها در میان انبوه مردم، خواه بالای منبر و هنگام خطابهها، و یا در هنگام شهادت پس از ضربت [[ابن ملجم مرادی]]، و یا سایر مواقع میفرمود:ای مردم! هر چه میخواهید از من بپرسید، از گذشته تا روز قیامت هر چه اتفاق افتاده و یا اتفاق میافتد آگاهم، و میدانم هر کسی چگونه و به چه کیفیت از دنیا میرود، من به آسمانها از زمین آشناترم، بدانید که علوم اولین و آخرین همه در اختیار من است، من به کتاب تورات و انجیل و زبور،از پیروان خود آنان آگاهتر میباشم،... | ||
::::::بخشی از سخنان آن حضرت بدین قرار است، که به متون آنها اشاره مینماییم: {{عربی|« فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي، فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونَنِي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ، وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً، إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا، وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا، وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتا»}}<ref> «از من بپرسید قبل از آنی که مرا از دست بدهید، قسم به خداوندی که جانم در دست اوست از من درباره مسأله ای در میان شما تا روز قیامت نخواهید پرسید مگر اینکه شما را نسبت به آن آگاه خواهم ساخت، و همچنین از گروهی که صد نفر را هدایت نمایند و صد نفر را گمراه سازند نمیپرسید مگر اینکه شما را نسبت به دعوت کننده آنها، و فرمانده آنها و هدایتکننده آنها، و خوابگاه شتران آنها، و محل فرود آمدن ایشان، و هر آنکه از آنان کشته شود، و هر کس که از ایشان به مرگ طبیعی بمیرد؛ آگاه خواهم ساخت.» متن خطبه ۹۲ فيض الاسلام ص ۲۷۳، ابن ابى الحديد ج ۷ ص ۴۴.</ref> همچنین {{عربی|« أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْض»}}<ref>"ای مردم از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید، سوگند که من نسبت به راههای آسمان از راههای زمین آشناتر هستم"</ref> از من بپرسید قبل از آن که مرا نیابید، سوگند به آن خدایی که جان من در دست قدرت او است، هر چه از وقایع،از حالا تا رستاخیز اتفاق میافتد، و از گروهی که صد نفر را هدایت نموده، و صد نفر دیگر را گمراه میسازند، هر چه بپرسید، من از آنها خبر میدهم،و میگویم که: خواننده، و جلودار، و راننده آنان کیستند، و خبر میدهدم که: محل فرود آمدن و بارگیری آنان کجاست! و کدامشان با مرگ طبیعی میمیرد و چه کسی از آنان کشته میشود!!<ref>متن خطبه ۹۲ فيض الاسلام ص ۲۷۳،ابن ابى الحديد ج ۷ ص ۴۴.</ref> | ::::::بخشی از سخنان آن حضرت بدین قرار است، که به متون آنها اشاره مینماییم: {{عربی|اندازه=150%|« فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي، فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونَنِي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ، وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً، إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا، وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا، وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتا»}}<ref> «از من بپرسید قبل از آنی که مرا از دست بدهید، قسم به خداوندی که جانم در دست اوست از من درباره مسأله ای در میان شما تا روز قیامت نخواهید پرسید مگر اینکه شما را نسبت به آن آگاه خواهم ساخت، و همچنین از گروهی که صد نفر را هدایت نمایند و صد نفر را گمراه سازند نمیپرسید مگر اینکه شما را نسبت به دعوت کننده آنها، و فرمانده آنها و هدایتکننده آنها، و خوابگاه شتران آنها، و محل فرود آمدن ایشان، و هر آنکه از آنان کشته شود، و هر کس که از ایشان به مرگ طبیعی بمیرد؛ آگاه خواهم ساخت.» متن خطبه ۹۲ فيض الاسلام ص ۲۷۳، ابن ابى الحديد ج ۷ ص ۴۴.</ref> همچنین {{عربی|اندازه=150%|« أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْض»}}<ref>"ای مردم از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید، سوگند که من نسبت به راههای آسمان از راههای زمین آشناتر هستم"</ref> از من بپرسید قبل از آن که مرا نیابید، سوگند به آن خدایی که جان من در دست قدرت او است، هر چه از وقایع،از حالا تا رستاخیز اتفاق میافتد، و از گروهی که صد نفر را هدایت نموده، و صد نفر دیگر را گمراه میسازند، هر چه بپرسید، من از آنها خبر میدهم،و میگویم که: خواننده، و جلودار، و راننده آنان کیستند، و خبر میدهدم که: محل فرود آمدن و بارگیری آنان کجاست! و کدامشان با مرگ طبیعی میمیرد و چه کسی از آنان کشته میشود!!<ref>متن خطبه ۹۲ فيض الاسلام ص ۲۷۳،ابن ابى الحديد ج ۷ ص ۴۴.</ref> | ||
::::::عن [[ابن نباته]] قال: لما بوی بالخلافة... قال: {{عربی|« يَا مَعْشَرَ النَّاسِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي سَلُونِي فَإِنَّ عِنْدِي عِلْمَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ ثُنِيَ لِيَ الْوِسَادَةُ لَحَكَمْتُ بَيْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْفُرْقَانِ بِفُرْقَانِهِم»}}<ref>ای مردم! بپرسید از من، پیش از آن که من از میان شما بروم، سوگند به خدا که من به راههای آسمانها از زمین آشناترم!! ای مردم!پیش از آن که من از میان شما بروم هر چه میخواهید از من بپرسید، زیرا علوم اولین و آخرین در نزد من است، به خدا قسم اگر من در مسند داوری بنشینم، میان اهل تورات از کتاب خودشان داوری میکنم،و به اهل انجیل از کتاب آنان، و به اهل زبور از زبور، قضاوت نموده، و به مردم مسلمان نیز از قرآن مجید بیان میکنم؛ بحار الانوار ج ۴۰ ص ۱۴۴ ح ۵۱،و ص ۱۳۰ ح ۶ با مطالب ديگر در اين زمينه .</ref> | ::::::عن [[ابن نباته]] قال: لما بوی بالخلافة... قال: {{عربی|اندازه=150%|« يَا مَعْشَرَ النَّاسِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي سَلُونِي فَإِنَّ عِنْدِي عِلْمَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ ثُنِيَ لِيَ الْوِسَادَةُ لَحَكَمْتُ بَيْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْفُرْقَانِ بِفُرْقَانِهِم»}}<ref>ای مردم! بپرسید از من، پیش از آن که من از میان شما بروم، سوگند به خدا که من به راههای آسمانها از زمین آشناترم!! ای مردم!پیش از آن که من از میان شما بروم هر چه میخواهید از من بپرسید، زیرا علوم اولین و آخرین در نزد من است، به خدا قسم اگر من در مسند داوری بنشینم، میان اهل تورات از کتاب خودشان داوری میکنم،و به اهل انجیل از کتاب آنان، و به اهل زبور از زبور، قضاوت نموده، و به مردم مسلمان نیز از قرآن مجید بیان میکنم؛ بحار الانوار ج ۴۰ ص ۱۴۴ ح ۵۱،و ص ۱۳۰ ح ۶ با مطالب ديگر در اين زمينه .</ref> | ||
::::::[[ابن ابی الحدید]] میگوید: {{عربی|«و لقد امتحنا اخباره فوجدناه موافقا فاستدللنا بذلک علی صدق الدعوی المذکورة»}}<ref>ما [[امام علی|علی]]{{ع}} را در مورد پیشگوییهایش امتحان نمودیم، هر چه گفته و خبر داده بود، درست از آب در آمد، و لذا نتیجه گرفتیم که او هر چه میگوید راست میگوید؛ ابن ابى الحديد؛ ج ۷ ص ۴۸.</ref> | ::::::[[ابن ابی الحدید]] میگوید: {{عربی|اندازه=150%|«و لقد امتحنا اخباره فوجدناه موافقا فاستدللنا بذلک علی صدق الدعوی المذکورة»}}<ref>ما [[امام علی|علی]]{{ع}} را در مورد پیشگوییهایش امتحان نمودیم، هر چه گفته و خبر داده بود، درست از آب در آمد، و لذا نتیجه گرفتیم که او هر چه میگوید راست میگوید؛ ابن ابى الحديد؛ ج ۷ ص ۴۸.</ref> | ||
::::::او خبر داده بود که محاسن صورتش با خون سرش خضاب میگردد چنین شد، و فرزندش [[امام حسین]]{{ع}} در کربلا کشته میگردد، شهید شده،او فرموده بود که پس از وی "معاویه" به پادشاهی دست مییابد چنین گردید، او از شرارتهای [[حجاج بن یوسف]]و وقایع "خوارج" در "نهروان" و تعداد کشته شدگان آن خبر داده بود، و تمام رویدادهای دیگری را که او گفته بود، به همان صورت انجام شد، خلاصه در غیب گویی او شبههای نیست... | ::::::او خبر داده بود که محاسن صورتش با خون سرش خضاب میگردد چنین شد، و فرزندش [[امام حسین]]{{ع}} در کربلا کشته میگردد، شهید شده،او فرموده بود که پس از وی "معاویه" به پادشاهی دست مییابد چنین گردید، او از شرارتهای [[حجاج بن یوسف]]و وقایع "خوارج" در "نهروان" و تعداد کشته شدگان آن خبر داده بود، و تمام رویدادهای دیگری را که او گفته بود، به همان صورت انجام شد، خلاصه در غیب گویی او شبههای نیست... | ||
::::::[[ابن ابی الحدید]] در جای دیگر با اشاره به خطبه پنجاه و هشت [[نهج البلاغه]] که [[امام علی]]{{ع}} از محل اتفاق جنگ "نهروان" خبر میدهد، و میفرمایند که در آن کمتر از ده نفر از سپاه من به شهادت میرسند، و کمتر از ده نفر از سپاه "خوارج" جان سالم بدر میبردند{{عربی|«مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ»}}<ref> شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۵، ص ۳.</ref>. میگوید: {{عربی|«والقوة البشرية تقصر عن إدراك مثل هذا، ولقد كان له من هذا الباب ما لم يكن لغيره . وبمقتضى ما شاهد الناس من معجزاته، وأحواله المنافية لقوى البشر، غلا فيه من غلا، حتى نسب إلى أن الجوهر الإلهي حلّ في بدنه»}}<ref> قدرت و قوت بشری کوچکتر از این است که این همه پیشگویی و غیب گویی نماید، برای آن حضرت در این مورد تواناییها و کراماتی بود که به دیگران مقدور نیست،و به همین جهت است که گروهی از مردم در وی عجائبی را دیدند که از بشر ساخته نیست،و لذا گرفتار "غلو" گردیده و گفتند: خدا در وجود [[امام علی|علی]]{{ع}} حلول کرده، و در او تجسم نموده است!!؛ شرح ابن ابى الحديد ج ۵ ص ۴.</ref>. | ::::::[[ابن ابی الحدید]] در جای دیگر با اشاره به خطبه پنجاه و هشت [[نهج البلاغه]] که [[امام علی]]{{ع}} از محل اتفاق جنگ "نهروان" خبر میدهد، و میفرمایند که در آن کمتر از ده نفر از سپاه من به شهادت میرسند، و کمتر از ده نفر از سپاه "خوارج" جان سالم بدر میبردند{{عربی|اندازه=150%|«مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ»}}<ref> شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۵، ص ۳.</ref>. میگوید: {{عربی|اندازه=150%|«والقوة البشرية تقصر عن إدراك مثل هذا، ولقد كان له من هذا الباب ما لم يكن لغيره . وبمقتضى ما شاهد الناس من معجزاته، وأحواله المنافية لقوى البشر، غلا فيه من غلا، حتى نسب إلى أن الجوهر الإلهي حلّ في بدنه»}}<ref> قدرت و قوت بشری کوچکتر از این است که این همه پیشگویی و غیب گویی نماید، برای آن حضرت در این مورد تواناییها و کراماتی بود که به دیگران مقدور نیست،و به همین جهت است که گروهی از مردم در وی عجائبی را دیدند که از بشر ساخته نیست،و لذا گرفتار "غلو" گردیده و گفتند: خدا در وجود [[امام علی|علی]]{{ع}} حلول کرده، و در او تجسم نموده است!!؛ شرح ابن ابى الحديد ج ۵ ص ۴.</ref>. | ||
::::::دیگران و اهل سنت در غیب گویی و معجزات آن حضرت، و تسلطش بر عالم "تکوین" چیزی کمتر از شیعه ندارند، حتی اعتراف میکنند که [[امام علی|علی بن ابیطالب]]{{ع}} بشر عادی نیست، و با قوت بشری نمیتوان به آن مدارج بالا و کارهای خارق العاده رسید! تا جائی که کارهای خلاف شرع "غالیها" را توجیه مینمایند...! لازم به تذکر است که اعتقاد به غیبگویی مولای متقیان [[امام علی|امیر مؤمنان]]{{ع}} اختصاص به [[ابن ابی الحدید]] ندارد، بلکه اکثر مورخین و محدثین اهل سنت که کم و بیش به سیره آن حضرت پرداختهاند، در لابلای سخنان خویش به این حقیقت نیز اشاره کردهاند، و با دل و جان یقین دارند که [[امام علی|علی]]{{ع}} پس از [[پیامبر|پیامبر خدا]]{{صل}} افضل امت عالم است، و در جهان آفرینش کسی به پایه او نمیرسد، و به احادیثی از جمله "حدیث طیر" تمسک نموده، و غرایب امر وی را نیز میپذیرند»<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/22820 آفتاب ولایت؛ ص:۱۰۹.]</ref>. | ::::::دیگران و اهل سنت در غیب گویی و معجزات آن حضرت، و تسلطش بر عالم "تکوین" چیزی کمتر از شیعه ندارند، حتی اعتراف میکنند که [[امام علی|علی بن ابیطالب]]{{ع}} بشر عادی نیست، و با قوت بشری نمیتوان به آن مدارج بالا و کارهای خارق العاده رسید! تا جائی که کارهای خلاف شرع "غالیها" را توجیه مینمایند...! لازم به تذکر است که اعتقاد به غیبگویی مولای متقیان [[امام علی|امیر مؤمنان]]{{ع}} اختصاص به [[ابن ابی الحدید]] ندارد، بلکه اکثر مورخین و محدثین اهل سنت که کم و بیش به سیره آن حضرت پرداختهاند، در لابلای سخنان خویش به این حقیقت نیز اشاره کردهاند، و با دل و جان یقین دارند که [[امام علی|علی]]{{ع}} پس از [[پیامبر|پیامبر خدا]]{{صل}} افضل امت عالم است، و در جهان آفرینش کسی به پایه او نمیرسد، و به احادیثی از جمله "حدیث طیر" تمسک نموده، و غرایب امر وی را نیز میپذیرند»<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/22820 آفتاب ولایت؛ ص:۱۰۹.]</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
خط ۱۸۱: | خط ۱۸۱: | ||
[[پرونده:11270.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[داوود خوشباور|خوشباور]]]] | [[پرونده:11270.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[داوود خوشباور|خوشباور]]]] | ||
حجت الاسلام و المسلمین '''[[داوود خوشباور]]'''، در پایاننامه در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ''«[[ علم غیب از دیدگاه فریقین (پایاننامه)| علم غیب از دیدگاه فریقین]]»'' در اینباره گفته است: | حجت الاسلام و المسلمین '''[[داوود خوشباور]]'''، در پایاننامه در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ''«[[ علم غیب از دیدگاه فریقین (پایاننامه)| علم غیب از دیدگاه فریقین]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::« حدیث مدینه که به حد تواتر رسیده است و بیش از ۲۰۰ نفر از علمای [[اهل سنت]] نقل کردهاند، اسامیپنجاه نفر از آنها در صفحات ۹۱۶ تا ۹۱۸ کتاب شبهای پیشاور آمده است. [[پیامبر|پیغمبر خدا]]{{صل}} این حدیث را در زمانها و مکانهای مختلف و به مناسبتهای گوناگونی بیان کرده است [[پیامبر]]{{صل}} فرمودهاند: {{عربی|«أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا»}}<ref> من شهر علم هستم و [[امام علی|علی]]{{ع}} دروازه این شهر است.</ref>. پس هر که قصد ورود به این شهر را دارد باید از دروازة آن وارد شود. چنانکه گذشت از آیات قرآن استفاده میشود: [[پیامبر]]{{صل}} که شهر علم است از علم [[غیب]] برخوردار میباشد. پس [[امام علی|علی]]{{صل}} هم که دروازه این شهر است از [[علم غیب]] برخوردار خواهد بود. اصل کامل حدیث را [[ابن مغازلی شافعی]] و بسیاری دیگر، از [[ابن عباس]] و [[جابر بن عبداالله انصاری]] نقل کردهاند. در این حدیث آمده است: [[پیامبر]]{{صل}} بازوی [[امام علی|علی]]{{ع}} را گرفت و فرمود: "این مرد امیر و رئیس نیکوکاران و قاتل کافران است. یاور او یاری شود و خوار کننده او خوار گردد. سپس صدای خود را بلند کرد و گفت: من شهر علم ام و علی دروازه آن است، پس هرکس که میخواهد از آن بهره برد، باید به سوی در ورودی آن یعنی [[امام علی|علی]]{{ع}} برود". | ::::::« حدیث مدینه که به حد تواتر رسیده است و بیش از ۲۰۰ نفر از علمای [[اهل سنت]] نقل کردهاند، اسامیپنجاه نفر از آنها در صفحات ۹۱۶ تا ۹۱۸ کتاب شبهای پیشاور آمده است. [[پیامبر|پیغمبر خدا]]{{صل}} این حدیث را در زمانها و مکانهای مختلف و به مناسبتهای گوناگونی بیان کرده است [[پیامبر]]{{صل}} فرمودهاند: {{عربی|اندازه=150%|«أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا»}}<ref> من شهر علم هستم و [[امام علی|علی]]{{ع}} دروازه این شهر است.</ref>. پس هر که قصد ورود به این شهر را دارد باید از دروازة آن وارد شود. چنانکه گذشت از آیات قرآن استفاده میشود: [[پیامبر]]{{صل}} که شهر علم است از علم [[غیب]] برخوردار میباشد. پس [[امام علی|علی]]{{صل}} هم که دروازه این شهر است از [[علم غیب]] برخوردار خواهد بود. اصل کامل حدیث را [[ابن مغازلی شافعی]] و بسیاری دیگر، از [[ابن عباس]] و [[جابر بن عبداالله انصاری]] نقل کردهاند. در این حدیث آمده است: [[پیامبر]]{{صل}} بازوی [[امام علی|علی]]{{ع}} را گرفت و فرمود: "این مرد امیر و رئیس نیکوکاران و قاتل کافران است. یاور او یاری شود و خوار کننده او خوار گردد. سپس صدای خود را بلند کرد و گفت: من شهر علم ام و علی دروازه آن است، پس هرکس که میخواهد از آن بهره برد، باید به سوی در ورودی آن یعنی [[امام علی|علی]]{{ع}} برود". | ||
::::::حدیث دیگری که تا حدودی به همان اندازه حدیث مدینه، به حد تواتر رسیده، حدیث دارالحکمه است که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: «من سرای حکمتم و علی دروازه آن، هر کس میخواهد از آن بهره برد، باید به نزد علی برود". | ::::::حدیث دیگری که تا حدودی به همان اندازه حدیث مدینه، به حد تواتر رسیده، حدیث دارالحکمه است که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: «من سرای حکمتم و علی دروازه آن، هر کس میخواهد از آن بهره برد، باید به نزد علی برود". | ||
::::::چون در عربی، آوردن "ال" بر سر "علم" و "حکمت" نشانه عام بودن، جامعیت و کلیت آن است، پس علم و حکمت به طور عام و یا به عبارتی هر علم و حکمتی را شامل میشود. از آنجایی که [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}}، شهر علم و حکمت بوده است، علم جامع، شامل ظاهر و باطن امور، آشکار و مستور، مشهود و غیب و همه علوم خدادادی است. لذا [[امام علی|علی]]{{ع}} نیز در ورودی و دروازه رسیدن به همه علومیاست که در وجود [[پیامبر]]{{صل}} میباشد. بنابراین، [[امام علی|علی]]{{ع}} عالم به ظاهر و باطن قرآن نیز بوده است. چنانچه حافظ ابونعیم در جلد اول حلیۀ الاولیا، محمد بن یوسف گنجی شافعی در کفایۀ الطالب و سلیمان بلخی در ینابیع المودة از کاتب وحی عبداالله بن مسعود نقل کرده اند که گفت: "قرآن بر هفت حرف نازل شد و هر حرفی از آنها دارای ظاهر و باطنی است. علم ظاهر و باطن قرآن نزد [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}} میباشد". | ::::::چون در عربی، آوردن "ال" بر سر "علم" و "حکمت" نشانه عام بودن، جامعیت و کلیت آن است، پس علم و حکمت به طور عام و یا به عبارتی هر علم و حکمتی را شامل میشود. از آنجایی که [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}}، شهر علم و حکمت بوده است، علم جامع، شامل ظاهر و باطن امور، آشکار و مستور، مشهود و غیب و همه علوم خدادادی است. لذا [[امام علی|علی]]{{ع}} نیز در ورودی و دروازه رسیدن به همه علومیاست که در وجود [[پیامبر]]{{صل}} میباشد. بنابراین، [[امام علی|علی]]{{ع}} عالم به ظاهر و باطن قرآن نیز بوده است. چنانچه حافظ ابونعیم در جلد اول حلیۀ الاولیا، محمد بن یوسف گنجی شافعی در کفایۀ الطالب و سلیمان بلخی در ینابیع المودة از کاتب وحی عبداالله بن مسعود نقل کرده اند که گفت: "قرآن بر هفت حرف نازل شد و هر حرفی از آنها دارای ظاهر و باطنی است. علم ظاهر و باطن قرآن نزد [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}} میباشد". | ||
خط ۱۸۸: | خط ۱۸۸: | ||
::::::از عایشه حدیث مفصلی منقول است که در آخر آن میگوید: "[[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} [[امام علی|علی]]{{ع}} را خواست و او را به سینه خود چسباند و عبا را به سر کشید. من سرم را نزدیک بردم و هر چه گوش دادم چیزی نفهمیدم. تا این که [[امام علی|علی]]{{ع}} سر برداشت و عرق از جبین مبارکش سرازیر شده بود. به [[امام علی|علی]]{{ع}} گفتم: یا علی! [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} در این مدت طولانی به شما چه میگفت؟ ایشان پاسخ داد: به درستی که [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} به من هزار باب علم آموخت که از هر باب آن، هزار باب دیگر گشوده میشود". | ::::::از عایشه حدیث مفصلی منقول است که در آخر آن میگوید: "[[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} [[امام علی|علی]]{{ع}} را خواست و او را به سینه خود چسباند و عبا را به سر کشید. من سرم را نزدیک بردم و هر چه گوش دادم چیزی نفهمیدم. تا این که [[امام علی|علی]]{{ع}} سر برداشت و عرق از جبین مبارکش سرازیر شده بود. به [[امام علی|علی]]{{ع}} گفتم: یا علی! [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} در این مدت طولانی به شما چه میگفت؟ ایشان پاسخ داد: به درستی که [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} به من هزار باب علم آموخت که از هر باب آن، هزار باب دیگر گشوده میشود". | ||
::::::بنابراین، فرمایش [[امام علی]]{{ع}} که به کرات از مردم خواسته است: "بپرسید قبل از این که دیگر مرا نیابید، که در سینه من علم فراوان است"، دلالت بر وجود منبع عظیم علم [[پیامبر|رسول االله]]{{صل}} و نیز احاطه کامل ایشان به جمیع علوم است. به همین دلیل هیچ یک از صحابه، به این صراحت و یا حتی به کنایه، مردم را به پرسیدن از خود دعوت نکردهاند. | ::::::بنابراین، فرمایش [[امام علی]]{{ع}} که به کرات از مردم خواسته است: "بپرسید قبل از این که دیگر مرا نیابید، که در سینه من علم فراوان است"، دلالت بر وجود منبع عظیم علم [[پیامبر|رسول االله]]{{صل}} و نیز احاطه کامل ایشان به جمیع علوم است. به همین دلیل هیچ یک از صحابه، به این صراحت و یا حتی به کنایه، مردم را به پرسیدن از خود دعوت نکردهاند. | ||
::::::از [[سعید بن المسیب]] نقل شده کسی غیر از [[امام علی|علی]]{{ع}} نگفت {{عربی|«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}}<ref> «از من بپرسید قبل از آنی که مرا از دست بدهید»</ref> [[امام علی|علی]]{{ع}} تنها کسی است که ادعا میکند «سلونی، نه کسی قبل از ایشان این ادعا را کرده و نه بعد از او چنین جرأتی در کسی یافت میشود؛ چنانچه بسیاری از علمای [[اهل سنت]] نوشته "لم یکن أحد من الصحابۀ یقول (سلونی) إلاّ علی بن أبی طالب" [[پیامبر]]{{صل}} فرمودهاند: {{عربی|«لما صرت بین یدی ربی کلّمنی و ناجانی فما علّمت شیأ الا علّمته علیاً فهو باب علمی»}}<ref>چون شب معراج به مقام قرب الهی رسیدم، پروردگارم با من سخن گفت و نجوا کرد؛ پس هیچ چیزی به من آموخته نشد جز این که آن را به علی{{ع}} آموختم.</ref> | ::::::از [[سعید بن المسیب]] نقل شده کسی غیر از [[امام علی|علی]]{{ع}} نگفت {{عربی|اندازه=150%|«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}}<ref> «از من بپرسید قبل از آنی که مرا از دست بدهید»</ref> [[امام علی|علی]]{{ع}} تنها کسی است که ادعا میکند «سلونی، نه کسی قبل از ایشان این ادعا را کرده و نه بعد از او چنین جرأتی در کسی یافت میشود؛ چنانچه بسیاری از علمای [[اهل سنت]] نوشته "لم یکن أحد من الصحابۀ یقول (سلونی) إلاّ علی بن أبی طالب" [[پیامبر]]{{صل}} فرمودهاند: {{عربی|اندازه=150%|«لما صرت بین یدی ربی کلّمنی و ناجانی فما علّمت شیأ الا علّمته علیاً فهو باب علمی»}}<ref>چون شب معراج به مقام قرب الهی رسیدم، پروردگارم با من سخن گفت و نجوا کرد؛ پس هیچ چیزی به من آموخته نشد جز این که آن را به علی{{ع}} آموختم.</ref> | ||
::::::از [[ابن عباس]] نقل شده که وی میگفت: قسم به خدا به [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}} نُه دهم علم داده شده بود و قسم به خداوند که او در یک دهم باقی با شما شریک است. | ::::::از [[ابن عباس]] نقل شده که وی میگفت: قسم به خدا به [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}} نُه دهم علم داده شده بود و قسم به خداوند که او در یک دهم باقی با شما شریک است. | ||
::::::[[ابن ابی الحدید]]، در شرح نهج البلاغه ذیل خطبه ۹۲ ،موارد متعددی از [[علم غیب]] [[امام علی]]{{ع}} را شمرده است. آن حضرت در این خطبه فرموده: {{عربی|«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}}<ref>«از من بپرسید قبل از آنی که مرا از دست بدهید»</ref> پیش از این که مرا از دست بدهید، هر چه میخواهید از من بپرسید پس سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، هیچ چیزی را از امروز تا قیامت از من نمیپرسید مگر این که شما را به آن خبر میدهم. | ::::::[[ابن ابی الحدید]]، در شرح نهج البلاغه ذیل خطبه ۹۲ ،موارد متعددی از [[علم غیب]] [[امام علی]]{{ع}} را شمرده است. آن حضرت در این خطبه فرموده: {{عربی|اندازه=150%|«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}}<ref>«از من بپرسید قبل از آنی که مرا از دست بدهید»</ref> پیش از این که مرا از دست بدهید، هر چه میخواهید از من بپرسید پس سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، هیچ چیزی را از امروز تا قیامت از من نمیپرسید مگر این که شما را به آن خبر میدهم. | ||
::::::[[ابن ابی الحدید]] میگوید: این ادعای [[امام علی|علی]]{{ع}}، ادعایی خدایی یا پیامبری نیست؛ زیرا خود او میفرمود: من این علوم را از [[پیامبر|پیامبر خدا]]{{صل}} فرا گرفتهام. سپس او چهارده مورد از خبرهای غیبی آن حضرت که جامۀ علم پوشیده است ذکر میکند بعد میگوید: اخبار غیبی [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} اختصاص به این موارد ندارد بلکه آن قدر زیاد است که قابل شمارش نیست. | ::::::[[ابن ابی الحدید]] میگوید: این ادعای [[امام علی|علی]]{{ع}}، ادعایی خدایی یا پیامبری نیست؛ زیرا خود او میفرمود: من این علوم را از [[پیامبر|پیامبر خدا]]{{صل}} فرا گرفتهام. سپس او چهارده مورد از خبرهای غیبی آن حضرت که جامۀ علم پوشیده است ذکر میکند بعد میگوید: اخبار غیبی [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} اختصاص به این موارد ندارد بلکه آن قدر زیاد است که قابل شمارش نیست. | ||
::::::در بین اصحاب [[پیامبر]]{{صل}} کسانی بودند که دارای [[علم غیب]] بودند. پس باید [[امام علی]]{{ع}} که علمش بمراتب بیشتر از آنها بود، از چنین علمی برخوردار باشد. »<ref>[[ علم غیب از دیدگاه فریقین (پایاننامه)| علم غیب از دیدگاه فریقین]]؛ ص۷۸ و ۷۹.</ref>. | ::::::در بین اصحاب [[پیامبر]]{{صل}} کسانی بودند که دارای [[علم غیب]] بودند. پس باید [[امام علی]]{{ع}} که علمش بمراتب بیشتر از آنها بود، از چنین علمی برخوردار باشد. »<ref>[[ علم غیب از دیدگاه فریقین (پایاننامه)| علم غیب از دیدگاه فریقین]]؛ ص۷۸ و ۷۹.</ref>. | ||
خط ۲۸۵: | خط ۲۸۵: | ||
[[پرونده:1368162.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[عظیم عظیمپور]]]] | [[پرونده:1368162.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[عظیم عظیمپور]]]] | ||
::::::آقای '''[[عظیم عظیمپور]]''' در کتاب ''«[[ امام علی در نهج البلاغه (کتاب)| امام علی در نهج البلاغه]]»'' در این باره گفته است: | ::::::آقای '''[[عظیم عظیمپور]]''' در کتاب ''«[[ امام علی در نهج البلاغه (کتاب)| امام علی در نهج البلاغه]]»'' در این باره گفته است: | ||
::::::*«پس از آنکه آتش جنگ جمل خاموش گشت، [[امام علی]]{{ع}}، اهل بصره را به خاطر اینکه در پی یک زن در آمده و به عنوان سپاه او، به جنگ علیه [[امام]]{{ع}} قیام کردند مورد سرزنش قرار داده و آنها را از حوادث تلخ و ناگواری که در آینده برای بصره اتفاق خواهد افتاد، اطلاع میدهد و میفرماید: {{عربی|«كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى مَسْجِدِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَة»}}<ref> گویی مسجد شما را میبینم که چون سینه کشتی است و خداوند از بالا و پایین آن عذاب فرستاده است و تمام کسانی که در آنند غرق در آب خواهند شد؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱، ص ۲۵۱</ref>. | ::::::*«پس از آنکه آتش جنگ جمل خاموش گشت، [[امام علی]]{{ع}}، اهل بصره را به خاطر اینکه در پی یک زن در آمده و به عنوان سپاه او، به جنگ علیه [[امام]]{{ع}} قیام کردند مورد سرزنش قرار داده و آنها را از حوادث تلخ و ناگواری که در آینده برای بصره اتفاق خواهد افتاد، اطلاع میدهد و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى مَسْجِدِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَة»}}<ref> گویی مسجد شما را میبینم که چون سینه کشتی است و خداوند از بالا و پایین آن عذاب فرستاده است و تمام کسانی که در آنند غرق در آب خواهند شد؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱، ص ۲۵۱</ref>. | ||
::::::*و در روایتی دیگر آمده است که: به خدا سوگند که شهر شما در آب غرق خواهد شد. گویی به مسجد آن مینگرم که همچون سینه کشتی یا شتر مرغی که سینه خود را بر زمین نهاده است، از آب بیرون مانده است. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه میگوید: "همانگونه که در کتابهای ملاحم و رخدادهای مهم تاریخی آمده است، بصره را دوبار آب گرفت، نخست در زمان القادر باللَّه و بار دیگر در روزگار القائم بامراللَّه، در این حوادث تمامی ساختمانهای شهر را آب فراگرفت و تنها مسجد جامع آن از آب بیرون ماند که از دور مانند سینه پرندهای به نظر میرسید و این همان بود که [[امام علی|امیرالمومنین]]{{ع}} از آن خبر داده بود، آب از خلیج فارس و از جایی که معروف به جزیره فارس بود از طرف کوه "السنام" به طرف شهر بصره سرازیر شد، تمام ساختمانها را ویران کرد و ساکنانش را در خود فروبرد و بسیاری از اهالی شهر هلاک شدند. اخبار این دو واقعه در میان مردم بصره مشهور بود، زبان به زبان و نسل به نسل نقل میشده است<ref>ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ بیروت رحلی، ج ۱، ص ۸۴.</ref>. | ::::::*و در روایتی دیگر آمده است که: به خدا سوگند که شهر شما در آب غرق خواهد شد. گویی به مسجد آن مینگرم که همچون سینه کشتی یا شتر مرغی که سینه خود را بر زمین نهاده است، از آب بیرون مانده است. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه میگوید: "همانگونه که در کتابهای ملاحم و رخدادهای مهم تاریخی آمده است، بصره را دوبار آب گرفت، نخست در زمان القادر باللَّه و بار دیگر در روزگار القائم بامراللَّه، در این حوادث تمامی ساختمانهای شهر را آب فراگرفت و تنها مسجد جامع آن از آب بیرون ماند که از دور مانند سینه پرندهای به نظر میرسید و این همان بود که [[امام علی|امیرالمومنین]]{{ع}} از آن خبر داده بود، آب از خلیج فارس و از جایی که معروف به جزیره فارس بود از طرف کوه "السنام" به طرف شهر بصره سرازیر شد، تمام ساختمانها را ویران کرد و ساکنانش را در خود فروبرد و بسیاری از اهالی شهر هلاک شدند. اخبار این دو واقعه در میان مردم بصره مشهور بود، زبان به زبان و نسل به نسل نقل میشده است<ref>ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ بیروت رحلی، ج ۱، ص ۸۴.</ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} در همان روزهای یکه جنگ جمل در بصره پایان یافت، یکی از پیشامدهای سخت بصره یعنی شورش زنگیان را به احنف بن قیس که یکی از یاران باوفایش به حساب میآمد، خبر میدهد و میفرماید: {{عربی|«يَا أَحْنَفُ كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ سَارَ بِالْجَيْشِ الَّذِي لَا يَكُونُ لَهُ غُبَارٌ وَ لَا لَجَبٌ وَ لَا قَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَ لَا حَمْحَمَةُ خَيْلٍ يُثِيرُونَ الْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمْ كَأَنَّهَا أَقْدَامُ النَّعَامِ»}}<ref>ای احنف گویی من او رئیس زنگیان را میبینم با لشکری در حال حرکت است که نه گرد و غباری دارد و نه بانگ و فریادی، نه صدای لجامها و نه شیهه اسبها بلند است به گامهای خود زمین را همانند گام شتر مرغان درمینوردند و زیر و رو میکنند؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۸، ص ۱۲۵.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه به تفصیل سخن گفته است و اختلاف نظر مورخین را در این باره یادآور شده است امّا خلاصه مطلب این است خبری را که [[امام]]{{ع}} داده بودند، به وقوع پیوست و زنگیان که اکثر آنها غلامانِ دهگانان و بزرگان بصره بودند خروج کردند، رئیس آنها کسی بنام علی بن محمّد بن احمد یا علی بن محمّد بن عبدالرحیم بود که در سال ۲۵۵ هجری قمری در بصره قیام کرد. غلامان زنگی به دستور رئیس خود در روز معینی خواجههای خود را کشتند و دور او گرد آمدند و انواع فساد و فتنه را بر اهل بصره وارد ساختند <ref>رک: شرح ابن ابیالحدید، چاپ رحلی، ج ۲، ص ۳۱۱ و شرح فیضالاسلام، ص ۳۹۶.</ref>. | ::::::*[[امام]]{{ع}} در همان روزهای یکه جنگ جمل در بصره پایان یافت، یکی از پیشامدهای سخت بصره یعنی شورش زنگیان را به احنف بن قیس که یکی از یاران باوفایش به حساب میآمد، خبر میدهد و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«يَا أَحْنَفُ كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ سَارَ بِالْجَيْشِ الَّذِي لَا يَكُونُ لَهُ غُبَارٌ وَ لَا لَجَبٌ وَ لَا قَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَ لَا حَمْحَمَةُ خَيْلٍ يُثِيرُونَ الْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمْ كَأَنَّهَا أَقْدَامُ النَّعَامِ»}}<ref>ای احنف گویی من او رئیس زنگیان را میبینم با لشکری در حال حرکت است که نه گرد و غباری دارد و نه بانگ و فریادی، نه صدای لجامها و نه شیهه اسبها بلند است به گامهای خود زمین را همانند گام شتر مرغان درمینوردند و زیر و رو میکنند؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۸، ص ۱۲۵.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه به تفصیل سخن گفته است و اختلاف نظر مورخین را در این باره یادآور شده است امّا خلاصه مطلب این است خبری را که [[امام]]{{ع}} داده بودند، به وقوع پیوست و زنگیان که اکثر آنها غلامانِ دهگانان و بزرگان بصره بودند خروج کردند، رئیس آنها کسی بنام علی بن محمّد بن احمد یا علی بن محمّد بن عبدالرحیم بود که در سال ۲۵۵ هجری قمری در بصره قیام کرد. غلامان زنگی به دستور رئیس خود در روز معینی خواجههای خود را کشتند و دور او گرد آمدند و انواع فساد و فتنه را بر اهل بصره وارد ساختند <ref>رک: شرح ابن ابیالحدید، چاپ رحلی، ج ۲، ص ۳۱۱ و شرح فیضالاسلام، ص ۳۹۶.</ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} در فرازی از سخنان خود از هجوم قوم تاتار و کشتاری که در اثر این هجوم در بصره اتفاق میافتد خبر میدهد و میفرماید: {{عربی|«كَأَنِّي أَرَاهُمْ قَوْماً كَأَنَ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُ الْمُطْرَقَةُ يَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَ الدِّيبَاجَ وَ يَعْتَقِبُونَ الْخَيْلَ الْعِتَاقَ وَ يَكُونُ هُنَاكَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّى يَمْشِيَ الْمَجْرُوحُ عَلَى الْمَقْتُولِ وَ يَكُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُور»}}<ref>گویی آنها را میبینیم گروهی هستند که چهرهشان مانند سپر چکش خورده است، ولباسهای حریر و دیبا میپوشند، اسبهای برگزیده و نیکو نگاه میدارند، آنجا چنان کشتار سخت شود که زخم خورده از روی کشته راه رود و گریخته از چنگال آنها کمتر از گرفتار در دست آنهاست؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۲۸.</ref>. گروهی را که [[امام]]{{ع}} آنها را توصیف کرده و از حمله و هجوم آنان خبر میدهد، همان قوم تاتار و مغول است که ظهور کردند و یورش مرگبارشان به وقوع پیوست، آنها کشورهایی را زیر پای خود ویران ساختند و آنها را درنوردیدند تا به عراق رسیدند، در این حمله بصره آسیب بزرگی دید، کوچهها و میدانهایش از کشتهها انباشته شد و دلهای مردم را وحشتی عظیم فراگرفت. [[ابن ابی الحدید]] به مناسبت اینکه در ادامه این خطبه، [[امام]]{{ع}} در پاسخ کسی که میگوید "آیا [[علم غیب]] میدانی؟"". [[علم غیب]] را همان علم به قیامت و آنچه را که خداوند در آیه شریفه قرآن تا پنج مورد برشمرده است، میداند و علم خود را فراگرفته از علم [[پیامبر]]{{صل}} میداند. [[ابن ابی الحدید]] در این باره شرح و توضیحاتی دارد و سپس میگوید: "این خبر [[امام]]{{ع}}، از جمله پیشگوییهایی است که خداوند پیامبرش را از آن با خبر نموده است و [[پیامبر]]{{صل}} وصی خود را آگاه ساخته است و منافاتی با {{عربی|﴿{{متن قرآن| وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا }}﴾}} <ref>هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.</ref> ندارد زیرا خداوند در موارد بسیاری رسولش را از کارهایی که در آینده به وقوع میپیوندد خبر داده است مانند فتح مکه، جنگ [[امام علی|علی]]{{ع}} با [[ناکثین]] و [[قاسطین]] و [[مارقین]] و بسیاری از حوادث دیگر. و {{عربی|﴿{{متن قرآن|تَدْرِي نَفْسٌ }}﴾}}، تمام آنچه را که یک شخص در زمان آینده قرار است انجام دهد نفی میکند امّا اطلاع یافتن از بعضی حوادث غیر ممکن نیست. و بدانید ما شاهد به وقوع پیوستن این خبر [[امام]]{{ع}} بودیم و در زمان ما تحقق یافت و مردم از صدر اسلام در انتظار وقوع آن بودند تا اینکه قضا و قدر الهی آن را به عصر ما کشاند، آنها قوم تاتار بودند از دورترین جای مشرق زمین خروج کردند تا به عراق و شام رسیدند و با ملوک خطا، قفجاق<ref>بلادی است که با روس در برابر حمله تاتار متحد شدند؛ر.ک: شرح ابنابیالحدید، ج۸، ص ۲۳۳.</ref>، سرزمین بینالنهرین و خراسان و … چنان کردند که در تاریخ بشر سابقه نداشته است و<ref>شرح ابنابیالحدید، ج۸، ص ۲۳۳.</ref>. | ::::::*[[امام]]{{ع}} در فرازی از سخنان خود از هجوم قوم تاتار و کشتاری که در اثر این هجوم در بصره اتفاق میافتد خبر میدهد و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«كَأَنِّي أَرَاهُمْ قَوْماً كَأَنَ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُ الْمُطْرَقَةُ يَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَ الدِّيبَاجَ وَ يَعْتَقِبُونَ الْخَيْلَ الْعِتَاقَ وَ يَكُونُ هُنَاكَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّى يَمْشِيَ الْمَجْرُوحُ عَلَى الْمَقْتُولِ وَ يَكُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُور»}}<ref>گویی آنها را میبینیم گروهی هستند که چهرهشان مانند سپر چکش خورده است، ولباسهای حریر و دیبا میپوشند، اسبهای برگزیده و نیکو نگاه میدارند، آنجا چنان کشتار سخت شود که زخم خورده از روی کشته راه رود و گریخته از چنگال آنها کمتر از گرفتار در دست آنهاست؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۲۸.</ref>. گروهی را که [[امام]]{{ع}} آنها را توصیف کرده و از حمله و هجوم آنان خبر میدهد، همان قوم تاتار و مغول است که ظهور کردند و یورش مرگبارشان به وقوع پیوست، آنها کشورهایی را زیر پای خود ویران ساختند و آنها را درنوردیدند تا به عراق رسیدند، در این حمله بصره آسیب بزرگی دید، کوچهها و میدانهایش از کشتهها انباشته شد و دلهای مردم را وحشتی عظیم فراگرفت. [[ابن ابی الحدید]] به مناسبت اینکه در ادامه این خطبه، [[امام]]{{ع}} در پاسخ کسی که میگوید "آیا [[علم غیب]] میدانی؟"". [[علم غیب]] را همان علم به قیامت و آنچه را که خداوند در آیه شریفه قرآن تا پنج مورد برشمرده است، میداند و علم خود را فراگرفته از علم [[پیامبر]]{{صل}} میداند. [[ابن ابی الحدید]] در این باره شرح و توضیحاتی دارد و سپس میگوید: "این خبر [[امام]]{{ع}}، از جمله پیشگوییهایی است که خداوند پیامبرش را از آن با خبر نموده است و [[پیامبر]]{{صل}} وصی خود را آگاه ساخته است و منافاتی با {{عربی|﴿{{متن قرآن| وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا }}﴾}} <ref>هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.</ref> ندارد زیرا خداوند در موارد بسیاری رسولش را از کارهایی که در آینده به وقوع میپیوندد خبر داده است مانند فتح مکه، جنگ [[امام علی|علی]]{{ع}} با [[ناکثین]] و [[قاسطین]] و [[مارقین]] و بسیاری از حوادث دیگر. و {{عربی|﴿{{متن قرآن|تَدْرِي نَفْسٌ }}﴾}}، تمام آنچه را که یک شخص در زمان آینده قرار است انجام دهد نفی میکند امّا اطلاع یافتن از بعضی حوادث غیر ممکن نیست. و بدانید ما شاهد به وقوع پیوستن این خبر [[امام]]{{ع}} بودیم و در زمان ما تحقق یافت و مردم از صدر اسلام در انتظار وقوع آن بودند تا اینکه قضا و قدر الهی آن را به عصر ما کشاند، آنها قوم تاتار بودند از دورترین جای مشرق زمین خروج کردند تا به عراق و شام رسیدند و با ملوک خطا، قفجاق<ref>بلادی است که با روس در برابر حمله تاتار متحد شدند؛ر.ک: شرح ابنابیالحدید، ج۸، ص ۲۳۳.</ref>، سرزمین بینالنهرین و خراسان و … چنان کردند که در تاریخ بشر سابقه نداشته است و<ref>شرح ابنابیالحدید، ج۸، ص ۲۳۳.</ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} از حوادث ناگوار کوفه بدست ظالمان و ستمگران و سرانجام کار آنها چنین خبر میدهد: {{عربی|«كَأَنِّي بِكِ يَا كُوفَةُ تُمَدِّينَ مَدَّ الْأَدِيمِ الْعُكَاظِيِ تُعْرَكِينَ بِالنَّوَازِلِ وَ تُرْكَبِينَ بِالزَّلَازِلِ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُ مَا أَرَادَ بِكِ جَبَّارٌ سُوءًا إِلَّا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ وَ رَمَاهُ بِقَاتِل»}}<ref> ای کوفه گویا تو را میبینم که چون چرم عکاظی گسترده شوی و درهای سختی به رویت باز شود و بار سنگین بلا بر تو فرود آید و میدانم که هیچ ستمکاری بر تو اراده جور و ستم نکند جز اینکه خداوند او را به بلایی گرفتار نماید یا کشندهای را بر او چیره سازد؛ نهجالبلاغه، خطبه ۴۷.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه پس از آنکه برخی از واژهها را توضیح میدهد و سخنانی از [[اهل بیت]]{{ع}} را در فضیلت کوفه میآورد می گوید: امّا مواردی را که والیان و صاحبان قدرت نسبت به کوفه قصد ستم و بیدادگری داشتهاند و خداوند از آن دفاع کرده است بسیار است. منصور به جعفر بن محمد{{ع}} گفت: قصد دارم کسانی را به کوفه بفرستم که خانههایش را ویران، درختان خرمایش را قطع کنند و اموال و ثروت آنرا برگزینند و آن عده از ساکنان شهر را که نسبت به حکومت ما در شک و تردید هستند به قتل برسانند. ای امیر مومنان بدرستی که مرد باید به گذشتگان خود اقتدا کند و گذشتگان تو سه کس باشند: سلیمان که در مقابل آنچه از قدرت و سلطنت به او رسید راه شکرگزاری را پیش گرفت و ایّوب که چون گرفتار شد راه صبر را پیشه کرد و یوسف آنگاه که به قدرت رسید از برادران خود که در حق او ظلم روا داشته بودند درگذشت و اینک به هرکدام از این سه کس خواهی اقتدا کن. منصور کمی سکوت اختیار کرده و گفت درگذشتم و از قصد و اراده خود برگشتم. | ::::::*[[امام]]{{ع}} از حوادث ناگوار کوفه بدست ظالمان و ستمگران و سرانجام کار آنها چنین خبر میدهد: {{عربی|اندازه=150%|«كَأَنِّي بِكِ يَا كُوفَةُ تُمَدِّينَ مَدَّ الْأَدِيمِ الْعُكَاظِيِ تُعْرَكِينَ بِالنَّوَازِلِ وَ تُرْكَبِينَ بِالزَّلَازِلِ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُ مَا أَرَادَ بِكِ جَبَّارٌ سُوءًا إِلَّا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ وَ رَمَاهُ بِقَاتِل»}}<ref> ای کوفه گویا تو را میبینم که چون چرم عکاظی گسترده شوی و درهای سختی به رویت باز شود و بار سنگین بلا بر تو فرود آید و میدانم که هیچ ستمکاری بر تو اراده جور و ستم نکند جز اینکه خداوند او را به بلایی گرفتار نماید یا کشندهای را بر او چیره سازد؛ نهجالبلاغه، خطبه ۴۷.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه پس از آنکه برخی از واژهها را توضیح میدهد و سخنانی از [[اهل بیت]]{{ع}} را در فضیلت کوفه میآورد می گوید: امّا مواردی را که والیان و صاحبان قدرت نسبت به کوفه قصد ستم و بیدادگری داشتهاند و خداوند از آن دفاع کرده است بسیار است. منصور به جعفر بن محمد{{ع}} گفت: قصد دارم کسانی را به کوفه بفرستم که خانههایش را ویران، درختان خرمایش را قطع کنند و اموال و ثروت آنرا برگزینند و آن عده از ساکنان شهر را که نسبت به حکومت ما در شک و تردید هستند به قتل برسانند. ای امیر مومنان بدرستی که مرد باید به گذشتگان خود اقتدا کند و گذشتگان تو سه کس باشند: سلیمان که در مقابل آنچه از قدرت و سلطنت به او رسید راه شکرگزاری را پیش گرفت و ایّوب که چون گرفتار شد راه صبر را پیشه کرد و یوسف آنگاه که به قدرت رسید از برادران خود که در حق او ظلم روا داشته بودند درگذشت و اینک به هرکدام از این سه کس خواهی اقتدا کن. منصور کمی سکوت اختیار کرده و گفت درگذشتم و از قصد و اراده خود برگشتم. | ||
::::::*[[ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن جوزی]] در کتاب "المنتظم" روایت کرده است وقتی که اهل کوفه [[زیاد بن ابیه]] را که بر بالای منبر در حال خطبه خواندن بود به سویش سنگ پرتاب کردند، او دست هشت نفر از آنها را قطع کرد و تصمیم گرفت که خانههای آنان را ویران و نخلهایشان را قطع کند، پس آنها را در مسجد جمع کرد بطوری که مسجد و حیاط آن پر از جمعیت شد، آنگاه از آنها خواست تا از [[امام علی|علی]]{{ع}} بیزاری جویند، زیاد میدانست که آنها از چنین کاری خودداری میکنند امّا خواست تا این را بهانهای برای نابودی آنها و ویرانی خانههایشان قرار دهد. کسی از قصر بیرون آمد و به مردم گفت بروید که امروز مشغول هستم، کار من و شما برای روز دیگری بماند. زیاد را بیماری طاعون گرفت که میگفت نیمی از بدنم در اثر حرارت این بیماری در آتش است تا اینکه بمُرد<ref> شرحابن ابیالحدید، چاپ بیروت، رحلی، ج ۱، ص ۲۸۶ شرح خطبه۴۷.</ref>. | ::::::*[[ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن جوزی]] در کتاب "المنتظم" روایت کرده است وقتی که اهل کوفه [[زیاد بن ابیه]] را که بر بالای منبر در حال خطبه خواندن بود به سویش سنگ پرتاب کردند، او دست هشت نفر از آنها را قطع کرد و تصمیم گرفت که خانههای آنان را ویران و نخلهایشان را قطع کند، پس آنها را در مسجد جمع کرد بطوری که مسجد و حیاط آن پر از جمعیت شد، آنگاه از آنها خواست تا از [[امام علی|علی]]{{ع}} بیزاری جویند، زیاد میدانست که آنها از چنین کاری خودداری میکنند امّا خواست تا این را بهانهای برای نابودی آنها و ویرانی خانههایشان قرار دهد. کسی از قصر بیرون آمد و به مردم گفت بروید که امروز مشغول هستم، کار من و شما برای روز دیگری بماند. زیاد را بیماری طاعون گرفت که میگفت نیمی از بدنم در اثر حرارت این بیماری در آتش است تا اینکه بمُرد<ref> شرحابن ابیالحدید، چاپ بیروت، رحلی، ج ۱، ص ۲۸۶ شرح خطبه۴۷.</ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} از روی کار آمدن شخص پلیدی برای یارانش پیشگوئی کرده میفرماید: {{عربی|«أَمَا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ يَأْكُلُ مَا يَجِدُ وَ يَطْلُبُ مَا لَا يَجِدُ فَاقْتُلُوهُ وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ»}}<ref>آگاه باشید که به زودی پس از من مردی گشاده گلو و شکم برآمده بر شما غالب میشود. هر چه بیابد میخورد و هرچه نیابد میطلبد. در صورت توانایی او را بکشید و او را هرگز نتوانید کشت. و بدانید که او شما را به ناسزا گفتن من و بیزاری جستن از من فرمان خواهد داد. اگر برای دشنام دادن من مجبور واقع شدید، پس مرا دشنام دهید که آن برای من زکات و برای شما راه نجات است. امّا اگر به بیزاری جستن از من وادار شدید، از من بیزاری مجویید در باطن دوستدار من باشید، زیرا من بر فطرت اسلام زادهام و در ایمان و هجرت پیشی جستهام؛ نهجالبلاغه، خطبه ۵۷.</ref>. علما و شارحان [[نهج البلاغه]] در مقصود [[امام]]{{ع}} از این شخص که پس از او بر مردم غالب خواهد آمد به اختلاف سخن گفتهاند، برخی معتقدند [[مغیره بن شُعبه]] است، بعضی گویند [[زیاد بن ابیه]] است و گروهی بر این باورند که مقصود [[امام]]{{ع}}، معاویه است و برخی اعتقاد دارند که منظور امام [[حجاج بن یوسف]] است. اما [[ابن ابی الحدید]] گوید: آنچه که در نظر من به حقیقت نزدیکتر است این است که منظور [[امام]] معاویه میباشد، زیرا او چنین ویژگیها را دارا بود، شکمپرست و پر خوراک بود. وقتی که مینشست، شکمش بر روی رانهایش میافتاد… معاویه در عراق و شام و دیگر شهرها فرمان ناسزاگویی به [[امام]]{{ع}} و بیزاری جستن از او را صادر کرد و خود در هنگام خطبه بر منابر چنین میکرد که این کار ننگین در روزگار بنیامیه بصورت یک سنّت در آمد تا اینکه عمر بن عبدالعزیز روی کار آمد و از آن جلوگیری به عمل آورد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه،چاپ رحلی، ج ۱، ص ۳۵۵، شرح خطبه ۵۶.</ref>. | ::::::*[[امام]]{{ع}} از روی کار آمدن شخص پلیدی برای یارانش پیشگوئی کرده میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَمَا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ يَأْكُلُ مَا يَجِدُ وَ يَطْلُبُ مَا لَا يَجِدُ فَاقْتُلُوهُ وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ»}}<ref>آگاه باشید که به زودی پس از من مردی گشاده گلو و شکم برآمده بر شما غالب میشود. هر چه بیابد میخورد و هرچه نیابد میطلبد. در صورت توانایی او را بکشید و او را هرگز نتوانید کشت. و بدانید که او شما را به ناسزا گفتن من و بیزاری جستن از من فرمان خواهد داد. اگر برای دشنام دادن من مجبور واقع شدید، پس مرا دشنام دهید که آن برای من زکات و برای شما راه نجات است. امّا اگر به بیزاری جستن از من وادار شدید، از من بیزاری مجویید در باطن دوستدار من باشید، زیرا من بر فطرت اسلام زادهام و در ایمان و هجرت پیشی جستهام؛ نهجالبلاغه، خطبه ۵۷.</ref>. علما و شارحان [[نهج البلاغه]] در مقصود [[امام]]{{ع}} از این شخص که پس از او بر مردم غالب خواهد آمد به اختلاف سخن گفتهاند، برخی معتقدند [[مغیره بن شُعبه]] است، بعضی گویند [[زیاد بن ابیه]] است و گروهی بر این باورند که مقصود [[امام]]{{ع}}، معاویه است و برخی اعتقاد دارند که منظور امام [[حجاج بن یوسف]] است. اما [[ابن ابی الحدید]] گوید: آنچه که در نظر من به حقیقت نزدیکتر است این است که منظور [[امام]] معاویه میباشد، زیرا او چنین ویژگیها را دارا بود، شکمپرست و پر خوراک بود. وقتی که مینشست، شکمش بر روی رانهایش میافتاد… معاویه در عراق و شام و دیگر شهرها فرمان ناسزاگویی به [[امام]]{{ع}} و بیزاری جستن از او را صادر کرد و خود در هنگام خطبه بر منابر چنین میکرد که این کار ننگین در روزگار بنیامیه بصورت یک سنّت در آمد تا اینکه عمر بن عبدالعزیز روی کار آمد و از آن جلوگیری به عمل آورد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه،چاپ رحلی، ج ۱، ص ۳۵۵، شرح خطبه ۵۶.</ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} تصمیم جنگ با خوارج را گرفت و به آن حضرت گفته شد که آنان از پل نهروان عبور کردهاند. [[امام]]{{ع}} از سرنوشت آنان به طور دقیق گزارش داده و میفرماید: {{عربی|«مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَة»}}<ref> قتلگاه آنان این سوی آب نهروان است، به خدا سوگند ده نفر از آنان رها نگردد و ده تن از شما هلاک نشود؛ نهجالبلاغه، خطبه ۵۹.</ref>. [[فیض الاسلام]] در شرح این سخن [[امام]]{{ع}} میگوید: چون حضرت برای جنگ با خوارج در پی ایشان میرفت، مردی از اصحابش آمد و گفت: یا [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} خوارج از نهر عبور کردند. فرمود دیدی ایشان گذشتند؟ آن مرد گفت: آری. فرمود: سوگند به خدا عبور نکردند و هرگز عبور نمیکنند و محل کشته شدن آنها این طرف نهر است. بعد از آن سوار شده رفتند، چون نزدیک نهر رسیدند، دیدند که همه خوارج غلاف شمشیرها را شکسته اسبهای خود را پی کرده آماده جنگند و فریاد میکنند: {{عربی|«لاحکماِلاِّللَّه»}}<ref>حکمی نیست مگر از جانب خدا.</ref>. این کلمه را همیشه شعار خود قرار داده غوغایی برپا مینمودند. پس حضرت فرمان جنگ داد، چون جنگ تمام شد فهمیدند که نُه تن از خوارج فرار کرده و کشته نشدهاند و از اصحاب حضرت فقط هشت تن کشته شده بودند<ref>ترجمه و شرح نهجالبلاغه، فیضالاسلام، شرح خطبه ۵۸، ص ۱۴۹.</ref>. | ::::::*[[امام]]{{ع}} تصمیم جنگ با خوارج را گرفت و به آن حضرت گفته شد که آنان از پل نهروان عبور کردهاند. [[امام]]{{ع}} از سرنوشت آنان به طور دقیق گزارش داده و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَة»}}<ref> قتلگاه آنان این سوی آب نهروان است، به خدا سوگند ده نفر از آنان رها نگردد و ده تن از شما هلاک نشود؛ نهجالبلاغه، خطبه ۵۹.</ref>. [[فیض الاسلام]] در شرح این سخن [[امام]]{{ع}} میگوید: چون حضرت برای جنگ با خوارج در پی ایشان میرفت، مردی از اصحابش آمد و گفت: یا [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} خوارج از نهر عبور کردند. فرمود دیدی ایشان گذشتند؟ آن مرد گفت: آری. فرمود: سوگند به خدا عبور نکردند و هرگز عبور نمیکنند و محل کشته شدن آنها این طرف نهر است. بعد از آن سوار شده رفتند، چون نزدیک نهر رسیدند، دیدند که همه خوارج غلاف شمشیرها را شکسته اسبهای خود را پی کرده آماده جنگند و فریاد میکنند: {{عربی|اندازه=150%|«لاحکماِلاِّللَّه»}}<ref>حکمی نیست مگر از جانب خدا.</ref>. این کلمه را همیشه شعار خود قرار داده غوغایی برپا مینمودند. پس حضرت فرمان جنگ داد، چون جنگ تمام شد فهمیدند که نُه تن از خوارج فرار کرده و کشته نشدهاند و از اصحاب حضرت فقط هشت تن کشته شده بودند<ref>ترجمه و شرح نهجالبلاغه، فیضالاسلام، شرح خطبه ۵۸، ص ۱۴۹.</ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} در یکی از پیشگوییها از به حکومت رسیدن مروان بن حکم و فرزندان او خبر میدهد. میگویند [[مروان بن حکم]] در جنگ جمل در بصره اسیر شد و [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} را به پیشگاه [[امام علی|علی]]{{ع}} شفیع قرار داد، آن دو بزرگوار درباره مروان با پدر سخن گفتند، و [[امام علی|علی]]{{ع}} او را رها کرد. حسنَیْن{{ع}} گفتند: باید با تو بیعت کند ای امیر مومنان. در اینجا [[امام]]{{ع}} در سخنانی شیوا میفرماید: {{عربی|«أَوَ لَمْ يُبَايِعْنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ لَا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ إِنَّهَا كَفٌ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِيَدِهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِهِ يَوْماً مَوْتاً أَحْمَر»}}<ref>مگر پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ من به بیعت او نیازی ندارم زیرا او بیعتشکن است. دستش در بیعت دادن چون دست یهود است. اگر آشکارا با دست خود بیعت کند در نهان پیمانشکنی کند. او در آینده بر مردم حکومت خواهد کرد امّا مدت این حکومت کوتاه است. چنانکه سگ بینی خود را میلیسد. او پدر چهار رئیس و فرمانروا خواهد بود و مردم از دست او و فرزندانش روز سرخ و خونینی را خواهند دید؛ نهجالبلاغه، خطبه ۷۳.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این سخنان [[امام]]{{ع}} میگوید: منظور [[امام]]{{ع}} از عبارت {{عربی|«كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ»}} کوتاهی زمان است و مدت خلافت مروان نُه ماه بود و چهار فرزند او پشت سر هم به خلافت رسیدند که به خلافت رسیدن چهار برادر در پی هم نه در دوران خلافت بنیامیه سابقه داشته است و نه خلافت دیگران. آنان فرزندان [[عبدالملک بن مروان]] یعنی: ولید، سلیمان، یزید و هشام بودهاند که همه مردم بر این تفسیر اتفاق نظر دارند. امّا به عقیده من باید فرزندان مروان و از صلب خودش باشند نه فرزندان پسرش، که عبارتند از: عبدالملک و عبدالعزیز و بشر و محمّد که انسانهای قوی و شجاعی بودند. عبدالملک خلافت مرکزی را به عهده گرفت، بشر والی عراق شد و محمّد و عبدالعزیز والیان جزیره و مصر گردیدند، و هر کدام از آنان آثاری از خود به جای گذاشتند و این تفسیر بهتر است زیرا طبق تفسیر اوّل ولید و برادرانش فرزندان پسر مروان بودند و طبق تفسیر دوم این چهار نفر فرزندان خودِ مروان بودند. آنچه را که [[امام علی|امیرالمومنین]]{{ع}} در این کلام پیشگویی کرده بود، همانگونه به وقوع پیوست<ref>ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۲، رحلی، خطبه ۷۲، ص ۵۴.</ref>. [[فیض الاسلام]] در شرح این کلام، مدت امارت و حکومت مروان را چهار ماه و ده روز میداند<ref>رک: ترجمه و شرح نهجالبلاغه، فیضالاسلام، خطبه ۷۲، ص ۱۷۱.</ref>. | ::::::*[[امام]]{{ع}} در یکی از پیشگوییها از به حکومت رسیدن مروان بن حکم و فرزندان او خبر میدهد. میگویند [[مروان بن حکم]] در جنگ جمل در بصره اسیر شد و [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} را به پیشگاه [[امام علی|علی]]{{ع}} شفیع قرار داد، آن دو بزرگوار درباره مروان با پدر سخن گفتند، و [[امام علی|علی]]{{ع}} او را رها کرد. حسنَیْن{{ع}} گفتند: باید با تو بیعت کند ای امیر مومنان. در اینجا [[امام]]{{ع}} در سخنانی شیوا میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَوَ لَمْ يُبَايِعْنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ لَا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ إِنَّهَا كَفٌ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِيَدِهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِهِ يَوْماً مَوْتاً أَحْمَر»}}<ref>مگر پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ من به بیعت او نیازی ندارم زیرا او بیعتشکن است. دستش در بیعت دادن چون دست یهود است. اگر آشکارا با دست خود بیعت کند در نهان پیمانشکنی کند. او در آینده بر مردم حکومت خواهد کرد امّا مدت این حکومت کوتاه است. چنانکه سگ بینی خود را میلیسد. او پدر چهار رئیس و فرمانروا خواهد بود و مردم از دست او و فرزندانش روز سرخ و خونینی را خواهند دید؛ نهجالبلاغه، خطبه ۷۳.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این سخنان [[امام]]{{ع}} میگوید: منظور [[امام]]{{ع}} از عبارت {{عربی|اندازه=150%|«كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ»}} کوتاهی زمان است و مدت خلافت مروان نُه ماه بود و چهار فرزند او پشت سر هم به خلافت رسیدند که به خلافت رسیدن چهار برادر در پی هم نه در دوران خلافت بنیامیه سابقه داشته است و نه خلافت دیگران. آنان فرزندان [[عبدالملک بن مروان]] یعنی: ولید، سلیمان، یزید و هشام بودهاند که همه مردم بر این تفسیر اتفاق نظر دارند. امّا به عقیده من باید فرزندان مروان و از صلب خودش باشند نه فرزندان پسرش، که عبارتند از: عبدالملک و عبدالعزیز و بشر و محمّد که انسانهای قوی و شجاعی بودند. عبدالملک خلافت مرکزی را به عهده گرفت، بشر والی عراق شد و محمّد و عبدالعزیز والیان جزیره و مصر گردیدند، و هر کدام از آنان آثاری از خود به جای گذاشتند و این تفسیر بهتر است زیرا طبق تفسیر اوّل ولید و برادرانش فرزندان پسر مروان بودند و طبق تفسیر دوم این چهار نفر فرزندان خودِ مروان بودند. آنچه را که [[امام علی|امیرالمومنین]]{{ع}} در این کلام پیشگویی کرده بود، همانگونه به وقوع پیوست<ref>ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۲، رحلی، خطبه ۷۲، ص ۵۴.</ref>. [[فیض الاسلام]] در شرح این کلام، مدت امارت و حکومت مروان را چهار ماه و ده روز میداند<ref>رک: ترجمه و شرح نهجالبلاغه، فیضالاسلام، خطبه ۷۲، ص ۱۷۱.</ref>. | ||
::::::*[[امام علی]]{{ع}} در فرازی از بیانات خود از روی کار آمدن بنیامیّه و سرعت انقراض دولت آنان خبر میدهد و میفرماید: {{عربی|«حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُ أَنَ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا وَ لَا يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لَا سَيْفُهَا وَ كَذَبَ الظَّانُّ لِذَلِكَ بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً»}}<ref> تسلّط و چیرگی بنیامیه بر مردم آن چنان فراگیر است تا اینکه گمان کننده دنیاپرست و ظاهربین گمان میکند که دنیا همانند شتر زانو بسته در اختیار بنیامیّه است که شیرش را به وفور تقدیم آنها مینماید و بر چشمهای با آب صاف و زلال فرودشان میآورد و تازیانه و شمشیرش از این امّت برداشته نمیشود و آنکه چنین گمان میبرد، دروغ پنداشته است، بلکه دولت بنیامیه و بهره آنان از این دنیا در کوتاهی مدت و زود سپری شدن مانند آبی است در دهان که اندکی میچشند و هنوز نیاشامیدهاند تمام آن را بیرون میاندازند؛ نهجالبلاغه، خطبه ۸۷.</ref>. همانگونه که تاریخ نشان میدهد، بنیامیه تقریباً بین سالهای ۵۶ تا ۱۴۶ هجری قمری به مدت حدود ۹۰ سال بر مردم حکومت کردند. شهرها را به تصرف خویش در آوردند. مردان خداپرست را کشته زنانشان را اسیر کرده و اموالشان را به غارت بردند و هرکس برای جلوگیری از ظلم و تعدّی آنها قیام میکرد از بین میرفت و قدرت آنها چنان فراگیر شده بود که هر دنیاپرستِ ظاهر بین گمان میکرد که دنیا برای همیشه از آن بنیامیه است و این وضع برای همیشه باقی خواهد ماند، امّا همانگونه که [[امام]]{{ع}} از سرانجام آنها پیشگویی کرده بود، طولی نکشید که حکومت بنی عباس روی کار آمد و بر بنی امیه تسلّط یافت و دولتشان منقرض گردید. [[ابن ابی الحدید]] بر این باور است که این خطبه طولانی است. | ::::::*[[امام علی]]{{ع}} در فرازی از بیانات خود از روی کار آمدن بنیامیّه و سرعت انقراض دولت آنان خبر میدهد و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُ أَنَ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا وَ لَا يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لَا سَيْفُهَا وَ كَذَبَ الظَّانُّ لِذَلِكَ بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً»}}<ref> تسلّط و چیرگی بنیامیه بر مردم آن چنان فراگیر است تا اینکه گمان کننده دنیاپرست و ظاهربین گمان میکند که دنیا همانند شتر زانو بسته در اختیار بنیامیّه است که شیرش را به وفور تقدیم آنها مینماید و بر چشمهای با آب صاف و زلال فرودشان میآورد و تازیانه و شمشیرش از این امّت برداشته نمیشود و آنکه چنین گمان میبرد، دروغ پنداشته است، بلکه دولت بنیامیه و بهره آنان از این دنیا در کوتاهی مدت و زود سپری شدن مانند آبی است در دهان که اندکی میچشند و هنوز نیاشامیدهاند تمام آن را بیرون میاندازند؛ نهجالبلاغه، خطبه ۸۷.</ref>. همانگونه که تاریخ نشان میدهد، بنیامیه تقریباً بین سالهای ۵۶ تا ۱۴۶ هجری قمری به مدت حدود ۹۰ سال بر مردم حکومت کردند. شهرها را به تصرف خویش در آوردند. مردان خداپرست را کشته زنانشان را اسیر کرده و اموالشان را به غارت بردند و هرکس برای جلوگیری از ظلم و تعدّی آنها قیام میکرد از بین میرفت و قدرت آنها چنان فراگیر شده بود که هر دنیاپرستِ ظاهر بین گمان میکرد که دنیا برای همیشه از آن بنیامیه است و این وضع برای همیشه باقی خواهد ماند، امّا همانگونه که [[امام]]{{ع}} از سرانجام آنها پیشگویی کرده بود، طولی نکشید که حکومت بنی عباس روی کار آمد و بر بنی امیه تسلّط یافت و دولتشان منقرض گردید. [[ابن ابی الحدید]] بر این باور است که این خطبه طولانی است. | ||
::::::*[[امام علی|امیرمؤمنان علی]]{{ع}} علاوه بر این، در جاهای دیگری از نهج البلاغه از روی کار آمدن بنی امیه و فتنه آنها مردم را آگاه ساخته و به آنها هشدار داده است. حضرت در قسمتی از سخنان خود در این باره چنین میفرماید: {{عربی|«أَلَا وَ إِنَ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ، فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ، فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ، عَمَّتْ خُطَّتُهَا، وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا. وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِي، كَالنَّابِ الضَّرُوسِ، تَعْذِمُ بِفِيهَا، وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا، وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا، وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا. لَا يَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لَا يَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلَّا نَافِعاً لَهُمْ، أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ. وَ لَا يَزَالُ بَلَاؤُهُمْ حَتَّى لَا يَكُونَ انْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلَ انْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ، وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ، تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً، وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً، لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدًى وَ لَا عَلَمٌ يُرَى، نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ، وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ. ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الْأَدِيمِ، بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً، وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً، وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لَا يُعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيْفَ، وَ لَا يُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخَوْفَ، فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنِي يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً، وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ، لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا يُعْطُونَنِي»}}<ref>همانا ترسناکترین فتنهها از نظر من، فتنه بنیامیه است که فتنهای کور و تاریک است. قلمرو حکومتش همه جا را فراگیرد و آزار و گرفتاریش اختصاص به پرهیزگاران و شیعیان دارد. هرکس در این فتنه بینا باشد، آزار و سختی به او رو آورد و آنکه اهل بصیرت نباشد از آزار برهد و در آسایش بسر برد. سوگند به خدا بنیامیه پس از من، برای شما زمامداران بدی خواهند بود که همانند شتر پیر و بد خوی که به دست بر زمین کوبد و به پا لگد اندازد و به دهان گاز بگیرد و از دوشیدن شیرش منع کند ما خاندان [[پیامبر]]{{صل}} از آن فتنه بدوریم و مردم را بدان فرا نمیخوانیم کسی را نمیتوانیم آشکارا به دین دعوت کنیم. سپس خداوند آن فتنهها را از شما براندازد چنانکه پوست را از تن گوسفند جدا میسازد، بدست کسی که آنان را خوار و ذلیل گرداند و به راهی که نمیخواهند براند و جام لبالب بلا را به آنها بخوراند، عطایی جز شمشیر به آنان نبخشد و خلعتی جز خوف و ترس بر تن آنها نپوشاند. در آن هنگام است که قریش آرزو دارند دنیا را به آنچه که در آن است بدهند تا برای یک زمان کوتاه، هر چند به قدر کشتن شتری باشد، مرا ببینند، تا امروز برخی از آنچه را که از آنها میخواهم و به من نمیدهند، در آن روز همه را بپذیرم؛ نهجالبلاغه، خطبه ۹۳.</ref>. آنچه را که [[امام]]{{ع}} خبر داده بود دیری نگذشت که به وقوع پیوست. بنی امیّه روی کار آمدند و این بزرگترین و سختترین فتنهها بود زیرا آنها حرمت [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} را هتک کرده، دو سبط آن بزرگوار، [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} را به شهادت رساندند، خانه خدا را خراب نموده و هشتاد سال بر روی منابرِ اسلام، نسبت به [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} جسارت کردند و مردم را به دوری جستن از او وادار ساخته هرکس زیر بار نمیرفت او را میکشتند یا از شهر بیرون کرده و خانهاش را ویران میساختند. سنّت را بدعت و بدعت را سنّت میدانستند<ref>ر.ک: ترجمه و شرح فیضالاسلام، ص ۲۷۶.</ref>. همانگونه که [[امام]]{{ع}} از سرانجام کار بنیامیّه و خاموش شدن آتش این فتنه وحشتناک خبر داده بود، پس از گذشت چند سالی بنیعباس بر آنان چیره گشته و حکومت را بدست گرفتند و همه آنها را با تیغ شمشیر خوار و ذلیل کرده و به راهی که نمیخواستند، فرستادند. [[امام]]{{ع}} در پایان سخنان خود به آرزوی قریش یعنی بنیامیّه اشاره میفرماید که سیرهنویسان و مورّخان این واقعیت را بازگو کردهاند. [[ابن ابی الحدید]] می گوید: همه سیرهنویسان نقل کردهاند که [[مروان بن محمّد]] آخرین پادشاه بنیامیّه وقتی که [[عبداللَّه بن علی بن عبداللَّه بن عباس]] را در صف لشکر خراسان در مقابل خود دید، آرزو کرد که ای کاش [[امام علی|علی بن ابیطالب]]{{ع}} را به جای این جوان در زیر این پرچم میدیدم، که داستان مفصل و مشهور است<ref>ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ رحلی، ج ۲، ص ۱۷۸، شرح خطبه ۹۲.</ref>. فیضالاسلام در شرح عبارات [[امام]]{{ع}} که در آخر این خطبه آمده است میگوید: اگر قریش یعنی بنیامیّه بعد از همه سختیها و هرج و مرج در زندگی و ذلّت و بیچارگی که از بنیالعباس دیدند، آن حضرت را مییافتند، در پای او افتاده زاری مینمودند تا حکومت ایشان را قبول فرموده زنگ ظلم و ستم و فتنه و فساد را از جهان بزداید<ref> ترجمه و شرح فیضالاسلام، ص ۲۷۸.</ref>. | ::::::*[[امام علی|امیرمؤمنان علی]]{{ع}} علاوه بر این، در جاهای دیگری از نهج البلاغه از روی کار آمدن بنی امیه و فتنه آنها مردم را آگاه ساخته و به آنها هشدار داده است. حضرت در قسمتی از سخنان خود در این باره چنین میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَلَا وَ إِنَ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ، فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ، فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ، عَمَّتْ خُطَّتُهَا، وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا. وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِي، كَالنَّابِ الضَّرُوسِ، تَعْذِمُ بِفِيهَا، وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا، وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا، وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا. لَا يَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لَا يَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلَّا نَافِعاً لَهُمْ، أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ. وَ لَا يَزَالُ بَلَاؤُهُمْ حَتَّى لَا يَكُونَ انْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلَ انْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ، وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ، تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً، وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً، لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدًى وَ لَا عَلَمٌ يُرَى، نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ، وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ. ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الْأَدِيمِ، بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً، وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً، وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لَا يُعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيْفَ، وَ لَا يُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخَوْفَ، فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنِي يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً، وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ، لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا يُعْطُونَنِي»}}<ref>همانا ترسناکترین فتنهها از نظر من، فتنه بنیامیه است که فتنهای کور و تاریک است. قلمرو حکومتش همه جا را فراگیرد و آزار و گرفتاریش اختصاص به پرهیزگاران و شیعیان دارد. هرکس در این فتنه بینا باشد، آزار و سختی به او رو آورد و آنکه اهل بصیرت نباشد از آزار برهد و در آسایش بسر برد. سوگند به خدا بنیامیه پس از من، برای شما زمامداران بدی خواهند بود که همانند شتر پیر و بد خوی که به دست بر زمین کوبد و به پا لگد اندازد و به دهان گاز بگیرد و از دوشیدن شیرش منع کند ما خاندان [[پیامبر]]{{صل}} از آن فتنه بدوریم و مردم را بدان فرا نمیخوانیم کسی را نمیتوانیم آشکارا به دین دعوت کنیم. سپس خداوند آن فتنهها را از شما براندازد چنانکه پوست را از تن گوسفند جدا میسازد، بدست کسی که آنان را خوار و ذلیل گرداند و به راهی که نمیخواهند براند و جام لبالب بلا را به آنها بخوراند، عطایی جز شمشیر به آنان نبخشد و خلعتی جز خوف و ترس بر تن آنها نپوشاند. در آن هنگام است که قریش آرزو دارند دنیا را به آنچه که در آن است بدهند تا برای یک زمان کوتاه، هر چند به قدر کشتن شتری باشد، مرا ببینند، تا امروز برخی از آنچه را که از آنها میخواهم و به من نمیدهند، در آن روز همه را بپذیرم؛ نهجالبلاغه، خطبه ۹۳.</ref>. آنچه را که [[امام]]{{ع}} خبر داده بود دیری نگذشت که به وقوع پیوست. بنی امیّه روی کار آمدند و این بزرگترین و سختترین فتنهها بود زیرا آنها حرمت [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} را هتک کرده، دو سبط آن بزرگوار، [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} را به شهادت رساندند، خانه خدا را خراب نموده و هشتاد سال بر روی منابرِ اسلام، نسبت به [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} جسارت کردند و مردم را به دوری جستن از او وادار ساخته هرکس زیر بار نمیرفت او را میکشتند یا از شهر بیرون کرده و خانهاش را ویران میساختند. سنّت را بدعت و بدعت را سنّت میدانستند<ref>ر.ک: ترجمه و شرح فیضالاسلام، ص ۲۷۶.</ref>. همانگونه که [[امام]]{{ع}} از سرانجام کار بنیامیّه و خاموش شدن آتش این فتنه وحشتناک خبر داده بود، پس از گذشت چند سالی بنیعباس بر آنان چیره گشته و حکومت را بدست گرفتند و همه آنها را با تیغ شمشیر خوار و ذلیل کرده و به راهی که نمیخواستند، فرستادند. [[امام]]{{ع}} در پایان سخنان خود به آرزوی قریش یعنی بنیامیّه اشاره میفرماید که سیرهنویسان و مورّخان این واقعیت را بازگو کردهاند. [[ابن ابی الحدید]] می گوید: همه سیرهنویسان نقل کردهاند که [[مروان بن محمّد]] آخرین پادشاه بنیامیّه وقتی که [[عبداللَّه بن علی بن عبداللَّه بن عباس]] را در صف لشکر خراسان در مقابل خود دید، آرزو کرد که ای کاش [[امام علی|علی بن ابیطالب]]{{ع}} را به جای این جوان در زیر این پرچم میدیدم، که داستان مفصل و مشهور است<ref>ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ رحلی، ج ۲، ص ۱۷۸، شرح خطبه ۹۲.</ref>. فیضالاسلام در شرح عبارات [[امام]]{{ع}} که در آخر این خطبه آمده است میگوید: اگر قریش یعنی بنیامیّه بعد از همه سختیها و هرج و مرج در زندگی و ذلّت و بیچارگی که از بنیالعباس دیدند، آن حضرت را مییافتند، در پای او افتاده زاری مینمودند تا حکومت ایشان را قبول فرموده زنگ ظلم و ستم و فتنه و فساد را از جهان بزداید<ref> ترجمه و شرح فیضالاسلام، ص ۲۷۸.</ref>. | ||
::::::*[[امام علی]]{{ع}} به مناسبتهای گوناگون، در بین سخنرانیهای خود عبارت: {{عربی|«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}}<ref>«از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید»</ref>را بکار برده و درپی آن از فتنهها و حوادث آینده خبر دادهاند. در روایات آمده است که هیچ کس غیر از [[امام علی|علی بن ابیطالب]]{{ع}} {{عربی|«سَلُونِي»}}<ref>«از من بپرسید»</ref> را نگفت. این موضوع، تنها یکی از عواملی است که بیانگر عظمت و مقام علمی آن حضرت است و بیمناسبت نبوده که گروهی از مردم در محبّت و دوستی [[امام علی]]{{ع}} راه افراط پیش گرفتند و وقتی که از این همه کرامات و فضایل و آگاهی میدیدند که قدرت بشری توان رسیدن به آن را ندارد، درباره او به انحراف و اولوهیت میرسیدند. در شرح [[ابن ابی الحدید]] آمده است: اوّلین کسی که درباره [[امام علی]]{{ع}} راه غلّو را پیش گرفت، [[عبداللَّه بن سبا]]<ref>عدهای عبداللَّه بن سبا را شخصیت دروغی میدانند؛ علاّمه عسکری، محمد جواد مغنیه و ....</ref>. بود، او در حالی که [[امام]]{{ع}} خطبه میخواند به سویش برخاست و گفت: انت، انت…!، امام فرمود: ویلک مَنْ انا. عبداللَّه گفت: انت اللَّه. امام او را دستگیر کرد و گروههای دیگری که [[امام]] را خدا میدانستند همه را دستگیر کرد. از آنها خواست توبه کنند و در حضور آنها سر به سجده گذاشت و خداوند یگانه را به عظمت یاد کرد. برای آنها برهان و دلیل برپا داشت، آنها را تهدید به مرگ کرد امّا برنگشتند. گودالی را کَند و آنها را در گودال انداخت، ابتدا بر آنها دودی راه انداخت که شاید در اثر ترس از مرگ توبه کنند، امّا چنین نکردند و [[امام]]{{ع}} سرانجام مجبور شد آنها را در آتش بسوزاند<ref>رک: شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، رحلی، ج ۱، ص ۴۲۵ به بعد، شرح خطبه ۵۸ و چاپ وزیری، ج۵، ص ۵ و ج ۸، ص ۱۱۹ به بعد. و در منابعی آمده است که [[امام]]{{ع}} دستور داد، گودالهایی حفر کردند که با سوراخ به هم وصل میشدند، غلات را در گودالی قرار دادند و در گودالهای دیگر، آتش برافروختند، که در اثر دود غلیظ، مُردند. نک: شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۵</ref>. | ::::::*[[امام علی]]{{ع}} به مناسبتهای گوناگون، در بین سخنرانیهای خود عبارت: {{عربی|اندازه=150%|«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}}<ref>«از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید»</ref>را بکار برده و درپی آن از فتنهها و حوادث آینده خبر دادهاند. در روایات آمده است که هیچ کس غیر از [[امام علی|علی بن ابیطالب]]{{ع}} {{عربی|اندازه=150%|«سَلُونِي»}}<ref>«از من بپرسید»</ref> را نگفت. این موضوع، تنها یکی از عواملی است که بیانگر عظمت و مقام علمی آن حضرت است و بیمناسبت نبوده که گروهی از مردم در محبّت و دوستی [[امام علی]]{{ع}} راه افراط پیش گرفتند و وقتی که از این همه کرامات و فضایل و آگاهی میدیدند که قدرت بشری توان رسیدن به آن را ندارد، درباره او به انحراف و اولوهیت میرسیدند. در شرح [[ابن ابی الحدید]] آمده است: اوّلین کسی که درباره [[امام علی]]{{ع}} راه غلّو را پیش گرفت، [[عبداللَّه بن سبا]]<ref>عدهای عبداللَّه بن سبا را شخصیت دروغی میدانند؛ علاّمه عسکری، محمد جواد مغنیه و ....</ref>. بود، او در حالی که [[امام]]{{ع}} خطبه میخواند به سویش برخاست و گفت: انت، انت…!، امام فرمود: ویلک مَنْ انا. عبداللَّه گفت: انت اللَّه. امام او را دستگیر کرد و گروههای دیگری که [[امام]] را خدا میدانستند همه را دستگیر کرد. از آنها خواست توبه کنند و در حضور آنها سر به سجده گذاشت و خداوند یگانه را به عظمت یاد کرد. برای آنها برهان و دلیل برپا داشت، آنها را تهدید به مرگ کرد امّا برنگشتند. گودالی را کَند و آنها را در گودال انداخت، ابتدا بر آنها دودی راه انداخت که شاید در اثر ترس از مرگ توبه کنند، امّا چنین نکردند و [[امام]]{{ع}} سرانجام مجبور شد آنها را در آتش بسوزاند<ref>رک: شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، رحلی، ج ۱، ص ۴۲۵ به بعد، شرح خطبه ۵۸ و چاپ وزیری، ج۵، ص ۵ و ج ۸، ص ۱۱۹ به بعد. و در منابعی آمده است که [[امام]]{{ع}} دستور داد، گودالهایی حفر کردند که با سوراخ به هم وصل میشدند، غلات را در گودالی قرار دادند و در گودالهای دیگر، آتش برافروختند، که در اثر دود غلیظ، مُردند. نک: شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۵</ref>. | ||
::::::* گروهی در دشمنی با [[امام علی|علی]]{{ع}} راه افراط را پیش گرفتند و آنچه را که [[امام]]{{ع}} از آینده خبر میداد انکار میکردند و فضایل او را نادیده گرفته و آنچه از قول [[پیامبر|پیامبر خدا]]{{صل}} بیان میفرمود، دروغ میانگاشتند و دست از لجاجت و دشمنی با [[امام علی|علی]]{{ع}} برنمیداشتند، او را از دین خدا و [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} خارج میدانستند. حضرت برای آنها اقامه برهان مینمود، نصیحت میکرد و میگفت: {{عربی|« أَ تَرَانِي أَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ اللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ فَلَا أَكُونُ أَوَّلَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْه»}}<ref>آیا پندارید که من بر [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} که درود و سلام خدا بر او باد! دروغ میبندم؟! به خدا سوگند من نخستین کسی بودم که پیامبری او را پذیرفتم و نخستین کسی نخواهم بود که بر او دروغ ببندم؛ نهجالبلاغه، خطبه ۳۷.</ref>. آنها بر دشمنی خود با [[امام علی]]{{ع}} اصرار میکردند و نصیحت و برهان بر آنها تاثیر نداشت. و [[امام علی]]{{ع}} را مجبور کردند که شمشیر عدالت از نیام برکشد و آنها را به هلاکت برساند و این همان چیزی بود که [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} فرموده بود: {{عربی|« يَهْلِكُ فِيكَ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مُطْرٍ وَ مُبْغِضٌ مُفْتَر»}}<ref>اسکافی، المعیار و الموازنة، ص ۳۲، به جای غال وقال، مفرط، آمده است؛ مزّی، تهذیب الکمال، ج ۲۰ ص ۴۸۵؛ علّامه حلّی، العدد القویة، ص ۲۴۹، به جای مبغض قال، کذّاب مفترٍ، آمده است؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۵، ص ۴.</ref>.آری [[امام علی]]{{ع}} بین این دو گروه قرار داشت و درباره هر دو گروه عین عدالت و دادگری را پیاده کرد، هرچه انجام داد، اخلاص محض بود و برای رضای حق. این در حالی است که بخش کوچکی از فضایل [[امام علی]]{{ع}} برای مردم به ظهور رسیده است. [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} فرمود: {{عربی|« وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي فِيكَ مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ الْيَوْمَ فِيكَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ لِلْبَرَكَة»}}<ref>قسم به آنکه جانم در دست اوست اگر بیم آن را نداشتم که گروهی از امّتم در مورد تو چیزی بگویند که مسیحیان در مورد فرزند مریم گفته بودند، هر آینه امروز درباره تو سخنانی میگفتم که از کنار هیچ گروهی از مردم عبور نمیکردی جز اینکه خاک زیر پایت را به تبرّک برمیگرفتند؛ سلیم بن قیس، ص ۴۱۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۱، ص ۲۲۷ و ج ۲، ص ۱۶۷؛ شرح نهجالبلاغهابن ابی الحدید، چاپ رحلی، ج ۱، ص ۴۲۵ و چاپ وزیری، ج ۵، ص ۴.</ref>. | ::::::* گروهی در دشمنی با [[امام علی|علی]]{{ع}} راه افراط را پیش گرفتند و آنچه را که [[امام]]{{ع}} از آینده خبر میداد انکار میکردند و فضایل او را نادیده گرفته و آنچه از قول [[پیامبر|پیامبر خدا]]{{صل}} بیان میفرمود، دروغ میانگاشتند و دست از لجاجت و دشمنی با [[امام علی|علی]]{{ع}} برنمیداشتند، او را از دین خدا و [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} خارج میدانستند. حضرت برای آنها اقامه برهان مینمود، نصیحت میکرد و میگفت: {{عربی|اندازه=150%|« أَ تَرَانِي أَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ اللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ فَلَا أَكُونُ أَوَّلَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْه»}}<ref>آیا پندارید که من بر [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} که درود و سلام خدا بر او باد! دروغ میبندم؟! به خدا سوگند من نخستین کسی بودم که پیامبری او را پذیرفتم و نخستین کسی نخواهم بود که بر او دروغ ببندم؛ نهجالبلاغه، خطبه ۳۷.</ref>. آنها بر دشمنی خود با [[امام علی]]{{ع}} اصرار میکردند و نصیحت و برهان بر آنها تاثیر نداشت. و [[امام علی]]{{ع}} را مجبور کردند که شمشیر عدالت از نیام برکشد و آنها را به هلاکت برساند و این همان چیزی بود که [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} فرموده بود: {{عربی|اندازه=150%|« يَهْلِكُ فِيكَ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مُطْرٍ وَ مُبْغِضٌ مُفْتَر»}}<ref>اسکافی، المعیار و الموازنة، ص ۳۲، به جای غال وقال، مفرط، آمده است؛ مزّی، تهذیب الکمال، ج ۲۰ ص ۴۸۵؛ علّامه حلّی، العدد القویة، ص ۲۴۹، به جای مبغض قال، کذّاب مفترٍ، آمده است؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۵، ص ۴.</ref>.آری [[امام علی]]{{ع}} بین این دو گروه قرار داشت و درباره هر دو گروه عین عدالت و دادگری را پیاده کرد، هرچه انجام داد، اخلاص محض بود و برای رضای حق. این در حالی است که بخش کوچکی از فضایل [[امام علی]]{{ع}} برای مردم به ظهور رسیده است. [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} فرمود: {{عربی|اندازه=150%|« وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي فِيكَ مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ الْيَوْمَ فِيكَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ لِلْبَرَكَة»}}<ref>قسم به آنکه جانم در دست اوست اگر بیم آن را نداشتم که گروهی از امّتم در مورد تو چیزی بگویند که مسیحیان در مورد فرزند مریم گفته بودند، هر آینه امروز درباره تو سخنانی میگفتم که از کنار هیچ گروهی از مردم عبور نمیکردی جز اینکه خاک زیر پایت را به تبرّک برمیگرفتند؛ سلیم بن قیس، ص ۴۱۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۱، ص ۲۲۷ و ج ۲، ص ۱۶۷؛ شرح نهجالبلاغهابن ابی الحدید، چاپ رحلی، ج ۱، ص ۴۲۵ و چاپ وزیری، ج ۵، ص ۴.</ref>. | ||
::::::*[[امام علی|حضرت علی]]{{ع}}، پس از خلافت ظاهری با بسیاری از مشکلات و نابسامانیهای به جای مانده از دیگران رو در رو بود، فتنهها را یکی پس از دیگری سرکوب میکرد. با طلحه و زبیر در جنگ جمل و با معاویه در صفین و با خوارج در نهروان جنگید و در پایان برای آنان که از فضایل او در غفلت و جهالت بودند فرمود: {{عربی|«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي، فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ يَمُوتُ مَوْتا»}}<ref> از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. قسم به آن کسی که جانم به دست اوست نمیپرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت است و نه از گروهی که صد تن را به راه راست میخواند و صد تن را به ضلالت و گمراهی میکشاند، جز آنکه شما را آگاه میکنم از آن کسی که مردم را بدان فرا میخواند و آن کسی که آنها را رهبری میکند و آن کسی که آنها را میراند و آنجا را که فرود آیند و آنجا را که بارگشایند و آن که از آنان کشته شود و آن که از ایشان بمیرد؛به نقل از ترجمه شهیدی، ص ۴۷۳.</ref>. همانگونه که پیشتر گذشت، {{عربی|«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}}<ref>«از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید»</ref> عبارتی منحصر به فرد بود و غیر از [[امام علی|علی]]{{ع}} کسی جرات گفتن آن را نداشت. [[ابن ابی الحدید]] به نقل از [[ابو عمر محمّد بن عبدالبر]] صاحب کتاب "الاستیعاب" و به نقل از [[ابو جعفر الاسکافی]] صاحب کتاب "نقض العثمانیه" میگوید: {{عربی|«لَمْ یَقُلْ احدٌ من الصحابه رضی اللَّه عنهم "سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي" الاّ علی بن ابیطالب»}}. و روی شیخنا [[ابو جعفر الاسکافی]] فی کتاب نقض العثمانیه عن [[علی بن الجعد]]، عن ابن شبرمه، قال: {{عربی|«لیس لاحد من الناس ان یقول علی المنبر "سلونی" الاّ [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}}»}}<ref>"کسی از صحابه رسول الله{{صل}} جز علی بن ابیطالب{{ع}} عبارت "سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي" (از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید) را نگفت. «شیخ ما جناب ابو جعفر اسکافی در کتاب نقض العثمانیه از علی بن الجعد از ابن شبرمه نقل میکند که گفت»: هیچ کسی از مردم جز علی بن ابیطالب{{ع}} نمیتواند بر روی منبر بگوید "سلونی" (از من بپرسید)."ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ و چاپ وزیری، ج ۷، ص ۴۶ و ج ۱۲ ص ۱۰۶.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این سخنان [[امام]]{{ع}} میگوید: این ادّعا از طرف [[امام علی|علی]]{{ع}}، ادّعای ربوبیت و نبوّت نیست بلکه او میگفت این را [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به من خبر داده است. و ما اخبار و آیندهنگرییهای آن حضرت را بارها امتحان کردیم و آنها را موافق با واقع یافتیم و این خود دلیلی بر صدق گفتار [[امام]]{{ع}}است، مانند خبر دادن [[امام]] از ضربت خوردن خود، به شهادت رسیدن فرزندش [[امام حسین|حسین]]{{ع}} در کربلا، به حکومت رسیدن معاویه و روی کار آمدن حجاج و سرانجام کار خوارج در نهروان و<ref>ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ و چاپ وزیری، ج ۷، ص ۴۶ و ج ۱۲ ص ۱۰۶.</ref>. او بیش از بیست و پنج مورد از پیشگوییهای [[امام]] را که به وقوع پیوسته است برای نمونه نام میبرد. | ::::::*[[امام علی|حضرت علی]]{{ع}}، پس از خلافت ظاهری با بسیاری از مشکلات و نابسامانیهای به جای مانده از دیگران رو در رو بود، فتنهها را یکی پس از دیگری سرکوب میکرد. با طلحه و زبیر در جنگ جمل و با معاویه در صفین و با خوارج در نهروان جنگید و در پایان برای آنان که از فضایل او در غفلت و جهالت بودند فرمود: {{عربی|اندازه=150%|«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي، فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ يَمُوتُ مَوْتا»}}<ref> از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. قسم به آن کسی که جانم به دست اوست نمیپرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت است و نه از گروهی که صد تن را به راه راست میخواند و صد تن را به ضلالت و گمراهی میکشاند، جز آنکه شما را آگاه میکنم از آن کسی که مردم را بدان فرا میخواند و آن کسی که آنها را رهبری میکند و آن کسی که آنها را میراند و آنجا را که فرود آیند و آنجا را که بارگشایند و آن که از آنان کشته شود و آن که از ایشان بمیرد؛به نقل از ترجمه شهیدی، ص ۴۷۳.</ref>. همانگونه که پیشتر گذشت، {{عربی|اندازه=150%|«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}}<ref>«از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید»</ref> عبارتی منحصر به فرد بود و غیر از [[امام علی|علی]]{{ع}} کسی جرات گفتن آن را نداشت. [[ابن ابی الحدید]] به نقل از [[ابو عمر محمّد بن عبدالبر]] صاحب کتاب "الاستیعاب" و به نقل از [[ابو جعفر الاسکافی]] صاحب کتاب "نقض العثمانیه" میگوید: {{عربی|اندازه=150%|«لَمْ یَقُلْ احدٌ من الصحابه رضی اللَّه عنهم "سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي" الاّ علی بن ابیطالب»}}. و روی شیخنا [[ابو جعفر الاسکافی]] فی کتاب نقض العثمانیه عن [[علی بن الجعد]]، عن ابن شبرمه، قال: {{عربی|اندازه=150%|«لیس لاحد من الناس ان یقول علی المنبر "سلونی" الاّ [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}}»}}<ref>"کسی از صحابه رسول الله{{صل}} جز علی بن ابیطالب{{ع}} عبارت "سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي" (از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید) را نگفت. «شیخ ما جناب ابو جعفر اسکافی در کتاب نقض العثمانیه از علی بن الجعد از ابن شبرمه نقل میکند که گفت»: هیچ کسی از مردم جز علی بن ابیطالب{{ع}} نمیتواند بر روی منبر بگوید "سلونی" (از من بپرسید)."ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ و چاپ وزیری، ج ۷، ص ۴۶ و ج ۱۲ ص ۱۰۶.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این سخنان [[امام]]{{ع}} میگوید: این ادّعا از طرف [[امام علی|علی]]{{ع}}، ادّعای ربوبیت و نبوّت نیست بلکه او میگفت این را [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به من خبر داده است. و ما اخبار و آیندهنگرییهای آن حضرت را بارها امتحان کردیم و آنها را موافق با واقع یافتیم و این خود دلیلی بر صدق گفتار [[امام]]{{ع}}است، مانند خبر دادن [[امام]] از ضربت خوردن خود، به شهادت رسیدن فرزندش [[امام حسین|حسین]]{{ع}} در کربلا، به حکومت رسیدن معاویه و روی کار آمدن حجاج و سرانجام کار خوارج در نهروان و<ref>ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ و چاپ وزیری، ج ۷، ص ۴۶ و ج ۱۲ ص ۱۰۶.</ref>. او بیش از بیست و پنج مورد از پیشگوییهای [[امام]] را که به وقوع پیوسته است برای نمونه نام میبرد. | ||
::::::*[[ابن ابی الحدید]] به نقل از [[ابن هلال ثقفی]] در کتاب "الغارات" از [[زکریا بن یحیی عطار]] از [[فضیل بن محمد بن علی]] روایتی آورده است که در آن گوید: آنگاه که [[امام علی|علی]]{{ع}} فرمود: {{عربی|« «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ فِئَةٍ تُضِلُ مِائَةً وَ تَهْدِي مِائَةً، إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ سَائِقِهَا»}}<ref>«از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید، به خدا سوگند از من درباره گروهی که صد نفر را گمراه سازد و هدایت نماید نمیپرسید مگر اینکه شما را نسبت به دعوت کننده آنها، و هدایتکننده آنها آگاه خواهم ساخت.»</ref> مردی از جا برخاست و گفت از تعداد موهای سر و ریشم خبر بده! [[امام علی|علی]]{{ع}} به او گفت: به خدا قسم دوستم [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به من خبر داد که بر هر تار از موهای سر تو فرشتهای است که تو را لعن و نفرین کند و بر هریک از موهای ریش تو شیطانی است که تو را مست گمراهی نماید و بدان در منزل تو بچه بزغالهای وجود دارد منظور پسر همان مرد است که فرزند [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} را میکشد. و پسرش [[سنان ابن انس النخعی]] در آن روز کودکی بود که بر زمین میخزید، سرانجام در قتل [[امام حسین]]{{ع}} در کربلا شرکت کرد <ref>ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۱، ص ۲۰۸؛ و در چاپ وزیری، ج ۲، ص ۲۸۶ و ج ۷، ص ۴۴، شرح خطبه ۳۷، بسیاری از خبرهای غیبی [[امام]]{{ع}} آمده است</ref>. [[امام]]{{ع}} افقی گسترده از آینده امّت اسلام را فراروی آنها میگشاید، از فتنهها، حوادث، ظلم و ستمها، خبر میدهد. دسترسی نداشتن مردم به [[امام]]{{ع}} عصرشان را گوشزد میکند، مظلومیت و تنهایی [[امامان]]{{عم}} و اسلام را پیشبینی میکند، و به همین منظور بارها در سخنرانیها و در بالای منابر، مردم زمان خویش را به سوال کردن از احکام الهی، از آینده و از هر چیزی که آنها بخواهند، ترغیب مینماید. باز هم [[امام]]{{ع}} در یکی از سخنانش از مردم تقاضای پرسش میکند و جویباری از کوثر زلال وجودش را که به منبع بیپایان الهی متصل است به روی مردم میگشاید که شاید تشنگانی جانِ خشکیده خود را سیراب کنند و از فیوضات این نعمت بزرگ الهی بهره جویند. [[امام]]{{ع}} رو به مردم کرده میفرماید: {{عربی|«أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِي خِطَامِهَا وَ تَذْهَبُ بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا»}}<ref>ای مردم از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید، که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میدانم، پیش از آنکه فتنهای پدید شود که همچون شتری بیصاحب گام بردارد، و مهار خود پایمال کند و مردمان را بکوبد و بیازارد، و عقل صاحب خردان را ببَرد و در حیرتشان گذارد؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۹ و شرح ابن ابی الحدید، خطبه ۲۳۵، ج ۳، ص ۲۱۵. </ref>. | ::::::*[[ابن ابی الحدید]] به نقل از [[ابن هلال ثقفی]] در کتاب "الغارات" از [[زکریا بن یحیی عطار]] از [[فضیل بن محمد بن علی]] روایتی آورده است که در آن گوید: آنگاه که [[امام علی|علی]]{{ع}} فرمود: {{عربی|اندازه=150%|« «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ فِئَةٍ تُضِلُ مِائَةً وَ تَهْدِي مِائَةً، إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ سَائِقِهَا»}}<ref>«از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید، به خدا سوگند از من درباره گروهی که صد نفر را گمراه سازد و هدایت نماید نمیپرسید مگر اینکه شما را نسبت به دعوت کننده آنها، و هدایتکننده آنها آگاه خواهم ساخت.»</ref> مردی از جا برخاست و گفت از تعداد موهای سر و ریشم خبر بده! [[امام علی|علی]]{{ع}} به او گفت: به خدا قسم دوستم [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به من خبر داد که بر هر تار از موهای سر تو فرشتهای است که تو را لعن و نفرین کند و بر هریک از موهای ریش تو شیطانی است که تو را مست گمراهی نماید و بدان در منزل تو بچه بزغالهای وجود دارد منظور پسر همان مرد است که فرزند [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} را میکشد. و پسرش [[سنان ابن انس النخعی]] در آن روز کودکی بود که بر زمین میخزید، سرانجام در قتل [[امام حسین]]{{ع}} در کربلا شرکت کرد <ref>ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۱، ص ۲۰۸؛ و در چاپ وزیری، ج ۲، ص ۲۸۶ و ج ۷، ص ۴۴، شرح خطبه ۳۷، بسیاری از خبرهای غیبی [[امام]]{{ع}} آمده است</ref>. [[امام]]{{ع}} افقی گسترده از آینده امّت اسلام را فراروی آنها میگشاید، از فتنهها، حوادث، ظلم و ستمها، خبر میدهد. دسترسی نداشتن مردم به [[امام]]{{ع}} عصرشان را گوشزد میکند، مظلومیت و تنهایی [[امامان]]{{عم}} و اسلام را پیشبینی میکند، و به همین منظور بارها در سخنرانیها و در بالای منابر، مردم زمان خویش را به سوال کردن از احکام الهی، از آینده و از هر چیزی که آنها بخواهند، ترغیب مینماید. باز هم [[امام]]{{ع}} در یکی از سخنانش از مردم تقاضای پرسش میکند و جویباری از کوثر زلال وجودش را که به منبع بیپایان الهی متصل است به روی مردم میگشاید که شاید تشنگانی جانِ خشکیده خود را سیراب کنند و از فیوضات این نعمت بزرگ الهی بهره جویند. [[امام]]{{ع}} رو به مردم کرده میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِي خِطَامِهَا وَ تَذْهَبُ بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا»}}<ref>ای مردم از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید، که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میدانم، پیش از آنکه فتنهای پدید شود که همچون شتری بیصاحب گام بردارد، و مهار خود پایمال کند و مردمان را بکوبد و بیازارد، و عقل صاحب خردان را ببَرد و در حیرتشان گذارد؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۹ و شرح ابن ابی الحدید، خطبه ۲۳۵، ج ۳، ص ۲۱۵. </ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} از روی کار آمدن [[عبدالملک بن مروان]] و حوادث تلخ و ناگوار کوفه خبر میدهد و میفرماید: {{عربی|« «فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّ الَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِ {{صل}} وَ اللَّهِ مَا كَذَبَ الْمُبَلِّغُ وَ لَا جَهِلَ السَّامِعُ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا وَ بَدَا مِنَ الْأَيَّامِ كُلُوحُهَا وَ مِنَ اللَّيَالِي كُدُوحُهَا فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ هَذَا وَ كَمْ يَخْرِقُ الْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُ الْقُرُونُ بِالْقُرُونِ وَ يُحْصَدُ الْقَائِمُ وَ يُحْطَمُ الْمَحْصُود»}}<ref>سوگند به آنکه دانه را بشکافت و انسان را آفرید. هر آنچه را به شما خبر میدهم از رسول امیّ{{صل}} است. رساننده خبر دروغ نگفته و شنونده نادان نبوده است. گویی مردی را میبینم که سخت گمراه است که از شام بانگ برآورد و بیرقهای خود را در اطراف کوفه برپا سازد. و چون دهان گشاید و سرکشی کند و به فرمان نیاید و جور و ستم از حدّ درگذرد، فتنه دندانش را در مردان زمان فرود بَرَد و موج جنگ از هرسو پدیدار گردد و… و در آن هنگام، چه توفان سخت و در هم کوبندهای که کوفه را درنَوَردد، و چه تند بادها که برآن بگذرد و دیری نپاید که دو سپاه در هم ریزند و با هم به ستیز برخیزند، آنچه برپاست درو شود و آنچه درو شده خورد گردد؛ نهجالبلاغه، خصبه ۱۰۱.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه می گوید: منظور [[امام]]{{ع}} [[عبدالملک بن مروان]] است، چرا که این خصوصیات و علامتهایی که [[امام]]{{ع}} به آن اشاره کرده است در این شخص بطور کامل آشکار گردید، زیرا او در شام قیام کرد و مردم را به سوی خود فراخواند و پرچمهایش را پیرامون کوفه یک بار خودش برافراشت که به عراق رفت و مصعب را کشت و یک بار دیگر توسط کسانی که از سوی او والی کوفه شده بودند برپا داشته شد، مانند: برادرش بشر بن مروان و بعضی دیگر، تا اینکه امور کوفه بدست حجاج رسید و در این زمان سرکشی و طغیان عبدالملک بالا گرفت، فتنه و آشوبها با خوارج و عبدالرحمان بن اشعث گسترش یافت، جور و ستم به حد نهایی رسید، بعد از هلاکت او پرچمهای فتنه و آشوب برپا بود: مانند جنگ فرزندان او با بنیالمهلب و جنگ با زید بن علی و فتنههای ناپیدا در کوفه که در ایام یوسف بن عمر و خالد قسری و عمر بن هبیره و دیگران آشکار گردید و ظلم و ستم در کوفه بسیار روا شد، شمار زیادی از ساکنان کوفه کشته شدند و اموال آنها به غارت رفت<ref>گروهی گویند منظور امام، معاویه و حوادث زمان او و فتنههای پس از او است، امّا قول اوّلی ارجح است.</ref>. سپس [[امام]]{{ع}} ظهور دولت دیگری را وعده میدهد که دیری نپایید، دولت عباسی بر دولت بنیامیّه چیره شدند. سران بنیامیّه در جنگ با آنها کشته شدند و برخی در زندانها در اسارت از بین رفتند، مانند [[عبداللَّه بن علی]] و ابیالعباس سفاح که دستگیر شدند و با سپری شدن زمان در زندان مُردند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،رحلی، ج ۲، ص ۱۹۴ و چاپ وزیری، ج ۷، ص۹۸ و ۹۹، شرح خطبه ۱۰۰.</ref>. | ::::::*[[امام]]{{ع}} از روی کار آمدن [[عبدالملک بن مروان]] و حوادث تلخ و ناگوار کوفه خبر میدهد و میفرماید: {{عربی|اندازه=150%|« «فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّ الَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِ {{صل}} وَ اللَّهِ مَا كَذَبَ الْمُبَلِّغُ وَ لَا جَهِلَ السَّامِعُ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا وَ بَدَا مِنَ الْأَيَّامِ كُلُوحُهَا وَ مِنَ اللَّيَالِي كُدُوحُهَا فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ هَذَا وَ كَمْ يَخْرِقُ الْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُ الْقُرُونُ بِالْقُرُونِ وَ يُحْصَدُ الْقَائِمُ وَ يُحْطَمُ الْمَحْصُود»}}<ref>سوگند به آنکه دانه را بشکافت و انسان را آفرید. هر آنچه را به شما خبر میدهم از رسول امیّ{{صل}} است. رساننده خبر دروغ نگفته و شنونده نادان نبوده است. گویی مردی را میبینم که سخت گمراه است که از شام بانگ برآورد و بیرقهای خود را در اطراف کوفه برپا سازد. و چون دهان گشاید و سرکشی کند و به فرمان نیاید و جور و ستم از حدّ درگذرد، فتنه دندانش را در مردان زمان فرود بَرَد و موج جنگ از هرسو پدیدار گردد و… و در آن هنگام، چه توفان سخت و در هم کوبندهای که کوفه را درنَوَردد، و چه تند بادها که برآن بگذرد و دیری نپاید که دو سپاه در هم ریزند و با هم به ستیز برخیزند، آنچه برپاست درو شود و آنچه درو شده خورد گردد؛ نهجالبلاغه، خصبه ۱۰۱.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه می گوید: منظور [[امام]]{{ع}} [[عبدالملک بن مروان]] است، چرا که این خصوصیات و علامتهایی که [[امام]]{{ع}} به آن اشاره کرده است در این شخص بطور کامل آشکار گردید، زیرا او در شام قیام کرد و مردم را به سوی خود فراخواند و پرچمهایش را پیرامون کوفه یک بار خودش برافراشت که به عراق رفت و مصعب را کشت و یک بار دیگر توسط کسانی که از سوی او والی کوفه شده بودند برپا داشته شد، مانند: برادرش بشر بن مروان و بعضی دیگر، تا اینکه امور کوفه بدست حجاج رسید و در این زمان سرکشی و طغیان عبدالملک بالا گرفت، فتنه و آشوبها با خوارج و عبدالرحمان بن اشعث گسترش یافت، جور و ستم به حد نهایی رسید، بعد از هلاکت او پرچمهای فتنه و آشوب برپا بود: مانند جنگ فرزندان او با بنیالمهلب و جنگ با زید بن علی و فتنههای ناپیدا در کوفه که در ایام یوسف بن عمر و خالد قسری و عمر بن هبیره و دیگران آشکار گردید و ظلم و ستم در کوفه بسیار روا شد، شمار زیادی از ساکنان کوفه کشته شدند و اموال آنها به غارت رفت<ref>گروهی گویند منظور امام، معاویه و حوادث زمان او و فتنههای پس از او است، امّا قول اوّلی ارجح است.</ref>. سپس [[امام]]{{ع}} ظهور دولت دیگری را وعده میدهد که دیری نپایید، دولت عباسی بر دولت بنیامیّه چیره شدند. سران بنیامیّه در جنگ با آنها کشته شدند و برخی در زندانها در اسارت از بین رفتند، مانند [[عبداللَّه بن علی]] و ابیالعباس سفاح که دستگیر شدند و با سپری شدن زمان در زندان مُردند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،رحلی، ج ۲، ص ۱۹۴ و چاپ وزیری، ج ۷، ص۹۸ و ۹۹، شرح خطبه ۱۰۰.</ref>. | ||
::::::*[[امام]]{{ع}} از مستولی شدن دولت بنیامیّه خبر میدهد، از تاخت و تاز آنها، کشتار آنها، مظلومیت پیشوایان الهی، به شهادت رسیدن [[امام حسین]]{{ع}} پیشگویی میکند و مردم را از هلاکت این دولت و انتقام گرفتن خون [[امام حسین]]{{ع}} از آنها آگاه میسازد و در خطاب به بنیامیّه میگوید: {{عربی|« «فَالْأَرْضُ لَكُمْ شَاغِرَةٌ، وَ أَيْدِيكُمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ، وَ أَيْدِي الْقَادَةِ عَنْكُمْ مَكْفُوفَةٌ، وَ سُيُوفُكُمْ عَلَيْهَا مُسَلَّطَةٌ، وَ سُيُوفُهُمْ عَنْكُمْ مَقْبُوضَةٌ. أَلَا وَ إِنَ لِكُلِّ دَمٍ ثَائِراً، وَ لِكُلِّ حَقٍّ طَالِباً، وَ إِنَّ الثَّائِرَ فِي دِمَائِنَا كَالْحَاكِمِ فِي حَقِّ نَفْسِهِ، وَ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا يُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ وَ لَا يَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ. فَأُقْسِمُ بِاللَّهِ يَا بَنِي أُمَيَّةَ، عَمَّا قَلِيلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فِي أَيْدِي غَيْرِكُمْ وَ فِي دَارِ عَدُوِّكُم»}}<ref> به خدا سوگند به دولتی که خواهان آنید برسید و تا مدتی معین در آن بمانید… پس زمین برای شما خالی است و دستهایتان در آن گشاده است و دست زمامداران حقیقی از شما باز داشته است، و شمشیرهای شما بر آنها مسلّط و شمشیرهای آنان از شما بازداشته است. آگاه باشید هر خونی را خونخواهی است و هر حقی را خواهانی. همانا خونخواه خونهای ما همانند حاکمی است که درباره خودش حکم کند و او خدایی است که هرکس را بطلبد، از دستگیری او ناتوان نیست و هرکس بگریزد از چنگ او بیرون نرود. به خدا سوگند یاد میکنم که ای فرزندان امیّه پس از گذشت اندک زمانی، خواهید دانست که دولت دنیا در دست غیر شما خواهد بود و به سرای دشمنانتان انتقال خواهد یافت!؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۵.</ref>. [[امام]]{{ع}} در ابتدای این خطبه از بعثت [[پیامبر]]{{صل}} به عنوان بهترین خلق خدا و نجیبترین بندگانش یاد کرده و از اوضاع پس از آن حضرت شکوه میکند و به قدرت رسیدن بنیامیّه را از استبداد خلفای پیشین میداند که [[ابن ابی الحدید]] در شرح خود این را به صراحت بیان میکند که در حقیقت اگر حق را به صاحبش وامیگذاشتند، هرگز این همه حادثههای تلخ و ناگوار برای مسلمانان و پیشوایان الهی، رخ نمیداد. [[ابن ابی الحدید]] در تحقّق خبرهای [[امام]]{{ع}} از این حوادث میگوید: آنگاه [[امام]]{{ع}} در هنگام یادآوری این حوادث شکوه کرده و با درد و رنجوری میگوید ای بنیامیّه در دنیا دستتان در ظلم و حکومتداری باز است و دست آنانکه شایستگی و لیاقت آن را دارند و حکومت حق مسلم آنان است، بسته است. شمشیرهای شما بر [[اهل بیت]]{{عم}} که پیشوایان بر حق الهی هستند مسلّط است و شمشیر آنان از شما گرفته است. گویی [[امام علی]]{{ع}} به واقعه جانسوز کربلا و آنچه که بر سر [[امام حسین]]{{ع}} و اهل بیتش خواهد آمد، اشاره میکند و گویی آنرا با چشمان خود مشاهده میکند و آنچه را که در خاطر مبارکش به حق جلوهگر شده است بازگو میکند و از چنین حادثهای خبر میدهد و خداوند متعال را حاکم و داور در گرفتن این حق میداند. آنگاه [[امام]]{{ع}}، بنیامیّه را با ذکر نام آنها و با صراحتِ تمام مورد خطاب قرار داده و از بین رفتن دولتشان و هلاکت آنهارا پیشگویی میکند و همانگونه که [[امام]]{{ع}} خبر داده بود، به وقوع پیوست. حکومت حدود نود سال در دست بنیامیّه بود. پس از آن به بیت هاشمی برگشت و خداوند به دست کسانی که با آنها شدیدترین دشمنی را داشتند، از آنان انتقام گرفت. [[عبداللَّه بن علی بن عبداللَّه بن عباس]] با سپاهی بزرگ، برای رو در رویی و مبارزه با [[مروان بن محمد بن مروان]] که آخرین خلیفه بنیامیه بود، حرکت کرد. در سرزمین موصل در منطقهای بنام زاب<ref>منطقهای بین موصل و اربیل است.</ref>. بهم رسیدند. مروان که سپاه بزرگی را فرماندهی میکرد شکست خورد. [[عبداللَّه بن علی]] بر لشکر مروان غالب آمد. شمار زیادی از یاران مروان را کشت و مروان پا به فرار گذاشت تا به شام رسید. عبداللَّه او را تعقیب کرد. مروان از شام به سوی مصر رفت. عبداللَّه با سپاهش او را دنبال کردند و در منطقهای از خاک مصر بنام بوصیر او و تمام نزدیکان و اطرافیانش را که با او همراه بودند، کشتند. عبداللَّه در کنار نهر ابیقطرس در سرزمین فلسطین حدود هشتاد تن از مردان بنیامیه را کشته بود و برادرش داود بن علی نیز در حجاز تقریباً همین تعداد را از بنیامیه به قتل رسانده بود<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۲، ص ۲۰۱ و ۲۰۲ و چاپ وزیری، ج ۷، صص ۱۱۷ - ۱۲۳، شرح خطبه ۱۰۴.</ref><ref>[http://fa.imamatpedia.com/wiki/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D9%86%D9%87%D8%AC_%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87_(%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8)#.D8.AF.D8.B1.D8.A8.D8.A7.D8.B1.D9.87.D9.94_.D9.BE.D8.AF.DB.8C.D8.AF.D8.A2.D9.88.D8.B1.D9.86.D8.AF.D9.87 امام علی در نهج البلاغه.]</ref>. | ::::::*[[امام]]{{ع}} از مستولی شدن دولت بنیامیّه خبر میدهد، از تاخت و تاز آنها، کشتار آنها، مظلومیت پیشوایان الهی، به شهادت رسیدن [[امام حسین]]{{ع}} پیشگویی میکند و مردم را از هلاکت این دولت و انتقام گرفتن خون [[امام حسین]]{{ع}} از آنها آگاه میسازد و در خطاب به بنیامیّه میگوید: {{عربی|اندازه=150%|« «فَالْأَرْضُ لَكُمْ شَاغِرَةٌ، وَ أَيْدِيكُمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ، وَ أَيْدِي الْقَادَةِ عَنْكُمْ مَكْفُوفَةٌ، وَ سُيُوفُكُمْ عَلَيْهَا مُسَلَّطَةٌ، وَ سُيُوفُهُمْ عَنْكُمْ مَقْبُوضَةٌ. أَلَا وَ إِنَ لِكُلِّ دَمٍ ثَائِراً، وَ لِكُلِّ حَقٍّ طَالِباً، وَ إِنَّ الثَّائِرَ فِي دِمَائِنَا كَالْحَاكِمِ فِي حَقِّ نَفْسِهِ، وَ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا يُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ وَ لَا يَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ. فَأُقْسِمُ بِاللَّهِ يَا بَنِي أُمَيَّةَ، عَمَّا قَلِيلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فِي أَيْدِي غَيْرِكُمْ وَ فِي دَارِ عَدُوِّكُم»}}<ref> به خدا سوگند به دولتی که خواهان آنید برسید و تا مدتی معین در آن بمانید… پس زمین برای شما خالی است و دستهایتان در آن گشاده است و دست زمامداران حقیقی از شما باز داشته است، و شمشیرهای شما بر آنها مسلّط و شمشیرهای آنان از شما بازداشته است. آگاه باشید هر خونی را خونخواهی است و هر حقی را خواهانی. همانا خونخواه خونهای ما همانند حاکمی است که درباره خودش حکم کند و او خدایی است که هرکس را بطلبد، از دستگیری او ناتوان نیست و هرکس بگریزد از چنگ او بیرون نرود. به خدا سوگند یاد میکنم که ای فرزندان امیّه پس از گذشت اندک زمانی، خواهید دانست که دولت دنیا در دست غیر شما خواهد بود و به سرای دشمنانتان انتقال خواهد یافت!؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۵.</ref>. [[امام]]{{ع}} در ابتدای این خطبه از بعثت [[پیامبر]]{{صل}} به عنوان بهترین خلق خدا و نجیبترین بندگانش یاد کرده و از اوضاع پس از آن حضرت شکوه میکند و به قدرت رسیدن بنیامیّه را از استبداد خلفای پیشین میداند که [[ابن ابی الحدید]] در شرح خود این را به صراحت بیان میکند که در حقیقت اگر حق را به صاحبش وامیگذاشتند، هرگز این همه حادثههای تلخ و ناگوار برای مسلمانان و پیشوایان الهی، رخ نمیداد. [[ابن ابی الحدید]] در تحقّق خبرهای [[امام]]{{ع}} از این حوادث میگوید: آنگاه [[امام]]{{ع}} در هنگام یادآوری این حوادث شکوه کرده و با درد و رنجوری میگوید ای بنیامیّه در دنیا دستتان در ظلم و حکومتداری باز است و دست آنانکه شایستگی و لیاقت آن را دارند و حکومت حق مسلم آنان است، بسته است. شمشیرهای شما بر [[اهل بیت]]{{عم}} که پیشوایان بر حق الهی هستند مسلّط است و شمشیر آنان از شما گرفته است. گویی [[امام علی]]{{ع}} به واقعه جانسوز کربلا و آنچه که بر سر [[امام حسین]]{{ع}} و اهل بیتش خواهد آمد، اشاره میکند و گویی آنرا با چشمان خود مشاهده میکند و آنچه را که در خاطر مبارکش به حق جلوهگر شده است بازگو میکند و از چنین حادثهای خبر میدهد و خداوند متعال را حاکم و داور در گرفتن این حق میداند. آنگاه [[امام]]{{ع}}، بنیامیّه را با ذکر نام آنها و با صراحتِ تمام مورد خطاب قرار داده و از بین رفتن دولتشان و هلاکت آنهارا پیشگویی میکند و همانگونه که [[امام]]{{ع}} خبر داده بود، به وقوع پیوست. حکومت حدود نود سال در دست بنیامیّه بود. پس از آن به بیت هاشمی برگشت و خداوند به دست کسانی که با آنها شدیدترین دشمنی را داشتند، از آنان انتقام گرفت. [[عبداللَّه بن علی بن عبداللَّه بن عباس]] با سپاهی بزرگ، برای رو در رویی و مبارزه با [[مروان بن محمد بن مروان]] که آخرین خلیفه بنیامیه بود، حرکت کرد. در سرزمین موصل در منطقهای بنام زاب<ref>منطقهای بین موصل و اربیل است.</ref>. بهم رسیدند. مروان که سپاه بزرگی را فرماندهی میکرد شکست خورد. [[عبداللَّه بن علی]] بر لشکر مروان غالب آمد. شمار زیادی از یاران مروان را کشت و مروان پا به فرار گذاشت تا به شام رسید. عبداللَّه او را تعقیب کرد. مروان از شام به سوی مصر رفت. عبداللَّه با سپاهش او را دنبال کردند و در منطقهای از خاک مصر بنام بوصیر او و تمام نزدیکان و اطرافیانش را که با او همراه بودند، کشتند. عبداللَّه در کنار نهر ابیقطرس در سرزمین فلسطین حدود هشتاد تن از مردان بنیامیه را کشته بود و برادرش داود بن علی نیز در حجاز تقریباً همین تعداد را از بنیامیه به قتل رسانده بود<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۲، ص ۲۰۱ و ۲۰۲ و چاپ وزیری، ج ۷، صص ۱۱۷ - ۱۲۳، شرح خطبه ۱۰۴.</ref><ref>[http://fa.imamatpedia.com/wiki/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D9%86%D9%87%D8%AC_%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87_(%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8)#.D8.AF.D8.B1.D8.A8.D8.A7.D8.B1.D9.87.D9.94_.D9.BE.D8.AF.DB.8C.D8.AF.D8.A2.D9.88.D8.B1.D9.86.D8.AF.D9.87 امام علی در نهج البلاغه.]</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
{{جمع شدن|۲۵. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛}} | {{جمع شدن|۲۵. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛}} | ||
خط ۳۰۷: | خط ۳۰۷: | ||
::::::آقای '''[[محمد صادق عظیمی]]''' در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ''«[[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایاننامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]»'' در اینباره گفته است: | ::::::آقای '''[[محمد صادق عظیمی]]''' در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ''«[[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایاننامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«[[علامه مجلسی]] در ذیل خطبه ۱۲۸ نهج البلاغه که مطابق آن حضرت [[امیر]]{{ع}}، [[چرا امامان علم غیب خود را انکار میکردند؟ (پرسش)|علم غیب را از خود نفی میکند]] و میگوید، آنچه من گفتم علم غیب نیست، بلکه دانشی است که آن را از دانشمندی آموختهام، علم غیب، اطلاع از اموری است که خداوند در آیه شریفه {{عربی|﴿{{متن قرآن|[[آیا آیه ۳۴ سوره لقمان علم غیب غیر خدا را نفی نمیکند؟ (پرسش)|إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ]]}}﴾}}<ref>«بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد»؛ سوره لقمان، آیه ۳۴.</ref> شمرده است، چنین میگوید: "بارها گفتهایم که آگاهی نداشتن ائمه{{ع}} از غیب، بدان معنا است که آنان [[علم غیب ذاتی چیست؟ (پرسش)|علم غیب ذاتی]] و بدون تعلیم ندارند، اما [[رابطه وحی یا الهام با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)|علم غیب تعلیمی که از راه وحی یا الهام تحقق میگیرد]]، مسلماً انبیا و اولیا{{عم}} از آن برخوردارند، چون عمده معجزات انبیا و اوصیا از قبیل همین اخبار غیبی و اطلاع از امور پنهانی است، چنانکه یکی از وجوه اعجاز قران کریم نیز خبر دادن از امور غیبی است. حتی ما نیز بسیاری از مطالب غیبی را به وسیله تعلیم خدا و [[رسول]]{{صل}} و [[ائمه]]{{ع}} میدانیم مانند [[قیامت]] و احوال آن، بهشت و جهنم، [[رجعت]]، [[قیام قائم آل محمد]]{{صل}}، نزول عیسی از آسمان و سایر چیزهایی که مربوط به قیامت و عرش و کرسی و [[ملائکه]] هستند".<ref>[[علامه مجلسی]]، بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۰۳.</ref> | ::::::«[[علامه مجلسی]] در ذیل خطبه ۱۲۸ نهج البلاغه که مطابق آن حضرت [[امیر]]{{ع}}، [[چرا امامان علم غیب خود را انکار میکردند؟ (پرسش)|علم غیب را از خود نفی میکند]] و میگوید، آنچه من گفتم علم غیب نیست، بلکه دانشی است که آن را از دانشمندی آموختهام، علم غیب، اطلاع از اموری است که خداوند در آیه شریفه {{عربی|﴿{{متن قرآن|[[آیا آیه ۳۴ سوره لقمان علم غیب غیر خدا را نفی نمیکند؟ (پرسش)|إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ]]}}﴾}}<ref>«بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد»؛ سوره لقمان، آیه ۳۴.</ref> شمرده است، چنین میگوید: "بارها گفتهایم که آگاهی نداشتن ائمه{{ع}} از غیب، بدان معنا است که آنان [[علم غیب ذاتی چیست؟ (پرسش)|علم غیب ذاتی]] و بدون تعلیم ندارند، اما [[رابطه وحی یا الهام با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)|علم غیب تعلیمی که از راه وحی یا الهام تحقق میگیرد]]، مسلماً انبیا و اولیا{{عم}} از آن برخوردارند، چون عمده معجزات انبیا و اوصیا از قبیل همین اخبار غیبی و اطلاع از امور پنهانی است، چنانکه یکی از وجوه اعجاز قران کریم نیز خبر دادن از امور غیبی است. حتی ما نیز بسیاری از مطالب غیبی را به وسیله تعلیم خدا و [[رسول]]{{صل}} و [[ائمه]]{{ع}} میدانیم مانند [[قیامت]] و احوال آن، بهشت و جهنم، [[رجعت]]، [[قیام قائم آل محمد]]{{صل}}، نزول عیسی از آسمان و سایر چیزهایی که مربوط به قیامت و عرش و کرسی و [[ملائکه]] هستند".<ref>[[علامه مجلسی]]، بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۰۳.</ref> | ||
::::::[[خواجه نصیر]] در کتب کلامی خویش بحث زیادی در این باره ([[علم غیب]]) ندارد، اما از جملهای که در کتاب تجرید ذیل برشمردن افضلیت [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}}، آورده است، میتوان استفاده کرد که ایشان فی الجمله علم غیب امام را پذیرفته است، چرا که وی یکی از شواهد و دلایل افضلیت امام علی{{ع}} را، اخبار غیبی آن حضرت دانسته است و فرموده است {{عربی|«ولاخباره بالغیب»}}؛ یکی از دلایل برتری [[امام علی]]{{ع}}، پیشگوییهای غیبی آن حضرت است. البته محقق طوسی به همین مقدار اکتفا کرده است و در مورد کمیت و گستره این علم سخنی نگفته است<ref>تجرید الاعتقاد، ص۲۸۲؛ کشف المراد، ص۲۵۵.</ref>»<ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایاننامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص ۱۲۳-۱۳۰.</ref>. | ::::::[[خواجه نصیر]] در کتب کلامی خویش بحث زیادی در این باره ([[علم غیب]]) ندارد، اما از جملهای که در کتاب تجرید ذیل برشمردن افضلیت [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}}، آورده است، میتوان استفاده کرد که ایشان فی الجمله علم غیب امام را پذیرفته است، چرا که وی یکی از شواهد و دلایل افضلیت امام علی{{ع}} را، اخبار غیبی آن حضرت دانسته است و فرموده است {{عربی|اندازه=150%|«ولاخباره بالغیب»}}؛ یکی از دلایل برتری [[امام علی]]{{ع}}، پیشگوییهای غیبی آن حضرت است. البته محقق طوسی به همین مقدار اکتفا کرده است و در مورد کمیت و گستره این علم سخنی نگفته است<ref>تجرید الاعتقاد، ص۲۸۲؛ کشف المراد، ص۲۵۵.</ref>»<ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایاننامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص ۱۲۳-۱۳۰.</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
خط ۳۱۳: | خط ۳۱۳: | ||
[[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]] | [[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]] | ||
::::::پژوهشگران ''«[http://www.porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=112087 وبگاه پرسمان]»'' وابسته به «[[نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها]]» در پاسخ به این پرسش آورده است: | ::::::پژوهشگران ''«[http://www.porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=112087 وبگاه پرسمان]»'' وابسته به «[[نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها]]» در پاسخ به این پرسش آورده است: | ||
::::::«بعد از پایان جنگ جمل، علی{{ع}} در بصره خطبهای خواند و در ضمن آن، از برخی حوادث آینده خبر داد یکی از یاران آن حضرت با تعجبی فراوان، به ایشان گفت: {{عربی|«لَقَدْ أُعْطِيتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عِلْمَ الْغَيْبِ»}}<ref>«آیا به شما علم غیب داده شده؟»</ref> و این جمله اشاره به این بود که [[آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)|علم غیب اختصاص به خدا دارد]]، زیرا خدا است که ذاتاً از همه چیز آگاه است. آن گرامی در پاسخ او خندید و گفت: {{عربی|«لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْب وَ اِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم!…»}}اینکه من از حوادث آینده خبر میدهم [[علم غیب]] یعنی ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست بلکه به وسیله پیامبر خدا{{صل}} به من تعلیم شده است…<ref>نهج البلاغه خطبه صد و بیست و چهار، شرح نهج البلاغه ابن میثم:۱/۸۳-۸۵ و ج ۳/۱۳۸-۱۴۱.</ref>»<ref>[http://www.porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=112087 وبگاه پرسمان.]</ref>. | ::::::«بعد از پایان جنگ جمل، علی{{ع}} در بصره خطبهای خواند و در ضمن آن، از برخی حوادث آینده خبر داد یکی از یاران آن حضرت با تعجبی فراوان، به ایشان گفت: {{عربی|اندازه=150%|«لَقَدْ أُعْطِيتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عِلْمَ الْغَيْبِ»}}<ref>«آیا به شما علم غیب داده شده؟»</ref> و این جمله اشاره به این بود که [[آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)|علم غیب اختصاص به خدا دارد]]، زیرا خدا است که ذاتاً از همه چیز آگاه است. آن گرامی در پاسخ او خندید و گفت: {{عربی|اندازه=150%|«لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْب وَ اِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم!…»}}اینکه من از حوادث آینده خبر میدهم [[علم غیب]] یعنی ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست بلکه به وسیله پیامبر خدا{{صل}} به من تعلیم شده است…<ref>نهج البلاغه خطبه صد و بیست و چهار، شرح نهج البلاغه ابن میثم:۱/۸۳-۸۵ و ج ۳/۱۳۸-۱۴۱.</ref>»<ref>[http://www.porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=112087 وبگاه پرسمان.]</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
خط ۳۲۶: | خط ۳۲۶: | ||
[[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]] | [[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]] | ||
:::::: پژوهشگران پایگاه تخصصی عاشورا در کتاب ''[[دانشنامه امام علی (کتاب)|دانشنامه امام علی]]'' در پاسخ به این پرسش آورده است: | :::::: پژوهشگران پایگاه تخصصی عاشورا در کتاب ''[[دانشنامه امام علی (کتاب)|دانشنامه امام علی]]'' در پاسخ به این پرسش آورده است: | ||
::::::«حضرت [[امیر]]{{ع}} فرمود:{{عربی|«لَقَدْ عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ أَلْفَ بَابٍ كُلُّ بَابٍ يَفْتَحُ أَلْفَ بَاب»}}<ref> [[رسول خدا]]{{صل}} مرا هزار باب از علم یاد داد که هر بابی هزار باب دیگر باز میکند؛ خصال صدوق ج۲ ص ۱۷۶.</ref> شیخ [[سلیمان بلخی]] در کتاب ینابیع المودة مینویسد که [[علی]]{{ع}} فرمود:{{عربی|« سلونی عن اسرار الغیوب فانی وارث علوم الانبیاء و المرسلین»}}<ref>درباره اسرار غیبها از من بپرسید که من وارث علوم انبیاء و مرسلین هستم؛ ینابیع المودة باب ۱۴ ص ۶۹.</ref> و باز نوشتهاند که [[پیغمبر]]{{صل}} فرمود علم و حکمت بده جزء تقسیم شده نه جزء آن بعلی{{ع}} اعطاء گردیده و یک جزء به بقیه مردم و [[علی]]{{ع}} در آن یک جزء هم اعلم مردم است<ref>ینابیع المودة باب ۱۴ ص ۷۰ و کشف الغمه ص ۳۳.</ref> و از [[ابن عباس]] روایت شده است که [[پیغمبر]]{{صل}} فرمود:{{عربی|«عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَعْلَمُ أُمَّتِي وَ أَقْضَاهُمْ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ بَعْدِي»}}<ref>[[علی بن ابیطالب]] دانشمندترین امت من است و در مورد آنچه پس از من اختلاف کنند داناترین آنها در داوری کردن است؛ ارشاد مفید ج ۱ باب ۲ فصل ۱ حدیث ۱.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] که از دانشمندان بزرگ [[اهل سنت]] بوده و [[نهج البلاغه]] را شرح کرده است گوید که کلیه علوم اسلامی از [[علی]]{{ع}} تراوش نموده است و آنحضرت معارف اسلام را در سخنرانیهای خود با بلیغترین وجهی ایراد نموده است. [[علی]]{{ع}} صریحا فرمود:{{عربی|« سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}}<ref>بپرسید از من پیش از آنکه از میان شما بروم!.</ref>. و از این جمله کوتاه میزان علم آنجناب روشن میشود زیرا موضوع علم را قید نکرده و دائره سؤالات را محدود ننموده است بلکه مردم را در سؤال از هر نوع مشکلات علمی آزاد گذشته است و این سخن دلیل احاطه آن حضرت برموز آفرینش و اسرار خلقت است و چنین ادعائی بغیر از وی از کسی دیده و شنیده نشده است چنانکه [[ابن ابی الحدید]] در شرح [[نهج البلاغه]] گوید همه مردم اجماع کردند بر اینکه احدی از صحابه و علماء نگفته {{عربی|« سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}} مگر [[علی بن ابیطالب]]<ref>کفایة الخصام ص ۶۷۳، شرح نهج البلاغه ج ۲ ص ۲۷۷.</ref>. علماء و مورخین از عامه و خاصه نوشتهاند که [[علی]]{{ع}} فرمود {{عربی|« سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}}<ref> بپرسید از من پیش از آنکه از میان شما بروم!.</ref> بخدا سوگند اگر بر مسند فتوی بنشینم در میان اهل [[تورات]] باحکام تورات فتوی دهم در میان اهل انجیل بانجیل و در میان اهل زبور به زبور و در میان اهل قرآن بقرآن بطوریکه اگر خداوند آن کتابها را بسخن در آورد گویند علی راست گفت و شما را بآنچه در ما نازل شده فتوی داد و باز فرمود بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید سوگند بآنکه دانه را در زیر خاک بشکافت و انسان را آفرید اگر از یک یک آیههای قرآن از من بپرسید شما را از زمان نزول آن و همچنین در مورد شأن نزولش و از ناسخ و منسوخ و از خاص و عام و محکم و متشابهش و اینکه در مکه یا در مدینه نازل شده است خبر میدهم<ref>ینابیع المودة ص ۷۴، ارشاد مفید ج ۱ باب ۲ فصل ۱ حدیث ۴، امالی صدوق مجلس ۵۵ حدیث ۱.</ref>. [[علی]]{{ع}} همیشه آرزومند بود که صاحب کمالی پیدا کند تا از مشکلات علوم و اسرار آفرینش با او بازگو کند و اشاره بسینه خود کرده و میفرمود: {{عربی|«ان ههنا لعلما جما»}}<ref>در سینه من دریای خروشان علم در تموج است ولی افسوس که کسی استعداد فهم آنرا ندارد.</ref>. <ref>[http://lib.eshia.ir/71808/1/1253 دانشنامه امام علی، ج۱، ص۱۲۵۳]</ref> | ::::::«حضرت [[امیر]]{{ع}} فرمود:{{عربی|اندازه=150%|«لَقَدْ عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ أَلْفَ بَابٍ كُلُّ بَابٍ يَفْتَحُ أَلْفَ بَاب»}}<ref> [[رسول خدا]]{{صل}} مرا هزار باب از علم یاد داد که هر بابی هزار باب دیگر باز میکند؛ خصال صدوق ج۲ ص ۱۷۶.</ref> شیخ [[سلیمان بلخی]] در کتاب ینابیع المودة مینویسد که [[علی]]{{ع}} فرمود:{{عربی|اندازه=150%|« سلونی عن اسرار الغیوب فانی وارث علوم الانبیاء و المرسلین»}}<ref>درباره اسرار غیبها از من بپرسید که من وارث علوم انبیاء و مرسلین هستم؛ ینابیع المودة باب ۱۴ ص ۶۹.</ref> و باز نوشتهاند که [[پیغمبر]]{{صل}} فرمود علم و حکمت بده جزء تقسیم شده نه جزء آن بعلی{{ع}} اعطاء گردیده و یک جزء به بقیه مردم و [[علی]]{{ع}} در آن یک جزء هم اعلم مردم است<ref>ینابیع المودة باب ۱۴ ص ۷۰ و کشف الغمه ص ۳۳.</ref> و از [[ابن عباس]] روایت شده است که [[پیغمبر]]{{صل}} فرمود:{{عربی|اندازه=150%|«عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَعْلَمُ أُمَّتِي وَ أَقْضَاهُمْ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ بَعْدِي»}}<ref>[[علی بن ابیطالب]] دانشمندترین امت من است و در مورد آنچه پس از من اختلاف کنند داناترین آنها در داوری کردن است؛ ارشاد مفید ج ۱ باب ۲ فصل ۱ حدیث ۱.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] که از دانشمندان بزرگ [[اهل سنت]] بوده و [[نهج البلاغه]] را شرح کرده است گوید که کلیه علوم اسلامی از [[علی]]{{ع}} تراوش نموده است و آنحضرت معارف اسلام را در سخنرانیهای خود با بلیغترین وجهی ایراد نموده است. [[علی]]{{ع}} صریحا فرمود:{{عربی|اندازه=150%|« سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}}<ref>بپرسید از من پیش از آنکه از میان شما بروم!.</ref>. و از این جمله کوتاه میزان علم آنجناب روشن میشود زیرا موضوع علم را قید نکرده و دائره سؤالات را محدود ننموده است بلکه مردم را در سؤال از هر نوع مشکلات علمی آزاد گذشته است و این سخن دلیل احاطه آن حضرت برموز آفرینش و اسرار خلقت است و چنین ادعائی بغیر از وی از کسی دیده و شنیده نشده است چنانکه [[ابن ابی الحدید]] در شرح [[نهج البلاغه]] گوید همه مردم اجماع کردند بر اینکه احدی از صحابه و علماء نگفته {{عربی|اندازه=150%|« سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}} مگر [[علی بن ابیطالب]]<ref>کفایة الخصام ص ۶۷۳، شرح نهج البلاغه ج ۲ ص ۲۷۷.</ref>. علماء و مورخین از عامه و خاصه نوشتهاند که [[علی]]{{ع}} فرمود {{عربی|اندازه=150%|« سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}}<ref> بپرسید از من پیش از آنکه از میان شما بروم!.</ref> بخدا سوگند اگر بر مسند فتوی بنشینم در میان اهل [[تورات]] باحکام تورات فتوی دهم در میان اهل انجیل بانجیل و در میان اهل زبور به زبور و در میان اهل قرآن بقرآن بطوریکه اگر خداوند آن کتابها را بسخن در آورد گویند علی راست گفت و شما را بآنچه در ما نازل شده فتوی داد و باز فرمود بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید سوگند بآنکه دانه را در زیر خاک بشکافت و انسان را آفرید اگر از یک یک آیههای قرآن از من بپرسید شما را از زمان نزول آن و همچنین در مورد شأن نزولش و از ناسخ و منسوخ و از خاص و عام و محکم و متشابهش و اینکه در مکه یا در مدینه نازل شده است خبر میدهم<ref>ینابیع المودة ص ۷۴، ارشاد مفید ج ۱ باب ۲ فصل ۱ حدیث ۴، امالی صدوق مجلس ۵۵ حدیث ۱.</ref>. [[علی]]{{ع}} همیشه آرزومند بود که صاحب کمالی پیدا کند تا از مشکلات علوم و اسرار آفرینش با او بازگو کند و اشاره بسینه خود کرده و میفرمود: {{عربی|اندازه=150%|«ان ههنا لعلما جما»}}<ref>در سینه من دریای خروشان علم در تموج است ولی افسوس که کسی استعداد فهم آنرا ندارد.</ref>. <ref>[http://lib.eshia.ir/71808/1/1253 دانشنامه امام علی، ج۱، ص۱۲۵۳]</ref> | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
خط ۳۳۶: | خط ۳۳۶: | ||
::::::پیشگوییهای [[امام]]{{ع}} در [[نهج البلاغه]]: | ::::::پیشگوییهای [[امام]]{{ع}} در [[نهج البلاغه]]: | ||
::::::پیشگویی '''فتنه صاحب الزّنج:''' در خطبه ۱۲۸ نهج البلاغه؛ این سخن را [[امام]]{{ع}} در سال ۳۶ هجری پس از جنگ جمل در شهر بصره ایراد فرمودند. [[امام]]{{ع}} احنف بن قیس را که از خردمندان بصره و از یاران پیامبر بود، نسبت به حادثه و فتنهای خونین با خبر ساختند که شارحان [[نهج البلاغه]] با توجه به ویژگیهای مذکور در خطبه، آن را بر فتنه صاحب زنج تطبیق دادند. [[امام]]{{ع}} در آغاز خطبه میفرمایند: ای أحنف، گویا او را میبینم که با ارتشی بدون غبار و هیاهو و بی آن که صدای لجام و شیهه اسبانشان شنیده شود به راه افتادهاند، و با پاهای خود که همچون پای شتر مرغ است زمین را شیار میکنند. در سال ۲۵۵ هجری در عهد حاکمیت خلیفه عباسی مردی در بصره ظهور کرد که خود را علی بن محمد از نسل زینالعابدین و زید بن علی مینامید. وی بردگان را به مخالفت با مالکان خود فراخواند و از آنجا که بردگان در سختترین شرایط زندگی میکردند گروهی در مزارع و باغها و گروهی در خانهها به خدمتهای طاقت فرسا با کمترین بهرهمندی از زندگی مشغول بودند، دعوت او را به سرعت پذیرفتند و در گروههای صد نفری و هزار نفری به او پیوستند او به آنها وعده داد که نه تنها شما را از بندگی آزاد میکنم، بلکه مالکان شما را به همراه اموال و مزارعشان به شما واگذار میکنم. | ::::::پیشگویی '''فتنه صاحب الزّنج:''' در خطبه ۱۲۸ نهج البلاغه؛ این سخن را [[امام]]{{ع}} در سال ۳۶ هجری پس از جنگ جمل در شهر بصره ایراد فرمودند. [[امام]]{{ع}} احنف بن قیس را که از خردمندان بصره و از یاران پیامبر بود، نسبت به حادثه و فتنهای خونین با خبر ساختند که شارحان [[نهج البلاغه]] با توجه به ویژگیهای مذکور در خطبه، آن را بر فتنه صاحب زنج تطبیق دادند. [[امام]]{{ع}} در آغاز خطبه میفرمایند: ای أحنف، گویا او را میبینم که با ارتشی بدون غبار و هیاهو و بی آن که صدای لجام و شیهه اسبانشان شنیده شود به راه افتادهاند، و با پاهای خود که همچون پای شتر مرغ است زمین را شیار میکنند. در سال ۲۵۵ هجری در عهد حاکمیت خلیفه عباسی مردی در بصره ظهور کرد که خود را علی بن محمد از نسل زینالعابدین و زید بن علی مینامید. وی بردگان را به مخالفت با مالکان خود فراخواند و از آنجا که بردگان در سختترین شرایط زندگی میکردند گروهی در مزارع و باغها و گروهی در خانهها به خدمتهای طاقت فرسا با کمترین بهرهمندی از زندگی مشغول بودند، دعوت او را به سرعت پذیرفتند و در گروههای صد نفری و هزار نفری به او پیوستند او به آنها وعده داد که نه تنها شما را از بندگی آزاد میکنم، بلکه مالکان شما را به همراه اموال و مزارعشان به شما واگذار میکنم. | ||
::::::مسعودی در مروج الذهب مینویسد که شورش صاحب زنج پانصد هزار نفر از زن و مرد و کودک را به خاک و خون کشید و مسجد جامع بصره و خانههای زیادی را آتش زد و در کوچههای بصره جوی خون جاری شد. صاحب زنج سرانجام حکومتی تشکیل داد که بر بخش عظیمی از عراق و ایران سلطه داشت و ۱۴ سال به طول انجامید. لشکر صاحب الزّنج لشکر پیادهای بودند؛ چرا که بردگان اسب و مرکبی نداشتند که بر آن سوار شوند، گروهی پابرهنه و جان بر لب رسیده بر ضدّ اربابان خود قیام کردند. ازاین رو جمله {{عربی|«لا یکون له غبار»}} در خطبه نیز معنی پیدا می کند. همچنین به خاطر آن که بردگان یک عمر پای برهنه راه رفته بودند، پایشان همچون پای شترمرغ پهن شده بود. | ::::::مسعودی در مروج الذهب مینویسد که شورش صاحب زنج پانصد هزار نفر از زن و مرد و کودک را به خاک و خون کشید و مسجد جامع بصره و خانههای زیادی را آتش زد و در کوچههای بصره جوی خون جاری شد. صاحب زنج سرانجام حکومتی تشکیل داد که بر بخش عظیمی از عراق و ایران سلطه داشت و ۱۴ سال به طول انجامید. لشکر صاحب الزّنج لشکر پیادهای بودند؛ چرا که بردگان اسب و مرکبی نداشتند که بر آن سوار شوند، گروهی پابرهنه و جان بر لب رسیده بر ضدّ اربابان خود قیام کردند. ازاین رو جمله {{عربی|اندازه=150%|«لا یکون له غبار»}} در خطبه نیز معنی پیدا می کند. همچنین به خاطر آن که بردگان یک عمر پای برهنه راه رفته بودند، پایشان همچون پای شترمرغ پهن شده بود. | ||
::::::'''پیشگویی حمله مغول:''' [[امام علی|امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در همین خطبه ۱۲۸ فتنه وحشیانه مغول و تاتار را توصیف میکنند. مرحوم سیدرضی و تقریباً همه شارحان نهج البلاغه، این سخن [[امام]]{{ع}} را بر قوم مغول تطبیق دادهاند. [[امام]]{{ع}} در این پیشگویی میفرمایند: گویا قومی را میبینم که چهرههایشان همچون سپرهای چکّش خورده، سخت و خشن است، جامههایی از ابریشم و دیبا بر تن میکنند و اسبهای اصیل را یدک میکشند. در آن زمان چنان کشتاری به راه میاندازند که زخمیها از روی پیکر کشتهها عبور میکنند، تعداد فراریان از اسیر شدگان کمتر میباشد. تشبیه صورتهای مغولها به سپرها، به خاطر آن است که این قوم دارای صورتهای پهن و بزرگ هستند، و توصیف به چکّش خورده ممکن است اشاره به این باشد که بسیاری از آنها صورتی آبله گون داشتند که دقیقاً شبیه جای چکش بر صفحه سپر است. معتزلی شارح نهج البلاغه که خود در زمان حمله مغول میزیسته و به گفته خودش بخشی از حوادث مربوط به حمله مغول را با چشم دیده و بخشهای دیگر را شنیده، شرح مفصلی درباره حمله مغول به کشورهای اسلامی بیان میکند و تصریح مینماید که پیشگویی [[امام علی|علی]]{{ع}} که در بالا ذکر شده، در زمان ما واقع شد و ما با چشم خود آن را دیدیم. | ::::::'''پیشگویی حمله مغول:''' [[امام علی|امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در همین خطبه ۱۲۸ فتنه وحشیانه مغول و تاتار را توصیف میکنند. مرحوم سیدرضی و تقریباً همه شارحان نهج البلاغه، این سخن [[امام]]{{ع}} را بر قوم مغول تطبیق دادهاند. [[امام]]{{ع}} در این پیشگویی میفرمایند: گویا قومی را میبینم که چهرههایشان همچون سپرهای چکّش خورده، سخت و خشن است، جامههایی از ابریشم و دیبا بر تن میکنند و اسبهای اصیل را یدک میکشند. در آن زمان چنان کشتاری به راه میاندازند که زخمیها از روی پیکر کشتهها عبور میکنند، تعداد فراریان از اسیر شدگان کمتر میباشد. تشبیه صورتهای مغولها به سپرها، به خاطر آن است که این قوم دارای صورتهای پهن و بزرگ هستند، و توصیف به چکّش خورده ممکن است اشاره به این باشد که بسیاری از آنها صورتی آبله گون داشتند که دقیقاً شبیه جای چکش بر صفحه سپر است. معتزلی شارح نهج البلاغه که خود در زمان حمله مغول میزیسته و به گفته خودش بخشی از حوادث مربوط به حمله مغول را با چشم دیده و بخشهای دیگر را شنیده، شرح مفصلی درباره حمله مغول به کشورهای اسلامی بیان میکند و تصریح مینماید که پیشگویی [[امام علی|علی]]{{ع}} که در بالا ذکر شده، در زمان ما واقع شد و ما با چشم خود آن را دیدیم. | ||
::::::'''پیشگویی از خوارج:''' در سال ۳۸ هجری هنگامی که شرارتها و جنایتهای خوارج رو به فزونی نهاد، [[امام علی]]{{ع}} تصمیم گرفت چشم فتنه را بر کند و کار آنها را یکسره نماید. مرکز خوارج در نهروان، نزدیکی کوفه بود و حضرت به آن سو حرکت کردند. هنگامی که به نزدیکی نهروان رسیدند مردی به خدمت [[امام]]{{ع}} آمد و عرض کرد: بشارت ای امیرمؤمنان خوارج هنگامی که خبر ورود شما را به منطقه شنیدند از نهر عبور کردند و عقب نشینی نمودند [[امام]]{{ع}} فرمودند: با چشم خودت دیدی که از نهر عبور کردند؟ گفت: آری. [[امام]]{{ع}} فرمودند: به خدا عبور نکردند و عبور نخواهند کرد و قتلگاه آنها این طرف نهر است. سپس فرمودند: به خدا سوگند از آنان ده تن جان به در نبرند و از شما ده تن کشته نشود. این پیشگویی با این صراحت و قاطعیت و آمیخته با سوگند نشانگر ارتباط [[امام]]{{ع}} با عالم [[غیب]] است. مورخان نوشتهاند هنگامی که خوارج کشته شدند مسلّم شد که نه نفر از آنها از مرگ نجات یافته و فرار کردهاند و از سپاه [[امام]]{{ع}} کمتر از ده نفر به شهادت رسیدند. | ::::::'''پیشگویی از خوارج:''' در سال ۳۸ هجری هنگامی که شرارتها و جنایتهای خوارج رو به فزونی نهاد، [[امام علی]]{{ع}} تصمیم گرفت چشم فتنه را بر کند و کار آنها را یکسره نماید. مرکز خوارج در نهروان، نزدیکی کوفه بود و حضرت به آن سو حرکت کردند. هنگامی که به نزدیکی نهروان رسیدند مردی به خدمت [[امام]]{{ع}} آمد و عرض کرد: بشارت ای امیرمؤمنان خوارج هنگامی که خبر ورود شما را به منطقه شنیدند از نهر عبور کردند و عقب نشینی نمودند [[امام]]{{ع}} فرمودند: با چشم خودت دیدی که از نهر عبور کردند؟ گفت: آری. [[امام]]{{ع}} فرمودند: به خدا عبور نکردند و عبور نخواهند کرد و قتلگاه آنها این طرف نهر است. سپس فرمودند: به خدا سوگند از آنان ده تن جان به در نبرند و از شما ده تن کشته نشود. این پیشگویی با این صراحت و قاطعیت و آمیخته با سوگند نشانگر ارتباط [[امام]]{{ع}} با عالم [[غیب]] است. مورخان نوشتهاند هنگامی که خوارج کشته شدند مسلّم شد که نه نفر از آنها از مرگ نجات یافته و فرار کردهاند و از سپاه [[امام]]{{ع}} کمتر از ده نفر به شهادت رسیدند. | ||
خط ۳۵۳: | خط ۳۵۳: | ||
::::::پژوهشگران ''«[http://mouood.org/component/k2/item/3730-%D8%B9%D9%84%D9%85-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%8B-%D9%86%D8%B2%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A4%D9%85%D9%86%DB%8C%D9%86%D8%B9-%D8%A7%D8%B3%D8%AA.html ماهنامه موعود]»'' در مقاله ''«[[علم کتاب تماماً نزد امیرالمؤمنین است (مقاله)|علم کتاب تماماً نزد امیرالمؤمنین است]]»'' در اینباره گفتهاند: | ::::::پژوهشگران ''«[http://mouood.org/component/k2/item/3730-%D8%B9%D9%84%D9%85-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%8B-%D9%86%D8%B2%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A4%D9%85%D9%86%DB%8C%D9%86%D8%B9-%D8%A7%D8%B3%D8%AA.html ماهنامه موعود]»'' در مقاله ''«[[علم کتاب تماماً نزد امیرالمؤمنین است (مقاله)|علم کتاب تماماً نزد امیرالمؤمنین است]]»'' در اینباره گفتهاند: | ||
::::::«توجّه دارید که قرآن مجید دارنده این قدرت را به عنوان کسی که اندکی از علم کتاب را دارد، یاد میکند و از این نکته معلوم میشود که دانش این کتاب باید بسیار گسترده باشد که اندکی از آن، این گونه انسان را قدرتمند میکند و بنابراین در احادیث متعدّد از [[اهل البیت]]{{عم}} ذکر شده است که فرمودند: دانش آنکه بخشی از علم الکتاب را داشت، در مقابل دانش کسی که تمامی علم کتاب را دارد، همانند تری بال مگسی است از آب دریا. | ::::::«توجّه دارید که قرآن مجید دارنده این قدرت را به عنوان کسی که اندکی از علم کتاب را دارد، یاد میکند و از این نکته معلوم میشود که دانش این کتاب باید بسیار گسترده باشد که اندکی از آن، این گونه انسان را قدرتمند میکند و بنابراین در احادیث متعدّد از [[اهل البیت]]{{عم}} ذکر شده است که فرمودند: دانش آنکه بخشی از علم الکتاب را داشت، در مقابل دانش کسی که تمامی علم کتاب را دارد، همانند تری بال مگسی است از آب دریا. | ||
::::::آری و با تکیه بر همین علم و منبع بود که عدّهای از اصحاب [[امام صادق]] {{ع}} مثل عبدالأعلی و عبید بن عبدالله بن بشیر، همگی از [[امام صادق]] {{ع}} شنیدند که میفرمود: من میدانم آنچه در زمینها و آنچه در بهشت و آنچه در جهنّم و آنچه بوده و آنچه خواهد بود. آنگاه حضرت اندکی درنگ نمود و چون دید که این سخن بر شنوندگان سنگین آمد، فرمود: من اینها را از کتاب خدا میدانم، خداوند میفرماید: در قرآن است بیان همه چیز. روایات اهل بیت قاطعانه اعلام میدارد که صاحب این علم، [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} و پس از او [[ائمه اطهار]]{{عم}}، از اولاد معصومان او میباشند. [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} به ابوسعید خدری که از آن آیه مبارک پرسیده بود، فرمود: او برادرم [[علی بن ابیطالب]] است. و [[امام صادق]] {{ع}} در حدیث صحیح فرمود: {{عربی|«الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}}»}}<ref>آنکه در نزد او دانش کتاب است، همان [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است.</ref> و سپس حضرت برای اینکه عظمت این دانش، معلوم گردد به آیه دیگر استناد جسته، فرمود: خداوند عزوجل فرموده است: {{عربی|﴿{{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت میشود؟ (پرسش)|وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ]]}}﴾}}<ref>«و هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است»؛ سوره انعام، آیه ۵۹.</ref>. آنگاه [[امام صادق|حضرت صادق]]{{ع}} فرمود: علم این کتاب با این عظمت نزد [[علی]]{{ع}} است»<ref>[http://mouood.org/component/k2/item/3730-%D8%B9%D9%84%D9%85-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%8B-%D9%86%D8%B2%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A4%D9%85%D9%86%DB%8C%D9%86%D8%B9-%D8%A7%D8%B3%D8%AA.html وبگاه ماهنامه موعود].</ref>. | ::::::آری و با تکیه بر همین علم و منبع بود که عدّهای از اصحاب [[امام صادق]] {{ع}} مثل عبدالأعلی و عبید بن عبدالله بن بشیر، همگی از [[امام صادق]] {{ع}} شنیدند که میفرمود: من میدانم آنچه در زمینها و آنچه در بهشت و آنچه در جهنّم و آنچه بوده و آنچه خواهد بود. آنگاه حضرت اندکی درنگ نمود و چون دید که این سخن بر شنوندگان سنگین آمد، فرمود: من اینها را از کتاب خدا میدانم، خداوند میفرماید: در قرآن است بیان همه چیز. روایات اهل بیت قاطعانه اعلام میدارد که صاحب این علم، [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} و پس از او [[ائمه اطهار]]{{عم}}، از اولاد معصومان او میباشند. [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} به ابوسعید خدری که از آن آیه مبارک پرسیده بود، فرمود: او برادرم [[علی بن ابیطالب]] است. و [[امام صادق]] {{ع}} در حدیث صحیح فرمود: {{عربی|اندازه=150%|«الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}}»}}<ref>آنکه در نزد او دانش کتاب است، همان [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است.</ref> و سپس حضرت برای اینکه عظمت این دانش، معلوم گردد به آیه دیگر استناد جسته، فرمود: خداوند عزوجل فرموده است: {{عربی|﴿{{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت میشود؟ (پرسش)|وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ]]}}﴾}}<ref>«و هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است»؛ سوره انعام، آیه ۵۹.</ref>. آنگاه [[امام صادق|حضرت صادق]]{{ع}} فرمود: علم این کتاب با این عظمت نزد [[علی]]{{ع}} است»<ref>[http://mouood.org/component/k2/item/3730-%D8%B9%D9%84%D9%85-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%8B-%D9%86%D8%B2%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A4%D9%85%D9%86%DB%8C%D9%86%D8%B9-%D8%A7%D8%B3%D8%AA.html وبگاه ماهنامه موعود].</ref>. | ||
{{پایان جمع شدن}} | {{پایان جمع شدن}} | ||
خط ۳۶۰: | خط ۳۶۰: | ||
::::::پژوهشگران ''«[https://article.tebyan.net/230231/%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D8%A7%D9%84%D9%85-%D8%BA%DB%8C%D8%A8 وبگاه تبیان]»'' در پاسخ به این پرسش آوردهاند: | ::::::پژوهشگران ''«[https://article.tebyan.net/230231/%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D8%A7%D9%84%D9%85-%D8%BA%DB%8C%D8%A8 وبگاه تبیان]»'' در پاسخ به این پرسش آوردهاند: | ||
::::::«گزیدهای از خبرهای غیبی [[نهج البلاغه]]: | ::::::«گزیدهای از خبرهای غیبی [[نهج البلاغه]]: | ||
:::::#'''سقوط شهر بصره؛''' وقتی جنگ جمل به پایان رسید و بصره فتح شد. [[حضرت علی]]{{ع}} در بصره خطبهای ایراد کرد که بخشی از آن از خبرهای غیبی آن حضرت محسوب میشود: {{عربی|« وَ ايْمُ اللَّهِ لَتُغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى جَامِعِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَة»}}<ref>سوگند به خدا، سرزمین شما را آب غرق می کند، گویا مسجد شما را می نگرم که چون سینه کشتی یا چونان شترمرغی که بر سینه خوابیده باشد بر روی آب مانده باشد؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳، ترجمه محمد دشتی.</ref>. | :::::#'''سقوط شهر بصره؛''' وقتی جنگ جمل به پایان رسید و بصره فتح شد. [[حضرت علی]]{{ع}} در بصره خطبهای ایراد کرد که بخشی از آن از خبرهای غیبی آن حضرت محسوب میشود: {{عربی|اندازه=150%|« وَ ايْمُ اللَّهِ لَتُغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى جَامِعِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَة»}}<ref>سوگند به خدا، سرزمین شما را آب غرق می کند، گویا مسجد شما را می نگرم که چون سینه کشتی یا چونان شترمرغی که بر سینه خوابیده باشد بر روی آب مانده باشد؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳، ترجمه محمد دشتی.</ref>. | ||
:::::#'''حکومت کوتاه مروان بن حکم:''' "مگر پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ مرا به بیعت او نیازی نیست دست او دست یهودی است اگر با دست خود بیعت کند، در نهان بیعت را میشکند{{عربی|« أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِهِ مَوْتاً أَحْمَر»}}<ref>آگاه باشید او حکومت کوتاه مدتی خواهد داشت مانند فرصت کوتاه سگی که با زبان بینی خود را پاک میکند. او پدر چهار فرمانرواست. و امت اسلام از دست او و پسرانش روز خونینی خواهند داشت؛ نهج البلاغه، ۷۳، ترجمه محمد دشتی.</ref>. | :::::#'''حکومت کوتاه مروان بن حکم:''' "مگر پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ مرا به بیعت او نیازی نیست دست او دست یهودی است اگر با دست خود بیعت کند، در نهان بیعت را میشکند{{عربی|اندازه=150%|« أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِهِ مَوْتاً أَحْمَر»}}<ref>آگاه باشید او حکومت کوتاه مدتی خواهد داشت مانند فرصت کوتاه سگی که با زبان بینی خود را پاک میکند. او پدر چهار فرمانرواست. و امت اسلام از دست او و پسرانش روز خونینی خواهند داشت؛ نهج البلاغه، ۷۳، ترجمه محمد دشتی.</ref>. | ||
:::::#'''خبر از سلطه ستمگری بیباک:''' "آگاه باشید! پس از من مردی با گلوی گشاده و شکمی بزرگ بر شما مسلط خواهد شد که هرچه بیابد میخورد و تلاش میکند آنچه ندارد به دست آورد، او را بکشید! ولی هرگز نمیتوانید او را بکشید.{{عربی|« إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِسْلَامِ وَ الْهِجْرَة»}}<ref> آگاه باشید! بهزودی معاویه شما را به بیزاری و بدگویی من وادار میکند. بدگویی را به هنگام اجبار دشمن اجازه میدهم که مایه بلندی درجات من و نجات شماست. اما هرگز در دل از من بیزاری نجویید که من بر فطرت توحید تولد یافتهام و در ایمان و هجرت پیشقدم همه بودهام؛ نهج البلاغه، ۵۷، ترجمه محمد دشتی.</ref>. | :::::#'''خبر از سلطه ستمگری بیباک:''' "آگاه باشید! پس از من مردی با گلوی گشاده و شکمی بزرگ بر شما مسلط خواهد شد که هرچه بیابد میخورد و تلاش میکند آنچه ندارد به دست آورد، او را بکشید! ولی هرگز نمیتوانید او را بکشید.{{عربی|اندازه=150%|« إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِسْلَامِ وَ الْهِجْرَة»}}<ref> آگاه باشید! بهزودی معاویه شما را به بیزاری و بدگویی من وادار میکند. بدگویی را به هنگام اجبار دشمن اجازه میدهم که مایه بلندی درجات من و نجات شماست. اما هرگز در دل از من بیزاری نجویید که من بر فطرت توحید تولد یافتهام و در ایمان و هجرت پیشقدم همه بودهام؛ نهج البلاغه، ۵۷، ترجمه محمد دشتی.</ref>. | ||
:::::#'''خبر از قتلگاه خوارج:''' به هنگام حرکت برای جنگ با خوارج، شخصی گفت خوارج از پل نهروان عبور کردند [[امام]]{{ع}} فرمود: "قتلگاه خوارج این سوی نهر است، به خدا سوگند از آنها جز ده نفر باقی نمیماند و از شما نیز ده نفر کشته میشود<ref>نهج البلاغه، ۵۹، ترجمه محمد دشتی.</ref> [[شیخ طبرسی]] نوشته: به عقیده شیعه کسی را میتوان عالم به غیب توصیف کرد که همه غیبها را بداند و علم او ذاتی باشد. و هیچ کس جز خدا این چنین نیست. اما خبرهای فراوانی که دانشمندان شیعه و سنی از [[حضرت علی]]{{ع}} و سایر [[امامان]] نقل کردهاند همه از [[رسول خدا]]{{صل}} به آنان رسیده و [[رسول اکرم]]{{صل}} از خداوند آموخته است | :::::#'''خبر از قتلگاه خوارج:''' به هنگام حرکت برای جنگ با خوارج، شخصی گفت خوارج از پل نهروان عبور کردند [[امام]]{{ع}} فرمود: "قتلگاه خوارج این سوی نهر است، به خدا سوگند از آنها جز ده نفر باقی نمیماند و از شما نیز ده نفر کشته میشود<ref>نهج البلاغه، ۵۹، ترجمه محمد دشتی.</ref> [[شیخ طبرسی]] نوشته: به عقیده شیعه کسی را میتوان عالم به غیب توصیف کرد که همه غیبها را بداند و علم او ذاتی باشد. و هیچ کس جز خدا این چنین نیست. اما خبرهای فراوانی که دانشمندان شیعه و سنی از [[حضرت علی]]{{ع}} و سایر [[امامان]] نقل کردهاند همه از [[رسول خدا]]{{صل}} به آنان رسیده و [[رسول اکرم]]{{صل}} از خداوند آموخته است | ||
:::::#'''خبر از خونریزی حجاج:''' "آگاه باشید! به خدا سوگند پسرکی از طایفه ثقیف "[[حجاج بن یوسف]]" بر شما مسلط میشود که هوسباز و گردنکش و ستمگر است سبزهزارهای شما را میچرد و چربی شما را آب میکند"<ref>نهج البلاغه، ۱۱۶، ترجمه محمد دشتی.</ref> | :::::#'''خبر از خونریزی حجاج:''' "آگاه باشید! به خدا سوگند پسرکی از طایفه ثقیف "[[حجاج بن یوسف]]" بر شما مسلط میشود که هوسباز و گردنکش و ستمگر است سبزهزارهای شما را میچرد و چربی شما را آب میکند"<ref>نهج البلاغه، ۱۱۶، ترجمه محمد دشتی.</ref> |